آقای هدایت الله ناصری فرزند عمو مهدی ناصری و رضوان خانم رضوانی در سال ۱۳۰۶ شمسی در محلّه پائین کروگان جاسب چشم بجهان گشود. اولین اولادی بود که قلب پدر و مادر را شاد کرد و باعث گرمی و استحکام خانواده گردید. فاصله سنی پدر و مادرش زیاد بود و با آمدن این عزیز روزبروز زندگی والدینش زینت بخش تر شد و با ناز و نعمت او را پرورش دادند. مادر عمه رضوان، عمه گوهر این نوه دختری را به حدّی دوست داشت و به قول خود او، هدایت الله هدیه الهی است و بسیار سعی در تعلیم و تربیت او می نمایند. بعد از هدایت الله خداوند خواهری به نام شریفه خانم و بعد از او برادر دیگر به نام نجات الله داد که کانون خانواده را گرم و گرم تر کردند. جناب ناصری از درس اخلاق گرفته تا سواد درسی همه را در جاسب آموخت و همراه پدر مشغول کار کشاورزی گردید. او بسیار مظلوم و ساکت و زحمتکش بود و از هیچگونه کار شرافتمندانه و سخت روگردان نبود. نوجوانی گردیده بود که مرحوم پدرش و جناب اسدالله معتقدی و جناب روحانی و وجدانی و عمو خلیل تصمیم می گیرند سرزمین های بایر بالا ده را که اطراف میگفتند را آباد کنند و باغ درست کنند. همه متحداً شروع به دیوارکشی باغ ها و کندن زمین ها می کنند و هزاران خروار سنگ را از زمین ها جمع کردند. هدایت الله به کمک پدر یک باغ بسیار زیبا درست می کنند و صدها درخت انگور و بادام و زردآلو در آن کاشتند.
0 Comments
عباس محبوبی فرزند احمد محبوبی و شایسته روحانی محبوبی در تاریخ ۸ شهریور ۱۳۱۱ مطابق با ۳۰ اوت ۱۹۳۲ میلادی در کروگان جاسب بدنیا آمد و این روز مصادف با پنجم جمادی الاول آن سال بود که روز اظهار امر حضرت اعلی و تولد حضرت عبدالبهاء می باشد و پدر به همین مناسبت نام "عباس آقا" را برایشان انتخاب کرد. ایشان در دامان پدری مهربان و مادری دلسوز دوران کودکی و نوجوانی را در جاسب بسر بردند. بعد از دوره ابتدائی و برای تحصیل دوره متوسطه که در جاسب میسر نبود، پدر او را به کاشان برده و در منزل احباء منجمله جناب شهید مجید دکتر سلیمان خان برجیس سکنی دادند بطوری که در زمان شهادت در همان منزل ساکن و داستان شهادت را با حزن و اندوه تعریف می کرد. برای اخذ مدرک دیپلم به طهران و بعد به خدمت سربازی و سپس در بانک بازرگانی مشغول به کار و در بعدازظهرها حسابداری فروشگاه ابزار جناب فیض الله یزدانی را انجام میداد. جناب نعمت الله یزدانی فرزند مشهدی حسنعلی در سال ۱۲۶۹ شمسی در کروگان جاسب در خانه ای بزرگ و والدینی شریف به دنیا آمد و با قدوم خود باعث صدها نعمت در خانواده شد که وقتی مادر او را حامله بوده است در آن سال به حدّی بارندگی شده است که تا اول تابستان رودخانه کروگان صدای آبش و غرش آب را از راه دور می شنیدند. قنات ها از سقف آن آب بیرون می آمد و حیف که عکاسی نبوده است که عکس را یادگاری بگیرد. در آن سال تمام درختان گردو و بادام و زردآلو پُر از بار فراوان بوده است. حاصل و محصول زمین بی نهایت تمام اطراف دشت را کاشته بودند به حدّی حتی هندوانه و خربزه فراوان بوده است که انبارها جهت زمستان پُر میشود که حیوانها بخورند. جناب حاج خلیل پدر عبدالحسین یزدانی که بزرگترین اولاد مشهدی حسنعلی بود، این مطالب را برای ما جوانان و نوجوانان تعریف میکرد. ما همه سراپا گوش بودیم و بسیار کیف میکردیم. او می گفت مرحوم پدرش مشهدی حسنعلی گفته بود اگر این اولاد پسر باشد اسم او را نعمت خدا میگذاریم یعنی نعمت الله. خوشبختانه پائیز که او به دنیا آمد و پسر بود چه جشن و سروری برپا شد. پدرم مشهدی حسنعلی گفت اینهم مانند فرج الله بسیار زیباست ولی نورانیت را ببینید که الان از چهره اش هویدا است. سید علی فرزند آسید آقا حسینی و خانم سلطان صادقی در سال ۱۳۱۰ در قریه کروگان جاسب چشم به جهان گشود و قلب پدر و مادر را شاد کرد. اهالی محلّه بالا یعنی همسایگان میگفتند این طفل قدی کشیده و اندامی بی نظیر داشت. پدرش با اینکه شخصی متوسط القد بود، او بسیار لاغر و قد بلند گردید و از هوش و ذکاوت خارق العاده ای برخوردار بود. در جاسب تا کلاس ششم درس خواند و از شاگردان ممتاز بود و از نظر ادب و وقار بی نظیر بود. بین همسالان مسلمان و بهائی خود احترام خاصی داشت چون جوان سنگین و با متانت و با ایمان بود. از هرگونه شوخی پرهیز میکرد و به دوستانش میگفت شوخی انسان را خوار و زبون می سازد. از کودکی تا جوانی از درس اخلاق گرفته تا لجنه های جوانان و خدمت همیشه پیشگام بود. از زمانی که خود را شناخت یاور پدر و مادر بود و در تمام کار کشاورزی و دامداری کمک کار خوبی بود و از نظر دوستی و صداقت بی نظیر بود. تعریف میکردند روزی در زمین آقا مظفر نصراللهی که از بستگان آنها بود و او پیازچه و سبزی کاشته بوده است، علی آقا می آید و یک دسته پیازچه می کند و می آورد و مادرش سبزی ها را میشوید و در بشقاب میگذارد. وقتی آسید آقا سر سفره ناهار می نشیند و سبزی ها را می بیند و به همسرش میگوید اینها از کجا آمده است؟ همسرش خانم سلطان می گوید علی آقا آورده است. این پدر که ادب اولاد برایش مهم بوده است پسرش علی آقا را از سر سفره بلند میکند و میگوید زود برو و از هر کجا سبزی ها را کندی همانجا بگذار و برگرد ناهارت را بخور. مادر او میگوید بچه گناه دارد به خاطر یک ذرّه سبزی توی گرما اینهمه راه را برود. آسید آقا میگوید آفتاب دزد، شتر دزد میشود. این پسر بنده باید یاد بگیرد هرگز دست به مال کسی دراز نکند و بی اجازه هرگز کاری را انجام ندهد. یکی از دستورات دین مقدس بهائی نوشتن وصیت نامه است که هر انسان به تکلیف رسیده و مسجل و معتقد کامل به اصل دیانت بهائی موظف است در کمال صحت و سلامت وصیت نامه خود را در سه نسخه نوشته و تحویل محفل هر محل که سکونت دارد، بدهد. شخصی که وصیت نامه می نویسد اختیار کامل دارد که هرچه دارد به هرنحو که مایل است بین ورّاث و کارهای خدماتی و خیر و پیشرفت امر بنویسد و امضاء نماید و هر زمان خواست می تواند وصیت نامه را عوض نماید چون هر انسانی یا ترّقی می کند یا تنزّل. آخرین وصیت نامه اعتبار قانونی دارد و هیچکس حق تعرض به وصیت نامه شخص متوفی را ندارد ولی اگر کسی وصیت نامه نداشت یا به عللی ننوشت یا حوادثی و مرگ زود هنگام پیش آمد ماترک او را هرچه که هست و به نام اوست طبق دستور کتاب مستطاب اقدس تقسیم می نمایند ولی حقیر سراپا تقصیر چون از کودکی شخص بزرگوار آقا احمد محبوبی را کاملاً میشناختم و به اخلاق و خصوصیات او و خانواده اش واقف بودم پس از اینکه سه بار وصیت نامه دلنشین او را خواندم بر خود واجب دانستم چند کلامی جهت اطلاع عزیزان که آنها شناخت کاملی به متصاعد الی الله جناب ارباب آقا احمد محبوبی ندارند، بدانند که این مرد نازنین از نوجوانی تحقیق کرده و به کلاس درس جناب دکتر میرزا فتح الله محمودی رفته است و در حضور جناب ابوالقاسم فردوسی کسب فیض نموده است و تحصیلات بسیار خوبی بالخصوص خط زیبا داشته است و وصیت نامه او الهی بوده است. باز حکمت الهی بر آن شد که بلبل خوش الحانی از تبار کروگان جاسب در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۲۵به عالم ملکوت پرواز نمود تا در حضور پروردگار خویش و طلعات مقدسه نغمه سرائی نماید. خانم فروغیه فروغی در سال ۱۳۲۹ در مدینه منوره طهران در خانواده بسیار مؤمن و موقن چشم به جهان گشود. در محضر پدر گرامی جناب غیب الله فروغی آن مرد دانشمند که دریای معرفت و ایمان و ایقان بود و مادری والاگهر و نمونه، خانم شرافت زمانی که در طول عمر خانمی شایسته و خادم جمال مبارک بود، تربیت گردید و هرچه آموخته بود به آن عامل بود. فروغیه خانم که از دو طرف ریشه محکمی از ایمان را از والدین و اجداد به ارث برده بود، در یافتن کسب علم و معارف امری کوشا بود و هرچه آموخته بود به دیگران که گوش شنوا داشتند، یاد می داد و به احسن اخلاق و رفتار و کردار و آداب رحمانی در مجامع ظاهر میگردید. در سال ۱۳۵۰ با پسر عموی خود که درس پزشکی خوانده بود، دکتر آقای ایرج فروغی به پیشنهاد مادربزرگ و اقوام ازدواج نمود و ثمره این ازدواج یک دختر به نام آزیتا گردید که او هم با آقای حسین پروین سنگسری ازدواج نمود و ثمره زندگی او، دو پسر و یک دختر است. فروغیه خانم مدّت چند سالی با پسر عمویش زندگی نمود اما در طول زندگی نتوانستند توافق داشته باشند و تصمیم گرفنتد خیلی محترمانه از یکدیگر جدا گردند. این جدائی و شکست باعث افسردگی و ناراحتی فروغیه خانم و خانواده گردید. |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
October 2023
دسته بندی ها
All
|