دو هفته قبل از سکته ایشان در منزل دامادش آقای منوچهر ناصری جلسه یادبودی به افتخار و یادبود جناب فتحالله ناصری منعقد بود و ایشان هم تشریف داشتند. بسیار صحبتهای شیرین و نصایح مشفقانهای داشتند که به جمع حاضر نمودند و همه لذّت بردند. از دنیای بیوفا و محبت جمیع بشر و اتحاد بین فرزندان مطالبی بیان نمودند که به قلب هر انسانی آگاه میشد که ندائی از رفتن از این عالم را سر میدهد و در شعرها و نوشتهها و صحبتهایش تذکّر میداد که وقت رفتن است.
ایشان تمام شرح حال زندگی و مشکلات و مصائب را با قلم شیوای خود مرقوم نموده است، قبل از اینکه مریض شود و به بیمارستان برود و صعود نماید. قلم عاجز است که در وصف چنین خادم برازنده ای، چنین کاتب باسواد و با علمی، با خط زیبا و بینظیری که داشت، کلامی نوشت. شرح مریضی و فوت و مراسم ایشان که باعث اثبات حقانیت امر نازنین و وحدت بین فامیل و اقوام و همشهریها بود این چنین است که مختصری می نویسیم.
دو هفته قبل از سکته ایشان در منزل دامادش آقای منوچهر ناصری جلسه یادبودی به افتخار و یادبود جناب فتحالله ناصری منعقد بود و ایشان هم تشریف داشتند. بسیار صحبتهای شیرین و نصایح مشفقانهای داشتند که به جمع حاضر نمودند و همه لذّت بردند. از دنیای بیوفا و محبت جمیع بشر و اتحاد بین فرزندان مطالبی بیان نمودند که به قلب هر انسانی آگاه میشد که ندائی از رفتن از این عالم را سر میدهد و در شعرها و نوشتهها و صحبتهایش تذکّر میداد که وقت رفتن است.
0 Comments
رحمت الله سومین فرزند محمد خلیل یزدانی و عمه نبات در تاریخ 1286 شمسی در قریه کروگان جاسب در محلّه بالا به دنیا آمد و در مدّت کوتاهی نزد آقای فردوسی سواد یاد گرفت و با برادران و پدر بزرگوارش به کشاورزی مشغول بود و مادرش عمه نبات که قابله ماهری بود، خدمت را به خلق جاسب تمام کرده بود. زنی بسیار نورانی و مهربان و نجیب بود روحش شاد. بعد از فوت عمه نبات مادر آقای یزدانی پدرش تنها بود و در ورودی درب خانه اطاقی بود که محمد خلیل آخر عمر آنجا بود و شبی اعضای محفل را طلب میکند که بنده عمرم به پایان رسیده است و نفت چراغ تمام شده است و همان شب وداع نمود و با آداب روحانی و بهائی او را به خاک سپردند. رحمت الله در سال 1310 با خانم شمسی اعلائی فرزند کاظم علی و قدسیه خانم ازدواج مینماید و صاحب 8 اولاد میشود که دو نفر از آنها در کودکی فوت مینمایند و افسر خانم که متولد 1314 میباشد، اولین اولاد اوست و با پسر عمویش مرحوم حبیب الله یزدانی ازدواج مینماید. چون بچه سال بودند و توافق و محبّتی نبود، شکست خورده و به خانه پدر برمیگردد و بعد از چهار سال با اسماعیل اسماعیلی ازدواج مینماید و ثمره ازدواج او 4 اولاد میباشد. آقای بهرام یزدانی فرزند سوم آقای رحمتالله یزدانی و شمسی خانم اعلائی بود که در سال 1321 در کروگان جاسب چشم بر جهان گشود. شرق جاسب کوی سلالت و ولیجا و گورو و غرب کوی بونخو، شمال کوه بقله سیاه و جنوب کوه اول نراق و ازنا را مشاهده نمود و در آغوش مادر پرورش یافت و با برادر خود نورالله و پسر عموهایش قدرت الله و امین الله یزدانی و عزت الله یزدانی که در جوانی صعود مینماید، با راهنمائی پدرانشان دو باغ درست کردند. هر باغی در حدود بیش از هزار متر بود و دیواری دور آن گذاشتند و دربی و قفلی باغها مجاور یکدیگر قرار داشتند و ظرف سه سال باغها به بار نشست و مقدار زیادی انگور و میوه و بادام داشت. این باغها که از ثمر زحمت این جوانان برومند به دست آمده بود تا سالهای قبل از انقلاب معروف و مشهور بودند که بعد در اثر خشکسالی و بیصاحبی فقط ته دیوار آنها و جای آن خشک و لم یزرع باقی مانده است. البته روبروی آنها باغ معتقدی باغ ناصری نجات الله و باغهای دیگر در روی گدار گله که به نام روحانی و فروغی و سید هدایت بود، قرار داشت و باغ سید هدایت و فروغی قدرتی درخت دارند. آقای فتح الله ناصری فرزند محمد علی ناصری و نقلی خانم (دختر عبدالحسین یزدانی) می باشد. ایشان در سال 1300 شمسی در کروگان جاسب چشم به جهان گشود و نقلی خانم در سال 1307 به دنیا آمد و در سال 1323 ازدواج نمودند. فتح الله ناصری در بچگی در جاسب در آغوش پدر و مادر پرورش یافت و به همراه پدر و کلّ اعضای خانواده به احمدآباد نراق جهت مهاجرت تشریف بردند، متأسفانه در احمدآباد مدرسهای نبود که او برای کسب علم به آنجا مراجعه کند ولی با این حال او نزد پدر محبوب خود استقامت و پایداری در ایمان را خوب آموخته بود. در مزرعهای در احمد آباد نراق که چند خانوار زندگی میکردند به پرورش کشاورزی و دام دارای و مرغ و خروس میپرداختند و امرار معاش میکردند. آقای ناصری قد بلند و هیکل بسیار قوی داشت و بسیار با دل و جرأت بود و از هیچ چیز ترسی نداشت و دراحمدآباد و نراق به شجاعت و قوی بودن و پشت کار معروف بود. فتح الله ناصری در 18 تا 20 سالگی به خدمت سربازی میرود و دلاورانه به مرز و بوم خود خدمت میکند. از سربازی که باز میگردد، در اوایل سال 1323 ازدواج میکند و عروس خانم که نامش نقلی بود را به آن ولایت میبرد. نقلی خانم هم دختری زحمتکش و فعال و قالی بافی هنرمند بود و دوش تا دوش همسرش بکار مشغول میشود.این دو عزیز نه(۹) اولاد که بعداً شرح خواهم داد، تحویل اجتماع میدهد که همگی در ظلّ سدره عنايت الهی ساکن و مستريح میباشند. شرح حال بزرگواری به نام عنایتالله اعلائی فرزند محمد کاظم اعلائی و قدسیه خانم در تاریخ فروردین 1306 شمسی در کروگان جاسب متولد گردید و در تاریخ مراد 1332 با خانم حوریّه اسماعیلی که به عزت خانم معروف بوده و هست، ازدواج مینمایند. عزّت خانم متولد سال 1313 که نام پدر عزیزالله و نام مادر سلطان خانم بود. ثمره ازدواج آنها چهار شیرزن تاریخ بودند. اولین فرزند آنها پریوش خانم که متولد 1335 بود و همسر او دیوید که در ونکوور کانادا سکونت دارند. دومین اولاد آنها مهوش خانم که متولد 1336 بود و در سال 1358 با آقای جمال منزوی اهل فتح آباد کاشان ازدواج نمود و ثمره ازدواج آنها سه اولاد به نامهای رامونا، رامتین و رامین میباشد. سومین اولاد مرحوم شهلا اعلائی که متولد 1339 بود و با آقای شهروز شمسی پور اهل سیسان و مهاجر زرنان ازدواج نمود و ثمره ازدواج آنها 2 پسر به نامهای شایان و شاهین میباشد. چهارمین اولاد آنها ویدا اعلائی که متولد 1343 بود و با آقای فؤاد یزدان فر در سال 1365 ازدواج مینماید و ثمره ازدواج آنها دو اولاد به نامهای فرانک و روشنک میباشد. آقای امجدی در روستای کروگان جاسب در خانوادهای به دنیا آمد که مادر مهرپرورش شیرزن تاریخ وجیهه خانم دختر جناب محمد علی ناصری و پدرش سیدرضا امجدی که اسماً مسلمان بود ولی مادرش مؤمنی به نام، خانهدار، مخلص درگاه حق، باشخصیت، باوقار و باوفا بود. اقدس خانم همسرش در سال 1304 در جاسب چشم به جهان گشود و در خانواده بسیار مؤمن نشو و نما نمود. مادرش عزت خانم خاله روحانیها و جمالی ها و مهاجریها بود. پدرش اسدالله یزدانی فرزند مشهدی حسنعلی مثل پدر و برادرانش عاشق جمال مبارک و حضرت عبدالبهاء بود و بسیار اشعار و الواح و آثار امری از حفظ بود. برادر بزرگتر او را پدرش به وسیله جناب ابن ابهر حضور حضرت عبدالبهاء میفرستند. چند سالی خادمی برازنده در حضور مولایش بود و بعد او را خدمت جناب ابن ابهر میفرستد که در هر نقطه که او برای تبلیغ امر تشریف میبردند، در حضور ایشان بودند و حضرت عبدالبهاء به خاطر آغلامعلی چند الواح نازل میفرمایند که در حق کلّ خانواده ایشان هم دعا شده است. این افتخاری برای اقدس خانم و فامیل یزدانیها است. جناب ابن ابهر در منزل مشهدی حسنعلی و پسرانش در جاسب بعد از اینکه بابی بودند همه را آگاه و ارشاد و راهنمایی مینمایند و به ظهور کلّی حضرت بهاءالله ارج مینهند و جمع کثیری با ایمان کامل و یقین ثابت و راسخ و پایدار تاکنون بوده و هستند. آقای لطفالله خوشفکران فرزند محمد نصیر و زهرا خانم با قدسیّه خانم دختر ارشد آقای عبدالحسین یزدانی در جاسب ازدواج مینماید و خداوند حکمتش چنین بود که دارای اولاد نشوند. ولی هرگز خم به ابرو نیاوردند و میگفتند تقدیر و سرنوشت ما این چنین بوده است، هر کس اولاد دارد، اولاد آنها اولاد ما هستند. آقای خوشفکران دارای یک خواهر به نام بهیّه خانم بود که همسر سید یحیی هاشمی میشود. قدسیّه خانم و آقای خوشفکران در چهارراه عباسی چندین سال منزل میرزا نعمتالله ساکن بودند و در آن محل به خوش نامی معروف بودند. آقای خوشفکران و قدسیّه خانم از اُبُهت خاص برخوردار بودند. همیشه به جوانان نصیحت میکردند که بهائی یعنی جامع جمیع کمالات انسانی و فقط به حرف نیست باید عمل داشته باشیم. تمیز باشیم، با ادب باشیم و به بزرگترها احترام بگذاریم. آقاى فتح اله وجدانى در تاريخ ١٥ جون ٢٠١٧ درسن٩٩سالگي در كانادا صعود نمودند ديروز مراسم تشييع برگزار شد و ایشان دركنار همسر مهربانشان ایران خانم محمودی در آرامگاه ابدى قرار گرفتند. روح این عزیز روحانی شاد و قرین رحمت حضرت یزدان شرح مختصری از زندگی ایشان فتح الله وجداني فرزند فضل الله و حاجیه خانم در سال١٢٩٧شمسى در كروگان جاسب متولد شده اند پدرش از فرزندان زين العابدين بود زين العابدين اولين فردى از اين خاندان بود كه به امر بديع دیانت بهایی مؤمن شد. مادرشان حاجيه خانم خواهر عبدالرزاق از مؤمنين جاسب بود. دوران طفوليت و نوجوانى را در جاسب گذرانده و پس از اتمام دوران نظام وظيفه با ايران محمودى فرزند دكتر فتح الله محمودى و فرهنگ خانم ازدواج نموده که ثمره اين ازدواج روحانی شش فرزند شامل چهار دختر و دو پسر ميباشد كه همگى در ظل امر الهی ساکن هستند. نام های شش فرزند ایشان عبارت است از: ۱-توران (شهين ) ٢- پوراندخت ٣- روحانيه ٤- عطاألله ٥- احسان الله ٦- ژاله عمه رضوان، عمه ی همه کروگانیهای جاسب، چه مسلمان و چه بهائی بود. او در 15 سالگی با عمو مهدی ناصری مرد 35 ساله ازدواج مینماید. مادر او عمه گوهر و پدرش عمو غلامحسین رضوانی بوده است. از ابتدای زندگی مشغول کارخانهداری و کشاورزی و حتّی کارگاه کرباس بافی که پارچه قدیمی تولید میکردند و از آن شلوار میدوختند و سفره و رومیزی و خیلی چیزهای دیگر مثل چادرشب در آن کارگاه تهیه میشد که از آن چادرشب هم به عنوان ملافهای برای خوابیدن استفاده مینمودند و هم رختخواب و پتو در آن میگذاشتند. عمه رضوان نیز همچون مادرش خیلی هنرمند بوده و هنر نانوائی را فرا میگیرد و برای اهالی ده نان میپزد، او همچنین قابله گری یعنی زایمان خانمها را در ده به عهده میگیرد. شاید بیش از صد دختر و پسر مسلمان و بهائی را صحیح و سالم او به دنیا آورده است. ملیحه خانم در سال 1301 در کروگان، محلّه بالا در خانواده مؤمن و مخلص چشم به جهان گشود. مادر او بدیعه خانم، فرزند آغلامرضا، پدر آقا فرج الله فرزند مشهدی حسینعلی یزدانی بود. او در آغوش مادری نمونه تربیت شد و در نوجوانی پدر خود را از دست داد. او قالی بافی را یاد گرفت و شروع به کار قالی بافی کرد و کمک کار مادر در کارهای منزل بود. این خانم محترمه مکرمه را خداوند به او حُسنهایی داده بود که همه اهل آبادی به او حسادت میکردند. زیبائی و نجابت و خانهداری او نمونه عام و خاص بوده است. صورت زیبا و ساده و نورانی او تا آخر عمرش همتایی نداشت. انگار خداوند سیب سرخی را از وسط نصف کرده باشد و او مانند آن سیب سرخ بود. چهره نورانی و تابناکی داشت. در جوانی خواستگارهای بسیار داشته است اما حکمت الهی قرار میگیرد که با نظر مادر و دائی ارجمندش آقای محمد علی روحانی، با آقای مصیب نوروزی فرزند آقای ارباب محمد نوروزی بزرگ خاندان وسقونقان ازدواج نماید. او بعد از ازدواج در دهی تنها و غریب، دوش به دوش همسر در تمامی مسائل زندگی تشریک مساعی مینماید. خداوند به او دختر و پسرهائی زیبا هدیه میدهد. منزل آقای نوروزی بزرگترین و زیباترین منزل در وسقونقان که در انتهای ده قرار داشت، بود. وجیهه خانم ناصری فرزند آقای محمدعلی ناصری، قویترین مرد جاسب و نیرومند و مؤمن و مادر ایشان معصومه خانم خواهر حسن باد بود، که خانمی بسیار روشنفکر در آن زمان بود. وجیهه خانم دختر دُردانه خانواده و دارای 2 برادر به نام کاظم علی و دیانت که هر دو داستانهای بسیار عالی در بین عموم جاسبیها دارند. چرا به دایی وجیهه خانم حسن باد میگفتند؟ علّت این بود که او سریع راه میرفت و راهی که یک ساعت باید میپیمود او در نیم ساعت مثل باد طی میکرده است و اهالی به او این لقب را دادند. معصومه خانم به حدّی انسان فهمیدهای بود که با بیسوادی آن زمان هر سه اولاد را خیلی با تربیت و مؤمن و زحمتکش بار میآورد. وجیهه خانم از نظر هیکل و زیبائی و معرفت و خانه داری از ممتازترین خانمهای زمان خود بود. این خانم محترم در امتحانات الهی خیلی روسفید در آمد. در مقابل کوه مشکلات، تحمّل و بردباری را همیشه پیشه خود کرده بود. در جوانی مادر خود و برادر نازنینش محمد کاظم را از دست میدهد. غم داغ این دو عزیز او را همیشه محزون و غمگین میسازد ولی او راضی به رضای جمال مبارک بوده است. وهبقلی رجب در جوانی به خانی آباد میآید و در گاوداری و کشاورزی دکتر ورقا و آقای امینی مشغول به کار میشود. در معاشرت با آقای امینی و احباء بعد از مدّتی به شرف ایمان فائز میگردد. در همان زمان با خانمی یزدی به نام ربابه حسینی ازدواج میکند که تا آخر عمر میگفت میخواهم مسلمان باشم ولی بچههایم آزادند که بهائی باشند چون دستورات دین بهائی خوب است ولی بنده این ارث پدری را حفظ میکنم. او تا آخر عمر با همسر و بچهها مهربان بود و اولادهایش طبق دستورات اسلامی او را به خاک سپردند و مراسم آبرومندانهای برایشان گرفتند. آقای وهبقلی رجبی دو اولاد داشت یکی به نام روح الله و دیگری به نام منیره خانم که نام منیره خانم را آقای ورقا برای او انتخاب میکند و نام روح الله را طبق خواسته وهبقلی چون همیشه ذکر و فکر او روح الله ورقای شهید در خانی آباد بوده است روح الله انتخاب میکنند. روحالله پسر آقای وهبقلی مثل پدر بسیار زحمتکش بود و در جوانی ابتدا در خانی آباد مشغول کار کشاورزی میشود و بعد رانندگی یاد میگیرد و در شرکت پپسی کولا و ایران گاز کار میکند. او بسیار انسانی صادق و مؤمن و مهربان و زحمتکش و خانواده دوستی بود و درب خانهاش همیشه به روی همه باز بود. ایشان از فرزندان سید حبیب الله است، منزل ایشان انتهای ده بود که به نام کوچه سید حبیبیها مهروف بود. برادر دیگر ایشان سید عبدالله ناشری است که خود ایشان نیز شرح حال مفصّلی دارد و در مورد ایشان نیز خواهیم نوشت. برادر سوم سید عباس بود و برادر چهارم هم آقا جان که در جوانی فوت کرد. آسید جواد فرزند ارشد خانواده بود. حال اینکه چرا سه اولاد سید حبیب الله سه فامیل مختلف دارند از قرار زیر میباشد. در زمان قدیم وقتی که افراد برای خود فامیلی انتخاب میکردند سید جواد پسر بزرگ یا ارشد بوده است پس خود را ارشدی مینامد. برادرش سید عبدالله که در تبلیغ به نام ناشر نفحات الله معروف بود و بسیار مومن و فعال بود خود را ناشری نامید. برادر دیگر سید عبدالله که در دکان حلوایی در کاشان کار میکرده و قدری از کاشی ها میترسیده میگوید که ما سید هاشمی هستیم و به این خاطر خود را هاشمی مینامد. شرح حال عزیزی است که قلم قاصر است که در وصف او چیزی بنویسد ولی چه کنم که باید یادی از این افراد نمود که تا ابد نسلهای آینده بدانند که چه انسانهای بزرگی وجود داشتهاند. در سالهای حکومت رضا شاه و محمد رضا شاه که طهران خیلی کوچک بود. در جنوب شهر طهران چندین روستا متعلق به آقای باقر اُف بوده است مثل حسن آباد قلعه نو رشید آباد، کویر آباد، باقر آباد ... که آقای باقر اف صاحب آنها بوده و تمام کشاورزان کاشان و اطراف کاشان مثل جوشقان و اردستان و هر کجا که بیکار داشته آمدهاند و مشغول کار بودند. شغل آنها کشاورزی و دامداری بوده است. زمانیکه جاسبیها برای کار به طهران میآمدند، در زمستان چه بهائی چه مسلمان، خیلی ها در خانی آباد به کار کشاورزی مشغول میشدند. در آن زمان تراکتور و وسیلههای امروزی نبود. همه چیز با بیل بود، وسیله حمل و نقل هم گاری و اسب و قاطر بوده است. آقای حسین قربانی و خواهر خیلی کوچکترش مرضیه در خانی آباد میمانند و دیگر به جاسب نمیروند. حسین قربانی در اثر معاشرت با آقای امینی سرپرست خانی آباد و آقای عباس دارائی و دکتر ورقا بعد از مدّتی عاشقانه به امر جمال مبارک ایمان میآورند و با یک خانم یزدی ازدواج میکنند و خواهر خود مرضیه را به آقای رحمت الله مرغچی در قلعه مرغی طهران شوهر میدهند. این خانم مهرپرور در خانواده مؤمن و مخلص آقای امرالله رزاقی و ملوک خانم مهاجر چشم به جهان گشود. مولود خانم از یک طرف نوه محمد تقی، از یک طرف نوه استاد علی اکبر و عبدالرزاق دو خانواده معروف و مشهور به امر از مخلصین و مؤمنین اولیّه امر که از نظر ایمان و گذشت و خدمت و وفاداری و تبلیغ و شجاعت و شهامت حرف اول را میزدند. او خوب تربیت امری را آموخته بود آثار و الواح و اشعار امری را حفظ کرده بوده است. به حدّی باهوش بوده که با آقای عین الله یزدانی که از طرفی نوه مشهدی حسنعلی یزدانی و از طرفی نوه آغلامرضا آن دُرّ گرانبهای جاسب ازدواج مینماید و میآیند طهران در چهارراه وثوق کوچه نصرت که کوچه به نام نصرت خانم زن آقای نعمت الله یزدانی که خاله مولود خانم بوده است، زندگی میکنند. امّا فردی که خود به شرف ایمان فائز شده، جناب ذبیحالله توکّلی فرزند حسین عمو قربان میباشد. اسم مادرش جواهر خانم دختر ابراهیم شاه غلام از مسلمانهای مؤمن در سال 1304 بود، چشم به جهان گشود و تا کلاس 4 ابتدائی در جاسب درس خوانده و در سال 1315 در خدمت جناب مهندس ذبیح در تهران مشغول کار شد و در سال 1317 خود به امر جمال مبارک ایمان میآورد و با خانواده مجذوب مدّتی (به فم یا تفرش) به مهاجرت میرود و در حدود 30 سالگی با خانم شیرین یزدانی خواهر عباسعلی یزدانی ازدواج مینماید و ثمره این ازدواج دو پسر به نام فرهاد و فرشید و یک دختر به نام پروانه میباشد که همگی مؤمن و قائم به خدمت و جوانان پاکی هستند. خواهر آقای توکّلی همسر آقای سیفالله رجبی بود. منزل والدین او پشت منزل روحانیها و فروغی بوده است. جناب سید ابوالقاسم فردوسی، در حدود سال 1265 در جاسب متولد شد و در مدرسۀ فیضیۀ قم در لباس روحانیت به تحصیل علوم پرداخت. در زمانی که در رشتۀ علوم انسانی نزدیک به درجۀ اجتهاد بود، به وسیلۀ احبای جاسب از امر مبارک حضرت بهاءالله اطلاع حاصل نمود و پس از مطالعۀ بسیار و پس از سه روز که کاملاً از خوردن و نوشیدن احتراز نمود و در اتاقی در بسته به مطالعۀ کتاب مفاوضات پرداخته بود؛ امر مبارک را قبول کرد و تا آخر حیات مجدانه در تبلیغ امرکوشید. برای ازدواج آرزوی وصلت با همسری بهائی و با سواد داشت. چون از قهرود دستخط دختر با سوادی را که از فامیل احبا بود ملاحظه نمود، وی را بدون دیدن یکدیگربه همسری انتخاب نمود. از این ازدواج پنج فرزند بوجود آمد. جناب فتح الله فردوسی دومین فرزند فامیل از این سلالۀ جلیل؛ در تاریخ 1297 متولد شد. روح این بزرگمرد تاریخ جاسب، جناب ذبیحالله مهاجر شاد و مسرور باشد. لازم به ذکر است که از خانواده این بزرگوار کسی در ایران به آن صورت نیست ولی تمام بازماندگان نسل ایشان در دنیا معروف و مشهور عام و خاص هستند. ایشان همسرش اُم لیلا فرزند استاد علیاکبر، عمه جناب رزاقیها بود که زنی مهربان و مخلص بود و بسیار خوب اولاد تربیت کرده بود. اولادهای ایشان مرحوم یدالله خان، لطفالله خان، عطاءالله خان و اسدالله خان و شمسیه خانم و عشرت خانم هر 6 اولاد ایشان در ظلّ امر فعال و قائم به خدمت بودند. یدالله فرزند اول ایشان با خدیجه دختر سید محمود عظیمی که مسلمان بود ازدواج کرده و دارای اولاد زیادی بود. این مرد مظلوم زحمتکش از ثروت زیادی برخوردار نبود ولی ایمانی خالص و روحیهای شاد داشت. اول انقلاب که در جاسب صعود نمود، پسر اول او فرهاد مسلمان است مثل مادرش ولی بقیه در ظل امر. او را در قبرستان جاسب خاک میکنند. شبانه یک نراقی که نوکر آقای کاشفی بزرگ جاسب بود، به اتفاق چند نفر از اهالی محل او را از قبر بیرون آورده و با 4 لیتر نفت او را آتش میزنند و صبح اهالی دومرتبه او را که سوخته بود به خاک میسپارند. اهالی جاسب که مسبب این عمل شدند این عمل شنیع را که لکه ننگی بر تاریخ جاسب بود را تا ابد نخواهند توانست پاک کنند ولی عاقبت آن نراقی که مسبّب آتش زدن ایشان بود بخیر نگذشت و بعد از مدّتی کوتاه، آبگرمکن منزل کاشفی آتش میگیرد و او میسوزد و تا او را به بیمارستان میبرند، او میمیرد و همه میگویند قهر خداوند او را گرفته، همچنین افراد دیگر نیز که با او همدست بودند و اینکار شنیع را انجام داده بودند آلوده و معتاد شده و جزو بدبختترین افراد هستند. چون فرمودهاند چراغ ظلم ظالم تا سحرگاهان نمیسوزد. اگر سوزد شبی اما شب دیگر نمیسوزد. جناب نصرالله امینی فرزند مرحوم شکرالله و خانم سکینه امینی در سال 1294 در قریه (کروگان) از توابع شهرستان جاسب متولّد شدند. ایشان تا حدود یازدهسالگی در محلّ تولد ساکن بودند و بعد به همراه پدر به طهران آمدند و در منازل میرزا عزیزالله خان و سپس میرزا ولیالله خان ورقا به سمت پیشکاری و مباشری آقایان ورقا مشغول کار گردیدند. در کودکی چند سالی به مکتب رفتند ولی مطالعات شخصی و مداقّه در آثار امری، ایشان را فردی مطّلع و خدوم به بار آورد. از اوّل جوانی تا پایان عمر در خانیآباد ساکن و به سرپرستی املاک شرکت امناء و نوسازی و فروش املاک خانیآباد مشغول بودند. |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
October 2023
دسته بندی ها
All
|