
اوضاع اجتماعی زنان در دوره قاجار
1- زنان نیز خود شامل دو دسته فرودست (مربوط به قشرهای پایینتر جامعه) و فرادست (اقشار بالاتر جامعه) بودند و بر این اساس طرز پوشش، فعالیت، حق ارث، ازدواج و آنها متفاوت میشد.
2- در حقیقت بدترین و سخت ترین دوران حیات زن ایرانی در عصر قاجار سپری شد که به علت شدت استبداد، کثرت خرافات و جهل و نادانی قدرت روحانیان، نساء درباریان و گسترش حرمسراها صورت پذیرفت.
3- در این زمان وضع پوشش، طرز باورها (که مملو از خرافات و سطحی بینی بود) شیوه ازدواج، سرگرمی و گذران اوقات، تعلیم و تربیت کودکان به شدت تحت تأثیر باورهای مذهبی و خرافات قرار گرفته بود. وضع پوشش زنان
از آنجا که زن جزء مایملک مرد به حساب میآمد، از حقوقی نصف حق مرد و حتی کمتر از آن بهرهمند بود، طرز پوشش او نیز از پیش تعیین شده بود. لباس زنها معمولاً رنگ باخته و یکنواخت بود. کفشهای چرمی سفت میپوشیدند که به هیچ وجه مناسب راه رفتن نبود و معمولاً پاشنه آن را میخوابانیدند. این کفشها در هنگام راه رفتن صدایی از خود تولید میکرد که یکی از علل آن این بود که اگر زن از خانه بیرون رود. سایر اعضای خانواده (مردان) مطلع شوند. این لباسهای رنگ و رو رفته و غالباً کثیف و بدبو فقط در وقت حمام یعنی چند ماه یک بار عوض و شسته میشد.
1- زن باید چادری سیاه یا آبی تیره بر سر میکرد که کاملاً همه بدن او را میپوشاند و بر روی آن روبندی بلند و معمولاً سفید میبست که از پیشانی تا زانو ادامه مییافت که این روبند به صورت شبکهای بود و با یک قرن به پشت سر بسته میشد. آنها با این هیئت اجازه رفت و آمد داشتند ولی در واقع هیچ خبری از دنیای خارج خانه و وضع اجتماع نداشتند.
2- البته زنان نواحی روستا پوشش آزادتری داشتند ولی از حقوق اجتماعی کمتری برخوردار بودند. در اواخر قاجاریه روبند تبدیل به (پیچه) شد که برداشتن آن راحت تر بود ولی مانند روبند کل صورت را از پیشانی تا چانه میپوشاند. این ظاهر در حجاب، باطن و معنایی در پس خود مخفی کرده بود. حجاب برای زن آن هم به آن شکل غلیظ درمعنای نگاه به زن به عنوان فردی با حقوق پائین تر و کسی بود که فقط برای خانه ساخته شده و از اوضاع بیرون آن نباید اطلاعی داشته باشد یا فعالیتی انجام دهد، وظیفه او در نظر مردان که سالار به حساب میآمدند. شستن و رفتن و کسب رضای شوهر بود و ماهیت وجودی او در این چند مورد خلاصه میشد. این تفاوت فاحش میان اندرون و برون خانه، نه تنها در طرز پوشش نمایان میشد، بلکه طرز رفتار و کلام ایرانیان نیز سرشار از تقیه و دروغ و ریا بود (این اندیشهها را می توان در کتاب تادیب النساء که یکی از شاهزادگان قاجار در سال 1309 نوشته ملاحظه کرد). و اما در جامعهای که اکنون زندگی میکنیم، گذر زمان و رسیدن بشر به بلوغ فکری باعث شده که امروز قائل به برابری زن و مرد در حقوق فردی و اجتماعی شویم و تفاوت و نابرابری بین این دو جنس را ناشی از تربیت متفاوت بدانیم. اگر زنان نیز از موقعیت تعلیم و تربیت مشابه مردان برخوردار باشند می توانند فاصله بین خود و مردان را به سرعت طی کنند و همانند مردان از استعدادها، هوش و توانایی خود استفاده کنند. بنابراین میتوان از این باور دریافت که آموزش و پرورش چه نقش مهمی در تغییر و تحول اذهان انسان ها و نیز ساختار جوامع بشری دارد.
تعلیم و تربیت زنان راهی برای تکامل و تغییر ساختار اجتماع است.
تعلیم و تربیت باید امری عمومی باشد یعنی تمام افراد انسانی باید از تربیت مساوی و هماهنگی برخوردار باشند (صرف نظر از تمام گوناگونی های فرهنگی، نژادی، اجتماعی) و پدر و مادر اگر در تربیت طفل خود کوتاهی کند ظلمی نابخشودنی نسبت به کودکان و جامعه روا داشته اند زیرا اطفال بی علم و تربیت نه تنها سربار جامعه هستند بلکه خود نیز از آنچه شأن انسانی آنها است دور میشوند. دختران مادران آینده هستند و اولین مربی هر کودکی مادر اوست. اگر مادر بی سواد و ناآگاه باشد نمیتواند وظیفه خطیر تربیت و تعلیم فرزند خود را به نحو شایستهای انجام میدهد. بنابراین برای داشتن جامعهای با افراد مقید و آگاه باید مادرانی با دانش و بینش وجود داشته باشند. از طرفی تربیت مقدم بر تعلیم است. ابتدا باید کودکان را به اخلاق و آداب درست تربیت کرد و عشق خداوند را در دلهای آنها مانند نهالی کاشت و سپس به تعلیم علوم و فنون پرداخت زیرا تا نهاد آدمی با خوی الهی پرورش نیابد علم و دانش جایگاه اصلی خود را نمی یابد و اسبابی برای قدرت طلبی و ارضای تمایلات نفسانی تبدیل میشود.
با توجه به تمام مطالب گفته شده به نظر میرسد که زنان به عنوان نخستین مربیان عالم انسانی باید جایگاه خود را باز شناسند و در رشد و پیشرفت خود و تحول ساختار جامعه نقش آگاهانه و حیاتی ایفا کنند. در این مسیر نیازهایی وجود دارد که زنان باید با وارد شدن به آن میادین مسئولیت خطیر خود را در راه توسعه عدالت و رفع تبعیض بر عهده بگیرند از جمله:
1- زنان میتوانند به عنوان مادر، نخستین سنگ بنای تربیت را در روح و روان فرزندانشان بنیانگذارند و تربیت نسل آینده را از همان شیرخوارگی در دامان خود به صورت آگاهانه و مسئولانه برعهده بگیرند.
2- زنان میتوانند وارد ساختار آموزش و پرورش شوند و در مدارس و مراکز آموزشی، اذهان جامعه نوجوان و جوان جامعه را با مسائل پیرامون حقوق برابر زن و مرد و سایر مواضیع اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود آشنا کنند.
3- زنان میتوانند ساختار نظام آموزش و پرورش را به کلی تغییر دهند. با ورود زنان در عرصه تصمیم گیریهای کلامی، چه در سطح پارلمانها و چه در نظام آموزش و پرورش نگرشهای متعصب و تبعیض آمیز را تغییر دهند و شکل و محتوای مفاد آموزشی را اصلاح کرده و تکامل بخشند. پس بیائید به عنوان یک زن، نقش ارزنده خود را در ترقی جامعه
نادیده نگیریم و برای اصلاح جامعه گامهای مؤثری به همراه یکدیگر برداریم.