
در كتاب تاريخ قم از آن به جاسب نام برده شده و درباره روستاها وكشتزارهاي ان اينگونه نوشته شده است:
“در سهرينان و يمحكان و كروگان و وسقونقان و هرازكان و كبوده و ابالويه و وشتكان و ميتركان و وسقوندر و واران و زر والتيمره و منقوله الي الايغارين في سنه سبع وثمانين و ماتين نشره و كب و سوره و ورزنه و مرحون و مرازاد و الوارجان” در اينجا منطقه بخصوصي به نام جاسب وجود ندارد بلكه روستاهاي يادشده با فاصله نزديك به يك كيلومتر از همديگر بر روي هم جاسب را تشكيل ميدهند. درباره نام اين بخش بايد گفت كه در گويش راجي دليجاني به آن گاس گفته مي شود، پس ميتوان گفت گاس بازمانده ي نام كاسي نخستين اقوام بومي ايراني پيش از كوچ آريائيان به ايران باشند چرا كه: ”بومگاه اصلي كاسيان همانا بخش مركزي سلسله جبال لرستان كنوني بود، اما قلمرو حكمراني آنان در طرف شمال و مشرق آن منطقه توسعه يافت و به گفته محققان شامل ناحيه اطراف همدان هم ميشده است .قديم ترين متني كه ذكر كاسيان نموده از سده 24 ق.م (4400سال پيش از اين( در عهد پوزوراينشوشيناك پادشاه پيشداد عيلامي است.” ديگر اينكه گاس واژه اي پهلوي است و معني تخت را ميدهد و چون جاسب بر فراز كوه بلند قرار گرفته است، اين گفتار بي مناسبت با آن نيست و شايد زماني هم پايتخت بوده است. “گويند بخش جاسب را بدان جهت بدين نام خوانده اند كه در دوره ي اشكانيان جايگاه اسب هاي سواركاران و تعليف دواب آنان بوده است از اين روي (جاي اسب) خوانده شده از كثرت استعمال با تخفيف (جاسب) گفته شده است.” با توجه به نظريه من اين روايت تا حدودي مي تواند با اقوام كاسي (اجداد لرستاني ها) تناسب داشته باشد زيرا در تاريخ باستان اين اقوام قوم پرورش دهنده اسب بوده اند و در بين النحرين به اين حيوان خر كوهي ميگفته اند اسب هاي پرورش يافته توسط اين قوم بهترين اسب هاي دوران باستان بوده اند وعلاوه براين اين قوم در مفرغ (برنز;مدالي كه به نفر سوم در المپيك مي دهند) سازي نيز مهارت و دستي توانا داشته اند. بنابرين ميتوان گفت در صورت صدق اين نظريه اقوام و پيشينيان ما جاسبي ها لرستاني ها بوده اند و در جاي ديگر آمده است كه: “گويند جاسب از بناهاي يكي از امراي عسكريه هماي دختر بهمن بن اسفنديار مشهور به نيمور ميباشد و اين امير در نراق و دليجان و دهات پشتگدارحكومت داشته …بالجمله امير مذكور در ايام حكومت در اين نواحي جاسب را محل اسب و ماديان هاي خود قرار داده و بواسطه خوبي و لطافت هوا و عذوبت ماه تابستان اين مكان را ييلاق و اقامتگاه خود قرار داده و اين محل را جاي اسب مي ناميده اند، كم كم تلفظش جاي اسب و رفته رفته مخففش جاسب گرديده و مصطلح شده است “. و باز هم امده است كه : “جاسب در قديم الايام بجاي اسب مشهور بوده است بكثرت استعمال جاسب شده و گويند كه ضحاك ملقب به بيوراسب در اينجا مرتعي داشته و بعضي از خيول و اسبان او در اينجا بوده است و اين مكان را جاي اسب مينامند. اگر چه از بعضي باتلاق و نيزارهاي جاسب و چمنزار آنجا كه آب جمع شده معلوم است كه انجا هميشه بايد مرتع اسبان باشد و اكنون هم طوريكه اگر يك هفته اسب در آنجا چرا كند و از او توجهي شود فربهي اسب نمايان ميگردد كه راكب به تعجب در ميايد “
اگر جاسب را به معني جاي اسب بپذيريم در گويش راجي “گا”و “ايگا” به معني جا و جايگاه است و ميتوان گفت كه نخست ايگا اسب و گا اسب بوده، بعدها گاسپ و گاس شده است و در گفتار عرب جاست و جاسب شده است .وجود آب و هواي خوب كوهستاني و چراگاه كافي به غير از آنكه جايگاه خوبي براي پرورش اسب بوده ديگر حيوانات و جانوران نيز در آن پرورش يافته و شكارگاه خوبي هم بوده و پلنگ نيز در آن ديده شده است. يكي از نام هاي خانوادگي در راونج پلنگي است. چون پدر اين خانواده در ساليان پيش در كوه هاي جاسب با پلنگي روبرو ميشود و بدون اسلحه پلنگي را از پاي در مي اورد و به پلنگي شهرت ميابد. (البته اگه تو قديما سازمان حفاظت از محيط زيست بود حالش را ميگرفتند و من از قديمي ها يك سري داستان از شكار گرگ و آيين و رسومات مردم جاسب و روستاي زر را شنيده ام و رد پاي پلنگي را نيز روي برف ها درواران ديده ام حالا حيوانات و محيط زيست بماند براي بعد بحث سر تاريخ جاسب است)
منبع: تاريخ و فرهنگ دليجان با اندكي دستكاري در اينترنت داستان نادرستي را در باره ي تاريخ جاسب خواندم كه متأسفانه در سايت شما نيز منعكس شده بود نميدانم اين داستان از كجا انتشار يافته است و داستان از اين قرار است كه: سربازان ساساني براي استراحت به جاسب كه تفرج گاه محسوب مي شود، مي آيند و سربازان به هفت دسته تقسيم شده در هفت مكان ساكن شده و روستاهاي جاسب را تشكيل مي دهند.
اين روايت از نظر من از دو جهت مورد انتقاد است. اولاً همانطور كه در بالا گفته شد (برگرفته از كتاب تاريخ قم) يا مثلاً من از خيلي از جاسبي ها شنيده ام تعداد روستاهاي جاسب بيش از هفت روستا بوده است اين كه دقيقاً چند تا روستا بوده يا به چه دلايلي اين روستاها از بين رفته اند هنوز بر ما مشخص نيست و لازمه تحقيق و مطالعات بيشتري را دارد كه بايد در مناطق جاسب صورت بگيرد و ثانياً بنابر گفته هاي قديمي هاي جاسب، جاسب تاريخي سه چهار هزار ساله دارد و اين يعني جاسب ما تاريخي قبل تر از هخامنشيان را داراست و خلاصه داستان و روايت تاريخي اشتباه و غلط در زمينه تاريخ جاسب زياد است. خود من به شخصه از يكي از اهالي محترم روستاي هرازجان شنيدم كه مي گفت جاسبي ها، قمي هاي اصل هستند و وقتي عباسيان قصد حمله به قم را داشته اند قمي هاي اصل به طرف روستاها و بخصوص جاسب رهسپار شده اند و جامعه بعد قم عباسيان و اعرابي بوده اند كه به قم يورش برده اند. البته در اينكه ما جاسبيها روابط و رفت و آمدهاي بسياري به قم و با قمي ها داشته ايم، شكي نيست ولي اين روايت نيز كاملا مشكوك و نادرست و ساختگي است .
از جمله تحقيقات و نظريات من در زمينه تاريخ جاسب مسئله روستايي به نام متيرگان است. از جمله دلايل وجود اين روستا دشتي به نام متيرگان در حوالي واران است و اينكه به گفته يك جاسبي سنگ قبري در گورستان تاريخي و قديمي واران يافت شده كه نام خديجه متيرگاني فرزند آقا كمال بر روي آن حك شده و تاريخ ان به 1300 سال پيش باز ميگردد. گفتني است متيرگان يكي از روستاهاي از بين رفته جاسب است كه تبديل به دشت و زمين كشاورزي شده است. در اوستا و ايران باستان و متون هندو اروپايي، آنا يا آناهيتا الهه آب بوده و مهر يا ميترا (اگر اشتباه نكرده باشم الهه آتش يا خورشيد اقوام هندو اروپايي كه آريايي ها دسته اي از آنها محسوب مي شدند، در ابتدا خورشيد پرست بودند و اقوام آريايي آتش را مقدس ميدانسته اند نه اين كه آن را بپرستند. ايرانييان برخلاف ديگر اقوام اثر باستان يكتا پرست بوده اند) بوده است و بسياري از آتشكده ها در ايران به نام اين دو الهه ايران باستان بوده است. به عقيده من احتمالاً اسم اين روستا را نام الهه ميترا گرفته شده و نام اصلي اين روستا “ميتراگان” و ”ميترگان” بوده و سپس در گويش محلي به متيرگان تغيير يافته .و مسئله بعد يك روز داشتم كتابي را با موضوع كوروش هخامنشي مطالعه ميكردم. طبق گفته هردوت مورخ يوناني پدر علم تاريخ نام دايه اي كه كوروش هخامنشي را بزرگ كرد “سپاكو”و يا “اسپاكو” به معناي سگ ماده و ناگهان واژه اسپه در زبان راجي كه آن هم به معناي سگ است در ذهن من تداعي شد. اين جا بود كه متوجه شدم ريشه كلمه اسپه در زبان راجي از نام دايه كوروش در زبان مادي گرفته شده واين يعني زبان راجي كه اكنون فقط در روستاهاي واران و زر و فقط توسط برخي قديمي ها استعمال ميشود و شكل تغيير يافته زبان مادي است. بعدها من اين نكته را در شبكه ي استان مشاهده كردم و در كتابي خواندم. از اين كه اين مطلب را خودم با فكر و دانشم فهميده ام، خوشحال شدم. يك روز كه من به جاسب امده بودم در يكي از كوه آن قطعه سنگ عجيبي پيدا كردم و بعد تكه هاي ديگر خيلي گشتم و تكه ها را كه سر همديگر كردم متوجه شدم يك ظرف است و جزء ميراث فرهنگي است. چون خسته شدم به خانه آمدم و جريان را كاملا از ياد بردم تا اينكه روزي ياد قطعه سنگ ها افتادم و وقتي دنبالشون گشتم و پيداشون نكردم از مامانم كه پرسيدم گفت: ريختمشون دور بچه سنگ تو خونه جمع ميكني چيكار!!!
انگار يك سطل آب يخ رو سر آدم ريخته باشند و تمام زحمات من را هيچي كرد !!! و غير از آن ما كه ديگه اثر تاريخي در جاسب نديديم. اين لزوم و نتيجه تحقيقات و مطالعه در هر زمينه اي را نشان ميدهد. متأسفانه همان طور كه اشاره كردم هيچ گونه تحقيقاتي در مورد پيشينه جاسب آنچناني صورت نگرفته و اينها همه نظريات است و تا مدركي نباشد كه نظريات را اثبات و تأييد كند، فايده چنداني نخواهد داشت ولي بعنوان يك جاسبي كه اجدادم در اين مرز و بوم با شادي در كنار همشهري هايشان زندگي ميكردند خودم را موظف ديدم تا اطلاعات و دانشم را در فضاي مجازي و در سايت خوب شما به اشتراك بگذارم. اميد كه جرقه اي باشد براي پژوهش و تحقيقات و مطالعات در هر زمينه ها بخصوص تاريخ...
“در سهرينان و يمحكان و كروگان و وسقونقان و هرازكان و كبوده و ابالويه و وشتكان و ميتركان و وسقوندر و واران و زر والتيمره و منقوله الي الايغارين في سنه سبع وثمانين و ماتين نشره و كب و سوره و ورزنه و مرحون و مرازاد و الوارجان” در اينجا منطقه بخصوصي به نام جاسب وجود ندارد بلكه روستاهاي يادشده با فاصله نزديك به يك كيلومتر از همديگر بر روي هم جاسب را تشكيل ميدهند. درباره نام اين بخش بايد گفت كه در گويش راجي دليجاني به آن گاس گفته مي شود، پس ميتوان گفت گاس بازمانده ي نام كاسي نخستين اقوام بومي ايراني پيش از كوچ آريائيان به ايران باشند چرا كه: ”بومگاه اصلي كاسيان همانا بخش مركزي سلسله جبال لرستان كنوني بود، اما قلمرو حكمراني آنان در طرف شمال و مشرق آن منطقه توسعه يافت و به گفته محققان شامل ناحيه اطراف همدان هم ميشده است .قديم ترين متني كه ذكر كاسيان نموده از سده 24 ق.م (4400سال پيش از اين( در عهد پوزوراينشوشيناك پادشاه پيشداد عيلامي است.” ديگر اينكه گاس واژه اي پهلوي است و معني تخت را ميدهد و چون جاسب بر فراز كوه بلند قرار گرفته است، اين گفتار بي مناسبت با آن نيست و شايد زماني هم پايتخت بوده است. “گويند بخش جاسب را بدان جهت بدين نام خوانده اند كه در دوره ي اشكانيان جايگاه اسب هاي سواركاران و تعليف دواب آنان بوده است از اين روي (جاي اسب) خوانده شده از كثرت استعمال با تخفيف (جاسب) گفته شده است.” با توجه به نظريه من اين روايت تا حدودي مي تواند با اقوام كاسي (اجداد لرستاني ها) تناسب داشته باشد زيرا در تاريخ باستان اين اقوام قوم پرورش دهنده اسب بوده اند و در بين النحرين به اين حيوان خر كوهي ميگفته اند اسب هاي پرورش يافته توسط اين قوم بهترين اسب هاي دوران باستان بوده اند وعلاوه براين اين قوم در مفرغ (برنز;مدالي كه به نفر سوم در المپيك مي دهند) سازي نيز مهارت و دستي توانا داشته اند. بنابرين ميتوان گفت در صورت صدق اين نظريه اقوام و پيشينيان ما جاسبي ها لرستاني ها بوده اند و در جاي ديگر آمده است كه: “گويند جاسب از بناهاي يكي از امراي عسكريه هماي دختر بهمن بن اسفنديار مشهور به نيمور ميباشد و اين امير در نراق و دليجان و دهات پشتگدارحكومت داشته …بالجمله امير مذكور در ايام حكومت در اين نواحي جاسب را محل اسب و ماديان هاي خود قرار داده و بواسطه خوبي و لطافت هوا و عذوبت ماه تابستان اين مكان را ييلاق و اقامتگاه خود قرار داده و اين محل را جاي اسب مي ناميده اند، كم كم تلفظش جاي اسب و رفته رفته مخففش جاسب گرديده و مصطلح شده است “. و باز هم امده است كه : “جاسب در قديم الايام بجاي اسب مشهور بوده است بكثرت استعمال جاسب شده و گويند كه ضحاك ملقب به بيوراسب در اينجا مرتعي داشته و بعضي از خيول و اسبان او در اينجا بوده است و اين مكان را جاي اسب مينامند. اگر چه از بعضي باتلاق و نيزارهاي جاسب و چمنزار آنجا كه آب جمع شده معلوم است كه انجا هميشه بايد مرتع اسبان باشد و اكنون هم طوريكه اگر يك هفته اسب در آنجا چرا كند و از او توجهي شود فربهي اسب نمايان ميگردد كه راكب به تعجب در ميايد “
اگر جاسب را به معني جاي اسب بپذيريم در گويش راجي “گا”و “ايگا” به معني جا و جايگاه است و ميتوان گفت كه نخست ايگا اسب و گا اسب بوده، بعدها گاسپ و گاس شده است و در گفتار عرب جاست و جاسب شده است .وجود آب و هواي خوب كوهستاني و چراگاه كافي به غير از آنكه جايگاه خوبي براي پرورش اسب بوده ديگر حيوانات و جانوران نيز در آن پرورش يافته و شكارگاه خوبي هم بوده و پلنگ نيز در آن ديده شده است. يكي از نام هاي خانوادگي در راونج پلنگي است. چون پدر اين خانواده در ساليان پيش در كوه هاي جاسب با پلنگي روبرو ميشود و بدون اسلحه پلنگي را از پاي در مي اورد و به پلنگي شهرت ميابد. (البته اگه تو قديما سازمان حفاظت از محيط زيست بود حالش را ميگرفتند و من از قديمي ها يك سري داستان از شكار گرگ و آيين و رسومات مردم جاسب و روستاي زر را شنيده ام و رد پاي پلنگي را نيز روي برف ها درواران ديده ام حالا حيوانات و محيط زيست بماند براي بعد بحث سر تاريخ جاسب است)
منبع: تاريخ و فرهنگ دليجان با اندكي دستكاري در اينترنت داستان نادرستي را در باره ي تاريخ جاسب خواندم كه متأسفانه در سايت شما نيز منعكس شده بود نميدانم اين داستان از كجا انتشار يافته است و داستان از اين قرار است كه: سربازان ساساني براي استراحت به جاسب كه تفرج گاه محسوب مي شود، مي آيند و سربازان به هفت دسته تقسيم شده در هفت مكان ساكن شده و روستاهاي جاسب را تشكيل مي دهند.
اين روايت از نظر من از دو جهت مورد انتقاد است. اولاً همانطور كه در بالا گفته شد (برگرفته از كتاب تاريخ قم) يا مثلاً من از خيلي از جاسبي ها شنيده ام تعداد روستاهاي جاسب بيش از هفت روستا بوده است اين كه دقيقاً چند تا روستا بوده يا به چه دلايلي اين روستاها از بين رفته اند هنوز بر ما مشخص نيست و لازمه تحقيق و مطالعات بيشتري را دارد كه بايد در مناطق جاسب صورت بگيرد و ثانياً بنابر گفته هاي قديمي هاي جاسب، جاسب تاريخي سه چهار هزار ساله دارد و اين يعني جاسب ما تاريخي قبل تر از هخامنشيان را داراست و خلاصه داستان و روايت تاريخي اشتباه و غلط در زمينه تاريخ جاسب زياد است. خود من به شخصه از يكي از اهالي محترم روستاي هرازجان شنيدم كه مي گفت جاسبي ها، قمي هاي اصل هستند و وقتي عباسيان قصد حمله به قم را داشته اند قمي هاي اصل به طرف روستاها و بخصوص جاسب رهسپار شده اند و جامعه بعد قم عباسيان و اعرابي بوده اند كه به قم يورش برده اند. البته در اينكه ما جاسبيها روابط و رفت و آمدهاي بسياري به قم و با قمي ها داشته ايم، شكي نيست ولي اين روايت نيز كاملا مشكوك و نادرست و ساختگي است .
از جمله تحقيقات و نظريات من در زمينه تاريخ جاسب مسئله روستايي به نام متيرگان است. از جمله دلايل وجود اين روستا دشتي به نام متيرگان در حوالي واران است و اينكه به گفته يك جاسبي سنگ قبري در گورستان تاريخي و قديمي واران يافت شده كه نام خديجه متيرگاني فرزند آقا كمال بر روي آن حك شده و تاريخ ان به 1300 سال پيش باز ميگردد. گفتني است متيرگان يكي از روستاهاي از بين رفته جاسب است كه تبديل به دشت و زمين كشاورزي شده است. در اوستا و ايران باستان و متون هندو اروپايي، آنا يا آناهيتا الهه آب بوده و مهر يا ميترا (اگر اشتباه نكرده باشم الهه آتش يا خورشيد اقوام هندو اروپايي كه آريايي ها دسته اي از آنها محسوب مي شدند، در ابتدا خورشيد پرست بودند و اقوام آريايي آتش را مقدس ميدانسته اند نه اين كه آن را بپرستند. ايرانييان برخلاف ديگر اقوام اثر باستان يكتا پرست بوده اند) بوده است و بسياري از آتشكده ها در ايران به نام اين دو الهه ايران باستان بوده است. به عقيده من احتمالاً اسم اين روستا را نام الهه ميترا گرفته شده و نام اصلي اين روستا “ميتراگان” و ”ميترگان” بوده و سپس در گويش محلي به متيرگان تغيير يافته .و مسئله بعد يك روز داشتم كتابي را با موضوع كوروش هخامنشي مطالعه ميكردم. طبق گفته هردوت مورخ يوناني پدر علم تاريخ نام دايه اي كه كوروش هخامنشي را بزرگ كرد “سپاكو”و يا “اسپاكو” به معناي سگ ماده و ناگهان واژه اسپه در زبان راجي كه آن هم به معناي سگ است در ذهن من تداعي شد. اين جا بود كه متوجه شدم ريشه كلمه اسپه در زبان راجي از نام دايه كوروش در زبان مادي گرفته شده واين يعني زبان راجي كه اكنون فقط در روستاهاي واران و زر و فقط توسط برخي قديمي ها استعمال ميشود و شكل تغيير يافته زبان مادي است. بعدها من اين نكته را در شبكه ي استان مشاهده كردم و در كتابي خواندم. از اين كه اين مطلب را خودم با فكر و دانشم فهميده ام، خوشحال شدم. يك روز كه من به جاسب امده بودم در يكي از كوه آن قطعه سنگ عجيبي پيدا كردم و بعد تكه هاي ديگر خيلي گشتم و تكه ها را كه سر همديگر كردم متوجه شدم يك ظرف است و جزء ميراث فرهنگي است. چون خسته شدم به خانه آمدم و جريان را كاملا از ياد بردم تا اينكه روزي ياد قطعه سنگ ها افتادم و وقتي دنبالشون گشتم و پيداشون نكردم از مامانم كه پرسيدم گفت: ريختمشون دور بچه سنگ تو خونه جمع ميكني چيكار!!!
انگار يك سطل آب يخ رو سر آدم ريخته باشند و تمام زحمات من را هيچي كرد !!! و غير از آن ما كه ديگه اثر تاريخي در جاسب نديديم. اين لزوم و نتيجه تحقيقات و مطالعه در هر زمينه اي را نشان ميدهد. متأسفانه همان طور كه اشاره كردم هيچ گونه تحقيقاتي در مورد پيشينه جاسب آنچناني صورت نگرفته و اينها همه نظريات است و تا مدركي نباشد كه نظريات را اثبات و تأييد كند، فايده چنداني نخواهد داشت ولي بعنوان يك جاسبي كه اجدادم در اين مرز و بوم با شادي در كنار همشهري هايشان زندگي ميكردند خودم را موظف ديدم تا اطلاعات و دانشم را در فضاي مجازي و در سايت خوب شما به اشتراك بگذارم. اميد كه جرقه اي باشد براي پژوهش و تحقيقات و مطالعات در هر زمينه ها بخصوص تاريخ...