لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب برای قتل و غارت با بهاییان و دستگیری شیخ
نایب حسین با ۹ پسرش و اقوام و فامیلهای گوناگونش یک دسته مسلح خودسر ولگرد را تشکیل داده بود که گاهی به چندین هزار هم می رسید که نه تنها کاشان و اطراف آن را خراب کردند بلکه می توان گفت آتشی برافروختند که تمام ایران را سوزاند و دلیل آن هم اولاً ضعف حکومت مرکزی و ثانیاً طرفداری علماء معروف و متنفذ و ثالثاً بی کاری و بی کسبی عامه مردم آن زمان بود.
نایب حسین کارش را از امام زاده حبیب بن موسی با سنگربندی و دفاع از خود در مقابل حکومت شروع کرد و بعد از دو روز با کمک و پادرمیانی علماء مورد عفو حکومت قرار گرفت و علماء کمک کرده او را راهی کربلا کردند و در بازگشت لقب سالار اسلام به او دادند و هر زمان عرصه بر او تنگ میشد در قتل و غارت روزمره همانند قیام مردم کاشان در سال ۱۹۰۸میلادی، به علماء پناه می برد و یا در امام زاده معصوم قم بست می نشست. پسرش ماشاءالله خان در قتل و غارت و جنایت دست پدر را از پشت بسته بود و به او لقب سردار اسلام دادند و بسیار مذهبی و دینی بود و بیشتر نماز ظهر و عصر را در ملاء عام و مساجد برای جلب نظر مردم می خواند. و وقتی او را در میان هلهله مردم به دار میزدند وصیّت کرد که او را در مقبره شاه عبدالعظیم دفن کنند برادر بعدی لقب سیف اسلام را داشت. بله این همه حجت الاسلام ها و سالار اسلام و سردار و سیف های اسلام باهم نشستند و نقشه برای نابودی و قتل و غارت چند خانواده بهائی در جاسب کشیدند که گوشه ای از جزئیات این موضوع از این قرار است:
در سر یک موضوع کوچک خانوادگی، بین اهالی هرازجان و دار و دسته شیخ حسینعلی زد و خوردی رخ می دهد و اهالی هرازجان نه تنها از هر نوع عدالت خواهی از طرف شیخ مأیوس می شدند بلکه مورد ظلم و ستم و ایذاء و اذیت بیشتر او هم قرار می گیرند. ناچار علمای هرازجان به مشهد اردهال و کاشان رفته و از علمای آنجا خواسته که برای تنبیه شیخ و اطرافیان او متوسل به نایب حسین کاشی شوند. علماء از فرصت سوء استفاده کرده و نقشه دیگری ریختند که چگونه با یک تیر دو نشان بزنند، یکی تنبیه شیخ و دیگری قتل و غارت و تارمار کردن احباء کروگان جاسب.
نهایتاً نائب حسین را تشویق و راهنمائی و همراهی کرده و او با چند صد نفر پیاده و سوار تفنگ دار نیمه شب راهی جاسب می شوند. نائب حسین و ماشاءالله خان آن زمان نقشه تصاحب حکومت و خلع احمدشاه را در سر می پروراندند، حال چرا از آن کار خطیر گذشته و آن را موکول به بعد از حمله به جاسب میکنند؟ شاید علماء اعلام و دراویش از خدا بی خبر به او قول داده بودند که اگر بلای جان بهائیان شوی حتماً در کارزار بعدی حق به فریادت خواهد رسید و موفق خواهی شد و در ضمن ثوابی بزرگ خواهی برد. مثل اینکه دست تقدیر اینگونه رقم زده بود که بهائیان جاسب نیز همانند بقیه احباء زهر هر بلائی را بچشند. از مخالفت و دشمنی مردم محل و اطراف که هیچ، این بار باید سردار خونریز زندگی آنها را به باد دهد و فلسی باقی نگذارد. به محض حمله غافلگیرانه شبانهی نایب حسین، مردان ده بدون هیچ مقاومتی به کوه و بیابان فرار کرده و زنان و دختران با خراشیدن و مالیدن گل به سر و صورتشان به امام زاده حمزه از ترس هتک حرمت پناهنده میشوند.
با تمامی این حکایت های ضد و نقیض درباره این امام زاده ما به این امام زاده به نظر قدرشناسی نگریسته چه که در این واقعه هولناک برای مدتی پناهگاهی امن برای عده ای از اماء بهائیان جاسب بوده و از آن گذشته این امام زاده و جوی زیبایی که روزگاری از کنار آن میگذشت(جوی سیارون) الهام بخش نامگذاری این سایت بوده است.
نائب حسین از خوردن و بردن و سوختن و ضرب و شتم و ایذاء و اذیت هر آنچه از دستش بر می آمد کوتاهی نکرد. یارانش پیرمرد نیمه نابینا آغلامرضا را دستگیر و با هتک حرمت به نزد او می برند او نیز با تهدید به تیرباران پسرش محمدعلی روحانی از او تقاضای پول هنگفت میکند که نیمه شب معجزه آسا محمدعلی روحانی به همکاری چند نفر خیرخواه محلی فرار می کند.
از علماء گذشته حتی نورعلی شاه، رئیس دراویش ایران در آن زمان پیشگوئی کرده بود که به زودی ماشاءالله خان، احمد شاه را کنار زده و خود شاه ایران خواهد شد. علماء اطراف کاشان و دراویش ایران در پوست خود نمی گنجیدند که به زودی به جاه و مال و منال خواهند رسید.
حمله او به جاسب باعث شد با وجود تمام حمایت ها و پیشگوئی های اطرافیان، نقشه او را به کلی نقش بر آب شود. در همان موقع حضرت عبدالبهاء می فرمایند: « اگر چنین نمینمود شاید گرفتار جزای این رفتار نمیگشت، عنقریب پریشان و بی سر و سامان گردد، نام و نشان نماند.» و همان شد که حضرت عبدالبهاء فرمود.
بقیه داستان را از خاطرات جناب نوش آبادی و اشراق خاوری بشنوید.
مثل اینکه عدد ۶۶ در سرنوشت احبای جاسب بی تأثیر نبود. ۶۶ سال بعد از ظهور امر مبارک در جاسب نائب حسین به جاسب حمله می کند. ۶۶ سال بعد از حمله نائب حسین فتنه ۵۷ و بلای بزرگ احباء اتفاق می افتد. افتخار همه جاسبی ها جناب نصرالله امینی ۶۶ سال از عمرش گذشته بود که به میدان فدا شتافت و هدف تیر دشمنان گردید و از این نمونه ها زیاد است. جاسب طبق حروف ابجد برابر با عدد ۶۶ می باشد و همچنین اسم توحید و الله هم به حروف ابجد ۶۶ می باشد. اسمی که اغلب بهائیان اولیه جاسب با خود داشتند مانند:
عزیزالله، فضل الله، امرالله، ذبیح الله، شکرالله، رحمت الله، ضیاءالله، سیف الله، فتح الله، نصرالله، فرج الله، شمس الله، ماشاءالله، یدالله، حبیب الله، بدیع الله، قدرت الله، قوت الله، عبدالله، عنایت الله، روح الله، نعمت الله، عطاءالله، هدایت الله، لطف الله، نورالله، احسان الله، امان الله، حشمت الله، عین الله، اسدالله، دیانت الله، نجات الله، غیب الله، حبیب الله، بدیع الله، روح الله، نعمت الله و غیره.
تا آنجا که حتی به تبعیت بهائیان، مسلمانان هم که یا اگر از خانواده بهائی بودند یا با بهائیان در تماس بودند گه گاهی از این اسم ها به جای اسامی مذهبی و تاریخی و معمولی خود که در ذیل نوشته میشود استفاده میکردند.
1- اسامی مذهبی با پیشوند اوس، مش، مشتی، کبل، غلام )
اوس ممدعلی، اوس عباس، مش رضا، کبل حسن، غلامعلی، غلامرضا و غلامحسین، غلام عباس، مش رضا و ...
2- اسامی تاریخی
تیمور، اسکندر، چنگیز، حیدر، سید و ...
3- اسامی عامیانه
نقلی، قلی، ولی، قوام، قدم، سکینه، صاحب، صفورا، رجب، رمضون، وهب، مسیب، مونده علی، بابعلی، باقر، حیات و ...
نایب حسین کارش را از امام زاده حبیب بن موسی با سنگربندی و دفاع از خود در مقابل حکومت شروع کرد و بعد از دو روز با کمک و پادرمیانی علماء مورد عفو حکومت قرار گرفت و علماء کمک کرده او را راهی کربلا کردند و در بازگشت لقب سالار اسلام به او دادند و هر زمان عرصه بر او تنگ میشد در قتل و غارت روزمره همانند قیام مردم کاشان در سال ۱۹۰۸میلادی، به علماء پناه می برد و یا در امام زاده معصوم قم بست می نشست. پسرش ماشاءالله خان در قتل و غارت و جنایت دست پدر را از پشت بسته بود و به او لقب سردار اسلام دادند و بسیار مذهبی و دینی بود و بیشتر نماز ظهر و عصر را در ملاء عام و مساجد برای جلب نظر مردم می خواند. و وقتی او را در میان هلهله مردم به دار میزدند وصیّت کرد که او را در مقبره شاه عبدالعظیم دفن کنند برادر بعدی لقب سیف اسلام را داشت. بله این همه حجت الاسلام ها و سالار اسلام و سردار و سیف های اسلام باهم نشستند و نقشه برای نابودی و قتل و غارت چند خانواده بهائی در جاسب کشیدند که گوشه ای از جزئیات این موضوع از این قرار است:
در سر یک موضوع کوچک خانوادگی، بین اهالی هرازجان و دار و دسته شیخ حسینعلی زد و خوردی رخ می دهد و اهالی هرازجان نه تنها از هر نوع عدالت خواهی از طرف شیخ مأیوس می شدند بلکه مورد ظلم و ستم و ایذاء و اذیت بیشتر او هم قرار می گیرند. ناچار علمای هرازجان به مشهد اردهال و کاشان رفته و از علمای آنجا خواسته که برای تنبیه شیخ و اطرافیان او متوسل به نایب حسین کاشی شوند. علماء از فرصت سوء استفاده کرده و نقشه دیگری ریختند که چگونه با یک تیر دو نشان بزنند، یکی تنبیه شیخ و دیگری قتل و غارت و تارمار کردن احباء کروگان جاسب.
نهایتاً نائب حسین را تشویق و راهنمائی و همراهی کرده و او با چند صد نفر پیاده و سوار تفنگ دار نیمه شب راهی جاسب می شوند. نائب حسین و ماشاءالله خان آن زمان نقشه تصاحب حکومت و خلع احمدشاه را در سر می پروراندند، حال چرا از آن کار خطیر گذشته و آن را موکول به بعد از حمله به جاسب میکنند؟ شاید علماء اعلام و دراویش از خدا بی خبر به او قول داده بودند که اگر بلای جان بهائیان شوی حتماً در کارزار بعدی حق به فریادت خواهد رسید و موفق خواهی شد و در ضمن ثوابی بزرگ خواهی برد. مثل اینکه دست تقدیر اینگونه رقم زده بود که بهائیان جاسب نیز همانند بقیه احباء زهر هر بلائی را بچشند. از مخالفت و دشمنی مردم محل و اطراف که هیچ، این بار باید سردار خونریز زندگی آنها را به باد دهد و فلسی باقی نگذارد. به محض حمله غافلگیرانه شبانهی نایب حسین، مردان ده بدون هیچ مقاومتی به کوه و بیابان فرار کرده و زنان و دختران با خراشیدن و مالیدن گل به سر و صورتشان به امام زاده حمزه از ترس هتک حرمت پناهنده میشوند.
با تمامی این حکایت های ضد و نقیض درباره این امام زاده ما به این امام زاده به نظر قدرشناسی نگریسته چه که در این واقعه هولناک برای مدتی پناهگاهی امن برای عده ای از اماء بهائیان جاسب بوده و از آن گذشته این امام زاده و جوی زیبایی که روزگاری از کنار آن میگذشت(جوی سیارون) الهام بخش نامگذاری این سایت بوده است.
نائب حسین از خوردن و بردن و سوختن و ضرب و شتم و ایذاء و اذیت هر آنچه از دستش بر می آمد کوتاهی نکرد. یارانش پیرمرد نیمه نابینا آغلامرضا را دستگیر و با هتک حرمت به نزد او می برند او نیز با تهدید به تیرباران پسرش محمدعلی روحانی از او تقاضای پول هنگفت میکند که نیمه شب معجزه آسا محمدعلی روحانی به همکاری چند نفر خیرخواه محلی فرار می کند.
از علماء گذشته حتی نورعلی شاه، رئیس دراویش ایران در آن زمان پیشگوئی کرده بود که به زودی ماشاءالله خان، احمد شاه را کنار زده و خود شاه ایران خواهد شد. علماء اطراف کاشان و دراویش ایران در پوست خود نمی گنجیدند که به زودی به جاه و مال و منال خواهند رسید.
حمله او به جاسب باعث شد با وجود تمام حمایت ها و پیشگوئی های اطرافیان، نقشه او را به کلی نقش بر آب شود. در همان موقع حضرت عبدالبهاء می فرمایند: « اگر چنین نمینمود شاید گرفتار جزای این رفتار نمیگشت، عنقریب پریشان و بی سر و سامان گردد، نام و نشان نماند.» و همان شد که حضرت عبدالبهاء فرمود.
بقیه داستان را از خاطرات جناب نوش آبادی و اشراق خاوری بشنوید.
مثل اینکه عدد ۶۶ در سرنوشت احبای جاسب بی تأثیر نبود. ۶۶ سال بعد از ظهور امر مبارک در جاسب نائب حسین به جاسب حمله می کند. ۶۶ سال بعد از حمله نائب حسین فتنه ۵۷ و بلای بزرگ احباء اتفاق می افتد. افتخار همه جاسبی ها جناب نصرالله امینی ۶۶ سال از عمرش گذشته بود که به میدان فدا شتافت و هدف تیر دشمنان گردید و از این نمونه ها زیاد است. جاسب طبق حروف ابجد برابر با عدد ۶۶ می باشد و همچنین اسم توحید و الله هم به حروف ابجد ۶۶ می باشد. اسمی که اغلب بهائیان اولیه جاسب با خود داشتند مانند:
عزیزالله، فضل الله، امرالله، ذبیح الله، شکرالله، رحمت الله، ضیاءالله، سیف الله، فتح الله، نصرالله، فرج الله، شمس الله، ماشاءالله، یدالله، حبیب الله، بدیع الله، قدرت الله، قوت الله، عبدالله، عنایت الله، روح الله، نعمت الله، عطاءالله، هدایت الله، لطف الله، نورالله، احسان الله، امان الله، حشمت الله، عین الله، اسدالله، دیانت الله، نجات الله، غیب الله، حبیب الله، بدیع الله، روح الله، نعمت الله و غیره.
تا آنجا که حتی به تبعیت بهائیان، مسلمانان هم که یا اگر از خانواده بهائی بودند یا با بهائیان در تماس بودند گه گاهی از این اسم ها به جای اسامی مذهبی و تاریخی و معمولی خود که در ذیل نوشته میشود استفاده میکردند.
1- اسامی مذهبی با پیشوند اوس، مش، مشتی، کبل، غلام )
اوس ممدعلی، اوس عباس، مش رضا، کبل حسن، غلامعلی، غلامرضا و غلامحسین، غلام عباس، مش رضا و ...
2- اسامی تاریخی
تیمور، اسکندر، چنگیز، حیدر، سید و ...
3- اسامی عامیانه
نقلی، قلی، ولی، قوام، قدم، سکینه، صاحب، صفورا، رجب، رمضون، وهب، مسیب، مونده علی، بابعلی، باقر، حیات و ...