"ای اهل ایران ...متبوع و مُطاع کلّ آفاق بودید حال چگونه از عزّ قبول باز مانده در زاویۀ خمول خزیده اید. منشأ ء معارف و مبدء تمدّن جهانیان بودید اکنون چگونه افسرده و مخمود و پژمرده گشته اید؟"
حضرت بهاءالله میفرمایند:
"ای اصحاب ایران شما مشارق رحمت و مطالع شفقت و محبّت بوده اید و آفاق وجود به نور خرد و دانش شما منوّر و مزیّن بوده. آیا چه شده که به دست خود بر هلاکت خود و دوستان خود [بهائیان] قیام کردید؟"
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"خدا چه نعمتی به ایرانیان عنایت فرمود ولی قدر ندانستند. اگر کفران ننموده بودند دولت ایران اوّل دولت می شد."
"ایران به پرتو بخشش خداوند مهربان ترقّی عظیم نماید و جنّة النّعیم گردد بلکه امیّد چنین است که در آینده غبطه روی زمین شود و نفحه مشکین ایران خاور و باختر را معطّر نماید."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"مستقبل ایران در نهایت شکوه و عظمت و بزرگواری است زیرا موطن جمال مبارک [بهاءالله] است، جمیع اقالیم عالم توجّه و نظر احترام به ایران خواهند نمود، و به یقین بدانید چنان ترقّی نماید که انظار جمیع اعاظم و دانایان عالم حیران ماند."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"ایران مرکز انوار گردد. این خاک تابناک شود و این کشور منوّر گردد و این بی نام و نشان شهیر آفاق شود و این محروم محرم آرزو و آمال و این بی بهره و نصیب فیض موفور یابد و امتیاز جوید و سرافراز گردد."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"...عنقریب ملاحظه خواهد شد که دولت وطنی جمال مبارک [ایران] در جمیع بسیط زمین محترم ترین حکومات خواهد گشت...ایران معمور ترین بقاع عالم خواهد شد."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"هر چند ایران در بین دوَل الآن گمنام است ولی این امر عظیم [آئین بهائی] عاقبت اهل ایران را سَروَر عالم امکان نماید."
حضرت ولیّ امرالله میفرمایند:
"اهل بهاء — چه در ایران و چه در خارج آن — موطن جمال اقدس ابهی (ایران) را پرستش نمایند و در احیاء و تعزیز و ترقّی و ترویج مصالح حقیقیّۀ این سرزمین منافع و راحت بلکه جان و مال خویش را فدا و نثار کنند."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"اندکی اگر ملاحظه کنند و به حقیقت پی برند و از حمیّت جاهلیّه بگذرند و دل و جان را از تعصّب شدید رهائی بخشند ، عموم اهل ایران به شکرانه پردازند که الحمدلله این افق تاریک را آفتابی درخشنده طلوع نمود. این ایران ویران را الطاف بی پایان جلوه نمود...ایران مرکز انوار گردد. این خاک تابناک شود و این کشور منوّر گردد و این بی نام و نشان شهیر آفاق شود....و سر افراز گردد."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
... خیر عموم خواهیم و ترقّی جمهور، و به عالم آداب و اخلاق ایران خدمت می کنیم، و شب و روز می کوشیم که خدا یک روح جدیدی در جسم ایران بدمد تا یک قوّه ای خارق العاده در بنیه ایرانیان جلوه نماید."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"بهاءالله، ایران را روشن نموده و در انظار عمومی عالم محترم نماید و ایران چنان ترّقی نماید که محسود و مغبوط شرق و غرب گردد. اگر این سجن و زنجیر نبود، حال ، حضرت بهاءالله بر افکار عمومی اروپ مستولی شده بود و ایران را جنّت رضوان نموده بود و ایرانیان را محترم در نزد جمیع دوَل و ملل بلکه کار بجائی رسیده بود که مرجع جمیع دوَل و ملل گشته بود. اگر بهاءالله در اروپ ظاهر شده بود ملل اروپ غنیمت می شمردند و تا بحال به سبب آزادی جهان را احاطه نموده بود."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
بمبئی - مدیر محترم جریده لامپ
ای مدیر محترم معارف پرور و خیرخواه عموم بشر. ایران وقتی بهشت برین بود و آئینی نازنین داشت، اهالی ایران سردفتر علم و عرفان بودند و دانایان ایران مربّی و معلّم نوع انسان. عزّتش پایدار بود و صیت عظمتش جهانگیر. اخلاقش فضائل عالم انسانی و اطوارش کمالات رحمانی. ولی افسوس که آن روشنائی رو به تاریکی نهاد و اهل ایران با یکدیگر در آویختند تا به طوائف دیگر آمیختند. خاک ایران جولانگاه بیگانگان شد و ملل شرق و غرب هجوم کردند و بنیان قدیم ایرانیان به تزلزل آمد و بنیاد بر افتاد. آن بهشت برین گلخن غمگین گشت و آن افق روشن به ابرهای تیره متواری شد. نشانه ای از فضائل پیشین نماند و از اوج عزّت به حضیض ذلّت افتاد. حال حضرت پروردگار نظر عنایت فرمود و شاهد موهبت آسمانی در خطّه ایران جلوه نمود، شمس حقیقت طلوع کرد و پرتو عنایت بر آن کشور انداخت و تعالیم آسمانی انتشار یافت و آئینی رحمانی به میان آمد. امید چنان است که پرتو این آفتاب خطّه ایران را فضای آسمان نماید، یعنی نفوسی تربیت شوند که مانند ستاره های روشن در اوج آن کشور بدرخشند. هر چند حال نفوس مبارکی پیدا شدند که به آئین جدید فخر قدیم گردند و شب و روز جان فشانند و در این سبیل رقص کنان به میدان فدا شتافتند وجان باختند و هر مصیبت و بلائی تحمّل نمودند. ولی افسوس که هنوز اکثر ایرانیان در خوابند و از این موهبت کبری بی خبر و بیزار صاحب خانه به درب خانه آمده ولی اهل خانه در را بربستند. آشنا را بیگانه انگاشتند و یار را اغیار دانستند که ما در این ذلّت خوشیم و در این پرشانی و بی سر و سامانی بیاسائیم و صاحب خانه را نخواهیم و آئین او را نجوئیم. از الطاف او بیزاریم و از لطف و عنایت او در کنار. این پدر مهربان بیگانه است ولو آن که در نزد جمیع ملل عالم یگانه و آوازه اش جهانگیر است و صیت بزرگواریش گوشزد غنی و فقیر. ملل سائره از اطراف جهان فوج فوج به سایۀ مبارک او در آیند و تعالیم او پذیرند و از خوان نعمت او بهره گیرند ولی ما مانند بوم در این آشیان ویران راحت و شادمانیم. آهنگ مرغ سحر نخواهیم و سایۀ همای اوج عزّت نجوئیم، ترقیّات معنویّه نخواهیم، فضائل عالم انسانی نطلبیم و گوئیم که ما توانگریم، محتاج این خوان نعمت نیستیم. گنج روان داریم زحمت دل و جان نخواهیم. افسوس هزار افسوس که امریک بیدار شد و ایران در خواب غفلت گرفتار. ولی امیّد چنان است که شعاع شمس حقیقت این ابر غفلت را متلاشی نماید و افق ایران روشنی به آفاق بخشد، یاران بیدار گردند و ایرانیان هوشیار شوند. و علیک التّحیّۀ و الثّنآء."
بیت العدل اعظم میفرمایند:(٢٦ نوامبر ٢٠٠٣)
"...حضرت مولی الوری از مردم ایران و اولیاء امور آن کشور خواست که دیدۀ بصیرت بگشایند، از تقلید نفوس متوهّمه بپرهیزند، تغییر و تحوّل اساسی در طرز تفکّر و رفتار فردی و اجتماعی را لازم شمرند، به فکر بزرگواری و عزّت خود بین ملل و طوائف عالم باشند و با وجدانی آگاه و تمسّک به خشیّةالله دست بدست هم داده احتیاجات مملکت را دریابند و منافع شخصی را فدای مصالح عامّه نمایند. امّا آن عزیزان به خوبی مستحضرند که نصایح آن مولای توانا با بی اعتنائی روبرو شد. کشور ایران که در دام استبداد فرسودۀ قاجار و پنجۀ زمامداران بی لیاقتش اسیر و گرفتار بود بیش از پیش در مرداب نادانی و انحطاط فرو رفت. سیاستمداران فاسد رشوه خوارش بر سر بهره گیری از ثروت رو بزوال کشوری که در آستانۀ ورشکستکی بود به رقابت با یکدیگر ادامه دادند. ملّتی که در گذشتۀ ایّام برخی از بزرگترین رهبران و متفکّران در تاریخ فرهنگ و تمدّن جهان چون کورش و داریوش، جلال الدّین رومی و حافظ شیرازی، ابن سینا و ذکریای رازی را در دامان خود پرورده بود قربانی اقدامات طبقۀ روحانیّون جاهل و مغرضی شد که تأمین و تداوم حقوق و امتیازات خود را در این می دید که خلق نا توان را از آنچه نشانی از ترقّی و تجدّد داشت به هراس اندازد.
پس عجب نیست که مردی سپاهی و طالب نام و نشان با استفاده از هرج و مرج ناشی از جنگ جهانی اوّل زمام قدرت را بدست گرفت و حکومتی مبتنی بر استبداد نظامی تشکیل داد. در نظر او و جانشینش نجات ایران از آلام بی شمارش منوط به اجرای برنامه هائی منظّم برای اشاعۀ تمدّن غرب بود. دولت جدید ملّی برای پیشبرد هدف مزبور به تأسیس مدارس و مشروعات اجتماعی و استخدام کارمندان کارآزموده و تشکیل ارتشی مجهّز اقدام نمود. سرمایه گذاری خارجی را به عنوان وسیله ای برای توسعۀ منافع چشمگیر ملّی تشوق و ترویج کرد. زنان را از قیود شدیدی که مانع از پیشرفتشان بود رهائی بخشید و امکاناتی جهت تحصیل و کسب علوم و حرف و فنون برای آنها فراهم آورد. هر چند مجلس هیچگاه صاحب قدرت و اختیارات لازمه نشد امّا امید آن بود که روزی پشتوانۀ حقیقی برای حکومتی بر اساس ر ضایت و انتخاب ملّت گردد.
اسفا که این اقدامات درد جامعه را درمانی مؤثّر نشد. با استفاده از منابع نفتی، ثروتی سرشار به میزانی ورای تصوّر بدست آمد امّا از آنجا که نظام موجود بر اساس عدالت فردی و اجتماعی استوار نبود نتیجۀ این ثروت تموّل مفرط برای اقلیّتی خود خواه و مزیّت طلب شد حال آن که اوضاع عامۀ مردم فقط اندکی بهبود یافت. خاطرات گذشته ای پرشکوه تجدید شد و نمادهای نفیس فرهنگی به جلوه در آمد تا ابتذال عمیق جامعه ای را بپوشاند که پایۀ اخلاقیش بر شنزار حرص و جاه طلبی استوار گردیده بود. در این جامعه هر گونه اعتراضی با سرکوبی شدید نیروی امنیّتی که بدون هیچ گونه نظارت قانونی عمل می نمود مواجه می شد.
در سال ١٣٥٧ شمسی مردم ایران بساط آن حکومت مستبد را بر چیدند و آن را به همراه دعاوی پوچ کاذبش به وادی فراموشی سپردند. انقلابشان دستاورد اتّحاد گروه های متعدّد امّا نیروی محرّکه اش آرمان های اسلام بود. مسئولین و اولیاء انقلاب به مردم وعده دادند که به جای لذّت جوئی عنان گسیخته وقار و نجابت معمول خواهد بود. نابرابری های شدید طبقاتی و اختلاف فاحش میان فقیر و توانگر با توسّل به روح دوستی و برادری التیام خواهد یافت. منابع طبیعی که دست پروردگار به آن اقلیم پر انوار ارزانی فرموده متعلّق به جمیع مردم ایران بوده و جهت ایجاد کار و فراهم ساختن امکانات تحصیل برای همگان صرف خواهد شد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که مدّعی تساوی حقوق همۀ مردم آن کشور است وضع گردید و مقرّر شد که حکومت با وجدانی بیدار بکوشد تا ارزش های روحانی را با اصول آزادی و مردم سالاری پیوند دهد.
حال پس از گذشت قریب بیست و پنج سال باید دید که اکثر مردم ایران به چه سان از تحقّق وعده های انقلاب سخن می گویند. امروز فریاد نارضایتی و خشم جوانان و اعتراض علیه شیوع فساد، دسیسه های سیاسی، سوء رفتار با زنان و سرکوب کردن اندیشه و اندیشمندان و عدم رعایت حقوق بشر از هر گوشۀ ایران به گوش می رسد. شایان تأمّل است که استناد به مرجعیّت قرآن مجید برای توجیه سیاستهائی که به چنین اوضاعی انجامیده چه تأثیری بر افکار و روحیّۀ ملّت می گذارد...".
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"...الیوم در هر اقلیمی اگر شخصی ایرانی را تعریف و توصیف خواهند، گویند این شخص از وطن بهاءالله است، فوراً عزیز و محترم گردد. اقلاً ایرانیان باید قدر این را بدانند. از انظار جهانیان افتاده بودند و از امم متوحّشه شمرده میشدند، حال چنین عزّت پایداری یافتند و چنین تاجی از گوهر شاهوار بر سر نهادند. نعم ما قال الشّاعر:
هر که ارزان میخرد ارزان دهد گو هری طفلی بقرصی نان دهد
حق عیان چون مهر رخشان آمده حیف کاندر شهرکوران آمده
شمس حقیقت اگر در سائر اقالیم اشراق نموده بود تا بحال اشعه اش جهانگیر گشته بود زیرا آن اقلیم قدر این فضل عظیم را میدانستند، ولو مؤمن نبودند، مسرور بودند..."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"این امراض مزمنۀ ایران به بارتنگ و خاکشیر معالجه نگردد، یک قوّۀ الهیّه میخواهد که سبب ترقّی از حضیض ادنی به اوج اعلی گردد، قوّه ای که عرب وحشی بادیّۀ بی آب و گیاه را به اوج عزّت ابدیّه رساند، قوّه ای که یهودیان چند ذلیل را پطرس اعظم و یوحنّا و بولس حواری نمود و سرور جمیع فرنگستان کرد، قوّه ای که اسرائیل ضعیف ذلیل را سلطنت سلیمانی بخشید.
باری، چنین آفتاب درخشنده ای از افق ایران طلوع نمود و ایران هنوز در ظلمات اوهام. چه خوش گفته:
حق عیان چون مهر رخشان آمده حیف کاندر شهرکوران آمده
باری، شما بقدر امکان بکوشید تا سبب عزّت ابدیّه ایران و ایرانیان گردید..."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"اگر ایرانیان گوش به نصیحت می دادند البتّه محفوظ می ماندند ولی اذن صاغیه نداشتند هر چه نصیحت کردیم به قساوت قلب مقابله کردند، شعر مشهور فارسی را به خاطر آرید: گوش اگر گوش من و ناله اگر نالۀ تو. مکاتیب عبدالبهاء را که از بدایت انقلاب مفصّل مرقوم شد و به طهران ارسال گشت مطالعه نمائید. جمیع وقایع حالیه در اوقات سالفه اخبار شده است، از جمله این عبارت است:
تا دولت و ملّت مانند شهد و شیر به یکدیگر آمیخته نگردند فلاح و نجاح محال است، ایران ویران گردد و عاقبت منتهی به مداخلۀ دوَل متجاوره شود.
پس ای احبّای الهی، به جان و دل بکوشید تا در میان دولت و ملّت التیام دهید، و اگر عاجز گشتید کناره گیرید و امثال ذلک، ولی نشنیدند بلکه مست بادۀ غرور بودند که مائیم نژاد کیانیان، مائیم سلالۀ رستم دستان، بلکه نخواندند، لهذا نتیجۀ این جهالت حال حاضر شده است..."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"...ولی ملاحظه خواهید کرد که به تأئید الهی ایران چنان فوران نماید که سیل جان بخشش اقالیم عالم را سبز و خرّم نماید، ولی افسوس که ایرانیان از این موهبت کُبری در نهایت غفلت و نسیان ( گوهری طفلی به قرص نان دهد ) اما مشیّت الهیه تعلّق یافته و قوّه معنویه در ایران نبعان نموده. هذا امر محتوم و وعد غیر مکذوب..."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند: (نطق شب 19 محرم 1332 در عکا)
"...ایرانی ها میگفتند که این ایران چه خواهد شد؟ من گفتم که این تفاصیلی که الان در میان است دمار است. این اختلافات، این احزاب مختلفه، یکی دمکرات و یکی معتدل، اینها روز به روز ایران را ویران میکنند. شما قیاس کنید حالت حالیه ایران را با ده سال قبل، این اختلافات ایران را ویران کرده است، و روز به روز بیشتر میشود. میگفتند مستقبل چه نوع است؟ گفتم مستقبل ایران را به یک مَثَل از برای شما میگویم بعد خودتان قیاس کنید، این دلیل کافی و وافی است:
این مکه یک قطعه سنگستان است، وادی غیر ذی زرع، ابداً گیاهی در او نمی روید، آن صحرا صحرای شن زار است، و در نهایت گرما، قابل اینکه آباد شود نیست، از سنگستان و شن زار بی آب چه خواهد روئید؟ لکن به جهت اینکه وطن حضرت رسول بود این سنگستان، این سنگلاخ، قبلۀ آفاق شد، جمیع آفاق رو به او سجده میکنند. دیگر از این بفهمید که مستقبل ایران چه خواهد شد. این نمونه است، این سنگلاخ به جهت اینکه وطن حضرت رسول بود قبلۀ آفاق شد؛ امّا ایران که سبز و خرّم است، گُل های خوب دارد، هوایش لطیف است، مائش عذب است. از این قیاس کنید که چه خواهد شد. این میزان کافیست."
مناجات حضرت عبدالبهاء برای ایران:
هوالله
ای خدای مهربان، یاران در کشور ایران اسیر ستمکارانند و مُبتلی در دست هر جاهلی نادان. ای پروردگار، کار گنه کاران را مپسند و دست تطاول ظالمان را کوتاه فرما. نفوس را هدایت کن و بدخواهان را خوشخو فرما. ظالمان را عادل کن و لئیمان را بیدار نما. اسیران نفس و هوی را آگاه کن و مقیّد غل و بغضا را رهائی بخش، تا یارانت در مهد امن و امان آسایش یابند و از دست درندگان خلاصی جویند و به آنچه سزاوار درگاه احدیّت است قیام نمایند. توئی مقتدر و توانا و توئی عزیز و کریم و مهربان. ع ع
روز دیگر فرمودند:[حضرت عبدالبهاء]
"نوشته اند که می خواهند بعضی از سنگ های تاج ایران را بفروشند. تاج ایران عدالت است نه سنگ. اگر بتوانند بر سر این مملکت تاجی از عدل بگذارند درست است. تاج از سنگ چه ثمری دارد سنگ است. پادشاهان قدیم ایران افتخار به عدل می کردند نه به تاج سنگ. ایرانیان به جهت این که شمس حقیقت از افق ایران طالع شده باید کاری بکنند که اقلیم ایران تاج عالم بشود و آن وحدت عالم انسانی است و اتّحاد و اتّفاق عموم بشر. آفتاب به همۀ عالم روشنی می دهد لکن شدّت نفوذش در خطّ استوا است. تعالیم الهی شدّت تأثیرش در ایران باشد. ایرانیان به این فیض و فوز بیشتر از دیگران فائز شوند...ایران باید نوعی نمایند که دیگران فیض عظیم را از ظهور شمس حقیقت بیشتر برند یعنی تعالیم الهیّه در ممالک سائره بیشتر از ایران تأثیر کند زیرا مطلع شمس حقیقت است باید از ایران انوار به سائر اقطار منتشر شود. "
—از خاطرات دکتر نورالله در حیفا
حضرت عبدالبهاء میفرمایند ( 9 شوّآل 1339 حیفا):
هوالله
ای تشنۀ حقیقت: ایران ویرانست و جمیع احزاب فی الحقیقه تیشه بدست گرفته به ریشه این بنیان قدیم میزنند و ابداً ملتفت نیستند که این کلنگ بنیان کن است و این تیشه ریشه کن. هر حزبی گمان میکند که به تعمیر مشغولست. ولی در قرآن میفرماید:
یُخرّبون بُیُوتِهِم باَیْدیهِم
باری، این آوارگان بهیچ حزبی مشترک و متمایل نبوده. در آن میکوشیم که بنیۀ ایران قوّت گیرد و معلوم است قوّت بنیه ایران جز بتأسیس اخلاق الهی ممکن نه. چون تأسیس اخلاق گردد ترقی در جمیع مراتب محتوم است. هیچ ملتی بدون تعدیل اخلاق فلاح و نجاح نیابد؛ و به تحسین اخلاق علوم و فنون رواج یابد و افکار بینهایت روشن گردد، صداقت و امانت و حماست و غیرت و حمیّت بجوشد، سیاست بدرجه نهایت رسد، صنایع بدیعه رواج یابد، تجارت اتّساع جوید، شجاعت عَلَم افرازد، ملت ازبرزخی به برزخ دیگر انتقال نماید، خلق جدید شود، فتبارک الله احسَنُ الخالقین تحقّق یابد.
حجاز در بیابان ریگ زار و بی آب و علف وادی غیر ذی زرع بود، لکن بطلوع نیّر حقیقت قبلۀ آفاق شد و مَطاف عالمیان گردید. حال که نیّر اعظم از مَطلع ایران اشراق کرده ملاحظه نمائید که در آینده چه خواهد شد.
امیّدم چنانست که در تأسیس این بُنیان عظیم شما نیز از کارکنان باشید.
و علیکما البهآء الابهی. ع ع
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
...عنقریب شرق و غرب نعرۀ یا بهاء الابهی بلند کند و جمیع اقالیم کشور ایران را تقدیس نماید و جمیع امم فارسیان را تمجید کنند زیرا شمس حقیقت از آن افق درخشید و ندای الهی از آن اقلیم بلند شد. زهی عزّت جاوید از برای آن بوم و بر و زهی سعادت شدید از برای آن دیار. اگر قدر بدانند و سمند همّت در این میدان برانند. چه بسیار که دولت پایدار بدر خانه آید و در بکوبد ولی صاحب خانه از نادانی آن مهمان را براند...
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"... پروردگار عالمیان محض فضل و احسان هیکل ایران را به خلعتی مفتخر فرموده و ایرانیان را تاجی بر سر نهاده که جواهر زواهرش بر قرون و اعصار بتابد وآن ظهور این امر بدیع است. زیرا هر امّتی و مّلتی که به نهایت انحطاط و اضمحلال مبتلا شد، تا رستخیزی عُظمی نگردد بر نخیزد، مانند مریضی که مرض مزمن یابد، بارهنگ و خاکشیر تأثیر نکند و ختمی و بنفشه دفع اندیشه ننماید. طنظور خطائی خواهد و معجون الهی شاید تا هیجان عظیم در خون حاصل گردد و بحران کافی وافی نماید. باید در تاریخ سلف تعمّق نمود. مثلاً قوم عرب چون به اسفل درکات انحطاط افتاد و به پستی و نیستی معتاد گشت و از عُلویّت هستی محروم گشت ترقیّ و نشاط به تدامیر ممتنع و محال بود. زیرا قوّۀ تدبیر ابوذر، فقیر را امیر نمی کرد و فکر و اندیشۀ انسانی عمّارِ یاسر، تمّار را کامرانی نمی داد. افکار و آراء عُقلاء، سُکان جزیرۀ العرب را به اوج عزّت ابدیّه نمی رساند و قیاصره و اکاسره را مغلوب و مقهور آن قوم بی سر و پا نمی نمود. ولی قوّت معنویّه به میان آمد. نور نبوّت درخشید. رستخیز عظیم حاصل گشت. هیجان شدید در عروق و اعصاب ظاهر شد لهذا آن قوم بلید را در ایّامی عدید از اسفل درکات ذلتّ به اوج عزّت رساند. ایران و توران مقهور شد و امپراطوری رومان مخذول و منکوب گشت. حال چنین امر عظیی به قوّۀ تدبیرممکن بود؟ لا والله. این قضیه مثل آفتاب است.
اکنون ایران نیز چنین است، به عربده و های و هوی انقلابیّون و حسن تدبیر اعتدالیّون و کفایت و درایت سیاسیّون از این انحطاط نجات نیابد، ولی ملاحظه خواهید کرد که به تأئید الهی ایران چنان فوران نماید که سیل جانبخشش اقالیم عالم را سبز و خرّم نماید، ولی افسوس که ایرانیان از این موهبت کبری در نهایت غفلت و نسیان ( گوهری، طفلی به قرص نان دهد) امّا، مشیّت الهیّه تعلّق یافته و قوّۀ معنویّه در ایران نبعان نموده. هذا امرٌ محتومٌ و وعدٌ غیر مکذوب...با وجود این احزاب متخاصمه و آراء مختلفه و مفاسد خفیّه و جمعیّتهای سریّه معلوم است که نتایج مفیده مستحیل است..."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
چون [ نوروز ] روز مبارکی است نباید آنروز را مهمل گذاشت بی نتیجه نمود. که ثمر آنروز محصور در سرور و شادمانی ماند. در چنین یوم مبارکی باید تاسیس مشروع گردد که فوائد و منافع آن از برای ملت دائمی ماند تا در السن و تاریخ مشهور و معروف گردد که مشروع خیری در فلان روز عیدی تاسیس یافت
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
همیشه ملّت ایران قریب پنج شش هزار سال است که این روز را فیروز شمرده اند و شکون دانسته اند و روز سعادت ملّت شمرده اند و الی یومنا این روز را تقدیس کنند و مبارک دانند
برگرفته از وبسایت آیین بهایی