برادران، خواهران و فرزندان مسلمان!
درآغاز این نوشتار، این پیش گفتارِ کوتاه ضروری است: در این نوشته من هرچه آورده ام از قرآن و دیگر کتب مقدّسه است. کمتر از خود گفته ام و یا از کتابی دیگر الهام گرفته ام. پس به یقین بدانید که همه دستور خـدا و سخن پاک یزدان است. با ارادت بخوانید و براستی باور کنید که بدرستی شما را به راه راست هدایت خواهد نمود. عزیزانم! نالهء رسول اللّه را بشنویم: "ای خدای من! قوم من قرآن را ترک کرده اند!" (25:30) وای که قرآن در میان مسلمانان مهجور است. به بزرگترین ارث طلعت پاک محمّدی برگردیم. این نالهء همه پیامبران و فدائیان راستین یزدان رحمان است. بیاریِ باری، ازین پس برآنم که هربار بیشتر به شریعت نوین یزدانی و آیات و کلمات خداوند یکتا در این "روز" بپردازم.
این پنجمین نوشتار را با حالت زاری و دعا بدرگاه طلعت رحمان آغاز میکنم. باشد که عنایت فرماید و دستخوش احساس نشوم و ناامیدی و یا رنجشِ این خاکپای حبیبان خـدا از بندگان پر توقّع و ناسپاس خـداوند رحمان، در نوشتار اثر نگذارد.
انشاءاللّه ما همه و در رتبهء نخست من، از راه حقّ منحرف نشویم، بخردانه بیاندیشیم (قرآن 23:80و نیز درهمه کتب یزدانی) در هر آن متذکّر باشیم (قرآن 23:85ونیزهمه کتب یزدانی) و با بینائی همه چیز را بنگریم. (قرآن 23:27ونیز درهمه کتب یزدانی) مبادا از قلمِ کردگاری در ردیف کران و گنگان و کوران و مردگان درائیم. (قرآن 2:18- 2:171- 6:39 و نیزبیان مسیح را بیاد آریم. فرمود: "مردگان را بگذارید مردگان دفن کنند!") با ذکر"انشاءاللّه"، از خـدای یکتا محبوب بی همتا یاری میجوئیم تا ما را در راه راست همراه و یار و یاور باشد.
امّا نخست داستانی بسیار گویا و اندیشه برانگیز دربارهء شیطان بشنویم:
شیطان پسری داشت بنام خنّاس. (این نام در قرآن آمده است. درآخرین سوره با شش آیه: "بنام خداوند بخشایندهء مهربان. بگو پناه میبرم بخداوند مردمان، پادشاه مردمان، از شرِّ وسواسِ خنّاس، که در سینه یا دل مردمان وسوسه میاندازد، چه از اجنّه و چه از مردمان." بروشنی میبینیم که خنّاس در دل و سینهء جنّ و انس هردو خانه دارد و آنان را وسوسه میکند. میدانیم که جنّ پنهانکار، ریاکار، سالوس و دروغ پرداز است. بسخن بهتر دوروئی است که بد و خوبش آشکار نیست!)
و امّا داستان: روزی شیطان دست پسرش را گرفته بسوی خانهء آدم و حوّا رفت. حوّا در خانه تنها بود. شیطان باو گفت: ای مهربان! من امروز گرفتارم. میشود پسرم را بتو بسپارم؟ حوّا گفت آدم خوشش نمیاید. شیطان گفت زود برمیگردم و او را میبرم. پسر را گذاشت و رفت. آدم آمد و بحوّا پرخاش کرد که چرا آن پسر را نگهداشته است. سپس با خشم شدید پسر را دو تکّه کرده بر دو کوه انداخت. شیطان دیر هنگام آمد و بآنی تکّه های پسر را گرد آورده او را ساخت و دستش را گرفته برد. فردای آنروز باز شیطان با پسر آمد و مانند روز پیش با خواهش و تمنّا پسر را نزد حوّا گذاشته رفت. آدم چون بخانه آمد و پسر شیطان را دید او را دو پاره کرد بخشی بدریا و بخشی بصحرا افکند. چون شیطان آمد با یک حرکت پسر را جمع کرده او را ساخت و دستش را گرفته با خود برد. روز سوّم باز شیطان پسر را آورده با خواهش فراوان حوّا را راضی کرد او را نگهدارد. آنروز چون آدم آمد چنان خشمگین شد که پسر را کشته خورد کرد و خرده هارا پخت و با حوّا نشستند و او را خوردند. شیطان بآنچه میخواست رسید. چنین شد که خنّاس در ساختار آدم و حوّا وارد شد. او سرشت حیوانی انسان است که انسان را پیوسته وسوسه میکند تا به سرشت خاکی خود برگردد. همه چیز را از ثروت و جاه و جلال در خاک بجوید و در واقع بندهء دنیا شده به پرستش آن پردازد. خنّاس در انسان نمایندهء اهریمن است و بویژه آنرا که با ریا و دوروئی و زهد فروشی به دینداری تظاهر میکند و به دینمداری میپردازد، یعنی آخوند را بیشتر در اختیار میگیرد تا از هر چه پاک و خـدائی است ببرد و بعروس دنیا عشق ورزد. چنین است که تا روز قیامت که آخوند برافتد و مردم سالاری و حکومت عشق و عدالت در جهان مستقر شود جنگ بین اهورمزدا و اهریمن، روشنائی و تاریکی و دانائی و نادانی ادامه دارد. یاد آریم که در شریعت نوین الهی، کردگار عالمیان دینمدار نمیخواهد. در این دور جدید طبقهء روحانیون وجود ندارد.
من امروز برخی نشانها را با شما عزیزان در میان مینهم تا زمینهء کافی برای شناخت کامل شیطان و نیز مفهوم قیامت آماده شود و هرکس بآسانی این واژه را آنسان که خداوند رحمان در همه کتب مقدّسه بکار برده است بشناسد. دو واژه ای که بیش از همه کلمات یزدانی آلت دست آخوند بوده و پیوسته با مهارت آنرا تحریف کرده ازان بسود خواهشهای پلید خود برای ترساندن مردمان، نادان داشتن آنان، گمراه کردنشان و سواری گرفتن بکار برده است، تا حدِّ امکان بررسی میکنم: این دو یکی قیامت است و دیگری شیطان. درین راه من از ادیان راستین و کتب آنان گواهیها میاورم و قضاوت را بشما میسپارم.
داستانی را که در همه انجیلها آمده و بسیار گویا و روشنگراست؛ ولی آخوند مسیحی هرگز بآن اشاره نمیکند، (پنهان کاری میکند) باهم بخوانیم: "شخصی تاکستانی درست کرد و آنرا به چند باغبان اجاره داد و خودش به سرزمین دوردستی سفر کرد تا در آنجا زندگی کند. در فصل انگورچینی یکی از خدمتگزارانِ خود را فرستاد تا سهم خود را از محصول تاکستان بگیرد. امّا باغبانها او را زدند و دست خالی باز گرداندند. پس صاحب باغ یک نفر دیگر را فرستاد. امّا بازهم بیفایده بود؛ او نیز کتک خورده، ناسزا شنید و دست خالی باز گشت. سوّمی را فرستاد. او را نیز زدند و زخمی کردند و از باغ بیرون انداختند.
صاحب باغ با خود گفت: حال چه باید کرد؟ فهمیدم چکنم! پسر عزیزم را خواهم فرستاد. یقیناً باو احترام خواهند گذاشت.
وقتی باغبانها پسر او را دیدند، باخود فکر کرده، گفتند: این بهترین فرصت است! پس از مرگِ صاحب باغ، تمام مِلک باین پسر خواهد رسید. پس بیائید او را بکشیم تا باغ بخودمان برسد.
بنابرین او را گرفتند و کشان کشان از باغ بیرون بردند و کشتند. حال بنظر شما صاحب باغ چه خواهد کرد؟ بگذارید بگویم چه خواهد کرد: او خواهد آمد و همه باغبانها را خواهد کشت و باغ را بدیگران اجاره خواهد داد...
وقتی کاهنان اعظم و علمای دین این داستان را شنیدند، خواستند همانجا او را دستگیر کنند، چون متوجّه شدند که این داستان را در بارهء ایشان گفته، و منظورش از باغبانهای ظالم، آنان بوده است..." (انجیل لوقا، فصل 20 – متّی، فصل 21- ومرقس،12...)
مسیح محبوب تمامی داستان دین، دینگذاری، دینمداری و آنچه در "روز آخر" وعده شده است در این حکایت بیان میکند.
- هدف دین آموزش و پرورش اشجار انسانی است. و هر بهار نوین یعنی بعثت پیامبرِتازهء یزدان قوم و یا اقوامی را آمادهء روز حساب یا روز آخر و ورود به مراحل پیشرفته تر در راه کمال مینماید. بعبارت دیگر در "روز آخر" حاصلِ قابل و شایسته از هر دین در یک جامعهء جهانی جمع میشوند. (این "حشر" است.) محبوب عالم در این روز خطاب به انسان میفرماید: " ای بندگان من! شما اشجار رضوان منید، باید باثمار بدیعهء منیعه ظاهر شوید تا خود و دیگران از شما منتفع شوند..." در قرآن میخوانیم: "آن روز هر امّت بکتاب خود خوانده میشود."
- وجود دینمدار در ادوار پیشین لازم بود. باید مردانی آیات را بخوانند و دیگران را آموزش دهند. روشن است که در این دور مبارک که آموزش ابتدائی تا رفع نیازهای مادّی، اجتمائی و روحانی تا حدّی عمومی است، نیازی به دینمدار نیست. مسیح میفرماید در شهر جدید که از آسمان فرود آید نیازی به نور ماه و خورشید نخواهد بود. یعنی در شریعت نهائیِ جهانی دینمدار جائی نخواهد داشت.
- انسان از خاک زاده شده و از نَفَس رحمانی روح پاک ربّانی در او دمیده شد. (در همه کتب خداوندی روش این آفرینش آمده است.) محبوب عالم در این باره میفرماید: "ای پسر جود! در بادیه های عدم بودی و ترا بمددِ ترابِ امر، در عالم مُلک ظاهر نمودم و جمیع ذرّات ممکنات و حقایق کائنات را بر تربیت تو گماشتم؛ چنانچه قبل از خروج از بطن امّ (شکم مادر) دو چشمهء شیر منیر برای تو مقرّر داشتم. و چشمها برای حفظ تو گماشتم. و حبّ تو را در قلوب القاء نمودم. و بصرف جود تو را در ظلِّ رحمتم پروردم. و از جوهر فضل و رحمت تو را حفظ فرمودم. و مقصود ازجمیع این مراتب آن بود که بجبروت باقی ما درائی و قابل بخششهای غیبی ما شوی..." و در بیان ودیعهء یزدانی در سرشت انسانی میفرمایند: "ای بیگانهء با یگانه! شمع دلت برافروختهء دست قدرت من است، آن را ببادهای مخالف نفس و هوی خاموش مکن." چه که خاموش شدن این ودیعهء یزدانی در دل انسانی، او را طعمهء شیطانِ سرشتِ حیوانی میکند!
- انسان گهی بسلامت میرسد که سرشت دوگانهء خود را بشناسد، سرشت خاکی را ضمن سود بردن ازهمه نعمتها و زیبائیها و لذّات طبیعی، در خدمت پرورشِ سرشتِ روحانی یعنی هدف نهائی آفرینشش، بکار گمارد و بندهء حلقه بگوش سرشت روحانی کند تا به بهشت جاودان یعنی کمال هستی خود برسد. محبوب عالم میفرماید: شمع دلت "را ببادهای مخالف نفس و هوی خاموش مکن. طبیب جمیع علّتهای تو ذکر من است فراموشش منما. حبِّ مرا سرمایهء خود کن و چون بصر و جان عزیزش دار." بعبارت دیگر انسان باید زندگی خاکی را آموزشگاه و آزمایشگاهی بگیرد که برای زندگی ابدی او را میسازد ومیپرورد. چنانچه نُه ماه و چند روز ماندن در زهدان تنها برای آماده شدن برای زیستن های آینده است! در اسفناکی حالِ آنان که هدف زندگی را گم کرده بگمراهی میروند، محبوب عالم، پس از بیان " مقصود ازجمیع این مراتب آن بود که بجبروت باقی ما درائی و قابل بخششهای غیبی ما شوی..." میفرماید: "و تو غافل چون بثمر آمدی از تمامیِ نعیمم غفلت نمودی و بگمانِ باطلِ خود پرداختی، بقسمی که بالمرّه فراموش نمودی و از باب دوست به ایوانِ دشمن مقرّ یافتی و مسکن نمودی." چنین است که انسان بیخبر از سرشت روحانیِ خود، اسیراهریمن نفس و هوی میشود. دلیل این گمراهی را محبوب عالم بیان میفرمایند: "ای پسر هوی! براستی بشنو چشم فانی جمال باقی نشناسد. و دل مرده جز بگُل پژ مرده مشغول نشود. زیرا که هر قرینی قرین خود را جوید و بجنس خود انس گیرد." و باز: "ای پسر عیش! خوش ساحتی است ساحت هستی اگر اندر آئی، و نیکو بساطی است بساط باقی اگر از مُلک فانی برتر خرامی، و ملیح است نشاط مستی اگر ساغر معانی از یدِ غلام الهی بیاشامی. اگر باین مراتب فائز شوی از نیستی و فنا و محنت و خطا فارغ گردی." و نیز: "ای بندهء من!از بند مُلک خود را رهائی بخش و از حبس نفس خود را آزاد کن..." "اگر سلطنت باقی بینی البتّه بکمالِ جِدّ از مُلک فائی درگذری. ولکن، ستر آن را حکمتهاست و جلوهء این را رمزها: جز افئدهء پاک ادراک ننماید."
- دینمداران که باید از دنیا ببُرند و خود را وقف خدمت بانسانها نمایند، یعنی در خدمت خـدا باشند، اسیر دنیا و جاه و جلال ظاهره میشوند. و در دام خودپرستی و غرور و مستی اسیر شده به ژرفنای مرداب ریا و دوروئی و زهد فروشی میروند و برای حفظ آنچه دارند دین خود را ابدی مینامند. و بنام پیامبر پیشین براسب مراد سوار شده، بیاری نادانان بجنگ هرچه نو و تازه است میرانند. محبوب عالم خطاب بآنان میفرمایند: "ای جهلای معروف بعلم! چرا در ظاهر دعوی شبانی کنید و در باطن ذِئبّ اغنام من (گرگ گوسپندان من) شده اید. مثل شما مثل ستارهء قبل از صبح است که در ظاهر درّی و روشن است و در باطن سبب اضلال و هلاکت کاروانهای مدینه و دیار من است!"
- در نوشتارهای پیشین دیدیم که رسول اللّه "شاهد" و "مبشّر" و "نذیر" است (33:45) و بآن حضرت، قومیکه انذار نشده بود (28:46و 32:3) و حتّا پدرانشان هم انذار نشده بودند، (36:6) انذار شدند. و باین ترتیب "انذار" کامل شد. و چنین رسول اکرم برای امّت خود گواه است و امّت او برای همهء مردمان گواه است. (33:45 و 22:78 و 73:15) و بظهور او کَور "انذار" یا کور "توحید" بانتها میرسد. یعنی دوره های آموزش و پرورش آدم خاکی بپایان میرسد. آینده و جریان "حساب و کتابِ روز آخر" که تنها در دست خـداست، برای اهل کتاب و همهء مردم بیان شده آنان را همراه با بشارات و انذارات آمادهء ورود به "روز خـدا" میسازد. (5:19) و بعبارت بهتر انسان آفریده میشود. ("اَلرَّحمنُ. عَلَّمَ القرآنَ. خَلَقَ الانسانَ." خداوند رحمان قرآن را تعلیم فرمود. انسان را آفرید. و آنگاه "عَلَّمَهُ البَیانَ " یعنی معانی و حقیقتها و لطائف روحانی را تنها انسان میتواند دریابد.) در آخرِ کَور یعنی در پایان کور نبوّت یا پس از تکمیل انذار و تبشیر، انسان یعنی آفرینشی که برای طی کور روح و روحانیت و مراحل صعود به جهانهای نادیدهء روحانی آفرینش یافت، برای ادامهء آموزش و پرورش یا "بخششهای غیبی" خداوند رحمان در عالم خاک ظاهر شد. دراین زمان سلطان الرّسل و محبوب او "مظهر جهانی خداوند یکتا" با تمام توانائی میاید و از جانب یزدان پاک، بحساب و کتاب همهء امّتها رسیدگی میکند و شایستگان را آرام آرام درجهانهای روح به رضای محبوب یکتا فائز میفرماید. و در همان حال، شریران از حیات ابدی روحانی محروم میشوند. این جریان همه ساکنان زمین را، چه مردمان و چه اجنّه (جهلای معروف بعلم یا گرگهای در لباس شبانان) را شامل میشود. و چنین است که در شریعت نوین، جائی برای دینمدار نیست. رهبر دینی نمیماند. بندگان خـدا هریک براستی، بخواست خود، مستقیماً و شخصاً بدرگاه خـدا میروند. محبوب خود را در خود میجویند و میابند. بهدایت یزدانی حکومتی مردمی بتمام معنی مردم سالار میافرینند و بهشت موعود پاک را که در همه ادیان پیشین ذکرش آمده، بتدریج در جهان خاک میسازند و میارایند. این نکته باید بیشتر روشن شود؛ در شریعت نوین یزدانی، کسی نمایندگی خـدا را ندارد. کسی مأموریت "امر بمعروف و نهی از منکر" ندارد. هر انسان به آزادی و با درک خود با دعا و راز و نیاز از خداوند رحمان راه راست را میپرسد و میابد و چنین در طریق خشنودی خداوند مهربان میپوید و بکوشش خود و یاری محبوب به بهشت کمال انسانی یعنی "خوی رحمانی گرفتن و "مثال" خـدا شدن" میرسد. - در این کور و این دور ابهی’، کسی بنام روحانی، دینمدار یا آخوند وجود ندارد. پرستش محبوب یکتا آزاد و خصوصی است. رابطهء بنده و کردگار یا حبیب و محبوب کاملاً شخصی است. هیچ کس و هیچ سازمانی را حقِّ مداخله دراین رابطه نیست.- ادارهء جامعهء محلّی، کشوری و جهانی با هیأت های انتخابی ازهمه نفوس انسانی است. این هیأتها با انتخاب آزاد در حالت دعا و نیایش، خالی از هر تلاش سیاسی با رأی خصوصی و محرمانهء همه افراد جامعه، برای مدّتی معلوم، سازمان یافته، در خدمت جامعه قرار میگیرند. و چنین است که در جهان نوین انسانی، جائی برای ریاکاری، زهد فروشی، تظاهر ، خودنمائی و تکبّر و بزرگ مآبی نیست. آری از "باغبانهای ظالم" خلع ید شده است. این آغاز پیروزی اهورامزدا بر اهرمن یا چیرگی نور بر ظلمت است. کم کم سلطنت رحمان و نابودی شیطان که از نشانهای "روز قیامت"، که به نام "روز آخر"، "آخرت"، "یوم الدّین"، "یوم الحساب" و بسیاری عناوین و نامهای دیگر در همه کتب آسمانی آمده است، پدیدار میگردد.
- جالب تر از همه اینکه در دورهء تغییر برای مدّتی کوتاه شیطان را مهلتی کوتاه هست (وعدهء مسیح در آخرین کتاب از "عهد جدید" – میفرماید: "اژدها برای چند لحظه آزاد گذاشته خواهد شد. اژدها همان مار قدیم است که اهریمن و شیطان نیز نامیده میشود.") و او درین مهلت نیز از پای نمی نشیند و فساد میکند. گرچه محبوب عالم میفرماید: "عزّت از دو طایفه اخذ شد از علماء و از امراء" و این بیان مبارک آثارش روز بروز روشن تر آشکار میشود. امّا در این مهلت کوتاه مظاهر شیطان فرصت را از دست نمیدهند و با جور و خشونت بیش از همیشه فساد کرده و میکنند. محبوب عالم میفرمایند: "این مظلوم در جمیع احوال از شدّت و رخا و عزّت و عذاب، کل را بمحبّت و وداد و شفقت و اتّحاد امر نمود. هر یوم که فی الجمله علوّ و سموّی ظاهر شد، نفوس مستوره (آدم نمایانی که سرشت راستینشان پنهان است، اجنّه ای که سدِّ راه رحمان بوده و هستند.) از خلف حجاب بیرون میامدند و بمفتریاتی تکلّم مینمودند که احدِّ از سیف (تیزتر از شمشیر) بود. بکلمات مردودهء مجعوله متمسّکند و از بحر آیات الهی ممنوع و محروم. و اگر این حجبات حائل نمیشد، ایران در دو سنه او ازید به بیان مسخّر میگشت و مقام دولت و ملّت مرتفع میشد... و بعد از اصلاح ایران نفحات کلمه در سایر ممالک متضوّع میگشت."
- در این جا برای شناخت آنچه رحمانی است و آنچه شیطانی، بنابر آیات یزدانی بررسی بیشتر میکنیم. روشن است که شناخت گوهر هستی که حقیقتی انتزاعی است، بتمامی و در فضای روحانی، در حوزهء دانش بشری نیست. و بنابرین نشانه ها و صفات آن را باید شناخت و تمیز داد. خـدای رحمان روشنائی تمام است و در ساحت مقدّس او تاریکی و سایه نیست. "خـدا نور آسمانها و زمین است" (24:35) - خدای رحمان یکتاست و بی همتا او آفرینندهء یک آفرینش است، آفرینشی یکتا و بی همتا. هر آفریدهء او نیز یکتا و بی همتاست و در همانحال همهء آفرینش درغایتِ وحدت و یگانگی. بنابرین جاذبهء عشق خمیرمایهء هستی است. چرخ هستی را با همه کثرت، در نهایت وحدت و الفت و عدالت اداره میفرماید. و "ثمرهء جهان مادّی و جزءِ اعظم آفرینش" یعنی انسان را خلق فرموده، به او اراده و حقِّ انتخاب داده تا بمیل خود براه راست افتد و طریق کمال بپیماید تا سرانجام جهان انسان آئینهء تمام نمای وحدت و یگانگی خـدا گردد.- خـدای رحمان محبّت محض است و بزرگتری معجز او آفرینش عشق، مهر و الفت است. خطاب به رسول اکرم میفرماید: "اگر همهء آنچه در زمین است انفاق کنی، نمیتوانی بین دلها الفت افکنی. ولکن خـدا آنان را پیوند داد. خداوند عزیز و حکیم است. (8:63 و3:103)) - خدای رحمان دانش صرف است تمامی روابط بین حقیقت آفریده ها، چه دیدنی و چه نادیدنی، یعنی تمام دانش از اوست. طرح آفرینش از اوست و با اوست. سرشت آفرینش از اوست. راه کمال آفرینش از اوست. و هدف غائی آفرینش از اوست و با اوست. (همه آیات و بیانات پاک برهان این حقیقت است.) - خدای رحمان تنها راهنمای بندگان است. خطاب به پیامبر خود میفرماید: "همانا تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی! خـداست که هرکه را بخواهد هدایت میکند. اوست که شایستگان را میشناسد." (28:56) "بگو: هدایت خداوند هدایت است، کار ما تسلیم بارادهء پروردگار جهانیان است." (6:71- و آیات بسیار) - خـدای رحمان است که حساب و کتاب با اوست. بندگان بندگان اویند نه بندهء دیگری. " هَل مِن مُفَرِّجٍ غیر اللّه؟ قُل: سبحانَ اللّه. کُلٌ عبادٌ لَهُ و کُلٌ بِاَمرهِ قائمونَ" (آیا گره گشائی جز خـدا هست؟ بگو: سبحانَ اللّه. همه بندگان اویند و بامر او هستی دارند.) پیامبر را وظیفه رساندن پیام است. (13:40) "روز حساب" میرسد و خـدای رحمان به حساب خواهد رسید. (14:41) و از اینست که هر امّت بکتاب خود دعوت میشود.(45:28) در این دم دلهای دانایان میلرزد که میدانند که خداوند پیمبر اکرم را بر امّتش گواه گرفته است و امّتش را برای همه مردمان. وظیفهء گواه سخت ترین است. و ازین است که سخت ترین مجازات از آنِ گواهانِ نادرست است! (22:78و 73:15) گواه گرفتن و حساب رسی البتّه در این جهان است وبرای عبرت همگان. خـدای رحمان بر هر امّت پیامبر فرستاد، (35:23-35:24 و40:5و23:24) انذار و تبشیر فرمود، و هر امّت را اجلی مقرّر فرمود که ساعتی پس و پیش نخواهد شد، (7:34) همه اینها با تجلّی نور و بهاءِ او در سینهء پیامبران انجام شد. خـدای رحمان "پروردگار جهانیان" است و همچنانکه خورشید مأمور به پرورش زندگی تن است و زندگی در زمین از نور و بهاءِ آن است، حیات روحانی انسان در پرتو بهاء و نور کردگاری آفریده میشود و برشد و کمال میرسد. پس مظهرِ جهانیِ یزدان است که میاید، قیامت و رستاخیز را بپا میکند، امّتها را بحساب میکشد و شایستگان را هدایت فرموده براه رشد و تکامل بی انتها راهی میسازد. کوتاه سخن آنکه خداوند رحمان انسان خاکی را آسمانی خواهد. جسمانی را روحانی خواهد. و موجودی غرقه در شهوات نفسانی را از حرص و آز، دنیاپرستی، خشم و نفرت، ستمکاری، ریا و دوروئی، کبر و خودخواهی و مکر و حیله، آزاد خواهد. و پرنده ای اسیر قفس اوهام و خرافات و دروغ پردازی را از بند رها خواهد. محبوب عالم میفرماید: "ای پسر روح! قفس بشکن و چون همای عشق بهوای قدس پرواز کن، و از نَفس بگذر و با نَفَس رحمانی در فضای قدس ربّانی بیارام." و "ای صاحبانِ هوش و گوش! اوّل سروش دوست اینست: ای بلبلِ معنوی! جز در گلبن معانی جای مَگُزین. و ای هدهدِ سلیمان عشق! جز در سبای جانان وطن مگیر. و ای عنقای بقا! جز در قافِ وفا محلّ مپذیر. اینست مکان تو اگر بلامکان به پرِجان برپری و آهنگ مقام خود رایگان نمائی." محبوب عالم دوست حقیقی است که در دلِ انسان خانه جوید و او را جستجوگرِ اوج کمال خواهد. میفرماید: "ای پسران غفلت و هوی! دشمن مرا درخانهء من راه داده اید و دوست مرا از خود رانده اید؛ چنانچه حبِّ غیر مرا در دل منزل داده اید. بشنوید بیان دوست را و برضوانش اقبال نمائید. دوستان ظاهر نظر بمصلحت خود شما را دوست داشته و دارند، ولکن دوست معنوی شما را لِاجلِ شما دوست داشته و دارد. بلکه مخصوصِ هدایتِ شما بلایای لاتُحصی (بیشمار) قبول فرموده. بچنین دوست جفا مکنید و بکویش بشتابید."
- اکنون شیطان را بشناسیم: شیطان دوستدار پنهانکاری است وهمواره در تاریکی و در نهان و با دروغ و دوروئی بکار گمراه کردن بندگان خـداست. شیطان سدِّ راه هدایت است. (ده ها آیه در قرآن بیانگر این راستی است.) شیطان در لباس شبان چون گرگ در پراکندگی امّت میکوشد و آنان را به جدائی و تفرّق میکشد. و این تفرّق خلاف سیاست خـدای رحمان است. شیطان مجسّمهء کبروغرور است ومصدردشمنی و کینه. او سبب مرگ و دمار است. شیطان اسیر وهم و خیال است و از خرافات و گزافه تغذیه میکند. شیطان پیوسته در تلاش است که بندگان یزدان را بگمراهی کشد ودر تاریکی نگهدارد. شیطان میکوشد بدروغ زندگی این جهانی را زینت کرده و آنرا ابدی جلوه دهد. فنای این زندگی خاکی و آنچه دراوست و با اوست را انکار میکند و با هر دگرگونی و دگر اندیشی میجنگد. شیطان تصور اجل و مرگ را که نوعی تغییر و تجدید است و لازمهء هستی و حیات عنصری و مادّی است، بکلّ منکر میشود.
عزیزان! بیائید بهار آزادی را جشن بگیریم. "روز آخر"، "روز حساب" و" روز خـدا" و طلوع بامداد "ملکوت عشق و عدل" را با دل و جان خوش آمد گوئیم. براستی باور کنیم که زمان نابودی شیطان و آغاز حکومت یزدان رسیده است! بیاد ایران این مرز و بومِ پاک، و این مطلعِ روشنائی و سعادت جهانِ انسان مناجات کنیم:
بنام یزدان مهربان
پاک یزدانا! خاک ایران را از آغاز مشکبیز فرمودی و شور انگیز و دانش خیز و گوهر ریز. از خاورش همواره خورشید ت نـور افشان و در باخترش ماه تابان نمایان. کشورش مهرپرور و دشت بهشت آسایش پر گل و گیاه جان پرور. و کهسارش پر از میوهء تازه و تر. و چمنزارش رشک باغ بهشت. هوشش پیغام سروش و جوشش چون دریای ژرف پرخروش.
روزگاری بود که آتشِ دانشش خاموش شد و اخترِ بزرگواریش پنهان و زیر روپوش. باد بهارش خزان شد و گلزار دلربایش خارزار. چشمهء شیرینش شور گشت و بزرگان نازنینش آواره و دربدرِ هر کشور دور. پرتوش تاریک شد و رودش آبِ باریک.
تا آنکه دریای بخششت بجوش آمد و آفتاب دهش دردمید و بهار تازه رسید و باد جان پرور وزید و ابر بهمن بارید و پرتوِ آن مهرپرور تابید. کشور بجنبید و خاکدان گلستان شد و خاک سیاه رشک بوستان گشت. جهان جهانی تازه شد و آوازه بلند گشت. دشت و کهسار سبز و خرّم شد.ومرغان چمن به ترانه و آهنگ همدم شدند.
هنگام شادمانی است پیغام آسمانی است بنگاه جاودانی است بیدار شو بیدار شو
ای پروردگار بزرگوار! حال انجمنی فراهم شده و گروهی همداستان گشته که بجان بکوشند تا از باران بخششت بهره بیاران دهند. و کودکان خود را به نیروی پرورشت در آغوشِ هوش پرورده رشک دانشمندان نمایند. ائین آسمانی بیاموزند و بخشش یزدانی آشکار کنند.
پس ای پروردگار مهربان! تو پشت و پناه باش و نیروی بازو بخش تا بآرزوی خویش رسند و از کم و بیش درگذرند. و آن مرز و بوم راچون نمونهء جهان بالا نمایند. عبدالبهـاء عبّاس
دکتر پرویز روحانی