مترجم: کیومرث مظلوم
نقشهای زنان بهائی
با در نظر گرفتن مطالبی که در اینجا عرضه شد میتوان به نقشهای گوناگونی که زنان میتوانستند در جامعه بهائی دوره قاجاریّه به عهده گیرند پی برد.
نقش رهبری
جامعه ایرانی چه در گذشته و چه در حال حاضر جامعهای است به شدّت مردسالار که در آن معمولاً زنان حقّ هیچگونه اظهار نظری جز در محیط خانواده ندارند. با کشته شدن بسیاری از مردان بهائی در رویدادهای متعدّد به هدف آزارهای مذهبی، اتّفاق میافتاد که زنان خود را ناگهان یکّه و تنها در رأس خانواده مییافتند. به طور مثال به نظر میرسد که ورقة الفردوس پس از شهادت برادرانش، به عنوان رئیس خانواده ملّاحسین بشروئی عمل کرده است.
نقشهای دانشپژوهی و دانشآموزی
نقش رهبری بعضی از زنان، به ویژه در شهرهای کوچک و روستاها، وابستگی به دانش و معلومات آنان داشت. در مورد دو روستایی که پیش از این ذکر گردید یعنی ماهفروزک و جاسب زنان احتمالاً به این علّت توانستند رهبری جامعه را به عهده گیرند که باسوادترین و با معلوماتترین افراد روستا بودند. در شهرهای بزرگتر میزان معلومات لزوماً پیوندی با نقش رهبری در مورد زنان نداشت در حالی که در مورد مردان اغلب چنین بوده است. خانمهای دانشآموختهای مانند شمس الضّحی و طایره خانم در جامعه بسیار طرف احترام بودند بدون آنکه هیچگونه نقش رهبری کسب کرده باشند. به نظر میرسد که اینگونه زنان از معلومات خود بیشتر برای تبلیغ آئین بهائی به دیگر زنان استفاده میکردند. در جلسههایی که خانمهای علاقمند غیر بهائی دعوت میشدند معمولاً این زنان سخنران جلسه بودند. از زنان متعدّد دیگری که در این ردیف وجود دارند میتوان از جمله به بیگم کوچک خانم، خاله حاجی میرزا جانی اشاره کرد که در کاشان حضرت باب را ملاقات کرد و به علّت فعّالیتهای تبلیغی خود آنچنان مشهور شد که او را مجبور به ترک کاشان کردند.1 دختر وی میرزا باجی کاشانیه حتّی از مادر خود نیز برتر بود و در کاشان و بعداً در طهران با عنوان مبلّغه مشهور بود. 2
در سالهای بعد این خانمهای تحصیل کرده برای تأسیس مدرسههای دخترانه نیز فعالیّت نمودند که پیش از این به چندین مورد اشاره کردیم و در اینجا باید نام میرزا باجی کاشانیه را نیز به این نامها اضافه کنیم که به جای فائزه خانم به عنوان اوّلین معلّم رسمی و دائمی در مدرسه دخترانه کاشان استخدام گردید.
یکی از مطالبی که از این پژوهش بر میآید اهمیّت جرگههای زنان فرهیخته است. در شرح زندگانی شش خانمی که به جزئیّات آن پرداختیم دیدیم که دو تن از آنها یعنی شمس الضّحی و ورقة الفردوس در اثر شرکت در جلسههای درس طاهره در کربلا در دوره بابی به دیانت جدید ایمان آوردند. طاهره بعد در زادگاه خود قزوین نیز چنین جرگهای آراست که در آن ورقة الفردوس و چهار نفر از زنان خانواده فرهادی به علاوه چندین خانم فاضل دیگر شرکت مینمودند. 3
ورقة الفردوس بعد در بشرویه خود مرکزی برای گردهمآیی زنان آن روستا در آخرین دهههای قرن نوزدهم بیاراست. در طهران نیز سابقه ارتباط زنان بهائی به زمانی بر میگردد که طاهره در آن شهر زندانی بود. در آن زمان وی موجب ایمان زنان متعدّدی به آئین بابی شد که از آن میان میتوان از شاهزاده قاجار شمس جهان بیگم، یکی از نوههای فتحعلی شاه نام برد که در شهر "فتنه" تخلّص میکرد. نسل بعدی زنان شامل امّ الاولیاء است که بعداً درباره او گفتگو خواهیم کرد. از میان زنانی که قبلاً شرح زندگانی آنان بیان گردید دو نفر از آنان یعنی فائزه خانم و طایره خانم در جرگهای از زنان بهائی طهران که در نخستین دهه قرن بیستم به وجود آمد شرکت میکردند. در این جرگه برای بالا بردن مقام اجتماعی زنان و تأسیس مدرسه دخترانه در طهران گفتگو به میان میآمد. علاوه بر نامبردگان از جمله شرکتکنندگان دیگر عبارت بودند از: منیره ایادی و دو نفر از خانمهای آمریکایی دکتر سوزان مودی و لیلیان کیپسو اینگونه جرگه زنان بهائی باعث گردید که برخی از زنان فرهیخته ایرانی نیز گرد هم آیند و انجمنهایی برای بالا بردن مقام زن تأسیس نمایند. 4
شبکه همکاری زنان از راههای دیگر نیز نقش مؤثّری داشته است. خواهیم دید که امّ الاولیاء شبکهای از خانمهای بهائی برای کمک به زندانیان بهائی به وجود آورد.
تبلیغ امر بهائی به زنان نیز اغلب از راه شبکه زنان به عمل میآمد. زنان بهائی در هر شهر با زنان دیگر اجتماع درباره امر بهائی گفتگو میکردند و آنان را که علاقمند مییافتند با خود به جلسههایی میبردند که در آن خانمی مطّلع سخن میگفت و به پرسشها پاسخ میداد. شبکههای خانوادگی زنان نیز هم برای تبلیغ و هم البّته برای تربیت کودکان و جوانان با روح بهائی اهمیّت داشت. به طور مثال بهائی شدن یهودیان در کاشان گاهی از راه شبکههای خانوادگی زنان اتّفاق میافتاد در حالیکه مردان یهودی باقی میماندند. 5
نقشهای آرمانی و پرستشی
معدودی از زنان به علّت بستگی با شخصیّتهای تاریخی امر بهائی، به ویژه شهیدان، برای جامعه بهائی ایران به صورت چهرههای آرمانی و تقریباً پرستشی درآمدند. طاهره قهرمان بابی مثال بارز چنین نقش آرمانی برای زنان بهائی دوران قاجاریّه و در حقیقت به طور کلّی برای تمام زنان ایران است. بهترین مثال آرمانی از شخصیّتی زنده در اواخر قرن نوزدهم خدیجه بگم همسر حضرت باب بود. پس از شهادت همسرش او به زندگی خود در شیراز ادامه داد و به حضرت بهاءالله ایمان آورد. خدیجه بگم تقریباً در حال انزوا بسر میبرد امّا زنان بهائی هنگام مسافرت به شیراز اغلب با اطّلاع قبلی به دیدن ایشان میرفتند. یکی از این دیدارها با همسر آینده حضرت عبدالبهاء منیره خانم روی داد. شرحی را که منیره خانم از این ملاقات هنگام عبور از شیراز به قصد رفتن به عکّا از خود به جای گذاشته به خوبی این نقش آرمانی خدیجه بگم را نشان میدهد. وی از جمله مینویسد:
«صبح روز بعد حرم حضرت اعلی .... برای گفتن خوشآمد به سراغ ما آمد و ایشان شبیه حضرت مریم یا فاطمه زهرا بودند».6
چنین نقش مشابهی را نیز ورقة الفردوس خواهر ملّاحسین بشروئی یعنی نخستین کسیکه به حضرت باب ایمان آورد داشت. استاد علیاکبر بنّا مؤلّف تاریخ امر بهائی در عشق آباد از او با عنوان "حضرت ورقة الفردوس" نام میبرد در حالیکه در سراسر کتاب مؤلّف نام هیچ بهائی سرشناس دیگری را که به عشقآباد رفتند چنین با احترام ذکر نمینماید7.
نقشهای سازماندهی و پادرمیانی
از آنجا که کسی به زن اهمیّت نمیداد زنان جامعه بهائی اغلب میتوانستند با استفاده از این مسأله به کارهایی دست زنند که انجام آن از عهده مردان خارج بود. از این روز هنگامی که مردان بهائی را دستگیر و زندانی میکردند زنان میتوانستند ترتیب رساندن خوراک و پوشاک و سایر نیازمندیها را به آنان بدهند و از جانب زندانیان تقاضای دادخواهی کنند. یکی از زنان بسیار مهمّ در این نقش حوّا خانم بود که حضرت بهاءالله به او لقب امّ الاولیاء دادهاند8. نامبرده همسر تاجر بهائی نامداری به نام حاجی میرزا محمّد عطّار بود. فرزند وی حاجی محمّد رحیم با دختر حاجی رحیم خان رئیس فرّاشان ناصرالدّین شاه ازدواج کرد. کار حاجی رحیم خان اجرای احکام شاهی بود. گرچه او مسلمانی بود جدّی امّا از جامعه بهائی حمایت میکرد و هر هنگام که سیاههای از بهائیان برای دستگیر شدن به او داده میشد او قبلاً مخفیانه به خانواده دخترش اطّلاع میداد تا آن افراد خود را پنهان کنند. سپس او با فراشهای خود و دژخیمان به خانه بهائیانی که حکم دستگیری آنها را داشت میرفت و چون آنها را در خانههای خود نمییافت نمایشی از خشم و ستم به راه میانداخت. در دوران خشکسالی بزرگ سال 1288 (1871)، دولت به وسیله تعدادی از نانواییهای طهران بین مردم نان پخش میکرد امّا به بهائیان سهمی از این نانها داده نمیشد به حاجی رحیم خان وظیفه پخش این نانها داده شد و دامادش را نیز برای کمک به او به این کار گماشتند. هر روز مقدار زیادی نان به خانه دامادش تحویل میشد و امّ الاولیاء ترتیبی میداد تا بهائیانی که دسترسی به خوراک نداشتند شبها به آن خانه بروند و او هر خوراکی که در اختیار داشت حتّی در بسیاری موارد سهم خود را، به آنان میداد. در سال 1300 (1822 – 1823) که در غیاب رحیم خان تعداد زیادی بهائی دستگیر و به مدّت بیش از یک سال در زندان بودند، امّ الاولیاء به عنوان خواهر یکی از زندانیان توانست برای آنان خوراک و نیازمندیهای دیگر ببرد و چون در یکی از روزها شنید که سیّد صادق طباطبائی مجتهد بزرگ طهران جلسهای از علما ترتیب داده تا سرنوشت بهائیان زندانی را تعیین کنند، امّ الاولیاء در پیشاپیش عدّهای از زنان بهائی برای دادخواهی به خانه مجتهد نامبرده رفت9 همچنین به طوری که از پیش بیان گردید، هنگامی که ایادی امرالله ابن ابهر در طهران زندانی بود فاطمه سلطان با وانمود کردن اینکه او خواهر ابن ابهر است برای وی خوراک و پوشاک میبرد و به شاه برای خلاصی او دادخواستی تسلیم کرد.
به این ترتیب در دورههایی که بهائیان تحت تعقیب و آزار و زجر بودند زنان بهائی میتوانستند با استفاده از ناشناس بودن در زیر چادر و مقام پائینی که جامعه ایرانی برای آنان قائل بود جامعه بهائی را اداره کنند و از بهائیان زندانی حمایت نمایند.
به این ترتیب آنان میتوانستند وظیفههایی را به عهده گیرند که انجام آن برای مردان خطرناک و احتمالاً غیرممکن بوده است. هنگامی که تعقیب و آزار فروکش کرد زنان سرگرم کارهای سازماندهی به ویژه سازماندهی زنان بهائی میشدند.
حدود اواخر دوره قاجاریّه تشکیلات بهائی و به ویژه تشکیلات بانوان به وجود آمد. در سال 1909 هیأتی از بانوان بهائی زیر نظر محفل مرکزی در طهران تشکیل گردید و این اقدام باعث شد تا به دنبال آن در شهرستانها هیأتهای محلّی بانوان به وجود آید که به آنها محفل بانوان میگفتند.
این هیأتها موجب ازدیاد فعالیّتهای بانوان در هر شهری گردید. در سال 1923 در انتخابات بهائی بانوان نیز توانستند برای اولین بار در انتخاب اعضای محافل روحانی رأی بدهند و فقط در نخستین سالهای دهه 1950 بود که زنان توانستند در محفلهای محلّی و ملّی عضویّت پیدا کنند.
نتیجه
با مطالعه جامعه بهائی از اوائل دهه 1870 تا پایان دوره قاجاریّه در سال 1925، میتوان پیشرفت کندی را که در وضع و موقعیّت اجتماعی زنان بهائی ایران حاصل شد مشاهده نمود.
در ابتدای این دوره تنها از جنبه نظری در آثار بابی و بهائی درباره بالا بردن مقام زنان و دادن نقش مهمّتری در اجتماع به آنان سخن در میان بود، امّا در عمل مقام اجتماعی زنان بهائی محتملاً تفاوت مختصری با زنان دیگر ایران داشت. ولی به هر حال در دوران قاجاریّه تدریجاً کوششهای هرچه بیشتر برای پیشرفت مقام اجتماعی زنان و ازدیاد شرکت آنان در حیات جامعه بهائی به عمل آمد.
این کوششها در زمینه تعلیم و تربیت بیشتر چشمگیر بود زیرا در بسیاری از جاها که در آنها تعداد قابل توجّهی از بهائیان ساکن بودند مدرسههای دخترانه تأسیس گردید.
امّا در زمینههای دیگر مانند برداشتن حجاب و شرکت زنان در تشکیلات بهائی پیشرفتهای به دست آمده کندتر بود که یکی از علّتهای آن را باید فشارهایی دانست که از خارج به جامعه بهائی وارد میآمد. حتّی در این زمینهها نیز پیشرفتهای موقّتی به چشم میخورد مانند تشکیل جلسههایی در خانه بهائیان که در آنها زنها و مردها مشترکاً شرکت میکردند و یا کوششهای آغازین برای به وجود آوردن تشکیلات ویژه بانوان در داخل جامعه بهائی.
پایههایی که در دوران قاجاریّه گذاشته شد سرانجام نتیجه به بار آورد. به طور مثال در سال 1973 جامعه بهائی ایران ادّعا نمود که 100% زنان بهائی زیر چهل سال از نعمت سواد برخوردار بودهاند10 در حالیکه در همین زمان میزان سواد در جامعه زنان ایران 44% بوده است9. در ابتدای دهه 1950 زنان بهائی در محفل ملّی و محفلهای محلّی عضویّت پیدا کردند11.
بر روی موفقیّتهای به دست آمده نباید مبالغه نمود، در پایان دوره قاجاریّه جامعه بهائی هنوز جامعهای مردسالار یعنی زیر سلطه و اداره مردان قرار داشت امّا اساس لازمی برای تعلیم و تربیت زنان و کسب توانایی اجتماعی آنان گذاشته شد تا بتوانند در دورههای بعد نقشهای مهمّتری را در اجتماع به عهده گیرند.
-------
یادداشتها
- فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج6 (نسخه خطّی در کتابخانه افنان، لندن)، صص 97-99.
- همانجا، ص 672.
- سمندر، تاریخ سمندر، طهران، 131 بدیع، صص 368-370.
- پژوهشی منتشر نشده از: Anthony Lee، مکاتبه خصوصی.
- Munirih Khanum, Munirih Khanum: Memories And Letters, (tr. Sammireh Anwar Smith, Los Angeles, 1986), P.28.
- استاد علیاکبر بنّا، تاریخ عشقآباد، (فتوکپی نسخه خطّی در کتابخانه افنان، لندن)، ص 388.
- فروغ ارباب، اختران تابان، ج1، طهران، 126 بدیع، صص121-126.
- ظهورالحقّ، ج6 (نسخه خطّی در کتابخانه افنان، لندن)، صص 405-411.
- The Baha’I World, Vol. 15: 1968-1973, Haifa, 1976, p248.
- این رقم با در نظر گرفتن رقمهایی که برای سنّهای 6 تا 39 سالگی در سرشماری سال 1355 (1976) داده شده به دست آمده (مأخذ: سالنامه آمار کشور سال 1359، طهران، ص108) عین همین رقمها را میتوان در مأخذ زیر یافت:
- The Baha’I World, vol. 12: 1950-1954, Wilmette, III., 1956, p.65.