فردای آن روز خانواده روحانی میبینند خبری از او نیست. به ما زنگ زدند و ما فوری ماشین را روشن نموده و با آقای فتح الله ناصری و امرالله اسماعیلی و منوچهر ناصری رفتیم. قفل درب را که از پشت بسته بود، کشیدم و دیدم این عزیز در کف آشپزخانه حالت سجده به روی دو دست افتاده است. چون بنده وارد بودم، نبض او را گرفتم و فوراً لباسهایش را عوض کردیم و دیدیم هنوز زنده و بیهوش است. فوری او را به بیمارستان هزار تختخواب آوردیم. چند روزی کارهای درمانی بر روی او انجام شد ولی فایده نداشت و جان به جان آفرین تسلیم گفت. با احترام او را به خاک سپردیم و جلسه یادبود خیلی آبرومندانهای برای او و همچنین برای خانم او در منزل آقای فتح الله وجدانی برقرار شد.
یاد و خاطرات خوب آنها همیشه در قلبها میماند. چهرههای نورانی و دوست داشتنی آنها، خدمات و کارهای خوب و نیکوی آنها از هیچ کس پوشیده نیست. آقای خوشفکران پسر دائی آقای جمالی بود. همیشه میگفت این فرزند سید علی کار خدا است که آنقدر با ایمان و خوب است و بطوریکه شنیدم بچههای خوبی تربیت کرده است.
چقدر زیبا وصیّت کرده بودند که ما یک عمر ایمان کامل به طلعات مقدّسه داشتیم و همیشه به دعا و ثنای آنها مشغول بودیم و هرگز دل به مال دنیا نبستهایم و چیزی نداریم که قابل نوشتن باشد. اگر بعد از ما چیزی ماند در راه حق خرج شود که جمال مبارک از ما راضی باشد. صندوقچهای داشتند که تمامش کتابهای امری و دعا و مناجات که بین احبای محلّ هرکس نداشت به او دادند و اثاثیه منزل و کمی پول بود که برای جلسات یادبود طبق وصیت آنها خرج شد.
خاطرات آخر عمر آنها و نصیحت آنها را اهل محلّ فراموش نکردهاند آقای خوشفکران باغی در جاسب داشت که چند درخت گردو و مقدار زیادی سنوبر، آلو، زردآلو و بادام داشت که باغچه بسیار زیبائی بود که در مسیر چشمه قرار داشت. این باغ را مثلا به ابوالفضل نصراللهی فروخته بودند چون این باغ هم مثل همه املاک جاسب مصادره شده بود. آقای لطف الله خوشفکران منزلی در محلّه پائین جنب اداره داشت که بچههای غضنفر محمدی آن را به مبلغ ناچیزی خریده بودند.
همیشه تکیه کلام ایشان به همه این بود عمو جان قدری به سخنانم گوش دهید. از گذشته و تاریخ امر صحبت مینمود و از نظر دوست راهنمائی گرفتن و زندگی کردن را بیان مینمود و یاد دارم بچه که بودیم به خانه پدر زنش با پدرم رفتیم و یک ده شاهی آنروز که پنج هزار تومان امروز است به ما عیدی دادند و کلّی خوشحال شدیم. الان که می نویسم انگار همان روز است و قیافه او در مقابل نظرم است. خداوند همه را بیامرزد. ای خدای پر عطا و مهربان این زن و مرد نیکوصفت و خوشمرام در عالم بالا هرچه میخواهند به آنها عطا کن.