شیخ محمد جعفر بن میرزا اسماعیل کروکانی جاسبی قمی
ایشان همان ملا جعفر جاسبی شهید است عالم فاضل و فقیه ماهر. او برای تحصیل به اصفهان آمد و از محضر علما و مجتهدین بزرگ این شهر همچون حاج محمد ابراهیم کلباسی و حاج سید محمد باقرحجه الاسلام شفتی بهره برد. او در سال 1254 نسخه ای از کتاب «مناسک حج استادش سید حجه الاسلام (بیان المفاخر ج1ص283و284) و در همان سال نسخه ای از کتاب منهاج الهدایه» نوشته استاد دیگرش حاجی کلباسی را کتابت کرده است. (فهرست دست نوشت های ایران ج10ص284)
ملا جعفر جاسبی به روایت کواکب الدریه
جاسب نیز یکی از قرای ییلاقیه است بین قم و کاشان و دو فرسنگی نراق، قصبه معتبری است که در ابتدای امر جماعت بسیاری در آنجا اقبال نمودند و چند نفر آنها از فامیل مرحوم فاضل نراقی بودند. و هو الحاج ملا احمد صاحب التالیفات که از اهل فضل و کمال بوده اند و یکی از آنها موسوم به آقا کمال بود و اکثری از آنها بعد از ایمان و اقبال معرض تعرضات علماء و بالاخص ریاست مداران فامیل خویش گشتند اما ملا جعفر جاسبی در اوایل به سمت شریعت مداری در جاسب مقیم و طرف رجوعات مردم بود. چون اقبال به این امر نمود به اختیار خود از مسجد و منبر کناره گرفت و از تصرف در عقد و ایقاعات شرعیه دست کشیده دامن فراچید و بساط ریاست مآبی را برچید. اهالی اصرار نمودند که بر هر عقیده باشید ما شما را میپذیریم و کار به عقیده باطنی شما نداریم، تنها این تمنا را داریم که پا از محراب نکشید و دست از منبر بر ندارید. تا آنکه در یکی از ایام عاشوراء بر او شوریدند و اصرار را از حد گذرانیدند که امروز از شما دست بر نداریم تا شما را از خانه بر آییم و بر منبر بگماریم. چون دید دست از او نمی کشند بر منبر برآمد و بجای حدیث و موعظه، مرثیه و روضه، زبان به تبلیغ گشود و در خاتمه اظهار نمود که اگر بقول من معتمدید بشما میگویم که ایام گریه و سوز و گداز گذشت و هنگام شادی و فرح رسید. زیرا ایام ظهور است و هنگام شوق و شور
(رباعی)
ای مرثیه خوان بس است این نوحه گری که ایام عزاء و فصل غم شد سپری
شب رفت و گذشت ناله از مرغ سحر شد صبح و دمید خنده از کبک دری
... مطالعه کامل مقاله
(رباعی)
ای مرثیه خوان بس است این نوحه گری که ایام عزاء و فصل غم شد سپری
شب رفت و گذشت ناله از مرغ سحر شد صبح و دمید خنده از کبک دری
... مطالعه کامل مقاله
شرح حال جناب ملّا جعفر جاسبی
از: محمّد علی رفرف
هوالله
مناجات در ذکر من فاز بالرّفیق الاعلی جناب ملّا جعفر جاسبی علیه بهاءالله الابهی
هوالله
ایربّ ایّدتی علی التّقی واحفظنی من الهوی و خلّصنی من الشقی و ثبّتنی علی الوفاء و ادخلنی فی جنته الرّضا و نجّنی من بر نفس و شهواتها و احرسنی بعین عنایتک و کلائتک فی هذه الدّنیا انت الشّدید القوی انّک انت المقتدر القدیر ع ع
در سال سوم ظهور حضرت اعلی (1263 هجری قمری) هنگامی که جناب باب الباب عازم طهران بودند، در بین راه در یکی از قرای جاسب بنام کروگان به منزل تنی از سادات محترم موسوم به حاجی سید نصرالله وارد می شوند و از صاحب خانه درخواست میکنند تمام رؤسا و علمای هفت ده جاسب را دعوت نماید تا مطلب مهمی را به اطلاعشان برسانند. پس از اجتماع به ابلاغ امر مبارک و تلاوت آیات حضرت رب اعلی می پردازند و می گویند هرکس قرآن شریف را کتاب آسمانی بداند بی شک این آثار نیز الهی و ربانی است...
مطالعه کامل مقاله
از: محمّد علی رفرف
هوالله
مناجات در ذکر من فاز بالرّفیق الاعلی جناب ملّا جعفر جاسبی علیه بهاءالله الابهی
هوالله
ایربّ ایّدتی علی التّقی واحفظنی من الهوی و خلّصنی من الشقی و ثبّتنی علی الوفاء و ادخلنی فی جنته الرّضا و نجّنی من بر نفس و شهواتها و احرسنی بعین عنایتک و کلائتک فی هذه الدّنیا انت الشّدید القوی انّک انت المقتدر القدیر ع ع
در سال سوم ظهور حضرت اعلی (1263 هجری قمری) هنگامی که جناب باب الباب عازم طهران بودند، در بین راه در یکی از قرای جاسب بنام کروگان به منزل تنی از سادات محترم موسوم به حاجی سید نصرالله وارد می شوند و از صاحب خانه درخواست میکنند تمام رؤسا و علمای هفت ده جاسب را دعوت نماید تا مطلب مهمی را به اطلاعشان برسانند. پس از اجتماع به ابلاغ امر مبارک و تلاوت آیات حضرت رب اعلی می پردازند و می گویند هرکس قرآن شریف را کتاب آسمانی بداند بی شک این آثار نیز الهی و ربانی است...
مطالعه کامل مقاله
شجره نامه
محمد عسلی پسر محمد تقی(برادر ملا جعفر جاسبی) بود و چهار پسر داشت به نام های اسماعیل، جواد، نصیر و حبیب که در این میان حبیب چون زنش بهایی بود میگفت بهایی هستم و اکنون پسری به نام احمد محمدی که بهایی خوبی است و در ظل امر میباشد، دارد. همانطور که گفته شد مادر همین احمد بهایی بود و موقع فوتش برادر ها برای حفظ موقعیت خودشان گفتند میخواهیم او را در بهشت زهر ا دفن کنیم و احمد هم رضایت داد ولی به مجلس سوگواری حاضر نشد.
محمد عسلی پسر برادر ملا جعفر جاسبی چهار پسر به ترتیب ذیل داشت.
۱) جواد + شوکت(دختر میرزا هادی)
* غضنفر محمدی
* علی مرتضی محمدی
* مسیب محمدی
* هاجر ( زن سیف الله نصیر) سیف الله در حال پخت غذا بود که مارمولکی در غذای او میافتد و غذا را مسموم میکند و همین مورد باعث مرگ او میشود.
* صفورا ( همسر مرتضی عبدی) از میان فرزندان او تنها غلامرضا به همراه خانواده همگی بهایی هستند.
۲) نصیر + مرصّع (مرصّع دختر جواد معروف به عمو کدو و خواهر خانم سلطان یزدانی مادر عباسعلی یزدانی)
* محمد تقی (مسلمان) (پدر ماشاالله) + طاهره خانم (دختر ام لیلا از احبا و دارای ۶ فزرند که همگی بهایی هستند)
* مشهدی علی(مسلمان) + نصرت خانم امام وردی ( همسر ایشان از قمرود و از احبا بودند که دارای دارای چهار دختر(همگی بهایی) و دو پسر(تا قبل از انقلاب بهایی بودند)) * لیلی
* سیف الله
۳) حبیب + بگم( دختر میر الوطالب که بهایی بود و صاحب جان دختر مشهدی حسنعلی و خواهر سید محمود)
* شهر بانو
* احمد + شهر بانو شریفی ( خود ایشان و همه خانواده بهایی میباشند)
* فاطمه
۴) اسماعیل+ معصومه خلج از خلج اباد( اسماعیل در جوانی گرگ به او حمله میکند و بعد از چند روز فوت میکند.
* حسین
* عزیز اسماعیلی
* عباس
از میان تمام افراد و اشخاص ذکر شده در بالا غیر از جواد محمدی و بعضی از فرزندان او دیگران چندان خصومتی با بهائیان نداشتند. خیلی از آنها حتی میخواستند که بهایی باشند ولی بخاطر جو حاکم بر جامعه و تضیقات علیه بهائیان جرات نمیکردند برای مثال مرصع خانم همسر نصیر همیشه میگفت من میخواهم بهایی باشم با اینکه مسن شده بود و به سن کهولت رسیده بود وقتی میپرسیدند چرا میخواهی بهایی باشی میگفت چون اولا بهائیان آدم های خوبی هستند و ثانیا مرده هایشان را در تابوت میگذارند و من نمیخواهم که مرا روی خاک بیاندازند و بالاخره او را بچه هاش به بهشت زهرا بردند و وصیّت او را نادیده گرفتند.
محمد عسلی پسر برادر ملا جعفر جاسبی چهار پسر به ترتیب ذیل داشت.
۱) جواد + شوکت(دختر میرزا هادی)
* غضنفر محمدی
* علی مرتضی محمدی
* مسیب محمدی
* هاجر ( زن سیف الله نصیر) سیف الله در حال پخت غذا بود که مارمولکی در غذای او میافتد و غذا را مسموم میکند و همین مورد باعث مرگ او میشود.
* صفورا ( همسر مرتضی عبدی) از میان فرزندان او تنها غلامرضا به همراه خانواده همگی بهایی هستند.
۲) نصیر + مرصّع (مرصّع دختر جواد معروف به عمو کدو و خواهر خانم سلطان یزدانی مادر عباسعلی یزدانی)
* محمد تقی (مسلمان) (پدر ماشاالله) + طاهره خانم (دختر ام لیلا از احبا و دارای ۶ فزرند که همگی بهایی هستند)
* مشهدی علی(مسلمان) + نصرت خانم امام وردی ( همسر ایشان از قمرود و از احبا بودند که دارای دارای چهار دختر(همگی بهایی) و دو پسر(تا قبل از انقلاب بهایی بودند)) * لیلی
* سیف الله
۳) حبیب + بگم( دختر میر الوطالب که بهایی بود و صاحب جان دختر مشهدی حسنعلی و خواهر سید محمود)
* شهر بانو
* احمد + شهر بانو شریفی ( خود ایشان و همه خانواده بهایی میباشند)
* فاطمه
۴) اسماعیل+ معصومه خلج از خلج اباد( اسماعیل در جوانی گرگ به او حمله میکند و بعد از چند روز فوت میکند.
* حسین
* عزیز اسماعیلی
* عباس
از میان تمام افراد و اشخاص ذکر شده در بالا غیر از جواد محمدی و بعضی از فرزندان او دیگران چندان خصومتی با بهائیان نداشتند. خیلی از آنها حتی میخواستند که بهایی باشند ولی بخاطر جو حاکم بر جامعه و تضیقات علیه بهائیان جرات نمیکردند برای مثال مرصع خانم همسر نصیر همیشه میگفت من میخواهم بهایی باشم با اینکه مسن شده بود و به سن کهولت رسیده بود وقتی میپرسیدند چرا میخواهی بهایی باشی میگفت چون اولا بهائیان آدم های خوبی هستند و ثانیا مرده هایشان را در تابوت میگذارند و من نمیخواهم که مرا روی خاک بیاندازند و بالاخره او را بچه هاش به بهشت زهرا بردند و وصیّت او را نادیده گرفتند.
مومنین امرالله ازخاندان کربلایی حسین(محب احباء)
کربلایی حسین دو فرزند داشتند بنامهای علی اکبر و خانم سلطان (مهاجرجاسبی).
۱. خانم سلطان: کربلایی حسین محب بوده و خصومتی با احباء نداشته. دختر خود خانم سلطان را به عقد ازدواج سیف الله مهاجر در آورده. دختر که مسلمان بوده پس از ازدواج شخصا با تحرّی حقیقت آیین الهی به دیانت بهایی ایمان آورده تا آخر حیات مومن به امر الهی بوده و با ایمان محکم و ثابت بر میثاق الهی از عالم امکان به عالم بالاصعود فرمودند.
۲. آقاعلی اکبر: دو فرزند بنامهای مرتضی (عبدی) که محب بوده؛ و سیما (فروغی) مومن به امرالله بوده داشتند.
سیما خانم: ایشان خانمی بسیار خوش رو و مهربان و زحمتکش بودند. فرزندان سیما خانم و آقا قدرت الله فروغی بنامهای علیرضا(ایران)، علیمحمد (استرالیا) و اعظم (امریکا) همگی مومن و درجوامع خود فعالند. فرزندان و نوادگانشان همگی در ظل امر مبارک هستند.
۱. خانم سلطان: کربلایی حسین محب بوده و خصومتی با احباء نداشته. دختر خود خانم سلطان را به عقد ازدواج سیف الله مهاجر در آورده. دختر که مسلمان بوده پس از ازدواج شخصا با تحرّی حقیقت آیین الهی به دیانت بهایی ایمان آورده تا آخر حیات مومن به امر الهی بوده و با ایمان محکم و ثابت بر میثاق الهی از عالم امکان به عالم بالاصعود فرمودند.
۲. آقاعلی اکبر: دو فرزند بنامهای مرتضی (عبدی) که محب بوده؛ و سیما (فروغی) مومن به امرالله بوده داشتند.
سیما خانم: ایشان خانمی بسیار خوش رو و مهربان و زحمتکش بودند. فرزندان سیما خانم و آقا قدرت الله فروغی بنامهای علیرضا(ایران)، علیمحمد (استرالیا) و اعظم (امریکا) همگی مومن و درجوامع خود فعالند. فرزندان و نوادگانشان همگی در ظل امر مبارک هستند.
آقا مرتضی عبدی جزو اولین گروه سربازان دوره رضا شاه به خدمت سربازی خوانده شدند. ثمره ازدواج ایشان با صفورا خانم سه پسر و یک دختر است.
غلامرضا عبدی: یکی از چهار فرزند مرتضی عبدی و صفورا خانم بنام غلامرضا به امر مبارک مومن و مستقیم برعهد و میثاق الهی میباشد. از ازدواج ایشان با ماهرخ خانم غفاری چهار پسر بنامهای داریوش، هوشمند، حمید و هوشیار بدنیا آمدند که همگی مومن و با خانواده هایشان موفق درجمیع امور زندگانی مادی و معنوی میباشند. غلامرضا خان شرح تصدیقشان را چنین بیان نمودند:
از شن ریزه های بیابان بودم. دست عنایت حق مرا مورد لطف و محبت فرزندان عمه سلطان و آسیف الله مهاجرقرارداد تا با تعالیم الهی آشنایی پیدا کردم و راهی بجز سبیل محبتش نیافتم و به مظهریت جمال مبارک ایمان آوردم و همواره شاکرم که به چنین موهبتی در سنین جوانی نایل شدم.
ایشان با انتخاب عضویت در اولین محفل روحانی محلی درقاسم آباد طهران موفق بخدمت یاران و امر الهی در آن سامان شدند. کلاسهای درس اخلاق ده قاسم آباد در منزل ایشان تشکیل میشد و هر هفته همراه با همسرشان ماهرخ خانم صمیمانه و با مهر و محبت میزبان نونهالان بوستان الهی بودند. عکس فوق اعضاء محترم اولین محفل روحانی محلی قاسم آباد را نشان میدهد.
غلامرضا عبدی: یکی از چهار فرزند مرتضی عبدی و صفورا خانم بنام غلامرضا به امر مبارک مومن و مستقیم برعهد و میثاق الهی میباشد. از ازدواج ایشان با ماهرخ خانم غفاری چهار پسر بنامهای داریوش، هوشمند، حمید و هوشیار بدنیا آمدند که همگی مومن و با خانواده هایشان موفق درجمیع امور زندگانی مادی و معنوی میباشند. غلامرضا خان شرح تصدیقشان را چنین بیان نمودند:
از شن ریزه های بیابان بودم. دست عنایت حق مرا مورد لطف و محبت فرزندان عمه سلطان و آسیف الله مهاجرقرارداد تا با تعالیم الهی آشنایی پیدا کردم و راهی بجز سبیل محبتش نیافتم و به مظهریت جمال مبارک ایمان آوردم و همواره شاکرم که به چنین موهبتی در سنین جوانی نایل شدم.
ایشان با انتخاب عضویت در اولین محفل روحانی محلی درقاسم آباد طهران موفق بخدمت یاران و امر الهی در آن سامان شدند. کلاسهای درس اخلاق ده قاسم آباد در منزل ایشان تشکیل میشد و هر هفته همراه با همسرشان ماهرخ خانم صمیمانه و با مهر و محبت میزبان نونهالان بوستان الهی بودند. عکس فوق اعضاء محترم اولین محفل روحانی محلی قاسم آباد را نشان میدهد.