... ای پیغمبر داستان مردم آن قريه را برايشان بياور، آنگاه كه رسولان بدان جا آمدند.«13» نخست دو تن را به نزدشان فرستاديم و تكذيبشان كردند؛ پس با سومى نيروشان داديم و گفتند: ما به سوى شما فرستاده شدهايم.«14» گفتند: شما انسانهايى همانند ما هستيد و خداى رحمان هيچ چيز نفرستاده است و شما جز دروغ نمىگوييد.«15» گفتند: پروردگار ما مىداند كه ما به سوى شما فرستاده شدهايم.«16» و بر عهده ما جز پيام رسانيدن آشكارا هيچ نيست.«17» گفتند: ما شما را به فال بد گرفتهايم. اگر بس نكنيد سنگسارتان خواهيم كرد و شما را از ما شكنجهاى سخت خواهد رسيد.«18» گفتند: شومى شما، با خود شماست. آيا اگر اندرزتان دهند چنين مىگوييد؟ نه، مردمى گزافكار هستيد.«19» مردى از دوردست شهر دواندوان آمد و گفت: اى قوم من، از اين رسولان پيروى كنيد.«20» از كسانى كه از شما هيچ مزدى نمىطلبند، و خود مردمى هدايت يافتهاند، پيروى كنيد.«21» چرا خدايى را كه مرا آفريده و به نزد او بازگردانده مىشويد، نپرستم؟«22» آيا سواى او خدايانى را اختيار كنم، كه اگر خداى رحمان بخواهد به من زيانى برساند، شفاعتشان مرا هيچ سود نكند و مرا رهايى نبخشند؟«23» و در اين هنگام من در گمراهى آشكار باشم.«24» من به پروردگارتان ايمان آوردم. سخن مرا بشنويد.«25»(آن مرد سرانجام به دست مشرکان شهید شد) به او گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مىدانستند«26» كه پروردگار من مرا بيامرزيد و در زمره گرامىشدگان درآورد.«27»
نهایتا اراده حق شخص سومی را مامور کرد که مردم را بخدا خواند و امر آن دو نفر را تقویت کند و نیرو بخشد "فعززنا بثالث" آن شخص سوم ملاغلامرضا بود که شرح حالش به تفصیل نوشته خواهد شد و باز مردم انکار نمودند و قصد جانش کردند و به زندان انداختند و هست و نیستش را بر باد دادند.
در این وسط مردی دوان دوان رسید و به مردم گفت "ای مردم این مرد که از شما چیزی نمیخواهد و توقع اجر و مزدی ندارد و طمع پست و مقام و اسم و رسمی ندارد و حرف هایی که میزند همه طبق کتاب و حدیث و عقل و نقل است."
"من چندی است که نظاره گر این اوضاع بودم من که قبول کرده ام و ایمان آورده ام دیگر شما خود دانید."
آن مرد حاج درویش حسنعلی بزرگ خاندان ناصری ها بود که خود از دراویش معروف و صوفی صفت و مرد خدا که هر سال راهی کعبه و هادی حجاج جاسب و حومه به سوی خانه خدا و همراه آنان بود که پس از ایمان شیخ با او در افتاد چرا که دیگر به خانقاه او نمیرفت و شیخ او را زیر تازیانه آنقدر زد تا جان به جان آفرین تسلیم کرد و این مطلب را در سال 1915 میلادی، اهالی کروگان ضمن عریضه ای که به مجلس شورای ملی مینویسند و تقاضای کمک میکنند توضیح میدهند.
آن نامه به مهر شانزده نفر از اهالی موجود است و وقتی زیر تازیانه جان میداد فریاد میزد "یا لیت قومی یعلمون" ای کاش قوم من از حقیقت خبر داشتند و میدانستند که چه میکنند. "ای مردم در تمام عمر هادی و همراه شما به سوی خانه خدا و کعبه بودم و امروز میگویم که ای قوم به حج رفته کجائید کجائید معشوق به عکاست شتابید شتابید" گویا شیخ به عوان و انصارش گفته بوده که هر وقت بهائیان را به چوب و چماق میبندید به حاج درویش کاری نداشته باشید و تا آنجا که ممکن است از این اعمال احتراز کنید چه که اگر این کار را بکنید چند روز بعد راهی طهران و در محضر شاه ایران شکایت از ما خواهد برد لذا از آنها خواست که اگر زدید چنان بزنید که او هرگز بر نخیزد و همان شد که شیخ خواسته بود... این عریضه در قسمت اسناد تاریخی و همچنین در ذیل موجود میباشد.
قضاوت با شماست.
سندی دال بر به شهادت رسیدن حاجی حسنعلی درویش
ای آقایان محترم و ای کسانیکه اداره قانون و وطن پرستیتان شرق و غرب ایران را احاطه نموده
عریضه تدوین رعایای قریه کروگان جاسب
و نسیمی از ریاض عنایتتان به این پشت جبل نوزیده امان از دست شیخ حسینعلی جاسبی و از تعدیات او من جمله در شش سال قبل چون آوازه قانون بلند نبود دست تعدی دراز نمود و فدویان را به خانه خود برده چوب زده و شکنجه نمود و به درخت آویخته و هر یک را مبلغ خطیر جریمه نمود و یک نفر پیرهمرد که موسوم به حاجی حسنعلی بود، از بس صدمه به او زدند به همان صدمه فوت شده که تمام اهالی جاسب مطلّع میباشند. سکوت نمودیم و من بعد هم اسبابی فراهم آورده که نایب حسین خان کاشانی به جاسب آمده و تمام دارائی فدویان را به غارت برده. باز هم سکوت نمودیم و بعد بنای بر تعدیات دیگر گذاشته باز هم سکوت کردیم تا در این ایّام که بنا کرده دست به ناموس هر یک دراز کرده طاقت مان طاق شده و مالیاتش را هم نداده و نمیدهد. ناچار به قم رفته و به تمام ادارات عرایض خود را کرده به تمام ادارات و آقایان معلوم گردیده و حکم فرمودند که به ولایت عود نمائید حکمی درباره شماها خواهد شد. به ولایت آمدیم و حکم قطعی نفرمودند باز هم همه روزه پی اسباب چینی و صدمه فدویان میباشد چون سالی سیصد تومان بلکه تجاوز از دولت به اسم مستمری میگیرد و خواهش از آقایان محترم داریم که از آقا شیخ مذکور جویا شوید که این وجه را به چه جهت میگیری ژانداری قضایی سرکرده ... یا خطه از ایران به ما سپرده که مال عابرین را سارقین به سرقت برند. بلی چون مشغول هیچ کاری نیست همه روزه در صدد و صدمه زدن رعیّت غارت شده میباشد علی عرایض فدویان این است یک عرض میکنیم آیا اگر شبانی گوسفندی داشته باشد و در بیابان در چرا مشغول باشد .گرگ خون خاری میان گوسفند بافتد، تکلیف شبان چه خواهد بود باید همّتی نماید که گوسفندانش راحت باشد یا این که پشت سنگی خود را پنهان کند تا تمام اغنام را از میان بردارد. های های لازم است که علی الحساب چند روزی اغنام راحت باشند ای آقایان محترم مگر شماها اغنام خود را نباید رسیدگی فرمائید. این است شرح فدویان ای رجال الهی و امناء رحمانی مستدعی از آقایان اینکه فدویان را با شیخ مذکور بهر محلّی امر فرمائید طرف جواب سئوال بشویم هر طرفی مسئول واقع شد مجازات فرمائید شماها را قسم میدهم به غیرت حضرت ابوالفضل که رفع تعدیات و ظلم را از سر فدویان بفرمائید هر گاه رسیدهگی نفرمائید در شبها شکایت هر یک از آقایان را به حق جل جلاله خواهیم کرد باقی امر امر مبارکتان
امضاء: 16 نفر از رعایای بهایی جاسب