لطفا جهت مشاهده تمام امکانات وبسایت، از مرورگرهای گوگل کروم، فایر فاکس یا اپرا استفاده نمایید...
وب سایت کروگان جاسب (سی یارون)
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات اهالی جاسب
    • خاطرات ابوالفضل جمالی
    • خاطرات محمد علی برنا
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • مساجد و اماکن مذهبی
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات اهالی جاسب
    • خاطرات ابوالفضل جمالی
    • خاطرات محمد علی برنا
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • مساجد و اماکن مذهبی
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح

این بود ثمر خوبی و بدی 

نامه سید رضا جمالی به آقا غلامرضا حدادی

Pictureسید رضا جمالی
.حضور دوست گرامی آقای غلامرضای حدادی (این بود ثمر خوبی و بدی)
چون مدتی گذشته و  بعلت دوری از هم، نشد باهم تماس داشته باشیم، اینک چون بعضی حرفها از شما شنیده می‌شود لازم شد چند جمله مختصر یاد شما و اشخاص دیگر مثل پسرآقا شهاب به نام ابوالفضل کنم. شما فرمودید که این بهایی‌ها که می آیند جاسب، چرا راه می‌دهید. اینها نجس هستند و نباید اینجا بیایند. اینجا چند سئوال برای ما پیش می آید. اول آنکه مگر مادرت دختر بهائی نبوده و تو چندین سال با او زندگی نمیکردی؟ پدر، مادر و دو تا دائی‌هایت هم به نام‌های سید میرزا و سید احمد هم بهائی بوده‌اند و این‌طوری که می‌گویند دایی شما سید میرزا یک عمر زحمت کشید و خانه و املاک زیادی را آباد کرده بوده او را شبانه فراری دادید و می‌خواستید پسر او آقا مرتضی را بکشید. مگر او چکار کرده بود جز اینکه دلش می‌خواست بهائی باشد و اینطور که میگویند پدر شما به نام استاد عباس، سلمانی دِه بوده و محمدعلی هم سلمانی دِه بوده. اهل دِه می‌خواستند که یک نفر برای بهائی‌ها و دیگری برای مسلمان‌ها کار کنند و پدر شما گفته بود من برای بهائی‌ها کار می‌کنم و تو یک عمر نان بهائی‌ها را می‌خورده‌ئی و با اینکه برادر کوچک تو که نمی‌توانسته‌ئی خرج او را بدهی برای نجات‌الله ناصری کار می‌کرده. مادربزرگ نجات الله به او می‌گوید حالا که نمی‌توانی به مدرسه بروی برو اکابر. جواب می‌دهد پول ندارم که کاغذ و قلم بخرم. آن پیرزن می‌رود برای خاطر خدا همه نوع وسیله ای برایش می‌خرد تا بتواند به اکابر برود. حالا اینطور که می‌گویند رئیس آموزش‌ و پرورش شده است. این بود بدی‌های بهائیان! حالا تو میگویی چرا بهائی‌ها می‌آیند اینجا. لابد تو می‌ترسی که ممکن است فرزندان مهدی ناصری بیایند و مطالبه املاکی که تو از پدربزرگ آنها تصاحب کرده‌ای را بکنند، مانند اشخاصی دیگری چون صادقی و دیگران که املاک آقایان روحانی و دیگران را صاحب شده‌اند. نخیر من از طرف همه آنها به تو قول می‌دهم که هیچ‌کدام ادعائی نداشته باشند چون خداوند در همه‌جا نگهبان آنها بوده و هست و هر کدام از بستگان آنها با اینکه استاد دانشگاه‌های آمریکا و اروپا و کشورهای دیگر هستند و هر کدام دارای بزرگ‌ترین شرکت‌ها شده‌اند چه در آمریکا و اروپا تا حتی آفریقا، هر کدام دارای هزاران کارگر و کارمند هستند و جائی که دیگر در فکرشان نیست جاسب است و آنها چندین کشور را گشته‌اند و تو هنوز اندر خم یک کوچه‌ئی، آقای حدادی مختصری از حال تو برایت نوشتم حال هم قدری از سرگذشت پسرآقا شهاب به نام ابوالفضل که با تو هم صدا شده بنویسم. به تاریخ برمی‌گردیم موقعیکه استاد اجل، شیخ احمد احسانی شاگردان خود را سفارش کرد که ظهور قائم نزدیک است شما بروید انشاءالله موفق می‌شوید به حضورش می رسید. همه به اطراف راهی شدند از جمله ملاحسین عازم ایران شدند. شهر به شهر گردش می‌کرد تا رسید به شیراز تصادفاً به خدمت سید علی‌محمد شیرازی و پس از سئوالات زیاد به او ایمان آورد و اطمینان یافت که او که همان قائمی است که منتظرش بوده حالیه به خدمتش رسیده و پس از ملاحسین هفده علمای دیگر موفق می‌شوند و بطوریکه تاریخ می‌نویسد هر کدام به طرفی برای بشارت ظهور قائم مسافرت می‌کنند که بگویند قائم ظاهر شده و ملاحسین به طرف اصفهان حرکت می‌کند و از آنجا به کاشان و بعداً به نراق و در آنجا از اهالی جاسب سراغ می‌گیرد و می‌گویند سید نصرالله مرد دانشمندی است و در جاسب نمونه است و ایشان تشریف میاورند و سه شبانه‌روز در آنجا می‌ماند و بطوریکه اهالی جاسب اظهار می‌دارند که ایمان دارند و بابی می‌شوند ازجمله سید نصرالله، سید میر هادی و دو پسرعموی او به نام‌های میر ابوطالب و میر جمال.
میر ابوطالب دارای سه پسر بوده به نام‌های سید محمود و سید علی‌اکبر و سید محمد که هر سه بهائی می‌شوند و سید محمد با یک دختر بهائی ازدواج می‌کند و خداوند به آنها یک بچه می‌دهد و چون مادربزرگ بچه بهائی بوده و در عید رضوان که عید گل می‌نامند به دنیا می‌آید اسم او را آقا گل می‌گذارند که هنوز در قم زندگی می‌کند. خلاصه میرزا هادی که ازدواج می‌کند و پسر اولی که به دنیا می آید اسم او را هم سید نصرالله می‌گذارند که اسم پدر خودش است که این سید نصرالله دومی پدربزرگ ابوالفضل می‌باشد و اینطور که قدیمی‌ها اظهار می‌دارند همه بهائی بوده و چون قدری املاک از وارانیها داشته در ظاهر مسلمان بوده ولی در باطن بهائی بوده است. میر ابوالقاسم که در باطن بهائی بوده و در ظاهر مسلمان چون قدری املاک از اوقاف در دستش بوده و هر سال دهه اول محرم روضه خوانی تشکیل می‌داده و دشمنان می‌فهمند که او بهائی است نزد اوقاف می‌روند و املاک را از او می‌گیرد ولی حالیه اینطوریکه احبای آمریکا اظهار می‌دارند حالیه چند نفر از نوه‌های آن خدابیامرز از بهترین بهائی های آنجا و بعضی‌ هم از آنها هم مبلغ بهائی هستند و شاعر فرماید هفت شهر عشق را عطار گشت و شما اندر پس یک کوچه‌ئی و اما بطوریکه جاسبی‌ها می‌گویند شما در قدیم معتقد بودید که امام زمان در چاه سامرا است دیگر فکرنکردید که امام حسن بگفته برادرش و خلیفه وقت که اولاد نداشته که برود توی چاه سامرا و بازهم ارباب‌های شما شماها را بی‌عقل دید و آنجا برای آنها سودی ندارد و آن‌کس که اصلاً وجود ندارد او را آوردند در چاه جمکران و تو هر شب جمعه به سر آن چاه می‌رفتی تا به تو درس برعلیه بهائیان مظلوم می‌دادند و تو روز دیگر میامدی و همه را جمع می‌کردی به ‌خصوص بچه‌ها را که برعلیه بهائیان مظلوم شعار می‌دادی تا شما هر کاری می‌توانید بکنید و آنها هر کجا می‌توانستند اذیت می‌کردند ازجمله در دشت تمام درخت‌های کوچک را می‌کندند و هرکجا به بهائی‌ها می‌رسیدند بخصوص به زنها و بچه‌های بهائی فحاشی می‌کردند و این یکی دیگر از تو و امثال تواست.  آقای حدادی ما چند نفر یکجا نشسته بودیم. یکی گفت که استاد عباس خدابیامرز که مرد خوبی بود و همیشه با بهائی‌ها بیشتر از مسلمان‌ها بود و مادرش دختر بهائی بود و اقوام مادری همه بهائی هستند. چرا این غلامرضا اینطوری شده. یکی دیگر گفت این به اصل خود رجوع کرده. اینها طایفه حدادی‌ها کارشان آهنگری بوده. یکی از روزها جوانی به نام غفار رهگذر به در دکان آنها می‌رود. یکی از آنها می‌شناسد که بهائی است. تا او را می‌بیند شروع می‌کند به بهائی‌ها ناسزا می‌گوید. سید غفار به او می‌گوید به جای بسم‌الله چرا به بهائی‌ها فحش می‌دهی. او می‌گوید امروز خدا خواسته به جای بسم‌الله یک جانور را بکشم تا به بهشت بروم. چکشی آهنی که در دست داشته می‌آید سراغ سید غفار او جوان بوده در حدود بیست‌ساله پا به فرار می‌گذارد و او از جلو و آن بی‌دین با حربه که در دست داشته از عقب از پائین ده تا سرچشمه عقب با حربه سنگین خود می‌دود که شاید ثوابی کرده باشد و چون خسته می‌شود و موفق نمی‌شود، برمی‌گردد ولی سید غفار فکر می‌کند که اگر برگردم ممکن است شب بیاید و مرا در خواب بکشد. راهش را ادامه می‌دهد و از کوه‌های می‌گذرد تا غروب آفتاب می‌رسد به وادقان. از او می‌پرسند تو چه کسی هستی و از کجا میایی. می‌گوید من بهائی هستم و در جاسب زندگی می‌کنم و دشمنان می‌خواستند مرا بکشند و از ترس به اینجا آمدم. یکی از افراد که آنجا بوده او را به خانه می‌برد و از روز بعد او را مشغول کار می‌کند و چند سال می‌گذرد و چون از او خوششان میاید او با دختری ازدواج می‌کند و از این ازدواج دارای شش اولاد می‌شود. پنج دختر و یک پسر و این غلامرضا حداد نوه یکی از دخترهای اوست و آقای مرتضی که یکی دیگر از نوه‌های پسر اوست که از دست غلامرضا و امثال او فرار می‌کند و الان بهترین زندگی را در خارج از جاسب دارد و آقای سید غفار چون دیگر با داشتن شش اولاد در سختی نتوانسته به زندگی ادامه بدهد برمی‌گردد به کروگان و موقعیکه به سرچشمه می‌رسد چون دخترهایش بدون چادر و لباس بوده بطوریکه خاله جواهر زوجه آقای روحانی می‌گفت ما همه بهائی‌ها چادر و لباس بردیم و آنها را آوردیم و بعداً هر کدام ازدواج کردند و دارای فرزندان زیاد هستند و به کارهای بزرگ در خارج مشغول می‌شوند و پسرش آقای جمال غفاری که یک آدم نمونه بود و دارای فرزندان زیاد هست ولی از آن آهنگر کسی در نظر نمی‌آید جز همین غلامرضا و بچه‌های صادقعلی. این بود ثمر خوبی و بدی.......
 

​جناب غلامرضا حدادی

Picture
جناب غلامرضا حدادی در سال ۱۳۹۸ بعد از سالها  درد و رنج و مریضی درد ناک  که نتیجه سقوط ناگهانی با سر از خر مرادش  بودصدمه شدیدی دید و بالاخره بعد از سال ها تحمل درد و رنج جانکاه در تعطیلات نورزی که همه جا جشن و سرور و رفت و آمد و عید دیدنی بود   دور از ولایت  در غربت چهره در نقاب خاک کشید  و در قطعه ی پدر  شهداء در بهشت زهرا  او را بخاک سپردند. و در حالی  که نامه اعمال خود را بدست چپ گرفته و با سری افکنده از سالها بغض و دشمنی و توطئه علیه هم ولایتی های خویش بدرگاه قاضی القضات  کائنات شتافت در آنجا چگونه جواب گوی این همه ظلم و جور و ستم و نادرستی نسبت به اقوام و دوستان و هم ولایتی  خود خواهد بود الله اعلم در این جا بر طبق اصل “حدیث خوب و بد ما نوشته خواهد شد “ به گوشه ای از اتفاقات و  فعالیت هاو زندگی او اشاره  خواهد شد.
چه که شرح زندگی ایشان جدا از مصائب و بلایای وارده بر بهائیان جاسب نبوده  از اوائل ۱۳۳۰ تا انقلاب ۵۷ و حتی تا زمان فوتش بهائیان به او لقب موتور فتنه داده بودند به این معنا هر موقعی اتفاق ناجوری  علیه بهائیان رخ می داد ایشان بدون شک بانی و مسبب و موتور فتنه و نهایتا سرنخ  این  قضایا  به ایشان ختم می شد.
ایشان حلقه‌ای از هم پالکی ها ی همانند خود مثل  عطاالله ثابتی و حسین رمضانی و شکرالله صادقی و دخیل رفیعی( دخیل رحب )و محمود مش رضا  را بدور خود جمع کرده و از طریق آنها به تحریک و تشجیح بقیه به خصوص جوانان می پرداخت که نتیجه همه این فعالیت ها و اقدامات منجر به آن شد که برای سال های سال حتی یک قطره آب خوش از گلوی هیچ بهائی در جاسب پائین نرود و نهایتا به قتل و غارت و  غصب و آتش زدن خانه و کاشانه آنها و در آخر منجر به  اخراج و فراری دادن آنها  از ولایت شد و هستی و نیستی آنها را گرفته و از بین بردند  و زنده و مرده آنها را آتش زدند و خدا داند که چه آتشی بر افروختند و چه رعب و آشوبی در قلوب ساده دلان بینداختند .
این گروه فتنه و فساد و این محرکین پر تدلیس به دستور علمای چون ابلیس چه لئامت و دنائتی بر پا نمودند و پرده شرم و حیا بدرید و بهائیان بی گناه  جام شهادت نوشیدند و بازماندگان بی سر و سامان زهر هر بلائی چشیدند.
خانه های فتح الله ناصری و سید رضا جمالی و شمس الله رضوانی  را آتش زدند و منزل عبدالحسین یزدانی  و سید میرزای محمدی را خراب و ویران نمودند.
زنان و دختران پرده نشین آنها را در کوچه و بازار سنگسار نمودند و راهی کوه ها و در ها و مجبور به پناه گرفتن به غارها نمودند پدران پیر و ناتوان  همچون سید رضی مسعودی  و شمس الله یزدانی را در کوچه و بازار بر خاک کشاندندو قبرستان و مدرسه و حمامشان را خراب  و ویران نمودند وحتی به مرده های آنها  هم رحم نکرده و بعد از خراب کردن قبور  و شکستن و غارت سنگ ها حتی مرده آنها  را پس از نبش قبر به آتش کشیدند

Picture
جناب غلامرضاحدادی فرزنداستاد عباس حدادی و جواهر خانم محمدی بود ‌‌به همراه  سه برادر دیگر  بنام های علی اکبر و علی اصغر و حسین .
استاد عباس حدادی بیشتر شغلش سلمانی بود و در دوران  ایشان دو تا استاد سلمانی در ده وجود داشت  یکی استاد محمدعلی سلمانی که مسئول کار سلمانی مسلمانان بود و دیگری استاد عباس حدادی که سلمانی بهائیان و کارهای دیگر مربوط به آنها را انجام می داد به انتخاب خودش و وقتی که به او اختیار داده بودند که می خواهی سلمانی کدام گروه باشی او خودش ترجیح می داد که برای بهائیان سلمانی کند و بیشتر با بهائیان باشد و چون خیلی به بهائیان نزدیک شده و از کارش راضی بودند
سید مصطفی محمدی بزرگ خاندان محمدی ها   پدر سید میرزا محمدی که بهائی بود  از روی اعتماد دخترش را به او داده بود و ایشان  استاد عباس سلمانی داماد بهائیان شده بود استاد عباس از این ازدواج دو پسر و دختر داشت که بطور خلاصه به شرح حال یکایک اشاره خواهد شد.
جواهر خانم‌ مادر غلامرضا حدادی از خانواده بهائی بود و پنچ براد و یک خواهر داشت به نام های سید میرزا سید احمد  محمدی و سید فتح الله و سید فضل الله و سید یدالله و خانم آقا  نصراللهی که همگی بهائی بودند و بچه های آنها هم  همگی بهائی هستند و حتی خانم جناب غلامرضا  شمسی خانم دختر بهائی بود مادر شمسی خانم  نازنین خانم بود که بهائی خوبی بود و نازنین خانم نوه مشهدی حسنعلی بزرگ خاندان یزدانی بود به این معنا که شمسی خانم بهائی زاده بود و از خانواده یزدانی هست که عده بسیاری هستند و همگی عمدتا بجز موارد استثنائی همه بهائی هستند.

Picture
بنابراین جناب غلامرضا حدادی پنچ دائی و یک خاله داشت که همه بهائی بودند و به خاطر این اقوام بهائی نفع ها کرد  و سود ها برد که در آخر هر چه از مال و اموال و خانه و زندگی داشت بخاطر  داشتن این خاله و دائی ها ی بهائی بود.
خانم آغا  خاله اش وقتی  به همرا ه همسرش هدایت الله ناصری از جاسب  به طهران نقل مکان می کرد   همه املاک و اموال خودش را گفت دوست دارم که به پسر خواهرم غلامرضا حدادی  بدهم و خود غلامرضا عمدتا رعیت بهائیان بود و بجز دو قطعه زمین یکی زمین در باغچه و یکی زمین نزدیک وال مم صالح که از وارونی ها اجاره کرده بود و نهایت وارونی با زور و دادگاه  این دو زمین را از او پس گرفتند  .
بقیه املاکش همه از بهائیان اجاره کرده بودبیشتر از چهار جریب املاک عمه رضوان داشت  که اجاره ای  می کاشت که  در اول بعد از مدتی از دادن اجاره و سر درختی به این بیوه زن  هم امتناع کرد و وقتی عمه رضوان تقاضای اجاره می کرد آنقدر توهین و تهدید و فحاشی می کرد که عمه رضوان  همیشه باچشم گریان برمی گشت  و بعد از انقلاب ۵۷ که  همه املاک اجاره‌ای  این بیوه زن را غصب و تصرف نمود و تا  آنجا رفته که حتی  خانه و طویله حصار  و حتی املاک زیر قبرستان بهائیان که  جزو املاک وقفی بهائیان  و یا  متعلق به عم مدی ( عمو محمد مهدی) همسر رضوان خانم بود  را هم تملک نمود.

Picture
غلامرضا غیر از کار  کشاورزی شغل عمده دیگری هم  داشت  و آن سنگ بندسازی و تنور مالی بود که بنحو احسنت پیش دو دائی بهائی اش سید میرزا  محمدی و آق یدالله  نصراللهی یاد گرفته بود و سنگ بند هائی که می ساخت و یا تنور هائی که می مالید نمونه نداشت از زیبائی سئوالی که ممکن است به ذهن هر کسی خطور کند این است.
جناب علامرضا حدادی که مادرو همسرش هر دو که جواهر خانم و شمسی خانم بودندهر دو بهائی زاده بودند خاله اش خانم آغا نصراللهی و پنج دائی ایشان همه بهائی بودند.
پدرش  همه عمری پیشکار بهائیان و خودش هم  هر چه دارد و یاد گرفته از بهائیان بوده و همه عمر همسایه دیوار به دیوار شمس الله رضوانی آیت خضوع و خشوع و حکمت و خدمت و اصلا و ابدا  هیچ وقت تحت هیچ شرایطی بهائیان کوچکترین اجحافی به  که نکرده اند.
هر خدمتی هم که از دستشان بر می آمده برای او انجام داده اند با تمام این تفاصیل چرا نهایتا موتور فتنه و توطئه علیه بهائیان شده و بغض و دشمنی آنها را بدل گرفته و تا مرز نابودی آنها نقشه ریخته
الجواب
ایشان هم اول بسیار  محب و دوستدار بهائیان بود و در خدمت ایشان  اگر چنانچه نبود مطمئنا نه بهائیان دختر به او می دادند و نه کلی ملک و املاک و موقعیت کاری و زندگی برای او به وجود می آوردند ولی روی هم رفته بر  طبق اصل معروف
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خوبش (مولوی)
ایشان هم  چون پدر بزرگش بی اندازه متعصب و مغرض و دشمنان بهائیان بود تا آنجا که اگر سید محمود  سید غفار از جاسب فرار نکرده بودو نرفته بود
 به امکان قوی پدر بزرگ غلام رضا  او را کشته بود موضوعی که سید رضا جمالی در خاطراتش مفصل نوشته است ولی بهائیان بعد ها طرح دوستی با این خانواده ریختند و به کمک آنها شتافتند تا آنجا که پدر غلامرضا بی نهایت مخلص بهائیان سده  بود  ولی  رفته رفته با سر و سامان گرفتن  وضع غلامرضا به خاطر کمک های بهائیان ایشان راهی جمکران و قم شده و در آنجا با اعضای حجتیه تماس کرفته و شاگرد شیطان عصر و ابوجهل های زمان شده  و به اصل خود رجوع کرده و آنها این مرد ساده و سخت کوش را از راه بدر کرده و همانند خودشان ساختند و بزودی الات دست آنها شد  برای توزیع و پخش خرافات و تعصبات و هجویات  وتا آنجا که هر هفته و ماه راهی جمکران می شد  برای گرفتن  تعلیم و تربیت ودستور سازمان حجتبیه که توسط ساواک شاه. وملا های مشهد درست شده بود برای مبارزه با بهائیان و در این راستا تا وقوع انقلاب تقریبا ۸۰  هزار نیروی انسانی علیه بهائیان تربیت کرده بودند که یکی از آنها  همین جناب غلامرضا حدادی بود و ایشان مرتب در این راستا یا به جمکران می رفت و یا آنها را برای اختلاف و اغتشاش به جاسب می آورد و  واسطه و میزبان آنها شده بود برای تربیت دیگران در این راستا همیشه سازمان حجتیه و تبلیغات اسلامی از قم به کروگان در رفت و آمد بودند و دنبال بهائیان برای بحث و مناظره و تحریک اهالی جوانان ده علیه بهائیان و خلق مشکلات  گوناگون علیه آنها ولی روی هم رفته مباحثه و مناظره بهانه بود و آنها دنبال حق و حقیقت نبودند و بیشتر هدفشان تولید فتنه و فساد بود خود بنده در نو جوانی که شاهد یکی  مناظره بودم بین آنها و جناب رفرف چون قدری طولانی است لینک آنرا می گذارم تا نحوه فعالیت های آنها مشخص شود.
https://www.30yaroon.com/jasb-bahais/azimi


Picture
جناب غلامرضا حدادی نه تنها همه املاک رضوان خانم بانضمام املاک عم مدی در پائین قبرستان وحتی  حصار و طویله ای که متعلق به محمد علی ناصری و فرزندانش دیانت الله و کاظم علی اعلائی بود و در شمال خانه اش و جسبیده به خانه اش بود را  هم تصرف و غضب کرد و آنها را خراب و ملحق به خانه خودش  کرد و از آن هم فراتر رفته و منزل و خانه دائی نعمت الله و فرزندش علی محمد زمانی را هم تصرف نمود
در اصل این خانه مال دائی محمد رضا بود که به یکی از فرزندانش  بنام دائی ابوالقاسم  زمانی به ارث رسیده بود مادرم تعریف می کرد که در بچگی برای دیدن دائی محمدرضا به این خانه که در همسایگی  خانه آنها قرار داشت رفت و آمد داشته و دائی محمدرضا که پیرمردی بوده مرتب می دیده.
دائی محمد رضا از بهائیان اولیه بوده و جزو آن سی یاران که با آمدن ملا حسین قبول امر جدید کرده بوده و بعد از دائی محمد رضا این خانه به پسرش دائی ابوالقاسم زمانی رسیده  و بعد از دائی ابوالقاسم  صا حب اصلی پسرش محمد علی زمانی بوده که بعد از انقلاب در زندان اوین تنها به جرم بهائی بودن شهید شد و غلامرضا وقت را غنیمت شمرده اول به بهانه استفاده مختصر که می خواهم انبار کاه درست کنم و برای نگاه داشتن حشم اجازه استفاده گرفته که نهایتا همه را تصاحب کرده و فعلا دیواری بر گردان گرد آنها کشیده  شده و دری هم گذاشته اند و آنرا قفل کرده اند.


Picture
عکسی از درب خانه دائی محمدرضا که به پسرش دائی ابوالقاسم  داده و او هم به فرزندانش که یکی از آنها علی محمد زمانی هست  این خانه در اصل متعلق به علی محمد زمانی است که غلامرضا حدادی چون همسایه آن بوده به عنوان حق همسایگی  و بهائی بودن صاحب آن آنرا غصب کرده است و ‌دیواری  هم کشیده به این شکل

Pictureعکسی از رضوان خانم رضوانی (ناصری) همسایه دیوار به دیوار جناب حدادی کسی که تمام اموالش که حاصل نسل ها و سالها زحمت و مرارت بود اول به اجاره به غلامرضا حدادی داد و در آخر نه اجاره ای گرفت و نهایتا تمام اموالش توسط غلامرضا حدادی غصب شد
جناب غلامرضا حدادی بعد از ازدواج صاحب دودختر به نام های  ربابه خانم و معصومه خانم  وهفت پسر بنام های عباس و فضل الله ومهدی و ابوالفضل و قاسم و داوود ومحمد شد
 از بین اینها محمد چندان سر سازگاری با پدر نداشت و به همین خاطر پدر را ترک کرده و بناچار راهی جبهه جنگ شد و دیگر خبری از او نیامد به جز اینکه  خبر آوردند که  شهید شده است و آثاری از بقایای او  هم پیدا نشد و به پدر و مادرش اطلاع دادند که  محمد شهید  شده است و دیگر خبری باز نیامد
 
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان‌ سوخته را جان شد آواز نیامد
 
این مدعیان در طلبش بیخبران
کان را که خبر شد خبری باز نیامد 
 
و امروز کوچه‌ای در کروگان به اسم اوست که در امتداد خانه زن باقر بک و مرده شورخانه  قدیم می باشد به اسم کوچه شهید محمد حدادی .
ده کروگان در مقایسه با دهات دیگر زیاد شهید نداشته در تمامی هفت ده جاسب بیشتر از ۱۲۰ نفر شهید شده اند که به نسبت جمعیت سهمیه کروگان باید بیشتر از بیست شهید  باشد  در صورتیکه شهدای  مربوط به جنگ از چند نفری تجاوز نمی کند
 و اگر جمعیت  کشته و زخمی در این ده خیلی کم بوده به برکت وجود بهائیان بوده  در صورتیکه ده فردو که  همسایه  و هم اندازه کروگان هست  نزدیک به   ۱۳۰ نفر شهید داشته است  به احتمال قوی اگر ده فردو هم عده ای بهائی  در آن بودند تلفات آنها  هم از چند نفری تجاوز نمی کرد
شهادت محمد حدادی و اتفاق این واقعه درد ناک در های نعمت را بروی خانواده  آنها باز کرد از طریق گرفتن حق شهید و رانت های  مختلف از قبیل گرفتن شغل ها در ادارات مختلفه دولتی و غیرو. 
معصومه خانم و ابوالفضل و فضل الله در بنیاد شهید و مهدی در آموزش و پرورش و عباس در بانک صادرات و قاسم  هم در نیروی دریائی که فعلا  بخاطر تجربیات  آب و دریا  و بازنشستگی مشغول آبیاری در املاک پدر هست
تمام فرزندان بعد از فوت پدر بر سر املاک باد آورده  و غصبی پدر به جان هم افتادند و دمار از روزگار هم در آوردندیکی  هنگام در گیری گلوی دیگری را جوید که منجر به شش بخیه گردید و دیگر ی  هنگام گلاویز شدن چنان چماقی بر سر برادر دیگر کوفت که خون سر و  روی او را فرا گرفت  و همه فرزندان  به سه گروه تقسیم شده اند و به زد و خورد پرداخته  و با دادگاه و پاسگاه و پلیس در گیر تا آنجا که در های خانه پدری را بسته اند و هر کدام قفلی بر روی قفل دیگری زده است  و اکثر فرزندان مقیم شهر بوده و بندرت فقط  گه گاهی برای عزا داری و گریه و ندبه به جاسب می آیند و موقع آمدن سری بخانه پدری نزده و بیشتر در خانه  های اقوام همسرشان اقامت می کنند و آنچه پدر با اعمال و رفتارش کاشته  است درو میکند و وصف حالشان آیات قران مجید است که می فرماید:

…وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ (۱) الَّذِي جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ (۲) يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (۳) كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ (٤) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ (۵) نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (۶) الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الآفْئِدَةِ (۷) إِنَّهَا عَلَيْهِم مُؤْصَدَةَ (۸) فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (۹)
…واي بر هر بدگوي عيبجوي دو به همزن
كه مالي گرد  که می آورد و  مرتب می شمارد آنهارا  (بي آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند)
پندارد كه مالش او را جاويد كرده
چنين نيست كه مي‌پندارد قطعا در آتش خرد كننده فرو افكنده خواهد شد
و تو چه مي داني كه آتش خرد كننده چيست
آتش برافروخته الهي است
آتشي كه به دل ها مي رسد
اين آتش در آن ها فرو بسته شده
در ستون‌هايي دراز

مقالات

* الواح نازله
* علت آزار و اذیت بهاییان
*
تاریخ نگاران جاسب
* دزدان اشیای عتیقه
* ​آقای سلیمی معلم مدرسه
* گالری تصاویر

شخصیت ها

*​ ملا غلامرضا جاسبی
* ملا جعفر جاسبی
* فرهنگ لغات جاسب

* شهدای جاسب
* شجره نامه ها
* شعرای جاسب

خاطرات

*​  ذبیح الله مهاجر
​
* سید رضا جمالی
* شمس الله رضوانی
* عشرت نوروزی
* عباس حق شناس
* علی محمد رفرف

سیارون​

* صفحه خانگی
* سیارون

* درباره ما
*
 جاسب بلاگ(مطالب مختلف)
* 
 اسناد و مدارک تاریخی

* ارسال فایل توسط کاربران

آخرین مطالب 

* بهاییان‌جاسب: عزیزه خانم یزدانی ، محمد علی روحانی
​* شجره نامه: شجره نامه سید عبدالله ناشری
​* کتاب بیان حقایق از سید عباس علوی

ادامه مطالب

* جزئیات شهادت شهدای فیلیپین،​ معاون التجار نراقی
​* اشعار شعرای جاسب:  واحه، « نگاه عبـدالبهـــاء»
​* بلاگ: خاتمیت، ایران و بهاییت، دور اسلام‌ ، دلائل بهائی از قران
* دكتر شاپور راسخ: حضرت بهاءالله پیام آور مهر و یگانگی
*  اوضاع کنونی جاسب اول، دوم، سوم، زندگی روزمره اهالی
​* بلاگ: چگونه می توان بهائی شد؟، عبدالبهاء و تولّد انسان