لله المثل الاعلی گل معنوی در رضوان الهی بقدوم ربیع معانی مشهود ولکن بلبلان صوری محروم مانده اند گل گوید ای بلبلان منم محبوب شما و بکمال لون و نفحه عطریه و لطافت وطراوت منیعه ظاهر شده ام با یار بیامیزید و از دوست مگریزید بلبلان مجاز گویند ما از اهل یثربیم و بگل حجاز انس داشته و تو از اهل حقیقتی و در بستان عراق کشف نقاب نموده ای گل گفت معلوم شد که در کل احیان از جمال رحمن محروم بوده اید و هیچ وقت مرا نشناخته اید بلکه جدار و روافد و دیار را شناخته اید چه اگر مرا میشناختید حال از یار خود نمی گریختید ای بلبلان من نه خود از یثربم و نه از بطحا و نه از عراق و نه از شام ولکن گاهی بتفرج و سیر در دیار سایرم گاهی در مصر و وقتی در بیت اللحم و جلیل و گاهی در حجاز و گاهی در عراق و فارس و حال در ادرنه کشف نقاب نموده ام شما بحب من معروفید ولکن از من غافل معلوم شد که زاغید و رسم بلبل آموخته اید در ارض وهم و تقلید سایرید و از روضه مبارکه توحید محروم مثل شما مثل آن جغد است که وقتی بلبلی را گفت که زاغ از تو بهتر میخواند بلبل گفت ای جغد چرا از انصاف گذشتی و از حق چشم برداشته آخر هر دعوی را برهانی لازم است و هر قولی را دلیلی حال من حاضر و زاغ حاضر بخواند تا بخوانم
بنام دوست
لله المثل الاعلی گل معنوی در رضوان الهی بقدوم ربیع معانی مشهود ولکن بلبلان صوری محروم مانده اند گل گوید ای بلبلان منم محبوب شما و بکمال لون و نفحه عطریه و لطافت وطراوت منیعه ظاهر شده ام با یار بیامیزید و از دوست مگریزید بلبلان مجاز گویند ما از اهل یثربیم و بگل حجاز انس داشته و تو از اهل حقیقتی و در بستان عراق کشف نقاب نموده ای گل گفت معلوم شد که در کل احیان از جمال رحمن محروم بوده اید و هیچ وقت مرا نشناخته اید بلکه جدار و روافد و دیار را شناخته اید چه اگر مرا میشناختید حال از یار خود نمی گریختید ای بلبلان من نه خود از یثربم و نه از بطحا و نه از عراق و نه از شام ولکن گاهی بتفرج و سیر در دیار سایرم گاهی در مصر و وقتی در بیت اللحم و جلیل و گاهی در حجاز و گاهی در عراق و فارس و حال در ادرنه کشف نقاب نموده ام شما بحب من معروفید ولکن از من غافل معلوم شد که زاغید و رسم بلبل آموخته اید در ارض وهم و تقلید سایرید و از روضه مبارکه توحید محروم مثل شما مثل آن جغد است که وقتی بلبلی را گفت که زاغ از تو بهتر میخواند بلبل گفت ای جغد چرا از انصاف گذشتی و از حق چشم برداشته آخر هر دعوی را برهانی لازم است و هر قولی را دلیلی حال من حاضر و زاغ حاضر بخواند تا بخوانم
0 Comments
حضرت بهاءُالله شارع دیانت بهائی در روند و جریان تشریع و تبیین و ابلاغ پیام عمومیشان به جهانیان، در حینی که در حبس و تبعید بودند، الواح مهمین و عظیمی نیز خطاب به پادشاهان و رؤسای دینی و سیاسی و فرهنگی جهان صادر و نازل فرمودند و در این الواح، ضمن بیان مقصودشان، آنان را به تجدید بنای عالم و ایجاد صلح جهانی و وحدت عالم انسانی دعوت فرمودند و عواقب عدم توجه به پیامشان را گوشزد ایشان فرمودند. از جمله مخاطبین الواح مزبور عبارتند از: سلطان عبدالعزیز عثمانی و فؤاد پاشا و عالی پاشا، وزرای او و علمای سنی عثمانی؛ الکساندر دوّم امپراطور روس؛ ملکۀ انگلیس ویکتوریا؛ ویلهلم اوّل پادشاه پروس و امپراطور ممالک متحدۀ آلمان؛ ناپلئون سوّم فرانسه؛ فرانسوا ژوزف امپراطور اطریش و وارث امپراطوری مقدس روم؛ ملوک و رؤسای جمهور امریکا؛ پاپ پیِ نهم رهبر مسیحیان کاتولیک جهان؛ علمای سنّی و شیعه؛ علمای زرتشتی؛ یهودیان؛ عموم علمای مذهبی جهان؛ نمایندگان مجالس عالم؛ فلاسفه؛ و ... مطلب بسیار مهم جهت اطلاع اهالی محترم کروگان جاسب و دلیجان و نراق و اطراف که علاقه دارند بخاطر آب و هوا و زیبائی و ییلاقی جاسب خانه یا زمینی در کروگان خریداری نمایند مطلع و آگاه باشید. زمین های کروگان چه مسکونی و چه مزروعی که عده ای شتابزده تصرف نموده یا امانت نزدشان بوده یا از ستاد اجرائی اراک به قیمت خیلی ناچیزی خریده و حالیه بقیمت گزاف و کلانی میفروشند و هرگز به وجدان خود و ناظر بودن خداوند به اعمال آنها توجهی نکرده اند که این املاک صاحب دارد که متعلق به هر بیوه زن و یا ستمدیده ای است که با زحمت فراوان و خون جگر خریداری کرده اند یا ارث اجدادی و یادگار بزرگان آنها بوده است. هرکس خدا را قبول داشته باشد و وجدانی داشته باشد میداند که در زمین غصب حتی نمیتوان نماز خواند چرا که مقبول درگاه الهی نمیشود چه اینکه بخواهی خانه بسازی یا در آن ملک لذت ببری. آه و انین ستمدیدگان و زجرکشیدگان که فقط بخاطر اعتقاد قلبی خود مجبور به ترک خانه و کاشانه خود نموده اند و هر ذره خاک وطن مألوف خود جاسب را سرمه چشم خود می کنند و مهرزادگاه و وطن خود را از قلب بیرون نکرده اند. جناب مطلق از جواهر ابرار و اکابر اخیارند. این بنده کراراً ذکر بزرگواری و شرح خدمتگزاری ایشان را شنیده بودم تا آنکه در سنه 93 بدیع در مدینه مشهد به زیارتشان فائز گردیدم. هیکلی جسیم و لبی بسیم داشت و کمتر وقتی بود که خندان نباشد خصوصاً هنگامی که به ذکر ایام تشرف میپرداخت. سیمایش شکفته تر و کلامش دلاویزتر میگردید ولی اگر امری مخالف دستورات الهیه از کسی مشاهده مینمود قیافه اش تغییر میکرد و گفتارش خشن و سخنش درشت میگردید و حرارت غیرت سراپایش را فرو میگرفت. تحصیلات اساسیش کم اما اطلاعات تبلیغی و امریش فراوان بود. این مرد رشید دو صفت بارز داشت، یکی خلوص و دیگری عفاف و این دو خلق کریم را با فعالیت و شهامت جمع کرده خود را در صف مردان بزرگ جای داده بود و گذشته از آنچه ذکر شد، دارنده اوصافی بود که حضرت مسیح له المجد و البهاء از حواریون خویش توقع اتصاف به آن را داشت یعنی چون کبوتر ساده و مانند مار هوشیار و حالت وارستگی و انقطاع را با وجد و انجذاب بهم آمیخته بود. اهل و عیال اختیار نکرد و خانه و کاشانه ترتیب نداد و شب و روز آرام نگرفت. ایام را ببطالت و کسالت نگذراند بلکه مانند نسیم سحر در هر شهر و دیار مشام روحانیان را معطّر فرمود. حضور محترم احبای الهی معروض میدارد، پس از آنکه مجلدات ثلاثه اذکار المقربین منتشر گردید حسب الاشاره لجنه جلیله ملی نشر آثار این عبد در صدد تهیه رساله دیگری برآمد که سوره صلات و الواح صیام و فرائض حج و الواح اعیاد و شفا و کلمات عالیات و غیرها از سایر الواح مبارکه را که درباره شؤون مختلفه نازل گردیده است، شامل باشد. این رساله که به فضل و موهبت الهی منتظم گردید به رساله "تسبیح و تهلیل" تسمیه شد و حسب الامر محفل مقدس روحانی ملی بهائیان ایران شیدالله ارکانه به لجنه جلیله ملی نشریات امریه ارجاع گردید و پس از تصویب نشر و تکثیر بواسطه لجنه محترمه ملی نشر آثار تکثیر گردید و منتشر شد. فهرست مفصل مندرجات این رساله ضمیمه گردید تا احبای الهی هر لوح مبارکی را بخواهند به سهولت بیابند، الواح مبارکه عربیه هم اعراب گذاری شد. الواح مبارکه که در رساله ایام تسعه مندرج گردیده و همچنین مناجاتهائی که در اذکار المقربین نشر گشته در این رساله حسب الامر محفل ملی مندرج نگردیده و تکرار نشده است. طهران شهرالجلال سنه 105 بدیع اردیبهشت ماه سنه 1327 شمسی هجری اشراق خاوری جناب نوش آبادی از مبلّغین مشهور و دست پرورده حضرت آقا میرزا مهدی اخوان الصفا اعلی الله مقامه بود که شرح احوالش در جلد چهارم این کتاب گذشت. جناب نوش آبادی هم در نورانیت و روحانیت شباهت به مربی خویش داشت و نیز مانند او همیشه لباس فاخر میپوشد و در مراعات نظافت میکوشید و چنان پاک و پاکیزه بود که هیچگاه غباری بر جامه بلکه گردی بر کفشهایش دیده نمیشد. قامتی باندازه و اندامی متناسب داشت، صوتش خوش و خطش زیبا و انشایش سلیس و نطقش مرتب و تحصیلات عربی و تحقیقات علمیش متوسط و محفوظاتش از کتب مقدسه و قرآن مجید و احادیث اسلام و اطلاعاتش از آیات و الواح بسیار بود. در مجالس خصوصی نیز صحبتهای شیرین میداشت و با ذکر مثلهای خنده آور حضار را سرگرم و مسرور میساخت. در هر شهری که مقیم میگشت مترصد می بود که از ورود تازه واردهای احباب مطلع شود و آنان را به محافل دوستان رهبری و بیاران محل معرفی نماید و نیز بر خود فرض میشمرد که بعیادت بیماران برود و از شکسته دلان و ناتوانان تفقد نماید و همچنین سعی میکرد که اگر کدورت و اغبراری در بین یاران پیدا شده باشد، از میان بردارد و بالجمله در آداب معاشرت ورزیده و با تجربه بود و طریقه سلوک با هر طبقه را بخوبی میدانست. ذیلش از آلایشات پاک و صدرش به آیات الهیه منشرح بود. بقای روح از جمله اصول اعتقادی آئین بهائی پس از اعتقاد به وجود خداوند و حقانیت فرستادگان و پیامبران او، باور به بقای روح و زندگی پس از مرگ است. تقریباً تمامی پیامبران، مومنین خود را به وجود معاد و زندگی پس از مرگ اطمینان داده اند. اساس تعالیم تمام فرستادگان الهی، کمک به زندگی سعادتمند در این جهان و از آن مهم تر مهیا شدن برای زندگی در جهان بعد بوده است. دیانت بهائی نیز مانند ادیان سلف، پیروان خود را به زندگی پس از مرگ بشارت می دهد. ولی معتقد بر آن است که جهان بعد، جنبه مادی نداشته، دارای جنبه روحانی است (دنیای روح). در آثار بهائی، اشارات کتب آسمانی سابق بر وجود روز رستاخیز و زنده شدن مردگان و زندگی مادی در جهان بعد، تنها استعاراتی مطابق با درک انسان قرون گذشته در مورد حقیقت جهان روح شمرده می شود. جناب ثابت شرقی که از جانب لجنه ملی مهاجرت برای تفقد یاران هجرت کرده مأمور سیر در بلاد و قرای ایران بود، در آبان ماه سنه 1332 شمسی لاجل سرکشی به مهاجرین خطه آذربایجان به تبریز وارد گشت ضمن اقامت چند روزه و مشاهده حالاتش معلوم شد این مرد شایستگی دارد که سرگذشتش در مصابیح هدایت درج گردد. لهذا باستناد نوشته خود او که بخواهش حقیر برشته تحریر آمده و بصحت مندرجاتش اطمینان حاصل گردیده، ترجمه احوالش نوشته میشود. این جناب که اندامی درشت و بنیه ئی قوی و دهانی خندان و دلی خرم و بانشاط مانند جوانان داشت در اولین برخورد فهمیده شد که زنده دل و شوخ و عیار است. مثلاً نخستین دفعه ئی که از سفر به منزل بنده وارد شد، گفت من چند روز مهمان شما خواهم بود ولی در خورد و خوراک به مرغ کور و خروس شل و ماهی مرده و تیهوی تیر خورده قانع هستم و لازم نیست برایم گاو یا شتر سر ببرید. بعد هم که در احتفالات عمومی بصحبت پرداخت مجلسها گرم و با رونق و پر جمعیت شد و احباب برای حضور در مجالس و شنیدن بیانات او شتاب داشتند زیرا در نطقهایش امثال و حکایات بسیار میگنجانید و هر حکایت و مثلی را بموقع و با خوشمزگی ادا میکرد. لهذا با وصف قلت سواد و کمی اطلاعات اساسی سخنانش دلچسب و تقریراتش دلنشین بود. تعالیم بهاءالله و اسرار این امر و اساس این ظهور منکر ندارد. آفاق مانند ماهی لب تشنه است و تعالیم جمال مبارک آب روان. نه حیفی و نه سیفی و نه تکفیری و نه تدمیری و نه تضییقی و نه تعرّضی و نه تکلّفی. شمشیرش اعلان وحدت عالم انسانی، تیغ جهانگیرش موهبت رحمانی، قوه جندیه اش محبت الله، قوانین و آئین سپاهش معرفت الله، سپهسالارش نور هدایت الله، اصول و قوانینش محبت و مهربانی با جمیع نوع انسانی، حتی به درجه ای که بیگانه آشناست، اغیار یار، دشمن دوست، بدخواه خیرخواه و به این نظر رفتار میشود. زیرا خطاب به عالم انسانی میفرماید یعنی جمیع ملل که: همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار. (مکاتیب عبدالبهاء ج۲، ۲۶۳-۲۶۲) مسلمانان پیامبر خود را خاتمالانبیا میدانند؛ آخرین پیامبری که ظهور کرده. آیه ۴۰ سوره احزاب از قرآن، کتاب مقدس مسلمانان هم به همین موضوع اشاره دارد. با این حال معتقدانی از ادیان دیگر از یک سو و منتقدانی که نهاد دین و پیامبری را قبول ندارند از سوی دیگر میپرسند چرا و بر اساسچه استدلالی پیامبر اسلام باید خاتم پیامبران باشد نه هیچ پیامبر دیگری؟ آیا ایده خاتمیت به جزمانگاری نمیانجامد؟ در این برنامه از تابو سروش دباغ، پژوهشگر فلسفه و دین و عرفان ثابتی، پژوهشگر و جامعهشناس دین بر سر همین موضوع بحث میکنند. با اجازه آقای ثابتی بحث این هفته را من با آقای دباغ آغاز میکنم و با این پرسش که پرسش اصلی ما در این برنامه است که چرا محمد، پیامبر اسلام خاتم انبیا دانسته شده؟ چه شواهد و قرائن دروندینی و تاریخی در این مورد وجود دارد؟ با اجازه آقای ثابتی بحث این هفته را من با آقای دباغ آغاز میکنم و با این پرسش که پرسش اصلی ما در این برنامه است که چرا محمد، پیامبر اسلام خاتم انبیا دانسته شده؟ برگردان فارسی از "زیارتنامهء امام حسين، سیّدالشّهداء" نازل از قلم اعلی’، جمال ابهی’ بنظر میرسد این سرآغاز از کتاب "قرن بدیع، God Passes By" اثر خامهء ولیّ مقدّس امر بهائی بهترین راه گشاست؛ ایشان میفرمایند: "جمال ابهی’ در نام مبارک خویش، اسم امام حسین، برترین جانشین حضرت رسول – تابان ترین "ستاره" بر "تاج" یادشده در "مکاشفات یوحنّا" را – با نام علی، امیر مؤمنان، دوّمین "شاهد" نامبرده در همان کتاب، توأم دارند." و سیّد کاظم رشتی در تعبیر احادیثی از ائمّهء اطهار، و در بیان ظهور جمال ابهی’ پس از طلوع مهدی موعود، از رجعت "حسین" نام برده میگوید: "پس از قائم، قیّوم ظاهر خواهد شد...زیرا چون نجم قائم غروب کرد، جمال حسین آشکار شده عالم را نورانی خواهد نمود." و اینست صورت زیارتنامه: کشتی غرق ناشدنی تایتانیک با بیش از 1500 سرنشین در 100 سال پیش در اقیانوس اطلس شمالی غرق شد. این تراژدی، دستمایه ای برای چندین داستان سرایی حماسی شده است. در میان تمام این داستانها، یکی از شگفت انگیزترین آنها مربوط به داستان یک مرد 68 ساله ایرانی ای است که در این کشتی نگون بخت حاضر نبود ولی قرار بود که مسافر آن باشد. رسانه های اروپایی و آمریکایی از عباس افندی معروف به عبدالبها، با عناوینی چون فیلسوف، پیامبر صلح و حتی رجعت مسیح یاد کرده اند. دوستداران آمریکاییش هزاران دلار برایش فرستاده بودند تا بلیط تایتانیک را خریداری کند و از او تمنا کرده بودند که با نهایت توانگری به آمریکا سفر کند. وی این تقدیمی را قبول نکرد و در عوض پولش را به خیریه داد. از جمله اعتراضات مغرضين، اعتراض به احکام الهي است. اگر چه در هر يک از احکام و اوامر الهي هزارها حکمت نهفته است، ولکن بايد دانست که اول وظيفه هر فرد، تحقيق و تحري حقيقت، يعني شناختن مظهر ظهور الهي است با ادله و براهين عقلي و نقلي و پس از شناسايي مظهر ظهور و رسيدن به فيض ايمان و ايقان، وظيفه ثانوي اطاعت و پيروي از اوامر و احکام اوست، اگر چه آن اوامر و احکام با عقول ناقصه بندگان مطابقت نداشته باشد. حتي اگر به روز روشن، نام شب ظلماني نهند و شب ظلماني را روز روشن نامند و يا زندگان را مرده هزار ساله دانند و مردگان را زنده ابدي خوانند، چون به مظاهر مقدسه ايمان داريم، بايد اوامر و احکام آنها را اطاعت و پيروي نماييم و دليل و برهان و فلسفه نخواهيم که مثلا فلسفه کشتن هزاران گاو و گوسفند و شتر در روز عيد اضحي و دفن آنها در زير خاک و رمي جمره و غيره در اعمال حج چيست و يا چرا براي سه طلاقه محلل مقرر گرديده و يا دليل مباح بودن خريد و فروش بنده و برده در شرايع و اديان قبل چه بوده و بسياري از احکام ديگر که اطاعت آنها بدون چون و چرا بر هر يک از مؤمنين فرض و واجب است. و از جمله اعتراضات آنکه مي گويند حضرت باب و حضرت بهاءالله امي نبوده اند. اول آنکه معني امي بودن آن است که داراي علوم و معارفي باشند که آن علوم و معارف بدع و موهوبي و الهي بوده و از کسي نياموخته باشند و در مدارس آن را تحصيل نکرده باشند چنانکه حضرت باب و حضرت بهاءالله آثار و الواحشان داراي معارفي است که نمي توان گفت آن معارف اکتسابي است. از جمله حل مسائل غامضه کتب آسماني و آيات متشابهات قرآن و تورات و انجيل و کشف رموز آن آيات الهي و اين معارف وحي سماوي بوده و از علومي نبوده که علما آنرا تحصيل و تدريس نموده باشند، بلکه بالعکس با آرا علماي قوم مخالف و مباين است و آنان به ظواهر آيات متشابهات متمسک مي باشند. لذا انکار و اعتراض نموده اند و چون طبق آيه مبارکه «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ[i]» يعني تاويلش را جز خدا، كسي نميداند و آيه شريفه «يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ[ii]» يعني روزي كه تاويلش فرا رسد، نمي توانستند آن آيات را به راي خود تأويل نمايند و بايستي به انتظار روز تأويل قرآن که يوم الله است. بوده باشند، ناچار تا فرا رسيدن آن روز به ظواهر آيات تمسک مي جسته اند و حضرت بهاءالله که اسرار کتب مقدسه را فاش و بر ملا ساخته اند. چنانکه گفته شد علمشان اکتسابي نبوده بلکه الهي و وحي سماوي بوده است و بديهي است با اين معارف الهيه که در نزد هيچ مدرسي نياموخته اند امي بوده اند. يکي از علل نسخ شدن حکم نماز جماعت اين است که هيچ انساني محل اقتداء مؤمنين در نماز نگردد و هر کسي در تنهائي خويش با نهايت توجه و آرامش بسوي خداوند نيايش کند، زيرا هر کسي خود مسؤل اعتلاي روحاني خويش و بيان راز و نياز قلبي خود با خداوند است و نبايد اين امر مهم را به شخص ديگري تفويض نمود. علت ديگر اينکه در پيشگاه خداوند، همه برابر باشند و پيش نماز و صاحب امتيازي تعيين نگردد. البته در دوران گذشته به سبب عدم امکان آموزش همگان لزوم اين نوع نماز کاملا محسوس بود زيرا در خلال آن آموزش آداب و شيوه ها نيز صورت مي گرفت و حتي اگر کسي نمي توانست کلمات را ادا کند از انجام اين فريضه محروم نمي ماند. اما امروز خوشبختانه امکان آموزش آنقدر وسيع گرديده که نيازي به بکار گيري آن روش نيست. در ديانت بهائي بر عفت و پاکدامني تأکيد بسيار گرديده و از مهمترين شاخصه هاي ايمان شمرده شده ولي حجاب به شکل روسري يا چادر وجود ندارد. اگر منظور پوشش است، بايد گفت حد و حدود آن در خود اسلام نيز روشن نيست و بين علماي 480 فرقه اسلامي در اين مورد اختلاف نظر وجود دارد! اما اگر منظور از پرسش فوق، علاوه بر پوشش ظاهري، تقواي باطني نيز هست، پاسخ زير براي منصفين، مفيد و کافي خواهد بود. حضرت بهاءالله درباره دوره بلوغ عالم که بهائيان آن را آغاز کرده اند، مي فرمايند: «اهل بهاء نفوسي هستند که اگر بر مدائن ذهب (شهرهاي طلا ) مرور کنند، نظر التفات به آن ننمايند، و اگرچه جميع نساء ارض (خانم هاي روي زمين) به احسن طراز و ابدع جمال ( با بهترين زينت و جديدترين زيبائي) حاضر شوند، به نظر هوي ( به نظر هوي و هوس و شهوت)در آنها نظر نکنند»[i] حضرت اعلي در کتاب بيان، عدد نوزده را به عنوان عددي مقدس معرفي فرموده و در برخي احکام و مشروعات استفاده نمودند که حضرت بهاءالله برخي از آنها را تأييد فرموده اند. حضرت اعلي و حروف حي، جمعا 19 نفر را تشکيل مي دهند و اظهار امر علني حضرت بهاءالله، 19 سال پس از اظهار امر حضرت اعلي واقع شد. بهائيان 19 ماه دارند که هر ماه 19 روز دارد و روز هايي که در سال باقي مي ماند به ايام هاء معروف است. بدين ترتيب ضيافت هر 19 روز يک بار و روزه 19 روز مي باشد. همچنين حداقل مهريه 19 مثقال نقره است، 19 درصد اموال به حقوق الله تعلق دارد، اسباب خانه هر 19 سال يکبار تجديد مي شوند، در ديانت بابي نماز 19 رکعت بود و بسياري احکام ديگر . اين عدد در زماني کشف شده است که کامپيوتر يا ماشين حسابي وجود نداشته است و اين خود يکي از اعجازهاي امر مبارک است. اکنون پس از گذشت قريب به 160 سال، بشر تنها با استفاده از کامپيوتر و امکانات پژوهشي بسيارگسترده، توانسته رمز عدد 19 را در قرآن کشف کند! این بنده در بهار سال 1301 شمسی در شهر ساری عاصمه مازندران به زیارت این مرد فائز شدم و در مجالس متعدد کیفیت برخوردش را با مهتدیان مشاهده نمودم و سخنان گرمش را در مواضیع استدلال شنیدم. گاهی دنباله صحبتش به سه ساعت میرسید و تنفسش در اثنای این مدت هنگامی بود که مهتدی در ظرف یکی دو دقیقه مطالبی میپرسید و در هیچ مجلسی دیده نشد که از جناب احباب یا مبتدیان بیش از دو یا سه مرتبه سئوالی به میان آید و بر روی هم بیش از ربع ساعت وقت مجلس را بگیرد، بقیه اش به بیانات پر حرارت و بلیغ این مرد میگذشت و در ضمن صحبت آیات قرآن و احادیث و اخبار مانند سیل از لسانش جریان داشت و با کمال محبت و شکیبائی مطالب را موشکافی مینمود و بالجمله شوق غریبی به تبلیغ داشت و با خلق کریم دلها را صید و در هدایت نفوس موفقیت حاصل میکرد و در نظر فانی که آن اوقات در اول جوانی بودم، وجودش خیلی جلوه نمود و بعدها که شروع بنگارش کتاب (لحظات تلخ و شیرین) نمودم در حقش مطلبی نوشته ام که بعین عبارت این است: دیانت بهائی، یک دیانت جهانی است و هدفش اتحاد جمیع نژادها و ملیتها در یک آرمان بین المللی و دیانت واحد می باشد. تجدید و تکامل ادیان از اصول این آئین است زیرا در هر زمان مقتضیات جامعه بشری تغییر می پذیرد و در هر عصری دینی جدید موافق با مقتضیات و نیازمندهای جهانیان ظاهر می گردد. بـهائیان پیروان حضرت بـهاءالله هستند و معتقدند که ایشان، جدیدترین فرستاده الهی در سلسله پیامبران پیشین چون حضرت ابراهیم، موسی و بودا و زردشت و مسیح و بالاخره حضرت محمد است و رسالتش برای ایجاد تمدنی جدید و جهانی است که بشر در این زمان بدان نیازمند است. محور تعالیم دیانت بـهائی وحدت عالم انسانی است یعنی وقت آن آمده است که بشر از هر قوم و نژادی به یگانگی رسند و همه در ظلّ یک جامعه جهانی درآیند. حضرت بـهاءالله فرموده است که خداوند بیمانند نیروهائی را در جهان بکار گماشته است تا آنچه را که بر حسب سنّتهای پیشین سبب جدائی و اختلاف میان اقوام و طبقات و ادیان و ملل عالم گشته است از میان بردارد و مهمترین کاری که امروز بشر باید به آن پردازد وحدت عالم انسانی و تلاش و کوشش در راه اتّحاد و اتّفاق اهل عالم است. یکی از اهداف و مقاصد دین بـهائی بذل همت و مساعدت در این مسیر است. از این روی امر بـهائی جامعهی جهانی مرکّبی بیش از ۷ میلیون نفر از اکثر ملل و نژادها و فرهنگهای جهان بوجود آورده و تعالیم حضرت بـهاءالله را در آن جامعه تجسم بخشیده است. آزمایشی که بهائیان در این راه گذرانده اند سبب تشویق کسانی است که از همین راه می پویند و نوع انسان را اعضاء یک خاندان و کره زمین را یک وطن می دانند. براي پرداختن به اين موضوع بايد در اديان گذشته نظر نمود. چه چيز سبب الهي بودن اديان گذشته بوده است؟ چه دلايلي بوده است که سبب گرديده مردم مظاهر ظهور را از جانب خدا بدانند؟ در همه ظهورات، يکي از اصلي ترين اصول براي دانستن حقيقت دين، خصوصيات و منش و يا سيره مظهر ظهور بوده است، يعني خصوصيات فردي پيامبران ( که اين خصوصيات نيز به وسيله خداوند در ايشان به وديعه گذاشته شده) سبب اقبال مومنين مي گرديد که از اين خصوصيات مي توان به صداقت، امانت، پاکي و درستي ايشان اشاره نمود که برقلوب ديگران اثر مي نمود. در اين ظهور نيز اين خصوصيات به صورت اولي نمايان بود، يعني حضرت اعلي و حضرت بهاءالله از نظر حسن اخلاق و پاکي ضمير شهره اطرافيان بودند. دوستان گرامی و ارجمند خوشوقتم که با اجازه شما ساعتی از وقت عزیزتام را به گفتگو درباره گذشته، حال و آینده ایران از دیدگاه حضرت عبدالبهاء اختصاص میدهم و گمان میکنم که چنین بحثی در زمانی که سرنوشت کشورمان در پرده غلیظی از ابهام نهقته است عاری از فایدت نخواهد بود زیرا فرصتی خواهد بود که لااقل به موضع فکری شخصیتی که دوست و دشمن بر آگاهی و خردمندی او گواهی داده اند(حضرت عبدالبهاء) آشنا شویم... شاپور راسخ آیا کسی که به اسلام اعتقاد ندارد با هر دین و آئینی (از جمله دیانت بهائی) از نظر قران نجس است؟30/11/2017 موضوع نجاست در اسلام و اينكه مسلمانان احبا و بعضاً يهود و مسيحيان را نجس مي دانند موضوع تازه اي نيست. اصولا دشمن سازي و دشمن پروري بنوعي تبديل به يك تاكتيك شده اينكه عده اي همه دنيا را با خود دشمن مي دانند و توهم اينكه شرق و غرب دست در دست هم داده اند تا فقط اينها را نابود كنند چيز تازه اي نيست. قريب به اتفاق فقها، تعداد نجاسات را يازده[i] و برخي دوازده[ii] مورد اعلام كرده اند. از جمله آنها كه همه بالاتفاق آنرا ذكر كرده اند، اين است که نجاست كافر[iii]است، كافر يعني كسيكه منكر خدا باشد و يا براي خداوند متعال شريك قائل باشد و يا اينكه پيغمبري حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبدالله ـ صلي الله عليه و آله ـ را قبول نداشته باشد و نيز به كسي كافر مي گويند كه ضروري دين يعني، چيزي را مثل نماز و روزه كه همه مسلمانان جزء دين اسلام مي دانند منكر شود. فقها در اين زمينه به آيه شريفه «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ[iv]»يعني مشركان نجسند و روايات متعدد ديگري از جمله اين روايت كه از امام صادق نقل شده است «من نصب ديناً غير دين المومنين(دين اسلام) فهو مشرك[v]» استناد مي كنند. و از فروعاتي كه براي اين مسئله ذكر كرده اند، اين است كه تمام بدن كافر حتي مو و ناخن و رطوبتهاي او نجس است.[vi] لازم به ذکر است که کلمه نجس در قرآن تنها يک بار و در همان آيه ذکر شده، بيان شده است. درست است كه درهمه كتاب هاي آسماني قبل مژده داده شده است كه درآخرالزمان كسي از طرف خدا مي آيد كه صلح و دوستي و عدالت به ارمغان مي آورد، اما براي آمدن آن موعود، شرايط و توصيفاتي نيز در آن كتب ذكر شده است. متأسفانه اكثر پيروان، به معني حقيقي اين شرايط و توصيفات توجه نكرده، درذهن و فكرخود انتظارات غلطي براي ظهورآن حضرت تصوّركردند كه مخالف كتب آسمانيشان مي باشد. مثلاً در احاديث اسلامي آمده كه خود امام زمان وپيروانش دچار بلايا وحبس و زندان و شهادت هم مي شوند، چنانكه در يکي از کتاب هاي شيعه آمده است: «حضرت مهدي (عج) بعد از هفت يا نه سال حکومت به شهادت ميرسد»[i] و در کتاب ديگري آمده است كه امام حسين پس از مهدي، او را دفن مي كند[ii]؛ حال آنكه همه فكرمي كنند او مي آيد و يک روزه پيروز مي شود و 7 يا9 سال حكومت مي كند ودنيا پس از او تمام مي شود! موضوع معجزه فقط مربوط به ديانت بهايي نيست، لذا براي درک حقيقت، اين مبحث در ده نکته بررسي مي شود. نکته اول آن که بر عکس ادعاي رديه نويسان عليه دين بهايي، بهائيان معتقدند خداوند بر هر امري و معجزه اي قادر است. يعني خداوند مي تواند معجزه هاي گوناگون، چه ظاهري و چه باطني، توسط پيامبران خود آشکار سازد. چه که خدا قدرت مطلق است و هيچ قدرتي برتر از او نيست و همه عالم در دست اقتدار اوست. علت آن هم روشن است، چه که خود او عالم را آفريده است و به حقايق و ذات آن شناخت و احاطه کامل دارد. حضرت مولي الوري تعاليم الهيه را به دو قسمت اصول و فروع تقسيم نموده و در ضمن خطابه اي مي فرمايند: «مقصد از اديان الفت بين بشر است. لهذا اساس اديان الهي يکي است تعدّد ندارد هر ديني منقسم به دو قسم است قسمي به عالم اخلاق تعلّق دارد و آن علويّت عالم انساني و ترقّيات بشر و معرفة اللّه است و کشف حقايق اشياء، اين امر معنوي است و اصل اساس الهي ابداً تغييري نمي کند اين اساس جميع اديان است لهذا اساس اديان الهي يکي است. قسم ثاني تعلّق به معاملات دارد و آن فرع است به اقتضاي زمان تغيير مي کند در زمان نوح مقتضي بود انسان حيوانات بحريّه را بخورد در زمان ابراهيم مقتضي چنان بود که انسان خواهر مادري خود را بگيرد مثل سارا که خواهر حضرت ابراهيم بود در زمان آدم چنان مقتضي بود که انسان خواهر خود را بگيرد چنان که هابيل و قابيل نمودند لکن در تورات حرام است. حضرت موسي در بيابان بود براي مجرمين چون محبس نبود اسباب نبود به اقتضاي آن وقت فرمود اگر کسي چشم کسي را کور کند او را کور نمايند اگر دنداني بشکند دندانش را بشکنند، آيا حال ممکن است؟ ده حکم قتل در تورات موجود که هيچيک حالا ممکن نيست جاري شود در يک مسئلهء قتل قاتل حالا جميع عقلا در بحث اند که قاتل را نبايد کشت آن احکام همه حقّ است. لکن به اقتضاي زمان آن وقت براي يک دالر دست دزد بريده مي شد، آيا حالا ممکن است براي هزار دالر دست بريده شود؟ پس اين گونه احکام در هر دوري تغيير مي کند و فرع است امّا اساس اديان که تعلّق به اخلاق و روحانيّات دارد تغيير نميکند و آن اساس يکي است تعدّد و تبدّل ندارد همان اساس را حضرت مسيح تأسيس کرد همان اساس را حضرت محمّد ترويج فرمود. جميع انبياي الهي به حقيقت دعوت نمودند مقصود کلّ يکي است و آن ترقّي و عزّت عالم انساني و مدنيّت آسماني است.»[i] |
مدیربرگزیده مقالات مختلفه، نظرات مختلفه، نظرات دیگران، گلچین ها و ... بایگانی
March 2024
دسته بندی ها
All
|