لطفا جهت مشاهده تمام امکانات وبسایت، از مرورگرهای گوگل کروم، فایر فاکس یا اپرا استفاده نمایید...
وب سایت کروگان جاسب (سی یارون)
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات اهالی جاسب
    • خاطرات ابوالفضل جمالی
    • خاطرات محمد علی برنا
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • مساجد و اماکن مذهبی
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات اهالی جاسب
    • خاطرات ابوالفضل جمالی
    • خاطرات محمد علی برنا
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • مساجد و اماکن مذهبی
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح

جاسب بلاگ

شهدای خمسه - تربت حیدریه و اطراف

2/9/2016

0 Comments

 
Pictureشهدای خمسه
چنانچه ضمن تاریخ مشهد مذکور گردید چند نفر از کلیمی‌های محل (تربت)، به واسطه گرفتاری آقا میرزا احمد ازغندی، در صدد تحقیق و تفحّص برآمده و بعد به واسطه کربلائی یعقوب (از قدمای امر) و مبلّغین دیگر، تصدیق نمودند. شرح حال آنها در جای خود مذکور گردید. سپس عدّه‌ای از مسلمین تربت و توابع تصدیق امر مبارک را نمودند و رفته رفته جمعیتی از آنها در تربت جمع شد، و مبلّغین سیّار از قبیل مرحوم ابن اصدق و فروغی و سینا و آقا میرزا محرّم و سایرین، علّت ثبات و استقامت آنها گردیدند.[1] 
در حدود سنه 1312 ه. ق. [1894 م.] میرزا غلامرضا رشتخواری (از توابع تربت) در تمام خاک تربت مشهور و معروف و با اشتعال و انجذاب عجیبی به تبلیغ امر مبارک قیام داشت. این نفس پاک، شخصی خوش سلوک و خوش مشرب و امین و عارف و با معلومات بود. در فنّ مسّاحی ماهر و در صرّافی و تجارت و تحویل‌داری دیوانی معروف بود. چنانچه چندی تحویل‌دار حکومت تربت گردید. شخص حاکم که عداوت مخصوصی به امر داشت بسیار کوشید بلکه بتواند ایرادی در کار او وارد سازد. لکن به واسطه کاردانی و امانت او نتوانست اندک بهانه‌ای بدست آورد.

حاکم مزبور شاهزاده محمد میرزا شخصی درویش مسلک و دشمن امر بهائی بود و هر وقت برای او فرصتی پیش می‌آمد ضدیتی می‌نمود و اسباب زحمت فراهم می‌کرد. چنانچه پس از وفات مرحوم میرزا محمد فروغی، چون مرحوم حاجی میرزا حیدرعلی به اتفاق آقا عزیزالله جذّاب وارد تربت گردیدند آنها را به فوریت حرکت داده از تربت اخراج نمود. همچنین چنانچه ضمن تاریخ مشهد مذکور گردید آقا میرزا محمود فروغی را از فروغ (دوغ آباد) به تربت آورده و از آنجا تحت‌الحفظ به مشهد اعزام داشت و آن مرحوم دو سال در قلعه کلات محبوس گردید. سپس اسباب ابتلای بهائیان رشتخوار را فراهم کرد و به احبّای آنجا از قبیل میرزا غلامرضای فوق الذکر و جهانگیر خان و آقا عبدالحسین ابن حاجی مهدی قلی خان، و آقا میرزا علی و دو پسرش آقا سیف‌الله و میرزا قدرت‌الله، صدمات گوناگون وارد آورد و اشرار محل را علیه آنها تحریک کرد تا مجبور به هجرت از وطن گردیدند و هر کدام به طرفی توجه نمودند. لکن میرزا غلامرضا در رشتخوار استقامت نمود تا آنکه اشرار بعد از اذیت زیاد او را هم از آنجا اخراج نمودند.
پس از این واقعه میرزا غلامرضا برای تظلم و دادخواهی به مشهد رهسپار گردید و شرحی [مبنی بر ایمان خود به خدا و رسول] روی دو زرع پارچه چلواری تنظیم و مرقوم داشت و برای آنکه رفع شبهات منکرین را نموده باشد که می‌گفتند بهائیان منکر خدا و رسول می‌باشند، روزی به مسجد گوهرشاد آمده و بعد از نماز ظهر به منبر برآمده و در حضور جمعیت انبوه آن را ایراد نمود. قاطبه حضّار از علما و عوام بر او تحسین و آفرین گفتند در نتیجه علمای مشهد توصیه‌ای به او دادند که میرزا غلامرضا دارای ایمان و اسلامیّت او ثابت است و هیچ کس حق ندارد مِن بعد متعرض حال او گردد. میرزا غلامرضا با نوشته مزبور به تربت مراجعت نمود و حضور حاکم رسید. چون حاکم نوشته او را ملاحظه نمود برای آنکه در ظاهر تمرّد حکم علما را نکرده باشد خود نیز نوشته‌ای به او داد و میرزا غلامرضا به رشتخوار مراجعت نمود. لکن حاکم در سرّ، اشرار را تحریک می‌کرد و پس از آنکه آن مظلوم در حدود هشت ماه در آنجا بود، اشرار فریاد و فغان بر آورده بر اذیت او قیام نمودند. در نتیجه فشار آنها، میرزا غلامرضا با عائله خود به تربت مهاجرت نمود و در آنجا به عطّاری پرداخت.
اهالی تربت به واسطه دیانت و امانت اعتماد تامّی نسبت به او پیدا کردند. مثلاً اغلب اطفال در حجره او دیده می‌شدند که دستمال در دست ایستاده منتظرند که فارغ شود و او دستمال را گرفته پول را از گوشه آن باز کرده چیز لازم را بسته به آنها بدهد. اولیای اطفال می‌دانستند چون خودشان نرفته و اطفال را می‌فرستند آن مرحوم بیشتر رعایت و دقت خواهد نمود. در مدت توقّف در تربت با احبّای کلیمی نژاد مراوده می‌نمود و آنها را بر استقامت تشویق می‌کرد و نفوس کثیری را به امر مبارک هدایت نمود. تا آنکه شیخ علی اکبر نامی از اهل تربت که در نجف تحصیل می‌کرد به تربت مراجعت نمود و در بیست و یکم رمضان [سالروز ضربت خوردن حضرت علی] در ایوان بزرگ زیارت‌گاه قطب الدین حیدر، بالای منبر صحبت می‌داشت. جمعیّت کثیری دور منبر او جمع شده و گوش می‌دادند و او مغرور از علم و فضل خود لاف می‌زد.
در این وقت میرزا غلامرضا با ملّا آقائی (ذکرش ضمن تاریخ احبّای کلیمی خراسان مذکور گردید) در مجلس حضور داشت و مایل گردید یک مجلس با شیخ صحبت نموده شاید پرتوی از نور حقیقت در قلب او بتابد. بعد از یک هفته نزد شیخ مذکور رفته و در حضور جمعی برای افتتاح باب مذاکره، مسئله دینی سؤال نمود. چون شیخ جواب داد میرزا غلامرضا انتقاد فرمود. شیخ فهمید که سائل بهائی است زیرا ابنای جنس او نمی‌توانستند این قبیل انتقادات بنمایند. لذا باب تعرّض را گشود و مذکور داشت که کسی حق ندارد چنین سؤالاتی مطرح نماید. چون میرزا غلامرضا فرمود که تحقیق اصول دین بر هر کسی واجب است شیخ مستأصل گردیده بنای پرخاش را گذاشت و فریاد واویلا بلند نمود. به قدری هتّاکی کرد که آن مظلوم مجبور شد منزل او را ترک نماید.
بعد از این مقدّمه، شیخ بنای دسیسه و اسباب چینی را گذاشته، مردم را علیه بهائیان تحریص و ترغیب نمود. چون میرزا غلامرضا تمام مذاکرات بین خود و شیخ را به رشته نظم درآورد و این خبر به گوش مردم رسید بر عداوت و کینه او افزود و بر دشمنی قیام نمود. اول کاری که کرد این بود که هفت نفر از بهائیان را از آمدن به حمام منع نمود (اسامی هفت نفر مذکور: میرزا غلامرضا – دو برادر استاد غلام و استاد محمود علی – حاجی محمد صادق بایکی – آقا محمد حسن کفش دوز مُحوّلاتی – آقا سید اسدالله – آقا نصرالله).
در این اثنا وقایع ناصرالدین شاه و تعقیب شدید علیه بهائیان در تمام ایران به میان آمد و انعکاس آن در خراسان پدیدار گشت. شیخ هم موقع را مناسب دیده جهراً مردم را علیه بهائیان تربت برانگیخت و موجب فتنه مهیبی گردید. جریان این بلوا به قرار ذیل است:
روز سیزدهم صفر 1313 ه. ق (5 اوت 1895 م.)، چهار ساعت قبل از ظهر، آقا محمد حسن کفاش محوّلاتی از احبّای ثابت و مشتعل، با پسر خود عبدالحسین به مسجد سید محمد باقر زاوه‌ئی (از مجتهدین) برای حضور در مجلس تعزیت ائمه اطهار رفت. علّت حضور در مسجد، دعوت عبدالجواد کفاش بود. آن زمان احبّاء محض رعایت حکمت مجبور به حضور در چنین محافل بودند مخصوصاً وقتی که از ایشان دعوت می‌شد و الّا اسباب اذیت و صدمه برای آنها فراهم می‌گردید. چون این دو چای نوشیدند، ملّا عبدالرّزاق نامی، با کمال وقاحت و بی‌شرمی استکان آنها را برداشته و در حضور جمعی آب کشید و فریاد برآورد که بهائیان نجسند و نباید به مساجد و محافل مسلمانان بیایند. سید محمد باقر هم قول او را تأیید نموده امر به اخراج آنها از مسجد نمود. آقا محمد حسن به حجره خود آمده بر حسب دستور دیانتی خود (اذا عقوبتم فعلیکم بولاة الامور) مشغول تحریر عرض حال به عنوان حکومت گردید. چون این خبر به گوش مجتهد رسید، بنای فریاد و واویلا را گذاشته امر داد تا جمعیت او را از شهر تربت خارج نمایند.
لذا کربلائی رضای معروف به کچل، جمعی را با خود هم دست نموده وارد بازار شد و آقا محمد حسن را از حجره پائین کشیده فریاد برآورد و کسبه و سایر دکانداران را برای درک ثواب دعوت نمود. جمعیت انبوهی دور آن مظلوم را گرفته با چوب و زنجیر می‌زدند و از بازار به خارج می‌بردند و آن اسیر چنگال ظالمین آه و ناله ننمود و در عوض به ذکرالله اکبر مشغول بود تا آنکه بعد از طی قدری راه، خون از سرش جاری و از کثرت آلام و شدّت ضعف مدهوش افتاد. اشرار دست از او برداشته و در مراجعت حجره‌اش را غارت نمودند.
دسته دیگر، به طرف آقا محمّدعلی صرّاف هراتی (فرزند کربلائی یعقوب از قدمای امر) توجه نموده ابتدا وجوه نقدینه را غارت و سپس او را از حجره پائین کشیده و دور او را گرفته شروع به زدن نمودند. بعد او را جلو انداخته و با ضرب چوب و زنجیر از بازار به خارج بردند تا آنکه به جسد نیم کشته آقا محمد حسن رسیدند. در این موقع آن مظلوم هم مانند اولی در اثر صدمات وارده و رفتن خون زیاد سست و ناتوان شده مدهوش افتاد.
جمعی دیگر به حجره میرزا غلامرضا ریختند و غارت نمودند. علی اکبر نامی با ضرب خشت، سر و پهلوی آن مظلوم را درهم شکست. آن فدائی راه حقیقت بر زمین افتاد و مدهوش گردید. لکن اشرار دست برنداشته خاک به دهان و حلقومش می‌ریختند تا آنکه به خیال آنها جان از بدنش خارج شد لذا او را گذاشته رفتند.
دسته دیگر، آقا یحیای جدید الاسلام کلیمی الاصل را، که به این امر مبارک تصدیق کرده بود گرفته صدمات زیاد بر او وارد نمودند (ذکرش ضمن تاریخ احبّای کلیمی خراسان مذکور گردید).
جمعی دیگر به منزل آقا غلام علی، اخوی آقا محمد علی صرّاف فوق الذکر، ریخته او را با فرزند آقا محمد علی، موسوم به آقا اسدالله، از منزل بیرون کشیدند و به خارج شهر حرکت داده در بین راه به شدّت مضروب ساختند. و به قدری صدمه وارد کردند که گمان بر هلاک این دو نمودند. سپس جمعیت اجساد نیم کشته آقا محمد حسن و آقا محمد علی و آقا غلام علی و آقا اسدالله و میرزا غلامرضا را در بیرون دروازه، در حوض خالی انداختند. عدّه‌ای هم به طرف منزل حاجی صادق، که از تجّار محترم بود، هجوم آوردند. این شخص محترم، در سنه 1298 ه. ق. [1880 م.] تصدیق نموده و دو برادر خود حاجی محمدرضا و حاجی محمد حسین، همچنین میرزا محمد حسین مستوفی و میرزا محمد علی مستوفی و میرزا احمد کلانتر را تبلیغ نمود.
قبل از وقوع این حادثه لوحی از ساحت اقدس به افتخار او رسید و از مفاد لوح منتظر چنین واقعه‌ای بود و به احباب هم اظهار می‌داشت. قبل از تصدیق سه زن در خانه داشت. چون به تصدیق امر مبارک مفتخر گردید به یکی اکتفا نمود و دو نفر دیگر را آزاد کرد. باری عدّه مذکور این نفس را از خانه بیرون کشیده با چوب و سنگ صدمات بسیار وارد کردند. در این اثنا فرّاش باشی تقی خان، که بهائی بود و تصدیق خود را کتمان می‌کرد، از قضیه مطلع و عدّه‌ای از فراش‌ها را برای جلوگیری فرستاد. لکن قبل از رسیدن این‌ها، اشرار حاجی صادق را به محل مظلومین فوق الذکر رساندند و همواره ضربت وارد می‌کردند که فراشان رسیده و با کمک منسوبین آنها را به باغ حکومتی حمل نمودند. لکن اشرار دست بر نمی‌داشتند و فراشان و منسوبین آن مظلومان را سنگ باران نموده مجروح کردند.
تمام این وقایع در ظرف هفت تا هشت ساعت جریان داشت. معلوم بود که این هجوم در تحت نقشه معیّن انجام می‌یافت. باری ساعت سه بعدازظهر، هفت نفر مجروح نیم کشته در باغ حکومتی قرار یافتند. با وجود این، حاکم امر داد که در آنجا توقیف باشند.
منسوبین مظلومان برای استخلاص آنها به وسائل ممکنه تشبّث نمودند. تا آنکه حاجی صادق را برادرش حاجی محمد حسین، ضمانت نموده وسائل خلاصی او را فراهم ساخت. آقا یحیای جدید را، حاجی محمد اسمعیل تاجر، که با او طرف معامله بود وساطت نمود و این دو نفر را به منازلشان برده به معالجه آنها پرداختند. پنج نفر باقی یعنی میرزا غلامرضا و آقا محمد علی صرّاف و برادرش آقا غلام علی و آقا اسدالله پسر آقا محمد علی و آقا محمد حسن محوّلاتی تحت توقیف ماندند و هیچ تدبیری برای استخلاص آنها سودمند نیفتاد.
چنانچه در تاریخ احبّای کلیمی مذکور گردید، آقا یحیای سابق الذکر، در مقابل امواج افتتان و اریاح امتحان، تاب مقاومت نیاورده علی عقبیه برگشت و با دادن چهل تومان وجه، از عواقب تعرّض اشرار برهید و مستخلص گشت.
فراش باشی سابق الذکر شکسته بند حاضر کرده در مدت بیست روز به معالجه مظلومین پرداخت. تا آنکه همه بهبودی حاصل نموده و برای قربانی که بعد از ده یوم از بهبودی واقع گردید مهیا شدند.
در این ضمن حاکم تربت، شاهزاده محمد میرزا، وقایع را برای والی خراسان آصف الدوله شاهسون نوشت و محبوسین را متمرّد قلمداد نمود. لکن از طرف محبوسین و منسوبین آنها عرایضی چند، به آصف الدوله و مظفرالدّین شاه و صدر اعظم امین السلطان رسید و حقیقت امر در پیشگاه شاه و رؤسا معلوم گردید. لذا آصف الدوله امر قطعی در استخلاص محبوسین صادر نمود و تلگرافاً ابلاغ کرد. لکن میرزا ابوالقاسم اصفهانی رئیس پست تربت، مضمون آن را قبلاً به شیخ علی اکبر فوق الذکر، اطلاع داد و از بهائیان و اشخاص بی‌غرض پنهان کرد. از طرف دیگر، شاهزاده که چاره‌ای جز اطاعت امر والی نمی‌دید خواست وجهی نقد از محبوسین دریافت دارد. لکن محبوسین که جز آرزوی شهادت مقصدی نداشتند بستگان خود را از دادن پول منع نمودند که محمد حسین رئیس محبس، به واسطه مظلومیت و استقامت آنها تصدیق نمود. باری هرچه شاهزاده در گرفتن پول بیشتر اصرار نمود اینها کمتر شنیدند و بدین واسطه بیشتر بر حقد و کینه او افزودند. چون به امر بهائی عداوت مخصوصی داشت نخواست بدون گرفتن پول آنها را مستخلص دارد. بدین جهت حکم والی را از اشخاص بی‌غرض پنهان داشت و محبوسین را تحت توقیف نگاه داشت که شاید به واسطه دست آویز دیگر و نیرنگ‌های تازه، آنها را از بین ببرد.
مقدمه شهادت
روز دهم ربیع‌الاول سنه مذکوره، شیخ علی اکبر نامی از علمای یزد، که به عزم زیارت مشهد عازم بود به تربت وارد گشت. چون از جریان امور اطلاع حاصل نمود خواست در این میدان جولانی نموده کسب شهرت نماید. لذا به تهیّه نقشه در شهادت مظلومین برآمد و وسائل آن را فراهم نمود. ابتدا به منزل حاجی صادق رفته از روی خدعه، کلمه الله ابهی بر زبان راند و بنای استفسار از مبادی امر را گذاشت. حاجی صادق قدری از کتاب اقدس بیان فرمود و نزد آن منافق اظهار تصدیق و ایمان کرد. چون [شیخ علی اکبر] اقرار او را شنید و بهانه به دست آورد از آنجا به منزل شیخ علی اکبر تربتی رفت و اقرار حاجی صادق را گوشزد او نمود و او را در قتل حاجی هم داستان و با خود متفّق کرد. پس از تبادل افکار، شیخین قتل حاجی صادق را فتوا دادند و به عامّه ابلاغ نمودند.
یعقوب علی نامی، صبّاغ، پسر حاجی یوسف عطّار، که بعدها [به خاطر شرکت در قتل بهائیان] از جانب علما به شجاع الدین ملقب گردید یکی از سردسته‌های اشرار و در زمره الواط بود. وی مبلغ معتنابهی بابت اجاره دکان به حاجی بدهی داشت و خواست با یک تیر دو نشان زده باشد. لذا برای ثواب اخروی و بهره دنیوی، کمر بر قتل حاجی استوار بست. این شخص شریر به منزل رفته ابتدا مشروب زیادی خورد، سپس خنجر و طپانچه برداشته منفرداً به خانه حاجی صادق رفت و دقّ‌الباب نموده به مستخدم حاجی اظهار داشت که وجه اجاره را آورده است. چون در باز شد به فوریّت خود را داخل و به طرف اطاق حاجی دویده و طپانچه را بیرون آورد و خواست به طرف حاجی شلیک نماید. لکن چاشنی نترکید. چون مأیوس شد دست به خنجر برده هجوم نمود و با قوّتی هرچه تمامتر به دهان آن مظلوم ضربتی وارد ساخت که تا بناگوش برید، و فرصت نداده چند ضربت کاری دیگر هم وارده نموده او را از پا درآورد. حاجی در خون خویش غلطیده جان به جان آفرین تسلیم نمود.
چون یعقوب علی شریر از این کار فراغت حاصل نمود به منزل شیخین رفته فتوای قتل نفوس محبوسه را نیز خواستار گردید و مذکور داشت که در صورت اکتفا به شهادت حاجی، برادرش خون او را بازخواست خواهد نمود. شیخین تقاضا او را پذیرفته قرآن حمایل نموده و به عنوان جهاد فی سبیل الله به بازار آمده مردم را مجبور به تعطیل کردند و با عدّه بسیاری از رجّاله به طرف باغ حکومتی رهسپار گردیدند.
یک روز قبل از این مقدّمه، محمد میرزا که وقوع این حوادث را منتظر بود با حاجی ملّا صدر به خارج شهر رفت تا خود را نزد والی خراسان بی‌خبر و غیر مسئول قلم داده باشد. باری در این روز که 13 ربیع‌الاول باشد، ساعت سه بعدازظهر بود که صدای یا علی یا علی، تمام تربت را به لرزه درآورد بطوریکه ارامنه و کلیمی‌ها در منازل خود پنهان و مضطرب بودند. جمعیت اشرار به سرکردگی شیخین، هیاهو کنان خود را به محبس رسانده و از پسر حکومت، محمد حسین میرزا، محبوسین را طلب نمودند. جمعیت انبوهی از مرد و زن از شهر دور باغ جمع و منتظر ایستاده بودند. محمد حسین میرزا هرچه خواست از تهاجم اشرار جلوگیری کند نتوانست. بالاخره فراشباشی را فرستاده شیخین را احضار نمود. آقایان علما پشت در محبس ایستاده و شاهزاده از داخل آنها را مخاطب ساخته ابتدا از شیخ تربتی می‌پرسد که آقا فتوای قتل مظلومین را صادر نموده است؟ شیخ تربتی ابتدا از مسئولیت ترسیده انکار نمود. لکن شیخ یزدی برآشفت و اعتراض نمود و اظهار داشت که فتوای را خود داده و تمام مسئولیت را به عهده می‌گیرد. لذا شیخ تربتی سکوت اختیار نمود و بدین واسطه رضایت خود را ابراز داشت.
شاهزاده به آنها گفت که در محبس علاوه بر این‌ها نفوس دیگری هم هستند. لذا گشودن در محبس خطری برای کلیه محبوسین تولید می‌سازد و جلو رجّاله را نمی‌شود گرفت. به این جهت شما هرکس را مطالبه می‌کنید به اسم و رسم مذکور دارید تا ما تسلیم کنیم. چون شاهزاده این را گفت شیخین و رؤسای اشرار اسم چهار نفر را برده و تقاضا نمودند تا به آنها تسلیم کنند. بالاخره مستحفظین در محبس را گشوده و مردم صف کشیده منتظر ایستاده و جلاد صفتان با اسلحه ایستاده که مظلومین را به قتل رسانند.
مهدی نامی قصاب با ساطور دو دم که مخصوص شکستن استخوان بود طرف دست راست درب محبس ایستاده و شخص نعل بندی با خنجر نوک تیز طرف دست چپ، و علی کلاه مال با تبرزین مقابل در ایستاده بودند. هر کدام از شهدا به ترتیب بیرون آمدند. مهدی قصاب با ساطور فرق آنها را می‌شکافت و شخص نعلبند با خنجر شکم آنها را پاره و علی کلاه مال با تبریین قلم پای آنها را می‌شکست. سپس رجّاله آنها را یکی یکی گرفته با چاقو و چوب و سنگ می‌زدند تا اجساد آنها شرحه شرحه گردیده بالاخره زیر باران سنگ مستور می‌شد. روبروی محبس باغ نظر، خندقی بود که جنب حصار ارگ، از قدیم الایام حفر شده بود. اجساد مظلومین را بعد از وارد کردن این فجایع در آن خندق انداختند. سپس جمعی به خانه حاجی صادق مقتول رفته جسد او را با ریسمان کشان کشان آورده پهلوی چهار جسد دیگر انداختند.
هوا کم کم تاریک می‌شد و جمعیّت در فکر بودند که فجایع اعمال را با چه عمل شنیعی خاتمه دهند. بالاخره یک نفر مؤمن مقدّس مسلمان، حاجی مهدی عطّار، برای ثواب اخروی، دو پیت نفت روسی وقف نمود تا اجساد مظلومین را بسوزانند. جمعیّت نیز استقبال نموده اجساد را از زیر سنگ بیرون کشیده و با ریسمان آنها را به خارج شهر کشیده در محلی که موسوم به کاریز دیوانه است در مجرای خشک رودخانه جمع نموده آتش زدند. نفت‌های نذری آن مؤمن کفایت سوختن اجساد را ننمود لذا مؤمن دیگر چهار خروار هیزم خشک انفاق و در راه خدا تقدیم نمود. دو ساعت بعد از غروب هیزم‌ها را چون برجی با ترتیب هندسی چیده اجساد نیمه سوخته را روی آن گذاشته آتش زدند. صبح در محل اجساد جز قدری خاکستر چیزی نبود آن را هم باد تند و شدید به اطراف منتشر ساخت.
محمد حسین میرزا پسر محمد میرزا، و اجزای او، در تمام این مدت درب باغ حکومتی را به روی خویش بسته و قدرت آن که جلوگیری نمایند نداشتند.
و اما رفتار مظلومین و استقامت آنها در محبس، علت عبرت ناظرین بود. چنانچه آقا محمد حسین رئیس محبس، پس از شهادت همواره این مراتب را برای همه تعریف می‌نمود. من جمله صبح روز شهادت، میرزا غلامرضا آقا محمد حسین مزبور رئیس محبس را مخاطب داشته او را از وقوع واقعه ناگزیر اخبار نمود و خواهش کرد یک نفر سلمانی را حاضر کند تا محاسن و سر خود را اصلاح نماید. همچنین تقاضا نمود که از منزل یک دست لباس تمیز بیاورند تا در موقع شهادت، نه آنکه فقط روحاً بلکه جسماً هم، پاک و مطّهر و آراسته باشد. سپس رفقای خود را مخاطب داشت چنین اظهار نمود، " دیشب خواب دیدم که امروز شهید می‌شویم. وقت استقامت است. لازم است شما هم سر و صورت خود را اصلاح کنید و لباس تمیز بپوشید که درهنگام جانبازی همه پاک و تمیز باشیم." آقا محمد حسین مذکور و سایر محبوسین بعدها نقل می‌نمودند که قبل از شهادت تمام مظلومین کلمه طیّبه "انّا لله و انّا الیه راجعون" را بر زبان راندند. من جمله میرزا غلامرضا بعد از ذکر کلمه شهادت فرمود: " خدایا تو شاهدی ..." هنوز کلام خود را به اتمام نرسانده بود که ساطور بر فرقش نواختند و به خون خویش آغشته و زبانش از گفتار باز ماند.
از جمله محبوسین آقا اسدالله، نجل آقا محمد علی بود و بنا بود جزو شهدا قربانی شود لکن چون به واسطه لحن و آواز خوش عدّه‌ای را فریفته نموده و به علاوه بواسطه خوش سلوکی قسمتی از جوانان تربت او را دوست داشتند چون نوبت او رسید عدّه‌ای پیش شیخین رفته از او وساطت نمودند. شیخین وساطت آنها را به یک شرط پذیرفتند. یعنی باید در عوض قتل زلف‌های او را بتراشند. زیرا در آن زمان تراشیدن زلف بدترین و زشت‌ترین مجازات جوانان محسوب می‌گردید و جوان زلف تراشیده در میان مردم سرشکسته و رسوا شمرده می‌شد.
پس از وقوع شهادت شهدای خمسه، اغلب بهائیان فراری شدند و حالت سکون و آرامش در جریان امور امری رخ داد. با وجود این، بهائیان متواری و منزوی مخفیانه دور هم جمع می‌شدند و مبلّغین سیار، از قبیل میرزا محمود فروغی و آقا سید اسدالله قمی و مرحوم آقا شیخ محمد علی قائنی و میرزا فضل الله خان نوری و آقا میرزا منیر نبیل زاده و غیر هم در ضمن سیر خود، چندی در آنجا توقف نموده اسباب اشتعال آن‌ها را فراهم می‌ساختند.
رفته رفته فشار اعدا رو به نقصان گذاشت و احباب قدری آسوده شدند و سر دسته اشرار، یعقوب علی سابق الذکر، در اوایل مشروطیت در سر چارسو به ضرب گلوله یکی از مجاهدین کشته شد و بهائیان از شرّ او برهیدند. با وجود این بهائیان گرفتار سبّ و لعن و اذیّت و صدمه بودند و علما و اشرار حکومت آنی آنها را راحت نمی‌گذاشتند. تخفیف مصیبات آنها در این بود که مورد قتل و غارت واقع نمی‌شدند.
مقدّمات فوق معلوم می‌کند که روی هم رفته وضعیت تربت برای بهائیان بسیار سخت بود و همواره قرین اضطراب بودند. معهذا مقارن سنه 1342 ه.ق. (1303 شمسی [1923 م.]) جمعیّت معتنابهی از مردم بومی تربت و اطراف، در این شهر در ظل لوای امر مبارک محشور بودند و مجالس و محافل آنها رونقی داشت و روابط معنوی خود را با سایر نقاط امری برقرار داشتند.
انعکاس وقایع 1342 ه. ق. [1942 م.] مشهد در تربت حیدریه
در ضمن شرح وقایع 1342 ه.ق. [1942 م.] که در مشهد رخ داده بود مذکور داشتیم که انعکاس آن در تمام نقاط خراسان ظاهر گردید و ارباب غرض در نقاط دیگر نیز تأسّی به مفسدین مشهد نمودند. اینک به شرح این انعکاس در تربت می‌پردازیم.
روز سیزده عید نوروز تمام مردم تربت برای سیزده بدر به خارج شهر رفتند. نزدیک به غروب در موقع مراجعت، به واسطه دسائس حاجی شیخ عبدالرضا مجتهد و سلطان محمد کریم خان ایزدپناه و شیخ عبدالکریم بایکی، قریب چهار هزار از رجّاله و مردمان بی‌سر و بی‌پا، دسته بندی نموده به طرف شهر حرکت و بنای فحّاشی و هتّاکی نسبت به آئین بهائی را گذاشتند. لکن چون دسائس ارباب غرض، قبلاً این نقشه را فراهم کرده بود بهائیان اطلاع داشتند و از منازل خود خارج نشدند بدین جهت در آن روز واقعه‌ای رخ نداد.
روز 14 عید نوروز، اشرار مجدداً اجتماع نمودند و بهائیان معروف را از منازل و کوچه و بازار حتّی از سر اراضی زراعت، در مسجد جامع جمع کردند. در این موقع هر یک از بهائیان که توانستند به جائی فرار کردند. عدّه‌ای به منازل اغیار پناهنده شدند، از جمله نصرت الممالک شیبانی و میرزا محمودخان زند و آقا حسین صمیمی به منزل سلطان محمد کریم خان، که در ظاهر خود را بی‌طرف قلمداد می‌کرد پناهنده شدند. رجّاله تا ظهر چند مرتبه به خانه سلطان هجوم آور گردیدند. لکن مأمورین امنیّه و نظمیّه از آنها جلوگیری نمودند. نزدیک شهر آقای صمیمی از منزل سلطان خارج و با اسب به تاخت فرار نمود و رجّاله در بازار موفق به دستگیری او نشدند. آقایان نصرت الممالک و محمودخان زند، شبانه از منزل مزبور خارج و به طرف پترو و مشهد فرار کردند.
مقارن همین حال، آقایان شیر محمد خان صمیمی و فریدون خان صمیمی و ملّا عبدالله فروغیان و آقا ضیاءالله، اهل و عیال خود را وداع نموده به خارج شهر رفته و با نصرت الممالک از پترو به مشهد رهسپار گردیدند.
و اما کیفیّت حال احبّائی را که در مسجد جامع از هر طرف جمع کرده بودند از این قرار بود: کربلائی رجبعلی فروغیان با دو پسرش غلامرضا و علی محمد، در خارج شهر دستگیر شدند. رجّاله آنها را مضروب ساخته و به مسجد حاضر نمودند. چون سیّد محمد باقر مجتهد از ملاقات و مذاکره با آنها ابا نمود رؤسای اشرار آنها را به دارالحکومه برده و تسلیم نمودند. پدر و دو پسر مدت هفت شبانه روز محبوس و پس از پرداخت یک صد و چهل تومان به زمامداران محل، مستخلص گردیدند.
همچنین آقا علی اکبر یزدی را از منزلش بیرون کشیده و به دارالحکومه برده مدّت چهار روز در حبس نگاه داشتند و با دریافت چهل تومان مرخص نمودند. آقا میرزا عبدالوهاب حیران را در بازار دستگیر و بعد از زدن بسیار که بدنش سخت مجروح شد به محبس نظمیه تسلیم نمودند. آن مظلوم مدت پنج شبانه روز بدون مداوا تحت توقیف بود، بالاخره با دادن بیست تومان مستخلص گردید. علاوه بر نفوس مذکوره، جمعی دیگر نیز، چه در معابر و چه در مسجد جامع، مورد حمله و ضرب و لعن و سبّ واقع گردیده و جمعی دیگر از قبیل حاجی اسمعیل یاوری و آقا محمود مشکی فراری شدند.
از عجایب این واقعه آنکه مرحوم آقا حسین بیدق‌دار در موقع ضوضا به منزل سلطان محمد کریم خان پناهنده شده لکن نوکرها به امر سلطان او را از منزل خارج نمودند. نامبرده در بیرون [خانه] خود را در جمع رجّاله داخل نموده ایستاده و تماشا می‌کرد و هیچ کس متوجه او نشد. در صورتی که همه او را می‌شناختند ولی ملتفت او نبودند زیرا کسی گمان نمی‌کرد که آدمی مثل او، جرئت بیرون آمدن داشته باشد. بالاخره به هرطور بود خود را به کناری کشیده راه منزل پیش گرفت.
از احبّای فراری، جمعی به مشهد متوجه و بعد از سه ماه دوندگی از امیر شرق [فرمانده لشکر خراسان] و آقا زاده خراسانی حکمی مبنی بر اجازه بازگشت به وطن گرفته و مراجعت کرده به کسب و کار خود مشغول شدند. گروهی دیگر مراجعت ننموده در نقاط دیگر رحل اقامت انداختند. اما بازار سبّ و لعن تا مدت یک سال ادامه داشت و بهائیان مورد تعرّض اعدا واقع بودند. باری بعد از یک سال وضعیت نسبتاً بهبودی یافت و احباب دور هم جمع شدند و با مساعدت‌های فکری مبلّغین سیار، از قبیل آقا میرزا حسن نوش‌آبادی و آقا میرزا علی آذری و آقا میرزا حاجی سنگسری و غیر هم تشکیلات و محافل خود را منظّم ساختند. من جمله اقدام برای خرید محلّی به نام حظیرةالقدس نموده و از قیمت آن مبلغی پرداختند.
در تربت حیدریه نفوس مبارکی از قبیل آقایان لطفعلی خان یاور که یکی از خادمین صمیمی امرالله و مالاً و معناً به مؤسّسات امری کمک‌های شایان تقدیم می‌نماید، همچنین کربلائی رجب علی و ملّا عبدالله و آقا غلامرضا و آقا علی محمد از فامیل ...


[1] - مدارک کتبی: جزوه‌ای که محمود زاده ابن میرزا غلامرضای شهید نوشته‌اند – راپرت محفل تربت که این هر دو در آرشیو محفل مشهد است. مدارک شفاهی: جناب محمود زاده و چند نفر دیگر از قدما.
0 Comments



Leave a Reply.

    مدیر​

    برگزیده مقالات مختلفه، نظرات مختلفه، نظرات دیگران، گلچین ها و ...

    Picture

    بایگانی

    September 2024
    June 2024
    March 2024
    January 2024
    August 2023
    July 2022
    February 2022
    January 2022
    December 2021
    November 2021
    October 2021
    September 2021
    July 2021
    June 2021
    May 2021
    April 2021
    March 2021
    January 2021
    December 2020
    November 2020
    October 2020
    August 2020
    July 2020
    May 2020
    April 2020
    March 2020
    February 2020
    January 2020
    November 2019
    October 2019
    September 2019
    August 2019
    June 2019
    May 2019
    March 2019
    February 2019
    January 2019
    December 2018
    November 2018
    October 2018
    September 2018
    August 2018
    July 2018
    June 2018
    May 2018
    April 2018
    March 2018
    February 2018
    January 2018
    December 2017
    November 2017
    October 2017
    September 2017
    August 2017
    July 2017
    June 2017
    May 2017
    April 2017
    March 2017
    February 2017
    January 2017
    December 2016
    November 2016
    October 2016
    September 2016
    August 2016
    July 2016
    June 2016
    May 2016
    April 2016

    دسته بندی ها

    All
    افغانستان و دیانت بهایی
    تورج امینی
    جاسب
    دکتر پرویز روحانی
    سخنرانی ها
    سوال و جواب
    شخصیت ها
    گوناگون
    مبلغین و ایادیان
    معجزات حضرت بهاءالله
    معرفی کتاب
    مقالات امری
    ویدئو ها

    RSS Feed

مقالات

* الواح نازله
* علت آزار و اذیت بهاییان
*
تاریخ نگاران جاسب
* دزدان اشیای عتیقه
* ​آقای سلیمی معلم مدرسه
* گالری تصاویر

شخصیت ها

*​ ملا غلامرضا جاسبی
* ملا جعفر جاسبی
* فرهنگ لغات جاسب

* شهدای جاسب
* شجره نامه ها
* شعرای جاسب

خاطرات

*​  ذبیح الله مهاجر
​
* سید رضا جمالی
* شمس الله رضوانی
* عشرت نوروزی
* عباس حق شناس
* علی محمد رفرف

سیارون​

* صفحه خانگی
* سیارون

* درباره ما
*
 جاسب بلاگ(مطالب مختلف)
* 
 اسناد و مدارک تاریخی

* ارسال فایل توسط کاربران

آخرین مطالب 

* بهاییان‌جاسب: عزیزه خانم یزدانی ، محمد علی روحانی
​* شجره نامه: شجره نامه سید عبدالله ناشری
​* کتاب بیان حقایق از سید عباس علوی

ادامه مطالب

* جزئیات شهادت شهدای فیلیپین،​ معاون التجار نراقی
​* اشعار شعرای جاسب:  واحه، « نگاه عبـدالبهـــاء»
​* بلاگ: خاتمیت، ایران و بهاییت، دور اسلام‌ ، دلائل بهائی از قران
* دكتر شاپور راسخ: حضرت بهاءالله پیام آور مهر و یگانگی
*  اوضاع کنونی جاسب اول، دوم، سوم، زندگی روزمره اهالی
​* بلاگ: چگونه می توان بهائی شد؟، عبدالبهاء و تولّد انسان