لطفا جهت مشاهده تمام امکانات وبسایت، از مرورگرهای گوگل کروم، فایر فاکس یا اپرا استفاده نمایید...
وب سایت کروگان جاسب (سی یارون)
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات اهالی جاسب
    • خاطرات ابوالفضل جمالی
    • خاطرات محمد علی برنا
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • مساجد و اماکن مذهبی
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات اهالی جاسب
    • خاطرات ابوالفضل جمالی
    • خاطرات محمد علی برنا
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • مساجد و اماکن مذهبی
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح

بلاگ بهائیان جاسب

محمد علی روحانی

3/4/2017

1 Comment

 
Pictureمحمد علی روحانی
عشق وطن و همشهریها و احباء نمیگذارد مطالبی راجع به خوبی های آنها ننویسم. بر خود واجب میدانم راجع به خانواده و اولادهای اقای محمدعلی روحانی بزرگ مرد جاسب بنویسم. آقای علی محمد رفرف آن دریای علم و معرفت را نه بنده حقیر بلکه عالم میشناسد که چه ستاره درخشانی بود و چه معلومات و چه محفوظاتی داشت. آقای قدرت الله روحانی آن مرد سبزه و با نمک و خوش صحبت که شرح هایش را از دائی ام شنیدم چون هم سال بودند. سید یحیی هاشمی دائی بنده بود و از بچگی پدرم رعیت آقای روحانی بود. آقای روحانی همسری داشت که در جاسب می آمد چهره نورانی و کلامی نافذ داشت. به یاد دارم راجع به تربیت درست بچه با خانمها صحبت میکرد. میگفت همسرم قدرت الله کار می کند و پول می آورد و بنده در خانه داری و بچه داری و تعلیم و تربیت بچه ها می کوشم. خانمش میگفت روحانی ها قدری عصبانی مزاج هستند ولی قلبی بسیار پاک و مهربان دارند و خانواده دوست هستند. خانمهای جاسب را به خوب تربیت کردن بچه ها دعوت میکرد و اینکه اگر از صبح که بیدار میشوید دعا و مناجات بخوانید، بچه ها یاد میگیرند و باید آنها را به حفظ ایمان دعوت کرد.

 به یاد دارم زمانی 12 ساله بودم، آقای منوچهر روحانی که مانند پدر جوانی برومند و زیبا و خوش تیپ بود و به همراه آقای جهانگیر حق شناس به جاسب آمده بودند تا در زمین تلخ زاریه که برای عمو عبدالحسین آنها بود، قدری گردو بچیند اما گردوها خوب نرسیده بود و داخل پوست  بودند و ظرفی نبود که ببرند. من با اینکه بچه بودم کت خود را درآوردم پهن کردم و مقداری گردو داخل کت که مانند کیسه ای شده بود، ریختم و به منزلشان رفتیم. خانم کوچک با مهربانی دستی بسرم کشید، گفت اسمت چیست؟ گفتم مصطفی قدری شکلات به بنده داد. با خوشحالی رفتم به مادرم گفتم. مادرم گفت این عروس روحانی فرشته است روح این خانم شاد. وقتی به طهران آمدیم، دیدیم منزل ایشان خیابان شاه سابق که الان خیابان جمهوری شده است، به منزل ایشان رفتیم. بسیار مهربان و بسیار خوب بودند و آقای روحانی هم مهربان و فامیل پرست بودند و اولادهای خوبی چه در ایران و چه در خارج تحویل جامعه دادند. مَثلی جاسبی ها دارند و میگویند اگر زمینی مرغوب باشد و بذر آن سالم باشد، بهترین حاصل یا محصول بدست می آید. از یک چنین مرد نازنینی و خانمی چنین اولاد و احفادی به عمل آمده است که افتخار جاسب هستند. آنها شاید آشنایی با جاسب ندارند، جاسب و خدمات اجداد در آنها ارثی است ولی خلق جاسب میدانند. آقای رفرف و آقای قدرت الله روحانی دو برادر متحد در سال شاید 1336 یا 37 بود که هفده جریب یعنی 17 هزار متر بهترین زمین مرغوب مشجّر به انواع درختهای گردو و بادام از فروغی های نراقی را خریدند. به خاطر تقویت احبای جاسب که سرافراز باشند. هرگز آقای قدرت الله روحانی به رعیت های خود نگفت چقدر و چه مقدار به ما بدهید. الان هم در جاسب ذکر خیر این برادران است. بیاد دارم فولکس واگن خود را به جاسب آورده بود و جادّه ای تا پشت خانه اش درست کرد، در زمانیکه نه لودر بود و نه وسیله ای وجود داشت. مرد بسیار فعالی بود و داستانهای جوانی خود که چقدر قوی بود و موفّقیت هایش  را برای ما جوانها تعریف میکردند و اتّحادی که بین مهاجری ها و روحانی ها و فروغی ها بوده است. یک عده ای در آن زمان میگفتند روحانی ها زمین طهران را فروخته اند و اینجا زمین در دهات خریده اند. همین آقایان فرمودند آینده نشان خواهد داد که کار بدی نکردیم. الحمدالله خدا را شاکریم که در طهران خانه و زندگی خوبی داریم. مگر از جاسب چه چیز به طهران بردیم، خدا به ما همه چیز را داده است.
به یاد داریم جلساتی راجع به احبای جاسب در باغ تِژه سالی یکبار برقرار میشد. این برادران همه کراوات زده کت و شلوارهای راه راه در یک ردیف می نشستند. اصلاً تکبّر و غرور نداشتند. خانم ایشان که صعود کردند، منزل دیگری خریدند. همیشه احباء در آن منزل جلسات و کارهای خیر انجام میدادند. دختران او در ایران نمونه بارز شخصیت آن زن و مرد هستند. باهره خانم که دکتر زنان و زایمان بود، یک عمر به احبای جاسب خدمت کرد. روح احسان پسرم شاد. در سال 1345 که بنده بی پول و تنها در طهران زندگی کردم، همسرم مه لقا را در بیمارستان شماره 3 بستری و با اینکه سزارین شد، دو هفته نگه داشت و همیشه میگفت احسان پسرم اقدس خانم و مهرانگیز خانم اینها دُرّ گرانبهائی هستند که یادگار آن عزیزان هستند. آقای قوت الله روحانی مرد مظلوم و فداکار یک عمر بعدازظهر خودش و وقت خودش را در دفاتر تسجیل بدون دیناری دریافت پول خدمت میکرد و آن هم اولادهائی نمونه مانند دکتر پرویز خان باصفا و خدابیامرز ایرج خان که در گلستان جاوید جدید مدفون است و عکس قبر او را مشاهده می کنید و دخترها و پسرهای دیگرش افتخار جاسب و جاسبی ها هستند و مادر مانند آنها را نزائیده است. دکتر پرویز روحانی عضو هیئت جاسب بودند. آقای امرالله خان ناطق و مطلع بر همه امور و بدون کبر و غرور، خوش تیپ، خوش بیان و با آن چهره نورانی در جمع ها قلب ها را روشن مینمود و از سخنرانیهایش لذت می بردیم. در باغ تِژه آقای میرزا عباس حق شناس اولاد کم داشت و فقط آقای مهندس جهانگیر حق شناس پسر او بود که خداوند به او صبر عنایت کند و تحمّل و طاقت که او هم مانند بنده داغ اولادی را دیده است، که جاسب را ندیده بود به جز دوران بچگیش ولی عاشق جاسب بود و از این عالم رفت. میرزا عباس حق شناس با دست چپ می نوشت. در خیابان نواب محضر داشت و بسیار منصف و درست بود. به همشهریها علاقه خاصی داشت و در زمانیکه به احباء اقرارنامه میدادند محضر ایشان و محضر جاوید در طهران این کار را انجام میدادند. ایشان با آغوش باز این کار را برای کلّ احباء انجام می دادند و از جاسبی ها پول نمی گرفتند. ایشان خیلی فامیل پرست و اولاد ارشد خانواده بود، روحش شاد و یادش گرامی. روزی شنیده بود بنده از سربازی معاف شدم و فرستاد فردی را دنبال بنده که پسرم مهندس در سازمان آب است. نامه ای به من داد و گفت فردا پیش مهندس برو و بنده رفتم و فوری نه بنده را بلکه سه نفر جاسبی مسلمان را سرکار گذاشت چون ما بهائی ها همه را دوست داریم و مسلمان و بهائی فرقی ندارد. اعیاد که به دیدن آن عزیزان می رفتیم ما را بسیار تحویل می گرفتند و ما چیزهای زیادی از آنها آموختیم. زمانیکه همه بی پول و فقیر و بی سواد بودند، این خانواده محترم همه باسواد و با شعور و با گذشت و همنوع دوست بودند. نه تکبّر داشتند و نه غرور. قبل از انقلاب که به جاسب می آمدند تمام رعیت های مسلمان و بهائی به دیدن آنها می آمدند. همه را با آغوش باز تحویل میگرفتند و خانمهای مهربان و دست و پا بخیر و خاکی بودند. چیزهای بسیاری را به جاسبی ها آموختند. قدرت الله روحانی میفرمود چراغ هرگز دور خودش را روشن نمیکند دورترها نور چراغ را مشاهده می کنند. این برادران معتقد بودند خدا اگر به ما داده است، ما هم باید به همه بدهیم و با رعیت ها مهربان باشیم تا بتوانند زن و بچه هایشان را اداره کنند و خاطره خوبی از ما داشته باشند.
به یاد دارم روانشناسی آقای رفرف و آقای روحانی را که در جاسب تعریف هر کس و هر بچه ای را میکردند و میگفتند این آینده درخشانی دارد، همان می شد. آقای ابوالفضل جمالی نوجوان بود و آقای رفرف می‌فرمود این ابوالفضائل خواهد شد و همین باعث می شد که ابوالفضل برود و ببیند ابوالفضائل که بود و کیست. مهاجری های بزرگ و روحانی ها الگوی ما بنده های ساده و زحمتکش جاسب بودند. هرچه داریم از آنها داریم و پدرانمان در جوار این عزیزان چیزهای زیادی یاد گرفته اند. دائی سید یحیی بنده تعریف میکرد و میگفت شب ها سر خرمن گندم می خوابیدیم که گراز گندم ها را نابود نکند. شبی قدرت الله روحانی و غیب الله فروغی در کنار حوض ها می خوابیدند، میروند با دائی شوخی کنند. وقتی خواب بود دو طرف تشک او را میگیرند و او را پانصد متر عقب تر بر زمین میگذارند. صبح که سید یحیی بیدار میشود، وحشت می کند و میبیند پانصد متر از خرمن دور است. صبح همه باهم میخندند و میگویند تو با تشک شب پرواز کردی. دائی میگوید شما بچه ارباب هستید میخورید و میگردید ولی من بچه رعیت صبح تا شب  کار میکنم و خسته خوابم برد. او را می بوسند و به سید یحیی می گویند تو هم برادر ما هستی و دوستت داریم. آینده تو از ما هم بهتر میشود. این مطالب قطره ای از دریای معرفت روحانی ها بود. آقای عبدالحسین آخرین پسر که همسرش دختر ارباب حسین بود و ایمان آورده بود، یک عمر معلّم بود و 2 اولاد خوب تحویل جامعه داده است. روح همگی شاد و آرزوی توفیق برای اولادها و نوه‌های آنها داریم که رهرو و دنباله رو و حتّی بهتر از والدین باشند. چون عصر جدید است و وعده های حق تحقق پیدا کرده است. در زمان قدیم تلفن، موبایل و اینترنت نبود پس چگونه الواح به دست احباء میرسید یا از هرگونه اخبار مطلع میشدند؟ ولی الان ظرف دو دقیقه دنیا از هر پیشرفتی یا اتّفاقی آگاه میشوند. عالم یک وطن شده است و همه جا جاسب است. بیاد دارم روزی جناب پرویز روحانی در نطقی فرمود در پنج قاره عالم جاسبی داریم و این افتخار نیست؟ بنده تحقیق کردم دیدم در نقطه ای از عالم نیست که جاسبی پا نگذاشته باشد و با حسن نیت به خدمت عالم انسانی نپرداخته باشد. ما هر وقت منزل آقای حق شناس یا آقای قدرت الله روحانی میرفتیم آنها پنج هزار تومان به ما عیدی می دادند و در آن زمان مبلغ قابل ملاحظه ای بود. به خانم بنده می گفتند مه لقا تو نوه عمه بدیعه ما هستی که افتخار آقا غلامرضا بود و مصطفی تو هم آینده درخشانی خواهی داشت. این مطلب مربوط به آقایان روحانی نیست ولی عمل صالح آقای مهندس حق شناس که بنده حقیر و علی اصغر قربانی پسر رعیت آنها و عباس نصراللهی را و یک نفر از اهل ظهر جاسب را سرکار گذاشته بود. حقوق ما را عین غریبه ها بدون پارتی بازی نوشته بود. روزی در عظیمیه کرج مشغول کار بودم و چون در جاسب شش کلاس بیشتر مدرسه نبود، سواد بیشتری نداشتم ولی بنده را مسئول دفتر لوله گذاری جهت حقوق روزانه کارگران و خرج و مخارج گذاشته بود. آقای مهندس فروتن مقام بالاتری از حق شناس داشت و به بازدید محل کار بنده آمد. نامه ای به مهندس حق شناس نوشته بودم که فلان کارگر 15 روز است کار کرده است و حقوق ایشان فلان مبلغ میشود و لطفاً دستور فرمائید حسابداری با ایشان تصفیه حساب نماید. حال یادم نیست تسویه را با صاد نوشته بودم یا با سین. وقتی مهندس فروتن آمد، گفت تسویه را با سین می نویسند یا با صاد. سرم را پائین گرفتم و هیچ نگفتم. گفت تو هم بهائی هستی؟ گفتم بلی قربان. گفت چقدر سواد داری؟ گفتم شش کلاس. گفت چرا درس نخواندی؟ گفتم ده ما بیشتر از  شش کلاس  نداشت. گفت بهائی بیسواد و بی اطلاع باید کاری بکند. امشب برو اسم بنویس و شبانه درس بخوان. دستی بسرم کشید و گفت جوان بنده زردشتی هستم و سالم ترین و باهوش ترین مهندس اداره، مهندس حق شناس است. اهل رشوه و پارتی بازی نیست و هدفش کار صحیح است. گفت هفته دیگر کارت شبانه درس خواندن کلاس هفتم را می آوری و اگر هزینه آن را نداری بنده به تو اضافه کار میدم. بنده قبول کردم و جلو 20 نفر افتخار کردم که همشهری بنده آنقدر مورد اعتماد ایشان است. همین صداقت مهندس حق شناس باعث پیشرفت بنده شد و آقای فروتن بنده را به اوج رساند. بنده را به عضویت هیئت مدیر سندیکا، شرکت تعاونی درآورد و نماینده اداره در بیمه تأمین اجتماعی در هر کار خیری که بود بنده امین او بودم. اسم بنده را یزدانی مصلح گذاشته بود و در هر کاری اختلافی بود بنده را میفرستاد تا مشکل را حل کنم. روح او هم شاد باشد که مدیر کلّ اداره شد و بنده در خدمت او بودم. همیشه میگفت احبای یزد هم مانند شما جاسبی ها هستند. عسل از کندوهای خودمان از جاسب برای ایشان آوردم و گفت مصطفی جان تا پولش را نگیری عسل را مادرم دست نمیزند. خلاصه کلام حیف از رفتگان و یاد روحانی ها و مهاجری ها در ایران خالی است و همه خانواده هایشان در خارج قائم به خدمت اند.           برگرفته از خاطرات م یزدانی

محمد علی روحانی (داستان باغ آورده شماره ۲)

Pictureسید جواد ارشدی، محمد علی روحانی، و جواهر خانم روحانی، محمد رضا جمالی(بچه)، سید رضا جمالی، امرالله رزاقی، شمس الله رضوانی و سید میرزا محمدی
مادرم تعریف میکرد که وقتی پدرش محمد کاظم در طهران در کارخانه حداد دچار حادثه شد و در جوانی از دنیا رفت، هشت بچه قد و نیم قد از 6 ماهه تا 18 ساله بدون پدر و سرپرست بودیم و برای مادرم قدسیه بی نهایت مشکل بود که به همه برسد. این بود که پدربزرگ مادری، محمدعلی روحانی فرزند آغلامرضا ما را همانند بچه های خودش زیر پر و بال گرفت. اگر تاکنون سرزمین جاسب مردی همانند آغلامرضا ندیده است. بعد از او تنها پسرش محمدعلی معروف به روحانی از هر لحاظ پاجای پای پدر گذاشت و خصوصیات روحانی و انسانی او را به نحو احسن به ارث برده بود.
با اینکه او خود بیشتر از چهل نوه داشت، همیشه ما را مانند بچه هایش مواظب بود. مثلاً وقتی برای قالی بافی در زمستان به منزلش می رفتیم از خانه ما تا منزل او مملو از برف بود تا به اطاق او می رسیدیم یک به یک ما را قبل از شروع کار زیر کرسی گرم می کرد و حتی دستهای کوچک ما را در دستهای خودش می گرفت و آنقدر نگاه میداشت تا گرم شود و اثر سرما برود. 

در این میان روحانی علاقه مخصوصی به برادرمان عنایت الله خان داشت و همیشه باهم بودند و تمام رسم کار و زراعت و تجارت و غیره را به او یاد می داد و روزها باهم بودند و حتی شب ها سر آب باهم می رفتند. با اینکه بیشتر از 10 یا 12 ساله نبود ولی می خواست که هرچه زودتر عنایت الله مسئول و سرپرست خانواده شود چون خودش تقریباً پیر شده بود و زیاد اهل کار نبود و گه گاه ماجراهای جالبی اتفاق می افتاد که خالی از شنیدن نیست. یکی از آنها را از زبان عنایت الله خان بشنوید. 
ایشان تعریف می کرد که این اواخر روحانی که همه نوه ها به او می گفتند آقا بزرگ هرکاری داشت من را صدا می زد. برای بستن آب، درو کردن، کشت و کار و چون ارباب ده بود برای سر و کله زدن با مردم هم دنبال من می فرستاد. یک روز آمد و گفت که آقاجون این گردوهای درخت گردوی زمین سنگ آب همه رسیده است و باید جمع کنیم میتوانی فردا آنجا برویم. گفتم آن درخت که بزرگ نیست و از پائین میشود همه را جمع کرد. گفت آنقدر که تو میگوئی هم کوچک نیست و لازم است که کسی به بالای آن برود. گفتم پارسال که خودت جمع کردی. گفت دیگر کاری از من ساخته نیست. این روزها پاشنه کفشم را هم نمی‌توانم بالا بکشم. گفتم در هرکاری مشکلی داشتی و یا میخواهی کاری را انجام بدهی صبر نکن و فورا مرا صدا کن و من مانند برق حتی اگر نوک درخت باشم فوراً حاضر می شوم. گفت شوخی نکن من هم ملاحظه تو را می کنم. روزی حداکثر یک یا دو کار بیشتر از تو نمی‌خواهم چون بعضی اوقات چانه میزنی اما اگر فوری قبول نمایی بسیار بیشتر سراغ تو می آمدم. من خوشحالم که ایشان تخفیف داده است و بعضی کارها را به من مراجعه نمی کند. گفتم فردا می آیم. فردای آن روز سر زمین حاضر شدم و ایشان قبل از من رسیده بود. به بالای درخت گردو رفتم و شروع به ریختن گردوها کردم. بعد رو به آقا بزرگ کردم و گفتم کسی را صدا کردی تا بیاید و گردوها را جمع کند؟ گفت دیشب که گفتی درختش کوچک است، درخت کوچک به دو نفر احتیاج ندارد. خودت گردوها را پایین بریز و جمع کن. گفتم شما چی؟ گفت حالا که شما مشغول هستی بگذار من هم به باغ بروم و به میوه ها و باغ سری بزنم و خیلی زود برمیگردم. خلاصه تمام گردوها را ریختم و بعدش جمع کردم و آقا بزرگ نیامد. همینطور منتظر بودم و اطراف را نگاه می کردم که دیدم چند گردو بالای درخت جا مانده است. باز به بالای درخت رفتم و از آن بالا که اطراف را دید می زدم دیدم ایشان از دور در حال مراجعت است. به پایین درخت که رسید بسیار تعریف کرد که بسیار زرنگ و کاری هستی و آفرین باید به فکر یک جایزه برایت بودم. حیف شد که از دستم در رفت ولی دستت درد نکند. گفتم چرا دیر آمدی؟ گفت وقتی وارد باغ شدم دیدم سه نفر زن معروف، به نام های ملوک و خانم سلطان و ام البنی وسط باغ در میان درختهای انگورها مشغول کندن و چیدن انگورها هستند. دو نفر از آنها از روی دیوار فرار کردند ولی مچ سومی، ام البنی را گرفتم. ام البنی شروع به گریه و زاری کرد که آقای روحانی ما اشتباه کردیم و عصبانی نشو و داد و بیداد نکن. هرکاری می خواهی بکن ولی عصبانی نشو و سر و صدا نکن.
از ایشان پرسیدم چه جالب تو چه کردی؟ گفت به ام البنی گفتم زنیکه برو خجالت بکش و هرکاری میخواهی بکن یعنی چه. من پیرمرد چه کاری می توانم انجام بدهم و کاری از دست من ساخته نیست و نهایتاً او را رها کردم و گفتم برو خجالت بکش. پیش خودم گفتم آقا بزرگ راست می گفت که همه کارهائی که از دستش ساخته نیست به من نمی دهد و خدا پدرش را بیامرزد که امروز بیشتر از دو تا کار نداده است و کار سومی که پیش آمده نه خودش انجام داده است و نه کسی را دنبال من فرستاده که برایش انجام دهم. 

Pictureعنایت الله اعلایی و خانمش عزت خانم و خواهرش ملکی اعلایی به همراه بچه هایش شهلا و ویدا
محمد علی روحانی سال ۱۳۳۸ دست از باغ و جاسب و این دنیا کشید و به سرای جاودان شتافت و به اعلی مقامات جنان پرواز کرد و قبل از آن از میان همه بچه ها و نوه ها سید رضا جمالی را مسئول و وصی خود قرار داد و شنل و منشور روحانی که از پدر به ارث برده بود بر دوش او نهاد و بدست او سپرد. ۱۰ سال آخر عمر را شب و روز با او سپری کرد. خانه و املاک و اداره و باغها و تمام اسناد و مدارک را تماماً بدست او سپرد و راه و روش پدری و خویش را به او آموخت. سید رضا می نویسد با آنکه قدری تندخو و عصبانی مزاج بود، هرگز کوچکترین تندی با من نکرد و بارها با چشم خود دیده ام که وقتی بین اهالی اختلافی بود و برای یکدیگر از شهر مأمور و امنیه می آوردند. او دخالت می کرد و قرض طرف بدهکار را از جیب خود میداد. مأمور مربوطه را به منزل خود دعوت میکرد و نهایتاً راضی او را روانه میکرد. اگر در زمینی که به رعیت ها اجاره داده بود و در حساب رسی و انصاف کوچکترین اجهافی به کسی نمی کرد حتی اگر مثلاً یک بادام روی زمین افتاده بود آن را بر می داشت و روی شاخه آن درخت می گذاشت و می گفت نصف این مال رعیت است و من حق دخالت و برداشت همه آن را ندارم. از نوه ها و بچه های پسری رضایت کاملی که باید داشته باشد، نداشت و بسیار توقع بیشتری داشت تا آنجا که حتی حوصله دیدن آنها را بعضی اوقات نداشت چه که برای آنها “عزت بیزوال” می‌خواست ولی آنها برنامه خودشان را داشتند. تا ۳۰ سال سید رضا در همان اطاقی که او و آغلامرضا زندگی می‌کرد، زندگی کرد. چراغ خانه آنها را طبق روال گذاشته روشن نگاه داشت تا اینکه فتنه ۱۳۵۷ رخ داد و دور، دور دیگران شد و همه کارها معکوس گردید.
خانم سلطانی که روزی از روی دیوارهای آن فرار می کرد، صاحب تمام اختیار باغ شد. اول گویا با لگد در اصلی آن را شکسته و بعداً به خاطر اینکه احباء را عصبانی کند از خانم آغا امجدی و دیگران خواسته بود که حتی گاو و گوسفندهای خود را بیاورند و میان باغ ببندند و بچرانند و به یاد روزهائی که از روی دیوارهای آن فرار می کرد، اقدام به خراب کردن دیوارهای آن کرد و بعد از شکستن در و خراب کردن دیوار و کندن و سوزاندن درخت ها، بچه های حاجی اسماعیل  که در آنزمان نمک کوب و نمک فروش و نمکی بودند به زور به قیمت کَمَکی یا فوقش مقداری نمکی آن را به غنیمت بردند و صاحب شدند. علاقه یکی به وطن و زادگاه و زمین و سرزمین نیاکانش خرید و فروشی نیست و قیمتی نمی‌شود روی آن گذاشت  و اگر روزی آنرا به زور از او بگیرند یا بخرند و یا طوری اشغال کنند همیشه خود را صاحب اصلی آن دانسته و میداند چه که سرزمین اصلی و اجدادی مملو از خاطره ها و دلبستگی ها و جزئی از زندگی و هویت  هر شخص هست که باشیر اندرون شود و حتی با جان بدر نرود مخصوصا اگر این املاک و اراضی و اماکن وابسته به حقیقی عظیم باشد که در آنها فداکاری ها و حماسه ها ی بزرگ رخ داده و منشاء و مصدر خیر و برکت برای بازماندگان و نسل های آینده بوده است.
بله بهائیان جاسب ارزش های روحانی را ترجیح دادند بر ارزشی های مادی و بخاطر آن حقایق و رموز روحانی از جان و مال و راحت و هستی و دسترنج نسل هایشان گذشتند  و آواره صد ها کوه و بیابان  و شهر ها  و دنیا شدند و اگر امروز اندوه و تأسف و اعتراضی دارند بخاطر تحقق همان حقایق روحانی است که در فکر و عقیده و بیان و حرکت و زندگی آزاد باشند آزاد
​

Pictureسید رضا جمالی در اراضی مقدسه
محمد علی روحانی غیر از این باغ و باغ های دیگر بیشتر از چهل نوه به جای گذاشت. یک چراغ او چهل چراغ شد و هر چراغی از این چل چراغ، چل چراغی دیگر معاندین و مخالفین نهایت سعی و کوششان به آنجا رسید که در بشکند، دیوار خراب کنند، رعب و وحشت خلق کنند، درختان را ریشه کن کنند و بسوزانند ولی با چهل چراغ های او نتوانستند کاری بکنند. امروز بیشتر آنها در سراسر عالم فخر عالمند و نمک زمین. در میان آنها از اساتید دانشگاه تا نوابغ روزگار از افسران ارتش و اطباء مشهور و بنیان گذاران و مجریان رادیو و روزنامه و رسانه های همگانی و بانیان انواع امور خیریه و کارهای عام المنفعه هستند. همه می گفتند که حیف از انسانی مانند روحانی که بهائی باشد. محمد علی روحانی سالها کدخدا و رئیس محفل و ارباب محل بود و پدرم که ده سال با او در یک خانه زندگی می کرد، داستانها داشت و خاطرات گوناگون می گفت برای ده  سال حتی یک دفعه ندیدم که موقع سحر رو به قبله نایستد و زیارت نامه جمال مبارک را با صدای بلند نخواند. ابهت و جذبه او طوری بود که دشمنانش جزئت تحقیر و توهین نداشتند و برای او احترام زیاد قائل بودند. در تمام مناطق اطراف قم و کاشان و اراک و محلات انسانی همانند او کمیاب بود و به این خاطر همه اغیار می‌گفتند حیف که روحانی بهائی است و متعلق به مذهب ناحقه است. سئوال اینجاست اگر مذهب حقه تربیت کننده افرادی مانند خانم سلطان و ام البنی و احمد خاور و دخیل رجب و مذهب به قول شما ناحق، اگر تربیت کننده افرادی چون روحانی ها، مهاجری ها، یزدانی ها، رضوانی ها و غیره است البته این ناحق صد مرتبه از آن حق بهتر است. قضاوت با شما است.
وصف او حیف است با زندانیان                            گویم اندر مجمع روحانیان
گر بگویم وصف آن بیحد شود                            مثنوی هفتاد من کاغذ شود
فتنه و آشوب و خون ریزی مجو                          بیش از این از شمس تبریزی نگو

Pictureسید رضا جمالی در مسجدالاقصی
و سالها بعد شمس الله رضوانی  در خصوص نحوه عملکرد سید رضا جمالی چه از نظر بهاییان و چه از نظر اغیار و اهالی محل صدها قصیده، مقاله و نامه در توصیف و تحسین و تمجید او نگاشت که به چند نمونه آن در ذیل اشاره میشود...
سید رضا در خاطراتش مینویسد که روز های آخر همه به سراغ من و شمس الله رضوانی آمدند و از ما خواستند که به عنوان رئیس محفل و منشی آن برای تعیین و مشخص کردن وضع بهاییان جاسب به ملاقات خمینی برویم چه که بقیه از شماها تبعیت میکنند من علنا به آنها گفتم که من هیچوقت به ملاقات ضحاک زمان خمینی نخواهم رفت بقیه تکلیف خودشان را خود میدانند هیچ وقت  از آخوند چیزی نخواسته و نخواهم خواست تصمیمی که در دراز مدت ثابت کرد که بیجا نبوده چه که وقتی که جناب شمس الله رضوانی به همراه عبدالله اسماعیلی به دیدار خمینی و بقیه علمای اعلام قم رفتند و وضعیت خودشان و بقیه را کتباً و شفاهاً به نظر آنها رساندند نه تنها تاثیری نداشت بلکه بعد از آن ملاقات وضع بدتر و بدتر شد.
سید رضا جمالی سالهای بعد در نوشتجات خود از ضحاک بخاطر تشبیه نامناسبی که کرده عذر خواهی کرد چه که ضحاک اگر روزی دو نفر را میکشت این را ببین هر روز چقدر میکشد؟ ضحاک اگر دو مار داشت این را ببین که چه مارانی را در جماران به دور خود جمع کرده است.
بله حدیث خوب و بد ما نوشته خواهد شد        زمانه را قلمی هست و دفتری و دیوانی

Pictureجناب محمد علی روحانی
​محمد علی روحانی غیر از این باغ و باغ های دیگر و بیشتر از ۷۰ جریب ملک و املاک و خانه و اداره  و …….بیشتر  از چهل نوه به جای گذاشت. یک چراغ او چهل چراغ شد و هر چراغی از این چل چراغ، چل چراغی دیگر معاندین و مخالفین نهایت سعی و کوششان به آنجا رسید که در بشکند، دیوار خراب کنند، رعب و وحشت خلق کنند، درختان را ریشه کن کنند و بسوزانند ولی با چهل چراغ های او نتوانستند کاری بکنند. امروز بیشتر آنها در سراسر عالم فخر عالمند و نمک زمین. در میان آنها از اساتید دانشگاه تا نوابغ روزگار از افسران ارتش و اطباء مشهور و بنیان گذاران و مجریان رادیو و روزنامه و رسانه های همگانی و بانیان انواع امور خیریه و کارهای عام المنفعه هستند. همه می گفتند که حیف از انسانی مانند روحانی که بهائی باشد. محمد علی روحانی سالها کدخدا و رئیس محفل و ارباب محل بود

​در این جا  تعدادی از چهل نوه او معرفی می شوند

شمسی خانم اعلائی همسر جناب رحمت الله یزدانی
اولین نوه دختری او
ایران خانم اعلائی آخرین نوه دختری او
همسر جناب اسماعیل اسماعیلی
اولین نوه پسری - جناب  پرویز روحانی 
دکتر و افسر ارتش خطیبی توانا و نویسنده ای بی نظیر
جناب کیوان محبوبی ساکن کانادا آخرین نوه پسری
بهاره خانم روحانی
منیژه خانم رفرف
عنایت الله خان اعلائی
پروین خانم روحانی
جناب حبیب الله اعلائی
جناب دکتر سهراب روحانی
شهین خانم روحانی استاد دانشگاه در افریقا
چهار نوه دیگر
اشرف خانم و کیومرث و طاهره خانم و کیوان محبوبی
دکتر منوچهر روحانی نویسنده و عالمی کم نظیر
طاهره خانم محبوبی
بشری خانم هاشمی
جناب کوروش و اعظم خانم محبوبی
ملکی خانم اعلائی
جناب داریوش رفرف
ملکی خانم و دکتر منوچهر روحانی
مهنوش خانم روحانی
هوشنگ روحانی
مهین خانم روحانی
جناب کامبیز رفرف
جناب عباس محبوبی
روحا خانم اعلائی
نشسته نفر اول دست چپ
*  نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی  خطاب به سید رضا جمالی
* داستان باغ آورده شماره یک
مطالب مرتبط: 
1 Comment
بيژن يزدانى
12/9/2017 23:10:27

در ماه جون ٢٠١٧ باتفاق همسرم مهوش خانم مهاجرى سفرى به تكزاس كرديم و شب پنجم جون وارد منزل خانم مهشيد رفرف (ايشان حالا با نام خانم مارشا جزارى ) در شهر دالاس رسيديم و چون دير وقت بود ملاقات انجام نشد جز مختصرى با مهشيد ومنيژه جان هر دو از فرزندان جناب رفرف.
روز بعد رفتيم منزل منيژه جان و ملاقات صديقه خانم رفرف (عظيمى) شديم ايشان بالاى نود سال هستند واز يادگار جناب رفرف اين ملاقات ما خيلى روحانى بود و خيلى از خاطرات با ايشان رد و بدل شد
همت روز هم داريوش عزيز فرزند ديگر جناب رفرف رسيدند چون در همان شهر زندگى ميكنند و سبب سرور و حبور فراوان شد بعد از ظهر هم ملاقات عزيزان ديگر جناب رفرف: جمشيد جان و كامبيز جان.
كامبيز عزيز باتفاق همسر مهربانش خانم رجينا.
ان غذا در حضور ان عزيزان ماءيده روحانى بود
كامبيز عزيز معاون ايادى هستند الان براى ساليان دراز

Reply



Leave a Reply.

    مدیر

    در این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های  گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند

    آرشیو مطالب

    November 2024
    October 2023
    April 2023
    May 2021
    November 2019
    November 2018
    March 2018
    February 2018
    January 2018
    December 2017
    November 2017
    October 2017
    September 2017
    August 2017
    July 2017
    June 2017
    May 2017
    April 2017
    March 2017
    February 2017
    December 2016
    November 2016
    October 2016
    September 2016
    August 2016
    July 2016
    June 2016
    May 2016

    دسته بندی ها

    All
    آقایان
    بانوان
    بهاییان جاسب
    خاطرات سیارون
    خاطرات عباس محمودی
    خاطرات م یزدانی
    خانم پریچهر یزدانی
    دوستان نزدیک جاسبی ها
    سناءالله حکمت شعار
    شهدای جاسب
    عشرت نوروزی
    گفتگو

    RSS Feed

مقالات

* الواح نازله
* علت آزار و اذیت بهاییان
*
تاریخ نگاران جاسب
* دزدان اشیای عتیقه
* ​آقای سلیمی معلم مدرسه
* گالری تصاویر

شخصیت ها

*​ ملا غلامرضا جاسبی
* ملا جعفر جاسبی
* فرهنگ لغات جاسب

* شهدای جاسب
* شجره نامه ها
* شعرای جاسب

خاطرات

*​  ذبیح الله مهاجر
​
* سید رضا جمالی
* شمس الله رضوانی
* عشرت نوروزی
* عباس حق شناس
* علی محمد رفرف

سیارون​

* صفحه خانگی
* سیارون

* درباره ما
*
 جاسب بلاگ(مطالب مختلف)
* 
 اسناد و مدارک تاریخی

* ارسال فایل توسط کاربران

آخرین مطالب 

* بهاییان‌جاسب: عزیزه خانم یزدانی ، محمد علی روحانی
​* شجره نامه: شجره نامه سید عبدالله ناشری
​* کتاب بیان حقایق از سید عباس علوی

ادامه مطالب

* جزئیات شهادت شهدای فیلیپین،​ معاون التجار نراقی
​* اشعار شعرای جاسب:  واحه، « نگاه عبـدالبهـــاء»
​* بلاگ: خاتمیت، ایران و بهاییت، دور اسلام‌ ، دلائل بهائی از قران
* دكتر شاپور راسخ: حضرت بهاءالله پیام آور مهر و یگانگی
*  اوضاع کنونی جاسب اول، دوم، سوم، زندگی روزمره اهالی
​* بلاگ: چگونه می توان بهائی شد؟، عبدالبهاء و تولّد انسان