
ایشان شش اولاد مومن ومخلص تربیت کردند که همه ستاره های در خشانی هستند.
آیشان در تاریخ ۹ فروردین ۱۴۰۲ بملکوت ابهی صعود نمودند و در گلستان جاوید زرنان با احترام خاص با حضور دوستارانش بخاک سپرده شدند
![]() سرکار خانم عطا ناصری فرزند بزرگ مرد جاسب جناب ذبیح الله ناصری خانمی مومن و مخلص و خدمتگزار بودند چندین سال در قلعه نو حوالی شهرری زندگی نمودند بخاطر عقایدش مورد ادیت وآزار بودند و میتوان گفت این خانم کوه استقامت بود واز امتحان اللهی روسفید بیرون امد. ایشان شش اولاد مومن ومخلص تربیت کردند که همه ستاره های در خشانی هستند. آیشان در تاریخ ۹ فروردین ۱۴۰۲ بملکوت ابهی صعود نمودند و در گلستان جاوید زرنان با احترام خاص با حضور دوستارانش بخاک سپرده شدند
0 Comments
![]() خانم نیره مهاجر همسر جناب نورالله خان مهاجر در اوایل جوانی با همسر مهربانش چند سال در ارومیه قایم بخدمت بودند لحظهای از خدمت غافل نبودند وبیش از پنجاه سال پیش با همسر محترمش که دریای علم ومعرفت بود بمهاجرت به لوکزانبورگ رفتند و باعث بیداری ده ها نفر شدند ومنزلشان منزل مهرو وفا بود شوهرشان نورالله خان مهاجر از بزرگ زاده های جاسب بود و تاجر بزرگ بهترین فرش های دنیا بخصوص فرش های تبریز و نایین وقم بود. ![]() منزل دایی علی اکبر فرزند دایی محمد رضا مجاور حسینیه جاسب و جنب منزل آقا غلامرضا روحانی بود. ایشان از شجره پاک و منیری بودند و پدر او مانند دایی محمد تقی و احبای شجاع جاسب بود. علی اکبر با سکینه خانم ازدواج نمود و این عزیزان دارای چهار پسر به نام غیب الله، قدرت الله، رحمت الله و عبدالله و یک دختر به نام فاطمه نساء داشتند. غیب الله خان با خانم شرافت زمانی ازدواج نمود و ثمره ازدواج آنها اولادهای برومندی هستند که همه در مهاجرت در اقصی نقاط عالم می باشند و یکی از نوه های جناب علی اکبر به نام پرویز فروغی در فیلیپین بدرجه رفیع شهادت نائل گشت. قدرت الله با خانم سیما عبدی ازدواج نمود که بعد از ازدواج این خانم محترم هم ایمان به امر جمال مبارک آورده و تا آخر عمر خانمی ساده و دوراندیش و مهربان و مؤمن و مظلوم بود و سه اولاد، دو پسر و یک دختر و از آنها چندین نوه باقی است که همه در ظل امرند. ![]() قلم عاجز است درباره این اسطوره های زمان چیزی بنویسد چون اولادهائی که هر یک دریای علم و فضیلت اند و در خارج از ایران هر یک ستاره ای درخشان و قائم بخدمت امرالله هستند و نام او و اجداد او را تا ابد زنده نگه داشته اند. این حقیر چیزهائی که بیاد دارد را برحسب وظیفه می نویسم امیدوارم مقبول واقع شود. حبیب الله خان مهاجر فرزند آقا محمد تقی و مادرش آغابیگم و همسرش حوری خانم رزاقی فرزند عبدالرزاق و نرگس خانم بود. جناب مهاجر و حوری خانم دارای 6 اولاد، سه پسر و سه دختر به نام های عباس، مؤید، منوچهر، مهوش، ناهید و مهناز بودند. عباس اولاد ارشد او با خانم ملیحه کیمیائی از احبای همدان از خانواده ای شایسته و بنام ازدواج نمود و ثمره زندگی او چهار اولاد به نام آرش، آرمین، نیلوفر و نغمه می باشد که همگی مانند والدین سالم و صالح و مؤمن و خادم نوع بشرند. آقای مؤید با خانم شهین آرانی ازدواج نمود و دختری رعنا و با کلاس بنام گلوریا خانم دارد که ستاره ای درخشان است. جناب منوچهرخان با خانمی آمریکائی بنام کرن ازدواج نموده است و اولادهایش ریکا، آمیلی و مایکل می باشد که همگی افتخار جامعه هستند. ![]() حاجیه خانم یکی از دختران شایسته و لایق جناب استاد علی اکبر و بی بی جان خانم و میرزا فضل الله وجدانی فرزند زین العابدین از دو خانواده نامدار و مؤمن بودند و وقتی ازدواج می نمایند حاجیه خانم دارای فضل و کمالات و دانشی بود که کمتر کسی با او مطابقت داشت و وضع مالی آنها هم بسیار عالی بود. در محله بالای کروگان خانه اجدادی او بسیار عالی و دارای چند اطاق و دو طبقه بود. داخل حیاط حوض آبی بود که آب از یک طرف می آمد و از طرف دیگر خارج میشد. داخل حیاط چند درخت سیب و انگور بود که همه را داربست کرده بودند و بعضی از شاخه ها را بطرف طبقه دوم کشیده بودند. وقتی انگورها میرسید چقدر زیبا بود و این خانم محترم از این نعمت خدادای به همسایگان و اقوام مرحمت می نمود. پشت سر این خانه باربند و طویله و توالت هر نوع بود. خداوند به آنها چهار اولاد پسر به نام های فتح الله، شکرالله، حبیب الله و ماشاءالله عنایت فرمود. فتح الله اولاد ارشد، نزد جناب فردوسی و دکتر محمودی کسب فیض کرده بود و در محضر والدین راه و رسم زندگی و دین و آئین و سواد را آموخته بود و در کارهای کشاورزی کمک کار پدر بود و پدر و مادرش برای او خانه ای دو طبقه در پشت خانه خود ساختند. در ساختن خانه وحدتی برپا بود. فتح الله و شکرالله یکی خشت می مالید و یکی سنگ و چوب می آورد. ![]() آقای هدایت الله ناصری فرزند عمو مهدی ناصری و رضوان خانم رضوانی در سال ۱۳۰۶ شمسی در محلّه پائین کروگان جاسب چشم بجهان گشود. اولین اولادی بود که قلب پدر و مادر را شاد کرد و باعث گرمی و استحکام خانواده گردید. فاصله سنی پدر و مادرش زیاد بود و با آمدن این عزیز روزبروز زندگی والدینش زینت بخش تر شد و با ناز و نعمت او را پرورش دادند. مادر عمه رضوان، عمه گوهر این نوه دختری را به حدّی دوست داشت و به قول خود او، هدایت الله هدیه الهی است و بسیار سعی در تعلیم و تربیت او می نمایند. بعد از هدایت الله خداوند خواهری به نام شریفه خانم و بعد از او برادر دیگر به نام نجات الله داد که کانون خانواده را گرم و گرم تر کردند. جناب ناصری از درس اخلاق گرفته تا سواد درسی همه را در جاسب آموخت و همراه پدر مشغول کار کشاورزی گردید. او بسیار مظلوم و ساکت و زحمتکش بود و از هیچگونه کار شرافتمندانه و سخت روگردان نبود. نوجوانی گردیده بود که مرحوم پدرش و جناب اسدالله معتقدی و جناب روحانی و وجدانی و عمو خلیل تصمیم می گیرند سرزمین های بایر بالا ده را که اطراف میگفتند را آباد کنند و باغ درست کنند. همه متحداً شروع به دیوارکشی باغ ها و کندن زمین ها می کنند و هزاران خروار سنگ را از زمین ها جمع کردند. هدایت الله به کمک پدر یک باغ بسیار زیبا درست می کنند و صدها درخت انگور و بادام و زردآلو در آن کاشتند. ![]() جناب نعمت الله یزدانی فرزند مشهدی حسنعلی در سال ۱۲۶۹ شمسی در کروگان جاسب در خانه ای بزرگ و والدینی شریف به دنیا آمد و با قدوم خود باعث صدها نعمت در خانواده شد که وقتی مادر او را حامله بوده است در آن سال به حدّی بارندگی شده است که تا اول تابستان رودخانه کروگان صدای آبش و غرش آب را از راه دور می شنیدند. قنات ها از سقف آن آب بیرون می آمد و حیف که عکاسی نبوده است که عکس را یادگاری بگیرد. در آن سال تمام درختان گردو و بادام و زردآلو پُر از بار فراوان بوده است. حاصل و محصول زمین بی نهایت تمام اطراف دشت را کاشته بودند به حدّی حتی هندوانه و خربزه فراوان بوده است که انبارها جهت زمستان پُر میشود که حیوانها بخورند. جناب حاج خلیل پدر عبدالحسین یزدانی که بزرگترین اولاد مشهدی حسنعلی بود، این مطالب را برای ما جوانان و نوجوانان تعریف میکرد. ما همه سراپا گوش بودیم و بسیار کیف میکردیم. او می گفت مرحوم پدرش مشهدی حسنعلی گفته بود اگر این اولاد پسر باشد اسم او را نعمت خدا میگذاریم یعنی نعمت الله. خوشبختانه پائیز که او به دنیا آمد و پسر بود چه جشن و سروری برپا شد. پدرم مشهدی حسنعلی گفت اینهم مانند فرج الله بسیار زیباست ولی نورانیت را ببینید که الان از چهره اش هویدا است. ![]() باز حکمت الهی بر آن شد که بلبل خوش الحانی از تبار کروگان جاسب در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۲۵به عالم ملکوت پرواز نمود تا در حضور پروردگار خویش و طلعات مقدسه نغمه سرائی نماید. خانم فروغیه فروغی در سال ۱۳۲۹ در مدینه منوره طهران در خانواده بسیار مؤمن و موقن چشم به جهان گشود. در محضر پدر گرامی جناب غیب الله فروغی آن مرد دانشمند که دریای معرفت و ایمان و ایقان بود و مادری والاگهر و نمونه، خانم شرافت زمانی که در طول عمر خانمی شایسته و خادم جمال مبارک بود، تربیت گردید و هرچه آموخته بود به آن عامل بود. فروغیه خانم که از دو طرف ریشه محکمی از ایمان را از والدین و اجداد به ارث برده بود، در یافتن کسب علم و معارف امری کوشا بود و هرچه آموخته بود به دیگران که گوش شنوا داشتند، یاد می داد و به احسن اخلاق و رفتار و کردار و آداب رحمانی در مجامع ظاهر میگردید. در سال ۱۳۵۰ با پسر عموی خود که درس پزشکی خوانده بود، دکتر آقای ایرج فروغی به پیشنهاد مادربزرگ و اقوام ازدواج نمود و ثمره این ازدواج یک دختر به نام آزیتا گردید که او هم با آقای حسین پروین سنگسری ازدواج نمود و ثمره زندگی او، دو پسر و یک دختر است. فروغیه خانم مدّت چند سالی با پسر عمویش زندگی نمود اما در طول زندگی نتوانستند توافق داشته باشند و تصمیم گرفنتد خیلی محترمانه از یکدیگر جدا گردند. این جدائی و شکست باعث افسردگی و ناراحتی فروغیه خانم و خانواده گردید. ![]() مسیب یزدانی متولد 1300 که در کروگان جاسب بدنیا آمد و صعود او در سال 1347/4/11 در طهران واقع شد و در گلستان جاوید به خاک سپرده شد که الآن آن مکان فرهنگسرای خاوران است. این مرد نازنین در خانواده ای بدنیا آمد که مملو از رنج و عذاب و غصه و گرفتاری بود. پدر ایشان که دارای چهار اولاد مؤمن و مخلص بود، همسرش در جوانی فوت می کند و این مرد ساده و مریض احوال باید از اولادها نگهداری کند و کشاورزی هم نماید. اولادهای او حسینعلی و سکینه خانم و سنمبر خانم و سلطانعلی که 4ساله بود و بی مادر میگردند. اهالی محل پیشنهاد ازدواج به محمد ابراهیم پدر مسیب میدهند اما شخص مناسبی نمی یابند. در آن زمان غلامرضا احمد اهل قم اولادهای زیادی داشته است از جمله حلیمه خاتون که او ازدواج نموده بود و بچه های او همه مرده اند و بعد هم شوهرش می میرد و به او پیشنهاد میکنند که با محمد ابراهیم ازدواج نماید. ![]() ام لیلا خانم مسعودی فرزند سید قاسم و ربابه خانم متولد 1280 بود. همسر او جواد جوادی، فرزند عمو نصیر و آغا بیگم بود. لیلا خانم برادرزاده سید رضی و سید حسن مسعودی است. سید قاسم در جوانی فوت می نماید و ام لیلا خانم با مشکلات بزرگ میشود ولی وقتی به سن بلوغ میرسد، خانمی شایسته و مؤمن و هنرمند از کار در میآید. در جاسب وقتی با آقا جواد ازدواج مینماید، ام لیلا نانوائی مینمود و برای همه نان می پخت. ام لیلا و منور خانم هر دو از صبح تا شب نانوائی میکردند و نانهائی می پختند که الان انسان یک عدد از آنها را هوس دارد و همه قدیمی ها به یاد دارند در جاسب هر خانواده ماهی یا بیست روز یکبار نان میپختند و آنها را خشک میکردند و در دولاب می گذاشتند و در هنگام خوردن کمی آب به آن میزدند و مصرف میکردند. آقا جواد در جاسب به نام عمو جواد معروف بوده است. عمو جواد دو خواهر به نام های خانم سلطان که مادر عباسعلی یزدانی بود و دیگری مرثه خانم که مادر تقی و علی اسماعیلی بود، داشت. عمو جواد و ام لیلا صاحب یک دختر نمونه به نام طاهره و سه پسر به نام شکرالله و حبیب الله و سلطانعلی (وحید) میگردند. این خانواده محترم چون در جاسب عایداتی نبود، به طهران و به خانی آباد میروند و در قلعه مرغی به کشاورزی مشغول میشوند و مالک آنجا خانواده ورقا بودند و حظیرة القدس در خانی آباد بود که همه جوانان احباء درس اخلاق و علم و عرفان میآموختند. ![]() مسیح الله مهاجر فرزند ضیاء الله و فاطمه نساء در تاریخ تولد 1307 متولد شد و با طاهره خانم دختر آقا میر اسدالله معتقدی و ملک خانم ازدواج نمود طاهره خانم متولد سال 1308بود. مسیح الله مهاجر در خانواده مؤمن و مخلص در کروگان جاسب به دنیا آمد که آثار صدمات و بلیّات تا آخر عمر او هویدا و نمایان بود. چه کتک ها و آزار ها که ضیاء الله ندید و هرکس خاطرات او را که از گفته های خود اوست بخواند، برای اینهمه ظلم و ستم که بر او وارد گشته متاثر و ناراحت میشود. از طرفی شاد و مسرور میگردد. انسانهای مقاوم و با ایمان نه از چوب و فلک میترسند و نه از مردن در راه حق. همه درد و بلا و الم را به جان میخرند که محبوب عالمیان مولایشان از او راضی باشد. مسیح الله تا نوجوانی درجاسب مزرعه داری مینمود و در کشاورزی کمک کار مادر و پدر بود. جناب عنایت الله مهاجر پسرعموی او که معماری با تجربه بود و به جاسب می آمد و در تعمیرات حمام و هر کاری پیشقدم بود و در طهران بعنوان معمار عنایت الله مهاجر معروف و مشهور بود و عبدالله خان پسر عموی دیگر که ساختمان های بسیاری داشت و مسیح الله همراه او به طهران آمد و چون جوانی باهوش و با تجربه و زرنگ بود، در مدت یکسال خود او معمار مسیح الله مهاجر جاسبی شد. ![]() وجیهه خانم در سال 1332 در کروس، منطقه مهاجرتی چشم به جهان گشود و خانه والدین را نورانی نمود. این خانم محترم لیاقت چنین اسمی را دارد که پدر برای او انتخاب کرده است. وجیهه خانم دختر بچه عزیز و دوست داشتنی بود که پدر مهرپرور را از دست داد و در آغوش مادر و خواهران و برادران رشد و نمو نمود و خانمی شایسته و با فرهنگ گردید. چون در حسین آباد کروس مدارس نبود و دختر نمیتوانست با موتور به ایوانکی برود، از تحصیل محروم بود ولی در خانواده معارف امری و احکام الهی و درس اخلاق را خوب آموخته بود. خداوند بزرگ و مولای شفوق و حنون که همیشه یاور یتیمان است، به این دختر مظلوم محجوب و محبوب و شایسته، تمام حسن خدادای را به نحو کامل داد. جناب وجیه الله گلپور اهل مازندران که جوانی برازنده، قوی هیکل و با سواد و دریای علم و عرفان، ایقان و جوهر تقدیس بود، به خواستگاری او آمد و با یکدیگر ازدواج نمودند و از همان اوایل زندگی با یکدیگر به مهاجرت و اعلان امرالله پرداختند. هرگز راحتی برای خود نخواستند و هدف آنها رضای جمال مبارک بوده و هست. ![]() محمد علی فرزند ابوالقاسم کاشی، عموی شمس الله رضوانی و حسین رضوانی که در کروگان جاسب متولّد میشود تا نوجوانی در خدمت پدر و مادر به کار کشاورزی مشغول بوده است و به طهران می آید و در حدیقه و منشادیه که متعلق به جامعه بهائی بوده است، به باغبانی و کشاورزی مشغول میگردد. ایشان فردی مؤمن و مخلص و مطّلع بوده است. اولادهای ابوالقاسم کاشی آثار و الواح بسیاری از حفظ بوده اند و همیشه ثابت قدم و عاشق در راه جمال مبارک کوشا بوده اند. در منشادیه و حدیقه درختهای بسیاری غرس می نماید و به آنها با کمک دوستانش آب و کود می دهد که شاید آثارش هنوز هست. ایشان و برادرانش از صوت ملیحی برخوردار بوده اند و در جمع ها شمع انجمن بوده است. در زمان قدیم که فامیلی نبوده است هر یک از برادران فامیلی برای خود انتخاب می کنند و ایشان فامیل ابوالقاسمی را انتخاب نموده است. در جوانی با فاطمه خانمی ازدواج می نماید و صاحب چند اولاد میشود که دو نفر آنها می مانند و خانمهای شایسته ای بوده اند. دو اولاد ایشان یکی زیور خانم و دیگری باشی خانم که بعداً به ماشاءالله خانم معروف میگردد. ![]() سید انور ناشری فرزند سید عبدالله ناشری در سال 1315 در کروگان جاسب چشم به جهان گشود و در کودکی همراه پدر و مادر و خانواده به خادم آباد قدس رفتند و بعد به حسین آباد کروس نقل مکان کردند. چند ساله بود که در گلّه داری، گوسفند و گاو و حشم داری یاور پدر گردید. انور بسیار زرنگ و باهوش هیکلی ریز نقش داشت و دارد ولی جگر شیر دارد و حرف زن با قدرت و با تدبیر بود. در آن منطقه با همه مأنوس و رفیق بود چون حسین آباد و کروس بالا تا ایوانکی خیلی دور بود و فاقد وسیله بودند و جاده ای در آن زمان نبود، از خواندن و ادامه درس محروم گردید ولی از نظر هوش و ذکاوت عالی بود. مطالب امری را خوب آموخته بود. در کروس بالا با کمک پدر و برادرها که از او کوچکتر بودند چندین اطاق ساختند و زیرزمینی جهت گوسفندان کندند و طویله های زیاد ساختند و به آبادانی آن منطقه پرداختند. در جوانی او را برای سربازی خواستند و او رفت. عاشقانه خدمت کرد و برگشت و مشغول کشاورزی و دامداری گردید و کروس بالا هم نقطه مهاجرتی بود که آنها ساکن شدند. البته هیچ اطاقی نبود و همه را خود ساختند. شاید دو اطاق یک طویله را وثیقی ساخته بود که فقط پدر آنها سید عبدالله در آن ساکن شود. ![]() میرزا احمد معروف در شناسنامه سید احمد و در سال 1294 شمسی در قریه کروگان جاسب به دنیا آمد و با اولین فرزند سید عبدالله ناشری به نام لطفیه ناشری ازدواج نمود. او در سال 1294 شمسی خانه پدر و مادر را غرق لطف و صفا و چراغانی نمود. مادر این خانم محترمه مکرّمه همینطور که در شرح حال برادرش مرقوم گردید، قمر خانم دختر کربلائی حسین از طایفه های معروف و مشهور اسماعیلی ها بود. وقتی ازدواج با آقای ناشری را پذیرفت، در خانه ای سکونت گزید که روح ایمان و ایقان و انسانیت در آن طنین انداز بود. بسیار شاد و مسرور گردید و زود به دعا و مناجات علاقه پیدا نمود و خودش به اختیار خود به شرف ایمان فائز گردید و اولین اولاد او لطفیه خانم از پستان او شیر خورده بود که دریای معرفت و انسانیت بود. این خانم محترم و خواهرش که باهم به قول جاسبی ها یاده (جاری) بودند، بسیار خوب اولاد را تربیت کردند. لطفیه خانم بسیار باهوش و ذکاوت بود. مسائلی که مرقوم میگردد از لسان خود اوست که شنیده ایم و اولادهایش و فامیل استماع نموده اند. ![]() آقا فضل الله اولین پسر ذکور سید عبدالله ناشری در سال 1309 شمسی با قدوم خود کروگان جاسب را روشن نمود. مادر او قمر خانم دختر کربلائی حسین برادر کربلائی حسن بود و این خانم دختر عمو حاجی اسماعیل اسماعیلی، مشهدی غلامعلی، مشهدی علی اکبر اسماعیلی بود. حکمت الهی چنین دفتر ایام را ورق زد که این خانم قمر و خواهرش نرگس خانم زن دو برادر گردند و هر کدام با قلب پاک اولادهائی مؤمن و صالح و پاک تحویل جامعه بدهند. از قمر خانم لطفیه خانم همسر میزا احمد، طاهره خانم همسر ناصر شریفی و اقدس خانم همسر آقای سید هاشم فردوسی و یگانه پسر او آقا فضل الله که از یادگارهای او هستند و از نرگس خانم سید حبیب الله هاشمی همسر بشری اعلائی و آغابیگم همسر مصیب یزدانی به یادگار ماندند. ثمره این زندگی، اولادهای خوب بود. اولادهای آنها همه زیبا، با کلاس و با شخصیت و همه در ظلّ امر مبارک مانند آب زلال روان و پاک و مانند کوه قائم و استوار هستند. مانند گل مطبوع و دلنشین که به قول معروف هرگز نمیرد آنکه نامش به نکوئی ببرند. بعد از سه اولاد دختر، آقا فضل الله به دنیا می آید و پسری بسیار زیبا بوده است. قمر خانم مادر او می گوید این فضل الهی است که شامل حال ما شده است. نام او را فضل الله میگذارند و مادر از پستان محبت آمیزش به او شیر می دهد و سه خواهر بزرگتر او بسیار به او مهر میورزند و از او نگهداری و مراقبت می کردند. مادر او بعد از چند سال به مریضی سختی دچار میشود که آن زمان پزشکان تشخیص درستی نداشته اند و او حالت حمله داشت و غش و ضعف می نمود که دیگر قادر به زناشوئی و کار خانواده نبود، اما همسرش و دخترها او را مانند دسته گل نگهداری می کنند. ![]() ایشان در سال 1321 در قریه کروگان جاسب چشم بر جهان گشود و به همراه پدر بزرگوارش و خانواده به خادم آباد قدس و بعد به حسین آباد کروس نقطه مهاجرتی رفته اند و همراه پدر و مادر و برادران بزرگ خود به کشاورزی و دامداری مشغول گردید. جوانی بسیار با ذوق و با نشاط بود. چون از بچگی به حسین آباد رفته بود و هداوندی ها لهجه ای خاص داشتند، در اثر مجالست با آنها قدری لهجه آنها را داشت. به موسیقی و شعر و آواز و آهنگ های متنوع و اشعار و مناجات علاقه خاصی داشت. دنبال گله گوسفندان که میرفت سر کوه می نشست و نی می نواخت و آواز میخواند که اطراف او هر کسی بود، لذّت می برد و مسرور میگردید. ایشان فامیل پرستی را از والدین خود آموخته بود و با دیدن اقوام و دوستان و احباء بسیار شاد می گشت. بسیار دست و دلباز و باگذشت بود و عاشقی در راه حق بود که به هرکس میتوانست ابلاغ میکرد و همه او را دوست داشتند. ![]() آقای سید عبدالله ناشری، پدر شمس الله ناشری قبلاً همسری به نام قمر خانم داشته است که بسیار مریض الاحوال بود و قادر به زناشوئی و زندگی نبوده است. محفل مقدس روحانی جاسب صلاح میدانند همسری انتخاب نماید. سید عبدالله بزرگ مرد تاریخ جاسب از جوشقان دختر خانمی 15 ساله به نام ملکه خانم که مسلمان بوده است به عقد خود در می آورد و او را به جاسب می آورد. او استاد قالی بافی بوده است که بسیاری از خانم ها این هنر نو ظهور را از او می آموزند و همسر او سید عبدالله چلّه دوانی قالی را یاد گرفت و تاجری به نام آقاجان نظرزاده کاشانی چلّه و رنگ و نقشه به جاسب می آورد و دیگر هیچ خانمی در جاسب بیکار نبود. سید عبدالله اولین پسری که از این همسر خدا به او هدیه داد، شمس الله نامید. این بچه به اندازه ای زیبا بود که اسمش را شمس الله میگذارند. ملکه خانم در خانه ای در جاسب وارد شده است که همه مؤمن و مهربان و اهل خداپرستی و دعا و مناجات بودند. پس از مدت کوتاهی به همسرش میگوید اگر خدا قبول کند من هم بهائی هستم. سید عبدالله شاد و مسرور میشود و به او نماز و دعا و مناجات و احکام می آموزد و پشت سر هم دارای 9 اولاد پسر و دختر میشوند. این خانم که از اسمش پیداست ملکه یا ملائکه است، روزبروز کار و زحمت و بچهداری و قالی بافی را عاشقانه انجام می دهد. سعی او و همسرش در تربیت اولاد بی نظیر بوده است و شرح حال سید عبدالله و ملکه خانم یک مثنوی است که مرقوم خواهد شد. ![]() عبدالحسین ناشری فرزند سید عبدالله ناشری در سال 1333 در روستای حسین آباد کروس پا به عرصه وجود گذاشت. در محضر پدر و مادر مهربان خود از کودکی درس علم و ادب و دینداری آموخت. 6 – 7 ساله بود که پدر خود را از دست داد و این غم فراغ همیشه از چهره اش هویدا بود. برادر کوچکتر او آقا ثناء بود که چون فاصله حسین آباد کروس تا ایوانکی زیاد بود با موتور و الاغ مجبوراً چند سال درس خواندند. زمانیکه علی اکبر رضوانی با ملیحه ناشری خواهر آنها ازدواج نمود و خانه دار شدند، به خدمت خواهر و شوهرخواهر آمدند و شروع به ادامه تحصیل نمودند و هر دو تا دیپلم درس خواندند و چون مانند پدر باهوش بودند، هم از نظر درس و هم از نظر درس اخلاق و تربیت امری حرف اول را میزدند و مظلومترین و با ادب ترین جوانان فامیل شدند. هر دو خدمت سربازی رفتند و به میهن ادای دین نمودند. بعد از سربازی عبدالحسین برادر بزرگ او آقا فضل الله که ایران گاز سرپرست سیلندرسازی بود او را نزد خود برد و چند سال در آنجا کار کرد و بعد چون قدری از نظر بنیه جسمانی ضعیف بود به شرکت حسو، قسمت دوربین آمد و شروع به کار نمود. در هر دو محل کار به حسن اخلاق و رفتار معروف و مشهور بود. ![]() آقای عبدالله فروغی در سال 1299 شمسی در خانواده ای بسیار مؤمن چشم به جهان گشود و نام پدرشان علی اکبر و مادرشان سکینه خانم بودند. ایشان کوچکترین پسر خانواده بود و بسیار خوب تربیت شده و آداب رحمانی را خوب فرا گرفته بود. شش کلاس در جاسب درس خوانده بود و به کمک پدر به کشاورزی و مزرعه داری مشغول بود و زمانیکه دو سال به خدمت سربازی میرود و بسیار جوانی ساده و درستی بوده است، فرمانده او، او را در شهربانی آن زمان استخدام می نماید و به قول معروف پاسبان و پاسبانی منظم و مرتب و وظیفه شناس میشود. او همیشه در ادارات یا شهربانی انجام وظیفه می نمود و مورد تشویق قرار میگرفت. چون انسانی خوش شانس و وارسته بود با خانمی نمونه، مهربان، باکلاس و باشعور به نام ملوک مرغچی که پدر او بهائی و مادرش مرضیه خانم از طایفه قربانی های جاسب بود، در سال 1330 ازدواج می نماید. ![]() طاهره خانم دومین اولاد دختر در سال 1305 در کروگان جاسب به دنیا آمد. مادر او قمر خانم که در شرح حال آقا فضل الله نوشته شد، از طایفه کربلائی حسین می باشند که خود او ایمان می آورد و چهار اولاد مؤمن و سلیم و فعال تحویل اجتماع می دهد. طاهره خانم پدرش لقب طاهره را بر روی او میگذارد و این خانم مظلوم واقعاً طاهره جاسب بود. طاهره خانم قالی باف و خانه داری قابل بود و همیشه مطیع و فرمانبردار پدر و مادر بود. ![]() آقای هدایت الله مهاجری دومین اولاد ضیاءالله و فاطمه نساء بود، که در تاریخ 1304 شمسی به دنیا آمد. ضیاءالله بزرگمرد تاریخ جاسب همیشه میگفت هدایت الله پسرم از بچهگی از هوش و ذکاوت بسیار بالائی برخوردار بود. شش کلاس در جاسب درس میخواند و همراه والدین درس ایمان و استقامت می آموزد. در زمان کودکی او به همراه پدرش در مزرعه یا کوه و دشت کروگان به رعیتی مشغول بود و یاور همیشگی پدر بوده است. نوجوانی سالم و قوی و خوشرو و عاشق فامیل بوده است. در 12 – 13 سالگی به وسیله پسرعموهایش امرالله خان و نورالله خان به طهران می آید و در خیابان شاه سابق (جمهوری فعلی) مغازه های لوازم صوتی کار میکند. آنزمان تازه رادیو و تلویزیون از خارج آمده بود و ایشان بسیار به این کار علاقه مند گشت. او آنتن تلویزیون و رادیو درست می کرد و می فروخت. روزبروز کارش عالی تر میشود و اولین آنتن ساز طهران گردید و اسم آنتن های خود را آنتن مهاجر گذاشت. با پشتکار زیادی که داشت زمینی می خرد و خانه ای در خیابان آزادی می سازد و اتومبیلی و مغازه ای در خیابان جمهوری داخل پاساژ گیو میخرد و باعث خوشحالی و سرور پدر و مادر بزرگوار خود میگردد. ![]() سرکار خانم عزیزه خانم یزدانی، فرزند محمد اسماعیلی و خانم سلطان یزدانی در سال 1312 شمسی در محلّه بالای کروگان جاسب چشم به جهان گشود. او در نزد والدین رشد و نمو از نظر جسمانی و روحانی نمود. متأسفانه در نوجوانی پدر مهربان را از دست داد ولی مادری شیر زن داشت که با کرباس بافی، نانوائی و توانایی که در کشاورزی داشت، به تربیت فرزندان ادامه داد. مادرش خانم سلطان همچنین قابلهای ماهر، قابل و مورد اعتماد اهالی کروگان جاسب بود. همیشه میگفت نصف بچههای این ده اولادهای من هستند و برایش دوست و فامیل، مسلمان و بهائی فرقی نداشت و همه را با جان و دل دوست داشت. عزیزه خانم مادر غمخوار و یاور خواهر کوچکتر شیرین خانم و برادر خردسالش عباسعلی یزدانی بود و در سال 1334 با جناب ذبیح الله ناصری مرد غیور و قوی و مؤمن و ستمدیده روزگار که همسر خود را ناگهان از دست داده بود، ازدواج نمود و به طهران رفت و در قاسم آباد خشکه ساکن و مهاجر گردیدند. ![]() حبیب الله یزدانی، فرزند عبدالحسین یزدانی و گوهر خانم بود و در سال 1314 در کروگان جاسب به دنیا آمد و در سال 1390 عمر به پایان رسید و چشم از عالم و عالمیان بربست. آفاق خانم دختر میرزا اسدالله معتقدی و ملک خانم در سال 1311 در محلبه بالای کروگان چشم به جهان گشود. حبیب الله تا کلاس ششم ابتدائی در جاسب درس خواند و همراه پدر به کشاورزی مشغول گردید تا در نوجوانی به طهران نزد آقای اعتصامی برادر پروین اعتصامی شاعر معروف آمد و مشغول کار گردید و در 19 سالگی دو سال بر حسب وظیفه به خدمت مقدس سربازی رفت و در زمان سربازی چون جوانی خوشقد و بالا و زیباروی و با ادب بود، او را در اداره امنیت کشور با شش کلاس درس استخدام نمودند. حبیبالله جوانی کم حرف، کم رو، و بیآزار و مهربان بود. تا کسی سئوالی از او نمیکرد، او حرفی نمیزد. ![]() سید میرزا محمدی در سال 1288 در کروگان جاسب چشم به جهان گشود. پدر او سید مصطفی و مادرش سید نساء که هر دو طرف سید بودند و او به قول معروف از سادات طباطبائی محسوب میگردد. خانمش گوهر خانم دختر فرج الله و سلطان خانم خواهر سید نساء بود و سید میرزا و گوهر خانم دختر خاله و پسرخاله بودهاند. سید میرزا دارای یک برادر به نام میرزا احمد و یک خواهر به نام جواهر سلطان که در جوانی همسر استاد عباس حدادی و به قول معروف عباس سلمانی میگردد و با امر فاصله گرفته است اما بسیار زن خوبی بود. برادرش میرزا احمد بسیار مؤمن و بهائی خوبی بود اما سید میرزا در جوانی پدر خود را از دست میدهد و جوان زحمتکشی بود و غیرت و پشتکار عجیبی داشت. شب و روز کار میکرد و از دسترنج حلال خود ملک میخرد و پول جمع میکند و در سال 1313 با راهنمائی مادرش و خالهاش با گوهر خانم اسماعیلی ازدواج مینماید. |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
April 2023
دسته بندی ها
All
|
|
مقالات |
شخصیت ها |
خاطرات |
سیارون |