سپاس خدایرا که نامها و صفات خود را در اجرای اوامر خویش در همه طبقات هستی نافذ و مؤثّر نمود. و آثار آنها را بروشنی در جهانهای دیده و نادیده عیان فرمود. و نشانه های آن نامها و صفات را در غیب و شهود آشکار کرد. و باین ترتیب حقیقت مقدّسهء آفرینش را که از آن نامها و صفات فیض میابند و آگاهی میگیرند و متأثّر میشوند، برای پیدائی شئون حضرتش در حرکت هستی در سطوح بیشمار فلک کمال، چه در قوس نزول و چه در قوس صعود، گسیل داشت. و آن نامها و صفات را مبدأ هستی در عالم ایجاد قرار داده، مصدر حقایق ثبت شده در مراتب آفرینش، به اعلی’ درجهء معیّن شده از پیش، گردانید. پس چون خورشید آن نامها و صفات با نیروی جاذبه و ناشرهء خود بر حقایق پوشیده در ذاتِ غیب تابید سبب برخاستن، منتشر شدن، پراکنده شدن، منظّم شدن، بهره مند شدن، خبر یافتن و اثر پذیر شدنِ همهء هستی شد تا شئون رحمانیّت خـداوندی و آثار صمدیّت (پایندگی و پیوستگی) او پیدائی گیرد. پس آن مهر تابان با زینت و زیور انوار (بعد از پاره شدن پرده ها) آشکار گردید. و در افلاکِ توحید (وصفِ یکتائی و ذکر بی همتائی) و مدارهای تقدیس (پاکی و ستایش از پیراستگی) و دایره های تهلیل (شوق و ذوقِ هلهله و تحمید) بحرکت و سیر آمد.
خورشیدهای تسبیح خداوند در دایرهء ای درخشان در فضای بی پایان که هیچ جهت و سمتی آنرا محدود ننماید و اشارات را بآن راه نیست، قرار گرفت. پاک و مقدّس است آفریدگاری که آفرینشِ آنرا آغاز کرد، آنرا به نظم آراست و بچراغهای بیشمار و کرات تابندهء بیرون از حساب که هرگز نیستی آنرا نگیرد، زینت کرد. از آنست که میگوئیم: "جنود کردگاری را کس شماره نداند."
حضرتش مدارات این ستاره های الهیّه را افلاکِ بالا قرار داد. و اجسام معادل و قرینهء با آن افلاکِ روحانیِ لطیفِ سیّال که جاری و موّاج است و لرزان و جنبان، بشکل دُرهای رخشان و تابان در دوائر بیشمارِ نامتناهی بصورت کوکبهای درخشان در فضائی بی انتها به شناوری داشت. این همه بکمک و تأیید سازنده و آفریننده ای محاسب و مقدِّر، و شکل دهنده ای یکتا و بی همتا هستی یافت.
و از آنجا که حکمت بالغهء احدیه حرکت را، چه جوهری یا عَرَضی، چه روحانی یا جسمانی همراه و ملازم هستی قرار داده است و این حرکت بایستی زیر عوامل و سببهای اندازه گیرنده، بازدارنده و نیز شتاب دهنده با محاسبات بسیار دقیق و موزون اداره شود. و الّا نظام کلّی برهم خورده استحکام و قوام هستی متزلزل میگردد، اجرام متلاشی میگردند و کواکب بر هم میریزند. لذا برای ایجاد این نظام موزون نیروی جاذبهء عمومی بین همه اجسام و اجرام برقرار فرمود که بر آنها غالب و حاکم است و بر طبق روابط محکم و موافق و معادل که با عظمتِ این بناءِ بزرگ هم آهنگی دارد در بین حقایق این جهانهای نامتناهی با نیروی جذب و انجذاب و حرکت و تحرّک و دَوَرانِ غالبهء حاکمه و در نتیجه درخشندگی و نورپاشی و منوّر ساختن دیگر کرات، تعادل آفرینش را برقرار و برای مدّت معیّن تأمین و تضمین نمود. ازین محاسبات دقیقه و عوامل موزونه، خورشیدهای قدسیّهء نورانی با جهانهائی از نور و بیرون از شمار و بهمراه اجرام کوچکتر که تابع آن خورشیدها بوده و سیّارات آن ستاره ها را تشکیل میدهند بوجود آمده، در آسمانها و بر روی دایره ها و مدارات بحرکت آمدند. و اینچنین نظام هستی تمام و کامل شد، و انتظام کلّی برقرار گردید. نظمی یکتا پدید آمد. ساختمانش اکمال پذیرفت. در غایت زیبائی جلوه گر شد. بنیانش ثابت گشت و برهانش تحقّق یافت. - مقدّس است و متعالی آفریننده ای که محور جاذبهء نگهدارنده و فیض بخش، مدیر و مدبّر و محرّک این خلقت عظیم است. براستی او از هر نعت و وصف و ستایش و از آنچه، به آن، اهل عرفان و دانش او را ستایند منزّه و مبرّاست.
ای آنکه از فَیَضان دریای بی انتها و اعظم که در موج و خروش است و همهء امم و قبایل را بهیجان آورده، جمله را بحرکت و جنبش واداشته و با توانی بیمانند بر همه کرانه های هستیِ بی کرانه میتازد، بهره و نصیب داری. خوشا بحال تو که در کهف منیع پناه گرفته وبه رکن شدید و محکم یعنی مقام تبتّل و مناجات به حضرت احدیت چنگ زده، از ظنونِ فنون و علوم درگذشته و از اوهامِ فهمِ کوتاهِ آفریدگان برتر خرامیده به چشمه های حقایق و اسرار شتافتی. تشنگیِ جان و وجدان را از آبی که از سرچشمهء فراتِ علم و دانش که منبع همه دریاها و منشأ همه نهرهاست، فرو نشاندی. پس بدان که هر پدیدهء بی انتهائی، خلقتی بی انتها میافریند. حدود و محدودیت صفت موجودِ محدود است. تصوّر حدّ و حصر در جهان هستی نادرست است و با حقیقتِ خلقت بیگانه میباشد. پس چگونه میتوان بدون دلیل و برهان برای عالم و اکوانِ خداوندی حصر و حسابی بخیال و گمان تصوّر نمود؟
با بینائی و تیز بینی درین کور جدید بنگر. آیا در شأنی از شئون این آفرینش بدیع [ظهور جهانی خداوندی] حدّی و حصری دیده میشود؟ نه! سوگند به عزّت و بزرگواری او. بلکه شئون او همه موجودات را فرا گرفته و از احصاء مقدّس و مبرّاست. اگر بی انتهائی و بی نهایت را در عالم وجود مشاهده مینمائی، پس به باور تمام بدان که شئون رحمانیّه را حدّی و حصری نیست.
هستی مادی و جهان جسمانی را از شئونات روحانی و رحمانی قیاس گیر و بدان که جسمانیات آیات، نشانه ها و انعکاسات آفرینشِ روحانی است. و بنابرین جهان مادّی را حدّی و کرانه ای نیست. و هر پدیده ای در پائین، آئینهء پدیده های عالم بالاست. پس عوالم علیا و عوالم سفلی’، روحانیات و چسمانیات، جوهرها و عَرَضها،کُلها و جزء ها، مبادئ و مبانی، اشکال و معانی، حقیقتِ همه آفریده ها و پیکر آنها و بالاخره صورتها و باطن ها، همه برخی به برخی مرتبط، متوافق و متطابق هستند. بنوعی که بصیرتِ پاک در قطره، نظام دریا، و در ذرّه، آثار و تطوّرات خورشید را، البتّه برحَسَب قابلیت و استعداد آن بروشنی مشاهده مینماید.
زیرا هر جزئی نسبت بآنچه پائین آن قرار دارد، کلّ است. و هر کلّ نسبت به حقایق و آفریده هائی که ازان بزرگتر است، البتّه در نزد کوته بینان، جزئی دیده میشود. پس کلّیت و جزئیّت امری اضافی است و شأنی نسبی. و اگر با نظر رحمت خداوندی دیده شود، رحمت او همه را فرا گرفته! یعنی همهء آفرینش در دریای رحمت او غوطه ور است و همه در قیاس با رحمت او یکسانند.
پس بدان که هیأت جامعه در نظامِ خلقت شامل همهء هستی است چه کلّی و چه جزئی، چه در پیدائی و چه در پنهانی. بنابر این همانسان که جزئیات در شمار نامتناهی است، بهمین نحو کلیّات جسیمه و حقایق عظیمهء آفرینش از شمار و عدد خارج است. و چنانچه مشارق توحیدو مطالع یکتائی و تفرید و خورشیدهای تقدیسِ [ذات الهی] از حدود و قیودِ عددی برتر و متعالی است و جهانهای روحانی نورانی از حدودِ محاسبه خارج است، بهمین طور عوالم هستی مادّی و جسمانی بی نهایت است. و خرد و فهم انسانی آنرا نشمارد و ادراکات دانشمندان آنرا احاطه نکند. در حدیث مشهور با نظر دقیق بنگر و بفکر عمیق بیاندیش. معانی نهانی آن دلیل بر وسعت بی انتهای جهان آفرینش است. و برهان بر آنست که عظمت خلقت از درک خرد برتر و از حدود مقدّس میباشد.- این است برگردان آن حدیث: "خداوند تعالی’ صدها هزار هزار قندیل آفرید. و همهء آسمانها و زمین و آنچه دراندو و بین آنهاست حتّی بهشت و دوزخ را در قندیل واحد قرار داد. و آنچه در قنادیل دیگر است، کسی جز خـدا ازان آگاه نیست." آنچه را دانشمندان، فلاسفه و عرفا برایش حد و حصر تصوّر میکنند نتیجهء کوچکی و خُردی دایرهء خرد و ادراک آنان است. و نیز از بیخبری و در پرده بودن آنهاست. زیرا قریحهء آنان جامد و ادراکشان از کثرت پرده های حاجب مخمود است. در هر دور و کور، رزق و روزیِ مخصوص مقدّر است و مقسوم. و شأنی خاصّ معیّن است و معلوم. حقایق وجود بر حَسَبِ مراتب، درجات، استعدادها و آمادگیِ ادراکات، به تدریج ظاهر و عیان میگردد.
مثلاً در حقیقت انسان تفکّر نما که چگونه کمالات جسمانیه، نفسانیه، فضائل روحانیه و توانائیهای وجدانیه کم کم و بتدریج ظاهر میشود. ظهور و پیدائی این کمالات و کار آئی و کاربری آنها در مراتب مختلفه در مقام نطفه تا معارج رشد و بلوغ بتدریج پیدا شده به کار میپردازد. جهان آفرینش را هم، چه از عوالم دیده و چه از جهانهای نادیده، باین منوال در نظر آر. در آنچه در این دور عظیم و عصر فخیم ظاهر شده بیاندیش و بستایش و نیایش و بسپاس و بزرگداشتِ خداوند زبان گشا که چگونه مهروحدانیّت و حقیقت صمدانیّت خود را در این مطلع و مظهر بلند، بزرگ، قوی و قدیم ظاهر فرمود و از انوار نافذه و حامیهء [پشتیبانِ] آن که بر آسمانها و اراضی [ارواح و نفوس] تابید، حقایق کلِّ اشیاء تغییر ماهیّت داد و معانی جدیدهء کلیّه ظاهر شد وصنایع و بدایع عالیه شکوفا گردید. این همه میوه های نیروی نامیّهء این اشعّه و انوار است. جهانها دانش و هنر و فن آشکار شده و میشود. اسرار پوشیده پیدا و رموز پنهان عیان گشته و میگردد. زیرا این کور کریم و دور عظیم عصر ظهور حقایق و اسرار است و پیدائی شئون رحمانیه در مرکز انوار. و پدیداری گنجهای پنهان در جهانهای پروردگار بزرگ مهربان. امروز از قطرات امواج دریاهای آیات ظاهر میشود. و بینندهء بینا در ذرّات تجلّی خورشیدهای اسماء و صفات خداوندی مشاهده مینماید. مردم امروز در سنگِ سخت اسراری را کشف میکنند که گذشتگان در آئینه های روشن نمیدیدند. زیرا در این ظهور اعظم اگر با نظر پاک دیده شود ابواب مکاشفه و شهود [دانش و عرفان] باز گشته و بالهای افکار و اندیشه های وسیع از شبکهء اوهام و خیالات آزاد شده، پرده ها دریده، حجابها برافتاده، و اسرار از نهانها بدر آمده است.
زمانیکه عالم وجود در ناتوانی و درهم ریختگی بود [دور کودکی را میگذرانید] تحقّقِ ظهوری چنین بزرگ و طلوعی اینچنین سترگ از بالاترین نقطهء اشراق ممکن نبود. آستعدادها و آمادگیها باید بتدریج پیدا میشد، تا چنین ظهوری واقع شود. در آیندهء نزدیک با کمال سرور و شادی خواهید دید که آثار انوار این شمس حقیقت، در هر گوشهء جهان هزاران جلوهء نو از حکمت و صنعت ظاهر کند. و دُرهای معانی و بدایع ازین دریای موّاج بر ساحل جهان انسان ریزد. از فیضان ابرهای این [بهار روحانی] چشمه های عرفان و دانش جاری شود و همگان ازان سیراب گردند. پس خوشا بحال آن نفوس که به پرده های اوهامِ دانش نما محتجب نگردند. و آفتابهای علوم و حقایقِ جواهرِ ادراک را در این "روز خـدا" بدیدهء باز ببینند. و شاد باد ارواحیکه پرده از پیش چشم دریده در این روزیکه همهء دیده ها حیران است، بدیدار تجلّیاتِ طلعت مختار فائز شوند. و وای بر آنان که در این روز رستاخیز کورند و از ربّ اعلی’ و پروردگار بزرگ بیخبرند. گوشهایشان ناشنواست و ندای برخاسته از فردوس ابهی’ را نمیشنوند.
بگو: "ایخـدای من! اگر در هر جزئی از اعضای بدنم، زبانی فصیح میافریدی که بمعانی رقیقه و لطیفهء پاک از اشارات، بحمد و سپاس تو پردازد و در همه اعضایم بستایش تو مشغول گردد، هرگز از عهدهء شکر این نعمتت که مرا موفّق به ایمان نمودی برنیایم. مرا بعرفان مظهر رحمانّیتت و مطلع یکتائیت و مشرق آیاتت مؤیّد داشتی و محلّ نزول نشانه های قیّومیتت را بمن شناساندی و نامهای بیشمار خود را باین بنده آموختی. به چه نام تو را بخوانم که همه نامهای خوب ازان توست. از دیدگانم پرده برانداختی، نغمات طیور قدس را که بر شاخسارهای درخت بقاء میسُرایند، بگوشم فرا خواندی و از جام کافور و آب پاک حیات که از دست ساقی عنایت در این دور اعظمِ اکبر به دور آمده نوشاندی."
ای کسیکه در فضاء محبّت اللّه پرواز میکنی! بدان که معارف، دانشها و حکمتهائی که در ادوار گذشته ظاهر شد و در جهان بالید و درخشید بالنّسبه به علوم و معارف و حقایق مسائل الهیه و رموز دنیویه که در این دور افخم اعلی’ از پرده برون آمده و میآید و به تدریج عیان میگردد، حکم مبادئ و اشارات دارد. و قسمت بزرگ آن از اوهام و شبهات است. زیرا حقیقت جامعهء عالم آفرینش و ظهور آن، در ساحت کردگاری، مثل حقیقت انسانیه است که لزوماً باید مراحل کودکی، نوجوانی و جوانی را بگذراند و بآستانهء بلوغ و کمال پا گذارد. آنچه از صفات و نیروهای انسانی در آن مراحل ظاهر و عیان شده نسبت به شئون و کمالات و کرامتهای ملکوتی که از حقایق انسانی در زمانهای بلوغ و کمال ظاهر شده و خواهد شد، قابل مقایسه نیست. بنابرین باید این امر را میزان تفکّر و تفرّس در همهء امور قرار دهیم. و تنها بذکر داستانها و گفتارهای دیگران که در بین مردمان رائج است و بیشتر از وهم و خیال آمده است، نپردازیم. آن گفته ها و نوشته ها پر از داستانها و قصّه ها و گزافه گوئیهای کودکانه است و نزد صاحبان بصیرت و خردمندان ارزش چندانی ندارد. پس باید در تحقیقِ مسائل و کشف اسرار و رموز نهان و پنهان در هویّت آفرینش با دلایل واضحه و حجّتهای بالغه با موازین تامّهء کامله آغاز کاوش و جستجو نمائیم. و در امثال این امور از مردان حق جوی و کاوشگرانی که دیدهء باز دارند و دل گشاده، آنان که باطنشان پاک است و ظاهرشان لطیف و تابناک، آن کسانیکه در این کور امجد به نور ظهور منوّرند، جویای حقیقت شویم. اعتماد بر گفتار و نوشتار پیشینیان، سزاوار و شایسته نیست. باید بدانیم که برآوردهائیکه بر اوهام استوار است و سیرت پاک را قانع نمیکند، نزد ارباب خرد مثل خوابهای خوش است.
پس پاک باد و مقدّس پروردگاری که به انوار حقیقت که از مشرق ظهور تابیده، بر خردها تجلّی فرمود. و متعالی است کردگاری که پرده ها را درید، سبحات را پاره کرد، تاری را گریزان نمود و زنجیر اشارات و گمانها و خیالات را درهم شکست. خرد را از غل و بند ظنون آزاد فرموده اندیشه ها را در اوج آسمانِ اسرار به پرواز آورد تا ببالهای سرور در عوالم هستی بطیران درآیند. حضرت پروردگاریش پرده از بصیرت جهانیان برداشته، دیدگان را روشنی و تیزبینی عطا فرموده تا حجابهائی را که عنکبوتهای اوهام در همه طاقها و ایوانهای جهانِ دانش تنیده اند، درهم درد و حقایق را بروشنی به ذهن انسان رساند.
و بدان که در بسیاری موارد، کشف مسائل مشکله و حلّ آنها و انتظام قوانین و نتیجه گیریهای کم نظیر و نوین در علوم ریاضی در این عصر و دور عظیم انجام شد. و حال آنکه انکشافات پیشین در دانش آفرینش بر اساس محکمی استوارنبود. زیرا دانشمندان گذشته در این فن و فلاسفهء قدیم، جهان آفرینش را محصور و محدود در دایرهء بسیار کوچکی تصوّر میکردند و بیرون از آنرا خالی یا پر از وجودی وهمی انگاشتند.و چون به نتیجهء روشنی نرسیدند، خارج از جهانِ محدودِ گمانیِ خود را عدم شمردند. این نتیجه گیری مخالف تمام مسائل الهی و اسرار ربّانی بود. بلکه تطبیق عوالم معنوی با ظواهر و یا روحانیات با جسمانیات، این رأی را کاملاً بی اساس و بی مبنا میداند. از آنجا که عوالم روحانیهء نورانیه کاملاً از حدود و قیود مبرّا و مقدّس است. و تطابق عالم مادّی با جهان روحانی حقیقتی قطعی است، لازم است که عوالم مادّی هم درین فضای نامتناهی نامحدود باشد. و این از اسراری است که خداوندِ منّان در این ظهورات خویش ازان پرده برداشت. با این برهان بنای اوهامِ سابقین را منهدم فرموده دلیل آنان را باطل نمود. و اینچنین کاخ ظنون خراب شد. روی اهل گمان و تردید سیاه گشت. دیدگانشان از مشاهدهء درخشش عوالم الهی کور گردید و خردهایشان از درک اسرار ملکوت کوتاه ماند.
آنان جهانهای آفرینش را محصور درین دایرهء کوچک میدانستند که در قیاس با حقیقت هستی مثل سیاهی چشم موری است در فضای بی انتها. خداوند خـدا فرمود: "جنود کردگاری را کس شماره نداند جز خداوند یکتا."
و امّا آنچه در کتب الهی در بیان طبقات هفتگانه و هفت آسمان و غیر آن آمده است، این اشاره به سیّارات منظومهء شمسی ماست تا آن حد که رصد شده و کشف شده بود. بنابر این آیات خداوندی باندازهء دانش روز به افلاکِ هفت گانه در دایرهء منظومهء شمسی [که زمین و ساکنان آن جزئی از آنست] از حیث جسم و جرم و نور و دیدار نظر دارد. و حال آنکه هر دُرّ درخشانی که در آسمان نامتناهی دیده میشود خود خورشیدی است دارای توابع و سیّارات. امّا در نظر بینندهء عادی و رصد سادهء ابتدائی تنها افلاک هفت گانه دیده میشود. و همهء خورشیدها با سیّارات و مدارات و دوایر عظیمهء آنها در اجسام لطیفهء مایعهء جاری، موّاج، لرزان و متحرّک قرار دارند. [چنانچه در آیات خداوندی در این دور و نیز در ادوار پیشین آمده است.] از آنست که در کتب و روایات مقدّسه می بینیم که آسمان را مکفوف یا کفّه کفّه وصف کرده اند. [این بیان ما را به اندیشه در فرضیّهء جدیدی که همهء جهان انشتین را حبابی از حبابهای بیشمار میداند، وا میدارد!] زیرا خلأ محال و ممتنع است. نهایت آنچه میتوان گفت اینستکه اجسام فلکیّه و اجرام اثیریّه در موادّ ساختمانی آنها وبناء و اجزاء و ترکیب و عناصر وطبیعتشان هر یک بسبب تأثیرات ظاهره بر یکدیگر و آنچه از آنها تابیده میشود و یا پخش میگردد و نیز بالنّسبه باجرامی که در اطراف آنها قرار دارد و نیز بر حَسَب محیط و آنچه در پیرامون آنهاست از نظر لطافت، سیلان، جریان و جرم و وزن متفاوت میباشند. و الّا براستی خلأ محال و غیر ممکن است. زیرا هر ظرف را مظروف است. و مظروف هم لابد جسم است. ولکن اجسام در افلاک گاهی درغایت لطافت، سیلان و کم وزنی هستند. میدانیم که اجسام اشکال گوناگون دارند. گاهی جامدند مانند سنگها. گاهی پراکنده مثل معدنیّات و فلزّات و گاهی سیّالند مانند آب و بالاخره هوا و حتّی سبکتر از آن که برای پرواز در بالنها و ابزار صعود در فضا بکار میروند. از آنها سبک تر اجسام ناریّه و کهربائیّه [برق] ونیروهای بسیار دیگر [امواج گوناگون بی نهایت] میباشند. گاهی بحدّی از سبکی میرسند که تعیین وزنشان ممکن نیست. [آنها را در شرائط فعلی غیر موزون مینامند.] اینچنین، پروردگار بزرگ در این فضاء وسیع نامتناهی اجسام و اجرام مختلفه و متنوّعه افزون از شمار آفرید که خرد از احاطه بر آن قاصر است و اندیشه در تصوّر و شناسائی آن حیران.
و امّا کسانیکه گمان میکنند که افلاک اجسامی سخت و جامدندو با یکدیگر در تماس، و یا آنکه اجسام مانند شیشهء شفّاف بوده و سایر اجسام را درآنها راه نفوذ نیست و حتّی’ بر این باورند که هر نوع پارگی- شکاف-سوراخ-منفذ و روزنه و نیز خرد شدن و ترمیم در مرور ایام و اعصار در اجسام ناممکن است، سخت در اشتباهند. [امروز در فیزیک و شیمی روشن شده است که هیچ جسمی غیر قابل نفوذ نمیباشد. ذرّات کوچکتر از اتم از همه اجسام عبور میکنند.] این کسان از این آیه غافلند که میفرماید: "کلٌّ فی فلکٍ یسبحون" [همه در فلکی شناورند.] تردیدی نیست که سباحه و شناوری در غیر جسم نرمِ مایعِ سائل غیر ممکن است. یعنی ذکر شناوری در جسم سخت جامد بی معنی است. حال در این بیانِ کافی شافیِ آشکار، تدبّر و تفکّر کن. و آنگاه در اوهام دانشمندان و فلاسفه بنگر. ببین که آینان چگونه در موارد لازم و ملزوم حیرانند و در کلمات خداوندی چه گمانهای ناروا دارند!
و امّا در بیان حرکت زمین بدور خورشید، این حقیقت بر آن استوار است که زمین یکی از سیّارات درخشان تابع خورشید است. حرکت شبانروزی آن که سبب ظهور طلوع و غروب میگردد، دَوَران آن گرد محورش میباشد. و این از آراء جدیده نیست و از کشفیات نوین نمیباشد. بلکه نخستین کسی که به حرکت زمین بدور خورشید اشاره کرد فیثاغورث حکیم بود. او از استادان پنجگانهء فلسفه و حکمت است که اسرار و رموز حکمت را تا حدّی بیان کرد و پانصد سال پیش از میلاد مسیح این حرکت را اثبات نمود. او خورشید را بسبب آتشین بودنش در مرکز عالم [جهانی که میشناخت] قرار داد. پس از او افلاطون در سالهای پایانی عمر خود باور فیثاغورث را پذیرفت. سپس ارسطو در 280 سال پیش از میلاد کتابی تألیف نموده به حرکت زمین بدور خورشید و نیز بدور محور خود تصریح نمود. البتّه محاسبات او بر مبنای براهین قاطعه و دلائل واضحهءهندسی و ریاضی نبود، بلکه همه از انبعاثات فکری و بصیرت عقلانی او پیدا شد. در آنزمان اکثر دانشمندان بر بنای دیدارِ حسّی و مطالعات نظری و رصدهائی که در ستاره ها و سیّارات نمودند، حکم بر حرکت خورشید و سکونِ زمین کردند. در بین آنان بطلمیوس حکیم رومانی اسکندرانی بود که مشهور در دانش ستاره شناسی و تاریخ است. او در سدهء دوّم میلادی در مدرسهء اسکندریه تدریس میکرد. پس قاعده ای از قواعد قدیمه را اختیار نموده رصد و زیج خود را بر آن قرار داد. و همهء تلاش خود را بر اساس حرکت خورشید و سکون زمین دنبال کرد. و از آنجا که قدرت جنگی و اداری رومیان بر جهان متمدّن آنروزاستیلا داشت، نظرات او قبول عامّ یافت. او کتابی در نجوم و ریاضیات تألیف کرده آنرا مجسطی نام نهاد. در قرون اولیّهء اسلام آن کتاب بکوشش فارابی بعربی ترجمه شده در بین علماء اسلام رواج یافت. علماء مسلمان تابع نظرات او شدند. و بدون تنبّه و تحقیق و تدقیق در آیات قرآن، در پیروی از وی کوشیدند. [و در معانی آیات درماندند!] و حال آنکه آیاتی نظیر: "کلٌّ فی فلکٍ یسبحونَ" [همه در فلکی شناورند] دلیل قطعی بر آنست که هریک از اجرام درخشان در آسمان وسیع بلند و فضای فسیح گسترده مانند کرهء زمین در مدار خود میگردد و سیر میکند. افزون بر غفلتشان از این آیه و منطوق آن، از آیهء دیگر که دلیل بر حرکت محوری خورشید بر مرکز آن است کاملاً بیخبر و غافل ماندند. آیهء قرآن: "والشّمسُ تجری لمُستَقَرّ لها" [و خورشید دارای حرکت بر محور خود است.] خرد آنان را حیران داشت و نفوسشان را بغفلت فرو برد. و همهء آنان در درک آیه عاجز ماندند. زیرا سعی کردند که آیات قرآنیه را طبق قواعد بطلمیوس و زیج مخصوص او بفهمند و با آن موافقت بخشند. و البتّه از عهدهء این کار بر نیامدند. و به تأویلات و تعبیرات زشت و مهمل متمسّک شدند. مثلاً گفتند: در حقیقت آیهء "والشّمسُ تجری لمستَقَرّ لها" غلط املائی دارد و شاید "والشّمسُ تجری لامُستَقَرّ لها" بوده باشد. و برخی گفتند این آیه مربوط به قیامت است که "خورشید ساکن خواهد شد." آری در آن روزِ موعود [روز رستاخیز آنچنان که آنان در وهم خود ساخته اند!] خورشید از سیر باز ماند و متوقّف شود. حال آنکه آیهء قرآن صراحت بر حرکت محوری خورشید دارد و نه حرکت دَوَرانی. [مثلاً بدور زمین و سایر سیّارات]
پس بدان که چون مسائل ریاضیه با دلائل واضحه به پیش آمد و با براهین قطعیه از اصول حکمت و قواعد هندسی و علم هیأت که بر تحقیقات نجومیه و رصد دقیق انجام گردید، انطباق کامل حقایق علمیه را با مسائل کلّیه در علوم الهیه ثابت نمود. و بار دیگر تطابق تام و تمامِ عالم ظاهر را با جهان باطن – و هستیِ برتر را با هستیِ فرودین- ووجود کوچک مادّی را با وجود نامتناهی روحانی و بالاخره، مطابقت اجمال را با تفصیل، بروشن ترین نحو اثبات نمود. اکتشافات نوین و تنظیم قواعد جدید در علم هیأت به دقّت تطابق اصول نجوم را با مدلول آیات و آثار مقدّسهء الهیه، چنانچه از پیش بیان شد عیان و هویدا گردانید. تا امروز یقین بر آنست که زیج و رصد کپرنیکوس که پانصد سال پس از میلاد انجام و بمدّت 36 سال طول کشید، دقیق ترین بررسی و تحقیق و تدقیق بوده و با زیجهای بعدی که در این عصر شده مطابق دارد. ثمرهء کوشش و کاوش او منجر باستخراج قاعدهء مشهور بر حَسَب اکتشافات او شد. و اگر نظر بایجاز و اختصار نمیبود شرح کامل رصد و زیج او و مکاشفاتش را با تلاشها و پشتکارش تو ضیح میدادم. ولکن بهمین اندازه برای صاحبان بصیرت و نظر کفایت میشود.
بگو: متعالی است پادشاه قیّومی که بظهور خود حجاب موهوم را بردرید. و بندگان خود را به محبّت جمال معلوم خویش که حقایق حکمت و دانش از پرتو آن جمال آشکار است از همه ظنون و اوهام و وهمیاتِ دانشمند نمایان بی نیاز کرد. و مشتاقان طلعتش را بر سرّ مکنون و رمز مصونِ مکنون آگاه فرمود. و آنانرا ببالهای "شهود و اکتشاف" باوج لقا و دیدار رهنمون گردید و بمعدن سرور و مقام فرح و حبور کشانید. تا بگوش باز نغمات طیور قدسِ دانش و آگاهی را بر شاخسار ظهور بشنوند، در چشمهء پاکِ [یقین] غوطه زنند، از دریای آب زندگی در عالمِ نور بنوشند و درین روز مبارک از جامی که مزاج آن کافور است نشئهء ابدی جویند. نفوسی که در این ایامِ مشهور مشهود بالحانی بدیع بمناجات در درگاه پروردگار محبوب، ندائی آنچنان برارند که هرگز گوشهای اهل بهشت در باغها و چشمه سارهای پاک، مانند آنرا نشنیده است!
آینان در ستایش دلدار ومحبوب ازلی چنین مناجات مینمایند: "ایخـدای من و محبوب من! بزبان حقیقتِ خود، به مشرق احدیت و مطلع خورشید یکتائی و بی همتائیت [ روی آورده ام ] و درشکر و سپاسِ رحمانیت تو ندا برآورده، میگویم که بدون شایستگی مرا در این کور مجید و ظهور فرید آفریدی و به فضل و جودت مخصّص داشتی. کَوری و دَوری که بطلوع شمس حقیقت که انوارش بر همه آفاق تابیده است. و آفتاب نعمتت همه مخلصان را فرا گرفته، حجّتت بر همگان کامل گشته، و محبّت و فضلت به تمام رسیده. انسانهای امروز را بشرف ایامی مشرّف فرمودی که اصفیاء و برگزیدگانت در فراق از آن و در اشتیاق نسیمی از نسائم روحبخش آن روزگار و در انتظار مشاهدهء آثار انوار مشرقه در آسمان آین روز جانها فدا نمودند. و تو بفضل و احسان خویش مرا باین تاج درخشان یعنی دیدار این روز مبارک در قطب آفاق مفتخر و متوّج داشتی. مرا بین همه ساکنانِ جهان بر تخت محبّت خود نشاندی و بر استقامت بر امر خویش مؤیّد فرمودی. درحالیکه بزرگترین نیروها در جهان هستی ازین امر اقوم متزلزل گشته و فرائص عالم به آن مرتعش شده، ارکان وجود در عوالم ابداع و اختراع [آفرینش و نوآوری] ازان لرزان است. بحقِّ جمال قدیمت و نور وجه کریمت و سرّ نهانِ عظیمت، از تو میطلبم که ما را از اوهام و خرافات حفظ فرمائی. و بر استقامت و پایداری و قوّت و استحکام در امرت توفیق بخشی. ای مالک جهانِ دیده و نادیده و ای پروردگار بخشنده، دهنده و بخشاینده." ع ع
---
برگردان به فارسی از دکتر پرویز روحانی
مكاتيب_حضرت_عبدالبهاء_جلد_۱.pdf |
مكاتيب_حضرت_عبدالبهاء_جلد_۱_-_لوح_افلاکیه_ص_۱۳_-۳۲.pdf |