پیش از انقلاب اسلامی در ایران کودک نازنین بیمار شد. بیماری نوعی بود که خانواده برای درمان به آمریکا آمدند. محمود و عفّت که یکی آرکیتکت و دیگری بنّا بود، چون بیماری دختر نازنین به درازا کشید بامهرمشترک و تفاهم تمام به کار مشغول شدند و درمان فرزند را ادامه دادند. چندی پس از پیروزی انقلاب دخترک فوت شد و مادرو پدر را در حسرت و غم گذاشت. آنان هردو با گله مندی با خدا راز و نیاز میکردند که چرا هدیه ای را که به آنان داده بود پس گرفت.
محمود در ادامهء سخن میگوید: "من در همهء عمر هرگاه دچار سرگردانی شده ام و جوابی برای پرسشهایم نداشته ام، دست بدامن استخاره با قرآن کریم میشوم. به همسرم گفتم و باهم وضو ساختیم و قرآن را باز کردیم. کتاب که چاپ علمیّهء اسلامی بود، در صفحهء 252 سورهء سجده باز شد. من با قرآن خوب اشنائی دارم و افزون بر این ترجمهء فارسی زیر آیات مارا در در درک آیات کمک کرد.سپاس خدایرا که پاسخ هر دو مشکل خود را در همان 11 آیه یافتیم.
جالب اینکه در نخستین آیات منشأ خدائی کتاب تأکید میشود. اعتراض منکران رد میشود. و اعلام میشود که این کتاب هدایت کننده است. آیهء4 میگوید که "خدا آسمان و زمین و آنچه در آندوست را در شش روز آفرید و بر تخت نشست. تختی که "ولی و شفیع" انسانهاست." آیهء بعد روز را بیان میکند که هزار سال قمری است و میفرماید: "در این تخت، که حتماً عرش محمّدی است، امر خود را از آسمان به زمین پرداخته و تدبیر میکند و سپس امر او در هزار سال قمری به آسمان بر میگردد."
محمود میگوید "رو به عفّت کردم و گفتم این کتاب میراث ماندنی حضرت رسول است و تنها راهنمای مؤمنین خداست پس از رحلت او و امامها. این کتاب مکرّر میگوید که پرهیزکاران را هدایت میکند. ما بندگان خوب خدائیم، اوهرگز ما را در نابسامانی و بلاتکلیفی نمیگذارد و دربیابان یا دوزخ شکّ وتردید رها نمیکند. مانند روز روشن است که دین خدا یکیست و روح پیامبری هم یکیست. خداوند مهربان هر زمان لازم ببیند پیامبر و دینی میفرستد و چون زمانش تمام شد و "اجل" آن دین رسید، آن دین را بآسمان برگردانده، دینی مناسب نیاز روز مردمان میفرستد. پس همیشه یک دین زنده در جهان هست. ما باید آن را جستجو کنیم. خدا قول داده است که هرکس در راه هدایت بکوشد، خداوند او را راهنمائی خواهد کرد. (قرآن، سورهء عنکبوت آیهء 69) من فکر میکنم پیشوایان دینی این را خوب میدانند. امّا نمیخواهند به آسانی روزی و احترام خود را از دست بدهند."
عفّت و من با دعا و مناجات به این باور رسیدیم که باید با دل پاک و ایمان کامل و تکیه بعنایت خداوندی دیانت بهائی را مطالعه کنیم.
محمود میگوید: با این تصمیم دو نفره، شش آیهء بعدی را مطالعه کردیم "خداوند عزیز و رحیم است و دانای غیب و شهاده. هر چیز را در کمال میافریند. انسان را از آب و گل خلق میکند و در او از روح خود میدمد. باو چشم و گوش و ادراک قلبی عنایت میفرماید ولی انسان ناسپاس است."- آیهء ده چون و چرای کافران را و ناباوری آنان را در آفرینش تازهء خدا و زیارت جمال خداوندی در ظهور پیامبر او روشن میسازد. و جالب تر از همه آیهء یازده است که اطمینان میدهد که روح الهی در انسان به خدا بر میگردد. و در سایهء رحمت او پایدار است. همسرم با سرور تمام فریاد زد: "این هم پاسخ گلهء دیگر ما. کودک بیگناه ما در جهان ابدی زنده و پاینده است و ما به او ملحق خواهیم شد."
محمود و همسرش اکنون بیش از بیست سال است که با سرور و نشاط تمام که نشان بندگان بهشتی خداست به خدمت انسانها و سپاس یزدان پاک مشغولند و خانهء آنها خانهء عشق و محبّت است و دوستان از هر نژاد و دین و ملیّت هر هفته دران خانه به آموزش و آموزاندن و شکر و ستایش پروردگار ساعتهائی را میگذرانند.
محمود میگوید: "دکتر عزیز آخوند و ملّاو کشیش و خاخام. مانک و رهبان همه دین های دیرین را مثل یک فرنچایز کرده اند. آنها خدا را وسیلهء جمع مال و منال و کسب نام و احترام خود کرده اند و از همه مردمان حقّ فرنچایز جمع میکنند. یادم میاد بچه بودم و مادر بزرگم نه هزار و پانصد تومان پول داشت. آنرا برای روز تنگدستی پس انداز کرده بود. آن زمان این پول خوبی بود. روزی یک ملّا به دیدن او میاید و میگوید: " مادر جان! شنیده ام اینقدر پول داری. میدانی حجّ به تو واجب است." مادر بزدگ میگوید: "ننه جان من با این ناتوانی نمیتونم سفر کنم. چطور به حجّ برم؟" ملّا میگوید "پول را به من بده و من بوکالت تو حجّ را انجام میدم." دکتر جان آیا این شارلاتانی و گول زدن مردم نیست؟ پول مادر بزرگ رفت و هیچوقت هیچکس ندانست که آیا ملّا به حجّ رفت یا نه!"
محمود با این کلام گفتار خود را تمام کرد. "دکتر جان؛ بخدا امروز اگر کسی درست فکر کند و انصاف داشته باشد، باید تنها به دلیل آنکه دیانت بهائی آخوند و ملّا و رهبر ندارد به این شریعت نازنین مؤمن شود. گرچه هزاران لوح و صدها جلد آیات خداوندی و حیات بی نظیر طلعت باب، حضرت بهاءاللّه، مرکز پیمان خدا عبدالبهاء و زندگی هزاران شهید مجید و جهان بهائی هریک حجّت و برهان الهی است. "
-----------
* این داستان توسط دکتر پرویز روحانی برای وبسایت سیارون ارسال شده است.