در دهی که در اوج شکوفائی خود تقریبا هفتصد نفر جمعیت داشته ودر دوران قحطی و وبا و جنگ جمعیت آن تا ۱۵۰ نفر تقلیل می یافته داشتن این همه مساجد و مرکز و محل دینی بنظر عجیب و غریب می آید که آن هم دلائل گوناگونی می تواند داشته باشد که از آن میان می توان سلیقه شخصی و تفاوت افکار و اختلاف اهالی و همینطور مرتبه اجتماعی تا آنجا که هر خانواده بزرگ و معروف و متولی ترجیح می داده که نماز خانه و مسجد خانوادگی خودشان را داشته باشند و در ضمن خواندن چندین دفعه نماز در روز لازمه آن این بوده که محل نماز یا نماز خانه نه چندان دور و نزدیک خانه و به راحتی قابل دسترسی باشد.
اولین نماز خانه یا مسجد در محله پائین جنب خانه محبوبی ها و قربانی ها بود که اطاقی محقر و کوچک بود که بیشتر خانواده های محله پائین برای نماز خواندن از آن استفاده می کردند و هنوز هم موجود هست. دومین و سومین مسجد ها، مسجد های حلال و جلال بودند که اولی جنب خانه جناب عطاءالله ثابتی و دومی جنب برج قلعه روبروی هم بودند که اسم ابن دو مسجد از اسم دو نفر گرفته شده بوده به اسم حلال و جلال که گویا برادرهم بوده اند که در زمان ما فقط دیوار هائی از آنها بجا مانده بود و هر دو خراب و ویران بودند و کسی علاقه ای به باز سازی آنها نداشت. این دو مسجد زمانی رونقی داشته زمانی که بیشتر مردم ده در قلعه که دارای برج و بارو بوده زندگی می کرده اند و چون قلعه ازرونق افتاده این دو مسجد هم دیگر مورد استفاده ای دیگر نداشته. روزگاری قلعه مرکز ده بوده و در زمان های حمله و نا امنی همه به این قلعه پناهنده می شدند برای دفاع و امنیت که سه راه داشته یکی به محله بالا یکی به محله پائین و میدون و یکی به خارج از ده که این راه امروز به اسم راه شهید محمد حدادی معروف هست. چهارمین مسجد، مسجد ملا جعفر جاسبی بوده که آن هم در زمان ما نیمه خراب بود و هنوز همه دیوارها و حتی در ورودی آن هنوز پا برجا بود و تیر سقف بزرگی که همه سقف را نگاه می داشت و به آن حمال می گفتند هنوز روی دیوار سقف باقی بود این مسجد جنب حسینیه بود و پدر ملا غلامرضای جاسبی بزرگ خاندان روحانی های کروگان این مسجد را برای دامادش ملا جعفر جاسبی که صاحب نام و علم و مشهور بوده ساخته که چون ملا جعفر بعد ها بهائی می شود اهالی این مسجد را که به اسم او بوده خراب و ویران می کنند اصولا همیشه اهالی و شیعیان مرتضی علی ید طولائی در خراب کردن و از بین بردن دارند و این کار را با هیجان و فوری انجام می دهند ولی برای باز سازی وساختن شتر دیدی ندیدی من وقتی بچه و در زمان نوجوانی بودم بسیار خواب می دیدم که این مسجد که جنب خانه ما بود پر است از لباس های زیبا و زر بفت و قرمز رنگ و کتابهای گران قیمت و مفروش به قالی های بسیار زیبا چندین دفعه از پدرم تعبیر خواب خودم را پرسیدم داستان این مسجد و ملاجعفر را برای تعریف کرد که چطور ملا جعفر دست از منبر و مسجد کشید و مومن به دیانت جدید و بهائی شد و همه اهالی را هم تشویق به این کار کرد و چطور از جاسب آواره و سرگردان شد و چطور نهایتا او را در غربت شهید و از بین بردند و می گفت این همه ثروت و زیبائی و کتاب علمی که در خواب می بینی همه نشان دهنده روح بزرگ و خاطره اعمال و فداکاری های بی نظیر اوست امروز از این مسجدجز یک زمین مسطح چیزی باقی نیست که آنرا را هم جزو زمین حسینه که آنرا هم خراب و ویران کرده اند شده است |
قسمت اول |
|
این جا زمین همان حسینیه ی قدیم کروگان جاسب هست حسینه ای که پدران و اجداد روحانی ها اول آنرا ساختند بعد ها ملا جعفر جاسبی در این محل از اهالی خواست که دیگر دست از نوحه و گریه و عزاداری بردارند و بعد از انقلاب جناب علی اصغر صادقی و دوستان آنرا خراب و ویران و با خاک یکسان کردند روحشان شاد و یادشان گرامی
و اکنون عده ای بیچاره و بینوا در خاک و خول آن در زیر آفتاب نشسته اند و از همه جا بی خبر و گوش به فرمان مداحی کاشی که کلی دست مزد گرفته و از کاشان آمده مشغول سینه زدن و گریه وخود آزاری هستند. بیشتر از صد و شست سال پیش ملا جعفر جاسبی در حسینیه کروگان جاسب در روز عاشور از بالای منبر همه اهالی را مخاطب ساخته و فریاد زد |
ای مرثیه خوان بس است این نوحه گری …. زمان نوحه و گریه گذشته و و دور دور شادی و شکرگذاری و خدمت رسیده. او از آن روز منبر و مسجد و حسینیه و روضه خوانی را رها کرد و جانش را نهایتا در راه عقیده اش از دست داد و امروز اکثر مردم حرف او را تکرار می کنند و خسته شده اند از ماتم و عزا و ناله و نوحه و گریه...
هر چند آن محل عزا و حسینه را جناب علی اصغر صادقی و دوستانش خراب و با خاک یکسان کردند ولی هنوز عده ای برده خرافات و عقاید موهومه عتیقه هستند و هنوز از خواب چند صد ساله گذشته بیدار نشده اند.
هر چند آن محل عزا و حسینه را جناب علی اصغر صادقی و دوستانش خراب و با خاک یکسان کردند ولی هنوز عده ای برده خرافات و عقاید موهومه عتیقه هستند و هنوز از خواب چند صد ساله گذشته بیدار نشده اند.
در روزگار قدیم و نه چندان دور و حتی تا زمان فتنه شوم ۵۷ حداقل ۱۰ مسجد و یک حسینیه و یک امام زاده و یک خانقاه و یک مدرسه یا حظیرةالقدس در کروگان جاسب بود که در اینجا به توضیح و تشریح یکایک آنها پرداخته می شود
در دهی که در اوج شکوفائی خود تقریبا هفتصد نفر جمعیت داشته ودر دوران قحطی و وبا و جنگ جمعیت آن تا ۱۵۰ نفر تقلیل می یافته داشتن این همه مساجد و مرکز و محل دینی بنظر عجیب و غریب می آید که آن هم دلائل گوناگونی می تواند داشته باشد که از آن میان می توان سلیقه شخصی و تفاوت افکار و اختلاف اهالی و همینطور مرتبه اجتماعی تا آنجا که هر خانواده بزرگ و معروف و متولی ترجیح می داده که نماز خانه و مسجد خانوادگی خودشان را داشته باشند ودر ضمن خواندن چندین دفعه نماز در روز لازمه آن این بوده که محل نماز یا نماز خانه نه چندان دور و نزدیک خانه و به راحتی قابل دسترسی باشد. پنجمین محل مذهبی که متعلق به جامعه بهائی بود ساختمان مدرسه و یا حظیرةالقدس آنها بود حظیرة القدس مرکز تجمع و فعالیت های بهائیان و اسمی هست که بجای مسجد از آن استفاده می کنند ساختمان حظیرة القدس ساختمان و باغی بسیار زیبا که بسیار نزدیک به آب انبار و حسینیه و باغ بسیار زیبای آورده و پشت به خانه دکتر محمودی بزرگ خاندان محمودی های کروگان و نزدیک خانه ملا غلامرضای جاسبی بود کسی که ستوناصلی و مبلغ طراز اول آنها بود تا آنجا که تمام خانواده های معروف کروگان از جوب سر سوء گرفته تا محله پائین تقریبا همه در اطراف خانه او بهائی شده بودند که از میان آنها می توان به اسم بعضی از خانواده ها ی بزرگ اشاره کرد . مثل ملا ابوالقاسم کاشی بزرگ خاندان رضوانی ها و سید حبیب الله بزرگ خاندان هاشمی ها و فردوسی ها تا حاج درویش بزرگ خاندان ناصری ها تا محمد رضا بزرگ خاندان فروغی ها تا سید غفار بزرگ خاندان غفاری ها تا سید مسعود بزرگ خاندان مسعودی ها و ملا مهدی جاسبی که خانه اش جنب همین ساختمان حظیرة القدس بود و اگر در این منطقه چند خانواده هم بهائی نشده بودند چندان مخالفتی با بهائیان نداشتند وقتی مدرسه و حظیرة القدس ساخته می شود برای مدتی جناب ابوالقاسم فردوسی و همسرش طلعت خانم مدرسه پسرانه و دخترانه ای در سال ۱۲۹۸ شمسی در این محل بنیان گذاری می کنند و و به تعلیم و تربیت همه بچه ها ی ده مشغول بودند و این مدرسه ادامه داشته تا سال ۱۳۱۲ شمسی که در این سال رضا شاه دستور تعطیلی همه مدارس بهائی را در سراسر ایران صادر می کند و خواه ناخواه این مدرسه هم بسته می شود و پس از بستن شدن این مدرسه ایشان مجبور به ترک جاسب و راهی شهر کاشان می شوند و تا مدتی کروگان جاسب مدرسه ای نداشته و پس از بسته شدن مدرسه حناب حاجی خلیل یزدانی و همسرشان نبات خانم عهده دار مواظبت و نگهداری این محل می شوند و بعد از فوت آنها تا قبل از فتنه ۵۷ جناب آقا یدالله نصراللهی و همسرشان شهر بانو خانم بدستور محفل بهائیان جاسب برای مواظبت و نگهداری در آن ساکن بودند. در اوئل ۱۳۵۷ یک روز برای دیدن این مدرسه به آنجا رفتم جناب آقا یدالله نصراللهی باغ بسیار زیبائی ساخته بود و انواع سبزیجات و گل ها را کاشته و حقیقتا مثل حظیرة القدس یا بهشت درست کرده بود و ضمنا لاک پشتی هم به من هدیه کرد وقتی علتش را پرسیدم گفت در این جا کلی بوته خیار و هندوانه کاشته بودم و هر روز صبح که بیدار می شدم می دیدم چیزی چند تائی از بوته ها را خورده یا چیده پیش خودم گفتم حتما موش یا ماری این کار را کرده و فوری به دنبال لاک پشتی گشتم تا او را بیاورم که مواظب بوته ها ی خیار از شر موش ها باشد. امروز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم اثری از بوته های تازه روئیده خیار و هندوانه نیست همه را این شیر پاک خورده تمامی را از شب تا صبح از روی خاک تر و تمیز چیده شما لطفا او را ببرید جائی که عرب نی می اندازد که اصلا قابل اعتماد نیست و نمی خواهم قیافه اش را هم ببینم جناب نصراللهی نمی دانست که مارها و موش های خطرناک حقیقی در کمین این محله موسوم به بهشت هستند و در چند قدمی این محل هر روز در حسینیه روضه و مرثیه می خوانند و از ظلم یزید مرده شکایت می کند ولی همگی شب و روز مرید و مقلد یزید زنده هستند و چند ماه بعد با فتنه ۵۷ همین شیعیان مرتضی علی از حسینیه روبرو به این محل حمله کرده و پس از اذیت و آزار آقای نصراللهی و تار مار کردن ایشان از جاسب این محل را هم غصب کرده و بعد ها تکه تکه کرده و چند واحد خانه مسکونی چند طبقه در آن ساخته اند و در این محل غصبی تاریخی روزی هم ۱۷ رکعت نماز شکر می خوانند. |
قسمت دوم |
نظرات
با درود وقتی از حظیرة القدس کروگان جاسب نوشتید مرا بیاد بچگی و خاطرات آنجا انداختید
…دقیقا هفتاد سال پیش که بنده پسر بچه شش ساله بودم صبح جمعه ما را بدرس اخلاق در آن محل دعوت کردند وقتی دختر و پسر با ذوق رفتیم دیدیم جناب سید رضای جمالی که شاید جوانی سی ساله بود با چهره ای بشاش قد بلند همه ماها را بوسید و صحبت کرد که اینجا متعلق به امر هست و اگر مهمانی از هر کجا بیاید اینجا خانه اوست و احبا باید با جان و دل از آنها پذیرایی کنند و اینجا را بزرگان ده تهیه کردند اما تاریخ خرید یا بنیانگدارش را نفرمود و فرمود این اطاق بزرگ مخصوص درس اخلاق و دعا ومناجات هست و خود ایشان معلم درس اخلاق بود اولین روز راجع بنظافت و پاکی واحترام والدین ومحبت کردن به اهالی ده صحبت کرد که باید بچه بهایی الگو باشد هرگز فحش ندهد و به همه سلام بکند و مسلمان و بهایی را دوست داشته باشد و یادمان داد که بهایی یعنی چه فرمود بهایی یعنی جامع جمیع کمالات انسانی بعد توصیح کامل دادند چگونه میتوانیم جامع جمیع کمالات انسانی باشیم ایشان ازاولین و دومین روز مثل مهندسی که شناژ ساختمانی را محکم میریزد که بای روی شناژ هرگز خراب نمیشود بچه ها را به عشق حق وصداقت وراستی عادت داد که بنده هیچ ولی شاگردانش همه از تعالیم اللهی فیض بردند وعامل باخلاق بهایی بودند و در ده بخوش نامی معروف دختر و پسر فرقی نمیگرد در حظیرة القدس که مدرسه هم بان میگفتند جناب حاجی خلیل وعمه نبات عزیزانی مخلص و نورانی والدین عمو عبدالحسین وعمو رحمت الله بودند که افتخار خدمت داشتند جناب جمالی جایی هم با نقل کاشان تهیه میکردند و خودشان پذیرایی میکردند در حیات بسیار زیبای این خانه گل محمدی بسیاربود ایشان بخاطر اینکه تیغ بدست ما نرود خود میچیدند وبه بچه ها میدادند درختای بادام و زرد آلو وفندق هم داشت که تا اوایل انقلاب هم بود این محل بزرگ را تفکیک کردند وبه چند نفردادند که در آن ساختمان ساختند و هرگز فکر نکردند مال کیست خانمهایی از واران که با کروگانیها وصلت کردند و در منزل عبد العظیم عبدی رفته بودند نماز نخواندند گفتند چون غصبی هست این ملک نماز درست نیست درود برشرفشان که آنقدر بدین خود مقید هستند غیبت نباشد عزیزان همشهری یا خانه و املاک را بکلی غصب کردند یا پول اندکی کلاه شرعی بدولت دادند وحلال کردند درست مثل زمانی که قند را نجس خطاب کردند مردم نخورند و وقتی خواستند حلال کنند گفتند بزنید توی چایی حلال است هیچ کس فکر نکرد چه فرقی کرده فقط قند زودتر در استکان حل میشود و مصرف قند بالا میرود بنده نمیدانم دنیایی که آنقدر بی ارزش هست وشاه و گدا میروند وکاخها بجا میماند چرا حلال وحرام چرا دلی را بشکنیم ببخشید خاطره بود قطره از دریا انسان دلش بدرد می اید خانه هایی را خراب می کنیم غافل از اینکه در پیش خدا جوابی نداریم.
…دقیقا هفتاد سال پیش که بنده پسر بچه شش ساله بودم صبح جمعه ما را بدرس اخلاق در آن محل دعوت کردند وقتی دختر و پسر با ذوق رفتیم دیدیم جناب سید رضای جمالی که شاید جوانی سی ساله بود با چهره ای بشاش قد بلند همه ماها را بوسید و صحبت کرد که اینجا متعلق به امر هست و اگر مهمانی از هر کجا بیاید اینجا خانه اوست و احبا باید با جان و دل از آنها پذیرایی کنند و اینجا را بزرگان ده تهیه کردند اما تاریخ خرید یا بنیانگدارش را نفرمود و فرمود این اطاق بزرگ مخصوص درس اخلاق و دعا ومناجات هست و خود ایشان معلم درس اخلاق بود اولین روز راجع بنظافت و پاکی واحترام والدین ومحبت کردن به اهالی ده صحبت کرد که باید بچه بهایی الگو باشد هرگز فحش ندهد و به همه سلام بکند و مسلمان و بهایی را دوست داشته باشد و یادمان داد که بهایی یعنی چه فرمود بهایی یعنی جامع جمیع کمالات انسانی بعد توصیح کامل دادند چگونه میتوانیم جامع جمیع کمالات انسانی باشیم ایشان ازاولین و دومین روز مثل مهندسی که شناژ ساختمانی را محکم میریزد که بای روی شناژ هرگز خراب نمیشود بچه ها را به عشق حق وصداقت وراستی عادت داد که بنده هیچ ولی شاگردانش همه از تعالیم اللهی فیض بردند وعامل باخلاق بهایی بودند و در ده بخوش نامی معروف دختر و پسر فرقی نمیگرد در حظیرة القدس که مدرسه هم بان میگفتند جناب حاجی خلیل وعمه نبات عزیزانی مخلص و نورانی والدین عمو عبدالحسین وعمو رحمت الله بودند که افتخار خدمت داشتند جناب جمالی جایی هم با نقل کاشان تهیه میکردند و خودشان پذیرایی میکردند در حیات بسیار زیبای این خانه گل محمدی بسیاربود ایشان بخاطر اینکه تیغ بدست ما نرود خود میچیدند وبه بچه ها میدادند درختای بادام و زرد آلو وفندق هم داشت که تا اوایل انقلاب هم بود این محل بزرگ را تفکیک کردند وبه چند نفردادند که در آن ساختمان ساختند و هرگز فکر نکردند مال کیست خانمهایی از واران که با کروگانیها وصلت کردند و در منزل عبد العظیم عبدی رفته بودند نماز نخواندند گفتند چون غصبی هست این ملک نماز درست نیست درود برشرفشان که آنقدر بدین خود مقید هستند غیبت نباشد عزیزان همشهری یا خانه و املاک را بکلی غصب کردند یا پول اندکی کلاه شرعی بدولت دادند وحلال کردند درست مثل زمانی که قند را نجس خطاب کردند مردم نخورند و وقتی خواستند حلال کنند گفتند بزنید توی چایی حلال است هیچ کس فکر نکرد چه فرقی کرده فقط قند زودتر در استکان حل میشود و مصرف قند بالا میرود بنده نمیدانم دنیایی که آنقدر بی ارزش هست وشاه و گدا میروند وکاخها بجا میماند چرا حلال وحرام چرا دلی را بشکنیم ببخشید خاطره بود قطره از دریا انسان دلش بدرد می اید خانه هایی را خراب می کنیم غافل از اینکه در پیش خدا جوابی نداریم.
ادامه دارد...
|
قسمت سوم |