
![]() ملیحه خانم در سال 1301 در کروگان، محلّه بالا در خانواده مؤمن و مخلص چشم به جهان گشود. مادر او بدیعه خانم، فرزند آغلامرضا، پدر آقا فرج الله فرزند مشهدی حسینعلی یزدانی بود. او در آغوش مادری نمونه تربیت شد و در نوجوانی پدر خود را از دست داد. او قالی بافی را یاد گرفت و شروع به کار قالی بافی کرد و کمک کار مادر در کارهای منزل بود. این خانم محترمه مکرمه را خداوند به او حُسنهایی داده بود که همه اهل آبادی به او حسادت میکردند. زیبائی و نجابت و خانهداری او نمونه عام و خاص بوده است. صورت زیبا و ساده و نورانی او تا آخر عمرش همتایی نداشت. انگار خداوند سیب سرخی را از وسط نصف کرده باشد و او مانند آن سیب سرخ بود. چهره نورانی و تابناکی داشت. در جوانی خواستگارهای بسیار داشته است اما حکمت الهی قرار میگیرد که با نظر مادر و دائی ارجمندش آقای محمد علی روحانی، با آقای مصیب نوروزی فرزند آقای ارباب محمد نوروزی بزرگ خاندان وسقونقان ازدواج نماید. او بعد از ازدواج در دهی تنها و غریب، دوش به دوش همسر در تمامی مسائل زندگی تشریک مساعی مینماید. خداوند به او دختر و پسرهائی زیبا هدیه میدهد. منزل آقای نوروزی بزرگترین و زیباترین منزل در وسقونقان که در انتهای ده قرار داشت، بود.
4 Comments
![]() وجیهه خانم ناصری فرزند آقای محمدعلی ناصری، قویترین مرد جاسب و نیرومند و مؤمن و مادر ایشان معصومه خانم خواهر حسن باد بود، که خانمی بسیار روشنفکر در آن زمان بود. وجیهه خانم دختر دُردانه خانواده و دارای 2 برادر به نام کاظم علی و دیانت که هر دو داستانهای بسیار عالی در بین عموم جاسبیها دارند. چرا به دایی وجیهه خانم حسن باد میگفتند؟ علّت این بود که او سریع راه میرفت و راهی که یک ساعت باید میپیمود او در نیم ساعت مثل باد طی میکرده است و اهالی به او این لقب را دادند. معصومه خانم به حدّی انسان فهمیدهای بود که با بیسوادی آن زمان هر سه اولاد را خیلی با تربیت و مؤمن و زحمتکش بار میآورد. وجیهه خانم از نظر هیکل و زیبائی و معرفت و خانه داری از ممتازترین خانمهای زمان خود بود. این خانم محترم در امتحانات الهی خیلی روسفید در آمد. در مقابل کوه مشکلات، تحمّل و بردباری را همیشه پیشه خود کرده بود. در جوانی مادر خود و برادر نازنینش محمد کاظم را از دست میدهد. غم داغ این دو عزیز او را همیشه محزون و غمگین میسازد ولی او راضی به رضای جمال مبارک بوده است. ![]() جناب دکتر حشمتالله روحانی در سال 1310 شمسی در نجف آباد اصفهان در خانوادهای مؤمن و خدوم دیده به این جهان گشود. پدر بزرگوارش یدالله و مادر والا گهرش طلعت وی را در ظلّ تربیت روحانی خویش پرورش دادند و برای امر مبارک سربازی فداکار تربیت نمودند. این نفس جلیل تحصیلات عالیّه خود را در رشته پزشکی که به فرموده جمال مبارک اشرف علوم است با موفقیّت به پایان رسانید و به درجه دکترا نائل گردید و مدارج ترقیّات اداری خویش را دررشته تحصیلی خود طیّ نمود و به ریاست درمانگاه سازمان تأمین اجتماعی کرج و سپس به ریاست درمانگاه شهر ری و متعاقباً به ریاست پلی کلینیک کوروش کبیر در شمیران طهران منصوب گردید. در تمام دوران خدمات صادقانه خود در پستهای دولتی و پزشکی مورد توجّه و علاقه و تمجید و احترام همکاران و بیماران قرار داشت. در اسفار خویش به بیماران محلّی رسیدگی میکرد و به نیازمندان داروی مجّانی پخش مینمود که خدمات انسانی او شایان بسی تقدیر و تمجید میگردید. ![]() در سال 1310 شمسی اوایل دوره سلطنت رضا شاه پهلوی بود که صنعت چرم سازی هم مانند دیگر صنایع رو به گسترش و پیشرفت بود از این رو رضا شاه برای اینکه تولیدات چرم در داخل کشور صورت بگیرد و ارز به کشور های خارجی برای واردات چرم نرود و تولید داخلی رونق بگیرد دستور ساخت کارخانه ای برای تولیدات چرم در داخل کشور را صادر نمود. از این رو شرکتی سهامی به نام تولیدات چرم خسروی داير شد که اکثر سهامداران آن تجار آذربایجان و بزرگان دامداری ایران بودند. دفتر مرکزی این شرکت در سبزه میدان تهران که به بازار معروف بود قرار داشت. لطف الله مهاجر جاسبی که در واردات چرم به ایران فعالیت داشت و بسیار در این زمینه موفق بود بعد از افتتاح شرکت چرم خسروی در این شرکت به عنوان مدیر فروش استخدام شد. در این میان افراد بسیاری مغازه های چرم فروشی باز کرده و نمایندگی فروش این کارخانه را گرفتند و محصولات را در بازار به کفاش ها و کیف ساز ها و دیگر افراد میفروختند. بعد از گذشت چند سال لطف الله مهاجر جاسبی استعفا داده . خود شرکتی تاسیس نمود و به فروش چرم جات پرداخت. ![]() شکر الله شریفی اهل نراق بود ایشان در سن جوانی به احمد آباد کلنگه، آبادی میرزا احمد خان نراقی میرود. او بسیار مرد ساده، بی آلایش، خوش برخورد و خوش قلبی بود و چون اغلب زارعین آن دیار از بهاییان جاسب بودند بواسطه این خوش قلبی با آنها آشنا شده و به گفتگو مینشیند و بعد از مدتی بهایی میشود از آن جمله محمد علی ناصری و ضیاء الله مهاجر بودند که به واسطه ایشان شکرالله به امر مبارک حضرت بها الله مومن گردیدند. بعد از مدتی این آبادی با بحران کم آبی مواجه می شود از این رو ناچارا اغلب زارعین محل را ترک کرده و به کروگان جاسب میروند و در آنجا مشغول کشاورزی و زراعت میگردند. شکر الله شریفی دو برادر دیگر داشت به نام حسن بهزاد و بابا علی بهزاد که بابا علی کارگر کاشفی بود و هر دو بسیار افراد محترم و خوبی بودند و با بهایی ها هم محب و دوست بودند از این خاطر نام آنها را نیز در قسمت نفوس محب و بی آزار جاسب در وبسایت آورده ایم. |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
April 2023
دسته بندی ها
All
|