لطفا جهت مشاهده تمام امکانات وبسایت، از مرورگرهای گوگل کروم، فایر فاکس یا اپرا استفاده نمایید...
وب سایت کروگان جاسب (سی یارون)
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح

جاسب بلاگ

جناب آقا میرزا تقیخان قاجار (بهین آئین)

11/12/2017

0 Comments

 
Picture
این بنده در بهار سال 1301 شمسی در شهر ساری عاصمه مازندران به زیارت این مرد فائز شدم و در مجالس متعدد کیفیت برخوردش را با مهتدیان مشاهده نمودم و سخنان گرمش را در مواضیع استدلال شنیدم. گاهی دنباله صحبتش به سه ساعت میرسید و تنفسش در اثنای این مدت هنگامی بود که مهتدی در ظرف یکی دو دقیقه مطالبی میپرسید و در هیچ مجلسی دیده نشد که از جناب احباب یا مبتدیان بیش از دو یا سه مرتبه سئوالی به میان آید و بر روی هم بیش از ربع ساعت وقت مجلس را بگیرد، بقیه اش به بیانات پر حرارت و بلیغ این مرد میگذشت و در ضمن صحبت آیات قرآن و احادیث و اخبار مانند سیل از لسانش جریان داشت و با کمال محبت و شکیبائی مطالب را موشکافی مینمود و بالجمله شوق غریبی به تبلیغ داشت و با خلق کریم دلها را صید و در هدایت نفوس موفقیت حاصل میکرد و در نظر فانی که آن اوقات در اول جوانی بودم، وجودش خیلی جلوه نمود و بعدها که شروع بنگارش کتاب (لحظات تلخ و شیرین) نمودم در حقش مطلبی نوشته ام که بعین عبارت این است:

« اما از کمّلین امر آن موقع یکی جناب آقا میرزا تقی خان قاجار (بهین آئین) بود که سمت مباشری املاک باقراف را داشت. این بزرگوار از خدمتگزاران برجسته و مبلغین مطلع و کامل بود و شایستگی داشت و تاریخچه اش در مصابیح هدایت درج گردد. لکن هرچه جستجو شد سرگذشتش بدست نیامد. این مرد بقرار مسموع سلسله نسبش (یحتمل از جانب مادر) بسلاطین قاجار میرسیده و با آقا میرزا یوسفخان ثابت وجدانی خویشی داشته و هنگامی که آن وجود نازنین به امر بدیع ایمان آورده و در صدد تبلیغ او یعنی میرزا تقی خان برآمده این با او دشمن شده و مجبورش ساخته است تا نامزد عقد کرده خود را طلاق بدهد. اما میرزا تقی خان بعد از این وقایع سروسامانش رو به پریشانی نهاده و اموالش تلف و املاکش از دستش بیرون و خود او دربدر گشته و از قزوین به طهران رفته و بکارهای پست مشغول شده است. حتی چندی در میدانچه سر قبر آقا در قهوه جوش حلبی زنجبیل و دارچینی دم میکرده و میفروخته تا اینکه بوسیله غیر معلومی به احباب نزدیک شده و به تحقیق پرداخته و عاقبت به امر اعظم مؤمن گردیده و بعد از اقبال، افیون را که سخت به آن معتاد بوده و شبانه روزی چهارده مثقال میکشیده، بیکبارگی ترک نموده و در حوزه درس حضرت صدرالصّدور داخل شده و از شدت اشتعال در مدت قلیلی چهارصد حدیث در بشارت ظهور از بر کرده و سفرهائی بعزم نشر نفحات به اطراف نموده و در همه جا و همه حال مؤید و موفق بوده است. در ساری نیز چنانچه ذکر شد در تبلیغ بی اختیار و با کمال همت به هدایت نفوس مشغول بود و آنی در این راه از پای نمی نشست و به هیچوجه کسالت اخذش نمیکرد. هر شب در نقاط مختلفه شهر جلسه تبلیغی داشت و با هرکس که بقصد تحقیق حاضر میشد موافق استعدادش با وی صحبت مینمود. بیانات آتشینش بسیاری از خادمان را برافروخته بود من جمله دو نفر جوان تحصیل کرده بودند از بزرگزادگان طهران که بر اثر انفاس طیبه اش مؤمن شده بودند. یکی از آن دو جوان که به نظر نامش نصرالله خان بود چنین نقل میکرد که من پارسال از طهران به امر پدرم برای سرکشی املاک به ساری آمدم. یک روز با مباشرمان در کوچه میرفتیم ناگهان میرزا تقی خان از پشت سر خود را به میان ما انداخته با یک دست بازوی من و با یکدست بازوی او را گرفت و با لبخندی دلنشین به قیافه های ما نگاه کرده به لحنی پدرانه گفت تعجب مکنید که من بی مقدمه و بدون سابقه اینطور با شما برخورد کردم. من دیروز در بازار چشمم به شما افتاد و دیدم که هر دو نفرتان را مانند فرزند دوست میدارم و حالا آمدم با شما آشنا شوم. ناگاه شروع نمود به صحبت کردن و کم کم رشته سخن را به خدا و دین و اخلاق و آخرت کشانیدن به حلاوتی که گویا من روحم را در برابر خود مجسم دیدم و مباشرمان نیز به همین حال بود. بعد با یکدیگر میگفتیم یا للعجب این پیرمرد چه آتشی در نهادش نهفته بود که چنین دمی گرم داشت و چه قدرتی در زبانش پنهان بود که حقایق عالیه را به این وضوح روشن میکرد و به چه منبعی از محبت و کرامت اتصال داشت که اینطور ما را غرق مهر و الطاف کرد. حتی هنوز هم هر وقت که پهلویش می نشینیم از بیاناتش همان احوال را در خویش احساس میکنیم و القصه این پیرمرد مانند کره نار مشتعل بود و با نطق شیوا مجالس را گرم مینمود و بسیاری را تبلیغ کرده بود.»(انتهی)
چنانچه از خلال عبارات فوق دریافتید حقیر آرزومند بودم که سرگذشت این مرد در مصابیح هدایت درج گردد و معتذر به اینکه با وجود جستجو بدست نیامده است ولی اخیراً روح انگیز خانم طاهری، صبیه ایشان جزوه ئی متضمن شرح احوال پدر خویش ارسال داشتند که اکثر مندرجاتش را قبلاً از لسان خود آن مرد مکرّم شنیده بودم که بمرور از حافظه رفته بود و با ملاحظه این جزوه دوباره بخاطر آمد و آنچه از محتویات جزوه که به سمع نرسیده بود ناچار باستفسار از سایرین شدم. بالنتیجه برخی از آن مطالب روشن و تصحیح گشت و برخی در حجاب ابهام باقی ماند که از درجش در اینجا خودداری گردید.
و اما آنچه از کتاب لحظات تلخ و شیرین باینجا نقل شد تماماً درست بود جز نسب مادری میرزا تقی خان که در آن کتاب بر سبیل احتمال به آل قاجار منسوب داشته شده و حال آنکه بنا به اظهار صبیه اش این انتساب از جانب پدر بوده است. اما این قول محل تردید است چه اگر از جانب پدر نسبش بدودمان قاجار میرسید میبایست علی الرسم کلمه (میرزا) در آخر اسمش باشد نه کلمه (خان) ولی این قبیل مسائل چندان اهمیتی ندارد.
باری ولایت میرزا تقی خان در حدود سال 1244 هجری شمسی در زین آباد از توابع شهر قزوین بود. نام پدرش حسینعلی خان قاجار است که شخصی نظامی و با داشتن چنین شغلی که پرورنده خوی درشت و خشونت است، دارنده قلبی مهربان و در عین تمسک بدین اسلام از مظالم و بیدادگری مردمان آن زمان در حق بهائیان بسیار ناراضی بوده و گاهی بر مظلومیت شهیدان بهائی و دربدری عیال و اولادشان میگریسته است. این مرد سه پسر و چهار دختر داشت. دختران در سنین جوانی در سال وبائی از دنیا رفتند و از سه پسر اکبر و ارشدشان صاحب ترجمه است و از دو پسر دیگر یکی موسوم به موسی خان ایمان آورد. اولادش نیز در ظل امر بروح دیانت بار آمدند و یکی دیگر ولو در مسلمانی باقی ماند ولی به بهائیت خوشبین و با احباب دوست و همنشین بود و عاقبت در مشهد خراسان وفات کرد. اما میرزا تقی خان که تا قبل از تأسیس اداره آمار به (قاجار) شهرت داشت بعداً نام خانوادگی را (بهین آئین) قرار داد که درین تاریخچه من بعد به همین نام یاد خواهد شد.
باری از محل تحصیل و نام اساتیدش خبری نداریم جز اینکه فضل و کمالش از خلال بیاناتش نمودار بود و در ضبط لغت عرب و استیعاب قواعدش زحمت کشیده بود و شاید پدرش که مردی ملّاک و ثروتمند بود برای اولادش معلّمین خصوصی به خانه می آورده است. نام مادر بهین آئین، زیور خانم از نواده های اتورخان رشتی بود که در زمان خود از معاریف محترمین بشمار می آمده است. بهین آئین شانزده سال بیش نداشت که پدرش بسرای دیگر شتافت و پس از شش ماه مادرش نیز بدرود حیات گفت. در هیجده سالگی با دختر عموی خویش بنام مریم ازدواج کرد و آن خانم دختری به نام جیران برایش آورد ولی در سال وبائی مادر و دختر بخاک رفتند. هر چهار خواهر بهین آئین باضافه چند تن از بنی اعامش نیز بمرض وبا درگذشتند، این داغهای پیاپی او را سخت پریشان و اندوهگین کرد. این مرد چون ثروت بسیاری از پدر بارث داشت به همین مناسبت رفقای نامناسب احاطه اش کرده بودند. این هنگام که او را غمزده و بی تاب دیدند وقت را غنیمت دانسته او را به جانب عیش و عشرت رهنمون شدند و در ظرف اندک زمانی بقمار و تریاک و شراب آلوده اش ساختند بطوریکه اوقات شبانه روزیش به ارتکاب مناهی و انغمار در ملاهی سپری میشد و با اینکه مردی عالم و مطلع و به احکام قرآنی واقف بود ولیک میدانست که در شرع شریف اسلام خمر و میسر و اعمال منافی عفت حرّام است، معهذا چنان منهمک در آن اعمال بود که زمام اختیار را در دست نداشت. در عین حال هر چند ماه یکبار زنی میگرفت و پس از مدتی کوتاه رهایش میکرد.
اما شرح تصدیق آن بزرگوار که آن را برای ناشر نفحات الله جناب عبدالوهاب ذبیحی نقل مینموده، چنین بوده که میگفته است من یکی از افراد لاابالی و بی بند و بار خاندان قاجار بودم و اعتیادم به تریاک چنان بود که هر روز صبح پشت منقل وافور مینشستم و با تفنن تمام تا ظهر بکشیدن تریاک مشغول بودم. تریاکی که از مزرعه خودم به دست می آوردند و در منزل خودم مالش میدادند و برای تمام سال در انبار ذخیره میکردند و از آن به بعد به می و مطرب میپرداختم. به این ترتیب که نوکرها، اسباب مشروب را از عرق و شراب و آجیل و خوراک در سفره میچیدند و یک نفر مطرب ساز مینواخت و یک زن هم میرقصید و آواز میخواند من هم لب بر لب جام و گوش به آواز و دیده به اندام رقاصه داشتم تا اینکه شب به نیمه میرسید. آنگاه آنان را مرخص و خود استراحت مینمودم و صبح زود به حمام میرفتم و از عمل خود توبه میکردم. اما به خانه که می آمدم توبه را میشکستم و باز کار هر روزه را از سر میگرفتم و به همین نحو هیجده سال گذراندم تا اینکه یک روز در حینی که مطرب مینواخت و رقاصه میرقصید، ناگهان سیمای نجیبانه مادر مرحوم در برابر چشمم آمد و گفتار مشفقانه هر روزه اش در گوشم طنین انداخت که میگفت تقی جان من روزیکه احساس کردم که تو را در شکم دارم از دست احدی غذا نخوردم که شاید حلال نباشد و از خانه بیرون نرفتم که مبادا نظر نامحرمی به من بیفتد و همیشه دعا میکردم که تو آدم صالحی بشوی تا خیرت به مردم برسد و طوری تربیت نشوی که براه بد بیفتی و بالجمله همینکه آن قیافه در ذهنم نمودار و آن کلمات در حافظه ام بیدار شد، از جای جستم و به هر کدام یک کشیده زده گفتم بروید گم شوید. آنها این حرکت مرا حمل بر مستی کردند و در جای ماندند ولی من به نوکرها گفتم اینها را بیرون بیندازید. فردا صبح که بحمام رفتم توبه واقعی کردم و دیگر پیرامون مسکرات نگشتم و رقاص و مطرب به خانه نیاوردم ولی همچنان به کشیدن تریاک مشغول بودم زیرا که از نظر اسلام مانع شرعی نداشت اما از سایر اعمال گذشته خویش خجل و پشیمان و در صدد بودم اقدامی به عمل آرم تا کفاره گناهان گذشته بشود تا اینکه روزی در مسجدی از آخوندی شنیدم که طایفه ئی بنام بابی پیدا شده اند که از خدا و پیغمبر روگردان هستند و میانشان مال و عیال حساب و کتابی ندارد. هرکس بتواند یکنفر آنها را بکشد خداوند تمام گناهان او را میبخشد. علاوه بر آن یک غرفه از غرفات بهشت را نیز که حور و غلمان در آن منتظر فرمان هستند به او اختصاص خواهد داد. از استماع این سخن خیلی شاد شدم و مصمم گردیدم که چند نفر از بهائیان را بکشم تا غرفاتی از جنت را مالک شوم. در سر گذر ما عطاری بود بنام حسن که در معاشرت رفتاری نیک و در معاملات عدل و انصاف داشت و همیشه بدون توقع اجر و مزدی خرید مایحتاج منزل ما را از قبیل میوه و ذغال و هیزم با صدق و امانت انجام میداد و شنیده بودم که این آدم بهائی است ولی از بس مرا رهین خدمت و محبت خود کرده بود قلبم بقتل او گواهی نداد و با خود اندیشیدیم که بوسیله او بهائیان را خواهم شناخت و آنها را خواهم کشت. روزی او را طلبیدم و گفتم من در نظر دارم از اعتقاد بهائیان آگاه شوم تو مرا به محل اجتماعشان راهنمائی کن. من میدانم تو بهائی هستی و از موقع و مکان اجتماعشان خبر داری. حسن بوحشت افتاد و علائم اضطراب از وجناتش نمایان گشت. من به او اطمینان دادم که قصد بدی درباره بهائیان ندارم خصوصاً در حق تو که برای ما زحمت کشیده ئی و فقط میخواهم بدانم حرف این طایفه چیست. او گفت میروم میپرسم و خبرش را بشما میدهم و شبی و در همان ایام مرا بمنزلی هدایت کرد. وقتی که داخل شدم دیدم سه چهار نفر مرد موقّر که نور نجابت و حالت مظلومیت از جبینشان تابان و نمایان است، نشسته اند. مرا که دیدند باحترام  قیام کردند و بکمال ادب روی تشکی که برایم مهیّا نموده و یک پشتی هم در کنارش بر دیوار نهاده بودند، نشانیدند و تا حد امکان در گفت و شنود ابراز دوستی و محبت نمودند. سپس موضوعات دیانتی را به میان کشیده مدتی دراز در این زمینه صحبت داشتند و منتظر بودند تا ببینند از من چه میتراود. من هم به آنها گفتم شنیده ام که شما میگوئید مال، مال الله است و عیال، عیال الله. آیا درست است؟ یکی از حاضران از جای خود حرکت کرده آمد پهلویم نشست و گفت بلی آقا مال، مال الله است اما هرکس بدون مستندی شرعی دست بمال خدا دراز کند خدا پدرش را میسوزاند. همچنین عیال، عیال الله است اما هرکس بچشم خیانت بعیال خدا نگاه کند خدا به او چنین و چنان خواهد کرد. این گفته را که بلحن و عبارت اراذل و اوباش ادا کرد سبب شد که من از یک سو شرمسار گردم و از سوی دیگر حواسم را که فقط در مسئله مال و عیال متمرکز بود بیرون آرم و به بیانات ناطق مجلس دل بدهم. آنها هم بکمال ملاطفت از نو شروع بصحبت نمودند و از ادیان الهی مطالبی سودمند فروخواندند تا رسیدند بشریعت حضرت بهاءالله و اظهار بیّنه بر حقانیتش و ادای مطالب چنان شیوا و بلیغ و براهین بقدری محکم و متین بود که من منقلب و مؤمن شدم و چون مذاکرات طولانی شده بود شب را در همانجا ماندم و صبح زود برخاستم بقصد رجوع بمنزل و کشیدن تریاک. آنها دانستند که من برای چه کاری عازم خانه میباشم و گفتند همینجا بمانید ما وسایل راحتی شما را فراهم میکنیم. گفتم نه اگر من نروم دوستان به زحمت خواهند افتاد و به منزل بازگشتم و علت نماندن در آن منزل و تعجیلم در رفتن به خانه این بود که دیشب قبل از اینکه بمعیت حسن عطار به محفل احباب بیایم قضیه را به اقوام گفته و به آنها سپرده بودم که اگر من صبح به منزل برنگشتم بدانید که مرا بدام انداخته اند و بر شماست که بتلافی و انتقام برخیزید و حسن عطار و هرکس دیگر را که بدانید از این طایفه است بازخواست و مجازات کنید. آنان هم برای زدن و دشنام دادن مهیا شده بودند که دیدند بخانه آمدم و گفتم بهائیها به من آزاری نرساندند و جز محبت عملی انجام ندادند. این هنگام بکشیدن تریاک که نمیدانستم حرام است مشغول شدم و از ذوق رسیدن بحق و حقیقت پی در پی اشک میریختم. روزی از اهل خانه تریاک طلبیدم گفتند خادمه شما در حمام است و او زنی بود امین و درستکار که کلید انبار تریاک در دستش بود لهذا یکی را بدکان حسن فرستادم تا ده مثقال تریاک بگیرد. حسن به آن شخص گفته بود خوب است جناب خان تشریف بیارند به منزل بنده و تریاکشان را بکشند. این دفعه پنج قران بیکی از نوکران داده گفتم برو از حسن ده مثقال تریاک بگیر و زود بیار که در خمار هستم. حسن گفته بود بهتر است جناب خان در منزل بنده تریاکشان را بکشند. این بار من بعزم تغییر و تشدد بدر مغازه اش رفتم. حسن پیش آمده گفت حضرت خان اگر لطف فرموده یک دفعه بکلبه نوکرتان تشریف بیارید باعث افتخار و سرافرازیش خواهد شد و مرا با خضوع و مهربانی بخانه اش برده نزدیک وافور و مخلفاتش که قبلاً فراهم ساخته بود نشانید. من یک قطعه تریاک برداشتم تا بوافور بچسبانم حسن گفت جناب خان عرضی داشتم. پرسیدم چیست؟ گفت آن کس که برایش اشک میریزید که چرا زودتر نشناختیدش تریاک را حرام کرده و فرموده است (من شرب الافیون انه لیس منی) من از شنیدن این مطلب چنان شدم که گویا طهران را کندند و بر فرقم کوفتند. خواستم قطعه تریاک را بچهار قسمت کنم و بکشیدن یکی از آنها اکتفا نمایم و بعد بمرور آن را بالمره ترک کنم ولی وجدان و ایمان اجازه نداد و با خود گفتم اگر نکشم و بمیرم بهتر است که بکشم و بمانم و مصداق کلمه لیس منی گردم. در این بین یکی از خویشاوندانم بمنزل من آمده وقتیکه فهمیده بود به منزل حسن آمده‌ام، آمد بآنجا تا ملامتم کند که چرا یک نفر شاهزاده قاجار بخانه یکنفر عطار برود. عند الورود وقتی مشاهده نمود که بساط تریاک پهن است خوشحال شد چرا که او هم تریاکی بود. من وافور را بدستش دادم و گفتم کاری فوری دارم که باید زود بروم و بعجله خارج شدم و گریه کنان از دروازه بیرون رفتم و همینقدر بیاد دارم که تا لب خندق رسیدم دیگر چیزی نفهمیدم. یک وقت بهوش آمدم دیدم دود تریاک همه جای اطاق را پر کرده و اقوام در اطرافم نشسته اند. گفتم چه خبر است و من کجا هستم گفتند تو چهل روز است اینجا هستی و ما با دود تو را نگه داشته ایم و با قاشق غذا بدهنت میریختیم. من بخود جنبیده بطور جدی گفتم بساط تریاک را بردارید و پنجره ها را باز کنید و دیگر وافور پیش من نیاورید و کم کم از بستر برخاستم و سلامت خود را بازیافتم در حالیکه بکلی از آن عادت منحوس خلاص شده بودم.                  (این خلاصه شرح تصدیق بهین آئین از زبان جناب ذبیحی بود)
 
0 Comments



Leave a Reply.

    مدیر​

    برگزیده مقالات مختلفه، نظرات مختلفه، نظرات دیگران، گلچین ها و ...

    Picture

    بایگانی

    July 2022
    February 2022
    January 2022
    December 2021
    November 2021
    October 2021
    September 2021
    July 2021
    June 2021
    May 2021
    April 2021
    March 2021
    January 2021
    December 2020
    November 2020
    October 2020
    August 2020
    July 2020
    May 2020
    April 2020
    March 2020
    February 2020
    January 2020
    November 2019
    October 2019
    September 2019
    August 2019
    June 2019
    May 2019
    March 2019
    February 2019
    January 2019
    December 2018
    November 2018
    October 2018
    September 2018
    August 2018
    July 2018
    June 2018
    May 2018
    April 2018
    March 2018
    February 2018
    January 2018
    December 2017
    November 2017
    October 2017
    September 2017
    August 2017
    July 2017
    June 2017
    May 2017
    April 2017
    March 2017
    February 2017
    January 2017
    December 2016
    November 2016
    October 2016
    September 2016
    August 2016
    July 2016
    June 2016
    May 2016
    April 2016

    دسته بندی ها

    All
    افغانستان و دیانت بهایی
    تورج امینی
    جاسب
    دکتر پرویز روحانی
    سخنرانی ها
    سوال و جواب
    شخصیت ها
    گوناگون
    مبلغین و ایادیان
    معجزات حضرت بهاءالله
    معرفی کتاب
    مقالات امری
    ویدئو ها

    RSS Feed

مقالات

* الواح نازله
* علت آزار و اذیت بهاییان
*
تاریخ نگاران جاسب
* دزدان اشیای عتیقه
* ​آقای سلیمی معلم مدرسه
* گالری تصاویر

شخصیت ها

*​ ملا غلامرضا جاسبی
* ملا جعفر جاسبی
* فرهنگ لغات جاسب

* شهدای جاسب
* شجره نامه ها
* شعرای جاسب

خاطرات

*​  ذبیح الله مهاجر
​
* سید رضا جمالی
* شمس الله رضوانی
* عشرت نوروزی
* عباس حق شناس
* علی محمد رفرف

سیارون​

* صفحه خانگی
* سیارون

* درباره ما
*
 جاسب بلاگ(مطالب مختلف)
* 
 اسناد و مدارک تاریخی

* ارسال فایل توسط کاربران

آخرین مطالب 

* بهاییان‌جاسب: عزیزه خانم یزدانی ، محمد علی روحانی
​* شجره نامه: شجره نامه سید عبدالله ناشری
​* کتاب بیان حقایق از سید عباس علوی

ادامه مطالب

* جزئیات شهادت شهدای فیلیپین،​ معاون التجار نراقی
​* اشعار شعرای جاسب:  واحه، « نگاه عبـدالبهـــاء»
​* بلاگ: خاتمیت، ایران و بهاییت، دور اسلام‌ ، دلائل بهائی از قران
* دكتر شاپور راسخ: حضرت بهاءالله پیام آور مهر و یگانگی
*  اوضاع کنونی جاسب اول، دوم، سوم، زندگی روزمره اهالی
​* بلاگ: چگونه می توان بهائی شد؟، عبدالبهاء و تولّد انسان