نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی خطاب به سید رضا جمالی
شعر دومجمالی هزار بار دارم سلام
الهی که عمرت بود مستدام جمالی جمال قدم حافظت تو شادان بمانی به احسن ختام جمالی جمالت گل بیمثالی همیشه چو بلبل شوی خوش کلام جوانان خوبت به مثل گلند الهی که باشند عالی مقام در گنج و رحمت به تو باز باد خوبیهای عالم نصیب مدام سعادت همان دختر ماهرو الهی که عمرش شود بادوام زبسکه محبّت نمودی به خلق دعا گویت هستند همه خاص و عام به منظور ارضای جمال قدم به تبلیغ کردی همیشه قیام جمالی جمالت مه انور است باز هم وصف خوبیت بود ناتمام رضا نام تو و خدا راضی است مثل گل بخندی همیشه مدام وظیفه تو تبلیغ امر بهاست تو در امر تبلیغ کردی اهتمام چو دشمن برای گسترده دام ز فهم زیادت نگشتی تو خام هر آنکس نمک خورد نمکدان شکست الهی که نان تو بر او حرام توئی مرد میدان بمانند شیر و دشمن چو روباه افتاده دام اگر دشمنت صد هزار است زیاد تو چون رستم زال آن پور سام سر سفره ات ضیف بسیار هست که مرزوق هستند ز لطفت طعام مرا بر وجود تو هست افتخار شب و روز هستم بیادت مدام تأسف خورم که نباشم حضور و از فیض رویت ندارم سهام بهر کار سختی که پیش آمدی تو مردانه کردی برایش قیام به جمعی شدی رهبر و پیشوا مثال امامان که هستند همام قرنیه مهین خانم ماهرو زنی عاقله کامله خوش مرام تو خود بلبلی خانمت مثل گل بمثل عسل داخل توی جام نبود و زیاد هستمی من غلام با عرض ارادت هزاران سلام تمنا کنم از خدای بزرگ که تو شاه باشی هزارت غلام و رضوانی در پیش تو خادم است نکرده است خدمت برایت تمام مرا شعر ناقص به پایان رسید مرا جان به قربان تو والسّلام بر این چرخ گردون نماند کسی مگر آن خداوند نادیده نام |
شعر اولگرچه دورم بظاهر از بر تو
انّما القلب و الفؤاد و لدیک ای جمالی دوست خوب باوفا ای جمالی جان من بر تو فدا ای جمالی بنده خوب خدا ای جمالی مؤمن امر بها ای جمالی شبه و مثل اولیاء ای جمالی خادم عبدالبهاء ای جمالی مؤمن باب و بها ای جمالی نخبه ای اتقیا ای جمالی که خدا از تو رضا ای جمالی ذاکر حمد و ثنا ای جمالی مردمان بی حیا ای جمالی بر تو شد بیحد جفا ای جمالی مظهر لطف و صفا ای جمالی میکنی شکر خدا ای جمالی ای عزیز آشنا ای جمالی صد هزاران مرحبا ای جمالی فارغی از اشقیا ای جمالی که وطن کردی رها ای جمالی بهر ارضای خدا ای جمالی ثروتت کردی رها ای جمالی معدن حجب و حیا ای جمالی کار تو شد بی ریا ای جمالی از خدا دادم رجا ای جمالی عمرت باشد با بقا ای جمالی دوستتم بی انتها ای جمالی بر تو دارم من دعا ای جمالی معدن مهر و وفا ای جمالی مهربان اقربا ای جمالی سروری بر بچه ها ای جمالی عمر تو یابد بقا ای جمالی خوب داری بچه ها ای جمالی جاسب و بعد در ارض طا ای جمالی معدن جود و سخا ای جمالی بوده ای در یاد ما ای جمالی آن قرینت باوفا بهترین است از کنیزان خدا ای جمالی هردوتان گر مبتلا ملتمس هستم برای هر دو شفا ای جمالی از خدا دارم رجا ای جمالی حق نگهدار شما ای جمالی من کجا و تو کجا ای جمالی من به طهران سرورم استرالیا |
1387/4/25
سرور مهرپرور محترم مکرّم برادر عزیز ارجمند جناب آقا رضا روحیفداک
پس از ستایش آستان جمال اقدس ابهی از ساحت قدس مولای علیم علّام عاجزانه و متضرعانه و مبتهلانه خواهانم که ایامت خجسته فرجام و توسن مرادت رام و لطفت همیشه عام و وجود اقدست و سرکار خانم محترمه و آقازاده و خانواده در کمال سلامتی و صحت موفق و مؤیّد و پیروز بیش از پیش و مهر رخشان جهان افروز باشید و هیچ گونه ملالت و نقاهتی نباشد. مژده مسرّت بخش سلامتی شما جمعاً بوسیله طاهره خانم رسید که باعث نشاط و خرمی و توش و توان و روح و روان این ناتوان گردید. یاد ما بودی خدا همیشه یادت و از بلا محفوظ بدارد. شبستان دلت روشن و گلستان جانت پر گل و یاسمن باد و عواطف عالی مهرآمیزت که بلااستحقاق نثار این مور ضعیف شد. آیتی از روح بزرگ ایمانی شماست نه لیاقت و استحقاق این پشه بینوا. شاکریم مولای عالمیان را که به بنده مؤمن و مخلص خود چون شما درس محبّت و رمز عشق آموخت و از الطاف عالیه خود محروم نساخت.
نیکی پیر مغان بود که چو ما بد مستان
هرچه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
در ضمن مرحمتی شما توسط طاهره خانم رسید، دست شما درد نکند ما را شرمنده میکنی بنده لایق اینهمه محبت نیستم. سرکار خانم محترمه خواهر عزیزم مهین خانم را مخصوصاً عرض تکبیر میرسانم و انشاءالله کسالتشان برطرف و صمیمانه متضرعانه دعا میکنم خداوند انشاءالله به همدیگر ببخشد. آقازادهها آقا محمدرضا خدا از او راضی و خانواده محترمه و آقای علاءالدین اعلی با خانواده محترم و آقا مهدی هادی با خانواده محترمه و آقای ابوالفضائل و خانواده محترم و سعادت خانم دختر خوش اخترم را با همسر مهربان به عرض تکبیر ابدع ابهی مفتخرم. از اینجا عطاءالله و خانواده و آقای یزدانی و مهلقا خانم و آقا ناصر و آزیتا خانم و بچه ها و آقای ناصری و آذردخت و بچه ها، پسرها، عروس ها، نوه ها، آزاده خانم و همسر و اقدس خانم روح الله شکوه خانم و همسر و مازیار و همسر و مهری خانم و آقای امینی و بچه ها و والد همگی صحیح و سالم خدمت شما به عرض تکبیر ابدع ابهی مفتخرند و خودم آقای جمالی مریض و شکسته و آسم دارم و از خانی آباد به نازی آباد نقل مکان کرده و عطاءالله با بچه ها به سعادت آباد رفته و بنده در یک آپارتمان تنها هستم و بچه ها می آیند و سر میزنند ولی مثل اینست که به بیمارستان ملاقات مریض و یا زندان به ملاقات زندانی میروند و در نازی آباد شکوه خانم و آزاده خانم هر دو سرکار میروند و هرکسی بیش از خودش گرفتار است. از جاسب بخواهی آب خیلی کم است. نهم عید یک سفر اضطراری به جاسب رفتم ساختمان آجری خیلی طهرانیها ساخته اند و خط نراق جاسب آسفالته و خیلی خوب است ولی امنیت دیگر نیست. قدیمی ها همه مرده و خیلی خلوت و از سکنه خالی است و به درد نمیخورد و حاج علی اصغر صادقی تقریباً نیمه تیرماه به رحمت ایزدی پیوست و نورالله اسمعیلی و مصیب جواد محمد که مدتی است مرحوم شده اند و دشت خرابه و بی کشت به حالت جنگل است و بنده هم از بیکاری و تنهایی کتاب میخوانم و یا کاغذ حرام میکنم. خیلی دوستت دارم. فدای تو شوم، مرا ببخشید. قربانت شمس الله رضوانی
سرور مهرپرور محترم مکرّم برادر عزیز ارجمند جناب آقا رضا روحیفداک
پس از ستایش آستان جمال اقدس ابهی از ساحت قدس مولای علیم علّام عاجزانه و متضرعانه و مبتهلانه خواهانم که ایامت خجسته فرجام و توسن مرادت رام و لطفت همیشه عام و وجود اقدست و سرکار خانم محترمه و آقازاده و خانواده در کمال سلامتی و صحت موفق و مؤیّد و پیروز بیش از پیش و مهر رخشان جهان افروز باشید و هیچ گونه ملالت و نقاهتی نباشد. مژده مسرّت بخش سلامتی شما جمعاً بوسیله طاهره خانم رسید که باعث نشاط و خرمی و توش و توان و روح و روان این ناتوان گردید. یاد ما بودی خدا همیشه یادت و از بلا محفوظ بدارد. شبستان دلت روشن و گلستان جانت پر گل و یاسمن باد و عواطف عالی مهرآمیزت که بلااستحقاق نثار این مور ضعیف شد. آیتی از روح بزرگ ایمانی شماست نه لیاقت و استحقاق این پشه بینوا. شاکریم مولای عالمیان را که به بنده مؤمن و مخلص خود چون شما درس محبّت و رمز عشق آموخت و از الطاف عالیه خود محروم نساخت.
نیکی پیر مغان بود که چو ما بد مستان
هرچه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
در ضمن مرحمتی شما توسط طاهره خانم رسید، دست شما درد نکند ما را شرمنده میکنی بنده لایق اینهمه محبت نیستم. سرکار خانم محترمه خواهر عزیزم مهین خانم را مخصوصاً عرض تکبیر میرسانم و انشاءالله کسالتشان برطرف و صمیمانه متضرعانه دعا میکنم خداوند انشاءالله به همدیگر ببخشد. آقازادهها آقا محمدرضا خدا از او راضی و خانواده محترمه و آقای علاءالدین اعلی با خانواده محترم و آقا مهدی هادی با خانواده محترمه و آقای ابوالفضائل و خانواده محترم و سعادت خانم دختر خوش اخترم را با همسر مهربان به عرض تکبیر ابدع ابهی مفتخرم. از اینجا عطاءالله و خانواده و آقای یزدانی و مهلقا خانم و آقا ناصر و آزیتا خانم و بچه ها و آقای ناصری و آذردخت و بچه ها، پسرها، عروس ها، نوه ها، آزاده خانم و همسر و اقدس خانم روح الله شکوه خانم و همسر و مازیار و همسر و مهری خانم و آقای امینی و بچه ها و والد همگی صحیح و سالم خدمت شما به عرض تکبیر ابدع ابهی مفتخرند و خودم آقای جمالی مریض و شکسته و آسم دارم و از خانی آباد به نازی آباد نقل مکان کرده و عطاءالله با بچه ها به سعادت آباد رفته و بنده در یک آپارتمان تنها هستم و بچه ها می آیند و سر میزنند ولی مثل اینست که به بیمارستان ملاقات مریض و یا زندان به ملاقات زندانی میروند و در نازی آباد شکوه خانم و آزاده خانم هر دو سرکار میروند و هرکسی بیش از خودش گرفتار است. از جاسب بخواهی آب خیلی کم است. نهم عید یک سفر اضطراری به جاسب رفتم ساختمان آجری خیلی طهرانیها ساخته اند و خط نراق جاسب آسفالته و خیلی خوب است ولی امنیت دیگر نیست. قدیمی ها همه مرده و خیلی خلوت و از سکنه خالی است و به درد نمیخورد و حاج علی اصغر صادقی تقریباً نیمه تیرماه به رحمت ایزدی پیوست و نورالله اسمعیلی و مصیب جواد محمد که مدتی است مرحوم شده اند و دشت خرابه و بی کشت به حالت جنگل است و بنده هم از بیکاری و تنهایی کتاب میخوانم و یا کاغذ حرام میکنم. خیلی دوستت دارم. فدای تو شوم، مرا ببخشید. قربانت شمس الله رضوانی
بنام یکتای بی همتا
سرور مهرپرور و برادر عزیز و ارجمند، یار نازنین و بهترین گل روی زمین روحیفداک
پس از تقدیم عرض تکبیر خالصانه و ارادت صمیمانه از ساحت قدس مولای علیم و علام متضرعانه و مبتهلانه خواهان و خواستارم که ایّامت خجسته فرجام و توسن مرادت رام و لطفت همیشه عام صحیح و سالم و موفق و مؤیّد و پیروز و در انجمن خانواده و دوستان مهر رخشان جهان افروز باشد.
سرور مهرپرور و برادر عزیز و ارجمند، یار نازنین و بهترین گل روی زمین روحیفداک
پس از تقدیم عرض تکبیر خالصانه و ارادت صمیمانه از ساحت قدس مولای علیم و علام متضرعانه و مبتهلانه خواهان و خواستارم که ایّامت خجسته فرجام و توسن مرادت رام و لطفت همیشه عام صحیح و سالم و موفق و مؤیّد و پیروز و در انجمن خانواده و دوستان مهر رخشان جهان افروز باشد.
شعر چهارمدلم تنگ است برایت ای جمالی
بهر محفل روم جای تو خالی جمالی جمالت مرا آرزوست تو مغزی ز بادام و من مثل پوست ندارم کسی را بغیر از تو دوست صدای تو بر گوش من آرزوست جمالی عادلی و عالمی و عاملی جمالی ساعدی و فاضلی و کاملی جمالی قانعی و قابلی و لایقی جمالی غافری و سائری و ماهری جمالی سرور آزادگانی ز مردان بزرگ این جهانی بکل خلق عالم مهربانی نبستی دل براین دنیای فانی بگفتی هم چو موسی لن ترانی شنیدی از خدا انظر ترانی بدرگاه بها از عاشقانی تو در میدان خدمت فاتحانی تو هستی مثل یاقوت یمانی مثال شمس اندر کهکشانی سحرگاهان تو جزو عابدانی بعالم میکنی خدمت رسانی نکردی غفلت از کارت یک آنی ندیدم من شما را مدّت زمانی ز هجرانت شدم در ناتوانی بکن خدمت به خلق تا میتوانی بشو مانند روح الله ثانی جهان در پیچ و تاب و دلگرانی تو کوشش کن برای صلح جهانی تو در باغ بها چون بلبلانی بکن بر اهل عالم جانفشانی ز مردان بزرگ از نادرانی گل سرخی که اندر بوستانی به مظلومان همیشه یاورانی خریدار بهشت جاودانی تو را گویم ز اسرار نهانی مثال بلبلی شیرین زبانی رهی مغموم را تو شادمانی مثال رستمی و پهلوانی که از تو مینماید پشت بانی یادم آید به هنگام جوانی کمک بودی بهر خرد و کلانی نمیدانم چه شد که ناگهانی بلا آمد بلای آسمانی خودت از جمله آوارگانی عوض داری بهشت جاودانی تو خوشبوئی چو گلهای بهاری نگهدار شعر من را یادگاری گهی تو بلبلی گاهی قناری خدا داده تو را صد هوشیاری بچینی آنچه را قبلاً بکاری بدی کردن ندارد افتخاری بعجز خواهم من از درگاه باری الهی هیچ وقت که بد نیاری تمنا از تو دارم یار جانی سلامم بر احبا میرسانی رود رضوانی از این دار فانی ندارد جز دعایت ارمغانی الهی غذا را برغبت خوری نباشد تو را و همسرت دلخوری ببخشم اگر شعر بد گفته ام من از بیسوادی که درمانده ام دورم ز تو ای دوست عزیزم چه نویسم من مور ضعیفم به جمالی چه نویسم ترسیم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد با این دل تنگم به جمالی چه نویسم |
شعر سومهزار عرض تکبیر گویم ای محترم
که مخدومی و من یکی خادمم جمالی جمال تو را عاشقم ز هجرت فرو رفته در بحر غم شب و روز دائم به فکر توام تو استادی و سرور محترم مرا خادمی بایدم از قدیم نشاید ز تو سروری دل کنم مرا یادم آید ز عهد قدیم سخی طبع بودی و صاحب کرم بدوست و بدشمن بودی مهربان میان رفیقان عزیزدلم شریک آب و هم بیل بودیم باهم صد افسوس نداشته وقت مغتنم قدر همدگر را ندانسته ایم گناهش شناسم چو بر گردنم رفیقان همه گشته اند بیوفا چنانست طهران که من بی کسم همه عاشق پول و دنیای دون بخواهم که خود را بر آتش زنم ز دین و ز آئین نماند غیر اسم ریا هست گویند که اصلی منم غرور است که رستم شده پهلوان به ملک و بثروت شهنشه منم من خسته پیر اینهمه پهلوان مرا بایدم جامه بر تن درم و رضوانی پیر شده زیر پا خودم معترف کوچک کل منم مرا یار هستی بسی شاکرم ندانم چگونه تواضع کنم هزار آفرین بر تو و شکر حق توانم که عرض ارادت کنم سلام و ارادت پسرهای تو خصوصاً مهین خانم خواهرم سعادت صبیه چو بدری منیر ببوسم بدانم یکی دخترم مرا مدتی با تو بودم رفیق که در عطر و بو چون گل قمصرم بدادی مرا درس فرزانگی وگرنه من از مور هم کمترم مرا روی ماهت شده آرزو ندانم چه خاکی کنم بر سرم خطاها زیاد و عطایا کم است و نا اهل زبان باز شده محترم ندیدم نه بینم در اینجا کسی بجز آن خدا که شده یاورم رواج است بازار کذب و دروغ نباشد کلامی شود باورم تو را شعر من باشدت یادگار امیدی ندارم بر این ماندنم بنزد بزرگان کم از ارزنم فدای تو باشد روان و تنم سلام عرض ادب دارم به خانم که چون عطر گل است از بهر مردم اماءالله طاهر زرناب است پی اعمال خیر کار صواب است سرور جناب جمال به قول شاعر من از آب آموختم سادگی را من از خاک آموختم افتادگی را من از باد آموختم آزادگی را من از مجنون آموختم عاشقی را بفدای خودت و محبّت های خالصه ات |
1387/3/02
سرور مهر پرور و برادر عزیز و ارجمند جناب آقای جمالی روحیفداک
قربان محبّت و صفا و وفایت گردم. پس از تقدیم عرض تکبیر و صمیمانه ترین ارادتها از ساحت قدس مولای علیهم علّام عاجزانه و متضرعانه و مبتهلانه خواهانم که در پناه حضرت حق همیشه صحیح و سالم و خوب و تندرست ایامتان خجسته فرجام و توسن مرادت رام و لطفت عام و عمرت مستدام موفق و مویّد و پیروز بیش از پیش در جمع خانواده مهر رخشان جهان افروز باشید. چنانچه لطفاً از حال جان نثار استفسار فرمائید با کهولت و پیری و چند نوع مریضی دست و پنجه نرم میکنیم و قضایای الهی را شاکر و حامدیم و همیشه یاد گذشته و محببت های بی شائبه جنابعالی بوده و هستم.
همیشه یاد تو هستم و نمی روی از یاد
مرا یارای شرح و گفتنم نیست
ز هجرت شب وقت خفتنم نیست
بیاد روی ماهت دل خوشم من
سعادت از برای دیدنم نیست
امیدوارم که تو زنده بمانی
نمیدانم چه گویم گفتنم نیست
باری از بنده شعر خواسته بودی می بخشید بنده شعور شاعری ندارم ولی برای اینکه امر آن بزرگوار را اطاعت کرده باشم چند برگ نمونه تقدیم شد که بدانی بیسوادم و شاعر نیستم. سرکار خانم محترمه از قول بنده عرض تکبیر مخصوص برسانید و احوال پرسی بفرمائید و خدا میداند بجای خواهرم مثل خواهر او را دوست دارم. آقازاده ها، آقا محمدرضا و آقا مهدی و آقا ابوالفضائل و آقا علاءالدین اعلا را با خانواده شان فرد بفرد سلام و تکبیر صمیمانه، عاشقانه و مخلصانه برسانید و عرض ارادت بنده را ابلاغ و روی ماهشان را ببوسم و از نیابت بنده ببوسید و همه را از جان و دل دوست دارم و بزرگواران همه در قلب کوچک من جا دارید. سعادت خانم گل گلاب را با همسر مهربانش عرض تکبیر برسانید. از اینجا مه لقا خانم و آقای یزدانی و آقا ناصر و آزیتا خانم و بچه ها و عطاءالله و خانواده جمعاً و آقای ناصری و آذر خانم و پسرها و عروسها و نوه ها و آزاده و همسرش و اقدس خانم و روح الله و شکوه خانم و همسرش عطاءالله و مازیار و همسرش و مهری خانم و آقای امینی و بچه ها و والد همگی الحمدالله خوبند و خدمت شما به عرض تکبیر مفتخر و متباهیند. خیلی معذرت میخواهم با عجله بدخط نوشتم و نتوانستم آنچه لایق آنجناب بود، بنویسم. بفدایت کسیکه از همه شما را دوست دارد. همشهریها همه خوبند سلام مخصوص میرسانند.
. ارادتمند شمس الله رضوانی
سرور مهر پرور و برادر عزیز و ارجمند جناب آقای جمالی روحیفداک
قربان محبّت و صفا و وفایت گردم. پس از تقدیم عرض تکبیر و صمیمانه ترین ارادتها از ساحت قدس مولای علیهم علّام عاجزانه و متضرعانه و مبتهلانه خواهانم که در پناه حضرت حق همیشه صحیح و سالم و خوب و تندرست ایامتان خجسته فرجام و توسن مرادت رام و لطفت عام و عمرت مستدام موفق و مویّد و پیروز بیش از پیش در جمع خانواده مهر رخشان جهان افروز باشید. چنانچه لطفاً از حال جان نثار استفسار فرمائید با کهولت و پیری و چند نوع مریضی دست و پنجه نرم میکنیم و قضایای الهی را شاکر و حامدیم و همیشه یاد گذشته و محببت های بی شائبه جنابعالی بوده و هستم.
همیشه یاد تو هستم و نمی روی از یاد
مرا یارای شرح و گفتنم نیست
ز هجرت شب وقت خفتنم نیست
بیاد روی ماهت دل خوشم من
سعادت از برای دیدنم نیست
امیدوارم که تو زنده بمانی
نمیدانم چه گویم گفتنم نیست
باری از بنده شعر خواسته بودی می بخشید بنده شعور شاعری ندارم ولی برای اینکه امر آن بزرگوار را اطاعت کرده باشم چند برگ نمونه تقدیم شد که بدانی بیسوادم و شاعر نیستم. سرکار خانم محترمه از قول بنده عرض تکبیر مخصوص برسانید و احوال پرسی بفرمائید و خدا میداند بجای خواهرم مثل خواهر او را دوست دارم. آقازاده ها، آقا محمدرضا و آقا مهدی و آقا ابوالفضائل و آقا علاءالدین اعلا را با خانواده شان فرد بفرد سلام و تکبیر صمیمانه، عاشقانه و مخلصانه برسانید و عرض ارادت بنده را ابلاغ و روی ماهشان را ببوسم و از نیابت بنده ببوسید و همه را از جان و دل دوست دارم و بزرگواران همه در قلب کوچک من جا دارید. سعادت خانم گل گلاب را با همسر مهربانش عرض تکبیر برسانید. از اینجا مه لقا خانم و آقای یزدانی و آقا ناصر و آزیتا خانم و بچه ها و عطاءالله و خانواده جمعاً و آقای ناصری و آذر خانم و پسرها و عروسها و نوه ها و آزاده و همسرش و اقدس خانم و روح الله و شکوه خانم و همسرش عطاءالله و مازیار و همسرش و مهری خانم و آقای امینی و بچه ها و والد همگی الحمدالله خوبند و خدمت شما به عرض تکبیر مفتخر و متباهیند. خیلی معذرت میخواهم با عجله بدخط نوشتم و نتوانستم آنچه لایق آنجناب بود، بنویسم. بفدایت کسیکه از همه شما را دوست دارد. همشهریها همه خوبند سلام مخصوص میرسانند.
. ارادتمند شمس الله رضوانی
شعر ششمبنام دوست یکتای حقیقی
که من را داده است خوبان رفیقی جمالی قاصر است نطق و بیانم سلام و الله ابهی میرسانم جمالی جان عزیز باوفایم هزار افسوس که من از تو جدایم جمالی سروری آرام جانم جمالی دوست خوب و مهربانم جمالی به تن روح و روانم جمالی باید من قدرد بدانم جمالی بلبل شیرین زبانم از آن گلهای قشنگ بوستانم جمالی از فراقت ناله دارم ز مهجوری تو آشفته حالم جمالی هم چنان تو مهر و ماهی ستاره کوچکم مثل سُهایم جمالی چون گلاب قمصری تو دیگر من طاقت دوری ندارم جمالی هر زمان صد شکر گویم تو هستی یار خوب و مهربانم جمالی من دعاگوی تو هستم ز بعد از حق توئی پشت و پناهم جمالی من امیدوارم همیشه که روی ماه تابانت به بینم جمالی ای خوش آن روزها سر آب کمک بودی و یار نازنینم جمالی ای خوش آن روزی که باهم سرایت بود باغ دل گشایم جمالی خوب میدانی ز هجرت بسوزد مغزهای استخوانم جمالی بوده ای بر من معلم دلم خواهد کلاست درس بخوانم جمالی از مریدان تو هستم تو راه معرفت دادی نشانم جمالی من ضعیف و ناتوانم زبان قاصر کوته فهم و بیانم جمالی من دلم خواه به پیری جوار منزلت باشد دکانم جمالی همسر عالی مقامت ز فرسنگها سلام بر او رسانم جمالی بلبلی و همسرت گل زن شوهر هستید از دوستانم جمالی گلشنت بسیار زیباست گلستانیست که من وصفش ندانم جمالی بهترین گلها تو هستی تو هستی مثل اخوان کلانم جمالی تو چنان دریای نوری منم از نور تو مثل بلورم جمالی رضوانی لکنت زبان است نمیدانم که اوصافت بخوانم جمالی دینت آئین بهائیست تو را گاهی مبلّغ من بخوانم جمالی جان الهی پاینده باشی بد خود را و فرزندان نه بینم جمالی من ز تو شرمنده هستم همین شعر یادگار است ارمغانم |
شعرپنجمجمالی جمال قدم یاورت
سعادت فرشته بود دخترت علی از خدا خواهم عالی مقام محمدرضا تاج زر بر سرت چه گویم ز مهدی بخلق هادی است تو شاهی ابوالفضل بزرگ افسرت علاء چون علی شاه مردان بو رضوانی رفیقت بود نوکرت مهین بانوی شاه عالم شده بمانند خورشید شده همسرت الهی که فارس شوی بر مراد سواره تو باشی و دشمن خرت تو خدمت کنی بر تمام جهان که رستم ز ذرّه شود کمترت بریزد چو باران از آسمان زر و سیم برلیان بر دامنت بصد سال عمر باشی مفتخر ذلیل و زبون باشد آن دشمنت جمالی جانی از من جانی از تو که محتاجم همیشه بر دعایت جمالی توئی بر بها چون غلام الهی که عمرت بود مستدام تو هستی بماها بمثل امام برای دیدنت چشم براهیم مدام به چین و به هند و بمصر و بشام نباشد کسی مثل تو خوش مرام ندیدم کسی مثل تو نیک نام کند شکر نعمت بصرف طعام زمانیکه افتاده بودیم بدام بدادند بما فحش و تهمت تمام بسی جور دیدی ز اهل ظلام نخواستی نکردی بر آن انتقام شدند ملّت جاسب دچار زکام خوردند مال ما را که باشد حرام اذان را بگویند سر پشت بام بمال حرام می گرفتند صیام میدادند مداماً بماها پیام که باشید چون ما مرید امام کناره گرفتند ز ما خاص و عام که هستند اینها ز اهل ظلام منم در حضورت بمثل غلام دعا گویت هستم همه صبح و شام قرنیه مهین خانم خوش کلام از این راه دورش کنم صد سلام به آقازاده هایت هزاران سلام که هستند زر ناب به از سیم خام برضوانی هستی امام همام بر امرت کنم خالصانه قیام برای حلاوت و حسن ختام هزار بار دادم حضورت سلام کنم بر وجود تو من افتخار نگهدار شهر مرا یادگار |
1388/12/10
سرور مهرپرورم از جان شیرین بهترم، جناب آقا رضا جمالی روحیفداک
قربان صفا و وفای شما گردم. پس از تقدیم عرض ارادت و تکبیر به محضر آن یار باوفا از ساحت قدس مولای علیم علّام متضرّعانه و مبتهلانه عاجزانه خواهانم که ایامت خجسته فرجام و لطفت همیشه عام در کمال صحّت و سلامت موفّق و مویّد و پیروز و در جمع خانواده و فرزندان و دوستان مهر رخشان جهان افروز باشی و هیچگونه اغبرار و کسالتی نداشته باشی و از حال این جان نثار استفسار فرمائید، خدا را شاکرم.
گفتا بیکی که عاشقی چیست
گفتا که چو ما شوی بدانی پیری است
و هزار عیب بقول معروف خودت دست به گریبانی
با که گویم غم دل را که تو خود مثل منی
من در این شهر غریبم و تو دور از وطنی ولی هزار شکر خدا را که از فضل پروردگار بچه هایم خوب به من میرسند و چون خانم آقای نوروزی عازم استرالیا بود، لازم دانستم چند کلمه ای عرض ارادت کنم که از جمله محوشدگان نباشم و چند سطر شعر نارسائی تقدیم حضورت عرضه میدارم.
دلم تنگ است برایت ای جمالی
به هر محفل روم جای تو خالی
نمیدانم که تو اندر چه حالی
الهی نایدت هرگز ملالی
ندیدم مثل تو نیکی خصالی
تو گل هستی بدنیای مثالی
ز پستان خورده ای شیر حلالی
تو خود دریائی از فهم و کمالی
بعجز از حق نمایم من سئوالی
ز درد و رنج و غم هرگز ننالی
امیدم هست با تو روز وصالی
گل رویت را بر رویم بمالی
نداری با کسی جنگ و جدالی
سیه رو دشمنت مثل ذغالی
بباغت کشته ای شش نونهالی
که تا روز ابد گویند جمالی
تو را بود همسری استاد قالی
مقامش عالی است جایش چه خالی
زراعت کرده ایم در خشک سالی
حالا باید رویم با دست خالی
رضوانی شد کمان مثل هلالی
تو را در خواب بیند هر لیالی
خانم محترمه را مخصوصاً عرض سلام و ادب دارم و امیدوارم سالم، خوب و خوشحال گل و بلبل باشید. آقازاده ها، آقا محمدرضا با خانواده و آقا علاءالدین اعلی و آقا مهدی و خانواده و آقا ابوالفضائل با خانواده و سعادت خانم و همسر مهربان و صبیه عزیز هر یک از قِبَل این حقیر عرض تکبیر خالصانه و مخلصانه ابلاغ فرمائید. از اینجا عطاءالله و خانواده و آقای یزدانی و مه لقا خانم و آذر دخت خانم و آقای ناصری و بچه ها عموماً و اقدس خانم با شوهر و پسر و عروس و داماد و دختر و مهری خانم و آقای امینی و بچه ها و والد همگی صحیح و سالم و احوال پرس و مشتاق زیارت آن جناب بوده و هستند و خودم از راه دور روی ماهت را میبوسم و قربانم.
محبت این زمانه کیمیا شد
غم و غصه نصیب جان ما شد
تو که بر بنده بی حد مهربانی
سلامم بر احبا میرسانی
(از همشهریها و دوستان اگر کسی را ملاقات کردی سلام مخصوص ما را برسان)
ارادتمند شمس الله رضوانی
سرور مهرپرورم از جان شیرین بهترم، جناب آقا رضا جمالی روحیفداک
قربان صفا و وفای شما گردم. پس از تقدیم عرض ارادت و تکبیر به محضر آن یار باوفا از ساحت قدس مولای علیم علّام متضرّعانه و مبتهلانه عاجزانه خواهانم که ایامت خجسته فرجام و لطفت همیشه عام در کمال صحّت و سلامت موفّق و مویّد و پیروز و در جمع خانواده و فرزندان و دوستان مهر رخشان جهان افروز باشی و هیچگونه اغبرار و کسالتی نداشته باشی و از حال این جان نثار استفسار فرمائید، خدا را شاکرم.
گفتا بیکی که عاشقی چیست
گفتا که چو ما شوی بدانی پیری است
و هزار عیب بقول معروف خودت دست به گریبانی
با که گویم غم دل را که تو خود مثل منی
من در این شهر غریبم و تو دور از وطنی ولی هزار شکر خدا را که از فضل پروردگار بچه هایم خوب به من میرسند و چون خانم آقای نوروزی عازم استرالیا بود، لازم دانستم چند کلمه ای عرض ارادت کنم که از جمله محوشدگان نباشم و چند سطر شعر نارسائی تقدیم حضورت عرضه میدارم.
دلم تنگ است برایت ای جمالی
به هر محفل روم جای تو خالی
نمیدانم که تو اندر چه حالی
الهی نایدت هرگز ملالی
ندیدم مثل تو نیکی خصالی
تو گل هستی بدنیای مثالی
ز پستان خورده ای شیر حلالی
تو خود دریائی از فهم و کمالی
بعجز از حق نمایم من سئوالی
ز درد و رنج و غم هرگز ننالی
امیدم هست با تو روز وصالی
گل رویت را بر رویم بمالی
نداری با کسی جنگ و جدالی
سیه رو دشمنت مثل ذغالی
بباغت کشته ای شش نونهالی
که تا روز ابد گویند جمالی
تو را بود همسری استاد قالی
مقامش عالی است جایش چه خالی
زراعت کرده ایم در خشک سالی
حالا باید رویم با دست خالی
رضوانی شد کمان مثل هلالی
تو را در خواب بیند هر لیالی
خانم محترمه را مخصوصاً عرض سلام و ادب دارم و امیدوارم سالم، خوب و خوشحال گل و بلبل باشید. آقازاده ها، آقا محمدرضا با خانواده و آقا علاءالدین اعلی و آقا مهدی و خانواده و آقا ابوالفضائل با خانواده و سعادت خانم و همسر مهربان و صبیه عزیز هر یک از قِبَل این حقیر عرض تکبیر خالصانه و مخلصانه ابلاغ فرمائید. از اینجا عطاءالله و خانواده و آقای یزدانی و مه لقا خانم و آذر دخت خانم و آقای ناصری و بچه ها عموماً و اقدس خانم با شوهر و پسر و عروس و داماد و دختر و مهری خانم و آقای امینی و بچه ها و والد همگی صحیح و سالم و احوال پرس و مشتاق زیارت آن جناب بوده و هستند و خودم از راه دور روی ماهت را میبوسم و قربانم.
محبت این زمانه کیمیا شد
غم و غصه نصیب جان ما شد
تو که بر بنده بی حد مهربانی
سلامم بر احبا میرسانی
(از همشهریها و دوستان اگر کسی را ملاقات کردی سلام مخصوص ما را برسان)
ارادتمند شمس الله رضوانی
شعر هشتمبنام آنکه خوبان آفریده
بدی از دست ایشان کس ندیده جمالی پور آقای ابوالفضائل بزرگواری و عاقل و کامل بکار خیر همیشه هستی عاجل نکردی طول عمرت کار باطل نبودی از خدا هیچ غافل رضای حق برایت هست حاصل مؤمنی بر پیمبرهای مرسل چو نوح کشتی رسانی تو به ساحل تو بیزاری ز زانی و ز قاتل بدت آید ز افراد اراذل به تأییدات حق هست بر تو شامل کمک کاری به ایتام و ارامل به لقمه حلالی هستی تو آکل نبود هیچ کار سخت پیش تو مشکل پیام حق به مؤمن بودی حامل به کارهای ثواب هستی مایل ندیده کس چو تو نیکو خصایل عطایت مثل حاتم هست قابل همیشه تو گلی خوشبو و خوشگل محبّت داری داروی غم دل دشمن گر کرد بما کارهای باطل عاقبت میشود چون ظلّ زائل منم رضوانی پیر پا مانده در گل دوست دارم مدام از جان و از دل تو قلبم جا داری ابوالفضائل امیدوارم شوی سلطان عادل چو استادی در حلب مسائل فقیه و عالم و در کار عامل تو تبلیغ میکنی از هر قبائل نخواهی بی ایمان باشند راحل عوالم میرویم منزل به منزل خوش آن عالم بدینش هست عامل تو رضوانی مباش افراد جاهل تو مقبل باش بدینت باش قایل بدرگاه الهی باش سائل عطا فرمایدت شفای عاجل |
شعر هفتممن کوچکم و سرور و مخدوم من
من خارم و تو چون گل خندان منی افسوس که عرفان بوجودم نرسید تا آنکه بدانمت که تو شاه منی من طفل سبق خوان و نخواند درسی خوشحالم از آنکه اوستاد منی مرا نبود فرصت شور و مستی تو هم چو شراب و معنوی در جام منی برای سخن نیست زبانم الکن این مختصر است تو گل بی خار منی آنجا که توئی نخواهم از کس یاری چون حامی گفتار و رفتار منی من عاشقم و یار دلارا دارم من در سفرم بعد تو همراه منی در دائره وجود من چون صفرم تو ماه شب بدر و شب تار منی هرکس که تو را شناخت بزرگت خواند گوید که به شهر عشق ز تجّار منی کنون چه کند که لیلی از دست بداد شیرین تو هم رفت چو فرهاد و منی من یاد توام به قلب من جا داری در ظاهر من اینجا تو اندر یمنی شبها که شود همیشه من یاد توام میدانم که تو هم مثل من و یاد منی مرا به کوی تو نباشد راهی گل خواهم و تو گل دلخواه منی گویم به تو ای جمالی یار عزیز میدانم و حق داند که تو یار منی رفت لیلی من و دگر نمی آید تو هم به مثل منی زیر بار ثقل غمی کوه و دشت و بیابان فراری است مجنون صدای تیشه می آید که کوه را بکنی عروس حجله من اشک چشم خونین است به باغ رفته ندیدم نه یاس و نسترنی دلم گرفت ز دست زمانه و دوران ببین چه باغ و خانه که شکنی چنین که شعر سرودم شکسته است پایش نداشت دست و زبان و نه لب و نه دهنی رضوانی تو اگر رفت برفتنش تو بخند تو بلبلی به گلستان و هم چو یار منی چمن بروی گل تو همیشه زیبا هست منم تو و تومن صد هزار به ز منی |
شعر دهم |
شعر نهم |
از صدای سخن دوست نشنیدم خوشتر
در جهان دوست ز جمالی ندیدم بهتر جمالی جان جمالت آفتاب است زیارت کردنت عین ثواب است جمالت مثل شمس زیر نقاب است بوی و عطر خوشت به از گلاب است ز هجرانت دو چشمانم پر آب است اگر شرحش دهم بیش از کتاب است خودت شمسی قرینت ماه تاب است ز دوری ات رضوانی دلش کباب است فرزانت چنان طلای ناب است دشمنت هر که شد مثل دواب است دشمن در پیش تو مثل زناب است سراب بخشی هزار به از جلاب است ملائکه تائید پا در رکاب است بهائی مثل تو کم و نایاب است قلبم از هجر تو در التهاب است دعایم کن دعایت مستجاب است دلت صاف و زلال مانند آب است نیکی هایت بنابی صد طناب است کرم داری چو باران از سخاب است عدویت چون حباب روی آب است هزار شکر ثروتت حد نصاب است رضوانی از دوریت در پیچ و تاب است اگر زهرم دهی بهتر ز آب است اگر رنجم دهی مانند خواب است دوستی بنده با تو بی حساب است خاک پایت برای من ذهاب است نوشم بد بدان حالم خراب است رضوانی کارهایش روی شتاب است جمالی من به قربان تو باشم اگر غیر از تو خواهم من نباشم ز هجرت صورتم را میخراشم چو باران اشک از چشمم میپاشم تو هستی واقعاً مثل داداشم دلم خواهر که پهلوی تو باشم یک آنی نیست که من یادت نباشم تو رفتی دیگر من راحت نباشم جمالی جان رئیس اولیائی چرا بنده به قربانت نباشم نمی خواهم که از تو دور باشم تو نیستی من مثال کور باشم شاعر پر آوازه مصائب میفرماید: جهانی را توانی با محبت یار خود سازی محبّت کن که دشمن از محبّت یار می گردد جز محبّت نپذیرم که در لوح وجود نیست پاینده تر از نقش محبّت اثری معانی لغات: دواب: چهارپا / زباب: مگس / جلاب: شربت شیرین / ذهاب: طلاها ( شعر یازدهم(قصیده مثنوی مولانا علیه الرحمهروزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود بکجا میروم آخر ننمائی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بود است مراد وی از این ساختنم جان که از عالم علویست یقین میدانم رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم کیست در گوش که او میشنود آوازم یا کدامین که سخن مینهد اندر دهنم کیست در دیده که از دیده برون مینگرد یا چه جائیست نگوئی که منش پیرهنم تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمائی یکدم آرام نگیرم نفسی دم نزنم می وصلم بچشان تا در زندان ابد از سر عربده مستانه بهم در شکنم من بخود نامدم اینجا که بخود باز روم آنکه آورده مرا باز برد در وطنم تو مپندار که من شعر بخود میگویم تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم شمس تبریزی اگر روی به من بنمائی دام این قالب مردار بهم در فکنم از محبّت دریغ مکناز محبّت تلخ ها شیرین شود از محبت مس ها زرین شود
از محبّت ها خارها گل میشود وز محبّت سرکه ها مُل شود از محبّت ها دردها صافی شود وز محبّت دردها شافی شود از محبّت دار تختی میشود از محبّت بار بختی میشود از محبّت سجن گلشن میشود بی محبّت روضه گلخن میشود از محبّت نار نوری میشود وز محبّت دیو حوری میشود از محبّت سنگ روغن میشود بی محبّت موم آهن میشود از محبّت حزن شادی میشود وز محبّت غول هادی میشود از محبّت نیش نوشی میشود از محبّت شیر موشی میشود از محبّت سقم صحت میشود وز محبّت قهر رحمت میشود از محبّت مرده زنده میشود وز محبّت شاه بنده میشود این محبّت هم نتیجه دانش است کی گزافه بر چنین تختی نشست |
در وصف یار چه توانم رقم زنم
آشفته حالم و هر بیش کم زنم جمالی مرا در جهان سرور است قرنیه مهین چون مه انور است جمالی خودش مثل شاخ گل است قرنیه چو ریحانه و سنبل است دلارام زادش بمانند شیر نه هر شیر مانند شیر نر است ز سادات باشد ز نسل قدیم کند افتخار نسل پیغمبر است رضا نام دارد خدایش رضاست بمانند او در جهان کمتر است خدایا بیامرز ابُ امّ او جمالی چو روح است اندر تن است دو مرغیم هم عهد بدین استوار بعرفان و ایقانش بالاتر است جمالی خودش باغبان خداست در آن باغ قشنگ و گل عنبر است جوانان چو سروند در باغ او که هر یک ز دیگران بدان بهتر است اگر مؤمنین جمع جند خدا جمالی همانند یک افسر است علی ماء کوثر مهدی هادی است ابوالفضل استاد خوب من است محمدرضا اسمم شاهی بد است برازنده و سرور اعظم است سعادت چو حور است اندر بهشت یکی از صبایای خوب من است زبان الکن است و قلم ناتوان علاء نور دین است که در عالم است جمالی چنان کوه اندر جهان عدو در برابر چنان ارزان است خدایا سپارم جمالی بتو که آن یار دیرینه خوب من است مرا شعر باشد به تو یادگار که رفتن ز دنیا چه روز روشن است تفکر میکنم دائم شب و روز که عمرم پاره نتوانم بدوزم شب ظلمانی و هنگام پیری چراغ دل بیادت برفروزم ندانستیم نوای هم نوائی حالا باید بسوزیم و بسازیم جمالی عطر گل بر آن جمالت هزارا حسن به آن فهم و کمالت تو ما را میکنی زیر خجالت مرا چون آرزو باشد وصالت ز ما یادی کنی اجرت الی الله نشان باشد از آن نیکو خصالت بیادت هستم و پرسم ز هرکس همی پرسم از آن خوبی حالت الهی را مردان جمالی بباغ زندگی باشند نهالت نباشد یادگار بهتر ز فرزند خدا بخشد همه ناید زوالت مرا هستی بمثل یک برادر دلم تنگ است برای آن جمالت محبت خرمنی چوه کوه داری بر آن خوبی تو دارد دلالت مهین خانم قرنیه مهربانت رسان تکبیر از من شد وکالت نمیدانی که رضوانی رفیقت بر او عارض شده چندین کسالت مبارک باشدت این عید نوروز بدیها دور خوشیها در وصالت مبارک باشد هر عید و هر روز نباشد از برای تو خجالت ازین راه دراز سخت دشوار همی بوسم جمالت بی مثالت ندانستم نویسم آنچه باید مرا معذور دارید با عنایت من آن رضوانیم که دیده بودی تو نشناسی ازین وضع کهولت جمالی چونکه شد پور دلارام جهانی از وجودش یافت آرام جمالی نخبه فرزانگان است بیادش دل خوشم هر صبح و هر شام ز سادات است و از اهل جنّت جوانانش همه سرو خوش اندام خداوند از لطف بی کرانت ز احسانت همیشه شهدش در کام ز خوبیهای او گر بر شماریم فزون باشد ز تعداد و ز ارقام بهرجا ذکر خیرش در میان است که فردی مؤمن و ممتاز و خوشنام برای خدمت او بر اهل عالم بفرزندان چو رهبر بوده پیش کام به ارض معرفت تخمی فشانده ز سود خرمنش گردیده آرام ز شهر و خانمان آواره گردید ز دست کافران بی دین و بد نام حضور همسرت تکبیر دارم مهین خانم که باشد بهترین نام ندارد رضوانی زین شعر بهتر ارادتهای خود بنمود پیغام |