1) وسعت آثار حضرت بهاءالله به حدی بوده که میفرمایند هر خانواده بابی یا بهایی حد اقل یک یا چند لوح دریافت نموده اند و حال اگر در زمان حضرت بهاءالله چند صد هزار بهایی وجود داشته تعداد الواح را تخمین بزنید که چه مقدار میباشد؟ با اینکه مقداری از این الواح تاراج شده و یا از بین رفته اند و یا به دست دشمنان افتاده است.
بطور حتم یقین میتوان گفت که یکی از معجزات حضرت بهاءالله همچون دیگر پیامبران آيات و کتب نازله از ايشان است با این تفاوت که کتب الهی و آثار باقی مانده از ایشان بیشتر از صد جلد میباشد. حضرت بهاءالله با قدرت قلم خود ديانت خود را اعلان فرمودند. ایشان در دوشبانه روز قادر بودند که به میزان آیات قرآن، آیات نازل فرمایند برای نمونه کتاب ایقان قریب 200 صفحه میباشد و در عرض 2 روز نازل شده و میفرمایند آیات همانند غیث هاطل(باران پرشتاب) در حال نزول است و کاتب قادر به درج و نوشتن آن نیست.
1) وسعت آثار حضرت بهاءالله به حدی بوده که میفرمایند هر خانواده بابی یا بهایی حد اقل یک یا چند لوح دریافت نموده اند و حال اگر در زمان حضرت بهاءالله چند صد هزار بهایی وجود داشته تعداد الواح را تخمین بزنید که چه مقدار میباشد؟ با اینکه مقداری از این الواح تاراج شده و یا از بین رفته اند و یا به دست دشمنان افتاده است.
2 Comments
آری دیانت بهایی منکر قدرت الهی در آوردن معجزات ظاهره توسط پیامبران نیست، اما طبق بیانات حضرت بهاءالله ایشان، معجزات ظاهری را دلیلی اصلی برای غیر مؤمنان و نسل های بعدی نمی داند. و این قبیل معجزات همانطور که برای مؤمنان، نشانی ثانوی و فرعی از حقانیت دینشان محسوب نمی گردد، برای دیگران نیز حجت و دلیل محسوب نمیشود. با این دید میتوان گفت که تمام زندگی و امور انبیاء در طول حیاتشان معجزه محسوب می گردد. به این ترتیب از حضرت بهاءالله نیز چون دیگر مظاهر ظهور الهی معجزات ظاهره نیز آشکار شد ولی حتی ایشان اجازه ندادند که مومنین به ذکر آن اشتغال ورزند و فقط گاهی می توان آنها را از لابلای بعضی الواح مبارکه و یا بعضی مطالب تاریخی دریافت. درسنه 1301 شمسی که این عبد با جناب نادر نیرو علیه رضوان الله درطهران بودیم ازاحباب می شنیدیم که در مشهد دو نفر از سادات جلیلالقدر که هر دو از طیف علماء هستند، به امرالله اقبال کردهاند. آن ایام هدایتالله شهاب فردوسی که او هم در طهران بسر میبرد در مجالس و محافل احباب ابراز وجد و شعف از دخول آن دو نفس نفیس به ظلّ کلمـةالله مینمود و چون خود او مدّتی در حوزه درس جناب آقا سید عباس تحصیل میکرده است همواره به ستایش استاد خود مشغول بود و از تبحّر او در علوم اسلامی تمجیدها مینمود. باری ایمان این دو تن انقلاب وهیاهوی بسیاری در میان طلاب مدارس و جمیع طبقات اهالی مشهد انداخته و تا مدتی ورد زبان کلیه نفوس جمیع بلاد خراسان گردیده بود و به درجهئی اقبال این دو نفر در سکنه آن ایالت تاثیر کرده بود که چند تن از طلاّب بجنورد و اسفراین برای تحقیق امر و تفتیش از حقیقت احوال به مشهد رهسپار گردیده با احباب مربوط و محشورگشته بالنتیجه در سلک مؤمنین منسلک شدند. یکی از آنان را بنده خود ملاقات نموده بودم که میگفت من آقا سید عباّس و آقا سید رضا را میشناختم و باحاطه علمیه آن و تقدیس و تنزیه این اطمینان داشتم لذا همینکه شنیدم این دو نفر بهائی شدهاند برخود لازم دانستم که به چگونگی مطلب پی برم. چه محال میدیدم که این قبیل نفوس گول بخورند یا از روی هوی و هوس تغییر عقیده بدهند. ... چون از من گذشته است. من این مسائل را برای صیانت و استقلال حوزهها میگویم که انشاءالله همیشه حوزه و مرجعیت پشتیبانی برای ملت و حکومت اسلامی باشد، نه اینکه با اعمال قدرت در آن، بازیچهی اغراض سیاسی قرار بگیرد و حوزه به صورت یک پادگان نظامی درآید. حوزههای علمی شیعه باید مستقل باشند و نباید به یک ارگان دولتی تبدیل شوند. یک بار جمعی از جامعهی مدرسین و از جمله آقایان حاج سید مهدی روحانی، آذری قمی، و شرعی، پس از حملهی اوّل به دفتر و حسینیه، نزد من آمده بودند که شما باید رهبری آقای خامنهای را اعلام کنید. من گفتم: « من گمان کردم آمدهاید از من دلجویی کنید که هستی مرا غارت کردهاند و به من اهانت شده است. شما به سکوت من قانع باشید. جامعهی مدرسین یک تشکیلات مقدس حوزوی بود، ولی متأسفانه الآن به یک ارگان نیمه دولتی تبدیل شده است.» حوزههای علمیه باید استقلالشان حفظ شود. ولی متأسفانه اکنون در حال تبدیل شدن به ابزاری در دست حاکمان است. ... و امّا احادیثی که به صراحت دالّ است بر اینکه مطلع این دو نیّر اعظم بلاد شرقیّه است و محلّ ارتفاع ندای قائمیّت مکه معظّمه و محلّ قیام و ارتفاع ندای ظهور ثانی مدینۀ منوّرۀ عکّا و اراضی مقدّسۀ سوریّه، بسیار است. از جمله مرحوم مجلسی علیه الرّحمه در غیبت بحار از جمله خطب حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت نموده است که آن حضرت فرمود: "وَلَو ذابَ ما فِی ایدیهِم لَقَد دَنَی التّمحیصُ لِلجزاءِ وَ کَشفِ الغَطاء وَ انقَضَتِ المُدّةُ وَأَزِفَ الوَعدُ وَ بَدا لَکُمُ النّجمُ مِن قِبَلِ المَشرقِ وَ اشرقَ لَکُم قَمَرُکُم کاملاً کَلیلةِ ثمّ فَاِذا استبَانَ ذلکَ فَرَاجِعوا التوبَةَ وَ خالِفوا الحوبَةَ. وَاعلَموا أَنّکُم اِن أَطَعتُم طالِعَ المَشرقِ سَلَکَ بِکُم مِنهاجَ رسولِ اللهِ صلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلهِ وَ سلّمَ فَتَداوَیتُم مِنَ الصَّممِ وَ استَشفِیتُم مِنَ البَکمِ وَ نَبَذتُمُ الثِّقلَ الفادِحَ عَنِ الاعناقِ. فلا یُبعدُ اللهُ اِلّا مَن أَبی الرَّحمةَ وَ فارَقَ العِصمةِ "وَ سَیَعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أیَّ مُنقَلَبِ یَنقَلِبونَ."۱ ... در اواسط آذرماه سال 1313 روزی بعدازظهر تنها در این ساختمان در اتاق خود نشسته مشغول تحریر بودم همین که بیرون دیدم رئیس پلیس شهربانی که درجه سروانی داشت با چند نفر پاسبان مسلح وارد سالن شدند و از طرف دیگر دیدم عدهای دیگر مسلح جلوی در عمارت ایستاده و اطراف را محاصره کردهاند که کسی داخل و خارج نشود، بنده هم از همهجا بیخبر ناگهان چشمم به این منظره وحشتآور افتاد در وسط سالن به رئیس پلیس برخورد کردم. پرسید اینجا کجاست گفتم حظیرة القدس بهاییان. گفت محل اجتماعات بهاییها اینجاست. گفتم بلی گفت کلید این اتاقهای بسته پیش کیست گفتم پیش رئیس محفل روحانی گفت اگر در خارج است تلفن کنید بیاید و لذا قضیه را با تلفن به جناب آقا فرج الله درخشانی که آن موقع رئیس محفل بودند اطلاع داده ایشان هم با بعضی از اعضای محفل روحانی خیلی زود حاضر شدند. در قریه دوغ آباد که نام امری آن فروغ و از توابع تربت حیدریّه خراسان است زن و شوهری به نام ملّاعلی و خدیجه بگم زندگانی میکردند که هر دو صاحب کمال و خوشاخلاق بودند. خدیجه بگم، زوجه ملّاعلی صبیّه جناب ملّا میرزا محمّد فروغی بقیة السّیف قلعه طبرسی بود که شمّهای از اوصافش در صدر تاریخچه فرزند ارجمندش جناب میرزا محمود فاضل فروغی در جلد سیّم این کتاب درج گردید. ملّاعلی بر اثر تعدّی مغرضین و تمادی ایذای مفسدین با عائلهاش از فروغ به شفیعآباد که دهی است از توابع کاشمر کوچیده ساکن شد و در اینجا به سبب حسن روش و سلوک مورد محبّت اهالی گشت و به علّت تنزیه و تقدیس محلّ وثوق و اعتماد سکنه آن گردید. بسیاری از مبلغین طراز اول و شهداء و حتی ایادیان به خاطر تبلیغ و یا تشویق و دیدار احبا به جاسب آمده اند و با احبای جاسب دیداری داشته اند. روزی از جناب فروتن پرسیدم که آیا به جاسب سفر کرده اند و یا اینکه جاسب را دیده اند؟ ایشان در پاسخ گفتند که خیر، من هیچگاه به جاسب نرفتم ولی میدانم که محفل جاسب یکی از قویترین محفل ها بود. همین سوال را از جناب دکتر رحمت الله مهاجر پرسیدم که آیا ایشان به جاسب سفر کرده اند ایشان پاسخ گفتند زمانی که حدودا 18 یا 19 سالشان بوده به جاسب میروند ولی در آن زمان جاسب بسیار نا آرام بوده و اهالی برای احبای جاسب مشکلات زیادی درست کرده بودند از این رو همان شب مجبور شده تا شبانه از همان راهی که سوار بر الاغ از نراق به جاسب آمده بودند به نراق برگردند. اشاره ایشان به بلوا رفتن مردم پیش آیت الله بروجردی و گرفتن حکم قتل میباشد که در آن زمان محفل صلاح نمیبیند که ایشان در آنجا مدت زیادی بمانند و ایشان خیلی زود بر میگردند. این رپرتاژ جالب و کوتاه را آقای محمود نامجو قهرمان جهان برای مجله سپید و سیاه فرستاده است.پهلوان حسن قمی ... در 70 سالگی با یک حرکت، یکدست ورق را پاره میکند و سیمهای برهنه برق را بدست میگیرد و با بدن خود روشن میکند؟! اسم او پهلوان حسن مینویی قمی است و بیش از پنجاه سال است که به ورزش باستنانی اشتغال دارد و در سال 1313 قمری در شهرستان قم بدنیا آمده است. پهلوان مینویی در 20 سالگی شروع به گرفتن کشتی کرد و تا 50 سالگی، پشت بزرگترین دلاوران تشک کشتی را بخاک رسانیده و اکنون یکی از یادگار های مسلم ورزش باستانی ماست که 70 سال از عمرش میگذرد. پهلوان چهار فرزند دارد که در تهران و آمریکا مشغول به تحصیل میباشند. بر گرفته از فصل سوم کتاب تاریخ امر بهایی در شهر قم نوشته دکتر نصرت الله محمد حسینیاز جمله نفوس مبارکهای که بر اثر انفاس طیّبه برادران ندّاف و تلاش مداوم احبّای قم و جاسب به شرف ایمان فائز گشتهاند. برادران عبودیت جنابان استاد محمّد اسمعیل و استاد محمّد ابراهیم قمیاند. پدر استاد اسمعیل و استاد ابراهیم حاج عبدالله مسگر یزدی بود که از یزد به قم رفت و در آنجا توطّن نموده به کسب پرداخت. استاد اسمعیل در سال 1237 شمسی و استاد ابراهیم در سال 1252 شمسی در شهر قم تولّد یافتند. هر دو برادر ایمان محکمی به دیانت اسلام داشتند و نسبت به اهل ادیان دیگر خصوصاً بهائیان مخالف و تعصّب شدیدی ابراز میداشتند. برادران عبودیّت در آخر ایّام جمال ابهی و نخستین سالهای وصایت حضرت عبدالبهاء با برادران ندّاف معاشرت یافتند و پس از اطّلاع از عقاید آنان مصمّم گردیدند که آن دو را مقتول نمایند، ثواب برند و بهشت را نصیب خود نمایند. لذا در پی فرصت بودند تا طرح خویش را عمل نمایند. امّا هر چه با برادران ندّاف بیشتر مؤانست مینمودند بیشتر شیفته مظلومیّت و اخلاق ملکوتی آنان میشدند. سرانجام جاذبه خلوص و صفاء ایمان بینظیر برادران ندّاف و تلاش جناب میرزا رضا قلی جاسبی (که با توصیه برادران ندّاف با استاد اسمعیل مأنوس شده بود) برادران عبودیت را منقلب نمود و نور ایمان در قلوبشان درخشد. به عالم انسانی مهربانی کنید و به نوع بشر مهرپرور گردید. بیگانگان را مانند آشنا معامله نمایید و اغیار را به مثابه یار نوازش فرمائید. دشمن را دوست ببینید و اهرمن را ملائکه شمارید ... خائفان را ملجأ و پناه گردید و مضطربان را سبب راحت دل و جان. بینوایان را نوا بخشید و فقیران را کنز غنا شوید. دردمندان را درمان گردید و مریضان را طبیب و پرستار. به صلح و سلام خدمت نمائید و دوستی و راستی و حقّ پرستی و آشتی در جهان نیستی تأسیس نمائید. تا توانید در هر محفلی شمع محبّت برافروزید و هر دلی را به نهایت رأفت ممنون و مسرور نمائید. بیگانگان را مانند خویش بنوازید و اغیار را به مثابه یار وفادار مهربان گردید. اگر نفسی جنگ جوید شما آشتی طلبید. و اگر ضربتی بر جگرگاه زند شما مرهم بر زخم او بنهید. شماتت کند محبّت نمائید. ملامت کند ستایش فرمائید. سمّ قاتل دهد شهد فائق بخشید. به هلاکت اندازد شفای ابدی دهید. درد گردد درمان بشوید. خار شود گل و ریحان گردید. شاید به سبب این رفتار و گفتار این جهان ظلمانی نورانی گردد و این عالم خاکی آسمانی شود و این زندان شیطانی ایوان رحمانی گردد. جنگ و جدال برافتد و محبّت و وفا در قطب عالم خیمه افرازد. اینست نتایج وصایا و نصائح الهی و خلاصه تعالیم دور بهائی. |
مدیربرگزیده مقالات مختلفه، نظرات مختلفه، نظرات دیگران، گلچین ها و ... بایگانی
March 2024
دسته بندی ها
All
|