
درآغاز این نوشتار، این پیش گفتارِ کوتاه ضروری است: در این نوشته من هرچه آورده ام از قرآن و کتب الهی پیش از آن و نیز از آیات نازله در "امر نوین یزدانی" است. کمتر از خود گفته ام و یا از کتابی دیگر الهام گرفته ام. پس به یقین بدانید که همه دستور خـدا و سخن پاک یزدان است. با ارادت بخوانید و براستی باور کنید که بدرستی شما را به راه راست هدایت خواهد نمود.!
سی یومین نوشتار را با حالت زاری و دعا بدرگاه طلعت رحمان آغاز میکنم. باشد که عنایت فرماید و مرا از بررسی بیطرفانهء وقایع روز باز ندارد؛ دستخوش احساس نشوم و با ژرف اندیشی و مطالعهء نبوّات و امّا بکوتاهی، آنچه را در جهان میگذرد عنوان کنم. و گوشه ای از نقشهء عظیم یزدانی را برای این روز و این دور در آیات ربّانی نشان دهم. از کردگار بزرگ میخواهم که ناامیدی در نوشتار اثر نگذارد. چه که این روز "روز آخر" است و "روز سخت" و "روز شگفتیها".
انشاءاللّه ما همه و در رتبهء نخست من، از راه حقّ منحرف نشویم، بخردانه بیاندیشیم (قرآن 23:80و نیز آیاتی درهمه کتب یزدانی) در هر آن متذکّر باشیم (قرآن 23:85ونیز دیگر کتب یزدانی) و با بینائی همه چیز را بنگریم. (قرآن 23:27ونیز دیگر کتب یزدانی) مبادا از قلمِ کردگاری در ردیف کران و گنگان و کوران و مردگان درائیم. (قرآن 2:18- 2:171- 6:39-6:122- ( میدانیم که زندگی راستین زندگی ایمانی است. از خـدای یکتا، محبوب بی همتا یاری میجوئیم که ما را در راه راست همراه و یار و یاور باشد تا به زندگی راستین فائز شویم.
میدانیم که از خدمات عظیمی که "مرکز میثاق" به امر پدر بزرگوار فرمود، برترین آن، در نظر ولیّ مقدّس امراللّه، سفر ایشان به مغرب زمین است. بیت العدل اعظم چند اقدام آن حضرت را در این مهمّ، برای سرمشق یاران نام میبرند. 1- سعی در تبلیغ نفوس مستعدّ و "صاحبان گوش". 2- ازدیاد ظرفیت خدمت هرچه بیشتر. 3- بکار گرفتن هر فرصت مناسب برای ساختن جامعهء محلّی. 4- تقویت مؤسُسات امری 5- غنیمت شمردن هر فرصت برای انجام خدمات اجتماعی. 6- خدمت و شراکت در گفتمانهای جمعی.
حضرت عبدالبهاء در خدمت آستان جمال مبارک لحظه ها را غنیمت میشمردند. روز 24 اپریل پس از سخنرانی در مجلس دوّم و نهایت عنایت به حاضران "سوار اتومبیل شده برای مجلس ثالث تشریف میبردند. از شدّت مسرّت صدای مبارک چنان بلند بود که هنگام تاخت و تاز کالسکه، عابرین صوت مبارک را میشنیدند. میفرمودند ای بهاءاللّه! چه کرده ای! ای بهاءاللّه بقربانت! ای بهاءاللّه بفدایت! ایّام را بچه مشقّت و بلا گذراندی. چه مصائبی تحمّل فرمودی. آخر چه اساس متینی نهادی و چه عَلَم مبینی بلند نمودی!
در این مجلس سوّم علیقلی خان سفیر ایران در غایت احترام حضرت را معرّفی نمود. سپس عضو دیگر انجمن "برخاسته گفت با این نطق سرور جلیل شرق دیگر من با لسان کلیل چه بگویم؟" در این جمع مستر بِل [مخترع تلفون] نیز حضور داشت. روز بعد مولای محبوب در اشاره به زحمات مسافری چون خود، به مسیس پارسونز [Mrs. Parsons مهماندار حضرت عبدالبهاء] میفرمودند: "این نحو مسافر و مهمان خیلی زحمت دارد. باید خانه را بگذاری و فرار کنی. هر مهمان و مسافری در هر شهری با نفوس محدوده، در اوقات معیّنه معاشر است. امّا شما باید از صبح تا عصر مهماندار عموم باشید."- "آن شب سفیر عثمانی حضرت ضیاء پاشا از حضور مبارک دعوت نموده. اکثر خدّام حضور و جمعی از اعیان نیز مدعو بودند. ضیافت ملوکانی بود. و مهمانها همه با لباسهای رسمی حاضر. و در آن مجمع دو نطق مختصر فرمودند. اوّل نطق مبارک با کمال جلال و جمال در تأثیر کلام مظاهر امراللّه و قوّهء عظیمه و فائقهء انبیاء بود. بعد سر میز، جناب سفیر صفحه ای در تبریک و تمجید مبارک نوشته بودند، خوانده و تقدیم نمودند که ترجمهء آن اینست: انوار فضل و کمالات حضرتش در ارض بدیع و عالم جدیدی، ابناءِ زمانه را محصور در ارشاد و نورانیت مینماید. و بجهت انتشار محاسن اخلاق بشریه هزاران زحمات و فداکاری را تحمّل فرموده اند. و محض حصول سعادت حضور مبارکشان جمعیت ما را شرف بخشیده. حضرت عبدالبهاء فرید عصر که نزد ماها بسیار معزّز و مبارکند، دعای ازدیاد عمر و عافیت ایشان را از حضرت ربّ العالمین خـدای لم یزل سائل و آملم. و ورود مبارکشان را تبریک میگویم." (ضیاء پاشا) چون حضرت سفیر نطق خود را تمام نمود، وجود مبارک فرمودند:
"هواللّه
امشب شب مبارکی است. شایان نهایت سرور و ستایش است. بجهاتی چند؛ اوّلاً الحمدُ لِلّه در مملکتی هستیم که در نهایت معموریت و آزادی است. ثانیاً در خانه ای هستیم که منسوب بدولت علیّهء عثمانی است. ثالثاً مهمان حضرت سفیری هستیم که در عالم اخلاق مثل شمس مُشرق است. رابعاً این مجلس الفت و اتّحاد شرق و غرب را مجسّم میکند. زیرا از اهالی شرق حضرت سفیر عثمانی و مخدوم محترمشان حاضرند و قرینهء محترمه شان آمریکائی. و سفیر ایران از اعزّه مشرقیان و خانم محترمهء ایشان نیز آمریکائی. این دلیل بر آن است که شرق و غرب الفت و اتّحاد حاصل نماید. نفوسیکه اهل حلّ و عقدند و فکر وسیع و عقل سلیم دارند، هیچ شبهه ای نیست که منتها آرزوشان محبّت بین بشر است. و نهایت آمالشان الفت و یگانگی بین نوع انسان. هرچند در قرون ماضیه این حقیقت نمایان نبود، امّا حال که عصر نورانی است و قرن علم و ترقّیِ عالم انسانی، بعون و عنایت الهی، این مسأله آشکار شد که جمعیت بشریه مرتبطند و جمیع از یک عائله و اهل یک وطن و یک کره. عصر وحدت عالم انسانی است و زوال اوهام قرون ماضیه. هر دانشمندی احساس مینماید که این قرن وحدت و اتّحاد است و تعصّبات وهمیه رو بزوال..."
در صفحهء 99 <بدایع الآثار جلد 1> به این بخش از دیدار مبارک از بستن [Boston] میرسیم: "روز 5 جمادی الآخر (22 مای May) صبح ساعت ده عازم بستن شدند و ساعت چهار و نیم بعد از ظهر به بستن در هتل چارلز گیت [Charles Gate] نزول اجلال فرمودند. در حالتیکه جمعی از نمایندگان محافل و مجامع در ایستگاه راه آهن پیشواز قدوم انور آمده و در رکاب مبارک مراجعت نمودند. همچنین جمعی از احبّاء منزلی را مزیّن به انواع گلها نموده و هر نوع اسباب پذیرائی مهیّا کرده بودند. آنشب اوّل مجمع بستن ساعت 8 کنفرانس موحّدین در معبد ترامونت که بزرگترین معابد آنجا بود منعقد (رئیس جمهور نیز از اعضاء آن انجمن مهمّ) و از کنائس موحّدین آمریکا و کانادا تقریباً هشتصد نفر کشیش در آن کنفرانس حاضر و جمعیت سایرین نیز به دو هزار نفر میرسید. صدر آن انجمن و میر آن مجلس نایب الحکومهء بستن بود. و در معرّفی طلعت عهدُ اللّه به این بیانات ناطق (که) امشب ما در این محفل عظیم احترامات فائقه و امتنان قلبی اظهار میداریم نسبت به این شخص محترم جلیل صلح دوست که از شرق به غرب آمده اند تا اساس وحدت عالم انسانی و صلح عمومی را ترویج فرمایند... لهذا افتخار من اینست که حضرت عبدالبهاء را بشما معرّفی نمایم. چون حضرت مولیَ الوری قیام فرمودند، آن جمعیت بی اختیار برخاستند و بسیار دست زدند... این مجلس اهمیت دیگر داشت چه که اعضاء از منتخبین و رؤسای محافل ممالک بودند... نطق مبارک در آن محفل در خصوص تجدّد و ترقّی کائنات بود و چنان در قلوب و نفوس مؤثّر و نافذ که حضّار کفها بر کف زدند. و ولوله ها آشکار کردند.”
روز بعد 23 می "در منزل مبارک دسته دسته احباب و اغیار مشرّف، و صدور عنایات بهریک چون نزول امطار [مثل باران بارنده] مُحیی نفوس و مُفرّح قلوب بود. از آنجمله یکی از ارباب جرائد در پنج دقیقه بیانات مبارکه چنان او را منقلب و منجذب کرد که فوراً اذعان به اقبال نمود [مؤمن شد] و به تحریر و نشر مقالات مهمّه پرداخت. حین مرخصی بر قدوم مبارک گریان و نالان افتاد و رجای تأیید در وقف و حصر اوقات خویش بر خدمات امریه نمود."
در طول سفر مولای حنون به غرب، صدها روزنامه نگار در مجلّات و روزنامه ها، حضرت را با عناوین پیغمبر شرق، پیامبر صلح، پیامبر جدید یاد کردند. و با عبارات برجسته و مدح و تمجید فراوان از تعالیم "امر نوین و اعظم یزدانی" ستودند. نکتهء آموزنده اینکه عبدالبهاء همواره بی اعتناء به مدّاحی و یا عبارات و اشارات سرد و دشمنانه، به خدمت امر اعظم پدر بزرگوار مشغول و به شکر و سپاس تأییدات جمال مبارک مسرور بودند. وقتی در فلسطین یکی از روزنامه ها ایشان را با اسم کوچک نام برده بود، فرمودند: "او ما را به مقام انبیاء ارتقاء داده! انبیاء پیوسته به نام کوچک خود معروفند!"
دیدار از خانهء فقراء و بینوایان و ابراز نهایت محبّت و عنایت مشفقانه به آنان از ویژگیهای رفتارعبدالبهاء است. در 23 می هنگام ظهر وجود مبارک به دنیس هوس [Denise House انجمن اعانت فقرای سوریه و یونان] تشریف بردند و سر میز ناهار خطاب به خادمان فقراء فرمودند: "خوشا بحال شما که بخدمت فقراء مشغولید. بزرگترین سعادت من اینست که از فقراء محسوس شوم." بعد از صرف ناهار به مجمع تشریف بردند و نطقی فصیح فرمودند و سخاوتمندانه اعانت نمودند. در مراجعت به بستن مسیر مبارک "سبز و خرّم و بسیار با صفا بود. با مشاهدهء مناظر زیبا فرمودند: "کاش جمال مبارک به این صفحات تشریف آورده بودند. از بس جمال مبارک اینگونه مناظر را دوست میداشتند، اغلب در سفرهرجا که سبزی بیشتر و صحرا خرّم تر بود، امر به توقّف میفرمودند. وقتی که از کنار دریاچه ای، مرکب مبارک میگذشت، چنان آن سبزی صحرا و صفای ماء [آب] و لطافت هوا در نظر مبارک مقبول افتاد که تا چند ساعت مکث فرمودند. در حالتیکه جمیع قافله ایستاده بودند... هیچیک جرأت جسارت در تأخیر حرکت نداشت." خلاصه نوعی به ذکر جمال مبارک ناطق و به قسمی با آه و افسوس ذکر میفرمودند که رقّت غریبی برای ملتزمین رکاب مبارک روی داد!
روز 26 می در حلقة الذّهبیه [مجمع مردم سوریه] شاعری عرب قصیده ای در وصف امراللّه و مدح طلعت مَن اَرادَهُ اللّه [عبدالبهاء] خواند. و پس از سخنرانیِ مولای حنون "زن عربی دیده شد که بزحمت تمام از میان جمعیت خود را بر قدوم مبارک انداخت و عرض نمود انّی اَعتَرفُ بانَّ فیکَ روحُ اللّه و نفسُ المسیح [اعتراف میکنم که در وجود تو روح اللّه و شخص مسیح منجلی است.]
در صفحهء106 و 107 میخوانیم: مجالس بستن خیلی منظور نظر عنایت واقع. علیَ الخصوص آن مجلس اهالی سوریه که تا چند روز طلعت محبور بتمام سرور، ذکر آن را میفرمودند که "چه انجمنی بود. چگونه تأییدات جمال مبارک نفوس را منقلب کرد."
"امری که ذکرش فرض است اینست که در جمیع این مجامع آمریکا طلعت پیمان را همه اغیار بنظر پیغمبری دیدند. ولو مؤمن نبودند... وجود مبارک را همه در تحریر و تقریر خویش نبیِّ صلح و پیغمبر شرق مینامیدند."
در سرلوحهء برنامه های پیش بینی شده از قبل، شرکت حضرت عبدالبهاء در انجمن ها و گفتمانهای مربوط به "صلح جهانی" و بویژه در انجمن صلح لیک مهانک [Lake Mohonk] بود. سخنان آن حضرت در انجمن برترین و مهمترین سخنرانی روز بود. روز 27 می این مسأله سخن همگان بود. برای آشنائی با آن واقعه به ص 108 کتاب <بدایع الآثار> باز میگردیم. روز 10 جمادی الآخر(27مای) عصر در نیویورک در مترو پلیتن تمپل [Metropolitan Temple] مجمعی آراسته محض استماع خطابهء مبارکه متجاوز از هزار نفر حاضر بودند. اوّل دکتر هال که یکی از قسّیس های محترم بود... برخاست و گفت: "در این موقع ما مفتخریم بوجود مهمان محترمی که نمایندهء صلح عمومی است و شهرتش شرق و غرب را فرا گرفته، عالم بشر از تعالیمش فوائد عظیمه برده. البتّه برای چنین امر و چنین شخص جلیلی همچو مجلس عظیمی لایق است. در ازمنهء سابقه استعداد و اقتضای تأسیس ملل بود. ولی حال زمان استعدادِ اتّحاد ملل حاصل نموده و من مفتخرم که مؤسّس و مروّج این اتّحاد و صلح عمومی را معرّفی نمایم. بعد از آن مستر فردریک لینچ [Frederick Lynch] مؤلّف کتاب <صلح بین ملل> که شخص فعّالی از محترمین اعضاءِ صلح بود، برخاست و گفت: از یوم ورود حضرت عبدالبهاء به آمریکا من با نهایت طلب، خطابه و نطقهای ایشان را در جراید خوانده ام، در نهایت اختیار عرض میکنم که تا حال چند مرتبه بحضورشان مشرّف شده ام و خیلی طالبم که اثر عظیمی از تعالیمشان در اینجا مشاهده نمایم و آیات زاهرهء [درخشان] این پیغمبر را نافذ تر بینم. من در انجمن صلح مهانک نیز حاضر بودم و خطابه و نطقشان را بهترین خطابه های آن کنفرانس دیدم. چه که اساس تعلیماتشان وحدت عالم انسانی و صلح عمومی و اتّحاد ادیان است. و در هر نطقشان این روح محسوس و نافذ در قلوب است. من خوش آمد میگویم این شخص عزیز را که حضورشان سبب انجذاب قلوب اهالی امریک شده، چه ملهم بنفثات روح الهی هستند. و روح ایشان بسیط و غیر محدود و جاذب نفوس است. من بی نهایت مسرورم که در این موقع عظیم مدعو بودم که شهادت قلبی خود را در حضور شما اعلان نمایم." آنگاه عبدالبهاء سخنی در ابوّت الهیه و وحدت بشر فرمودند.
پس از اتمام خطابهء مبارکه، اعظم دلیل بر قوّت و قدرت عهدُ اللّه، نطق حاخام موسوم به سیلورمن [Silverman] بود که قبلاً نسبت به این امر اعتراض و احتجاج مینموده و چون بساحت مبارک مشرّف شد، بی نهایت خاضع گشت. در آن کنیسه... برخاست و گفت: امروز انوار را بچشم خود دیدم. همیشه انوار را ما بالای سر می بینیم که از شرق طالع است.. ولی چون این مسأله عادت شده چندان بنظر نمیاید. همیشه از شرق انوار روحانی بغرب تابیده. عالم محتاج به این انوار است و ماها نیز محتاج. این انوار مبدأ حیات است و مبدأ این انوار امروز برای ما نطق فرمود. این شخص جلیل با قلب سلیم و روح لطیف قلوب اهالی امریک را جذب کرده و جمیع را واله و شیدای خود فرموده. و تعلیمات و محبّت او در دلها بشدّت نافذ و مؤثّر. ظواهر ادیان مانند قشر است. امّا تعلیمات محبّت و اتّحاد بمنزلهء مغز. قشر را لازم داریم، زیرا سبب حفاظت مغز است. ای مردمان! مغز و پوست، حقیقت و مجاز را از هم تمیز دهید. چنانچه این پیغمبر محترم فرمود باید نور را از زجاج تمیز داد."
و اکنون مولای حنون را در جائی دیگر و میان جمعی دیگر زیارت کنیم:
محمود زرقانی در صفحهء369 سفرنامه مینویسد: "در نیویورک بعضی از نفوس اصرار مینمودند که شخصی از اغنیای نمره اوّل آمریکا اظهار اشتیاق به تشرّف نموده و استدعای آن کرده که بمنزل او تشریف فرما شوند. در هر مرتبه ای بشدّت آنها را منع فرمودند که من با فقراء کار دارم و بمحلِّ فقراء میروم نه اغنیاء. جمیع را من دوست دارم علیَ الخصوص فقرا را. و از هر قبیل نفوس اینجا میایند و کلّ را بجان و دل و محبّت صمیمی ملاقات میکنم. ولکن در صدد رفتن منزل اغنیاء نیستم... امّا وقت دیگر شخص جلیل کارنیگی چون بخضوع و خشوع استدعای تشرّف نمود، با آنکه از ملیونرها بود، قبول فرمودند. و آن تشرّف در محضر انور مقبول و در آثار مبارکه مذکور آمد."
و امّا جای دیگر و جمع دیگر:
مولای حنون عبدالبهاء بار دیگر در شرق آمریکا هستند. در نومبر"ساعت یک از نصف شب گذشته... شهر نیویورک بقدوم انور مشرّف، و در محلّی که قبلاً حَسَب الامر بکرایه گرفته بودند، نزول اجلال فرمودند... عصر آنروز منزل امة اللّه مسیس کروک مجلس هفتگی اماءاللّه بسیار روحانی بود. و قبل از ورود مبارک مسیس کروک بمناجات مشغول. و بعد لسان اطهر به این بیانات مبارکه ناطق:
"هواللّه! این انجمن دختران من است، در خانهء دختر من مسیس کروک. لهذا از این اجتماع بسیار مسرورم. خوب مجلسی است. خیلی نورانی است. محفلی رحمانی است و انجمنی آسمانی. نظر عنایت شامل این محفل است. و ملأِ اعلی’ ناظر باین مجلس. مناجاتی که خواندید، شنیدند. و از استماع مناجات شما مسرورند.. شکر حضرت بهاءاللّه نمایند و گویند: ای بهــاءاللّه! شکر تو را، که این کنیزان منجذب تو اند. و متوجّه بملکوت تو. مقصدی جز رضای تو ندارند. و مقامی جز خدمت امر تو نجویند. ای بهــاءاللّه! این کنیزان عزیز را تأیید فرما. و این دختران ناسوت را ملکوتی نما. این قلوب را ملهم کن. و این ارواح را مستبشر فرما. ای بهــاءاللّه! این تنها را چون شمع روشن نما. و این جانها را رشک گلزار فرما. نفوس را به آهنگی مشغول کن که ملأِ اعلی’ را بوجد و طرب آرد. هریک را ستارهء درخشنده نما تا عالم وجود بنورشان منوّر شود. ای بهــاءاللّه! قوّت آسمانی ده. الهام ملکوتی فرما. تأیید ربّانی نما تا بخدمت تو پردازند. توئی رؤوف و مهربان و صاحب فضل و احسان."
در تمامی زندگی و بویژه در سفر غرب، به ندرت مولای حنون از "مرکزیت عهد و میثاق" سخن داشتند. و به این دلیل در دو جلد سفرنامهء مبارک صفحهء 148 و 149 استثناء است. و براستی هر فرد بهائی باید به دقّت بسیار به این بیانات توجّه نموده و روح کلام را ملکهء ذهن خود سازد. و زندکانی را بر آن بنا کند. روز 7 جولای بیانات مبارکه... بسیار مؤکّد و شدید، از جمله این عبارات بود: "جمال مبارک این عهد را برای اطاعت گرفتند نه مخالفت. و این را من محض حفظ امراللّه و اتّحاد احبّا میگویم. اگر نه بجهت سدِّ اوهام و دفع اختلاف بود! اظهار اینکه من مرکز میثاقم نمی نمودم. ما باید بندگی جمال مبارک نمائیم. عنایات و وصایای او فراموش نکنیم. و الّا اگر نفحه و اثری از وجود در ما باشد، فوراً معدوم میشویم. احبّا باید بیدار باشند هر کسی کلمه ای بدون نصّ بگوید، اختلاف بین احباب بیندازد! جمال مبارک این عهد را برای اطاعت گرفتند! یعنی احدی از خود کلمه ای نگوید! اجتهاد ننماید!
والّا هرکسی بابی مفتوح نماید و نصِّ الهی را تفسیری کند.. چون یکی گوید من قوّهء روح القدس دارم، خوب میفهمم. فوراً هرکسی گوید من هم دارای روح القدسم. حتّی این پیره زنها! با آنکه قوّهء قدسیه حصر در جمال مبارک است! و بیانش با من! والسّلام. اینطور که باشد دیگر اختلاف نمیشود.
ما همه باید در فکر تبلیغ امر باشیم. هرکس فکر دیگر دارد، بدانید که سبب اختلاف خواهد شد."
عزیزان! عبدالبهاء تجسّم روح بهجت و سرور بودند. همه کس در جوار مبارک غرقه در دریای شوق و شور و سرور و حبور بود. پندار و رفتار و گفتارشان القاء احساسات روحانی و شادی و شادمانی مینمود. شما را به این دو سخنرانی کوتاه مهمان میکنم.
نطق مبارک... در منزل مبارک پاریس 21 نومبر 1911
"هواللّه
جمیع بشر همیشه مورد دو احساس هستند. یکی احساس سرور، دیگری احساس حزن. وقت سرور روح در پرواز است. جمیع قوای انسان قوّت میگیرد. و قوّهء فکریه زیاد میشود. قوّه ء ادراک شدید میگردد. قوّهء عقل در جمیع مراتب ترقّی مینماید. و احاطه بحقایق اشیاء میکند. امّا وقتیکه حزن بر انسان مستولی شود، مخمود میشود. جمیع قوا ضعیف میگردد. ادراک کم میشود. تفکّر نمی ماند. تدقیق در حقایق اشیاء نمیتواند. خواصِّ اشیاء را کشف نمیکند. مثل مرده میشود.
این دو احساس شامل جمیع عموم بشر است. از روح برای انسان حزنی حاصل نمیشود. و از عقلِ انسان زحمت و ملالی رخ نمیدهد. یعنی قوای روحانیه سبب مشقّت و کدورت انسان نمیگردد. اگر حزنی برای انسان حاصل شود، از مادّیات است. اگر برای انسان خمودت و جمودتی حاصل شود، از مادّیات است. مثلاً تاجر است، زیان میکند، محزون میشود. زراعتی دارد، برکت حاصل نمیشود، مغموم میگردد. بنیانی میسازد، خراب میشود، محزون میشود و مضطرب میگردد.
مقصود اینست که حزن انسان، کدورت انسان از عالم مادّیات است. یأس و ناامیدی از نتایج عالم طبیعت است. پس واضح و مشهود شد که حزن انسان، و نکبت انسان و نحوست انسان و ذلّت انسان همه از مادیات است. امّا از احساسات روحانیه هیچ ضرری و زیانی و غصّه و غمی از برای انسان حاصل نمیشود. حال جمیع بشر معرض غم و غصّه و ملال هستند. انسانی نیست که از برای او حزن و الم و مشقّت و زحمت و تعب و خسارت حاصل نشود. چون این احزان از مادّیات حاصل میشود، چاره نیست جز اینکه رجوع بروحانیات بکنیم. وقتی که از مادّیات نهایت تنگدلی حاصل گردد، انسان توجّه بروحانیات میکند، زائل میشود. انسان وقتی در نهایت مشقّت، نهایت یأس میافتد، چون بخاطر آید خـدای مهربان دارد، مسرور میشود. اگر بشدّت فقر مادّی افتد، باحساسات روحانی آید. خود را از کنز ملکوت غنی بیند. وقتیکه مریض میگردد، فکر شفا میکند، تشفّی صدر حاصل نماید. وقتیکه بمصائب عالم ناسوت گرفتار شود، بفکر لاهوت تسلّی یابد. وقتیکه در حبس عالم طبیعت دلتنگ شود، بفکر پرواز بعالم روح میافتد، مسرور میشود. وقتیکه حیات جسمانی مختلّ باشد، بفکر حیات ابدیه افتد، ممنون میشود. امّا این نفوسی که توجّهشان صِرف بعالم مادّیات است و در بحر ناسوت مستغرقند، در وقت بلا و محن چه تسلّی خاطر دارند؟ نفسیکه معتقد به این باشد که حیات انسان محصور در حیات مادّی است، چون ناتوان گردد و در بلا و مصیبتی گرفتار شود و کوس رحیل بکوبد، به چه چیز امید دارد؟ و به چه چیز تسلّی یابد؟ کسی که معتقد به حیِّ قدیر مهربانی نیست، چگونه روح و ریحان یابد؟ یقین است که در عذاب ابدی و نومیدی سرمدی است.
پس شماها خـدا را شکر کنید که احساسات روحانی دارید و انجذابات قلبی. دیدهء بینا دارید و گوش شنوا. جانی زنده دارید و دلی مملو از محبّت اللّه. در هر مصیبتی گرفتار شوید، تسلّیِ خاطر دارید. اگر زندگانی دنیوی مختلّ شود، بنورانیت ملکوت مسرورید. هر انسانی که احساس روحانی دارد، تسلّیِ خاطر دارد.
من چهل سال در حبس بودم. با آنکه تحمّل یکسال ممکن نبود. هر نفسی را به آن حبس میاوردند، یکسال بیشتر زندگانی نمیکرد. از غم و غصّه هلاک میشد. لکن من الحمدُ لِلّه! در این چهل سال در نهایت سرور بودم. هر صبح برمیخواستم، مثل اینکه یک بشارتی جدید بمن میرسید. هر شب تاریک میشد، نور سرور در قلب میافزود. احساسات روحانی، تسلّیِ خاطر، و توجّه بخـدا سبب روح و ریحان. اگر توجّه بخـدا نبود، احساسات روحانی نبود، چهل سال در حبس چه میکردم؟
پس معلوم شد اعظم موهبت عالم انسانی، احساسات روحانی است. و حیات ابدیِ انسان، توجّه بخـدا. امیدوارم روز بروز توجّهتان بخـدا زیاد شود. و تسلّیِ خاطر بیشتر گردد. نفثات روح القدس بیشتر تأثیر کند. و قوای ملکوتی بیشتر ظاهر شود. اینست منتها آمال و آرزوی ما. از خـدا چنین میخواهم."
نطق مبارک... در منزل مبارک22 نومبر 1911
"هواللّه
شما باید بسار مسرور باشید و شکر کنید که در چنین شهری، الحمدُ لِلّه انجمنی نورانی و محفلی آسمانی ترتیب و تأسیس شده است. در پاریس هرچند محافل بسیار تشکیل میشود، ولکن جمیعاً در مسائل مادّیه صحبت میشود. محفلی که ذکر خـدا در آنست، این محفل است. الحمدُ لِلّه قلوب متوجّه به خـداست. و روحها منجذب به ملکوت اللّه. احساسات روحانیه دارید. فکرتان حصر در عالم خاک نیست. از عالم پاک هم نصیب دارید. مثل این حیوانات نیستید که همه در فکر امور مادّیه اند. و خوردن و خوابیدن و نوشیدن و چمیدن و بالیدن و اندوختن. و نهایت آرزوشان چمن سبزی است و جنگلی و سبزه ای و گلستانی و بوستانی و سر و سامانی.
بلکه شما انسانید. فکرتان تحصیل کمالات رحمانی است. و نهایت آرزو، خیر بعموم بشر و تأسیس و ترویج وحدت عالم انسانی. شب و روز میکوشید خاطری مسرور کنید. محزونی ممنون نمائید. ضعیفی را قوی کنید. بیچاره ای را چاره نمائید. جمیع افکارتان افکار ملکوتی است. احساساتتان روحانی است. با هیچ ملّتی عداوتی ندارید. با هیچ جنسی مخالفتی نخواهید. بجمیع مهربانید. و در حقِّ جمیع، خیرخواه. اینست احساسات عالم انسانی. اینست فضائل بشر. اگر انسانی از این مواهب الهی نصیب نداشته باشد، معدوم بهتر. زجاج محروم از سراج، شکسته خوشتر. درختی که ثمر ندارد، بریده بهتر. پس انسانی که از فضائل عالم انسانی بی بهره، بمیرد، خوشتر. چشم بجهت دیدن است، اگر نبیند چه ثمر؟ گوش بجهت شنیدن است، اگر نشنود چه فائده؟ زبان بجهت نطق است، اگر گنگ باشد چه ثمر؟ همینطور انسان بجهت این خلق شده که بعرفان و ایمان و موهبت رحمان و حسن اعمال و اخلاق و نورانیت افکار، این جهان را روشن کند. اگر از این موهبت محروم بماند، البتّه از حیوان پست تر است. زیرا حیوان از عقل محروم است. لهذا معذور است. لکن خـدا به انسان عقل داده تا انسانی شود. در خیر عموم بشر بکوشد. اگر نفسی متابعت تعالیم بهاءاللّه نماید، یقین است به نتیجهء عالم وجود موفّق گردد. زیرا روحِ جسدِ عالم است. نعمتِ جمیعِ بشر است. رحمت برای نوع انسان است. پس بجان و دل بکوشید که بموجب تعالیم بهاءاللّه عمل کنید. اگر موفّق به این شوید، بدانید عزّت ابدیه است. حیات سرمدیه است. سلطنت عالم انسانی است. مائدهء آسمانی است.. من دعا میکنم که شماها به این مواهب موفّق و به این فضائل رحمانیه مخصّص گردید."
----
نوشته شده توسط دکتر پرویز روحانی