
![]() مسیب یزدانی متولد 1300 که در کروگان جاسب بدنیا آمد و صعود او در سال 1347/4/11 در طهران واقع شد و در گلستان جاوید به خاک سپرده شد که الآن آن مکان فرهنگسرای خاوران است. این مرد نازنین در خانواده ای بدنیا آمد که مملو از رنج و عذاب و غصه و گرفتاری بود. پدر ایشان که دارای چهار اولاد مؤمن و مخلص بود، همسرش در جوانی فوت می کند و این مرد ساده و مریض احوال باید از اولادها نگهداری کند و کشاورزی هم نماید. اولادهای او حسینعلی و سکینه خانم و سنمبر خانم و سلطانعلی که 4ساله بود و بی مادر میگردند. اهالی محل پیشنهاد ازدواج به محمد ابراهیم پدر مسیب میدهند اما شخص مناسبی نمی یابند. در آن زمان غلامرضا احمد اهل قم اولادهای زیادی داشته است از جمله حلیمه خاتون که او ازدواج نموده بود و بچه های او همه مرده اند و بعد هم شوهرش می میرد و به او پیشنهاد میکنند که با محمد ابراهیم ازدواج نماید.
0 Comments
![]() آقای یدالله رضوانی فرزند شکرالله رضوانی برادر شمس الله رضوانی و آقای نصرالله امینی در سال 1298 در محلّه پائین کروگان جاسب چشم و دل خانواده را روش نمود. ایشان دومین اولاد خانواده بود. پدر ایشان شکرالله رضوانی بهائی بسیار مؤمنی بود که آثار الهی را با عشق و علاقه حفظ نموده بود و مرتب با صدای بلند میخواند و چون خانه شان جنب کوچه بود، صبح و شب هر رهگذری از صدای ملیح ایشان که مناجات و زیارتنامه میخواند، لذت میبرد. همسر شکرالله رضوانی، سکینه خانم خواهر استاد عباس محمدی معروف به استاد عباس نجار بود که خانمی دانشمند، پزشک زمان و روانشناس و بسیار مهربان و عقیده او کاملاً مسلمان بود و به مسلمانی خود پای بند و در تمام طول زندگانی این زن و مرد مانند روح و ریحان مانند کبوتر عاشق باهم زندگی کردند و همیشه احترام یکدیگر را مراعات می نمود. آقای شکرالله رضوانی نماز و دعا و مناجات و روزه و احکام دینی را به نحو احسن انجام میداد و او هم احکام خود را انجام میداد و در ماه روزه مسلمانها 30 روز روزه میگرفت. سکینه خانم نماز و عبادات را به وقت انجام میداد و به احترام یکدیگر موقع افطار باهم افطار میکردند. زمان روزه بهائی ها که از نوزده روز قبل از عید تا عید بود، این خانم سحری برای همسر آماده می نمود و در افطار هم او را همراهی می نمود. خداوند به آنها چهار اولاد به نام های نصرالله، یدالله، بدیعه و شمس الله میدهد. نصرالله امینی اولاد ارشد از دوازده سالگی به طهران می آید که هم درس بخواند و هم کار کند چون نوجوان باهوش و زیرکی بود. خانواده جناب میرزا ولی الله خان ورقا او را مانند پسر خود نگهداری نمودند و او هم کسب فیض در زمینه علم می نمود و هم مشغول کار گردید که یک عمر امین و همکار آن خانواده جلیل و محترم بود. ![]() او درتاریخ 1345/8/3 در طهران به دنیا آمد و در تاریخ 1386/1/23 این جهان فانی را وداع گفت و به نزد معبود خود شتافت. فرق بین سال پدر و پسر 20 سال بود. پدرش میگفت ما زود ازدواج کردیم و دختر و پسر ساده ای بودیم که نه می شناختیم نه آگاهی از شهر نشینی داشتیم. در روستای کروگان جاسب که همه ساده و زحتمکش و مؤمن و مقاوم و قانع و شاکر بوده و هستند، رشد کرده بودیم و به حدّی حیا و حجاب در کار بود که حساب ندارد. آن زمان که فهمیدیم بچه دار می شویم سبیل های بنده درست سبز نشده بود و خجالت می کشیدیم، چه بنده چه همسرم. وقتی همسرم را از جاسب به طهران آوردم منزل عمه سکینه ام که بسیار مهربان و با گذشت و رئوف بود زندگی می کردیم، همسرم حامله بود که بنده در اردیبهشت ماه در محلّات به خدمت سربازی رفتم و مبلغی پول به عنوان خرجی دو سال برای عیال گذاشتم. در پائیز سال 1344 مادر و پدرم به اتفاق سرور عزیز، جناب جمالی و ملکی خانم وجیهه خانم و عمو عبدالحسین و خانمش و نصرت الله برادرم که خیلی کوچک بود به شیراز برای زیارت خانه حضرت اعلی می روند. ![]() ام لیلا خانم مسعودی فرزند سید قاسم و ربابه خانم متولد 1280 بود. همسر او جواد جوادی، فرزند عمو نصیر و آغا بیگم بود. لیلا خانم برادرزاده سید رضی و سید حسن مسعودی است. سید قاسم در جوانی فوت می نماید و ام لیلا خانم با مشکلات بزرگ میشود ولی وقتی به سن بلوغ میرسد، خانمی شایسته و مؤمن و هنرمند از کار در میآید. در جاسب وقتی با آقا جواد ازدواج مینماید، ام لیلا نانوائی مینمود و برای همه نان می پخت. ام لیلا و منور خانم هر دو از صبح تا شب نانوائی میکردند و نانهائی می پختند که الان انسان یک عدد از آنها را هوس دارد و همه قدیمی ها به یاد دارند در جاسب هر خانواده ماهی یا بیست روز یکبار نان میپختند و آنها را خشک میکردند و در دولاب می گذاشتند و در هنگام خوردن کمی آب به آن میزدند و مصرف میکردند. آقا جواد در جاسب به نام عمو جواد معروف بوده است. عمو جواد دو خواهر به نام های خانم سلطان که مادر عباسعلی یزدانی بود و دیگری مرثه خانم که مادر تقی و علی اسماعیلی بود، داشت. عمو جواد و ام لیلا صاحب یک دختر نمونه به نام طاهره و سه پسر به نام شکرالله و حبیب الله و سلطانعلی (وحید) میگردند. این خانواده محترم چون در جاسب عایداتی نبود، به طهران و به خانی آباد میروند و در قلعه مرغی به کشاورزی مشغول میشوند و مالک آنجا خانواده ورقا بودند و حظیرة القدس در خانی آباد بود که همه جوانان احباء درس اخلاق و علم و عرفان میآموختند. ![]() مسیح الله مهاجر فرزند ضیاء الله و فاطمه نساء در تاریخ تولد 1307 متولد شد و با طاهره خانم دختر آقا میر اسدالله معتقدی و ملک خانم ازدواج نمود طاهره خانم متولد سال 1308بود. مسیح الله مهاجر در خانواده مؤمن و مخلص در کروگان جاسب به دنیا آمد که آثار صدمات و بلیّات تا آخر عمر او هویدا و نمایان بود. چه کتک ها و آزار ها که ضیاء الله ندید و هرکس خاطرات او را که از گفته های خود اوست بخواند، برای اینهمه ظلم و ستم که بر او وارد گشته متاثر و ناراحت میشود. از طرفی شاد و مسرور میگردد. انسانهای مقاوم و با ایمان نه از چوب و فلک میترسند و نه از مردن در راه حق. همه درد و بلا و الم را به جان میخرند که محبوب عالمیان مولایشان از او راضی باشد. مسیح الله تا نوجوانی درجاسب مزرعه داری مینمود و در کشاورزی کمک کار مادر و پدر بود. جناب عنایت الله مهاجر پسرعموی او که معماری با تجربه بود و به جاسب می آمد و در تعمیرات حمام و هر کاری پیشقدم بود و در طهران بعنوان معمار عنایت الله مهاجر معروف و مشهور بود و عبدالله خان پسر عموی دیگر که ساختمان های بسیاری داشت و مسیح الله همراه او به طهران آمد و چون جوانی باهوش و با تجربه و زرنگ بود، در مدت یکسال خود او معمار مسیح الله مهاجر جاسبی شد. |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
April 2023
دسته بندی ها
All
|