"امروز روز فضل اعظم و فیض اکبر است. باید کلّ بکمالِ اتّحاد و اتّفاق در ظلِّ سدرهء عنایت الهی ساکن و مستریح باشند... زود است بساط عالم جمع شود و بساط دیگر گسترده گردد." "امروز روزیست که بحر رحمت ظاهر است و آفتاب عنایت مُشرق و سحابِ جود (ابر بخشش) مرتفع. باید نفوس پژمرده را به نسائمِ محبّت و مودّت... تازه و خرّم نمود." و "امروز روز مشاهده و اصغا (دیدن و شنیدن) است... امروز عظیم است چه که در جمیع کتب به یوم اللّه معروف. جمیع انبیاء و اصفیاء طالبِ لقایِ این یوم بدیع بوده اند." و بخشی از لوح مبارکی که بر فراز کوه "کرمل" نازل شد. "حَبَّذا هذَا الیوم الَّذی فیهِ تَضَوَّعَت نَفَحاتُ الرَّحمن فِی الاِمکان. حَبَّذا هذَا الیومُ المبارکُ الَّذی لاتُعادِلُهُ القرونُ والاعصار... یا کرمل...سَوفَ تَجری سَفینةُ اللّهِ عَلَیکِ..." مفهوم: "مرحبا بر این روز! که در آن نسیمهای معطّر طلعت رحمان در جهان وزان است... مرحبا بر این روز مبارک! که قرنها و دورها با آن برابری نکند... ای کرمل... بزودی کشتی (نجاتِ) انسانها بر تو بحرکت خواهد آمد..." (این کشتی که بر کوه جاری میشود شریعت خداوندی است که نجات جهانیان با اوست.- کشتی نوح را بیاد آریم!)
درآغاز این نوشتار، این پیش گفتارِ کوتاه ضروری است: در این نوشته من هرچه آورده ام از قرآن و دیگر کتب مقدّسه است. کمتر از خود گفته ام و یا از کتابی دیگر الهام گرفته ام. پس به یقین بدانید که همه دستور خـدا و سخن پاک یزدان است. با ارادت بخوانید و براستی باور کنید که بدرستی شما را به راه راست هدایت خواهد نمود. عزیزانم! نالهء رسول اللّه را بشنویم: "ای خدای من! قوم من قرآن را ترک کرده اند!" (25:30) وای که قرآن در میان مسلمانان مهجور است. به بزرگترین ارث طلعت پاک محمّدی برگردیم. این نالهء همه پیامبران و فدائیان راستین یزدانِ رحمان است. بیاریِ باری، ازین پس برآنم که هربار بیشتر به دیگر کتب مقدّسهء دیرین و نوین یزدانی و آیات و کلمات خداوند یکتا در این "روز" بپردازم.
این ششمین نوشتار را با حالت زاری و دعا بدرگاه طلعت رحمان آغاز میکنم. باشد که عنایت فرماید و دستخوش احساس نشوم و ناامیدی و یا رنجشِ این خاکپای حبیبان خـدا از بندگان پر توقّع و ناسپاس خـداوند رحمان، در نوشتار اثر نگذارد.
انشاءاللّه ما همه و در رتبهء نخست من، از راه حقّ منحرف نشویم، بخردانه بیاندیشیم (قرآن 23:80 و نیز آیاتی در همه کتب یزدانی) در هر آن متذکّر باشیم (قرآن 23:85 و نیز دیگر کتب یزدانی) و با بینائی همه چیز را بنگریم. (قرآن 23:27 و نیز دیگر کتب یزدانی) مبادا از قلمِ کردگاری در ردیف کران و گنگان و کوران و مردگان درائیم. (قرآن 2:18- 2:171- 6:39 و بویژه در این مورد، بیان مسیح را بیاد آریم. فرمود: "مردگان را بگذارید مردگان دفن کنند!") با ذکر"انشاءاللّه"، از خـدای یکتا محبوب بی همتا یاری میجوئیم تا ما را در راه راست همراه و یار و یاور باشد.
و"یا قوم! در این یومِ مبارکِ منیر خود را از فیوضاتِ فیّاض محروم منمائید. امروز از سحابِ رحمتِ رحمانی (ابر بخشایش خداوندی) امطارِ (بارانِ های) حکمت و بیان نازل. طوبی لِمَن اَنصَفَ فِی الامر وَ وَیلٌ لِلظّالِمین." (لوح دنیا)
و"ای دوستان! سزاوار آنکه در این بهارِ جانفزا از بارانِ نیسانِ یزدانی تازه و خرّم شوید. خورشید بزرگی پرتو افکنده و ابر بخشش سایه گسترده. با بهره کسی که خود را بی بهره نساخت و دوست را در این جامه بشناخت." (لوح دنیا)
اکنون دو گفتار از "کلمات مکنونه" از قلم محبوب عالم را بررسی کنیم و در آن بیاندیشیم تا زمینهء لازم برای درک معانی راستین آیات کردگاری در همهء کتب آسمانی فراهم شود.
"ای اهل فردوس برین! اهل یقین را اخبار نمائید که در فضای قدس، قربِ رضوان، روضهء جدیدی ظاهر گشته و جمیعِ اهلِ عالین و هیاکلِ خلدِ برین طائف حولِ آن گشته اند. پس جهدی نمائید تا بآن مقام درائید و حقایقِ اسرارِ عشق را از شقایقش جوئید و جمیع حکمتهای بالغهء احدیه را از اثمارِ باقیه اش بیابید. قَرَّت ابصارُ الّذین دَخَلوا فیهِ آمنین." و
"عروسِ معانیِ بدیعه که ورایِ پرده های بیان مستور بود، بعنایت الهی و الطاف ربّانی، چون شعاعِ منیرِ جمالِ دوست ظاهر و هویدا شد." میبینیم که نعمتهای جهان روح همه روحانی است و "حقایق اسرار عشق" است. و حوریان بهشت "معانی کلماتِ ربّانی " میباشند.
و حال "روز آخر" یا "روز خـدا" را در برخی کتب آسمانی بکوتاهی بررسی میکنیم و سپس با کوششی بیشتر این بحث را در قرآن کریم دنبال مینمائیم.
زرتشتیان "روز آخر" را روز پیروزی یزدان پاک بر اهرمن و چیرگی تمام و کاملِ روشنائی بر تاریکی میدانند. در کتاب "دینکرت" پیشگوئیهائی در این باره هست: "پس از پیروزیِ تازیان و پریشانیِ بهدینان، بزرگی از نژاد خسروان کیان در ایران بر انگیزم تا یزدان پرستی را به سراسر جهان بَرَد." و نیز "چون هزار سال تازی آئین را گذرد، آئین چنان شود که گر بر آئینگر بنمائی باز نشناسَدَش. آنگاه کیشاه فرشته منشی از ایرانیان برخیزد. چون قدر ندانندَش راه روم بپیماید." و نیز " چون هزار و دویست و اند سال تازی آئین را گذرد هوشیدر به پیامبری برگزیده شود." و نیز "چون ایرانیان بدکاریها کنند و پادشاهِ خود را کُشنند، یزدان او را با آنکه ایرانی است به روم گسیل خواهد داشت." میبینیم که "روز آخر" روز یزدان است و روز جهانی شدن دین یزدانی، برانگیخته شدن هوشیدر یعنی "درِ خرد" یا بابُ اللّه، شهادت آن طلعت مبارک و طلوع "کیشاه فرشته منشی" از تخمهء شاهان کیان و سرانجام سر گونی او بسوی باختر یعنی در جهت روم .
فردوسی بزرگ پس از افسوس خوردنها و رنجیدنها و سرخوردگیهای بسیار، با الهام از این پیشگوئیها میسُراید:
ازین پس بیــاید یکـی نامدار ز دشت سـوارانِ نیـــزه گـذار
بتــــابـد ازو فــــــرّهِ ایـزدی جهـان پـاک گردد بدو از بدی
یکی مرد پاکیزهء نیکخوی بدو دین یزدان شود چارسوی
(دشت سواران نیزه گذار مازندران است. و "فرّه ایزدی" بهـاءِ خداوند است.)
عزیزان متوجّه هستید که تا چه اندازه پیشگوئی دوّم با حدیث نبوی: "سَیَأتی عَلی اُمَّتی زَمانٌ لا یَبقی مِنَ الاسلام اِلّا اسمُه و لا مِنَ القرآن اِلّا رَسمُه... بزودی بر امّت من زمانی میاید که از اسلام جز نامش و از قرآن جز خطّش نخواهد ماند..." هماهنگ است! و نیز در میابیم که چرا و چگونه بسیاری زرتشتیان پاک نژاد ایرانی و هندی بهـائی هستند.
محبوب عالم میفرمایند: "راه راست راهی است که انسان را بمشرقِ بینائی و مطلعِ دانائی کشاند. و به آنچه سبب عزّت و شرف و بزرگی است رساند... امروز آنچه از کوری بکاهد و بر بینائی بیفزاید، آن سزاوار التفات است. این بینائیِ سفیر و هادیِ دانائی است. نزد صاحبان حکمت، دانائیِ خرد از بینائیِ بصر است. (لوح طرازات)
"زبان خرد میگوید: هرکه دارای من نباشد، دارای هیچ نه. از هرچه هست بگذرید و مرا بیابید. منم آفتاب بینش و دریای دانش. پژمردگان را تازه نمایم. و مردگان را زنده کنم. منم آن روشنائی که راهِ دیده بنمایم. و منم شاهبازِ دستِ بی نیاز. پرِ بستگان بگشایم و پرواز بیاموزم... آسمانِ خرد به دو آفتاب روشن؛ بردباری و پرهیزکاری... حکیم دانا و عالِم بینا دو بصرند از برای هیکل عالم. (لوح مقصود)
و امّا در تورات و عهد عتیق. نخست باید بدانیم که قرآن مکرّر تأکید میکند که بر درستی تورات و انجیل گواه است. و آندو را از الهامات خداوندی شمرده، منشأ آندو را وحی الهی میشناسد. (2:89- 2:101- 3:50- 3:81- 6:92) میفرماید: "تورات و انجیل هدایت و نور هستند.(5:44- 5:47) و انجیل مصدّق تورات است. و اینکه آخوند اسلامی آندو را "تحریف" شده مینامد، براستی خطاست و خود نوعی تحریفِ واژهء تحریف است.
براستی با بررسی خردمندانه در تورات، و تاریخ اولاد ابراهیم و حرکت چهل سالهء بنی اسرائیل در بیابان بسرپرستی حضرت موسی’ دلِ هر خردمند امروزی برای خداوند یکتا محبوب بی همتا میسوزد.
این دلسوزی از آنرو که همه فرزندان او یعنی آفریدگان ویژهء او چنان آلوده به آب و خاک بودند و غرقه در مردابِ بت پرستی، هوسرانی و فساد، که پیدایش ابراهیم "پدر یکتاپرستان" را پس از ملیونها سال از خلقت آدم نماها جشن میگیرد. باو وعدهء زندگانی پر از نعمت و شادی میدهد و او را به نسلی فراوان مژده داده، بهترین زمین را در آن زمان برای او و فرزندان آینده اش انتخاب میفرماید. و نیز ظهور پیامبران و پاکان فراوانی را از پشت او بشارت میدهد. (پیدایش فصل 13و15و18) عجب صبری خـدا دارد! (امروز ما را تردیدی نیست که در هر بخش از کرهء خاک در زمانهائی دور ونزدیک، چنین انتخاب و جنبشی رخ داده است. بررسی این حرکت در سرزمینهای دیگر کار آیندگان و دیگران است.)
ما از دیگر بخشهای زمین و گذشتهء دور میگذریم و تنها داستان زندگی بنی اسرائیل، نوه های ابراهیم از اسحق را، آنهم از حرکت آنان از مصر به سرپرستی طلعت موسی’ بکوتاهی بررسی میکنیم: موسی’ قوم را برهنمائی خداوند محبوب ولی غیور (که پنهان در ابر یا آتش آنان را هدایت میکرد.- این نکته را بعد با بررسی آیات نوین یزدانی روشن خواهیم ساخت. در اینجا تنها به همین نوع ظهور خداوند ى در قرأن اشاره ميكنم. ميفرماید: " هَل یَنظُرونَ اِلّا اَن یَأتِیَهُمُ اللّهُ فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمام...آیا غیر از این انتظار دارند که خداوند نهان در ابر بر آنان بیاید...؟ 2:210- ظهور خداوند پیوسته در ابر یعنی در هیکلی انسانی تجلّی میفرماید. تا انسان بتواند بحدِّ آمادگی خود، آن نور الانوار را، از پس هزاران هزار پرده و حجاب ببیند!) به مقصد، "سرزمین موعود"، زمینی که در آن "شیر و عسل"جاریست، راهیِ بیابان نمود. چهل سال در بیابان بارها قوم شورش کردند، فساد کردند، دزدی و غارت کردند، و حتّا به بت پرستی باز گشتند و... خداوند مهربان گاهی به اندرز، گاهی به توبیخ، گاهی به تهدید و گاهی بسوختن گروهی از آنان در آتش، آنان را براه میاورد. و امّا پیوسته به وعدهء دیرین خود به ابراهیم وفادار ماند. پس از چهل سال قوم بنی اسرائیل به سرپرستی یوشع بن نون به "سرزمین مقدّس" وارد شد. (موسی’ را خداوند بسببی از ورود محروم نمود.)
حضرت موسی’ در مسیر احکام خـدا را به مردم میآموخت. از احکام اصلی سه حکم نخستین بسیار مهم است: 1- خداوند خالق یکتاست. 2- نقش و مجسُمه نسازید و نپرستید.3- نام خـدا را با احترام بیاد آرید. (خروج 20) و چنین است که بت پرستی جزایش مرگ و نابودی است. نعمت نمیماند، برکت بریده میشود، باران قطع میشود، هم باران یکم و هم باران دوّم. زمین خشک و بایر مانده کویر میشود. نسل چهار پایان و آدمها کم میشود، افراد فاسد میشوند. حکومت از دستشان خارج میشود. از سرزمین خود رانده میشوند. قوم بآوارگی در بین اقوام میروند. همیشه ترسان و لرزان و خوار و ذلیل میمانند. خواری بجائی خواهد رسید که مردم از گرسنگی فرزندان خود را خواهند خورد! باین ترتیب میبینیم که همهء گفتار از این دنیاست و زندگی خاکی.
سرانجام حضرت موسی’ بروشنی میفرماید که اگر بنی اسرائیل به بت پرستی باز گردد "هفت بار" به عذاب و ذلّت و خواری تنبیه خواهد شد. (لاویان 26:21) هر "بار" در تورات و انجیل 360 سال است. بنابرین یهود چون در پادشاهی "مَنَسّه" بتمامی و برهبری او به بت پرستی باز گشت به "عذاب ابدی" یعنی "ذلّت تا روز آخر یا روز قیامت" محکوم شد. (نکته ای بسیار جالب را بیاد آریم. عدد "هفت بار" 2520 میشود که "کوچکترین مضرب مشترک بین اعداد آحاد یا یکان" است. آیا براستی خـدای محبوب آفرینش را بر پایهء ریاضیات آفرید؟ اگر چنین است، سلطان الرّسل، طلعت باب بزرگترین مظهر این صفتِ کردگاری است. آثار مبارکش را بخوانیم و در حدِّ خویش به ژرفای آن پی بریم.)
چنین قومی را که ده ها بار در زمان موسی’ و صدها بار پس از او عهد شکستند و بفساد رفتند، خداوند مهربان و صبورِ بی همتا "قوم مقدّس" مینامد، بر بالهای شاهین به سرزمین موعود میکشاند، فرّ و بهاء و جلال خود را راهنمای آن قرار میدهد، قول میدهد که "تا من هستم بهـاءِ من با شما خواهد بود، به او میفرماید که تو از "کلام خـدا زندگی داری". و او را "برترین مردم" و "فرزندان خود" و "نور چشم خـدا" مینامد، عیسی’ مسیح را در مقام نخست، برای نجات آنان برمیانگیزد و و و... عجب صبری خـدا دارد!
امّا محبوب بی همتا بر عهد خود میماند. تا آخر"عهد عتیق" در هر کتاب از زبان هرپیامبر کوچک، بنی اسرائیل را به "به دوام و بقا،" و "به بازگشت به سرزمین موعود" و"برکت مادّی و روحانی" و "حکومت و سرافرازی" امیدوار میدارد. من تنها به آنچه "اشعیا" پیشگوئی کرد، بسنده میکنم. و حال برای آمادگی عزیزان، به یک دو نکته اشاره میکنم. 1- "بهـاءِ خـدا" بار نخست در سِفرِ "خروج" (دوّمین کتاب اصلی تورات) فصل 16 دو بار ظاهر میشود و تا پایان کتاب مقدّس (جمع عهد عتیق و عهد جدید) بیش از 120 بار بصورتهای گوناگون پدیدار میگردد. 2- عنوان "ربّ الجنود، پروردگارِ لشگرها" در کتاب سوّم از"عهد عتیق، سموئیل 1" بکار میرود. ربّ الجنود پرستش میشود و معجزات میکند... و تا پایان "عهد عتیق" بیش از دویست بار بر مردم آشکار میشود. او نجات بخش اقوام و مردمان نیکوست و سرانجام بخشایندهء قوم یهود در "روز آخر".
اکنون میدانیم که خداوند محبوب بارها بر اسرائیل خشمگین میشود ولی سرانجام در دشت موآب به آنان وعدهء بخشایش میدهد و میگوید: هنگامیکه تمام این برکتها و لعنتها اتّفاق بیافتاد، و شما در میان قومها ی بیگانه ای که خداوند، خـدایتان شما را بآنجا رانده است سخنان مرا بیاد آورید و بسوی خداوند، خـدایتان باز گشت نمائید... او بر شما ترحّم خواهد کرد و شما را از بین تمام قومهائیکه شما را در آنها پراکنده کرده است جمع خواهد نمود. اگر در دورترین نقاط دنیا هم باشید، او شما را جمع میکند و بسرزمین نیاکانتان باز میگرداند تا دوباره مالک آن شوید. او بشما برکت داده، بیش از پیش شما را خواهد افزود. او دلهای شما و فرزندانتان را پاک خواهد کرد تا خداوند، خـدایتان را با تمامی دل و جان دوست بدارید و در آن سرزمین زنده بمانید." (تثنیه فصل 30)
باری یهود در سرزمین موعود یکی از باشکوه ترین حکومتها را آراست. سلطنت داود و سلیمان اوج اعتلاءِ آنان بود. ولی پس ازدویست و اند سال، فساد در مردم رخنه کرد. آخوند فاسد شد بخشی از کشور بمخالفت بخش دیگر برخاست. بارها بنی اسرائیل بشدّت تنبیه شد و باز بخشوده شد. سرانجام در قرن ششم و هفتم پیش از میلاد، در زمان حکومت "مَنَسّه" مردم با رهبری آخوند و شاهِ خود خواه و دنیا پرست یعنی "شیطان صفت"، بتمامی بت پرست بودند و غرقه در شهوات نفسانی شدند. و چنین 2520 سال ذلّت یهود و دربدری و آوارگی قوم آغاز شد.
کتاب اشعیای نبی چگونگی این دوره های پی درپی"برکتها و لعنتها" را بازگو میکند. (عزیزان میدانند که لعنت محرومیت از برکت و نعمت است. و بنابرین تنها خـداست که میتواند کسی یا قومی را لعنت کند!) در اینجا بکوتاهی وفای خداوند محبوب و بخشایش او "قوم مقدّس" خود را در "روز آخر" و بازگشت یهود را به "سرزمین مقدّس و موعود" تنها در این کتابِ کم نظیر بررسی میکنیم و زمان آن را بهتر میشناسیم.
این کتاب براستی وصف "ربّ الجنود" است و در هر صفحه یک یا چند بار از او میگوید. ظهور پیامبرِ موعودِ موسی’ را( مسیح) بنام "امانوئل" وعده میدهد.(7:14) در زمان ظهور مسیحِ راستین، یهود با آنکه بسیاری از مردمش قرنها ذلّت و سرافکندگی و دربدری را در زیر یوغ بیگانگان تجربه کرده بود، هنوز گروهی از آنان در "ارض مقدّس" بودند ولی برده وار زیر یوغ رومیان میزیستند. آنان دنیا پرست و آخوند پرست یعنی براستی بت پرست بودند. آخوندها مسیح را به صلیب کشیدند و نُه سال بعد قوم اسرائیل را گرفتار خشم خـدا کردند. طیطوس رومی بر آنها تاخت و اورشلیم را ویران کرده، آب درآن انداخت تا حیوانات هم زنده نمانند! بنی اسرائیل بیشتر آواره شدند. امّا خداوند خـدا باز هم عهد خود را با پدران "قومِ برگزیده" فراموش نکرد.
کتاب اشعیا سپس بزرگترین مژدهء خداوند یکتا را نیز دربارهء قیام "مظهرجهانیِ" خود در "روز آخر" به عالم انسان ابلاغ میکند: "و به ما کودکی عطا شد که حکومت بر دوش اوست و نام او «شگرف، مشیر، خداوند قادر، پدر جاودانی و شاهزادهء صلح» خواهد بود." (9:6) او "ربّ الجنود"است وگردنفراز آن را بخاک میفکند. در همه حال و در "روز آخر" نیز این سفیرِخداوند بالا نشینان را تنبیه میکند و شاهان زمین را از تخت فرو میکشد. در حضور او در "اورشلیم و صهیون، ماه و مهر شرمنده خواهند بود. او همواره سبب خواهد شد که بنی اسرائیل ریشه گیرد و اسرائیل بشکفد و جهان را از میوه پر سازد. اشعیا تأکید میکند که "کتاب ممهور است" یعنی معنی آن را "ربّ الجنود" بیان خواهد کرد!
و چنین است که پس از هر بلا و "لعنت" خداوند، "مقدّسِ اسرائیل" قوم خود را نجات میدهد. چنانچه پس از دفع یورش آشوریان، که بنابر شهادتِ ربّ الجنود "اسرائیل و ارض موعود"، زمین قوم خـدا و خانه های پر از شادی و سرور را خار و خاشاک پوشانده، قصرها و شهرها خراب و متروک و برج و باروها ویرانه است. زمین مینالد، لبنان شرمنده است، شارون ریگزار است و کرمل بیحاصل مانده است." ربّ الجنود عهد خود را بیاد میاورد: "آن زمان بیایم در صهیون مسکن گزینم و بعدالت فضاوت کنم. روح آسمانی بر آن بریزم بیابان را کشتزار کنم..."قوم من، فدیهء من با سرودِ شادمانی و سرور جاودانی به صهیون باز گردند و غم و اندوه و آه و ناله نماند." (35:10)
و باز پس از درهم شکستن بابل، در همین کتاب میبینیم: "ربّ الجنود، آنکه تو را آفرید میفرماید: ای اسرائیل! نترس من تو را نجات داده، تو را به نامت آواز داده ام. تو مالِ منی! من پروردگار تواَم، خداوند "مقدّسِ اسرائیل"... زیرا تو ارزشمند و گرامی هستی... نترس! من با تواَم فرزندان تو را از خاور و باختر گرد میاورم. هرکس مرا بشناسد بیاید. من او را برای بهـاءِ خود آفریده ام. کور باشد، میبیند و کر باشد، میشنود... شما گواهان منید، برگزیدگان منید. و جز من نجات دهنده ای نیست." (43:1 تا11)
افزون بر این، خداوند مهربان کار بت ساز آن و بت پرستان را بدرازا توضیح میدهد و بی اثر بودن بت و بت ساز را روشن میدارد. تا قوم خود، و برگزیدهء خود را بیدار فرماید. (44:1 تا 20) و اوست که کورش هخامنشی را مأمور به نجات قوم خود مینماید. و بیان میکند که کوزه از کوزه گر نباید ایراد گیرد و یا شمشیر از شمشیر ساز نشاید که خرده گیرد. و آنگاه از خود میگوید: من خـدای یکتایم، من تنها نجات بخشم و جز من خـدائی نیست. (45) منم که نجاتم پیوسته است. صیهون را نجات میدهم برای اسرائیل که بهـاء و جلال من است. (46) من ناجی اسرائیل، ربّ الجنودم.(47) من او هستم، من اوّل و آخرم. اسرائیل خدمتکار من است و در او، من خود را تجلیل میکنم. در زمان لازم بکمک او میایم و او را نجات میدهم. شاهان مرا سجده خواهند کرد و سرانجام همهء اقوام خواهند دانست که این منم که اسرائیل را نجات میدهم. (48 و49)
تنبیه آخرین "قوم" بسبب بت پرستی و فساد، نیم نخستش (1260سال) ازهفت قرن پیش از میلاد مسیح آغاز میشود. و نیم دیگرش با ظهور رسول اکرم و یورش "بیگانگان" یا اعراب شروع شده تا پایان دور اسلام (1260سال) ادامه دارد. در این نیمهء دوّم "ارض مقدّس" از مقام روحانی خود نیز بی بهره میماند. خداوند محبوب روی از آن میگرداند و مکّه را خانهء خود مینامد. در این نیمه اسرائیل در بسیاری کشورها با خواری و ذلّت و ترس و نکبت بسر میبرد. سرانجام معاهده ای بین کشورهای اروپائی از یکسو و امپراطوری عثمانی از سوی دیگر، بسته میشود و یهود پس از قرنها اجازه دارد در ارض مقدّس زمین بخرد و خانه داشته باشد!
(این معاهده Edict of Toleration است و بین August 1843 تا April 1844 امضاء شد)
عزیزان من! شریعت نوین الهی در 1260 هجری برابر با 1844 میلادی با بعثت سلطان الرّسل طلعت باب آغاز شد. نوزده سال بعد روح اعظم خداوندی در جمالِ قِدَم، حضرت بهـاءاللّه به نجات جهان انسان مأمور شدند. آن حضرت که از کودکی ممتاز بوده در جوانی محترمترین مرد در همه محافل اشراف و بزرگان ایران و مجالس دربار بودند، پس از قیام بمحافظت مظلومان و اعلان امر یزدان، هدفِ همه نوع جور و ستم، نهب و غارت و حبس و زجر و زندان شدند. حکومت و آخوند در برابر ایشان همدست شدند و پس از چهارماه حبس و غل و زنجیر در سیاه چال طهران (فاضلاب روِ حمّامی مخروبه)، سرانجام به امر شاه از وطن اخراج و سرگون به عراق گردیدند. پس از ده سال، آمد و رفت مؤمنان و مخلصان و فدائیانِ خداوند رحمان از اشراف و شاهزادگان تا بینوایان و ستمدیدگان بجائی رسید که شاه و آخوند به امپراطور ترک، مرکزخلافت اسلامی که بر همهء خاور میانه تا بخشی از اروپا حکومت میکرد، متوسّل شدند و باین ترتیب شیعه و سنّی دست بدست هم دادند و حضرتشان را با اهل و عیال و عاشقان طلعت ذوالجلال به اسلامبول خوانده، بزودی به دور ترین نقطه در خاک عثمانی سرگون نمودند. در ادرنه جمالِقِدم سلاطینِ جهان را با خطاباتی مُهَیمِن به امر نوین کردگار بزرگ دعوت فرمودند، نقشهء اعظم خداوندی را در نجات و اعتلاء و سعادت انسان و طرح صلح عمومی و مدنیت جهانی را به همه مردم عالم ابلاغ نمودند. امراللّه شهرت بیشتر یافت. ایران و عثمان، شیعه و سنّی بهم ساختند و بهـاءاللّه را به "خراب ترین شهر"، "عکّا، زندانِ نهائیِ کشورِ عثمانی" سرگون نموده با هفتاد نفر پاکان و مقدّسان از نوزاد تا پیران محکوم بحبس ابدی کردند. امید آنان آن بود که بهـاءاللّه و شریعت نوین یزدانی نابود شود.
شگفت آنکه یهودیان ایران جمعی بزرگ و اسرائیلیان جهان تک تک "ربّ الجنود" موعود را در "سرزمین مقدّس" شناختند و بسیاری شیعیان ایران و اعرابِ شام و سوریه اوج و مقصدِ "معراج شبانهء محمّدبن عبداللّه" یعنی "مسجد اقصی’" را محلِّ "نزول عیسی’" را در "روز أخر" و "پایان دور" دیدند و شنیدند. و ورود "پدر آسمانی" را در "قلعهء محصّنهء عکّا" در "روزقیامت" بیاد آوردند. امراللّه آوازه ای بلند تر یافت و به سرزمینهای مسیحی نشین رسید. مسیحیانِ مصر نخستین دسته از پیروانِ "پسر"، "پدر" را زیارت کردند.
سخن چنان شیرین است و نبوّات چنان گویا و روشنگر، که برآنم که تا آخر کتاب اشعیای نبی را به همراه عزیزان، گرچه با انتخاب خود و بسیار کوتاه بررسی کنم.
محبوب بی همتا اسرائیل را دلداری میدهد: "برخیز ای اورشلیم برخیز! باندازهء کافی از کاسهء غضب خداوند نوشیده ای آن را تا ته سرکشیده ای و سرگیجه گرفته ای...چه زیباست پاهای پیک خوش خبری که از کوه ها میاید، بشارت میاورد و صلح و نجات را مژده میدهد. (52- بیاد آریم که بهـاءاللّه از کوه های البرز و سپس سلیمانیه و بعد سیواس به سرزمین مقدّس آمد و درکرمل «لوح بشارات» را نازل فرمود. بشارت اوّل محو حکم جهاد است و بشارت ششم صلح جهانی. و "وحدت عالم انسانی" هدف شریعت نوین الهی است. و بیاد آریم که آن محبوب بروشنی اعلام نمود: "عزّت از اسلام و ذلّت از یهود برداشته شد.")
و باز ربّ الجنود میفرماید: "نترس و نگران نباش، زیرا دیگر رسوا و خوار نخواهی شد...آفرینندهء تو، ربّ الجنود شوهر توست...خداوند ترا دوباره نزد خود میخواند و میگوید مدّتی ترا ترک گفتم، امّا اینک با محبّتی عمیق تو را نزد خود بر میگردانم. (54 – این بیان را معانی دیگر نیز هست. کلام یزدانی به هزاران وجه و در همه عوالم با معانی تمام و مناسب مقام جاری است و آفریننده است.)
ربّ الجنود ادامه میدهد: "با انصاف رفتار کنید و آنچه را که راست و درست است انجام دهید، بزودی میایم که شما را آزاد کنم... قومهای غیر یهود نیز وقتی خداوند را بپذیرند... و به عهد او وفادار مانند از برکت او برخوردار خواهند شد... ایشان را نیز به کوه مقدّس خود خواهم آورد و در خانهء عبادتم ایشان را شاد خواهم ساخت." (56 – عبادتگاه شریعت نوین، مشرق الاذکار نُه دَر دارد و همه ادیان و قبائل انسانی را خوش آمد میگوید.)
ربّ الجنود ادامه میدهد: "زنجیرهای ظلم را پاره کنید و یوغ ستم را بشکنید و مظلومان را آزاد کنید. خوراکتان را با گرسنگان تقسیم کنید و فقیران بیکس را بخانهء خود بیاورید. اشخاص برهنه را لباس بپوشانید و از کمک به بستگانتان دریغ مکنید... چون لباس پرهیز کاری بپوشید، بهـاءاللّه پاداش شما خواهد بود.(58)
و حال "نصایح مشفقانهء محبوب" را در این "روز" از زبان غصنِ اعظمِ ربّ الجنود و مرکز میثاق او، در امریکا، پیش از حرکت بسوی "ارض اقدس" در عرصهء کشتی سدریک، خطاب به مؤمنان خاور و باختر، در دسامبر 1912 میلادی بشنویم:
"این روز آخر و ملاقات آخری است... این آخرین وصیّت من بشماست؛ و به کرّات (بارها) برای شما صحبت داشتم و به وحدت عالم انسانی دعوت کردم که جمیع بشر بندگان خداوند هستند و خـدا بجمیع مهربان است... هر نفسی سبب کدورت دیگری شود نزد خـدا گنهکار است. خـدا جمیع قلوب را مسرور میخواهد... نظر بالطاف الهی کنید. که او شبان حقیقی است... مبادا قلبی را آزرده نمائید یا دربارهء یکدیگر غیبت کنید. با جمیع خلق یگانه باشید. جمیع را خویشان خود شمرید. همیشه مقصدتان این باشد که دلی را مسرور کنید. گرسنه ای را اطعام نمائید. برهنه ای را بپوشانید. ذلیلی را عزیز کنید. بیچاره ای را چاره ساز گردید. و پریشانی را سر و سامان بخشید... اینست سعادت ابدی. اینست نورانیت عالم انسانی... شما باید همّت را بلند نمائید به دل و جان بکوشید بلکه نورانیت صلح عمومی بدرخشد. این ظلمت بیگانگی زائل گردد. جمیع بشر یک خاندان شوند و هر فردی خیر عموم خواهد... پس بموجب این تعالیم عمل نمائید بلکه این ظلمات حرب و جدال زائل شود. نورانیت الهیه جلوه نماید. شرق منوّر گردد. غرب معطّر شود. جنوب و شمال دست در آغوش یکدیگر نماید... روی زمین جنّت ابهی’ و غبطهء فردوس برین شود."
باز میفرماید: "گوش خـدا سنگین نیست، او دعاهای شما را میشنود... گناهان شما باعث شده او با شما قطع رابطه کند و دعاهای شما را جواب ندهد... نجات دهنده ای در اورشلیم ظهور خواهد کرد تا کسانی را که از گناه بپرهیزند نجات بخشد. امّا من با شما این عهد را میبندم: روح من که بر شماست و کلام من که در دهان شماست، هرگز از شما دور نخواهند شد. این است عهد من با شما و با نسلهای شما تا ابد."(59- عجب از اینهمه وفا و صبر محبوب بی همتا)
و باز میفرماید: "تو دیگر به روشنائی خورشید و ماه احتیاجی نخواهی داشت. من که خداوند هستم نور جاودانی تو و بهـاء و جلال تو خواهم بود." (60- میدانیم که مرکز روحانی و اداری جهانی بهـائی هر ود در خاک اسرائیل و در حیفا و عکّا ست و مقام طلعت باب بر کوه کرمل پیوسته غرق در نور و بهـاست. یاد آریم که با بعثت طلعت باب در شیراز یهود اجازه یافتند که در "سرزمین موعود" زمین بخرند و خانه بسازند. یکصد و دو سال پس از ظهور سلطان الرّسل و هشتاد سال پس از طلوع آفتاب بهـاء در افق زندان عکّا، یهود در "سرزمین موعود"، "ارض اقدس" صاحب حکومت شدند. امروز انسانها از 2112 قوم و همه ادیان به "ارض اقدس" میایند و در غایت خاکساری از نُه باغ در دامان کرمل بالا میروند تا بزیارت "ملکهء کرمل"، مقام اعلی’ مشرّف شوند. و سپس نُه باغ بالاتر را پیاده میروند تا به قلّهء کرمل برسند. آنان سپس در زیباترین باغهای جهان در عکّا، "روضهء مبارکهء بهـاءاللّه" را زیارت میکنند.)
و باز میفرماید: "برخیز و بدرخش! نورِ تو آمده است و بهـاءاللّه بر تو تابان است. نگاه کن جهان را تاریکی گرفته است و تیرگی مرومان را احاطه کرده، امّا کردگار بزرگ برتو میتابد و بهـاءاللّه در تو آشکار است." (60)
اسرائیل میگوید: "روح پروردگار محبوب بر من است. مرا تعمید داده تا ستمدیدگان را بشارت دهم، شکستگان را مداوا کنم و اسیران را مژدهء آزادی دهم و زندانیان را رهائی بخشم." (61)
و ربّ الجنود میفرماید: "من برای اورشلیم دعا خواهم کرد و ساکت نخواهم نشست. آنقدر دعا خواهم کرد تا اورشلیم نجات یابد و پیروزی او مانند مشعلی در تاریکی بدرخشد. ای اورشلیم! قومها پیروزی تو را به چشم خواهند دید و پادشاهان شکوه و عظمت تو را مشاهده خواهند کرد. خداوند نام جدیدی بر تو خواهد نهاد." (62- عزیزان! دقّت کنید که "اورشلیم" شریعت نوین الهی است که از "آسمانِ ارادهء ربّانی" فرود میاید و "نام جدیدی " دارد. یاد آریم که شریعت خداوندی همواره "اسلام" بوده است یعنی "تسلیم به ارادهء خـدا بودن." در ظهور جهانی و برای انسانِ بالغ، خداوند به نامِ جدیدی بر عالم پرتو میافکند. آن نامی است که گرچه در قرآن نیامد، امّا در حدیث قدسی آمد: "اللّهُ جمیلٌ و یُحِبُّ الجمال - خداوند زیباست و زیبائی را دوست دارد. این حقیقت را در آیات جمال ابهی’ بیابیم و در آن به ژرفی بیاندیشیم:
"شَهِدَاللّهُ انَّهُ لا الهَ الّا هو...اَلحمدُ لِلّهِ الّذی تَوَحَّدَ بّالجمال و تَفَرَّدَ بِالاِجلال الّذی لَم یَأخُذهُ الزَّوال و انَّهُ کانَ لَم یَزَل و لا یَزال مُقَدَّساً عَنِ المَثَلِ َوالامثال وَ مَکنوناً مَخزوناً الی اَن ظَهَرَ فی وَسَطِ الزَّوال وَ دَعَ الکلَّ اِلی نَفسِهِ الغَنیِّ المُتَعال * تَعالَی اللّهُ الّذی خَلَقَ الحُبَّ و جَعَلَهُ الآیَةَ الکُبری و عِلَّةَ الوَری... وَ انَّهُ لَهُوَالنّورُالّذی اَشرَقَ مِن اُفُقِ اسمِ الجَمیل و بِهِ انجَذَبَ کُلُّ حِزبٍ و قَبیل و هُوَالّذی اَختارَهُ اللّهُ لِنَفسِهِ فی یومِ القیام وَ تَجَلّی بِه عَلَی الانام..." (ادعیهء حضرت محبوب)
مضمون به پارسی: "خداوند یکتا گواه است که خـدائی جز او نیست! سپاس خداوندی را که در زیبائی یکتاست و در جلال و بهـاء، بی همتا. آن محبوب را هرگز زوال در نگرفت و پیوسته و تا ابد مقدّس از شبه و مانند بوده و هست. همواره در نهان و پوشیدگی خود بود تا آنکه چون مهر درخشنده در قطب تابش درخشید. همگان را به نفس بی نیاز و متعالی خویش خواند. * آن محبوبِ برتر از هر پندار همان است که عشق را آفریده آنرا نشانِ اعظم و سببِ آفرینش قرار داد... و آن"عشق" همانا نوری است که از افقِ اسمِ "جمیل" طالع شده و هر گروه و قبیله را مجذوب خود مینماید. و این نام "جمیل" اسمی است که کردگار جهانیان برای نفس خویش برگزید و در "روز قیام" با آن اسم بر همه مردمان تجلّی فرمود."
آری، عزیزان! مؤمنان این شریعت نوین همه عاشقان یزدان و پیامبران اویند. در نماز و دعا با خـدا عشق ورزی میکنند و بیاد او هر آن، در بهشت جاودانند. از دوریَش مینالند و میسوزند، دلهاشان میگدازد و جگرها یشان کباب میشود. بیاد عارفانی که در ادوار پیشین سوختند میگریند و مناجات میکنند: " یا مَحبوبَ العالم وَ مَقصودَ الامم... یا مَن فی فِراقک ذابَتِ القلوبُ وَ الاکباد. و بِنارِ حُبِّکَ اشتَعَلَ مَن فِی البلاد... ای محبوبِ جهان و مقصود مردمان... ای کسی که در دوریَت دلها و جگرها میگدازد و بآتشِ عشقت همه ساکنان جهان شعله ورند...)
باز ربّ الجنود میفرماید: "من بندگان خود را بنام جدید خواهم خواند... آسمان و زمین جدید خواهم ساخت. و از دیرینه ها یادی نخواهد ماند. (جمالِ مبارک میفرمایند: "سوفَ نَطوی بِساطَ الاوّلین و نَبسُطُ بِساطاً آخر – بالاخره، بساط پیشین را در هم میپیچیم و بساط جدیدی میگسترانیم.) گرگ و برّه با هم خواهند چرید. شیر مانند گاو کاه خواهد خورد. و مار دیگر کسی را نیش نخواهد زد. در کوه مقدّس من هیچ چیز و هیچ کس صدمه نخواهد دید و نابود نخواهد شد." (65- یعنی اقوام انسانی در صلح عمومی خواهند زیست.)
در پایان کتاب اشعیا میخوانیم: "آسمان تخت سلطنت من است و زمین فرش زیر پای من...(66- زندانی عکّا، بهـاءاللّه بر فراز کوهِ کرمل آیاتِ الهی را نازل فرمودند: "یا کرمل احمدی ربَّکِ قد کُنتِ مُحتَرِقَةً بنارِ الفِراق اذ ماجَ بحرُ الوصال اَمامَ وَجهِک...طوبی لَکِ بما جَعَلَکِ اللّهُ فی هذَاالیوم مَقَرَّ عرشِهِ و مَطلَعَ آیاتِهِ و مَشرِقَ بیِّناته...ای کرمل (کوه و باغ خـدا!) سپاس بگو پروردگارت را! در آتش دوری میسوختی که دریای وصال در پیش رویت بموج آمد... خوشا بحال تو که خداوند در این "روز" تو را تختگاه خویش قرار فرمود و خاستگاه آیاتش و خاورِ بیّناتش...)
ربّ الجنود میفرماید: "...من نزد کسی ساکن میشوم که فروتن و توبه کار است و از کلام من میترسد... ای کسانیکه از خداوند میترسید و از او اطاعت میکنید... برادرانتان از شما نفرت دارند و شما را از خود میرانند، زیرا شما بمن ایمان دارید... خداوند میگوید: چه کسی دیده یا شنیده است که قومی ناگهان در یک روز متولّد شود؟ امّا قوم اسرائیل در یک روز متولّد خواهد شد... من صلح و سلامتی در اورشلیم پدید خواهم آورد و ثروتهای قومهای جهان را مانند رودخانه ای که آبش هرگز خشک نمیشود به آنجا سرازیر خواهم کرد... شما را در اورشلیم تسلّی خواهم داد... دل شما شاد خواهد شد و قوّت و نشاط سراسر وجودتان را فرا خواهد گرفت. آنگاه خواهید فهمید من که خداوند هستم خدمتگزاران خود را یاری میدهم امّا با دشمنان خود با غضب رفتار میکنم... اینک خداوند با آتش و با عرّابه های تند رو میاید تا کسانی را که مورد غضب او هستند به سختی مجازات کند. او با آتش و شمشیر خود تمام مردم گناهکار جهان را مجازات خواهد کرد و عدّهء زیادی را خواهد کشت... من از کارها و فکرهای آنان آگاهی کامل دارم. میایم تاهمه قومها و نژادهای جهان را جمع کنم و و ایشان را به اورشلیم بیاورم تا جلال مرا ببینند. در آنجا معجزه ای بر ضدِّ آنان نشان خواهم داد و آنان را مجازات خواهم کرد. امّا از بین ایشان عدّه ای را حفظ خواهم کرد و آنان را به سرزمینهای دور دست که هنوز نام مرا نشنیده اند و به قدرت و عظمت من پی نبرده اند خواهم فرستاد... همانگونه که آسمانها و زمین جدیدی که من میسازم در حضور من پایدار میماند همچنان نسل شما و نام شما پایدار خواهد ماند. همهء مردم ماه به ماه و هفته به هفته به اورشلیم خواهند آمد تا مرا پرستش کنند... جنازهء کسانی را که بر ضدِّ من برخاسته بودند، ملاحظه خواهند کرد. کرمی که بدنهای آنها را میخورد هرگز نخواهد مرد و آتشی که ایشان را میسوزاند هرگز خاموش نخواهد شد. همهء مردم با نفرت به آنان نگاه خواهندکرد. (66) – در بیان این نبوّات، گفتگوی بسیار جای دارد. من تنها به سه نکته اشاره میکنم که شاید راهنما باشد: نخست آنکه بیاد آریم حدیث قدسی را در فساد امّت در "آخر زمان" و پیشگوئی "دینکرت" زرتشتیان را در این مورد. دو دیگر آنکه یاد کنیم حدیث قدسی را که رسول اکرم فرمود فساد امّت بجائی خواهد رسید که "امّت مرا "سموم سرخ" از میان خواهد برد. بسیاری را باور آنست که "سموم سرخ" یا "ریحِ حمراء" نتیجهء انفجارات اتمی است! و سه دیگر آنکه نام "اورشلیم" که مکرّر در تورات و انجیل آمده و "شهری است که از آسمان فرود میاید" (مثلاً در مکاشفات یوحنّا)، بیانِ شریعت نوین یزدانی و درک جدید انسانی از کلمات ربّانی است که از "وعده های "روز آخر" است.)
نوشته شده توسط دکتر پرویز روحانی