حمله نایب حسین کاشی
حمله نایب حسین کاشی به جاسب را میتوان از جمله وقایع دهشت ناک تاریخی ظلم و ستم وارده بر بهاییان دانست. نایب حسین کاشی به تحریک برخی چند از روستایان که به فتوای علمای آن زمان صورت گرفته بود به روستای جاسب حمله ور شده و منتهی ظلم و جفا را بر اهالی آن سامان روا داشت. میزان ظلم وارده بر احبای آن روستا بنحوی وخیم بود که حضرت عبدالبها در لوحی به آن اشاره فرموده و در پاسخ حمله نایب حسین به جاسب آینده او را به گونه ای پیش بینی فرمودند که با وجود همه قدرت و اقتدار و ثروت هیچ نام و نشانی از او بر جای نخواهد ماند.
جناب آقا میرزا غلامرضا و نجلشان (پسرشان) جناب آقا محمد علی و جناب آقا مشهدی حسن علی و جناب آقا زین العابدین و جناب آقا اسدالله و جناب آقا نعمت الله و جناب آقا شکرالله و جناب آقا محمد علی و عموم احبای الهی علیهم بهاء الله الابهی
هوالله
ای یاران ممتحن عبدالبهاء از قرار معلوم شخصی شریر در آن صفحات بر غنی و فقیر هجوم و ایلغار نمود و یار و اغیار اذیّت و آزار کرد، تالان و تاراج نمود و باج و خراج گرفت، نفسی را معاف نداشت و فلسی نگذاشت. فی الحقیقه مصیبت عظمی بود و بلیّه کبری چه که یاران در محنت و زیان افتادند و بیگانگان در مشقّت بی پایان. اگر چنین نمینمود شاید گرفتار جزای این رفتار نمیگشت، عنقریب پریشان و بی سر و سامان گردد، نام و نشان نماند ولی جمیع این مفاسد از شآمت سوء تدبیر و خطا و تقصیر آیات منسوخه حصول و رسوخ یافت و از فتاوای حجج غیر بالغه این صاعقه ظهور و بروز نمود با وجود این باز گروه نادان پیروی آنان مینمایند دست و دامن بوسند و در آتش فتنه و فساد بسوزند. باری احبای الهی باید از بلایای نامتناهی ملول نگردند محزون نشوند زیرا در حمل بلا شریک و سهیم جمال ابهی شوند چه که هر چند آن مه تابان عموم خلق را رحیم و رئوف و مهربان بود ولی نادانان چنان آتش افروختند و پرده حیا سوختند که آن مرکز جمال به سلاسل و اغلال مبتلا شد و ضرب تازیانه و شکنجه روز و شبانه دید سرگشتهی سرگردان کوه و هامون شد و نفی و سرگون و محبوس و مسجون گشت بیست و پنج سال در زندان بود و معذّب و مهان. پس باید یاران شکر حضرت یزدان نمایند که تالان و تاراج شدند و سهام ظلم و ستم را آماج گشتند. قریه جمال مبارک را در مازندران دوازده هزار سپاه ظلوم هجوم نمود چنان تاراج کردند که اثری از امتعه و اموال حتّی غلّه از برای اهل قریه نگذاشتند کاه را نیز آتش زدند و نفت را سوزاندند نفوسی بیگناه را شهید کردند و جمیع رعایا را اسیر زنجیر نمودند و به طهران آوردند و به زندان انداختند. حضرت روح الارواح ملّا عبدالفتّاح را ریش با چنه بریدند و با زنجیر با پای برهنه تا طهران کشیدند با وجود این که پیری نا توان بود عوانان رحم نکردند ولی آن روح مجرّد در تحت سلاسل و اغلال پیاده میرفت و خون از زنخ بریده میریخت با وجود این تا نفس آخر آن اسیر به صوتی جهیر مناجات میکرد و شکر رب الّایات مینمود که در سبیل جانان مورد تاراج و تالان گشت و اسیر کند و زنجیر شد و با محاسن به خون رنگین قطع طریق مینمود و به وصول طهران در زندان جان به جانان داد و قربان یار مهربان گشت و مسرور و خندان فدای آن مه تابان گردید، نعم ما قال الشاعر:
ماند آن خنده بر و وقف ابد همچون جان پاک احمد با احد
باری یاران باید شکر حضرت رحمن نمایند که از بلایا بهره و نصیب بردند و صبر و تحملی عجیب کردند البته این شام ظلمانی را صبحی نورانی در پی و این ابر کثیف را افقی لطیف از عقب این سّم نقیع را شهدی فائق و این زخم شمشیر را مرحمی نافع در پایان به عون و عنایت حضرت رحمن و علیکم البهاء الابهی. ع ع
مطالعه کامل مقاله
جناب آقا میرزا غلامرضا و نجلشان (پسرشان) جناب آقا محمد علی و جناب آقا مشهدی حسن علی و جناب آقا زین العابدین و جناب آقا اسدالله و جناب آقا نعمت الله و جناب آقا شکرالله و جناب آقا محمد علی و عموم احبای الهی علیهم بهاء الله الابهی
هوالله
ای یاران ممتحن عبدالبهاء از قرار معلوم شخصی شریر در آن صفحات بر غنی و فقیر هجوم و ایلغار نمود و یار و اغیار اذیّت و آزار کرد، تالان و تاراج نمود و باج و خراج گرفت، نفسی را معاف نداشت و فلسی نگذاشت. فی الحقیقه مصیبت عظمی بود و بلیّه کبری چه که یاران در محنت و زیان افتادند و بیگانگان در مشقّت بی پایان. اگر چنین نمینمود شاید گرفتار جزای این رفتار نمیگشت، عنقریب پریشان و بی سر و سامان گردد، نام و نشان نماند ولی جمیع این مفاسد از شآمت سوء تدبیر و خطا و تقصیر آیات منسوخه حصول و رسوخ یافت و از فتاوای حجج غیر بالغه این صاعقه ظهور و بروز نمود با وجود این باز گروه نادان پیروی آنان مینمایند دست و دامن بوسند و در آتش فتنه و فساد بسوزند. باری احبای الهی باید از بلایای نامتناهی ملول نگردند محزون نشوند زیرا در حمل بلا شریک و سهیم جمال ابهی شوند چه که هر چند آن مه تابان عموم خلق را رحیم و رئوف و مهربان بود ولی نادانان چنان آتش افروختند و پرده حیا سوختند که آن مرکز جمال به سلاسل و اغلال مبتلا شد و ضرب تازیانه و شکنجه روز و شبانه دید سرگشتهی سرگردان کوه و هامون شد و نفی و سرگون و محبوس و مسجون گشت بیست و پنج سال در زندان بود و معذّب و مهان. پس باید یاران شکر حضرت یزدان نمایند که تالان و تاراج شدند و سهام ظلم و ستم را آماج گشتند. قریه جمال مبارک را در مازندران دوازده هزار سپاه ظلوم هجوم نمود چنان تاراج کردند که اثری از امتعه و اموال حتّی غلّه از برای اهل قریه نگذاشتند کاه را نیز آتش زدند و نفت را سوزاندند نفوسی بیگناه را شهید کردند و جمیع رعایا را اسیر زنجیر نمودند و به طهران آوردند و به زندان انداختند. حضرت روح الارواح ملّا عبدالفتّاح را ریش با چنه بریدند و با زنجیر با پای برهنه تا طهران کشیدند با وجود این که پیری نا توان بود عوانان رحم نکردند ولی آن روح مجرّد در تحت سلاسل و اغلال پیاده میرفت و خون از زنخ بریده میریخت با وجود این تا نفس آخر آن اسیر به صوتی جهیر مناجات میکرد و شکر رب الّایات مینمود که در سبیل جانان مورد تاراج و تالان گشت و اسیر کند و زنجیر شد و با محاسن به خون رنگین قطع طریق مینمود و به وصول طهران در زندان جان به جانان داد و قربان یار مهربان گشت و مسرور و خندان فدای آن مه تابان گردید، نعم ما قال الشاعر:
ماند آن خنده بر و وقف ابد همچون جان پاک احمد با احد
باری یاران باید شکر حضرت رحمن نمایند که از بلایا بهره و نصیب بردند و صبر و تحملی عجیب کردند البته این شام ظلمانی را صبحی نورانی در پی و این ابر کثیف را افقی لطیف از عقب این سّم نقیع را شهدی فائق و این زخم شمشیر را مرحمی نافع در پایان به عون و عنایت حضرت رحمن و علیکم البهاء الابهی. ع ع
مطالعه کامل مقاله
خاطرات میرزا حسن نوش آبادی در باره نائب حسین
باری در سال شصت و نه که در خدمت اخوان صفا به کاشان آمده بواسطه تعدیات و شرارتهای نایب حسین کاشی و پسران و نوکرهایش
این صفحات یعنی کاشان و اطراف بسیار ناامن و منقلب بود و مردم از مال و ناموس و جان در امان نبودند. چنانچه وقتی رفته بودیم قمصر فصل تابستان بود هر شب سواران نایب حسین میآمدند سر راه و مردم را لخت میکردند شبی که ما از قمصر به کاشان میرفتیم با مرحومان ناطق و اخوان صفا دیدیم شخصی را برای هشت قرآن کشته و جسدش را در جاده انداخته و رفته اند و ما رسیدیم و نعش مقتول را روی الاغ خود انداخته به شهر رساندیم و در این سفر که آمدم دیدم هیج کس از خود چیزی ندارد. مال ها از قبیل اسب و یابو و قاطر هر کس داشته از او گرفتند و اسلحه را هرچه بوده جمع نمودهاند جوان های مردم را به حکم اجبار نوکر و نظامی خود قرار دادهاند خیلی از جاهای مرغوب و خوش آب و هوای اطراف را چه در دهات و چه مزرعه از تحت مالکیت صاحبانش بزور بدر آورده اختصاص به خود داده بودند هر متمولی که میمرد فورا زن یا دختر او را به عقد نکاه دائمی یا موقتی خود در میآوردند و مال او را میخوردند خلاصه جز نائب حسینیها احدی در آن سرزمین اختیار چیزی را نداشت هزاران سوار پا به رکاب مسلح داشت و مسلط بر جان و مال و ناموس مردم بود با برخی علما همدست بود در تهران پشتیبان و حامی از ارکان دولت و وزرای مملکت داشت میچاپید و برای آنها هم میفرستاد غارت میکرد و به هم دستهای خود میداد این بود که مامورین دولتی که گه گاهی برای قلع و قمع او از مرکز میآمدند شکست میخوردند و یا بدون تصادف و زدوخورد بر میگشتند چه یا در مرکز مانع حرکت قوا میشدند و یا افراد را راضی مینمودند که سهل انگاری در انجام وظیفه نمایند و بدین سبب بود که این مرد شریر متجاوز از سی سال با کمال اقتدار یاغی گری کرد و با دولت طرفیت نمود و قلع و قمع نشد در صورتی که چهل فرسخ بیشتر دور از مرکز نبود.
مطالعه کامل مقاله
این صفحات یعنی کاشان و اطراف بسیار ناامن و منقلب بود و مردم از مال و ناموس و جان در امان نبودند. چنانچه وقتی رفته بودیم قمصر فصل تابستان بود هر شب سواران نایب حسین میآمدند سر راه و مردم را لخت میکردند شبی که ما از قمصر به کاشان میرفتیم با مرحومان ناطق و اخوان صفا دیدیم شخصی را برای هشت قرآن کشته و جسدش را در جاده انداخته و رفته اند و ما رسیدیم و نعش مقتول را روی الاغ خود انداخته به شهر رساندیم و در این سفر که آمدم دیدم هیج کس از خود چیزی ندارد. مال ها از قبیل اسب و یابو و قاطر هر کس داشته از او گرفتند و اسلحه را هرچه بوده جمع نمودهاند جوان های مردم را به حکم اجبار نوکر و نظامی خود قرار دادهاند خیلی از جاهای مرغوب و خوش آب و هوای اطراف را چه در دهات و چه مزرعه از تحت مالکیت صاحبانش بزور بدر آورده اختصاص به خود داده بودند هر متمولی که میمرد فورا زن یا دختر او را به عقد نکاه دائمی یا موقتی خود در میآوردند و مال او را میخوردند خلاصه جز نائب حسینیها احدی در آن سرزمین اختیار چیزی را نداشت هزاران سوار پا به رکاب مسلح داشت و مسلط بر جان و مال و ناموس مردم بود با برخی علما همدست بود در تهران پشتیبان و حامی از ارکان دولت و وزرای مملکت داشت میچاپید و برای آنها هم میفرستاد غارت میکرد و به هم دستهای خود میداد این بود که مامورین دولتی که گه گاهی برای قلع و قمع او از مرکز میآمدند شکست میخوردند و یا بدون تصادف و زدوخورد بر میگشتند چه یا در مرکز مانع حرکت قوا میشدند و یا افراد را راضی مینمودند که سهل انگاری در انجام وظیفه نمایند و بدین سبب بود که این مرد شریر متجاوز از سی سال با کمال اقتدار یاغی گری کرد و با دولت طرفیت نمود و قلع و قمع نشد در صورتی که چهل فرسخ بیشتر دور از مرکز نبود.
مطالعه کامل مقاله
عاقبت نایب حسین کاشی
نایب حسین
نظر به مراتب مذکوره و نظر به اسناد و مدارکی که در ژاندارمری موجود است، و نظر به آنکه مشارالله با قوای دولتی چندین مرتبه جنگ کرده و مخصوصاً در جنگ اخیر کاشان عدهای صاحبمنصب و ژاندارم مجروح و مقتول شدند، پس از استنطاق لازمه دیوان حرب منعقده در باغ شاه مورخه 5 سنبله 1298، حکم به اعدام مشارالیه و پهلوان رضا که یکی از رؤساء همکاران اوست نموده و اینک حکم دیوان حرب بهموقع اجراء میرسد.[1]
واپسین روزهای نایب حسین تا گرفتار شدن و اعدام او
با آنکه ژاندارمری کاشان پیش از آگاه شدن نایب از گرفتاری ماشاالله خان شبانه و ناگهانی به فرحآباد که توقفگاه نایب بود هجوم بردند، ولکن چون نایب حسین همیشه و در هر حال بیدار و آماده کار خود بود، از چنگ مهاجمین فرار کرده و چند روزی در کوههای سخت و صعبالعبور با ژاندارمهایی که بهطورجدی و با تاکتیک نظامی او را تعقیب مینمودند در جنگوگریز بود، تا آنکه از پای درآمد و گرفتار شد.
داستان عبرتانگیز آخرین تلاش و کوششهای نایب حسین را روزنامه رعد تهران چنین شرح میدهد:
پسازآنکه نایب حسین میخواست از نطنز بهطرف بیابانک فرار کند واردوی ژاندارمری از او جلوگیری نمود، شدت فشار اردو ازاطراف، بهطوری او را مستأصل نمود که عده همراهانش از یکصد نفر به بیستوپنج نفر رسید. و در نتیجه تصادفی که در کوههای نشلج شد، مجبور به پیاده شدن و کشتن اسبها شده و همه از کوههای سخت عبور مینمودند. و افراد ژاندارم هم مقابله بهمثل کرده پیاده به پیش قراولی خلیل خان تورزنی و محمدمهدی خان خونساری که سابق از سرکردهای ماشاءاله خان، و بعد از چهار ماه تحمل حبس و زجر و شکنجه فرار کرده به اردو پناهنده شده بودند، با کمال رشادت آنها را تعاقب و در نتیجه با بلدیت کاملی که مشارالیهما داشتند، مقارن ظهر عیداضحی در گردنه شاه اسماعیل، پنج فرسخی قم با اشرار تصادف کرده و جنگ شروع شده تا غروب امتداد یافته. بالاخره نایب حسین و دو پسرش امیر خان و رضا درحالیکه هر سه زخم گلوله داشتند و محمدخان سوری و دو نفر دیگر دستگیر، و چند نفر مقتول و مابقی فرار میکنند. پس از دو ساعت محمدخان تنها فرار کرده و سایرین را به طرف کاشان حرکت داده بدین طریق وارد شدند.
ادامه مطلب ...
[1]- روزنامه ایران، سال سوم، ش 508، تاریخ 4 ذیالحجه 1337 ق.
نظر به مراتب مذکوره و نظر به اسناد و مدارکی که در ژاندارمری موجود است، و نظر به آنکه مشارالله با قوای دولتی چندین مرتبه جنگ کرده و مخصوصاً در جنگ اخیر کاشان عدهای صاحبمنصب و ژاندارم مجروح و مقتول شدند، پس از استنطاق لازمه دیوان حرب منعقده در باغ شاه مورخه 5 سنبله 1298، حکم به اعدام مشارالیه و پهلوان رضا که یکی از رؤساء همکاران اوست نموده و اینک حکم دیوان حرب بهموقع اجراء میرسد.[1]
واپسین روزهای نایب حسین تا گرفتار شدن و اعدام او
با آنکه ژاندارمری کاشان پیش از آگاه شدن نایب از گرفتاری ماشاالله خان شبانه و ناگهانی به فرحآباد که توقفگاه نایب بود هجوم بردند، ولکن چون نایب حسین همیشه و در هر حال بیدار و آماده کار خود بود، از چنگ مهاجمین فرار کرده و چند روزی در کوههای سخت و صعبالعبور با ژاندارمهایی که بهطورجدی و با تاکتیک نظامی او را تعقیب مینمودند در جنگوگریز بود، تا آنکه از پای درآمد و گرفتار شد.
داستان عبرتانگیز آخرین تلاش و کوششهای نایب حسین را روزنامه رعد تهران چنین شرح میدهد:
پسازآنکه نایب حسین میخواست از نطنز بهطرف بیابانک فرار کند واردوی ژاندارمری از او جلوگیری نمود، شدت فشار اردو ازاطراف، بهطوری او را مستأصل نمود که عده همراهانش از یکصد نفر به بیستوپنج نفر رسید. و در نتیجه تصادفی که در کوههای نشلج شد، مجبور به پیاده شدن و کشتن اسبها شده و همه از کوههای سخت عبور مینمودند. و افراد ژاندارم هم مقابله بهمثل کرده پیاده به پیش قراولی خلیل خان تورزنی و محمدمهدی خان خونساری که سابق از سرکردهای ماشاءاله خان، و بعد از چهار ماه تحمل حبس و زجر و شکنجه فرار کرده به اردو پناهنده شده بودند، با کمال رشادت آنها را تعاقب و در نتیجه با بلدیت کاملی که مشارالیهما داشتند، مقارن ظهر عیداضحی در گردنه شاه اسماعیل، پنج فرسخی قم با اشرار تصادف کرده و جنگ شروع شده تا غروب امتداد یافته. بالاخره نایب حسین و دو پسرش امیر خان و رضا درحالیکه هر سه زخم گلوله داشتند و محمدخان سوری و دو نفر دیگر دستگیر، و چند نفر مقتول و مابقی فرار میکنند. پس از دو ساعت محمدخان تنها فرار کرده و سایرین را به طرف کاشان حرکت داده بدین طریق وارد شدند.
ادامه مطلب ...
[1]- روزنامه ایران، سال سوم، ش 508، تاریخ 4 ذیالحجه 1337 ق.