الواح مبارکه که در رساله ایام تسعه مندرج گردیده و همچنین مناجاتهائی که در اذکار المقربین نشر گشته در این رساله حسب الامر محفل ملی مندرج نگردیده و تکرار نشده است.
طهران شهرالجلال سنه 105 بدیع اردیبهشت ماه سنه 1327 شمسی هجری اشراق خاوری
ای قلم اعلی’! در نفس خود شهادت ده بر اینکه اوست خدا و نیست خداوندی جز من مهیمن و قیّوم. و بذات خویش گواهی ده که من خداوندم و نیست کردگاری بغیر او. و همه به امر من آفریده شده اند و به امر من عاملند. سپس در کینونت خویش شهادت ده که همانا این جمال الهی است که از افق غیب تابان است و کسی جز او، او را نشناخته و هرگز نمیشناسد. و اوست آنکه توانا، عزیز و محبوب است. از یک تجلّی از او، آفتابهای عظمت و کبریاء تابنده گشت و افئدهء (دلهای) ساکنان اقالیم بقاء و حقایق پاک در پسِ پرده های جهانهای نهان آفرینش یافت. و اسرار هست و بود عیان گردید. ای قلم! بهوش باش. ما تو را به (بازوی) قدرت و قوّت حفظ فرموده، روحی در تو دمیده ایم که اگر لمعه ای (کمتر از آنچه بحساب آید) ازان در تنهای همه آفریده ها دمیده شود، همه برپا خیزند، به زبان آیند و در جوهر خویش به نطق آیند که همانا نیست خدائی جز من توانا، بزرگ، برتر از (ادراک)، عزیز، بی همتا، غالب و قیّوم. ای قلم امر! در ذات خود پایدار باش وانگه فضل خویش را بر همه موجودات ظاهر کن، فضلی را که خداوند پیش از آفرینش حروف و کلمات و قبل از آفرینش ممکنات و زودتر ازانکه ملکوت اسماء و صفات شکل بگیرد و پیش از آنکه الواح عزِّ نهانی هستی یابند، بر تو ارزانی داشت. بگو این عزّتی است که هرگز عزّتی برتر از ان، نه از پیش و نه از بعد، هستی نیافت. اگر شما ای ارباب روح از دانایانید! و همانا این جمالی است که هرگز از اوّل لا اوّل، جمالی اینچنین پدیدار نگشته است. اگر دارای ادراک باشید! بگو اگر نفسی دردل، گمان برابری با این قلم کند یا خیال مشارکت و یا نزدیکی به آن نماید و یا تصوّر شناخت ظهورات آنرا داشته باشد، یقین است که شیطان در نفس او وسوسه انداخته است. چنین امر بر آن جاری شده، اگر اهل شعورید! بگو بخـدا سوگند! احدی در جهان آفرینش بر من پیشی نجسته و هرگز پیشی نخواهد جست. اینست آنچه درین دم از سرانگشت پاک و قیّوم رقم یافت. بگو بحرفی از آنچه از من ظاهر شد، تمامی آفرینش هستی یافت. حقایق موجودات شکل گرفت و جهانهائی که کسی غیر نفس عزیز عیانم از آنها آگاه نیست آفریده شد.
ای قلم! ببین و (بشنو) آنچه را مشرکان در باره ات میگویند. بگو ای اهل کینه و بغض! به خشم خویش بمیرید و از رشک خود و از کفر خویشتن نیست شوید. بخـدای راستین قسم! این قلمی استکه بارادهء او ارواح ملأ اعلی’ و حقایق جاودانان و جوهرهای بینائی و دانائی خلقت یافت. و به اثری از آثارش آفتابهای عزّت و عظمت و برتری و نیز ستاره های عنایت و مکرمت پدیدار شد. و همچنین باغهای خلود و بهشت جاودان و همه (نعمتهایِ) آن بهستی درامد اگر اهل عرفانید! بگو به یک جنبش من دانش هست و بود ظاهر شد و سپس آفرینشِ اوّلین و آخرین شکل گرفت. پس چشمان خود را باز کنید شاید ببینید.
ای قلم! از آنچه در غلبه و قدرت خود بر موجودات القاء کردی بسنده کن. زیرا دلهای کینه ورزان از شدّت خشم در مرز انفجار است. پس امر خود را پنهان دار و ازین بیشتر افشا مکن، چه که آسمان بقاء شکافته، و ارض پاک قدس دو پاره میشود. و پرده نشینان حرم انس در فردوس عظمت منصعق میشوند. در نفس خود شکیبا باش زیرا ساکنان زمین توانائی آنرا ندارند که غلبه و سلطنت تو را مشاهده کنند و مقامات تو را ببینند و یا ازان بشنوند. تا چه رسد به (شناسائی) آفرینندهء تو، که بحرفی از جانبش هستی یافتی. پس منزّه و متعالی است پروردگار تو از آنچه ازاو، پس از این، صادر شود و از آنچه از تو، قبلاً ظاهر شد! این (حقایق) از ادراک مخلصان هم برتر استت. هان! بهوش باش و به آنچه (تا کنون) از تو ظاهر شده، بسنده کن. زیرا اگر همه آفریده ها در آسمانها و زمین و بین آندو، از درختان و میوه ها، برگها و شاخه ها و شاخسارها و نیز آبها و دریاها و کوهها بحرفی از آنچه از تو ظاهر شده روبرو و فائز شوند، هر یک بهمان سخن ناطق شود که درخت طور درعرش ظهور، در وادی پاک مبارک، برای موسی کلیم اللّه به آن نطق فرمود.
ای قلم! خموش باش و از تازه های عطایای خداوندی مگو و از آنچه خود داری وارسته باش. بلکه مردم را بکلمهء اکبر که در این ظهور اعظم پدیداراست بشارت ده. شاید پروردگارِ خود را بنفس او بشناسند و از غیر او ببُرند. سپس بگو: ای ملأ اعلی’ و ای گروه (ارباب) عظمت در سراپرده های کبریاء و ای اهل جبروت قدرت در پسِ خیمهء ابهی’ و ای ساکنان ملکوت پیدا و نهان در پرده های عماء! درین عید اکبر که خداوند بنفس خویش شراب پاک را بحاضرانِ خاکسارِ محضر محبوب سقایه میفرماید، به جشن و سرور برخیزید. نفوس خویش را بحریر ایقان و پیکرهایتان را به سُندس رحمان زینت کنید، ازانکه نوری از خاورِ جبینِ (الهی) ظاهر شد، مُشرق گشت و طالع شده (بر آفاق) تافت که همه ساکنان آسمانها و زمین در برابرش به سجده افتادند. اگر اهل درک و فهمید! بگو بخداوندِ حق سوگند هرگز شبه آن در آفرینش ظاهر نشد و هرانکس بجز این گمانی دارد، براستی بغیر شهادت خـدا گواهی داده و در الواح عزِّ محفوظ از مُشرکان ثبت است. بگو این نوری است که جهان لاهوت و حقایق آنرا آفرید و پیکرهای اهل جبروت و جوهر آنان را مبعوث نمود. و بواسطهء آن (نور)، کردگاربزرگ جهانهائی بی نهایت (بی ابتداء و بی انتهاء) آفرید که هیچ نفسی ازانها خبر ندارد جز آنان که خدای آن (نور) بخواهد. اینچنین اسرار را بر شما مینمائیم شاید در آثار خداوندی بیاندیشید! بگو این نوری است که پیش تجلّی آن همه گردنها خاضع است، ارواح مقرّبان در نزدش ساجد است، و فؤادهای پاکان و حقایقِ ستایندگان و بندگان خاص و مکرّم در حضورش به سجده اند. ای اهل حرم قدس! سوگند بخـدا که این حرم پروردگاری است در بین شما، محراب قدس است میانتان و مشعر روح است در برابرتان و مقام امن (پناهِ همگان) در پیدا و نهان. مبادا خود را از حرم عرفان محروم سازید. بشتابید بسوی او و نباشید از واماندگان! و این است آن حرمی که هیاکل احدیّه طائف حول آنند و همچنین حقایق صمدیّه و جواهر قدمیّه. و خداوند درگاه آنرا از نزدیکی وتماس هر مُشرکِ مردود پاک میدارد. و به خدمتِ آن (خدمت در این درگاه) حوریهای بهشتی و اهل غرفه های افریدوس و ساکنان حظائر قدس و محافل انس تبرّک میجویند. و امّا مردمان نمیدانند.
ای اهل زمین و آسمان! برای حجِّ اکبر (و زیارت این جمال اطهر) از جایگاههای خود خارج شوید. (ولکن) چون خداوندِ خـدا ناتوانی شما را دراین )اقدام) میداند، این (کار را) بر شما میبخشد. پس به دلهای خود (بحجّ) بشتابید. و هرگز نفسی باین موفّق نمیشود مگر آنانکه اهل آسمان و زمین را نیستِ محض شمارند (بمانند روزی که احدی در آفرینش نبود!) این افراد از دستهای پروردگارشان شراب پاک مهر شده را خواهند نوشید. و هرانکس باین جهتِ که پاکترین و نورانی ترین جهات است روی آرد، خورشیدهای بی نهایات (بی نخست و فرجام) طائف حول او خواهد بود. و از افق قلبش آفتابِ آفتابها طالع خواهد شد بقسمی که پیش نور دلش خورشیدهای اسماء (نامهای الهی) تیره و تاریک خواهند بود. اگر شما از اهل عرفانید!
ای قلم! بین ملأ قِدَم بانگ براور و بگو: ای اهالی شهرهای بقاء و ای ساکنان سراپرده های کبریاء و ای جواهر پنهان از دیدگان عالم وجود! از جایگاههای خود پائین آئید و درین روزی که چشم آفرینش مثل آن را ندیده و دیدهء خلقت شبه آنرا مشاهده نکرده، روزیکه چشمان عظمت از دیدار این مقام عزِّ محمود روشنی گرفته، هلهله زنان و تکبیر گویان جامهای بقاء از انگشتان ابهی’ از این غلام (الهی) بگیرید (و بنوشید). ای حاملان عرشِ(خداوندگاری)! عرش اعظم را درین روز زینت کنید، ازانکه درین روز جمال مکنونی ظاهر گشته که اهل فردوس اعلی’ و ساکنان بهشت برین بدیدارش فائز نشده اند. بگو غیب پنهان بتمامی آشکار شده است. و از زیبائیش چشم عالم غیب و شهود نور گرفت و دیدگان نفوسیکه جانهایشان از تراوشات کوثر قدسی که از نام پروردگارِ ظاهرِ مشهود، پاک شده، بجمالش روشنی یافت. بگو امروز روزی است که دران خداوند بزرگ نفس خویش را بساکنان آسمانها و زمین شناسانید. و بسلطان و غلبهء خود بر همه اهل ملکوت امر و خلق تعالی جست. پس چه متعالی است این فضل مقدّس مبارک و محبوب! و این روزی است که دران جمالقِدَم بطرازی ظاهر شد که ازان پرده ها درید، اسرار عیان شد، بار و بر از هر دار و شجر ظاهر گشت. و همه اشیاء بذکر پروردگار مختار بگفتار آمدند. زمین آنچه را در دل خود داشت آشکار نمود، آسمان هرچه را نهان داشت پدیدار کرد، کوهها اسرار خود را فاش کردند و دریاها نهانیها را از ژرفنا ی خود بیرون ریختند. وگرچه در نفوس خویش محتجب مانده اند. (از راز این همه تحوّل و تغییر بیخبرند!) این روزی است که دران بتهای شرک و هوی’ و هوس درهم شکست. و جمالقِدَم بر عرش اعظم مستوی شد. درین حین روح اکبر از مکمن بقاء به نطق آمد، روح القدس از سدرهء منتهی به گفتار آمد، روح الامر از شجر قُصوی’ گویا ست و روح عزّت از جبروت اعلی’ ندا میزند که: مبارک است خداوند رحمان که در عوالم هستی (بجلالی) ظاهر گشته که دیدگان ار ادراکش ناتوانند! بگو این است آن (جمالی) که به سرانگشتش، آفرینش آسمانها و زمین به نیستی میرود. و به کلمه ای از لبانش، همه موجودات زندگی یابند. و بیک اشارهء چشمش، جهان هستی به جانب خـدای مهیمن عزیز مهربان روی آرند.
بگو ای گروه رهبانان! کنیسه های سپاس و ستایش را ترک کنید، چه که آنکس که بآسمان عروج کرد براستی فرود آمده حول عرشِ (ظهور) درطواف است. سوگند بخداوند حقّ! امروز ناقوس به نام من صیحه میزند و ناقور بستایش من ندا میکند و صور به اسم مهیمنِ قیّومِ من میدمد. از فضل این روز خود را محروم نسازید بلکه به مقرّ قدس بشتابید. آنچه دارید وانهید و بریسمان (پیمان) خداوندِ قائمِ پدیدارو گویا متشبّث شوید. ای اهل جهانهای پیدا و پنهان! درین عید که بحقّ در رسیده است بآواز آئید و بسرائید، عیدی که چون آن، عیدی را، کس ندیده و نخواهد دید. اگر شما بدانید! براستی در این جشن اعظم خداوند قلم از همه ساکنان زمین و آسمان برداشت. (قلم عفو بر همه کشید.) و این است امر طلعت قِدَم از مشرق قلم! تا همگان به سرور آئید و در ذات خویش به جمع شادمانان بپیوندید.
ای قلم! حوریّهء فردوس را آگاه کن و بگو که امروز روز توست آنسان که خواهی (در ملأ عام) ظاهر شو. استبرق نامها بپوش و سندس سپید به هر گونه خواهی در بر کن و چون خورشید تابنده از جبین بهــاء، از غرفه های بقاء بدر آی. از مکمن اعلی’ فرود آی و بین زمین و آسمان بایست و برقع سِتر از چهر نورانی برگیر، باشد که حجاب اکبر از روی (دل) این مردمان پاره شود و (فاش وعیان) جمال پروردگار مقدّس عزیز محبوب را در منظر اکبر مشاهده کنند. ای نور دیدگان (طلعتِ) قِدَم! بخداوند سوگند! مشرکان در مستی اوهامند. و هرگز نمیتوانند چشم خود را به جهت (طلعتِ) اطهر بگردانند. و تو (ای محبوب من!) مرا به توانائی خویش در پسِ پرده های عصمت محفوظ داشتی و دیدارجمال مرا بر دشمنانت حرام فرمودی. امر امر توست و توئی حاکم مطلق. هرچه خواهی میکنی. بفرمانِ "کُن فَیَکون" یعنی: " باش و میباشد".
ای حوریّهء بهــاء! از مکمن بقاء بدرآ و دیدگان را ازنظر به رویِ (چهرهء) انسانها پاک کن. بخداوندِ حقّ سوگند! جز اهل نظر، تو را درین منظر اکبر نمیشناسند. ملکوت اسماء را بیک سو ران و جبروت صفات را بسوئی دیگر. وانگاه به امر من، منقطع از همه ساکنان جبروت امر و بریده از آنچه در عالم آفرینش است، از افق عصمت من طلوع کن تا به (تابشت) هر چه جز خداست بطرازِ پروردگاری آراسته و پدیدار شوند. وانگاه به بهترین صدا، بین زمین و آسمان به نغمه سرائی درآی، شاید جهانیان از همه چیز وارسته، بسوی پروردگار مقدّس و عزیز و مهربان روی آرند.
"ای حوریّهء بهــاء!" از افق رضوان، بزیبائیِ طلعتِ رحمان طلوع فرما و گیسوی مشکین خود را بر سینه افشان کن تا نسیم عطر خوشِ کردگارِ منّان بر جهانیان بوزد. مبادا موی عنبربوی را از ملأ ظهور بپوشانی و حلقه های پاک (جعد) را از دید اهل اُنس پنهان داری. آنگاه با موی پریشان و روی آراسته و چهر زینت شده و چشمان سرمه کشیده، به محضر قدسِ عرشِ ظهور وارد شو. و جامهای نورانی در کف تابان بگیر و به اسم اعلای من شراب حمراء از جمال خداوند ابهی’، باهل فردوس بقاء ببخش. باشد که جمع (عارفانِ) ظهور درین عید مشهور به این شراب طهور از حجابهای غیور(اهل فتور) بدر آیند و از پس پرده های مستور با قدرت و سیطرهء ربّ غفور، پروردگار عزیز توانا و مهیمن و قیّوم خارج شوند.
سوگند بخداوند حقّ! همانا من حوریّه ای در قطب رضوان در پس سِترخدای رحمان بودم. از نخستین دم، خلف سراپردهء عظمت، در پس حجاب عصمت پنهان و نهان از دیدگان آفریدگان! اهل آفرینش مرا نمیشناخت. ندای شیرینی از یمین عرش اعلی’ بگوشم رسید. مشاهده کردم که فردوس برین در نفس پاک او و بخاطر او در حرکت است، و همه آفریده ها در شوق دیدار خداوند ابهی’ روانند.
وانگاه ندای دیگر شنیدم که میفرمود: "براستی محبوب عالمیان ظاهرشد. خوشا بحال نفوسی که نزدش حاضر شده، بدیدارش رسیده، نغمات مقدّس عزیز و دلنوازش را (بگوش هوش) بشنوند! از این نداء الهی حقایق ملأ اعلی’ و دلهای ساکنان شهرهای جاودانی مجذوبند. و آنچنان جذبات شوق آنانرا گرفته است که تمامی در جان خویش باهتزاز آمدند و بشطرقُدس، مقام عزِّ ممنوع روی آوردند. و اگرمن بخواهم آنچه را دران دم دیدم، بیان کنم، از ذکرش ناتوانم. وگرچه بهمه زبانها (ی آفریدگان) سخن گویم!
و با همه فضلی که موجودات را بتمامی فرا گرفت و جذب و کششی که همه آفریدگان دریای اسماء را مجذوب نمود، میبینیم که اهل بیان در بیخبری و در پردهء (اوهام ) مانده اند. گوئی آنان مردگانی در قبور نیستی هستند! ای ملأ بیان! آیا گمان میکنید که پس از اعراض از این ظهور، هنوز هم در راهِ روح و ایمان سالکید؟ نه، هرگز! سوگند بجمالم که خداوند آنرا (این ظهور را) مظهر جمال خویش در جهان هست و بود، قرار داده است.
ای حوریّهء قدس! ذکر اینان را واگذار. ازانکه دلهایشان از سنگ سخت است و دران جزدمِ هوی و هوس اثر نکند. اینان در امر خداوندی نارسند و از پستان غفلت، شیر نادانی مینوشند. اینان را بر خاکِ (فنا) واگذار وانگاه بلحن من در جبروت بقاء تغنّی نما و اهالی جایگاههای بهشتی را از آنچه درجهان آفرینش ظاهر شده است خبرکن تا از نغماتت مجذوب شوند و بسوی جمال قدس موعود بشتابند. آنانرا باین روز مژده ده، روزیکه دران هیاکل اشیاء، پیراهن اسماءِ (الهی) در بر دارند. روزیکه دران هر ناداری به دارائی رسید و هر گناهکارِ محروم به آمرزش فائز شد.
ای قوم من! فضل خداوندی را درین ایام دریابید و برحمت او که همه آفریدگان را دربر گرفته است فائز شوید. مبادا! مبادا! در پی هر نادان محجوب روید.
درین دم ندای (جانبخشِ ) قلم در این ذکر مبارکِ مختوم (به خاتم مالک قِدَم) بانتهاء رسید.
risalih_tasbih_va_tahlil.pdf |