در عظمت این پنجاه سال که عهد اعلی’ و عهد ابهی’ را شامل میشود، شوقی افندی ولیِّ امر بهائی چنین گواهی میدهند: این نیم قرن را تاریخ نگاران آینده "قهرمانانه ترین، مصیبت آمیز ترین و خطیر ترین زمان" در عصر "رسولي يا عصر حواریون" از "دور بهائی"خداهند نامید!
درآغاز این نوشتار، این پیش گفتارِ کوتاه ضروری است: در این نوشته من هرچه آورده ام از قرآن و کتب الهی پیش از آن و نیز از آیات نازله در "امر نوین یزدانی" است. کمتر از خود گفته ام و یا از کتابی دیگر الهام گرفته ام. پس به یقین بدانید که همه دستور خـدا و سخن پاک یزدان است. با ارادت بخوانید و براستی باور کنید که بدرستی شما را به راه راست هدایت خواهد نمود.! بیست و سوّمین نوشتار را با حالت زاری و دعا بدرگاه طلعت رحمان آغاز میکنم. باشد که عنایت فرماید و مرا از بررسی بیطرفانهء وقایع روز باز ندارد؛ دستخوش احساس نشوم و با ژرف اندیشی و مطالعهء نبوّات و امّا بکوتاهی، آنچه را در جهان میگذرد عنوان کنم. و گوشه ای از نقشهء عظیم یزدانی را برای این روز و این دور در آیات ربّانی نشان دهم. از کردگار بزرگ میخواهم که ناامیدی در نوشتار اثر نگذارد. چه که این روز "روز آخر" است و "روز سخت" و "روز شگفتیها".
انشاءاللّه ما همه و در رتبهء نخست من، از راه حقّ منحرف نشویم، بخردانه بیاندیشیم (قرآن 23:80و نیز آیاتی درهمه کتب یزدانی) در هر آن متذکّر باشیم (قرآن 23:85ونیز دیگر کتب یزدانی) و با بینائی همه چیز را بنگریم. (قرآن 23:27ونیز دیگر کتب یزدانی) مبادا از قلمِ کردگاری در ردیف کران و گنگان و کوران و مردگان درائیم. (قرآن 2:18- 2:171- 6:39-6:122- ( میدانیم که زندگی راستین زندگی ایمانی است. از خـدای یکتا، محبوب بی همتا یاری میجوئیم که ما را در راه راست همراه و یار و یاور باشد تا به زندگی راستین فائز شویم.
غصن اعظم، "مرکز میثاق بهاء" دربیان عظمت و استحکام عهد و پیمان محبوب عالم، شخصاً شهادت میدهند که "از اوّل ابداع تا کنون، و در هیچیک از ادوار (مربوط به پیامبران پیشین)، چنین عهد و پیمانی از امّتی گرفته نشد!" و روشن میسازند که "محور وحدت عالم انسانی هیچ نیست، جز قدرت عهد و میثاق..."
در این آن، بسیار مناسب است که تا حدِّ ممکن "مرکزِ پیمان بهاء"، "مرکز عهد بهاء" یا "مرکز میثاق بهاء" را، چنانچه در آیات ادیان پیشین، و نیز در آیات این دو ظهور اعظم ربّانی معرّفی میشوند، بشناسیم.
اشعیا ی نبی مینویسد: "در آن روز، غصن ربّ زیبا و پر جلال خواهد بود." (4:2)
و "در آن روز، اصلی از تنهء یسی خواهد روئید و شاخه ای از ریشه بر خواهد خاست. (غصنٌ مِن هذَا الاصلِ القدیم) و روح پروردگار بر آن قرار خواهد گرفت، روح حکمت و دانش، روح مشورت و قدرت، و روح علم و ترس از خداوند." (11:1)
و زکریای نبی مینویسد: "ربّ الجنود صحبت میدارد و میگوید: نگاه کن این مرد را که نام اوغصن است. و او در جای خود خواهد روئید و هیکل ربّ را بنا خواهد کرد." (6:12- در زبان و خطِّ انگلیسی کلمهء BRANCH با حروف بزرگ میاید!)
و "نگاه کن! من بندهء خود را برمیاورم، غصن را!"(3:8- کلمهء BRANCH با حروف بزرگ)
آری! ربّ الجنود که تنهء یسی و از نسل ابراهیم است، غصنی داشت بنام عبّاس که روح حکمت و دانش و تقوی بر او بود. و او خود را عبدالبهاء نامید و به دستور پدر محبوب، هیکل ربّ را در کوه کرمل بنا فرمود. توضیح این مورد بعداً خواهد آمد.
در اسلام نیز حدیثی صحیح و مشهور است که قرنها علماء دین را دچار حیرت داشت. "فَیَصیرُ العبّاس بعدَ الحُسین اِمامَ النّاس..." عبّاس پس از حسین پیشوای مردمان خواهد شد! (این حدیث و وقایع "یوم اللّه" در کتب محیی الدّین عربی و ابو سالم طلحه و غیره تماماً ثبت است.) مفاد این حدیث در "روز قیامت"، "روز خداوند" تحقّق یافت. عبّاس عبدالبهاء پس از "رجعت حسین" در حسینعلی بهاءاللّه، سرپرست جامعهء بهائی شد. نعیم شاعر و فیلسوف بهائی چنین میسراید؛
نشنیدی که حضرت عبّــاس صارَ بعدَ الحُسین، امامَ النّاس؟
و امّا ذکر "سرّاللّه" در آیات طلعت باب؛ حضرتشان که "بیانِ قرآن" یعنی معانی باطن قرآن را به ما آموختند، روز اظهار امرشان با تولّد انسان کامل (عبّاس عبدالبهاء) مقارن است. عزیزان از پیش دانستند که با آموزش قرآن، انسان خلق میشود که منظور انسان کامل است. و سپس بیان نازل میگردد. "الرّحمن. عَلّمَ القرآن. خَلَقَ الانسان. عَلّمَهُ البیان." تردیدی نیست که کلمات یزدان معانی بسیار دارد. و یکی از معانی این آیه در اشاره به آفرینش "سرّاللّه" است یعنی انسان کامل، "مَثَل اَعلی’". که اشاره به حدیث قدسی "الانسانُ سرّی و اَناَ سرّه" (انسان روح و باطن من است و من روح و باطن او) میباشد.
"غصن اعظم" که مظهر عبودیت محضه است، "مثل اعلی’" در همه کمالات انسانی هستند. و بنابر بیانِ طلعت اعلی’، نخستین مؤمن به "مَن یُظهِرُهُ اللّه". بیاد آریم که طلعت باب فرمودند: "آیا سرّاللّه را میشناسید؟ چگونه او را نمیشناسید؟ او اوّل مؤمن به مَن یُظهِرُهُ اللّه است." در "امر نوین یزدانی" برای فهم کاملِ آیات، پیوسته مَثَل و نمونه خلق میشود! خداوند بزرگ برای همه انسانها، این "مَثَل" و نمونه را آفرید. (این مطلب را بعد ها روشن خواهیم کرد.)
و اکنون مراتب و مقاماتِ غصن اعظم را در برخی ازآیات نازل از قلم پدر بزرگوارشان محبوب عالم بررسی کنیم تا "عبدالبهاء" را بهتر بشناسیم. میفرمایند: "یا غصنی الاعظم!...انّا جَعَلناکَ حِرزاً لِلعالمینَ...نَسألُ اللّهَ بِاَن یَحفَظَهُم بِکَ و یُغنیهِم بِکَ و یَرزُقَهُم بِکَ و یُلهِمَکَ ما یَکونُ مَطلَعَ الغِنی’ لاهلِ الانشاءِ و بُحرَ الکرَمِ لِمَن فِی العالم و مَشرقَ الفَضلِ عَلیَ الامَم..." میفرمایند "ای غصن اعظم من!... ما تو را نگهدار و نگهبان جهانیان ساختیم... از خداوند میطلبیم که آنان را توسّط تو حفظ فرماید، بی نیازشان گرداند، و روزی دهد. و به تو الهام کند آنچه را که سبب غناء مردمان است. و موجب فضل و کمال آنان میباشد."
در نوشتار پیشین لوح حضرت بهاءاللّه را در مورد سفر غصن اعظم به بیروت دیدیم و با عناوین و القاب "مَن طافَ حَولَهُ الاَسماء"، "غصنُ اللّهِ الاعظم العظیم" و "سِرُّاللّه الاقوم القدیم" آشنا شدیم. محبوب عالم در "سورةُ الغصن" حقایقی را در بارهء "مرکزِ عهد و میثاق" عیان میسازند که براستی روح را اهتزازی بی اندازه میدهد. و نیز معنای راستین "سِرّاللّه" را آشکار میفرمایند. آیاتی از این سوره را زینت نوشتار میکنم
"هُوَ الباقیُ فِی الافُقِ الابهی’
اَتی’ امرُاللّهِ عَلی’ ظُلَلٍ مِنَ البیان! وَالمُشرِکونَ یَومَئِذٍ فی عَذابٍ عَظیمٍ... یا ایّهاَ النّاس! اَتَفِرّونَ عَن رَحمةِ اللّهِ بَعدَ الّذی اَحاطَتِ المُمکِنات عمّا خُلِقَ بَینَ السّماواتِ وَالارضینَ... قُل! قَدِ انشَعَبَ بَحرُالقِدَم مِن هذَا البَحرِالاعظم. فَطوبی’ لِمَنِ استَقرَّ فی شاطِئِهِ و یَکونُ مِنَ المُستَقِرّین. و قَدِ انشُعُبُ مِن سِدرَةِ المُنتَهی’، هذَا الهَیکلُ المُقدّسُ الابهی’، غُصنُ القُدس. فَهَنیئاً لِمَن استظلَّ فی ظِلِّهِ و کانَ مِنَ الرّاقدین... قل! قَد فُصِّلَ مِن لَوحِ الاعظمِ کلمةٌ عَلَی الفَضلِ و زَیّنَهَا اللّهُ بِطِرازِ نَفسِهِ و جَعَلَها سُلطاناً عَلی’ مَن عَلیَ الارض و آیةَ عَظَمَتِهِ وَ اقتِدارِهِ بَینَ العالمین، لِیُمَجِّدُنّ النّاسُ بِهِ ربَّهُمُ العزیزَ المقتدرَ الحکیمَ... قل یا قومِ! فَاشکُروا اللّهَ لِظُهورِهِ. و انّهُ لَهُوَ الفضلُ الاعظمُ عَلَیکُم و نِعمَةُ الاتمّ لَکُم. و بِهِ یَحیی’ کلُّ عَظمٍ رَمیمٍ! مَن تَوَجّهَ اِلَیهِ فَقَد تَوَجّهَ اِلیَ اللّه! فَمَن اَعرَضَ عَنهُ فَقَد اَعرَضَ عَن جَمالی و کَفَرَ بِبُرهانی و کانَ مِنَ المُسرِفینَ. اِنّهُ لَوَدیعَةُ اللّهِ بَینَکُم و اَمانتُهَ فیکُم و ظهورُهُ عَلَیکُم و طلوعُهُ بینَ عِبادِهِ المُقرّبینَ. کَذالِکَ اُمِرتُ اَن اُبَلِّغَکُم رسالةَ اللّهِ بارِئِکُم و بَلّغتُکُم بِما اُمِرتُ بِهِ. اِذاً یَشهَدُ اللّهُ عَلی’ ذالکَ، ثُمَّ مَلائکتُهُ و رُسُلُهُ ثُمَّ عِبادُهُ المُقدّسینَ... اِنّا قَد بَعَثناهُ عَلی’ هَیکلِ الانسان! فَتَبارَکَ اللّهُ مُبدعُ ما یَشاءُ بِاَمرِهِ المُبرَمِ الحَکیمِ..."
میفرمایند: "اوست پاینده و پایا در افق ابهی’! امر یزدان پاک بر سایه های بیان آشکار شد! و مشرکان امروز در عذابی بزرگ هستند... ای مردمان! آیا از رحمت ربّانی فرار میکنید و حال آنکه همه آفریدگان بین آسمان و زمین را احاطه کرده است... بگو! دریای قِدَم از این دریای اعظم منشعب است، خوشا نفوسی که در ساحل آن قرار گرفته و مستقرّند. و متفرّع شد از سدرهء منتهی’ (شجرهء ظهور)، این هیکل مقدّس ابهی’! شاخه ای پاک و مقدّس. خوشا بر آنان که در سایه او آیند و آرامش یابند... بگو! از لوح اعظم کلمه ای، به نشان فضل خداوندی، صادر شد. و خداوند او را به طراز نفس خویش زینت داده، او را سلطان همه ساکنان زمین ساخت. و نشانهء بزرگی و توانائی یزدان پاک برای همه جهانیان قرار داد، تا مردمان به سبب او پروردگار عزیز توانا و حکیم را بزرگ دارند... بگو ای قوم من! خدای را بخاطر ظهور او (سرّاللّه) در میانتان سپاس گوئید. و بدانید که او فضل اعظم برای شماست و نعمت تمام بر شما. به او هر استخوان پوسیده ای زنده میشود! هر کس به او روی نمود، به خداوند روی آورده است. و هرکس از او روی بگرداند، از جمال من روی گردانده، به برهان من کافر شده و از تجاوزکاران است. براستی او سپردهء یزدان بین شما، و امانت خداوندی در میانتان و ظهور او بر شما و طلوع او بین بندگان مقرّب حضرت یزدان است. من اینچنین مأمور شدم که رسالت خداوندِ خالق را بشما ابلاغ نمایم. و آنچه را که به آن امر شدم، رسانیدم. و خداوند بر این گواه است و نیزملائک و پیامبران او، و بندگان پاک آن محبوب ازلی... ما او را (کلمه را) به هیکل انسان مبعوث فرمودیم. مبارک است خداوندی که آنچه را میخواهد، به امر مبرم و محکم خویش میافریند..." (عزیزان بار دیگر معنی "کلمه گوشت شد" یا "کلمه انسان شد" را که در بیان انجیل دیدیم، در آیات محبوب عالم درک میکنیم.)
با همهء فضل و عنایت یزدان پاک به "غصن اعظم، سرّاللّه الاقوم"، حضرتشان سرخیل همهء آفریدگان، در عبودیت و خاکساری در ساحت "مظهر کلّیِ یزدانی" هستند. و به این مقام افتخار مینمایند. و در درگاه محبوب ازلی فناء و نیست بحت و صرف هستند. و از این است که "مَثَلِ اَعلی’" برای همه زندگان صاحب ادراک میباشند. بمنظور فهم درجهء بندگی آن "مرکز میثاق بهاء"، من عین عبارات ایشان را نقل میکنم تا برای هر ذیروح با شعوری درس و سرمشق بی نظیری باشد. میفرمایند:
"امّا نام من عبدالبهاء، ذات من عبدالبهاء، صفت من عبدالبهاء، حقیقت من عبدالبهاء، ستایش من عبدالبهاء. زیرا عبودیت جمال مبارک اکلیل جلیل من است و خدمت کلِّ بشر آئین دیرین من. از فضل و عنایت جمال مبارک، عبدالبهاء رایت صلح اکبر است که در اوج اعلی’ موج زند. و بموهبت اسم اعظم، مصباح صلاح عامّ است. و بنور محبّت اللّه درخشد. منادی ملکوت است تا شرق و غرب را بیدار نماید. و صوت دوستی و راستی و حقیقت پرستی و آشتی است، که ولوله در آفاق انداخته. و هیچ اسمی و رسمی و ذکری و نعتی جز عبدالبهاء ندارد و نخواهد داشت. این است آرزوی من. و این است اوج اعلای من. و این است غایت قُصوای من. و این است حیات ابدیهء من. و این است عزّت سرمدیهء من... یاران الهی، در عبودیت حقّ و در خدمت بشر و خیرخواهیِ عالم انسانی و محبّت و مهربانیِ رحمانی، عبدالبهاء راموافقت و معاونت نمایند... ای یاران الهی! عبدالبهاء مظهر عبودیت است نه مسیح (بسیاری یاران غربی در ابتدای عرفان محبوب عالم، و برخی روزنامه نگاران در مغرب زمین، ایشان را رجعت مسیح میگفتند!) خادم عالم انسانی است نه رئیس. مفقود است نه موجود. فانی محض است نه باقی..."
گمان میکنم "انسان کامل"، "خلیفة اللّه" و "مثل اعلی’" را تا حدّی مناسب و سزاوار شناختیم و ایشان را در "مرکزیت عهد و پیمان بهاء" میداریم. و هر دم و هر قدم، از او درس میگیریم. با توجّه به همه این حقایق، قطعه ای از "قطره" بجاست!
"مَـثَـــل در کمــــالات" عبدالبهــــاست
"شهنشـــاه میثـــــــاق" عبدالبهــــاست خـــداونــد آفــــــــــاق عبدالبهــــاست
مــرا، قبلـــه، جز طاق ابروش نیست بسرعقل وهوشم، جزازهـوش نیست
مـــه بـرج لاهــــــوت عبدالبهــــاست شـه ملک نـاســـــوت عبدالبهــــاست
همه سـرّ و اسرار حـقّ در وی است که آثار نـائـــی، همـه در نــــی است
"نـوازنـدهء صـــــور" عبدالبهــــاست به خورشید و مه نور عبدالبهــــاست
گهـرهـــای دانـش، ز دریـــای اوست نـــــدای حـقـیـقـت، - ز آوای اوست
کمــــال بهـــــاء خـلق عبدالبهــــاست که در حلقه اش، حلـق عبدالبهــــاست
بیـــانـات حــقّ را، مبیّــــن وی است به جـــام روان، از لـب وی می است
تجلّــــــــیِ اقــــدس، زعبدالبهــــاست جهـــــانـی مـقدّ س، ز عبدالبهــــاست
سَــرِ بنـدگان را، کمــــــــــال است او کـه در بنـدگـــی بی همــــال است او
بفــرموده: "ایـن" تـاج عبدالبهــــاست همـان تـاج وهّــــــــاج عبدالبهــــاست
در این بندگـــی، جمله تابنـدگی است که این بندگــی، رمـز پایندگــی است
"مَـثَــل در کمـــالات" عبدالبهــــاست نمـاینـــــــدهء ذات، - عبدالبهــــاست
به "نظـم بهــــائی"، بقـا از وی است که "منشورِ" نظـم بهــاء از وی است
جهان کلّ عرض، جوهرعبدالبهاست همه خاک ره، گـوهر عبدالبهــــاست
به قامـوس خلقت، جـز این نام نیست اگـــر هست، جـز ردِّ اوهــــام نیست
همـه بنــده، مــــــولاست عبدالبهــــاء همـه مُــــرده، عیســاست عبدالبهــــاء
به آثـار و الـــواح و ذکــــر و دعـــا جـز ایـن نغمــه ای نیست آن مــاه را
که محبوب دلهـــــای پاکان بهـــاست
شـه لامکان، نــــور یزدان بهـــاست
<کتاب قطره ص 157>
عزیزان با عهد و میثاق محکم و مبرم طلعت باب، مبشّر اعظم ظهور بهاءاللّه، آشنا هستید. و میدانید که آن عاشقِ معشوق و حبیبِ محبوب، در هر آیه از پانصدهزار بیت آیاتِ خویش، هدفشان ایمان همه "مَن فِی البیان" به "مَن یُظهِرُهُ اللّه" بوده و هست. ایشان خود را "اوّلِ عابدین" فرمودند. و بروشنی و مکرّر اعلام نمودند که بابیان در اقبال به "من یظهره اللّه" آنی "مکث و تردید" نکنند! و به صراحت فرمودند: "اگر مرآت (آئینه) دعوی شمسی نماید نزد شمس، واضح است که باطل است."
با همه ابرام و اصرار و تأکید و تأیید طلعت باب، ازل که "مِرآت" بود، دعوت "مَن یُظهِرُهُ اللّه" را رد کرد. و معدودی بابیان را به بیراهه برد. این معدود ازلی در آخرین دههء قرن نوزدهم در استامبول به ریاست دامادهای ازل با سیاست حزبی در گیر شدند و به ایران رفتند و چندی بعد دو رهبر (میرزا آقاخان کرمانی و احمد روحی) به دستور محمّد علی قاجار اعدام شدند. ازل خود در "جزیرة الشّیطان" (قبرس) مدّتی زندانی دولت عثمانی و سپس زندانی انگلیس بود. از 18 نفر که بعنوان شاهد انتخاب نمود، یازده نفر با توبه و استغفار به ساحت محبوب عالم روی آوردند. و فرزند و جانشین او هم، همراه فرزندان برادر خود به حضرت عبدالبهاء، "مرکز میثاق بهاء" پناه آورد و تا آخر عمر به "امراعظم یزدانی" وفادار ماند. دیگران بتدریج رنگ محیط شیعه گرفته در انقلاب آزادیخواهی ایرانیان با نامهای مستعار شرکت نمودند و این حرکت مذبوحانه با همه آتش کینه و دشمنی که ازل در دل داشت، در اوائل قرن بیستم به خاموشی و فراموشی رفت.
"غصن اعظم بهاء" که از کودکی "در سراسر چهل سال عهد رسالت مظهر کلّی یزدان"، در بغداد، ادرنه و عکّاء، رگبار عنایات بی نهایتِ محبوب عالم، و امتیازات و افتخارات روز افزون پدر بزرگوارشان بر او میبارید، اکنون به تاج "مرکزیت عهد و میثاقِ بهاءاللّه" متوّج شد." با این قدرت و در این مقام، عبدالبهاء امر یزدانی را به کرانه های جهان میرسانند. مبانی و اصول آن را بیان میدارند. نظم اداری آن را که "فرزند عهد و میثاق" است توضیح فرموده تأسیس میکنند. نظم اداری که به استقرار "نظم جهانی بهائی" در "عصر طلائیِ" آئین نوین یزدانی منتهی خواهد شد. (برداشت از God Passes By, p.243)
امر مقدّس بهائی که در حجم آیات الهی و در جانبازی و فداکاریِ مبشّرِ اعظمش و مؤسّسِ اقوم و اقدمش، یکتاست. و در اعلان و اعلام هدفش به سران جهان و مردمان آن، بی همتاست. و در شدّت هجوم دشمنان از هر سو، بی نظیر، و در دریاهای خون پاک که شجر ظهور را آبیاری نمود، بی مانند است. و سرانجام، در عهد و میثاق غلیظی که "وحدت امراللّه" را تا ابد حفظ خواهد کرد، یگانه میباشد؛ اکنون به دست توانای "انسانی کامل، فرزند محبوب عالم و نور چشم پدر آسمانی"، "خزانهء دانش و حکمت" سپرده شد. و او "در مقامِ قائم مقام و جانشین محبوب عالم"، دارنِده و مُجری اختیارات او، مرکز و محور عهد و میثاق او، شبان رمه و سردار امّت او، سرِّ ظهور او، آئینهء تمام نمای کمالات او، مبیّن آیات و اندیشهء او، مهندس هیکل نظم بدیع جهانی او، علم وحدت بندگان او و رایت صلح اعظم در جهان او میباشد، سرپرستی اداره ای را که در تاریخ روحانی بشر سابقه نداشته است، بر عهده گرفت."
(برداشت از God Passes By, p.245)
جامعهء بهائی، عاشقان جان برکف بهاءاللّه که از غیبت عنصری محبوب عالم در سوز و گداز بودند، با طلوع "ماه میثاق" از افق قدرتی اینچنین یکتا و یگانه، در دریای شور و سرور غوطه ور شدند. این کیفیت را در قطعه ای از <قطره> به بینیم؛
غروب شمس بهــاء و طلوع ماه میثاق
چـــــــو بحــر وصـال جمـــــال بهــا، فـــرو خـفت و شـد شـور مـــاتـم بپـا،
غـروب غــم انگــیز خــورشیـد حــقّ بـزد رنــگ غـــــــم بر دل نُــه طـبق
چنان یأس و حرمان، سران را گرفت کـه شـد مــــاه میثـــاق انـــدر شگـفت
"نبیـــل" نبیــه، آن حــریف طــــریق ز غـــم کـــرد خود را به دریا غـریق
"ابوالفضل" شـد در سکـــوتـی مهیب جهــان مـاند از فضل او بــی نصیب
در آن جـوِّ حزن و غم و یأس و درد، کـه میـرفت عـالــم بپاشد چــو گــرد،
بنـــاگـاه، در شخـص عبــد البهـــــــاء درخـشید خـورشید عــــــهد بهـــــــاء
به یک پـرتــــو شمـس میثـــاق حــقّ شـد از نـــــو، درخشنده آفــــاق حــقّ
بـرون آمــــد از پـــرده ســــالار عـهد بجـــولان درامــد، سپهــــــــدار عـهد
که عـهد خـــدا، درع امــــر خــداست بـدین درع، امــــر خـــدا بـی بلاست
سِهــــام ظنــون بـــی اثـر شــد در ان سنـان مُریبـان، کمـــــان بـی گمــــان
قدمهــــا بمیـــــدان شــدنـد استــــــوار قلمهـــا شـد از هــر قلمـــزن بـــــکار
ز هــر گـــــوشه، از بیشهء شـاه جان برامـــد یـلــی همچـــو شیــــــر ژیان
همــه روبهــــان زار و خـائـب شـدند طیـــور شب، از صحنه غـائب شدند
شـد از لاله، بستـان، بـر و بوم خاک بجــوشیـد صـــد چشمـــــهء آب پاک
بهــر گــوشه بزمـی ز رنـدان بپـــای بهـر بـزم، حـــــور بقـــــا رهنمــــای
"مغنّـــــی بـزد پهلـــــوانـــی سـرود" بخــوانـدنـد یـاران بـه آوای عــــــود
به آهنگ شهنــــاز، هـر حـق پـرست بیـامـــد بـه تکـــــریــم شــــــاه الـست
کـه محبـوب دلهـــای پـاکان بهـــاست
شـه لامکان، نــــور یـزدان بهـــاست
حضرت عبدالبهاء از سی سال پیش از "پرواز ورقاء قدسی" به مقصد اخفایش، وجود خویش را برای فدا در راه "پدر آسمانی" آماده میکردند! و میفرمودند که حبیبان یزدان باید "در هر آن ذبیح الهی باشند! یعنی همه شئون خویش را فدای حضرت رحمان نمایند." ایشان در روز صعود محبوب عالم غرق غم و ماتم، به شستشو و کفن و دفن رمس اطهر پرداختند. در حین اشتغال، یکی از نابرادری ها وارد شده به عنوان محافظت آثار و الواح مبارکه که در دو صندوق قرار داشت، صندوق ها را به اطاق دیگر منتقل نمود. غصن اعظم آخر شب پس از اتمام وظیفهء مقدّسشان، هنگام عبور از جلو درب اطاق، دیدند که غصن اکبر، محمّد علی مشغول بررسی الواح مبارکه است. غصن اعظم مطمئن بودند که پس از تلاوت "کتابُ عهدی" و اعلام "وصیة اللّه"، همه چیز روشن خواهد شد و مشکلی در پیش نخواهد بود!
"غصن اعظم" پس از احراز مسئولیت مستقیم در سرپرستی جامعهء بهائی، همهء همّت و سعی خود را به اجرای نوایای "پدر آسمانی" گماشتند. و در مقام نخست سه امر مهمّ را در ردیف اوّل قرار دادند. 1- انتقال رمس مطهّرِ طلعت باب به ارض اقدس و بنای "مقام یا هیکل ربّ". 2- حفظ و ادارهء جامعهء بهائی؛ هدایت و تربیت یاران و صیانت وحدت کامل آنان. 3- تبلیغ و انتشار امر یزدان در همه اقطار جهان بویژه در اروپ و امریک یعنی در نیمکرهء غربی.
امّا نقشهء یزدانی و تقدیر ربّانی نوعی دیگر رقم زد. در "مکاشفهء یوحنّا" از پیش نبوّت شده بود که پس از قیامِ "ربّ الارباب" چون "بهاءاللّه"، "شاه شاهان" بر تخت نشیند و "همه چیز را نو سازد" و به امر او "آسمان و زمین نو هستی یابد"، در ساعت مقرّر و معیّن "کشتی عهد او" (Ark of His Testament) ظاهر و پدیدار میشود. و بناگاه با اعلان عهد و میثاق، "برق و رعدی شدید و زمین لرزه ای مهیب") lightnings, thunders, earthquake) آسمان و زمین را درهم خواهد کوفت. آری، این نبوّت تحقّق یافت. بزودی بحرانی عظیم و لرزشی عقیم زیربنای "امر اعظم یزدانی" و "جامعهء اسم اعظم" را به اظطراب انداخت. و "قدرت عهد و میثاق بهاءاللّه" را و "توانائی و استقامت مرکز میثاق" را به چالش کشید. چالشی سهمگین تر از "عهد شکنیِ ازل و ازلیان"!
میرزا محمّدعلی در برابر نصایح مشفقانهء مرکز میثاق و بیان ایشان که مقام او پس از غصن اعظم محفوظ خواهد ماند! با گستاخی تمام به حضرتشان گفت مطمئن نیست که بعد از او زنده خواهد بود! و افزود "من کمتر از عمر نیستم!"و میکوشم تا جانشین اوّل پدر شوم." او بکمک دو برادرش باهم شروع به نشر همه نوع دروغ و تهمت نسبت به حضرت عبدالبهاء مشغول شدند. و چون سالها در استنساخ الواح و آثار پدر همکاری میکردند، به آسانی برخی آیات یزدانی را با دستکاری وارونه ساخته در همهء دیار منتشر کردند. بتدریج، از طرفی، همه اعضاء خانوادهء محبوب عالم را در فساد با خود همراه نمودند. و جمال بروجردی مبلّغ بسیار نامی امر را که پیوسته در پی جاه و جلال بود، و نیز جلیل تبریزی و خلیل خوئی و حتّا آقاجان خادم و منشی محبوب عالم و محمّد جواد قزوینی را به لطایف الحیل بر علیه عبدالبهاء شوراندند. و از طرف دیگر، چون عبدالبهاء را به تهیّهء مقدّمات برای بنای مقام طلعت باب در دامنهء کوه کرمل مشغول یافتند، ذهن سیاسیون و سران کشور را مغشوش کرده، شهرت دادند که عبدالبهاء در کار ساختن مستحکمات میباشد و در خیال قیام علیه حکومت و مقام امپراطوری است.
عزیزان! توجّه فرمائید که در صفحهء یکم این نوشتار حدیثی را در مورد امامت "عبّاس" آوردم. اکنون دنبالهء حدیث را ببینید: "... یا عبّاس! اِحذَر عَن اَخِکَ، فَانَّهُ لَکَ فَخٌّ" یعنی ...ای عبّاس! از برادرت بیمناک باش! او برای تو دام نهاده است. و اینچنین فساد میرزا محمّدعلی نابرادری عبدالبهاء سیزده قرن پیش نبوّت شده است!
حضرت عبدالبهاء تا چهار سال سعی فرمودند که این غائله را پنهان دارند، شاید "ناقضینِ میثاق" بخود آیند و بر خود و امر یزدانی رحم کنند. و چون از این روش مأیوس شدند، قلم معجز گر خود را بکار گرفته به روشنگری پرداختند. الواح و آثار و مناجات ها چون باران بهاری بر دلهای پاک باریدن گرفت. در میان هزاران اثر تابناک، دو لوح هزار بیتی، فساد عهد شکنان و تلاشهای مذبوحانهء آنان به گوش همهء آزادگان رسانید. بویژه آنکه میرزا بدیع اللّه (یکی از برادران) توبه کنان به خدمت مولای عالمیان عبدالبهاء آمد، و همه اسرار نهانی ناقضان را فاش کرد. و سندی بخطِّ خود و به مُهر خویش بجا نهاد. روشن شد که "میرزا محمّدعلی" حتّا نقشهء قتل عبدالبهاء را آماده کرده بود.
گرچه عهدشکنان رسوا شدند! و سالها کینه ورزی و بدخواهی آنان از ایجاد انشقاق در صفوف مرصوص یاران، به یأس کامل منجرشد. و جمع تبه کاران بسختی شکست خورده درس عبرتی برای آیندگان شدند، امّا عبدالبهاء، غصن برومندِ جوان و شادمان را پیر کرد. این بلای سیاه بر "مرکز میثاق بهاء" همان اثر را داشت که بر محبوب عالم. محبوب عالم قبلاً از آن چنین نالیدند: "سوگند به خـدا، ای مردمان! دیدگان من گریان است. و چشمان "علی"(طلعت باب) در میان ملأ اعلی’ (اهل فردوس) گریان است. دل من بریان است و دل محمّد در سراپردهء ابهی’ در فغان. روح من در فریاد است و ارواح پیامبران در نزد اهل فهم و خرد فریاد میزنند... غم من برای خودم نیست! بلکه برای آنکس است که بعد از من در سایهء امرِ من، با سُلطه ای آشکار و تردید ناپذیر خواهد آمد. زیرا قیام او را خوش آمد نخواهند گفت! آیات و نشانه هایش را، و سلطه و اقتدارش را انکار خواهند کرد! با او به منازعه بر خواهند خاست. و به امرش خیانت خواهند ورزید!..." و در لوحی دیگر با ظهوراللّه گفتگو دارند و میفرمایند: "آیا ممکن است که پس از ظهورِ آفتاب عهد و میثاقت از افق لوح اعظمت، قدم فردی از صراط مستقیم بلغزد؟ در پاسخ فرمودیم "ای قلم اعلای من! خود را به آنچه از طرف خداوند ابهی’ و اعظم مأموری، مشغول دار. و مپرس از آنچه قلب تو و قلوب ساکنان فردوس و طائفان حول امرِ بدیعِ من را خواهد گداخت. تو را سزاوار نیست که با آنچه ما پنهان داشته ایم، آشنا شوی. خداوند تو، براستی ستّار و آگاه است."
محبوب عالم در مورد محمّدعلی، بصراحت فرموده بودند: "او، همانا! یکی ازبندگان من است... اگر آنی از ظلِّ امر منحرف شود، معدوم صرف بوده و خواهد بود!" (برگردان پارسی از God Passes By, p.250)
و امّا، ناله های غصن برومند بهاء، عبدالبهاء را بشنویم: "حزن و اندوه من بحدّی است که قلم در بین انگشتانم فلج است!" و نیز در مناجاتی آن مظلوم مینالند: "هواللّه! ربِّ و رَجائی و مُغیثی و مُنائی و مُجیری و مُعینی و مَلاذی! تَرانی غَریقاً فی بِحارِ المَصائِبِ القاصِمَةِ لِلظّهور. وَالرّزایَا المُضَیِّقةِ لِلصُّدور وَ البلایَا المُشَتِّتة لِلشّمل. وَ المِحَنِ وَالآلامِ المُفرِّقَةِ لِلجَمع. و اَحاطَتنیَ الشّدائدُ مِن جَمیعِ الجِهات. و اَحدَقَت بِیَ المَخاطر مِن کلِّ الاطرافِ. خائِضاً فی غِمارِ الطّامّةِ الکُبری’. واقعاً فی بِئرٍ لا قَرارَ لَها..."
مناجاتی بس دراز وغم انگیزاست! و من بخشی از آن را بفارسی برای عزیزان برمیگردانم. مولای حنون و مهربان اینچنین مینالند: "اوست خـدا! ای پروردگار من، امید من، ناجی من، آرزوی من، دستگیر من، مددکار من و پناه من! می بینی مرا که در دریای بلایائی غوطه وَرَم که کمرها را میشکند! مبتلا به محن و آلامی هستم که جام دل را لبریز کرده، سینه را به تنگ میاورد! و رزایائی که پیکر را از هم میگسلد و اعضاء را ازهم جدا میکند! مشکلات از هرسو احاطه ام کرده و خطرات از هر طرف مرا در بر گرفته. در امواج بحر خشمناک طوفانی (طامّة) گرفتارم و در چاهی بی انتهاء محبوس. از ستم دشمنان در رنجم و در آتش کینه و دشمنیِ خویشان در سوز و گداز. خویشانی که از آنان عهد محکم گرفتی و میثاق مُبرم، که با تمام دل به این مظلوم روی آرند و در برابر هر نادان جفاکار از من دفاع کنند. و آنچه را از کتاب نفهمند و در آن اختلاف دارند، به این فرید وحید ارجاع نمایند، تا حقیقت را برایشان روشن سازم و رفع شکّ و تردید نمایم. تا آیاتِ بیّنات منتشر شود. ولکن، اینان، ایخداوند من! تو خود به دیدگانی که هرگز بخواب نرود، می بینی! که پیمانت را با کینه و شقاق شکستند و به دوروئی و نفاق برخاستند! بنوعیکه درد بغایت رسید و از ستم طاقت فرسایشان، کمر من خرد شد و پشتم شکست. اوراق شبهات انتشار دادند و در کمال ظلم و ستم، هر دروغ و تهمت را به من نسبت دادند. و به این هم اکتفاء نکردند. رئیسشان جسارت را بجائی رسانید که آیات را تحریف کرد. و فصل الخِطاب را تغییر داد. و آثار قلم اعلی’ را که در حقِّ اوّل کسیکه به تو ستم کرد و تو را انکار نمود و به آیات کبرایت کافر شد،(یحیی’ ازل) به این بندهء مظلوم نسبت داده در آفاق منتشر کرد، تا در اذهان اهل اخلاص وسوسه اندازد. و با خدعه آنان را بفریبد. و این است آنچه به آن، سرکردهء ثانیِ آنان به خطّ و مُهر خود اقرار نمود. و در جهان منتشر گشت. آیا، ای خـدای من! ستمی نارواتر از این گمان میرود؟..."
(یک صفحه از بسیاری آیات در <الواح وصایای عبدالبهاء>)
عزیزان توجّه دارید که در تاریخ بشری چنین حمله و هجومی سابقه ندارد. فرزندان محبوب عالم، که نزدیک ترین نفوس به اصل "امر یزدانی" بودند. و سالها به نسخه برداری آثار الهی اشتغال داشتند، با همه امکانات و با تمام شهرت و محبوبیت، و در حالی که تا شصت سال بعد هنوز در بیت مبارک و در جوار "روضهء مبارکه، قبلهء اهل بهاء" میزیستند، و مدّتها با همه مهارتها و نیرنگها به تخدیش اذهان عموم پرداختند، و رئیسشان 19 سال پس از صعود عبدالبهاء هنوز زنده بود و مدّعی، نتوانستند که در "امر اعظم یزدانی" انشقاق و انشعابی" به وجود آرند. آیا براستی همه این وقایع برای آن نبود که قدرت "امر یزدانی" و توانائی و صلابت "عهد و میثاق محبوب عالم" بر همه آدمیان و عالمیان ثابت و مبرهن گردد! تا هرگز در هیچ زمانی، نادانان و غافلان به این گمان و وهم و خیال نیفتند که این "امر اعظم یزدانی"را به بازیچه گیرند؟ آیا محبوب عالم فرزندان خود را در راه نجات انسان و وحدت عالم انسانی فدا فرمود؟ و آیا پس از چنین رستاخیزی بزرگ، اگر کسی داعیه ای در سر بپروراند و خیالی خام داشته باشد و یا گمان انشعاب در "امر اعظم یزدانی" ببرد! بالمرّه از خرد سالم عاری نیست؟
عبدالبهاء پس از آنکه از این مبارزهء جانکاه و یگانه و یکتا، پیروز مندانه بیرون آمدند، با چنان قوّت و قدرتی به انتشار امر و تعلیم و تربیت نفوس پرداختند که عالمی را مبهوت و مسحور نمودند. و با وجود اینهمه، آرزو داشتند که "بیت العدل اعظم جهانی" تأسیس شود تا بابِ هر نوع گمان زنی برای ابد بسته شود.
چه که، خداوند منّان در این ظهور اعظم جهانی و با ظهور مظهر رحمان، "وحدت عالم انسانی" و "صلح اعظم جهانی" را اراده فرموده است. آن محبوب ازلی افزون بر تأسیس این میثاق غلیظ و آفرینش مرکز میثاقی با این توانائیها، اساسِ آفرینشِ هیأتِ جهانی دیگری را به انتخاب عمومی انسانها نازل فرمود. و در ظلِّ "امر اعظم یزدانی" در طی نود سال، عالم انسان را به بلوغی رسانید که "بیت العدل اعظم جهانی" در 1963 میلادی به انتخاب مؤمنین 56 محفل ملّی تأسیس یافت. تأسیسی انتخابی که برای همیشه ملهَم به الهامات الهی است. و به این ترتیب حفظ و صیانت نوع انسان و نظم جهانی او را، پیوسته به تأیید ربّانی مطمئن میدارد. و این است تحقِقِ وعدهء خداوند منّان در همهء کتب مقدّسهء ییشین در اینکه این روز "روز خـدا"ست! "یوم حصاد" است و
" روزی است که از پی آن شب نخواهد بود." آری! "روزی است که از پی آن شب نخواهد بود."