هرديني از دو قسمت تعليمات و حقايق اصلي و اساسي و تغيير ناپذير، و احكام فرعي و ثانوي و تغيير پذير، تشكيل شده است. بنابراين آنچه در اديان بعدي نسبت به اديان قبل از آن تغيير نمي كند؛ تعاليمي اساسي همچون روحانيات و وحدانيت خدا و بقاي روح و مجازات و مكافات و لزوم محبت و عدالت و كرم و فضل و بخشش و تقوي و عفت و عصمت و نيكوكاري و فروتني و صفات والاي اخلاقي و امثال آن مي باشد.
چنين است كه همه اديان گفته اند بايد متقي و راستگو و درست كردار و عفيف و عادل و … بود، اما در عوض احكام فرعي را تغيير داده اند. مثلاً اسلام با آنکه ديانت مسيح و يهود را قبول دارد، نماز و روزه و حج و قبله و ازدواج و طلاق و ساير احكام فرعي دين مسيحي را تغييرداد، اما اصول تعاليم حضرت مسيح را تغيير نداد، بلكه آنها را به زباني جديدتر و پيشرفته تر توضيح داد و تأكيد كرد. اين تغييرات به اين معني نيست كه اسلام حضرت مسيح را قبول ندارد. به همين شكل تغيير احكام فرعي اسلام توسط دين بهائي، به مفهوم قبول نداشتن اسلام نيست، بلكه به اين معني است كه بعضي احكام فرعي اسلام امروزه نمي تواند موجب صلح و وحدت جهاني بشرگردد، و به اين خاطرحضرت بهاءالله آنها را تغيير داده اند؛ مثل حكم نجس دانستن افرادي كه مسلمانان نيستند. جالب آنکه امروزه به جز خود مسلمانان، تنها گروهي كه اسلام را شرعاً و رسماً قبول دارند و ديني آسماني مي دانند، بهائيان هستند.