بی بی جان خانم دختر آمحمد و از نوادگان حاجی اسماعیل بود پدرش آمحمد برادر مشهدی حسنعلی و زین العابدین بود. بی بی جان خانم بسیار زن شجاع و دلیری بود او با استاد علی اکبر زمانی که هنوز مسلمان بودند ازدواج میکند. حاصل این ازدواج چهار دختر و یک پسر میباشد. دختر ها را سکینه خانم، گوهر خانم، لیلا خانم، حاجی خانم و پسر را عبدالرزاق نام نهادند. ایشان بعد از گذشت سالها از ازدواج به همراه شوهرش استاد علی اکبر به حضرت بهاءالله ایمان آورده و بهایی میشوند. از جمله خدمات مهمی که او به جاسب و هم شهریان خود انجام داد میتوان به ساختن حمام بهاییان در محله بالا اشاره داشت که برای ساخته شدن این حمام، او و همسرش استاد علی اکبر بسیار زحمت کشیدند و همه بهاییان را جمع نموده و از آنها خواستند تا برای ساختن حمامی مخصوص بهاییان همه با هم اقدام نمایند.
بی بی جان خانم
بی بی جان خانم دختر آمحمد و از نوادگان حاجی اسماعیل بود پدرش آمحمد برادر مشهدی حسنعلی و زین العابدین بود. بی بی جان خانم بسیار زن شجاع و دلیری بود او با استاد علی اکبر زمانی که هنوز مسلمان بودند ازدواج میکند. حاصل این ازدواج چهار دختر و یک پسر میباشد. دختر ها را سکینه خانم، گوهر خانم، لیلا خانم، حاجی خانم و پسر را عبدالرزاق نام نهادند. ایشان بعد از گذشت سالها از ازدواج به همراه شوهرش استاد علی اکبر به حضرت بهاءالله ایمان آورده و بهایی میشوند. از جمله خدمات مهمی که او به جاسب و هم شهریان خود انجام داد میتوان به ساختن حمام بهاییان در محله بالا اشاره داشت که برای ساخته شدن این حمام، او و همسرش استاد علی اکبر بسیار زحمت کشیدند و همه بهاییان را جمع نموده و از آنها خواستند تا برای ساختن حمامی مخصوص بهاییان همه با هم اقدام نمایند.
0 Comments
وهبقلی رجب در جوانی به خانی آباد میآید و در گاوداری و کشاورزی دکتر ورقا و آقای امینی مشغول به کار میشود. در معاشرت با آقای امینی و احباء بعد از مدّتی به شرف ایمان فائز میگردد. در همان زمان با خانمی یزدی به نام ربابه حسینی ازدواج میکند که تا آخر عمر میگفت میخواهم مسلمان باشم ولی بچههایم آزادند که بهائی باشند چون دستورات دین بهائی خوب است ولی بنده این ارث پدری را حفظ میکنم. او تا آخر عمر با همسر و بچهها مهربان بود و اولادهایش طبق دستورات اسلامی او را به خاک سپردند و مراسم آبرومندانهای برایشان گرفتند. آقای وهبقلی رجبی دو اولاد داشت یکی به نام روح الله و دیگری به نام منیره خانم که نام منیره خانم را آقای ورقا برای او انتخاب میکند و نام روح الله را طبق خواسته وهبقلی چون همیشه ذکر و فکر او روح الله ورقای شهید در خانی آباد بوده است روح الله انتخاب میکنند. روحالله پسر آقای وهبقلی مثل پدر بسیار زحمتکش بود و در جوانی ابتدا در خانی آباد مشغول کار کشاورزی میشود و بعد رانندگی یاد میگیرد و در شرکت پپسی کولا و ایران گاز کار میکند. او بسیار انسانی صادق و مؤمن و مهربان و زحمتکش و خانواده دوستی بود و درب خانهاش همیشه به روی همه باز بود. ماشاءالله وجدانی فرزند فضل الله وجدانی و حاجیه خانم رزاقی در سال 1311 در روستای کروگان جاسب متولد گردید ایشان از نوادگان استاد علی اکبر و زین العابدین میباشد. او تا کلاس ششم ابتدایی را جاسب خواند و سپس به تهران رفته و ادامه تحصیل داد تا دیپلم گرفت و بعد از دیپلم در آموزش و پرورش شهریار برای سالها استخدام و آموزگار بود و خدمت مینمود. بعد از استخدام به عنوان آموزگار با پری خانم رزاقی دختر عبدالرزاق و حاجیه خانم ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه پسر به نام های وحید، حمید و فرید و یک دختر به نام پروانه میباشد که به حمدالله همگی در سایه عنایت الهی ساکن و به خدمت مشغول هستند. ایشان از فرزندان سید حبیب الله است، منزل ایشان انتهای ده بود که به نام کوچه سید حبیبیها مهروف بود. برادر دیگر ایشان سید عبدالله ناشری است که خود ایشان نیز شرح حال مفصّلی دارد و در مورد ایشان نیز خواهیم نوشت. برادر سوم سید عباس بود و برادر چهارم هم آقا جان که در جوانی فوت کرد. آسید جواد فرزند ارشد خانواده بود. حال اینکه چرا سه اولاد سید حبیب الله سه فامیل مختلف دارند از قرار زیر میباشد. در زمان قدیم وقتی که افراد برای خود فامیلی انتخاب میکردند سید جواد پسر بزرگ یا ارشد بوده است پس خود را ارشدی مینامد. برادرش سید عبدالله که در تبلیغ به نام ناشر نفحات الله معروف بود و بسیار مومن و فعال بود خود را ناشری نامید. برادر دیگر سید عبدالله که در دکان حلوایی در کاشان کار میکرده و قدری از کاشی ها میترسیده میگوید که ما سید هاشمی هستیم و به این خاطر خود را هاشمی مینامد. آقای مهندس نورالله مهاجر جاسبی متولد سال 1923 در دهکده کروگان جاسب در کودکی پدر خود را که در طهران بود از دست داد و با خانواده به طهران انتقال یافت و موفق به ادامه تحصیل در رشته مهندسی راه و ساختمان شد و پس از پایان تحصیل به استخدام وزارت راه درآمد. با هجرت به رضائیه تأهل اختیار نمود و پس از بازگشت به طهران و شرکت در تشکیلات امری در سال 1960 با همسر و چهار فرزند که چهارمین آنها در راه بود، راهی کشور لوکزامبورگ شد و جزو اولین مهاجرین ایرانی وارد آن کشور شد و مدتی افتخار عضویت محفل روحانی ملّی را داشت. آقای نورالله فردوسی در روز پانزدهم جولای 1923 در جاسب متولّد شد و در مهد محبّت و آغوش پدر و مادر اهل فضل و دانش پرورش یافت. دوران طفولیت و نوجوانی را در جاسب کاشان گذراند و در مدرسهای که پدر و مادرش تأسیس کرده بودند، به تعلیم و اطفال اعم از بهائی و غیر بهائی مفتخر بود. در جوانی مقیم طهران شد و با اشتغال در مؤسّسه بیمارستان میثاقیه و بروز لیاقت و درایت در انجام وظائف و مسئولیتهای محوّله مورد اعتماد و احترام بنیانگذار آن مؤسّسه جناب میثاقیه قرار گرفت. بعد از ازدواج، با نورانیّه خانم همسر همدم و همراهش راهی مهاجرت شدند و با خانواده در سال 1954 در نقطه مهاجرتی لاهیجان مستقر گشتند. شرح حال عزیزی است که قلم قاصر است که در وصف او چیزی بنویسد ولی چه کنم که باید یادی از این افراد نمود که تا ابد نسلهای آینده بدانند که چه انسانهای بزرگی وجود داشتهاند. در سالهای حکومت رضا شاه و محمد رضا شاه که طهران خیلی کوچک بود. در جنوب شهر طهران چندین روستا متعلق به آقای باقر اُف بوده است مثل حسن آباد قلعه نو رشید آباد، کویر آباد، باقر آباد ... که آقای باقر اف صاحب آنها بوده و تمام کشاورزان کاشان و اطراف کاشان مثل جوشقان و اردستان و هر کجا که بیکار داشته آمدهاند و مشغول کار بودند. شغل آنها کشاورزی و دامداری بوده است. زمانیکه جاسبیها برای کار به طهران میآمدند، در زمستان چه بهائی چه مسلمان، خیلی ها در خانی آباد به کار کشاورزی مشغول میشدند. در آن زمان تراکتور و وسیلههای امروزی نبود. همه چیز با بیل بود، وسیله حمل و نقل هم گاری و اسب و قاطر بوده است. آقای حسین قربانی و خواهر خیلی کوچکترش مرضیه در خانی آباد میمانند و دیگر به جاسب نمیروند. حسین قربانی در اثر معاشرت با آقای امینی سرپرست خانی آباد و آقای عباس دارائی و دکتر ورقا بعد از مدّتی عاشقانه به امر جمال مبارک ایمان میآورند و با یک خانم یزدی ازدواج میکنند و خواهر خود مرضیه را به آقای رحمت الله مرغچی در قلعه مرغی طهران شوهر میدهند. ذبیح الله ناصری در سال 1913 مطابق با سال 1292 شمسی درکروگان جاسب متولد شد و بعد ها به همراه پدر محمد علی ناصری و مادر خانم سلطان (جوجون قمی) به احمد آباد کُلِنگه (آبادی میرزا احمد نراقی) به مهاجرت میروند سپس ایشان به جاسب بر میگردند و به خدمت سربازی رفته و در دو سال سربازی به مقام گروهبانی میرسند و بقدری نقش مهمی را داشتند که نتوانستند در طول دوره خدمتشان به خانواده سر بزنند ولی بعد از پایان خدمت سربازی وقتی دوره خدمت تمام شد از تهران پیاده از بیراه به کروگان آمد و به جاسب برگشت. قبل از رفتن به خدمت سربازی ایشان با عزت خانم ارشدی دختر زیور امجدی و سید جواد ارشدی ازدواج میکند که حاصل این ازدواج پنج فرزند سه پسر و دو دختر میباشد. سیروس ناصری پسر نصرت الله ناصری متولد 1967 میلادی مصادف با 1346 در تهران متولد شدند ایشان بعد از گرفتن دیپلم به سربازی رفته در زمان جنگ عراق و در خط مقدم جبهه خدمت نمود و مسئولیت چندین سرباز دیگر را نیز بر عهده داشت و همه سربازهایی که زیر نظر او به خدمت مشغول بودند سالم و بدون هیچ آسیبی از جبهه بازگشتند . این خانم مهرپرور در خانواده مؤمن و مخلص آقای امرالله رزاقی و ملوک خانم مهاجر چشم به جهان گشود. مولود خانم از یک طرف نوه محمد تقی، از یک طرف نوه استاد علی اکبر و عبدالرزاق دو خانواده معروف و مشهور به امر از مخلصین و مؤمنین اولیّه امر که از نظر ایمان و گذشت و خدمت و وفاداری و تبلیغ و شجاعت و شهامت حرف اول را میزدند. او خوب تربیت امری را آموخته بود آثار و الواح و اشعار امری را حفظ کرده بوده است. به حدّی باهوش بوده که با آقای عین الله یزدانی که از طرفی نوه مشهدی حسنعلی یزدانی و از طرفی نوه آغلامرضا آن دُرّ گرانبهای جاسب ازدواج مینماید و میآیند طهران در چهارراه وثوق کوچه نصرت که کوچه به نام نصرت خانم زن آقای نعمت الله یزدانی که خاله مولود خانم بوده است، زندگی میکنند. |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
October 2023
دسته بندی ها
All
|