فراتر از آن، بشر به نیروی خرد و کوشش خود در بسیاری زمینهها به پیشرفتهای حیرتانگیزی دست یافته که در آینۀ خیال مؤمنان ادیان کهن نمیگنجید. از جمله اصلاح اوضاع جوامع از طریق ابداع دمکراسی و موازینی که زندگی اجتماعی را از خودکامگی شاهان و ستم زورمندان رها میسازد. هنوز راهی دراز تا بنای جوامعی براستی عدالتپرور و آزادمنش در پیش است. لیکن این پیشرفتها در کنار اختراعات و اکتشافاتی که هریک چهرهای نوین به جهان میدهد به بشر مترقّی و آگاه امروز اعتماد نفسی بخشیده است که در چند قرن پیش قابل تصوّر نبود.
از سوی دیگر منزلت و آبروی ادیان کهن به صورت رو به تزایدی در شرف نقصان قرار گرفته امروزه در نزد مردمان آگاه بعضاً «دینداری» مترادف با تعصّب، خردستیزی و باورها و اعمال خرافی است.
با توجّه به دو جنبۀ بالا مسلّم و طبیعی است که گروه بزرگی از همعصران ما به همان نسبت که از آگاهی علمی و خرد برخوردارند نسبت به ادیان به دیدۀ انتقادی مینگرند و این را نباید با تمایل به لا مذهبی و پشت کردن به روحانیّات یکی دانست. بلکه درمورد بسیار کسان که به مقولات دینی به دیدۀ انتقاد و یا حتّیٰ انکار مینگرند میتوان گفت که در واقع به مصداق این بیان حضرت عبدالبهآء عمل میکنند که: «... اگر دين سبب نزاع و جدال شود بیدينی بهتر است».
بنا بر این آنان که در نتیجۀ آگاهی، دانش اندوزی و خردورزی به اعتقادات مؤمنان به ادیان گذشته به دیدۀ تردید مینگرند، باید از «مؤمنان» خرافی، نادان و متعصّب این ادیان برتر و ارزشمندتر شناخته شوند.
متأسّفانه رفتار برخی پیروان ادیان گذشته چنان است که دیگر سخن گفتن دربارۀ هر آیینی که حتّیٰ شباهتی با ادیان گذشته داشته باشد مورد بیتوجّهی قرار میگیرد. البتّه این بدین معنی نیست که آیین نوین را باید چنان پیرایش کرد و یا جوانبی از آن را مسکوت گذارد به امید آنکه برای مردمان روشنفکر امروز جالب و جاذب گردد. بلکه بهتر است بکوشیم در آیین بهائی آن درونمایه و پیامی را بیابیم که مورد خطابش مردمان در جامعهای مدرن و پیشرفته هستند.
روشن است که آیین بهائی در ایران قرن نوزدهم چهره گشود و جامعۀ ایرانی در آن زمان نمونۀ یک جامعۀ عقب ماندۀ «قرون وسطایی» بود. البتّه کسانی که به ندای این آیین نوین گوش هوش فرادادند و در زمرۀ مؤمنان درآمدند اغلب از سرآمدان جامعۀ آنروز ایران بودند امّا این را نیز نباید از نظر دور داشت که آنان نیز به کلّی از رفتار و کردار جامعهای عقب مانده بری نبودند و هدف اصلی الواح، مکاتیب، انذارات و اشراقات نازله از قلم حضرت بهاءالله و سپس حضرت عبدالبهآء همانا تربیت این نفوس بوده است تا آنان ترک عادات و اعتقادات گذشته کنند و به موازین فکری و رفتاری نوینی روی آورند. این تجدید تربیت در جامعۀ خرافاتپرور آن روز ایران چنان دشوار بوده است که گاهی در آثار مبارکه با انذارات شدیده در مورد بهائیان ایران نیز روبرو میشویم.۱
حال میتوان این پرسش را مطرح ساخت که کدامیک از مطالب مطروحه در آثار بهائی متوجّه پیروان این آیین در زادگاه آن بوده است و کدامیک از آنها جهانشمول است و میتواند به عنوان موازین زندگی فردی و اجتماعی در دنیای امروز و آینده در نظر گرفته شوند؟
از این پرسش مهمّتر اینست که با توجّه به پیشرفتهای بشر در چند قرن گذشته نیاز به دین در جوامع به چه صورت است و به عبارت دیگر جایگاه و عملکرد آیینی که نیازهای بشر امروز را برآورده میکند با جایگاه و عملکرد ادیان کهن چه تفاوتی دارد؟
همینکه در امر بهائی کار در مقام والای عبادت قرار گرفته است تحصیل دانشها و هنرها از اعظم وظایف محسوب شده و کوشش در راه بهبود موقعیّت و اوضاع زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به بهائیان توصیه شده است، نشانۀ کافی بر این است که از نظر این آیین، راه و رسم دینداری در قرون ماضیه مورد تأیید نیست و دین در کنار دانش و هنر و اندیشهورزی یکی از نیازهای بشر را برآورده میکند و بهائی نه آنست که روز و شب به عبادت و مناجات مشغول باشد بلکه کسی است که میکوشد در دانش و هنر سرآمد شود و زندگیاش مملو از کوشش برای خدمت به بهبود زندگی مادّی و معنوی خود و دیگران باشد.
از سوی دیگر، نه تنها در کشورهای پیشرفتۀ جهان، بلکه در کشورهای رو به رشد نیز با صدها میلیون انسانهای تحصیلکرده، زحمتکش و سازنده روبروییم که با مسئولیّت و درستکاری زندگی جوامع را در همۀ جوانب پیچیدۀ آن به چرخش در میآورند. امّا درست همین جمعیّت عظیم که در واقع راهبران و گردانندگان جهان هستند، به دلایل فوق علاقهای به اعتقادات دینی نشان نمیدهند و حدّ اکثر به مراسم مذهبی به عنوان مراسمی فلکلوریک و یا تاریخی- سنّتی مینگرند.
البتّه شایسته است که این گروه از جهانیان به آیینی روی آورند که به اعتقاد اهل بهاء آیین آیندۀ بشر خواهد بود. امّا شواهد حاکی است که این گروه همواره از اعتقادات مذهبی دورتر میشوند و بخش بزرگی از آنان نیاز به دین را به کلّی انکار کرده و بر این باورند که انسان برای آنکه به نیکی و سعادت و سرافرازی و نوع دوستی زندگی کند نیازی به دین ندارد! بویژه فیلسوفان بزرگی در دو قرن گذشته بر این مطلب پا فشردهاند و مطالبی را در تأیید و حتّیٰ اثبات این موضع بیان داشتهاند و با بالا رفتن نفوذ ایشان در اذهان مردمان روشنفکر، افکارشان نیز بر جوامع امروزی غالب آمده است.
با توجّه به مطالب بالا، این ضرورت هر چه بیشتر احساس میشود که بتوانیم در برابر گروه مزبور بدین پرسش پاسخ گوییم، آیا اصولاً نیازی به دین وجود دارد و اگر دارد این نیاز کدامست و چگونه میتواند برآورده شود؟
در این راه شاید بیفایده نباشد که ببینیم بشر امروز بر خلاف گذشتگان از دین چه انتظاراتی را دیگر ندارد. از جمله، نه تنها مردمان تحصیلکردۀ امروزی از مظهر امر انتظار «معجزه» (به عنوان از میان برداشتن یکی از قوانین طبیعت در زمانی مشخّص) ندارند، بلکه اینک دیگر از دین انتظار نمیرود که بشر را در زمینۀ دانشها راهنمایی نماید، یا مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را حلّ کند. زیرا همۀ این مقولات در زمرۀ رشتههای مختلف دانش درآمده و به نیروی خود انسان قابل حلّ به نظر میرسند. اگر در نظر گیریم که در دوران گذشته به سبب اختلاف میان مطالب کتب مقدسّه با نتایج کشفیّات دانشمندان، چه کشمکشهایی رخ میداد این را باید یکی از خوشبختیهای دوران نوین دانست.
فراتر از آن، شاید در نظر اوّل غریب به نظر آید امّا از دین حتّیٰ دیگر انتظار نمیرود که موازین اخلاقی طرح نماید و فرض گرفته میشود که هر انسانِ بافرهنگی میتواند میان ارزشهای مثبت اخلاقی و رفتارهای نکوهیده تمیز دهد.۲
بشر پیشرفتۀ امروز با تدوین موازین حقوق بشر، کوشش برای حفظ محیط زیست و هدایت کوششهای تربیتی در جهت ترک تعصّبات و نزدیکی و همیاری جوامع در مسیری در مجموع مثبت سیر میکند. لیکن به سبب سرخوردگی از ادیان کهن این تصوّر رواج یافته است که با پیشرفت دانش و خرد، جوامع بشری خواهند توانست از هر نظر به سامان شایسته و بهبود کامل برسند و در این راه به دین نیازی نیست.
اینک که تا حدّی «صورت مسئله» طرح گردید میتوان در پی پاسخ برای پرسش مطروحه برآمد. با توجّه به آثار بهائی یافتن پاسخ مشکل نیست و آن این است که ورای اعتقادات روحانی که در این آیین، امری قلبی و خصوصی شناخته میشود، نیاز به دین در دوران ما تنها یک درونمایه دارد و آن «تأمین التزام اخلاقی» است.
اگر تجربۀ تاریخی نشان داده است که پیشرفت دانش و توانایی عقل به بهبود اخلاق کمکی نمیکند، امّا به کمک تربیت، احساسات والا و سجایای فطری انسان به ظهور میرسد و نیکرفتاری در او نهادینه میشود. با اینهمه تاریخ نشان میدهد و زندگی روزمرّه تأییدی بر آن است که آدمی با وجود برخورداری از بهترین تربیت نیز از لغزش مبرّا نیست. برعکس هرچه داناتر و عاقلتر به خطاهای بزرگتری تواناست!
هیچ جنایتکاری به اندازۀ دانشمندی که عواقب اختراعات و اکتشافات خود را در نظر نمیگیرد خطرناک نیست و هیچ قاتلی نمیتواند به اندازۀ سیاستمداری، که با تصمیمات خود هزاران تن را به ورطۀ جنگ و نابسامانی میاندازد، جنایتکارتر باشد. از اینرو شهروندان در هر جامعۀ پیشرفتهای حقّ دارند بدانند مسئولانی که سرنوشت جامعه را تعیین میکنند، به کدام موازین اخلاقی ملتزم هستند.
چون نیک بنگریم، نه تنها ضروری است که هدایتکنندگان جامعه و تأثیرگذاران بر زندگی اجتماعی نسبت به رفتار اخلاقی خود التزام داشته باشند، بلکه هر عضو بالغ و عاقل جامعه باید در زندگی روزمرّه، مسئولیّت اخلاقی به عهده گیرد. نه تنها پدر و مادری که مسئولیّت تربیت فرزند را به عهده دارند و یا آموزگاری که آموزش دانش آموزان در دست اوست، بلکه هر کس که در زندگی اجتماعی به گونهای فعّالیّت دارد باید اجازه دهد به معیار اخلاقیّاتی که خودش را آگاهانه بدان پایبند میداند سنجیده شود.
تجربۀ تاریخی همۀ جوامع نشان میدهد که نه ترس از مجازات قانونی و نه واهمه از رسوایی اجتماعی و نه حتّیٰ وجدان انسانی، هرچند که هر یک در جای خود اهمّیّت دارند، امّا هیچکدام قادر نیستند که از خطاکاری جلوگیری کنند. تنها تضمینی که برای نیکی و دوری انسان از بدی میتواند وجود داشته باشد آنست که، او آگاهانه و داوطلبانه پیمانی درونی و قلبی برای نیکی بندد و به ارادۀ خود بخواهد که بدان پایبند باشد. بویژه برای انسان بالغ و دانایی که میخواهد رفتار خود را همواره با عقل بسنجد، ضرورتی حیاتی است که در بیرون و درون خود به نیکرفتاری التزام داشته باشد.
درونمایۀ ادیان ایزدی از دیرباز پیمانی بوده است که با پیروان برای نیکی و پرهیز از خطا بستهاند. چنانکه در همۀ ادیان مراسمی که چنین پیوند و پیمانی را برقرار میکنند میتوان دید. از سوی دیگر فقط آیین ایزدی از عهدۀ این وظیفۀ اساسی و خطیر بر میآید و هیچیک از دیگر فعّالیّتهای انسانی مانند دانش و هنر و فلسفه نمیتوانند این وظیفه را به عهده گیرد. وظیفهای که اگر درست انجام نشود، جوامع بشری در توحّش فرو میروند و هیچگاه سامانی شایسته نخواهند یافت.
پیوند و پیمان (عهد و میثاق) در آیین بهائی بنیان وابستگی به این آیین نوین را تشکیل میدهد و جایگاه رفیع آن چنان بیسابقه است که خود به تنهایی نشان از تفاوتی بزرگ با ادیان کهن دارد. فرد بهائی با اعلام وابستگی به این آیین آشکارا بر پیمان خود با مظهر امری دلالت میکند که جز نیکی و نیکوکاری از او نمیخواهد. بیدلیل نیست که ایمان به امر بهائی نیز تنها باید آگاهانه، مسئولانه و خردمندانه صورت گیرد.
بیشک انسان اجتماعی در روابط خود با محیط زندگی از روابط خانوادگی تا محیط کار و فعّالیّت اجتماعی از پیوندهای پرشماری برخوردار است و هر یک از این پیوندها نیز نیاز دارند که با پیمانی دو سویه پاسداری شوند.۳
از پیوند زناشویی تا پیوند شهروندان یک کشور، انسان با پیوندهای بسیاری با دیگر همنوعان خود در رابطه است و هرچه دامنۀ پیوندها و پیمانها گستردهتر او به عضو شایستهتر جامعۀ بشری بدل میشود. با اینهمه همۀ پیوندها، حتّیٰ پیوند میان والدین و فرزندان نیز، هرچند پراهمّیّت، امّا خصوصیاند و از ثبات و جنبۀ التزامی برخوردار نیستند و هیچگاه نمیتوانند جایگزین پیوند درونی و پیمان قلبی انسان با آیین ایزدی شوند.
والاترین «پیمان» را تنها با کسی میتوان بست که خود از هرگونه پایبندی به بندهای زندگی رها باشد و مسیحوار از هر وابستگی به امیال این جهانی آزاد باشد. حضرت بهاءالله که چهل سال بیگناه در زندان و تبعید در راه «اصلاح عالم و تهذيب اُمَم» کوشیدند والاترین نمونهای هستند که هر انسان خردمند و فرزانهای میتواند و باید با او به خاطر نیکی پیمان بندد. این پیمان در ساحت اجتماعی، دورنمایۀ اصلی دیانتی است که نه تنها برای امروز بلکه برای آینده به نیازی ماندگار و مبرم پاسخ میدهد. ■
یادداشتها
۱- به عنوان نمونه:
«اینکه مرقوم داشته بودید یکی از دوستان الٓهی از اشتغال احبّاء به صنعت اکسیر اظهار حزن نمودهاند نطَقَ بالحقّ. فی الحقیقه حقّ با ایشان است. در نهی این عمل الواح متعدّده از سماء مشیّت الٓهیّه نازل و به اطراف ارسال شد. بسیار عجیب است با نهی صریح به این عملِ لا یُسمن و لا یُغنی مشغول شوند...»
حضرت بهاءالله، امر و خلق، ج۳، ص۳۵۶.
حضرت عبدالبهآء فرمودند:
«احبّاء هر روز در انتظار نامۀ جدیدی هستند که از من به آنها برسد و پس از وصول بخوانند و در جعبۀ خود بگذارند باز در انتظار نامۀ دیگر باشند. درصورتیکه... اگر احبّای الٓهی به آنچه در یکی از الواح مُنزلۀ جمال مبارک ناظر و عامل شده و آن تعالیم را عمل کرده بودند حالا روی زمین بهشت برین بود. ولی احبّاء منتظرند که هر روز نامۀ جدیدی به آنها برسد و دیگر توجّهی به عمل و اجرای آن ندارند».
از خاطرات جناب عبدالمیثاق میثاقیّه
«.. استخاره نمودن با کتاب اقدس چگونه است؟ فرمودند... اگر چنانچه تأجیل در تصمیم ممکن، تا وسایل مشورت فراهم گردد احسن و انسب است...»
حضرت ولیّ امرالله، گنجینۀ حدود و احکام، ص۲۶۴
۲- برای نخستین بار امانوئل کانت بیان داشت که دین منشأ اخلاق نیست.
۳- برای توضیحات بیشتر در این باره ن. ک.: فلسفۀ مدرن و ایران، فاضل غیبی، انتشارات پیام، ص۲۳۱.
برگرفته از: پیام بهائی، شمارهٔ ۳۹۵، اکتبر ۲۰۱۲، صص۱۳-۱۷.