نائب حکومت در جاسب نامه را نوشته و غروب آفتاب حسن باد را صدا کرده و میگوید باید فوراً این نامه را به کاشان برده و به حاکم کاشان بدهی، جواب گرفته و فوراً برگردی. حسن باد نامه را گرفته مثل باد به منزل میرود و مقداری آب و نان برداشته و هوا تاریک بوده که بدون چراغ حرکت میکند و تمام شب در کوهها و درهها در تاریکی میدود، نامه را به حاکم کاشان میرساند. در اسرع وقت جواب گرفته و از همان راه بر میگردد و قبل از طلوع آفتاب جواب نامه را تحویل نائب حکومت در جاسب میدهد و نائب حکومت بیاندازه تعجب میکند که چطور حسن آقا در تاریکی شب از میان کوهها و تپّهها و درهها گذشته به کاشان رفته و برگشته و جواب آورده. رفتن به کاشان بیشتر از 70 کیلومتر است و 70 کیلومتر هم برگشته و در کاشان هم مدتی با حاکم بوده یعنی 150 کیلومتر را در 10 ساعت دویده آن هم در کوه و بیابان و درهها به این معنی که اگر امروز حسن آقا در المپیک بود تمام مدالهای طلا را در ردههای مختلف دومیدانی نصیب خود میکرد ولی آن زمان تنها جایزه او یک باد بود و مفتخر به دریافت یک باد شد و از آن پس به بعد همه به او میگفتند حسنِ باد. دختر دیگر او زینت خانم بود که با سید جلال جمالی ازدواج کرده و آنقدر مردانه بود که مثل مردان دوبیل میزد.
نفر بعدی که حتماً مدال طلا میگرفت، نورالله مهاجر پسر سیفالله مهاجر بود. تقریباً در سال 1963 در 40 سالگی در لوکزامبورگ در ماراتن موفق به کسب طلا شد. در جاسب که بود کسی به گرد پای او نمیرسید. در دشت و کوه و بیابان آنقدر سریع بود که کبکها را با دویدن و دنبال کردن زنده شکار میکرد. جناب علی اکبر رزاقی حکایت میکند روزی در جاسب به منزل او رفتم. حداقل 15 کبک وحشی را در قفسی دیدم. تعجب کرده پرسیدم کبک را که نمیشود زنده گرفت. گفت تمام اینها با دنبال کردن و به گوشهای راندن گرفتهام. در صورتیکه گرفتن مرغ خانگی در فضای باز کار آسانی نیست. همچنین قبلاً در مورد آقا جمال غفاری و فیض الله ناصری و حبیب الله مهاجر نوشتیم که در تیراندازی و پرش و وزنهبرداری در تمام کشور موفقیّت آنها خط اوّل روزنامهها بود.