سفر آیت الله منتظری به جاسب
یک مرتبه نیز وقتی که در و شنوه در حضور مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بودم و در نوشتن رجال به ایشان کمک میکردم جمعی از " کروگان جاسب " خدمت ایشان رسیدند و از تبلیغات و فعالیتهای بهاییها در آنجا شکایت کردند، و بالاخره آقایان حاضرین گفتند آقای منتظری برای این امر متعین میباشد چون در رشته بهائیت مطالعاتی دارد، و من به معیت خانواده با آن جمع به وسیله الاغ به طرف کروگان رفتیم و مدتی در آنجا بودم و رسما بهاییها را دعوت کردم که در مجلس شرکت کنند و با زبان لین و استدلالی از روی کتابهای خود آنان با آنان صحبت میکردم، و بیشتر صحبتهای من در آنجا و همچنین قبلا در چادگان و اسکندری فریدن در مبارزه با بهائیت بود چون بهاییها زیاد نفوذ پیدا کرده و تبلیغ میکردند، در چادگان خان بزرگ و ملاک آنجا بهایی شده بود و از مبلغین آنان پذیرایی میکرد، من هم در این رشته مطالعات زیادی داشتم؛ و روی این اصل نیز وقتی که آقای حاج عزیزالله روحانی نجف آبادی که از دوستان و مرد متدین و متعهدی میباشد بهائیت -دین پدری خود را ترک کرده بود و محفل تهران اصرار داشتند او را برگردانند، از من دعوت شد شبی به تهران رفتم و در محفل آنان با سه نفر از مبلغین آنان که خیلی هم پرحافظه و زبردست بودند مواجه شدم و بحث کردم و در همان هنگام نتیجه بحث آن شب را به صورت کتابچه ای به نام " مناظره مسلمان و بهایی " چاپ و منتشر کردم.[1]
آقای منتظری در کتاب خاطرات منتظری اشاره ای به سفرخود به جاسب داشته و در این خصوص مطالبی را نوشته بودند از این رو طی یک ایمیل از ایشان درخواست شد تا در خصوص سفر خود به آن منطقه به سوالاتی قبیل اینکه چندین بار تا بحال به آن منطقه سفر کرده بودند و یا اینکه نام افرادی که در آنجا ملاقات کرده بودند چه بوده و در کل نتیجه سفرشان به آن منطقه چه بوده است پاسخ بدهند و ایشان در جواب نامه ای ارسال نمودند که متن آن چنین است.
باسمه تعالی
پس از سلام دعوت کنندگان من اهل کروگان بودند و سفر من بعد از ماه رمضان بود. در آنجا افراد بهایی که وجود داشتند از جمله علی محمد رفرف که تبلیغات داشت. من شبها پهلوی چنار قدیمی منبر میرفتم و جماعت هم میخواندم و در رابطه با حضرت حجت و ادَعای غلط بهاییها صحبت میکردم با لحن خیلی دوستانه و از بهاییها دعوت کردم که شرکت کنند ولی نیامدند، از اشخاص معروف محل سید علی رضا کاشفی بود، و دو برادر بودند به نام های اسدالله و آقا ماشاالله که زیاد با من مربوط بودند، برادر سوم آنان آقا نظام بود که زن بهایی گرفته بود. مردی بود به نام میرزا حسین مرد خوبی بود و با من رفت و آمد داشت. برادر زنش صادقی دوافروش در تهران که به بهاییت تمایل پیدا کرده بود و من با او زیاد صحبت کردم. جوانی بود به نام آقا ضیاء به من گفت: در ماه مبارک رمضان فقط من روزه میگرفتم و من بعنوان اعتراض به مردم این کلام را در منبر از او نقل کردم و هیچ کس تکذیب نکرد و بالاخره حدود دو ماه با خانواده در کروگان بودم و بعد با ماشین باری از راه کرمجگان به قم برگشتم، و به نظر من تبلیغات من نسبتاً موثر بود مخصوصا بعد از اینکه آقای کاشفی عنوان کرده بود برای من گندم جمع آوری کنند و من گفتم به عنوان مزد تبلیغات من چیزی نمیگیرم و چیزی از مردم نگرفتم.
19/06/1381 امضاء منتظری
-------------------------------------
[1] کتاب خاطرات منتظری صفحه 116
آقای منتظری در کتاب خاطرات منتظری اشاره ای به سفرخود به جاسب داشته و در این خصوص مطالبی را نوشته بودند از این رو طی یک ایمیل از ایشان درخواست شد تا در خصوص سفر خود به آن منطقه به سوالاتی قبیل اینکه چندین بار تا بحال به آن منطقه سفر کرده بودند و یا اینکه نام افرادی که در آنجا ملاقات کرده بودند چه بوده و در کل نتیجه سفرشان به آن منطقه چه بوده است پاسخ بدهند و ایشان در جواب نامه ای ارسال نمودند که متن آن چنین است.
باسمه تعالی
پس از سلام دعوت کنندگان من اهل کروگان بودند و سفر من بعد از ماه رمضان بود. در آنجا افراد بهایی که وجود داشتند از جمله علی محمد رفرف که تبلیغات داشت. من شبها پهلوی چنار قدیمی منبر میرفتم و جماعت هم میخواندم و در رابطه با حضرت حجت و ادَعای غلط بهاییها صحبت میکردم با لحن خیلی دوستانه و از بهاییها دعوت کردم که شرکت کنند ولی نیامدند، از اشخاص معروف محل سید علی رضا کاشفی بود، و دو برادر بودند به نام های اسدالله و آقا ماشاالله که زیاد با من مربوط بودند، برادر سوم آنان آقا نظام بود که زن بهایی گرفته بود. مردی بود به نام میرزا حسین مرد خوبی بود و با من رفت و آمد داشت. برادر زنش صادقی دوافروش در تهران که به بهاییت تمایل پیدا کرده بود و من با او زیاد صحبت کردم. جوانی بود به نام آقا ضیاء به من گفت: در ماه مبارک رمضان فقط من روزه میگرفتم و من بعنوان اعتراض به مردم این کلام را در منبر از او نقل کردم و هیچ کس تکذیب نکرد و بالاخره حدود دو ماه با خانواده در کروگان بودم و بعد با ماشین باری از راه کرمجگان به قم برگشتم، و به نظر من تبلیغات من نسبتاً موثر بود مخصوصا بعد از اینکه آقای کاشفی عنوان کرده بود برای من گندم جمع آوری کنند و من گفتم به عنوان مزد تبلیغات من چیزی نمیگیرم و چیزی از مردم نگرفتم.
19/06/1381 امضاء منتظری
-------------------------------------
[1] کتاب خاطرات منتظری صفحه 116
letter_of_montazeri.pdf | |
File Size: | 60 kb |
File Type: |