درآغاز این نوشتار، این پیش گفتارِ کوتاه ضروری است: در این نوشته من هرچه آورده ام از قرآن و آیات نازله در "شریعت نوین یزدانی" است. کمتر از خود گفته ام و یا از کتابی دیگر الهام گرفته ام. پس به یقین بدانید که همه دستور خـدا و سخن پاک یزدان است. با ارادت بخوانید و براستی باور کنید که بدرستی شما را به راه راست هدایت خواهد نمود.!
چهاردهمین نوشتار را با حالت زاری و دعا بدرگاه طلعت رحمان آغاز میکنم. باشد که عنایت فرماید و دستخوش احساس نشوم و ناامیدی در نوشتار اثر نگذارد.
انشاءاللّه ما همه و در رتبهء نخست من، از راه حقّ منحرف نشویم، بخردانه بیاندیشیم (قرآن 23:80و نیز آیاتی درهمه کتب یزدانی) در هر آن متذکّر باشیم (قرآن 23:85ونیز دیگر کتب یزدانی) و با بینائی همه چیز را بنگریم. (قرآن 23:27ونیز دیگر کتب یزدانی) مبادا از قلمِ کردگاری در ردیف کران و گنگان و کوران و مردگان درائیم. (قرآن 2:18- 2:171- 6:39-6:122- ( میدانیم که زندگی راستین زندگی ایمانی است. از خـدای یکتا، محبوب بی همتا یاری میجوئیم که ما را در راه راست همراه و یار و یاور باشد تا به زندگی راستین فائز شویم.
شاید این بیانِ مختصر از ولیِّ امر بهائی، شوقی افندی آغازی بجا برای این نوشتار است. میفرمایند:
"تا عالم امکان در نیران مصائب و بلایا نسوزد و دول و ملل مشمئز از مکاید سیاسیّه و مقاصد سیّئهء خفیّه شان نگردند و افراد بشر از هبوب این بادهای مسمومِ مخالفِ (ناشی از) هوی’ و هوس، پشیمان و مأیوس نشود، انوار ابدی از مشرق این ظهور کلّی الهی پرتوی بر عالم نیفکند. و لب تشنگان عالمیان بکوثر عرفان و ایمان واصل نگردند. تا خسته و آزرده نگردند و متنفّر از حال پر وبال خویش نشوند و سرگشته و سرگردان آرزوی ساحل نجات را ننمایند، علویّت این تعالیم و سموّ این کلمات مقدّسه چهره نگشاید. و قدر و منزلتش در انظار معلوم نشود. شبهه ای نیست که آنروز مبارک خواهد رسید که نفس مخربّینِ آئین و دینِ الهی و مروّجینِ عقائد سخیفهء مادّیّونِ عالم خود قیام نمایند و این آشوب و فتن را بدست خویش خاموش کرده بنیان بی دینی مفرطشان را از اساس براندازند. و بجان و دل، بقوائی اشدّ و اکمل از قبل بتلافی مافات قیام نموده، خود را منضمّ به پیروان این امر مبارک نمایند و مروّج تعالیم حضرت بهاءالله گردند... ید غیبی الهی در تقلیب نفوس و ارواح مشغول است. و شبهه ای نیست که اگر یاران ثابت و راسخ مانند و در نهایت تمکین و حکمت بوظائف خود قیام نمایند، اموری عجیبه از پس پردهء حکمت الهی مشهود و عیان گردد. و جنود تأیید بقوائی ملکوتی و باسباب غیر منتظره و در نقاطی مخصوصه، نصرت امر قیّوم را خواهند کرد. و چشم روحانیان را در تمام قطعات عالم روشن و منوّر خواهند نمود. ایّام ایّام خدمت و جانفشانی است! تا از این نعمت کُبری’ و تاج موهبت عُظمی’ در این یوم مبارک ممنوع و محروم نشویم." (مائدهء آسمانی جلد3 ص53)
و اکنون به وعدهء خداوند بیمانند که از قلم اعلی’ محبوب عالم ثبت شده، گوش هوش فرا داریم، میفرمایند:
"اِنَّ ربَّکم الرّحمن یُحِبُّ اَن یَری مَن فِی الاکوان کَنَفسٍ واحدةٍ و هَیکلٍ واحدٍ. اَنِ اغتَنموا فضلَ اللّه و رَحمتَهُ فی تِلکَ الاَیّامِ الَّتی ما رَأَت عینُ الاِبداع شِبهَها..." یعنی خداوند رحمان دوست دارد که همه ساکنان جهان را مانند یک جان و یک تن (در یگانگی و وحدت کامل) ببیند. این فضل و رحمت کردگاری را در این عصرغنیمت شمرید! عصری و روزگاری که مانند آنرا چشم آفرینش ندیده است..."
آیا میتوان تصوّر کرد که آنچه خداوند رحمان دوست دارد، واقع نشود؟
عزیزان میدانند که در همه کتب الهی به "روزِ امّت واحده"، "روزِ یک شبان و یک رمه" و "روز سلطنت الهیه بر همه جهانیان" نبوّت شده است. و این برترین و زیباترین وعدهء پروردگار عالمیان به هریک از پیامبران و امّتها میباشد. در نوشتار های پیشین بسیاری آیات در این باره، از هریک از کتب مقدّسه آمد. و ظهور مظهر کلّیِ جهانی، بهاءاللّه برای تحقّق این وعده است!
برابر با آیات نازل بر محبوب عالم؛ "سراپردهء یگانگی بلند شد..." و امر یزدانی صادر شد که "به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید! همه بارِ یک دارید و برگ یک شاخسار!" ودر اثر این فرمان در افراد انسان وجدان یگانگی و وحدت خلق شد و تمام وسائط و ابزار لازم برای آفرینش یک دنیای واحد و مردمی که خود را "برگ و بار یک درخت" ببینند، به تدریج هستی یافته و میابند. در کتاب خداوند در این ظهور صمدانی "نظم بدیع جهان آرا" با تمامی ارکان لازم زاده شد تا در "روزِ تحقّق وحدت و یگانگی" سرنوشت متعالی انسان را رقم زند! بجهت درک بهتر و روشن تر از مقام این "روز" و امتیاز این برهه از تاریخِ حیات انسان، در این بیان بیاندیشیم:
"قُلِ الیوم لَو یَنقَطِعُ اَحَدٌ عَن کلِّ مَن فِی السّماوات وَالارض و یَتَوَجَّهُ اِلی شَطرِ القُدس، لَیُسَخّرُ المُمکنات بِاسمٍ مِن اَسماءِ رَبّهِ العلیمِ الحکیم. قل قَد اَشرَقَتِ الشّمسُ باِشراقات ما اَشرَقَت بِمِثلها فی اَعصارِ القَبل. اَنِ استَضیئوا یا قَومِ مِن اَنوارِها و لاتَکونُنَّ مِنَ الصّابرین..." میفرمایند بگو! اگر امروز کسی از همهء آنچه در آسمانها و زمین است ببُرَد، (کاملاً وارسته باشد،) تمامی جهان آفرینش را، با تشبّث به نامی از نامهای خداوند دانا و حکیم مسخّر میسازد. بگو! آفتاب (فیض ربّانی) با انواری بر جهان تابیده، که هرگز در ظهورات پیشین با چنین شدّت نتابیده بود. ای قوم من! از انوار آن بهره گیرید و درنگ منمائید...
محبوب عالم در لوح مبارک خطاب به ملکه ویکتوریا (امپراطور انگلیس) بروشنیِ تمام علاج درد عالم را در "وحدت عالم انسانی" میدانند. میفرمایند: "فَانظُروا العالمَ کَهَیکل انسانٍ، اِنّهُ خُلِقَ صحیحاً کاملاً. فَاعتَرَتهُ الامراضُ بِالاسبابِ المُختلفةِ المُتَغایرة و ما طابَت نفسُهُ فی یومٍ، بَلِ اشتَدَّ مرضُهُ بِما وَقعَ تحتَ تَصرّفِ اطبّاءَ غیرِ حاذقةٍ الّذینَ رکَبوا مَطیّةَ الهوی’ و کانوا ِمَن الهائمینَ... وَالّذی جَعَلَهُ اللّهُ الدّریاقَ الاعظم وَالسّببَ الاتمَّ لِصحّتهِ هُوَ اِتّحادُ مَن عَلَی الارضِ عَلی’ امرٍ واحدٍ و شریعةٍ واحدةٍ، هذا لایُمکِنُ الّا بطبیبٍ حاذقٍ کاملٍ مؤیّدٍ. لَعَمری هذا لَهُوَ الحقُّ و ما بَعدَهُ اِلّا الضَّلالُ المُبینُ..."
میفرمایند عالم انسان را چون کالبد یک انسان ببینید که در غایت سلامت و کمال آفریده شد. و بعد به علل گوناگون در چنگ بیماریها افتاد. و هرگز بهبود نیافت. بلکه بیماریَش هردم شدیدتر شد. زیرا طبیب نمایان دروغین که بر مرکب هوی’ و هوس سوارند و سخت میرانند، به درمان آن برخاستند... آنچه خداوند پاک داروی شفابخش و دریاق اعظم برای بهبود جهان قرار فرموده، اتّحاد همه ساکنان جهان بر امر واحد و شریعت واحد است. و این جز به قیام طبیبی کامل و پزشكی حاذق و مؤیّد بعنایات یزدانی ممکن نیست. سوگند بجانم! این تمام حقّ است و هرچه جز این، گمراهی آشکار و قطعی است...
و اکنون در این کلمات رحمانی بیاندیشیم، میفرمایند:
اِنّا قَد جَعَلنا میقاتاً لَکُم! فَاِذا تَمّتِ المیقات و ما اَقبلتُم اِلَی اللّه، لَیَأخُذَنَّکُم عَن کلِّ الجِهات و یُرسِلُ عَلَیکُم نَفَحاتِ العذاب عَن کلِّ الاَشطار و کانَ عذابُ ربِّکَ لَشدید..." میفرمایند: ما برای شما میقاتی و میعادی قرار داده ایم. چون میقات در رسد و شما هنوز بسوی خداوند روی نیاورده باشید، (به خود و هوسهای خود سرگرم و مشغول بمانید،) البتّه خداوند توانا شما را از همه سوی خواهد گرفت و طوفان عذاب را از هر جهت برشما خواهد فرستاد. و عذاب کردگاری بسیار سخت است!...
محبوب عالم بصراحت میفرمایند:
"میقات اُمَم منقضی شد و وعده های الهی ... جمیع ظاهر گشت و شریعةاللّه از صهیون جاری و اراضی و جبال اورشلیم به تجلّیات انوار ربّ مزیّن. طوبی’ لِمَن تَفَکَّرَ فی کُتُبِ اللّهِ المهَیمِنِ القیّوم... لَو نَذکُرُ ما نُزِّلَ فِی الکتب والصُّحُف فی ذِکرِ هذَا الظّهور، لَیَصیرُ هذاَ اللَوح ذا حَجمٍ عظیمٍ!..." میفرمایند اگر آنچه در آیات یزدانی در بارهء این ظهور اعظم، بر پیامبران پیشین فرود آمده ذکر کنیم، این لوح کتاب بزرگی خواهد شد! خداوند بارها در کتب مقدّسه بشارت داده است که "شریعت نوین یزدانی" از ارض مقدّس بر جهان جاری خواهد شد. محبوب عالم ایرانی است و دو جکومت ستمگر شیعه و سنّی ایشان را طیِّ چهار بار نفی بلد در ارض مقدّس زندانی تمام عمر نمودند! و اینچنین "شریعت اللّه از صهیون جاری" شد!
عزیزان من! ایّام عدل رسیده است و خداوند بیمانند با همه انسانها به عدل و داد رفتار میکند. باید مراقب کردار خود باشیم. میفرمایند:
"اَنِ ارتَقِبوا یا قوم! ایّامَ العدل و اِنَّها قَد اَتَت بِالحقِّ اِیّاکُم اَن تَحتَجِبوا مِنها و تَکونُنَّ مِنَ الغافلین..."
و بنا بر این عدل خالص است که ازهر جهت عالم انسان گرفتار است. بیاد آریم این بیان مبارک را:
"بگو ای اهل ارض! براستی بدانید که بلای ناگهانی شما را در پی است و عِقابِ عظیمی از عقب. گمان مبرید که آنچه را مرتکب شدید از نظر محو شده؟ قسم بجمالم! که در الواح زبرجدی از قلم جَلی، جمیع اعمال شما ثبت گشته."
تردیدی نیست که بلا، بویژه اگر از سوی "پدر مهربان آسمانی" بر انسان وارد شود، رحمت یزدانی است و سبب بیداری و هشیاری میشود. براستی آدمی در کورهء بلا میگدازد و از ناپاکیها پاک میشود و شایستهء عنایات و فیوضات بی اندازهء محبوب ازلی میگردد. این حقیقت و این مژده را در بیان محبوب عالم ببینیم و به آیندهء عالم انسانی براستی امیدوار شویم. میفرمایند:
"عالم منقلب است و انقلاب او یوماً فیوماً (روز به روز) در تزاید. و وجه آن بر غفلت و لامذهبی متوجّه. و این فقره شدّت خواهد نمود و زیاد خواهد شد. بشأنی که ذکر آن حال مقتضی نه! و مدّتی بر این نَهَج (روش و حال) ایّام میرود. (شاید ما اکنون در آن "ایّام" زندگی میکنیم!) و اذا تمَّ المیقات، یَظهَرُ بغتةً ما یَرتَعِدُ به فَرائصُ العالم. اِذاً تَرتَفِعُ الاَعلام و تُغَرِّدُ العَنادلُ عَلیَ الافنان..." چون میقات در رسد، ناگهان "واقعه ای" اتّفاق خواهد افتاد که ارکان جهان از آن خواهد لرزید. و پرچمهای امر یزدانی بر افراشته خواهد شد و بلبل های معانی بر شاخسارهای (عرفانِ کردگاری) به آهنگهای ملکوتی خواهند سرائید. بعبارت دیگر انسانها بسوی "پدر مهربان" باز گشته در دامان مهر او خواهند آرمید.
آری عزیزان من! آن روز نزدیک است که نوع انسان بیدار شود. دلبستگی های خود را به همه مدارس و مسالک، چه دینی چه سیاسی، چه فلسفی و چه اجتماعی ببُرَد.و با اطمینان کامل به داروی نجات بخش روز یعنی "شریعت نوین یزدانی" که "دریاق اعظم" برای سلامت و سعادت انسانی است، روی آرد. سیاسیون و رهبران اجتماعی انواع مسلک های انسان ساخته را آزمایش کرده و از این تلاش خسته شده و میشوند. دینمداران کم کم به عدم رسائی و کارآئی ادیان پیشین پی برده و میبرند و در حالیکه نهایت عشق و محبّت به پیامبر خود و احترام و عزّت به کتاب مقدّس خود دارند، به جمع مؤمنان "شریعت نوین یزدانی" پیوسته، در راه نجات عالم انسان گام بر میدارند. بدیهی است که هر یک از ادیان و مذاهب در زمان خود و با تناسب رشد جسمانی و روحانی، فکری و اجتماعی نوع انسان بهترین فیض الهی و برترین هدیهء پدر آسمانی برای هدایت و رشد آدمیان بوده اند. ولی همه برای این دورهء بلوغ جهان انسان "تاریخ گذشته" اند. باید فرد فرد انسانها این حقیقت را بپذیرند و در راه نو و در "سراپردهء نجاح و فلاح" در آیند.
عزیزان من! دین برای انسان است ونه انسان برای دین!
"شریعت نوین یزدانی" هدیهء یزدان پاک است برای این زمان. آن هم پس از رسیدن به هدف نهائی خود، یعنی حصول وحدت عالم انسانی و بلوغ انسان ها، "تاریخ گذشته" خواهد بود! و عالم انسان را در پیمودن راه بی انتهای کمال به "مشیّتِ لایزالیِ پدر آسمانی" خواهد سپرد.
در تأیید این مطلب وبرای آگاهی و نیز سرور و امیدواری عزیزان، من به یک دو مورد از صدها بل هزارها نمونه از افرادی که به این حقیقت رسیده و تاریخ را نگاشته اند، اشاره میکنم و توضیحی بجا و لازم را هم میافزایم. باشد که سودمند افتد.
1- (PACEM IN TERRIS = صلح در جهان) در 11 اپریل 1963( صدمین سال ظهور بهاءاللّه در عراق) که "بیت العدل اعظم جهانی" (هیأت مدیرهء جهان بهائی) برای نخستین بار و با انتخاب عمومی بهائیان ساکن در 56 کشور عالم، برابر با نصّ صریح <کتاب اقدس> در ارض اقدس، برای رهبری و ادارهء جهان بهائی تشکیل میشد، پاپ جان 23(رهبر جهان کاتولیک) آخرین نامهء کشیشی خود را بنام:
(the Encyclical “PACEM IN TERRIS)
به عالم انسانی تقدیم نمود و نامه شهرت و محبوبیت جهانی یافت. در این سند جناب پاپ 12 اصل اساسی اجتماعی بهائی را با همان کلماتی که در "شریعت نوین یزدانی" مطرح شده است، به "همه انسانهائی که نیّت خیر برای عالم دارند" و همه مؤسّسات بین المللی هدیه کرد. او تأکید کرد که تنها راه صلح و آشتی در جهان انسان، پذیرش و اجرای این اصول است.
گرچه نامه 12 اصل بهائی را شامل بود، امّا از ده ها اصل اساسی دیگر که برای سلامت و سعادت بشر در "شریعت نوین یزدانی" آمده است، در آن اثری نبود. امید است در آینده این کمبود بر طرف گردد!
2- جیمی کارتر (آن رئیس جمهور امریکا که با تسلیم به تئوریسین های ناپخته و نزدیک بین انگلستان، چهل سال پیش، ایران ما، مردم ما و خاور میانه را در آتش انداخت.) در 2009 پس از 60 سال خدمت، کلیسای خود را ترک کرد و بخیال خود و بعبارت خود: "دین خود را بخاطر تساوی حقوق ترک میکنم" ترک کلیسای مأنوس کرد و کلیسا یا کلوپی با "تساوی حقوق" ایجاد کرد. او ندانست و نمیداند که باید عضو 80 کلیسای "من دراوردی" یا کلوپ اجتماعی بشود تا شاید قدری با حال و احوال امروز جهان انسان و با اینهمه نوآوریها و نیازهای فردی و جمعی آدمیان سازگار شود!
در مقالهء خود با عنوان بالا "دین خود را بخاطر تساوی حقوق ترک میکنم!" مینویسد:
"زنان و دختران پیوسته از حقوق خود محروم مانده اند! و این نتیجهء تعبیر کلام خداوند بوسیلهء رهبران دین بوده است. من یک مسیحی پای بند بوده ام و در کلیسا مقام " DECON “ داشته و سالها درس <کتاب مقدّس> داده ام. باور من سرچشمهء قوّت و راحت من بوده است، چنانچه برای صدها ملیون افراد در سراسر جهان بوده و میباشد! بنابرین تصمیم من بر بُریدن علاقه ام و ارتباطم از کلیسای " Southern Baptist " پس از شصت سال، دردناک و مشکل بود. ولکن، بهر حال تصمیمی غیر قابل اجتناب بود. بویژه آنکه دیدم رهبران کلیسا (کانونشن) عباراتی از "کتاب مقدّس" را بدقّت انتخاب کردند و گفتند که خلقت حوّا در درجهء دوم (و پس از آدم) قرار دارد و اوست که منشأ و سبب "گناه نخستین و اصلی" است! و این مفهوم آنرا دارد که زن باید فرمان بردار شوهر باشد. و از خدمت در کلیسا با عنوان DECON محروم است. و حق ندارد در ردهء واعظ (پاستور) و کشیش قرار گیرد.
این باور و اعتقاد که "زن پست تر از مرد است" به یک دین و مذهب منحصر نیست! زنان از مقام مساوی و نیزدر حقِّ داشتن رل مساوی با مردان، در بسیاری ادیان محرومند! افزون بر آن، این عدم تساوی در چهاردیواری کلیسا و مسجد و کنیسه یا عبادتگاه محدود نمیماند. این تبعیض در حقوق و در حُرمت و کرامت انسانی، از آنجا که بدون هیچ مدرک و سندی به منبع و منشأ قدرت و نفوذ یعنی خداوند یا مسیح و پیامبر نسبت داده میشود، در همه ادیان قرنها سرچشمهء همه تبعیضات و محرومیتهای زنان از حقوق مساوی در همه شئون زندگانی بوده است.
این باور که زنان بایستی به خواستهای مردان تسلیم باشند، در غایت اثر و در اقشار تربیت نشدهء انسانها، خود با بهانه و کاربرد انحرافی قانون، به بردگی زنان و اِعمال خشونت به آنان و سرانجام به خودفروشی اجباری و تحمیلی و نیز به انواع ختنه ها و آزارهای جنسی و جسمی بر زنان منجر شده است. و در تقنین و تحکیم قوانین ملّی نیز اثر گذاشته است. بنحوی که در بسیاری کشورها تجاوز جنسی را از دایرهء جنایت خارج میسازد. و ملیونها زن و دختر را از داشتن حقِّ کنترل و نظارت بر بدن و زندگی خودشان محروم کرده است. و آنان را از حقوق مساوی در دسترسی به تعلیم و تربیت تا سلامت و بهداشت، دسترسی به خدمات پزشکی و استخدام و داشتن نفوذ و رهبری در جامعه بازداشته است.
تکرار میکنم که شرم آورتر از همهء اینها، آنکه باور بر این که "زن باید مطیع مرد باشد" نوعی جواز بردگی، اعمال خشونت، خودفروشی تحمیلی، ختنه کردن دختران و زنان و آسیب زدن به بدنهای آنان میباشد. اینها موجب تصویب قوانینی میشود که بنابر آن هیچ نوع تجاوز جنسی را نمیتوان جُرم انگاشت.
اثر این باور و اعتقاد دینی در همه جنبه های زندگی ما مشاهده میشود. چرا در بسیاری کشورها در تحصیل علوم و فنون، پسران مقدّم بر دخترانند؟ چرا باید دختر برای ازدواج از مردان (پدر یا دیگر مردان فامیل) اجازه بگیرد؟ و چرا بسیاری از آنان باید به سبب محرومیت از دسترسی به خدمات پزشکی و پرستاری خطرات بیشماری را در حاملگی و زایمان متحمّل شوند؟
در بسیاری کشورهای اسلامی، زنان در رفت و آمد و مسافرت، محدود به حدودی در چهارچوب قوانین هستند. و یا بسببِ عریان داشتن بازو و مچ پا، تنبیه شدید میبینند! از تحصیل محرومند! حقِّ راندن اتومبیل ندارند! و از حقِّ مساوی در استخدام محرومند! و اگر زنی مورد تجاوز جنسی قرار گیرد، مجرم شناخته میشود! این تبعیض خود در میزان مزد زن و مرد برای کار مساوی نیز اثر میگذارد. چرا حتّا در مغرب زمین تعداد زنان در ادارات و سازمانهای ملّی و دولتی کمتر از مردان است؟
ریشهء اینهمه تبعیض و نابرابری در تاریخ ماست ولی اثر آن در زندگی روزمرّهء امروز ما عیان است. و البتّه این تنها زنان و دختران نیستند که آسیب و زیان میبینند. بلکه این بیعدالتیها به همهء ما آسیب میرساند. تجربه نشان میدهد که صرف پول و وقت در تربیت و آموزش زنان و دختران، جامعه را غنی تر میسازد. زن تحصیل کرده و آموزش دیده اطفال بهتر و سالم تر ببار میاورد و بر رفاه خانواده و درامد ما میافزاید...."
عزیزان توجّه دارید که آقای پرزیدنت از حافظ لسان الغیب کاملاً بیگانه است. چون او درد را آگاهانه دید و فریاد زد:
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست عالمی از نو بباید ساخت ، وز نو آدمی
قلم یزدانی 176 سال پیش حرکتی را در جهان آغاز کرد که سرانجام از آجرهای طلائی یعنی انسانهائی پاک، وارسته و آزاده بنای جهانی طلائی در سراپردهء "نظم بدیع جهان آرای الهی" خواهند ساخت. عالمی از نو بخواهد ساخت وز نو آدمی!
و اکنون نگاهی به تاریخ "شریعت نوین یزدانی" و سرگذشت "مسجون عالم"، "مظلوم عالم" و "محبوب عالم" در"سجن بعید"، "ادرنه" بیاندازیم و با زندگانی آن محبوب و حبیبانش در فاصلهء 1963 تا 1968 آشنا شویم.
"ادرنه" دورترین شهر در امپراطوری عثمانی از وطن محبوب عالم است وحضرتشان شنبه 12 دیسمبر 1963 میلادی (یکم رجب 1280 هجری قمری) در اسارت آن دولت، همراه با عائله و همراهان به این "سجن بعید" وارد شدند. شهر در قرن دوّم میلادی به امرهادریان، امپراطور روم ساخته شده "Hadrianopolis or Adrianople" نام گرفت و بعدها "ادرنه" نامیده شد. در زمستان سخت 1963 زمان ورود محبوب عالم، شهر یکصدهزار نفر جمعیت داشت.
از آنجا که میرزا حسین خان مشیرالدّوله سفیر ایران در اسلامبول سالها عامل اصلی در نفی حضرت بهاءاللّه و اسارت و زندانی شدن ایشان و همراهان بود، بسیار بجاست که بیانات آن حضرت را در لوحی خطاب به او (که پیش از ترک اسلامبول نازل شده و به دست سفیر رسید.) بخاطر آریم. میفرمایند:
"کشتار این همه مظلومان و ستمدیدگان در هر سال و اِعمال بلا و شکنجه بر آنان در هر زمان، شما و نفوسی چون شما را چه سودی رسانیده و میرساند؟ در حالی که میبینید که شماراین مظلومان در هر سال صدها برابر میشوند. و این فزونی شما را در عجز و شگفتی گذاشته فکرتان را در طرح انواع تازه ای از ستم و شکنجه ناامید و مأیوس مینماید!...امر یزدانی فوق هر طرح و نقشه شما و فکر و اندیشهء همگنانتان است. این حقیقت را بدانید که اگر همه کشورهای جهان در برابر من بپاخیزند و مرا مقتول کنند و همهء آنان را که به این نام معروفند از دم تیغ بگذرانند، این آتش ربّانی را خاموشی نخواهد گرفت!"
برگردان فارسی از < God Passes By, P 160-161> اثر ولیّ امر بهائی
و "ای سفیر شاه در اسلامبول! آیا تصوّر میکنی که سرنوشت امر الهی در دست من است؟ و یا خیال میکنی که اسارت من و اهانت و تحقیر من و حتّا کشتن من و نابود ساختنم در جریان و سیر و نفوذ این طرح ربّانی وقفه یا انحرافی ایجاد خواهد کرد؟ تو بسیار در اشتباهی و آنان که چنین گمانی دارند اسیر وهم و خیالند! خداوند یکتا و بی همتا قادر و تواناست. امر خود را مستقرّ و ثابت میکند و حجّت خویش را آشکار میسازد. و مشیّت خود را چنان به اجراء میگذارد که دست تو و دست آنان که از او اعراض میکنند از آن کوتاه خواهد شد! گمان کرده ای که میتوانی خـدای را به عجز آری و او را از سلطنت و قدرت باز داری و خیال میکنی که ساکنان زمین و آسمان را توان مقابله با اوست؟ نه! سوگند به نفسِ حقِّ منیع! آفرینش را توان معارضه با او نیست. از گمان و ظنّ خود بگذر که تو را بی نیاز نکند. به خداوندی پناه آور که تو را آفرید و روزی داد و سفیر مسلمین ساخت! و بدان که خلقت همه به کلمهء امر او هستی یافت و مقاومت با او نتواند!" برگردان فارسی از < The Gleanings…# CX111>
محبوب عالم و عائلهء مبارک و همراهان نازنین در راه اسلامبول به ادرنه مشکلات بسیار تحمّل فرمودند. سرمای سخت نیز مزید بر زحمت بود. تا آنجا که آقا رضا مینویسد که چند پیکر یخ زدهء آدمی را در کنار جادّه دیده بود. مأمور دولت علی بیگ کوشش میکرد راحت زندانیان را فراهم کند. پس از ورود به شهر، خانه ای کوچک در "مرادیه" برای محبوب عالم و خانواده اجاره شد. برادران محبوب، آقای کلیم، میرزا محمّد قلی و یحیی ازل و نیز همراهان در خانه هائی نزدیک به مولای خویش ساکن شدند.
این خانهء کوچک مشرق نزول فیض الهی و قبلهء مؤمنان بود. (طلعت باب فرموده اند: "القبلةُ مَن یُظهِرُهُ اللّه. مَتی’ یَنقَلِب، تَنقَلِب" قبله بهاءاللّه است. هرجا ایشان هستند به آن سو رو کن! ) آیات یزدانی مانند باران بهاری فرود میامد به شتابی که منشی بر ثبت آن قادر نبود! همراهان با تمام مشکلات و کمبودها، با شدّت سرما و امکانات محدود، در آسمان سرور پرواز میکردند، چه که دلدار مهربان در کنارشان بود و گاه گاه به دیدارشان میامد!
امّا علی بیگ در موقع جدائی از محبوب بهـاء از حضرتشان خواهش کرد که درجه اش در ارتش بالا رود. کوتاه مدّتی بعد به ادرنه برگشت با درجهء بیگ باشی. برای تشکّر بحضور مبارک شرفیاب شد. و پس از چندی، باز خواهش ارتقاء بیشتر کرد. و محبوب او را امیدوار فرمودند. و بزودی علی بیگ "میر آلای" شد.او پیوسته با یاران بهائی معاشرت داشت. وقتی به آنان گفت: "اگر محبوب اراده فرماید شاید من پاشا هم بشوم! محبوب به او فرمودند: "تا کی میخواهی زنده باشی؟" و او بزودی "میر آلای" علی بیگ با سرور تمام بعالم بالا رفت.
روزی جمالِ مبارک در باغ کوجک خانه روی به یاران کرده فرمودند: "پرنده ای روی شاخهء آن درخت (با اشاره به درختی) نشسته بود و میگفت محمّد آمد و بلا آمد!" دوستان و همراهان مدّتها بعد این "محمّد" را شناختند!
روزی دیگر محبوب عالم روی به محمود کاشانی فرمودند: "آقا میرزا محمود! تو بلند قامتی و به خداوند نزدیک تری. دعا کن خانهء بهتری برای ما پیدا شود." چندی نگذشت و خانه ای بنام "بیت امراللّه" (خانهء حکم یزدان) در محلّی خوب مسکن جمال مبارک شد و دو خانهء دیگر نیز در نزدیکی آن برای آقای کلیم و ازل بدست آمد. "بیت امراللّه" دو ساختمان اندرونی و بیرونی داشت. اندرونی سه طبقه بود. طبقهء بالا مخصوص محبوب و خانوادهء مبارک بود، طبقهء میانی میرزا آقا محمّد قلی و خانواده، و طبقهء زیرین برخی یاران سکونت کردند. ساختمان بیرونی هم سه طبقه داشت و همراهان را براحتی جای داد. "بیت امراللّه" آب جاری و حمّام هم داشت. از این "خانه ء حکم خـدا" احکام طلعت رحمان به اهل عالم، دانشمندان، فلاسفه، رهبران فکری و سران حکومت ها و رؤسای ادیان در بیداری و هشیاری و آمادگی برای درک "روز خـدا" فرود آمده در الواح مقدّسه نگاشته شد و به حلیهء "نصایح مشفقانهء دوست آراسته" به عموم ساکنان ارض از هر قوم و نژاد و به مسئولان سرنوشت انسانها در هر گوشهء جهان ارسال گشت.
در این زمان جمال مبارک به یک یک همراهان فرمودند که به کاری درخور مشغول شوند تا بتوانند گاه بگاه "ما را میهمان کنید!" همراهان هریک بزودی به کار ی پرداختند. در ضمن محبوب عالم صاحب فرزندی دیگر "میرزا ضیاءاللّه" شدند.
تا یک سال اوضاع آرام بود. در سال دوّم سیّد مجمّد اصفهانی و احمد کاشانی سرشت ناپسند خود را عیان کردند و بنای نافرمانی و عنان گسیختگی گذاشتند. احمد کاشانی بسیار بد دهان بود و در بغداد هم با دیگران گرفتاری داشت. محبوب عالم در لوحی (لوح احمد فارسی) او را اینچنین نصیحت میفرمایند:
"چشم ودیعهء من است، او را بغُبار نفس و هوی’ تیره مکن. و گوش مظهر جود من است، او را باَعراضِ مُشتهیهء نفسیه (شهوت جسمانی) از اصغاء (شنیدن) کلمهء جامعه باز مدار. قلب خزینهء من است، لئالی مکنونهء آنرا بنفس سارقه و هوس خائن مسپار. دست علامت عنایت من است، آنرا از اخذ الواح مستورهء محفوظه محروم منما... بی طلب عنایت فرمودم و بی سؤال اجابت فرمودم و بی استعداد، منتهای فضل و جود را مبذول داشتم... چون ارض تسلیم شوید تا ریاحین معطّرهء ملوّنهء مقدّسهء عرفانم از ارض وجود انبات نماید..."
سیّد محمّد اصفهانی با جسارت و بیرحمی به تحریک هوسِ خائنانهء یحیی’ ازل برای رهبری دامن زد و آنقدر او را وسوسه کرد تا آشکارا به مخالفت با محبوب عالم برخاست. این شکاف در شَملِ همراهان آنقدر شدید و رنج آور بود که تنها کلمات شوقی افندی، ولیِّ مقدّس امر بهائی به بسط آن تواناست.
"شریعتی بیست ساله که آرام آرام از ضربات پی در پی جان بدر میبُرد و بهبودی نسبی میافت، ناگهان با بحرانی مواجه میشد که ریشهء آنرا بسختی لرزانید! نه شهادت جانفرسای طلعت اعلی’، نه توطئه و اقدام جاهلانه نسبت به جان شاه، نه حمّام خون پس از آن از بابیان، نه نفی اهانت آمیزمحبوب عالم بهاءاللّه از وطن و نه حتّا، دو سال انزوای حضرتشان در کوههای کردستان با همه ثمرات و پی آمد های مصیبت بارشان، در شدّت و عظمت، با این نخستین لرزه و اضطراب داخلی که جمعیت نورُستهء آئین نازنین یزدانی را فروگرفت و انشقاقی غیر قابل ترمیم در صفوف مؤمنان بوجود آورد، قابل مقایسه نبود!... رفتار شریرانه و شگفت آور میرزا یحیی’ یکی از نابرادریهای محبوب عالم، نمایندهء (اسمی) طلعت باب و رئیس شناخته شدهء بابیان بلائی بر سر "شریعت نوین یزدانی" آورد که اثر آن تا پنجاه سال بعد بر پیکر امر الهی باقی ماند! این بحران بزرگ را شخص بهاءاللّه "ایّام شداد"(روزهای سخت) نام نهادند. ایّامی که در آن غم انگیزترین پرده دری واقع شد. و "فصل اکبر" (بزرکترین جدائی) اتّفاق افتاد. و این سبب شادمانی دشمنان خارجی امراللّه، از دولتی و دینی شده حربه ای به دست آنان داد تا آشکارا درتلاش خود برای براندازی شریعت یزدانی بکوشند! افزون بر این بسیاری حامیان محبوب عالم را به حیرت آورده سراسیمه کرد و به شهرت و حیثیت بلند امراللّه در چشم تحسین کنندگان غربی آن لطمه ای سخت وارد آورد. عطش بیحدِّ ازل برای رهبری جامعهء بابی و حسد او به برادر بزرگتر که علّت این بحران میشد، از زمانی که محبوب عالم به بغداد نفی شدند، در نهان، در ضمیر او میجوشید. ولکن موقةً در سالهای نخستین که دورهء کمون مقام مظهریت محبوب عالم بود و قوای خلّاقهء حضرتشان حکیمانه در کار شکل دادن و منسجم کردن جامعهء در هم شکستهء بابی بکار میرفت، زیر حجابی پنهان ماند. با نزدیک شدن "یوم اعلان امر جمال قدم در باغ رضوان" این عطش و حسد بشدّت تمام طغیان نموده دل محبوب عالم را از درد و غم بی پایان آکنده ساخت. و براستی ایشان را پیر نمود! و نتایج آن سخت ترین و سنگین ترین ضربه را در زندگانی حضرتشان بر ایشان وارد نمود. این فاجعه و بحران، سراسر با دسائس و طرّاحی ها و تحریکات سیّد محمّدِ شیطان صفت و وسوسه های دائمی او شکل گرفت. او که پند مشفقانه ومنع محبوب عالم را در همراهیش با کاروان مؤمنان به اسلامبول و ادرنه نادیده گرفت، در این زمان و در ادرنه، زیرکانه کوشش خود را درایجاد بحران و بار آوردن فاجعه دوبرابر نمود.
میرزا یحیی’ "ازل" از هنگام بازگشت محبوب عالم از سلیمانیه خود را در انزوای حقارت آمیز در خانه اش و عقب نشینی در هر موقع خطر و فرار به نقاط امنی چون "هلیله" و "بصره" از دید همگان پنهان میداشت. بویژه در "بصره" به شکل و با عنوان یک یهودی کفش فروش زندگی میکرد! ترس و وحشت او بحدّی بود که میگفتند قدغن کرده است که "هرکس را که ادّعا کند مرا دیده یا صدایم را شنیده است، کافر اعلام میکنم." و چون دانسته شد که محبوب عالم به اسلامبول دعوت شده اند، نخست خود را در باغ "هویدر" نزدیک بغداد مخفی کرد و در اندیشهء آن بود که به هند یا کشور دیگر فرار نماید. پیشنهاد محبوب عالم را بر بازگشت به ایران و انتشار آثار طلعت باب نادیده گرفته مردی را بنام حاج محمّدکاظم که شبیه او بود به دفتر حکمران فرستاد و گذرنامه ای برای خود بنام میرزا علی کرمانشاهی تهیه کرد. سپس کتب و آثار طلعت باب را در بغداد گذاشت و بطور ناشناس با عربی بابی بنام ظهیر راهی اسلامبول شد..."
شما عزیزان در نوشتار پیشین با داستان آشکار شدن ازل در نیمه راهِ اسلامبول و همراه شدنش با کاروان محبوب عالم وهمراهان، آشنا شدید. و از رفتار او در پایتخت عثمانی و سرانجام از ورودش به ادرنه آگاهی یافتید. اکنون ماجرا را در کلمات گهربارِ شوقی افندی دنبال میکنیم.
"ازل خود را تسلیم سخنان فریبنده و وسوسه های سیّد محمّد اصفهانی کرد و با چشم انداز خیالیِ رهبریِ جامعهء بابی، همه محبّتها و مراقبتهای محبوب عالم، برادر بزرگ خود را که 13 سال از او بزرگتر بودند و او را در دوران نوجوانی تا بلوغ همه نوع حمایت نموده هدایت کردند، نادیده گرفت." او پیمان محکم طلعت باب را در انتظار ظهور "مَن یُظهِرُهُ اللّه" و اطاعت و ایمان فوری و فوتی به آن محبوب را شکست. و سیّد محمّد که "ضدِّ مسیح Anti -Christ " امر بهائی بود، توانست با وسوسهء دائمی خود او را چنان اغوا کند که در برابر محبوب عالم به دشمنی برخیزد. عمل این دو نفر داستان حاج میرزا آغاسی و محمّد شاه را در مخالفت و عناد با حضرت باب وشریعت بابی تکرار میکند!
ولیِّ مقدّس امراللّه ادامه میدهند: "ازل" پس از تلاش ناموفّق خود از مسموم کردن محبوب عالم و همراهان دلباخته ایشان، (او نوعی زهر در چاه آب خانه ریخت که بسیاری را بیمار کرد!) پس از یکسال از ورود به ادرنه، هوس ریاست و رهبری فکرش را پیوسته آشفته و مشغول میداشت. از آنجا که میدانست برادرش میرزا موسی’ کلیم به دانش پزشکی و اثرات داروها آگهی فراوان داشت، ازاو در بارهء خواص برخی گیاهان و سموم پرسش ها کرد و دانش مورد نظر را بدست آورد. آنگاه برخلاف میل باطنی خود محبوب عالم را به میهمانی در خانه اش دعوت نمود. روزی فنجان مبارک را با نوعی سمّ، بمقدار کافی آلوده کرد که حضرت را به سختی بیمار نموده برای یک ماه دربسترانداخت. محبوب عالم دائماً در تب و لرز شدید بودند و اثرات زهر ایشان را تا آخر عمر به لرزش دست مبتلا داشت! (در محفظهء آثار بهائی در کوه کرمل دستمال آلوده به خون محبوب عالم مورد دید زائران است.) حالِ محبوب بحدّی ناامید کننده بود که طبیب مسیحی، دکتر شیشمان برای درمان دعوت شد. طبیب حالت بیمار را چنان ناگوار دید که ناامیدانه در پای مبارک بخاک افتاد و بدون تجویز داروئی مرخص شد! چند روز بعد طبیب بیمار شد و بزودی درگذشت. پیش از مرگ او محبوب عالم مظهر رحمان به اطرافیان فرمودند دکتر شیشمان خود را فدای ما نمود. آنگاه حضرتشان میرزا آقاجان را بعیادت او فرستادند. طبیب به میرزا آقاجان گفت خداوند رحمان دعای مرا مستجاب فرموده است. پس از مرگم دکتر چوپان را که دانا و امین است به دیدار بهاءاللّه بیاورید." < God Passes By PP163-6 >
محبوب عالم، مظهر رحمان برادر خود را همواره مورد بخشایش خود قرار دادند و حتّا در "کتاب اقدس" او را دعوت به توبه و انابه فرموده به غفران خداوندی مطمئن ساختند!
این مقطع تاریخی را در یک قطعه از <کتاب قطره> ببینیم:
مسمومیت جمالِقِدَم و طبیب قربانی
دو چشـم خــداونـد، امشب تر است جمـــالِ مبــارک بــه بستر در است
ز زهـر بـلا، هیــکل پـــــــاک ربّ درافتــــاده در چنـگ عفــــریت تب
ازل زهــر در کام محبــوب ریخت ز جسم بهـــاء روح شــادی گریخت
خـدا را! چه سـازم به این روزگار؟ کــه اهـــریمـن آزرده پــروردگــار!
بهـــاءِ خـــدا در تـب و تـاب هست امید از دل همــرهــــان رخـت بست
طبیبـــی ز تُـــرکـان نَــاِستـاده رفت سر ازحسرت وغم تکان داده، رفت
پس آنگــه طبیبــی ز اهـــل مسیح، حلیــــم و حکیــم و ملـیـح و صبیـح،
بیـــامـد، سر و روی خــورشیـد را ببـوسید و بوئیـــد و کـــردش دعـــا
طوافـی نمـود از سـرِ شوق و شور بدانسان که سیّــاره هــا گِــرد هــور
به دل گفت: جانـم فـدایت! بهـــــــاء همه مُلک عالـم تـو را، خونبهـــــاء
مـلائــک همـــــه راهیـــــان تــواَند تــو آبـی، همـــه مـاهیـــــان تــواَند
بقـربانـیِ مــن، مــــرا شـــــاد کـــن دل و جــــانم، از بنــــد آزاد کـــــن
فــدا کــن مــرا، تــا به الطــاف یـار بمـــاند تنِ "مَظهــــــرِ کـــــردگـار"
مــــرا در جهــان کار نایـد ز دست تو باشی، که جان جهان از توهست
تـو نور جهـانی، جهان بـی تـو تار تـو ماءِ مَعینـی، فلک بی تــو، نار
اگر عالــم از تـو شود بــی نصیب رود سوی مرگ و فنـا، بی شکیب
دوای همـه دردهـــا، روی تـوست شفای مرض ها، ز جادوی تـوست
مرا گفتگو، جز ز خـوی تـو نیست بگوشم بجز های وهوی تـو نیست
که محبوب دلهـای پاکان بهـــاست
شهِ لامکان، نـور یزدان بهـــاست
خداوند منّان محبوب عالم را حفظ فرمود و یاران که در همه روزهای دردناک از دیدار محبوب محروم بودند، پیوسته در حمد و ستایش ودعا و نیایش به درگاه محبوب ازلی روز لقاء را آرزو میکردند. در نخستین روز که محبوب عالم از بستر برخاستند به دیدار یاران آمدند و چون از بیماری خیّاط باشی شنیدند، دوستان را فرمودند که به احوال پرسی او بروند و محبّت یکدیگر را مهر خداوند رحمان به حساب آرند!
گمان نکنیم که سیّد محمّد و احمد کاشانی احترام و اعتباری برای ازل قائل بودند. ایندو و بویژه سیّد محمّد بارها در بغداد و ادرنه یحیی ازل را و تعبیرات و توضیحات او را تمسخر مینمودند. و او گاه شکایت به محبوب عالم میبرد. و حضرتشان ایشان را به نرمی توبیخ فرموده اندرز میدادند.
عزیزان من! نکته ای بسیار مهمّ که ذکرش غایت ضرورت را دارد، اینست که عهد و پیمانی که طلعت باب از بابیان برای هشیاری و بیداری و انتظارِ ظهور "مَن یُظهِرُهُ اللّه، بهاءاللّه" گرفتند، بحدّی محکم بود که در همه کتب آسمانی پیشین نظیر ندارد. و چنین است که اکثر بابیان"هر نوزده" را به یکدیگر یاد آور میشدند!" و در هر مجلس و محفلی "بهترین مکان را برای جلوس حضرتشان خالی میگذاشتند!" و میدانستند که اگر "بزرگترین مؤمن بابی در ایمان به "مَن یُظهِرُهُ اللّه" آنی مکث کند، از خلعت انسانی عاری است!" و بنابرین بیش از 98 درصد بابیان با طلوع شمس حقیقت، "مًن یُظهِرُهُ اللّه" به عرفان محبوب عالم فائز شدند. معدودی که گمراه شدند مدّتی کوتاه پس از شهرت ظهور حضرت بهاءاللّه، بنام "ازلی" معروف بودند وکم کم در جامعه منحلّ شدند. و حتّا وصیِّ ازل، فرزندش به ساحت حضرت عبدالبهاء مرکز عهد بهـاء آمد و با توبه و انابه به ایشان پناهنده شد.
آری عزیزان من! ازل که پیوسته در ترس و لرز بود و خود را یا بشکل ناشناس در جائی پنهان میکرد و یا از شهری به شهری فرار مینمود. و حتّا در ادرنه با وجود خانهء دربست، بیشتر اوقات را در بین خدمهء محبوب عالم و برادران دیگر وقت میگذرانید، در اثر وساوس شیطانی سیّد محمّد به قتل محبوب عالم برخاست. او در بغداد هم یک بار با تمجمج و در پرده، استاد محمّد سلمانی عاشق جانباخته و دلباختهء محبوب عالم را بقتل آن مظهر رحمان ترغیب و تطمیع کرد و او را چنان خشمگین ساخت که عملاً از ازل برید و تمامی نوشته های او(نمایندهء طلعت باب) را سوزاند! چه بجاست از دلِ این عاشق جانسوخته که غزلهای کم نظیر در ستایش محبوب عالم دارد، ابیاتی چند بشنویم. او چنین میسراید:
بلبلـــی کـو آشیــان عمری است در گلزار دارد کی نظر از گل بپوشد؟ کی خبر از خار دارد؟
گاه گــرید، گاه خنـدد، گاه ســـازد، گاه ســــوزد گاه حیــران و غز لخـوان، دیده بر دلـدار دارد
غرقه دردریای عشقش کی نظر دارد به ساحل او بجان مشتاق موج است و زساحل عار دارد
بر سرِ بازارعشقش جان فروشان راست راهی خودپسند بی ادب، کـــی ره درین بازار دارد؟
وه عجب آب و هوائـــی دارد این باغ الهـــــی خــاکـش از آتش، گُـل آتش، ابــرِ آتش بار دارد
هـرکسـی حُبِّ "بهـــاء" دارد، ندارد حبِّ دنیــا باز سلطـان کــــی نظر بر لاشهء مُـردار دارد؟
عزیزان! این فاجعه و این بحران که در جمع مؤمنان در "یوم قیامت" شکافی "غیر قابل ترمیم" بوجواد آورد، تنها با حکمت و رحمانیت محبوب عالم سالها به تأخیر افتاده بود. و سرانجام با نادانی ازل یا "مرآت ازل" و وسوسه های شیطانی سیّد محمّد به آنچه محبوب عالم "فصل اکبر" نامیدند، منجر شد. یحیی ازل بالمرّه انذارات طلعت باب را نادیده گرفت که میفرمایند: "اگر مرآت (آئینه که خوشید را منعکس میسازد) دعوی شمسی نماید نزد شمس، واضح است که باطل است!" - و فاجعه ای ببار آورد که بایستی در کلمات شوقی افندی ولیِّ امر بهائی بررسی شود. میفرمایند:
"اکنون زمان آن رسید که بهاءاللّه که اخیراً چه شفاهی و چه کتبی در الواح مقدّسه، بارها پرده از مأموریت ربّانی خود برداشته بودند، نمایندهء طلعت باب را رسماً از عظمت و وسعت و کیفیّت ادّعا و مأموریت خویش آگاه سازند. میرزا آقاجان (کاتب وحیِ محبوب عالم) مأمور شد که "سورة الامر" را که بتازگی نازل گشته و دعوت محبوب عالم، جمال مبارک را بتمامه اعلام و اعلان میدارد، با صوت رسا بر او بخواند و پاسخ نهائی او را خواستار شود. میرزا یحیی’ یک روز مهلت خواست تا در مورد پاسخ مناسب بیاندیشد و این مهلت عنایت شد. تنها پاسخی که آمد، این بود: "من خود ادّعائی دارم"! یحیی’ ازل ساعت و دقیقهء نزول وحی را بر خود و مأموریت مستقلِّ خویش را مشخّص کرده لزوم تسلیم و اطاعت مردم را در شرق و غرب زمین اعلام نمود.
چنین ادّعای خودسرانه و گستاخانه از رقیبی پیمان شکن و خائن، خطاب به فرستادهء مظهرِ "ظهوری چنان عظیم"، آشکارا "جدائی و فصل نهائی" بین بهاءاللّه و یحیی’ازل را سبب شد – جدائی و فصلی که یکی از تاریکترین لحظات را در تاریخ امر بهائی نشانه گذاشت. محبوب عالم برای آنکه همراهان در آزادی کامل راه خود را انتخاب کنند، درحال، امر به اجارهء "خانهء رضا بیگ" در بخش دیگری از شهر فرموده، خود و خانواده در 22 شوّال 1282 هجری قمری (10 مارچ 1866 میلادی) به آن خانه نقل مکان نمودند و تا دو ماه در بر خویش و بیگانه، حتّا ملازمین بستند! و نیز آقای کلیم را سفارش فرمودند که نیمی از وسائل خانه را از مبلمان، اسباب فراش و ظروف به خانهء میرزا یحیی’ بفرستد و نیز مُهرها، انگشترها، آثار خطّی و نوشتارهای طلعت باب را که ازل حسودانه در آرزوی مالکیت آنها بود به او تسلیم نماید. و همچنین ترتیبی مطمئن بدهد که نیمی از جیرهء نقدی که دولت برای زندانیان سرگونی میپرداخت به شخض او پرداخت شود. و نیز یکی ازهمراهان را به انتخاب او برای خرید روزانه و بمدّت چند ساعت در اختیار او گذارد. و او را مطمئن کند که آنچه از ایران بنام او برسد به او تحویل خواهد شد."
در این زمان احمد کاشانی به بغداد مراجعت نمود و در آنجا بد دهانی او سبب شد که عربی او را کشت. و خبر آن محبوب عالم را اندوهگین کرد. ولی سیّد محمّد در ادرنه مانده به رفتار مکروه خویش ادامه داد!
آقا محمّد قلی، نابرادری دیگر محبوب عالم و میرزا آقاجان، منشی حضرت در خانهء رضابیگ به محبوب پیوستند و آقاحسین برای آشپزی تعیین شد. ملازمان و همراهان از محرومیت خویش از دیدار محبوب در غایت غم و اندوه بودند و تنها یک روز در محضر مبارک احضار شدند و نصایح مشفقانه ایشان را با دل تنگ و چشم گریان شنیدند. محبوب عالم پس از پذیرائی چای، ضمن اندرز بسیار به ایشان فرمودند: "این روزهای شِداد و خود داری از مقدّرات یزدانی است. شما باید روی بخـدا آرید و همه را در سایهء مهر خود دارید... بردبار و شکیبا باشید و با کسی درگیر نشوید..."
آقا رضا داستان ها از رفتار ازل و همکارانش ثبت کرده است که همه ایرانیان شرافتنمد را شرمنده میکند. از جمله مینویسد؛ میرزا یحیی’ زن خود (مادر فرزندش احمد) را به گدائی به دفتر حکمران فرستاد. و این در زمانی است که چند روز پیش از آن دوهزار تومان از قزوین بنام او رسیده و به او داده شد! و باز یاد میکند که در عراق نیز یکبار زن خود را به گدائی به دفتر حکومت فرستاد و چون از او دلیل این حرکت را پرسیدند عذری بدتر از گناه آورد. "من این کار را نکردم، سیّد محمّد بدون اطّلاع من چنین کرده است!" آقارضا از ذکر این حکایات خجل است و چنین با کلمات خود با محبوب ازلی مناجات میکند: "ای خداوند! میدانی که از ثبت این وقایع تنها یک هدف دارم و آن ذکر ماوَقَع است، آنچه اتّفاق افتاد و ما شاهد و ناظر آن بودیم مینویسم تا برای آگاهی همگان بماتد. ما هرگز از کسی کراهت و نفرت نداشته ایم. ما توکّل بر فضل و جود (یزدانی) داریم تا از دروغ و گزافه محفوظ مانیم. مبادا که از راه عدل و انصاف و امانت و وفاداری منحرف شویم. جز تمام حقیقت را بیان نکنیم. توئی مدد همگان و توئی دانا و توانا."
خورشید پاشا حاکم ادرنه و عزیز پاشا معاون او نهایت احترام را برای محبوب عالم و فرزند ارشدشان، غصن اعظم داشتند. بارها به دیدار میامدند. یک روز نامهء ملتمسانهء ازل را بحکومت به محبوب عالم نشان دادند و این هیکل اطهر را بسیار مغموم نمود. فرمودند "روزهای مقدّر" بسر آمد. "ما خود را منزوی ساختیم شاید آتش دشمنی خاموش شود و این کردارهای ناپسند بروز نکند. ولی اینان از حدّ خود تجاوز نمودند!"
همراهان که روز و شب نداشتند و در فراق روی محبوب میسوختند برق امیدی دیدند و به دعا و مناجات و راز و نیاز افزودند. شام هجران سرآمد. محبوب هر از چند گاه در بیرونی خرامان قدم میزدند و نزول آیات الهی بهار زمین را آسمانی نمود. محبوب عالم از آینده سخن میگفتند که سلاطین و سران خاضع خواهند شد و امر یزدان بلندی خواهد گرفت. بزودی بار دیگر "بیت امراللّه" اجاره شد و زائران بسیار از شرق آمدند و حتّا دو برادر زن ازل در خانهء محبوب سکونت کردند. در این خانه لوحی در پاسخ پرسشهای علیمحمّد سرّاج که مایل به سوی ازل بود، نازل شد که خود کتابی است.
در روزی که شیخ سلمان (حامی نامه های مؤمنان به طلعت باب و پاسخ آن حضرت به یاران- که اکنون با همان مأموریت، درخدمت محبوب عالم بود.) و چند نفر دیگر عازم بازگشت بودند، پس از روشن شدن چراغها، محبوب عالم آقارضا را به اندرونی دعوت کرده با قدرت و هیمنه ای عظیم فرمودند: "بنویس! سوگند بحقیقت خـدا! در جبههء من خورشیدی طلوع نموده که قلم اعلی’ بر چهر تابانش نوشته است: "امروز سلطنت از آن خداوند توانا و محیط است، خداوند علیِّ ابهی’" این آیه چون شمشیری بر پشت شیطان فرود آمد و سپاهیان او بفرار به قعر دوزخ راجع شدند. این است امر و حکم پاک یزدان!" غصن اعظم که حاضر بودند فرمودند این آیه ثبت و ضبط شود! (عزیزان توجّه دارند که در این ظهورخداوند به دو صفت علی و ابهی’، در دو مظهر خود، طلعت باب و حضرت بهــاءاللّه متجلّی است.)
اقامت محبوب عالم، پیامبر اعظم یزدانی در ادرنه (سجن بعید) هر روزش شاهد صدها حادثه و اتّفاق سرنوشت ساز در حرکت آئین جهان گیر بهائی بود. از این وقایع در این نوشتار به ذکر "فصل اکبر" بسنده میکنم و در نوشتار بعدی انشاءاللّه اعلان عمومی و جهانی امراللّه را بکوتاهی بررسی خواهم کرد. امّا پیش از بازگشت به مطلب اصلی ذکر این داستان سراسر حکمت ناگزیر است.
در این زمان در بغداد طرفداران ازل فعّال بودند و ملّا محمّد جعفر نراقی لنگ و زمین گیر یکی از آنان بود. بک شب که یاران در محضر مبارک بودند از معجزات گفتگو شد. محبوب عالم فرمودند گرچه خداوند حکیم هستی را بر اساسی محکم، متین و علمی بنا فرموده است ولی گاهی برای هدایت مردم امور خارق العاده خلاف سیر طبیعی ظاهر میفرماید. حال بد نیست که به ملّا جعفر گفته شود تا از ازل سلامت خود را بطلبد و چون از او مأیوس شد از این عبد طلب نماید تا سلامت تمام به او اعطا شود! - گرچه ملّا جعفر این پیشنهاد را رد کرد ولی یاران را به داستان مأموریت ملّاحسن عمو از سوی علماءِ عراق و طلب ظهور معجزه و پاسخ محبوب عالم انداخت. محبوب عالم بارها بجهت هدایت مردم آنان را به چالش کشیده اند. ( لوح ناصرالدّین شاه، لوح خطاب به ناپلئون سوم و کتاب ایقان نظیر این جالشها را در بر دارد.)
لازم به یاد آوری است که در این زمان سیّد محمّد اصفهانی در اسلامبول دست اندر کار دسیسه ها بود و مشیر الدّوله و دیگران از محبوبیت محبوب عالم در ادرنه بویژه بین سران حکومتی و نیز از اخبار ورود تعداد روز افزون مسافران ایرانی برای زیارت محبوب عالم بسختی متوحّش شده، هر روز به تلاش خود در تبعید "مسجون عالم" به جائی دیگر میافزودند!
و امّا دنبالهء داستان "فصل اکبر" و ظهور امر مقدّس بهائی به قلم ولیِّ مقدّس امراللّه؛
"در این خانه و در ماه جمادی الاوّل 1284 هجری قمری (سپتمبر1867میلادی) بود که واقعهء بسیار مهمّی اتّفاق افتاد و کاملاً شکست و بطلان میرزا یحیی’ و پشتیبانان او را ثابت کرده پیروزی بهاءاللّه را به دوست و دشمن اعلان و اعلام نمود. میر محمّد نامی اهل شیراز که از ترس و جُبن میرزا یحیی’ و پنهان شدن دائمی او بشدّت مشمئز بود، سیّد محمّد را مجبور کرد تا ازل را به مقابلهء با بهاءاللّه وادار نماید تا حقّ از باطل ممتاز شود. ازل نابخردانه به گمان آنکه برادر شریف و جلیلش هرگز چنین پیشنهادی را نخواهد پذیرفت، مسجد سلطان سلیم را محلِّ ملاقات تعیین نمود. بهاءاللّه بمحض شنیدن میعاد، در گرمای ظهر بهمراهی میر محمّد راهی مسجد شدند. مسجد در مسافتی دور، طرف دیگر شهر بود. حضرتشان در حین حرکت در خیابان و بازار بصوت رسا آیات الهیّه را تلاوت میفرمودند. بنحوی که همه اطرافیان و رهگذران صدای مبارک را میشنیدند. برخی کلمات بشهادت حضرتشان در یکی از الواح چنین بود: ’ای محمّد! آن که طلعت روح است (مسیح یزدان است) از مسکن خود خارج شده و ارواح برگزیدگان خـدا و حقیقت پیامبران او بهمراهش میباشند. نظر کن و ببین! ساکنان بهشت علیا را که برفراز سر منند و همه حجّتهای رسولان در دست من است. بگو! اگر همه علماء ادیان، همه فلاسفه و دانایان، همه شاهان و همه فرمانروایان زمین گرد هم آیند، من براستی با آنان مقابله مینمایم. و آیات یزدان، سلطان توانای حکیم را اعلان میکنم. من از کسی واهمه ندارم گرچه تمام ساکنان آسمان و زمین بر من برخیزند... این دست من است که خداوند سپید و رخشان فرموده است تا همه اهل جهان ببینند! این عصای من است که چون بر زمین افکنم، براستی همه آفرینش را خواهد بلعید.’ (اشاره به ید بیضاء و عصای موسی’) ىر این وقت مير محمّد که از پیش به مسجد رفته بود تا ورود بهاءاللّه را اعلام نماید، بازگشت و گفت که مدّعیِ منکرِ حقّانیت و قدرت و اختیارِ ایشان به سبب اتّفاقاتی پیش بینی نشده تقاضای یک یا دو روز تأخیر در مقابله نموده است. بهاءاللّه بمحض ورود به خانه، لوحی در مورد ماجرا نازل فرمودند. در آن میعاد ملاقات را تعیین کردند. و آن را مهر و موم نموده به نبیل اعظم سپردند تا..."
نبیل مأمور شد تا لوح را به واسطهء سیّد محمّد به ازل برساند. و از ازل بخواهد که در صورت استنکاف از مقابله، کتباً اعلام دارد که ادّعای او دروغین است. نبیل تا سه روز، هر روز مراجعه کرد و پاسخی دریافت نداشت! - او بیست و سه سال بعد لوح مبارک را به خطِّ غصن اعظم با مهر و موم جمالِ قِدَم در اختیار داشت. سندی، گواهِ قدرت متعالِ محبوب عالم و غلبهء حق بر باطل!
این فاجعه برای محبوب عالم بسیار دردناک بود. حضرتشان در بسیاری الواح از غم و حسرت نالیدند. و با وجود همهء این بلایا، در کتاب مستطاب اقدس نابرادری حق ناشناس را اندرز میدهند تا بخود آید، باشد که مورد مغفرت خداوند منّان قرار گیرد!
ولیِّ امراللّه ادامه میدهند:
"باید اقرار کرد که شکافی موقّت در جمع مؤمنان و پشتیبانان امر یزدان پیدا شد. مِهر جلالش را خسوفی گرفت و تاریخش لکه دار شد. امّا نام جاودانش پاینده ماند، روح شکست ناپذیرش مستحکم و وحدتش حفظ شد. عهد و پیمان تغییر ناپذیر باب با حقیقت انکار نشدنی، نبوّات بی بدیل بیشمار ... و انذارات پی در پی آن، امر ایزدی را در کنف حفظ و حمایت داشت و وحدت و استحکام و نفوذ و پیشرفت ابدی آن را تضمین نمود." < God Passes By- pp168-70>
با وجود آنکه محبوب عالم به حضور در مجمع اشراف میل نداشتند، خورشید پاشا میهمانی بزرگی بافتخار ایشان بیاراست و بزرگان شهر را مسحور و مجذوب بیانات حکیمانهء محبوب کرد. غصن اعظم نیز در بین حاضران ممتاز بودند.
یکی دیگر از خانه های ادرنه که مسکن محبوب شد خانهء نوساز عزّت آقا بود. این مکان شاهد نزول آثار و الواح بسیار و حضور تعداد بیشماری زائران حرم یار بود. یک روز محبوب در حال قدم زدن در بیرونی، فرمودند: "امروز در گرمابه چیزی به ناصرالدّین شاه نوشتیم که هنوز استنساخ نشده است. ولی چه کسی زنگوله را به گردن گربه خواهد آویخت؟" (در نوشتار های بعد پاسخ این پرسش را خواهیم دانست.)
و در این زمان بسیار حسّاس بود که چنانچه ذکر شد اعلان عمومی امر جهانی جمال ابهی’، بهاءاللّه انجام پذیرفت. این "نفخ صور" را در کلمات ولیِّ امر مطالعه کنیم. میفرمایند:
"گرچه ایشان (محبوب عالم) از بار غم خمیده شدند و هنوز از اثرات زهری که بجانشان ریخت رنج میبردند و بخوبی از یک سرگونی محتمل دیگر آگاه بودند، ولکن بدون توجّه به ضربه ای که امر مقدّسشان تحمّل کرد و خطراتی که آن را تهدید مینمود، حتّا پیش از آنکه ماجرا پایان یابد، بی پروا با قدرتی بی تا و بی نظیر به اعلان مأموریتی که بامانت به ایشان سپرده شده بود به ارباب قدرت در خاور و باختر قیام فرمودند. خورشید تابان ظهور با این اعلان عمومی در وسط الزّوال درخشیدن گرفت و شریعت مقدّسشان با تمامی قدرت ربّانی خود در جهان جلوه گر گردید.
یک دوره از فعالیت معجز آسا آغاز شد که رخشنده ترین دور در عهد ظهور بهاءاللّه (چهل سال رسالت) بحساب میاید. روز و شب (بگواهی یک شاهد عینی) آیات الهی چون باران نیسانی در نزول بود، به سرعت و تعدادی که کسی به ثبت آن قادر نبود. میرزا آقاجان پیوسته مینوشت و غصن اعظم استنساخ میفرمود. لحظه ای درنگ جائز نبود... بهاءاللّه خود در اشاره به این مطلب میفرمایند: ’نزول آیات... از ابر عنایت به سرعتی است که در هر ساعت معادل هزار بیت نازل میشود.’ و ’در این روز، فیض خداوندی چنان جاری است که اگر منشی توانائی باشد در یک شبانه روز معادل بیان فارسی آیات از آسمان قدس ربّانی نازل میگردد.’"
< God Passes By- pp169-70>
عزیزان برای آگاهی از کتب و الواح محبوب عالم میتوانند به سایت های بهائی و کتابخانهء بهائی در اینترنت مراجعه نمایند. گرچه سورة الامر، لوح غصن، الواح ملوک، سورة الملوک و لوح خطاب به پاپ اعظم و بسیاری دیگر هر یک حقایق روحانی بیشماری را بر وجه عالم انسانی میگشایند و براستی پرده از طرح یزدانی در استقرار ملکوت الهی در جهان خاکی برمیگیرند، من در اینجا "لوح احمد" را که خطاب به احمد یزدی به زبان عربی نازل شده و در اسلامبول بدست او رسید. به دوستان و عزیزان هدیه میکنم و سپس نکاتی چند را در رابطه با این لوح در میان میگذارم. احمد یزدی عازم زیارت محبوب عالم در ادرنه بود ولی با دریافت لوح به ایران بازگشت و با وفا و فدای تمام لحظات عمر دراز خویش را به اعلان ظهور من یظهره اللّه، بهاءاللّه مشغول بود.
هُوَالسّلطانُ العلیمُ الحکیمُ
هذِهِ وَرقَةُ الفِردوسِ تُغَنّی عَلی’ اَفنانِ سِدرَةِ البَقاء بِاَلحانِ قُدسٍ مَلیحٍ وَ تُبّشِّرُ المُخلصینَ اِلی’ جِوارِ اللّهِ وَالمُوَحّدینَ اِلی’ ساحَةِ قُربٍ کَریمٍ. وَ تُخبِرُ المُنقَطِعینَ بِهذَا النّبَأِ الّذی فُصِّلَ مِن نَبَأِ اللّهِ المَلِکِ العزیزِ الفریدِ. وَ تَهدِی المُحِبّینَ اِلی’ مَقعَدِ القُدس، تُمَّ اِلی’ هذَا المَنظَرِ المُنیرِ. قُل اِنَّ هذا لَمَنظَرُ الاکبرُ الّذی سُطِرَ فی اَلواحِ المُرسَلین. وَ بِهِ یُفصَلُ الحقُّ عَنِ الباطِلِ وَ یُفرَقُ کُلُّ اَمرٍ حَکیمٍ. قُل اِنّهُ لَشَجَرُ الرّوح الّذی اَثمَرَ بِفَواکِهِ اللّهِ العلیِّ المُقتدرِ العَظیمِ.
اَن یا احمَدُ فَاشهَد بِاَنّهُ هُوَاللّهُ لا اِلهَ الّا هُوَ السّلطانُ المُهَیمِنُ العزیزُ القَدیرُ. وَالّذی اَرسَلَهُ بِاسمِ عَلیٍّ هُوَ حقٌّ مِن عِندِاللّهِ وَ اِنّا کُلٌّ بِاَمرِهِ لَمِنَ العامِلینَ . قُل یا قومِ فَاتّبِعوا حُدودَاللّهِ الَّتی فُرِضَت فِی البیانِ مِن لَدُن عَزیزٍ حَکیمٍ. قُل اِنّهُ لَسُلطانُ الرّسُلِ و کتابَهُ لَامُّ الکتابِ اِن اَنتُم مِنَ العارفینَ. کَذلِکَ یُذَکِّرُکُمَ الوَرقاءُ فی هذَا السِّجنِ وَ ما عَلَیهِ اِلّاَ البَلاغُ المُبینُ. فَمَن شاءَ فَلیُعرِض عَن هذَا النُّصحِ وَ مَن شاءَ فَلیَتّخِذ اِلی’ رَبِّهِ سَبیلاً. قُل یا قَومِ اِن تَکفُروا بِهذَهَ الآیاتِ، فَبِایِّ حُجّةٍ آمَنتُم بِاللّهِ مِن قَبلُ؟ هاتوا بِها یا مَلَأَ الکاذِبینَ. لا فَوَ الّذی نَفسی بِیَدِهِ، لَن یَقدِروا وَ لَن یَستَطیعوا وَلَو یَکونُ بعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیراً.
اَن یا اَحمَدُ لا تَنسَ فَضلی فی غَیبَتی ثُمُّ ذَکِّر اَیّامی فی اَیّامِکَ ثمَّ کُربَتی وَ غُربَتی فی هذَا السِّجنِ البَعیدِ. وَ کُن مُستَقیماً فی حُبّی بِحَیثُ
لَن یُحَوّلَ قلبُکَ وَ لَو تُضرَبُ بِسیوفِ الاَعداءِ وَ یَمنَعُکَ کُلُّ مَن فِی السَّماواتِ وَ الاَرَضینَ. وَ کُن کَشُعلَةِ النّارِ لِاَعدائی وَ کَوثَرِ البَقاءِ لِاَحِبِّائی، وَ لا تَکُن مِنَ المُمتَرینَ. وَ اِن یَمَسّکَ الحُزنَ فی سَبیلی اَوِالذّلّةُ لِاَجلِ اسمی، لا تَضطَرِب، فَتَوَکّل عَلَی اللّهِ ربِّکَ وَ رَبِّ آبائِکَ الاوّلینَ. لِاَنَّ النّاسَ یَمشونَ فی سُبُلَ الوَهمِ. وَ لَیسَ لَهُم مِن بَصَرٍ لِیَعرِفوا اللّهَ بِعُیونِهِم، اَو یَسمَعوا نَغَماتِهِ بِآذانِهِم، وَ کَذلِکَ اَشهَدناهُم اِن اَنتَ مِنَ الشّاهِدینَ. کَذلِکَ حالَتِ الظُّنونُ بَینَهُم وَ قُلوبِهِم وَ تَمنَعُهُم عَن سُبُلِ اللّهِ العَلیِّ العَظیمِ. وَ اِنّکَ اَنتَ اَیقِن فی ذاتِکَ بِاَنَّ الّذی اَعرَضَ عَن هذَا الجَمالِ، فَقَد اَعرَضَ عَنِ الرّسُلِ مِن قَبلُ ، تمَّ استَکبَرَ عَلَی اللّهِ فی اَزَلِ الآزالِ اِلی’ اَبَدِ العابِدینَ.
فَاحفَظ یا اَحمَدُ هذَا اللوحَ تُمَّ اقرَأهُ فی اَیّامِکَ وَ لا تَکُن مِنَ الصّابِرینَ. فَاِنَّ اللّهَ قد قَدّرَ لِقارِئِهِ اَجرَ مِأَةِ شَهیدٍ ثُمَّ عِبادَةِ الثّقَلَینِ. کَذلِکَ مَنَنّا عَلَیکَ بِفَضلٍ مِن عِندِنا وَ رَحمَةٍ مِن لَدُنّا لِتَکونَ مِنَ الشّاکِرینَ.
فَوَاللّهِ مَن کانَ فی شِدّةٍ اَو حُزنٍ وَ یَقرَأُ هذَا اللَوحَ بِصِدقٍ مُبینٍ، یَرفَعُ اللّهُ حُزنَهُ وَ یَکشِفُ ضُرَّهُ وَ یُفَرِّجُ کَربَهُ وَ اِنَّهُ لَهُوَ الرّحمنُ الرّحیمُ وَالحَمدُ لِلّهِ ربِّ العالَمینَ.
ثُمَّ ذَکِّر مِن لَدُنّا کُلَّ مَن سَکَنَ فی مَدینَةِ اللّهِ المَلِکِ (العزیز) الجَمیلِ، مِنَ الّذینَ هُم آمَنوا بِاللّهِ وَ بِالّذی یَبعَثُهُ اللّهُ فی یَومِ القیامَةِ وَ کانوا عَلی’ مَناهِجِ الحَقِّ لَمِنَ السّالِکینَ. 152
این لوح مبارک شاید بیش از هر لوح و مناجات نازله از قلم اعلی’ در پهنهء جهان به اکثر زبانها تلاوت میشود و اصل آن در "محفظهء آثار بهائی" در ممالک متّحدهء امریکا در شهر شیكاگو محفوظ است.
در این لوح، مظهر کلّی یزدان پاک بلبل بهشتی است که بر شاخسار "سدرهء بقاء" (شجرهء طیّبهء ظهور الهی) به الحان خوش میسراید و بندگان خـدا را در چهار گروه خطاب فرموده، مخلصان را به "جوار پروردگار"، موحّدان را به "درگاه قرب کریم"، وارستگان را به "این خبر که خبر یزدانی است" و عاشقان را به "مقعد قدس" (مقعد صىقٍ عند ملیکٍ مقتدرٍ- قرآن 54:55) و "جمال رخشندهء نورانی" دعوت میفرماید!
ظهور ربّانی "شجر روح است و به میوه های یزدانی بارور"، در همه آیات پیشین و کتب پیامبران دیرین به آن نبوّت شده و فصل بین حق و باطل میکند!
طلعت باب "سلطان الرّسل" میباشند و کتاب او، بیان "امُّ الکتاب" است وهمه به اطاعت از آن مأمورند. (توجّه داریم که طلعت باب بصراخت میفرمایند: "بیان و آنچه در اوست، تحفه ایست مَن یُظهِرُهُ اللّه را")
آیات یزدانی حجّت مظهر ظهور است و اگر آیات "ورقاء" زندانیِ یزدانِ پاک انکار شود، باورهای پیشین بر کدام حجّت استوار است؟
فضل محبوب عالم را در غیبت ایشان به یاد آریم و در لحظات زندگانی خود "غربت و کربت" حضرتشان را در این ایّام، در "سجن بعید" یاد کنیم.
چنان در عشق محبوب عالم پایدار باشیم که در زیر شمشیر قلب ما مضطرب نشود و ساکنان زمین و آسمان ما را منع نتوانند!
به حبِّ خداوندی چنان شعله ور باشیم که نورش هادی گمراهان و گرمایش حیات بخش دشمنان گردد. و درهمانحال، دوستان خـدای را چون آب زندگانی، حیات پاینده بخشیم!
توکّل بر خـدا کنیم و از غم و ذلّت در راه حبِّ محبوب آزرده نشویم. به مردمان نیاندیشیم چه که اکثرشان گرفتار اوهامند. نه بصیرت دیدار حقیقت دارند و نه گوش شنیدن نغمات یزدانی! و سبب آن پرده های گمان است که بین آنان و دلهایشان حائل است و راه خداوندی را نمیابند!
یقین آریم که هرکس جمال و جلال یزدان پاک را در این ظهور اعظم نبیند، با همه پیامبران بیگانه است و لازال در انکار و استکبار بوده است!
محبوب عالم تلاوت این لوح را سفارش فرموده و پاداشی عظیم برای خوانندهء آن عنایت میکنند: اجر صد شهید و پرستش دو جهان!
و این پاداش صِرف فضل و رحمت یزدانی است.
و نیز دستور میفرمایند که در سختی و اندوه لوح را با باور راستین تلاوت کنیم تا گشایش الهی برسد. خداوند رحمان و رحیم است و شکر و سپاس او راست!
در پایان، محبوب عالم دوستان را در مدینة اللّه بغداد تحیّت و تکبیر میرسانند!
عزیزان! از پیش دانستیم که احمد لوح را تلاوت کرده راه بغداد و ایران را در پیش گرفت تا "نبأِ عظیم" را به منتظران برساند! و در این راه بلایای بسیار را بجان خریده هرگز ننالید.
----
نوشته شده توسط دکتر پرویز روحانی