
در بخش ۱ بررسی کوتاهی در دیانت زرتشت، تنها در رابطه با "روز آخر" داشتیم و همین مطلب را کمی بیشتر و گسترده تر در شریعت یهود بررسی کردیم. دانستیم که خداوند همیشه از ورای هزاران هزار حجاب بر انسان تجلّی میکند (یاد داریم که راهنمای یهود در سفر چهل ساله تا "سرزمین موعود"، پیوسته بهـاءِ خـدا بود و او هم پنهان در ابر) تا آفریدهء ویژه و فرزند محبوب او به اندازه ای که زمین ادراکش آماده است از بهـاء و جلالش بهره برد.
درآغاز این نوشتار، این پیش گفتارِ کوتاه ضروری است: در این نوشته من هرچه آورده ام از قرآن و دیگر کتب مقدّسه است. کمتر از خود گفته ام و یا از کتابی دیگر الهام گرفته ام. پس به یقین بدانید که همه دستور خـدا و سخن پاک یزدان است. با ارادت بخوانید و براستی باور کنید که بدرستی شما را به راه راست هدایت خواهد نمود. عزیزانم! نالهء رسول اللّه را بشنویم: "ای خدای من! قوم من قرآن را ترک کرده اند!" (۲۵:۳۰) وای که قرآن در میان مسلمانان مهجور است. به بزرگترین ارث طلعت پاک محمّدی برگردیم. این نالهء همه پیامبران و فدائیان راستین یزدانِ رحمان است. بیاریِ باری، ازین پس برآنم که هربار بیشتر به دیگر کتب مقدّسهء دیرین و نوین یزدانی و آیات و کلمات خداوند یکتا در این "روز" بپردازم.
بخش ۲ از ششمین نوشتار را با حالت زاری و دعا بدرگاه طلعت رحمان آغاز میکنم. باشد که عنایت فرماید و دستخوش احساس نشوم و ناامیدی و یا رنجشِ این خاکپای حبیبان خـدا از بندگان پر توقّع و ناسپاس خـداوند رحمان، در نوشتار اثر نگذارد.
انشاءاللّه ما همه و در رتبهء نخست من، از راه حقّ منحرف نشویم، بخردانه بیاندیشیم (قرآن ۲۳:۸۰و نیز آیاتی درهمه کتب یزدانی) در هر آن متذکّر باشیم (قرآن ۲۳:۸۵ونیزدیگر کتب یزدانی) و با بینائی همه چیز را بنگریم. (قرآن ۲۳:۲۷ونیز دیگر کتب یزدانی) مبادا از قلمِ کردگاری در ردیف کران و گنگان و کوران و مردگان درائیم. (قرآن ۲:۱۸- ۲:۱۷۱- ۶:۳۹ و بویژه دراین مورد، بیان مسیح را بیاد آریم. فرمود: "مردگان را بگذارید مردگان دفن کنند!") با ذکر"انشاءاللّه"، از خـدای یکتا محبوب بی همتا یاری میجوئیم تا ما را در راه راست همراه و یار و یاور باشد.
چه که در محضرِ بهـاء او از هستی اثری نیست. "کانَ اللّه و لَم یَکُن مَعَهُ مِن شَییٍ" یعنی خداوندِ خـدا هست و هیچ چیز با او نیست. این راستی را انسان امروز میتواند به آسانی ادراک نماید. خورشید منبع انرژی و منشأ زندگی در روی زمین است. امّا تنها اگر از پسِ پرده های بسیار بر آن بتابد. و افزون بر آن، در برامدنِ بامدادی، نخست باید با زاویه ای بر زمین بتابد که کمترین اثر را بر خاک و نبات و حیوان داشته باشد. و آنگاه بایستی بتدریج به وسط الزّوال یا بیشترین تابندگی برسد و چنین است که میتواند، بنابر حکمت بی منتهای یزدانی، سبب رشد و کمال حیات مادّی، نباتی و حیوانی گردد. در نزد بهـاءِ خورشید ستارگان رنگ میبازند. میدانیم که خورشید ما یکی از معتدلترین نور ها را دارد. و میدانیم که در نزدیکی آن، همه عناصر خاکی تبدیل به گاز میشوند. برای درک بیشتر به این بیان از سلطان الرّسل، طلعت باب در اشاره به "بهـاءاللّه" بسنده میکنم. میفرمایند: "ظهوراللّه در هر ظهور که مراد از "مشیّتِ اوّلیه" بوده، بهـاءاللّه بوده و هست. که کلِّ شیی نزد بهـاءِ او لا شیی بوده و هست."
توضیح کوتاهی برای روشن شدن این بیان مبارک ضروری است. در ظهور همه پیامبران، این روح یزدانی است که بر عرش انسانی سخن میگوید و زندگی روحانی میافریند. این روح یزدانی براستی بهـاءِ خـداست یا "کلام خـدا" است که عینِ "اراده و مشیّت الهی" است و خالق کتاب و شریعت و امّت است. "مشیّت الهی" بشکل کلام پدیدار شده، زنده است و مانند هر هستی، پیوسته در رشد و کمال است. در برابر این جوهر، هیچ چیز غیر او هستی ندارد. اگر این جوهر از آفرینش غیبت کند هیچ باقی نمیماند.
من در اینجا بعنوان نمونه، بخش کوچکی از داستان "خلقت" را در کلام یزدان در چند سطح بررسی میکنم تا حقیقت روشن شود. در سِفر "پیدایش" از توراة داستانی کودکانه از آفرینش میبینیم که با تمام سادگی پر از حکمت و دانش است امّا به "زبان قوم" یعنی به اندازهء درک مردم زمان. "خـدا در شش روز و بتدریج آسمان، زمین، روشنائی، تاریکی، دریاها، رُستنیها و حیوانات را آفرید و سپس با خود گفت آدم را "شبیه خود" بسازم. او آدمی را "از زن و مرد" آفرید. "آدم را از خاک سرشت"، از "روح خود در او دمید" او را در"باغ عدن" جای داد. و"آدم را فرمود همه آفریده ها را نام نهد." خداوند خواست "یار مناسبی" برای آدم فراهم آرد. او از "گوشت و استخوان آدم" برای او یاری ساخت. سپس شیطان بصورت "مار" یار آدم، "حوا" را گول زد. آنان از میوهء "درخت ممنوعه" خوردند و دانش "بد و خوب " یافتند و از بهشت "عدن" رانده شدند."
آخوند قوم را با این داستان مسرور میداشت. هرکس بر حَسَب سرشت خود نوعی از آن بهره یافت؛ آخوندِ مغرورِ پلید زن را بی بهره از "روح خدائی" میدانست و با اوهام خود "بَعزَبول" را آفرید و آنرا در تن زن جای داده، بنای فساد را استوار کرد. آخوندی فاسدتر آرام آرام بتی بشکل آدم ساخته آنرا خـدا نامید و قوم را به بت پرستی و شهوت رانی کشانید. و...قرنهای متمادی آدمهای ساختهء طبیعت و نیز نویسندگان محصول شریعت نوشتارها و گفتارها پیرامون این داستان نوشتند.
در قرن هفتم میلادی در ظهورِ خداوندی، قرآن، کلام پروردگاری این داستان را مکرّر امّا بکوتاهی برای اقوام دیگر بیان فرمود. در سده های ۱۷ و ۱۸ با تابش نخستین پرتوهای دانش در اروپا، آدمهای مغرور و بظاهر دانشمند و بیخبر از حمکت به تمسخر شریعت و کلام خـدا پرداختند. امّا زود (در سدهء ۱۹) ظهور تازهء فیض یزدانی، غُصن اعظمِ ربّ الجنود را آفرید. (غُصن بعدها خود را عبدالبهـاء نامید!) غُصنی و بنده ای که لااقلّ تا هزار سال دیگر در حکمت و دانش یکتا و بی همتا خواهد ماند. غصن اعظم فرمود کلام یزدانی آفرینشی زنده است و پویا و در همهء زمانها و در همهء جهانها معانی ویژه و بی انتها دارد. در جائی یک معنی داستان آفرینش را بیان کرد و انسانها را به تفکّر دعوت نمود تا بمعانی بیشتر پی برند. حضرتشان فرمودند: "این حکایت آدم و حوا و تناول شجره (خوردن از درخت) و خروج از جنّت جمیعاً رموز است و از اسرار الهیه، و معانی کلّیه و تأویل بدیعه دارد... یک معنی از معانی آنرا بیان کنیم و گوئیم مقصد از "آدم" روح آدم است و از "حوا" نفسِ آدم... و مقصد از "شجرهء خیر و شرّ" عالم ناسوتی است. زیرا جهان روحانی الهی خیر محض است و نورانیت صرفه. امّا در عالم ناسوتی نور و ظلمت و خیر و شرّ... و مقصد از "مار" تعلّق بعالم ناسوتیست. آن تعلّق روح به عالم ناسوتی سبب شد که روح و نفس آدم را از "عالمِ اطلاق" (بهشت راحت و آزادی) به "عالم تقیید" (جهان خیر و شرّ و وابستگی) دلالت کرد و از "ملکوتِ توحید" به "عالم ناسوت" متوجّه نمود..." (مفاوضات عبدالبهـاء)
مؤمن به طلعت باب، مظهر یکتائی یزدان که اساس آفرینش را بر ریاضی و حساب و هندسه میداند و حدیث نبوی را شنیده است که فرمود: "اَنَا و علیٌ اِبوا هذه الامّة – من و علی مادر پدر این امّتیم) درک میکند که "باب" با عدد۵ (۲+۲=۵) متمّمِ ۱۵ هست. یعنی یک تا پنج را جمع کنیم ۱۵ است که عدد "حوا" است. (۸+۶+۱=۱۵) و "بهـاء" که عددش ۹ است (۲+۵+۱+۱=۹) متمّمِ ۴۵ است. یعنی یک تا نُه را جمع کنیم ۴۵ است که عدد "ادم" است. پس "باب و بهـاء" پدر مادر عالم انسان و آفرینندهء انسان روحانی، جامعهء متّحد انسانی و تمدّن جهانی آینده هستند. و جالب آنکه در نخستین کتاب از کلام یزدانی باین حقیقت اشاره شده است.
و امّا در قرآن، ضمن آنکه بارها آفرینندگی خـدا با "یَقولُ: کُن! فَیَکونُ – خداوند میفرماید: باش! پس میباشد." بیان شده است، در جائی چنین آمده: "خداوند است که آسمانها و زمین و آنچه بین آنهاست را در شش روز آفرید و آنگاه بر تخت استوار شد. جز او دوست و شفیعی برای شما نیست. آیا متذکّر نمیشوید؟ (در این عرش یعنی در عرش محمّدی) بپردازد امر را از آسمان بزمین. سپس (امر) بالا رود بسوی خـدا در یک روز که مقدار آن هزار سال است از نوعی که شما شماره میکنید." (۳۲:۴و۳۲:۵) عارفان در دور اسلام در این دو آیه اندیشیده، باین نتیجه رسیدند که شاید معنی باطنیَش آن باشد که از "آسمان ها" منظور آسمان ادیان است چه که رسول اکرم فرمود: آلاسلامُ کالسّما، الصّلاةُ و الصّوم ُ شمسُها و قمَرُها - اسلام آسمانی است که نماز و روزه مهر و ماه آن است." ومعنی باطنی این دو آیه اینست که خداوند شش آسمان دین را بر افراشت و آنگاه بر عرش محمّدی ظاهر شد. من این دو آیه را بعداً در رابطه با آیات دیگری به درازا بررسی خواهم کرد.
در اینجا باید پیش از هر چیز، با آن عزیزان، اسرار "هستی وآفرینش" را و نیز "رموز پیدایشِ تدریجی کمالات محبوب بی همتا را در جهان هستی بویژه در رابطه با انسان" در میان نهم.
اندیشه و کنکاش انسانی در جهان و زمان، و نگرش همراه باحکمت و دقّت در آیات یزدانی در کتب مقدّسه پیشین، و با توجّه ویژه به کلمات خداوندی در دو ظهور پی در پیِ خداوند رحمان در این "روز آخر"، "روز رستاخیز" یا "روز حساب"، انسان بینا را به وجود دو حرکت و یا دو سیستم متکامل و بی انتها رهبری میکند. یکی "هستی است و آفرینش و تکامل دائمی آن" در مسیر هدف غائی که تنها آفرینندهء آن به آن آگاه است. و دیگری "ظهور و پیدائی تدریجی کمالات خداوندی در هستی" که هدف غائیِش آموزش و پرورش "خلیفةُ اللّه" یعنی انسان است. (آیات یزدانی در همه کتب سماوی این هدف را بیان میکند. سخن کوتاهی را از "کلمات مکنونه" از بخش ۱ این نوشتار بیاد آریم. محبوب عالم میفرمایند:
"ای پسر جود! در بادیه های عدم بودی و ترا بمددِ ترابِ امر، در عالم مُلک ظاهر نمودم و جمیع ذرّات ممکنات و حقایق کائنات را بر تربیت تو گماشتم؛ چنانچه قبل از خروج از بطن امّ (شکم مادر) دو چشمهء شیر منیر برای تو مقرّر داشتم. و چشمها برای حفظ تو گماشتم. و حبّ تو را در قلوب القاء نمودم. و بصرف جود تو را در ظلِّ رحمتم پروردم. و از جوهر فضل و رحمت، تو را حفظ فرمودم. و مقصود ازجمیع این مراتب آن بود که بجبروت باقی ما درائی و قابل بخششهای غیبی ما شوی...")
۱- بیانی کوتاه در هستی و آفرینش و تکامل دائمی آن: مدیر و رهبرِ آفرینش، طبیعت است. محبوب عالم میفرمایند: "همانا طبیعت بجوهرِ خود، مظهر اسمِ «خالق و هستی بخش» من است که در هر شکل و حال به سببی، جلوه ای دیگر دارد..." (لوح حکمت)
و غصن اعظم، مرکز پیمان بیان میکنند: "طبیعت کیفیتی است و یا حقیقتی است که به ظاهر حَیات و مَمات (مرگ و زندگی) و بعبارت اُخری (به بیان دیگر) ترکیب و تحلیلِ کلّیهء اشیاء راجع به اوست." براستی هستی پیوسته در حرکت و نوسازی است از کوچکترین ذرّات تا کرات بزرگ و کهکشانها همواره در سوخت و سازند و در کارِ آفرینشِ اشیاءِ تازه، رویهای نوین و جلوه های جدید میباشد. و تغییر و تبدیل از سرشت آن است. "و این طبیعت در تحتِ انتظامات صحیحه و قوانین متینه و ترتیبات کامله و هندسهء بالغه است که ابداً از او تجاوز نمیکند." پس طبیعت بنده ای بتمامی فرمانبرِ خدای رحمان است و طرح آفرینش را در خارج شکل و هستی میبخشد. و بنابرین ارادهء یزدانی طبیعت را مأمور فرمود تا طرحِ آفرینشِ خـداوندِ رحمان را به تدریج آشکار و پدیدار کند. کتابها در بیان این حقیقت هست و خواهد بود. در اینجا اندیشهء انسانی دو فرضیه را ممکن میشمارد.
یکی آنکه نرم افزارِ خلقت، همهء آنچه تا ابدالآباد پدیدار خواهد شد، در خود دارد. و بنابرین اشکال و اشیاءِ گوناگون (از کوچکترین تا بزرگترین، از پست ترین تا شریفترین) هر یک مستقلّاً با قابلیت کمال ذاتی امّا بصورت ابتدائی پدیدار میشوند. و در "نوع خود" آرام آرام "شکل نهائی" را پیدا میکنند. برای مثال بگوئیم که "آدم" در حین پدید آمدن در "رحمِ خاک" با ابتدائی ترین شکل، دارای تمامی نُه ویژگیِ حیات بود (این مطلب را در "مفاوضات عبدالبهـاء" بررسی فرمائید.) و قابلیتِ اندیشیدن و حتّا پی بردن به خـدای رحمان و ایمان به او و ورود بملکوت را داشت و بنابرین حقّ اختیار و انتخاب یعنی برترین فضیلت انسانی را دارا بود. و در همه ادوارِ شکل گیری زمین از تاریخ و پیش از تاریخ میتوانست به خـدا بیاندیشد و مؤمن باشد و یا حیوانی طبیعی و بی خـدا بماند.
محبوب عالم ضمن بیان اینکه آیات و نشانهای کردگاری در همه هستیها از ذرّات تا کرات پیوسته بوده و خواهد بود و براستی اگر حجاب از هستی برافتد جز "آیه و نشانِ کردگاری" چیزی باقی نمیماند، در اشاره به آیه و اسم و نشانِ "ایمان" میفرمایند: "مؤمن که مقصود از آفرینش وجود و حیات او بوده"...از اوّل لا اوّل بوده و الی آخر لا آخر خواهد بود." و در مقامِ اندرز و نصیحت، آن "دوست حقیقی" میفرماید: "به اِسمم حجباتِ غلیظه (پرده های تاریک وهم و گمان) را بردرید و اصنامِ تقلید (بتهای دنباله روی) را به قوّتِ توحید بشکنید. و به فضای رضوانِ قدسِ رحمان (بهشت خشنودی یزدان) وارد شوید. نفس را از آلایشِ ماسِوَی اللّه (دلبستگی به غیر خـدا) مطهّر نمائید و در موطنِ امر کُبری و مقرِّ عصمت عُظمی آسایش کنید (به یقین و آرامش برسید.) به حجاب نفس، خود را محتجب مسازید. (میفرمایند ترس از که و بیم از چه؟!) چه که هر نفسی را کامل خلق نمودم تا کمالِ صُنعم مشهود آید. (بعد ها در کلمات خداوندی خواهیم دید که انسان در جوهر، مظهر همه کمالات خـداست.) پس در اینصورت هر نفسی بنفسه (هر کس بخودش و در خودش) قابل ادراکِ جمالِ سبحان بوده و خواهد بود. چه اگر قابل این مقام نباشد، تکلیف از او ساقط..." (منتخباتی ازآثار جمال ابهی’) و در قرآن، خداوند میفرماید: "ما جنّ و انس را نیافریدم، جز برای آنکه مرا پرستش کنند." (۵۱:۵۶) روشن است که پرستش پس از ایمان است. خداوند حتّا یقین و ایقان را میخواهد. میفرماید: "پروردگارت را پرستش کن تا به یقین برسی." (قرآن ۱۵:۹۹) و "مرا بپرستید که این راه راست است." (قرآن ۳۶:۶۱) و در این "روز آخر"، "روزی که پاکان به میهمانی بسوی خداوند رحمان خواهند آمد." (قرآن ۱۹:۸۵) پاکان در نماز گواهی میدهند که خـدا آنان را برای شناختن خود و عبادت خویش آفریده است. "اَشهَدُ یا اِلهی بِانّکَ خَلَقتَنی لِعِرفانِکَ وَ عِبادَتِکَ...)
دیگری آنکه اشکال و اشیاء نخست به یک صورتند و اشیاء و اشکال گوناگون از آن صورت واحد بتدریج آفریده میشوند. و هستی آرام آرام بکمال میرسد. این فرضیهء تکامل است که پیشتازان اندیشهء دانشمندانه با بهرهء اندک خود از گوهر دانش، به گمان آنکه همهء دانستنیها را دانستند، آنرا ابداع کردند.
۲- بیانی کوتاه در ظهور و پیدائیِ تدریجیِ کمالات خداوندی در هستی: گرچه تمامی هستی آئینه ایست که در آن کمال و جمالِ خداوندی متجلّی است. ولکن هر کس باندازهء ادراکش و مشروط بپاکی دل، حساسیت روحانی، خلوص نیّت میتواند جلوهء محبوب لایزالی را در اشیاء و هستیها مشاهده کند. و البتّه اگر کسی از دیدن تجلّی کردگاری در دل و وجدان خود محروم است هرگز به دیدن جمال و جلال یزدان پاک در آفاق نیست. نکتهء بسیار مهم اینست که محبوب لایزالی به "فرزند" خود یعنی"ثمرهء جهان مادّی و جزءِ اعظم هستی" در دو راهیِ "با خـدا بودن" و "بی خـدا بودن" اختیار و حقِّ انتخاب داده و این حقّ را بغایت محترم میشمارد. تا بجائی که در آفرینش هیچ چیز و هیچ توانی را قادر به محروم کردن کسی از این حقِّ انتخاب نیافریده است. نه ثروت، نه جاه و مقام، نه زیبائی و جلال و نه دانش و نه وعدهء زندگیِ ابدی...هیچیک نمیتواند انسان را از حقِّ انتخاب محروم کند. تنها منِ ماست که میتواند جوهر انسانی را از این کمالِ ذاتی محروم دارد. پس انتخاب با انسان است و این خود اوست که بامیل و اشتهاء، بندهء اسیر و ذلیل طبیعت میشود. شرف ذاتی انسان در حفظ قطعی و تمامی این حقّ و کاربرد حکیمانهء آن است. محبوب عالم میفرماید:
"ای پسر وجود! تو چراغ منی و نور من در توست. از خود روشنی بجوی و جز مرا مَطَلب. زیرا که من تو را بی نیاز آفریدم و نعمت خود را بر تو تمام کردم."
"ای پسر انسان! تو پادشاهیِ منی و پادشاهی من فنا نپذیرد. از چه از فنای خود میترسی؟ تو نور منی و نور مرا خاموشی نگیرد. چرا از خاموشیِ خود در هراسی؟ تو بهـاءِ منی و بهـاءِ من کمی نیابد..."
"ای پسر روح! تو را شریف آفریدم. ازچه خود را پست انگاری؟ برخیز و به اوجی که برای آن هستی یافتی، پرواز کن." و نیز محبوب عالم، با هدف راهنمائی، با هزار منبع نور راه را روشن میسازد تا انتخابِ درست انجام شود.
برای آنکه این "نور چشم یزدان پاک" به هدف غائی هستیَش برسد، از نخستین دمی که او قدم بر جهان خاک گذاشته در دامان طبیعت رشد خود را آغاز کرد، با وجود بی بهرگیَش از دانش، محبوب ازلی سفیری را از اقلیم روح برای تربیت او گسیل داشت و البتّه آن سفیر را جامه ای انسانی پوشاند. زیرا مربّی باید از نوع مربّا باشد تا آشنائی بهم رسد و نیز به "زبان" او یعنی در حدِّ درک او سخن گوید. و تا جائیکه مربّی آمادگی دارد از کمال و جمال محبوب به او بیاموزد. آموزش او با پرورش همراه است و همه حکمت الهی و خرد گرائی است، گرچه از دانش تجربی کم بهره و حتّا گاهی بی بهره است زیرا به "زبان قوم" است.
بررسی در آیات یزدانی در ظهورات پیشین و ظهور سفیر طلعت رحمان در این "روز" سرشت تدریجی ظهور "خورشید حقیقت" را بدرستی عیان میسازد. پیش از آغاز این بررسی یک پیش آگهی کوتاه در انواع دانسته های انسان ضروری است.
آدمی چون چیزی را ببیند در نخستین دم خیالی یا وهمی در رابطهء آن چیز با اطراف، در وجدانش نقش میبندد. در آن میاندیشد و کم کم از آن چیز نقشی بهتر میسازد و شکّی در ضمیرش پیدا میشود. در این مرحله رابطه ای مشکوک حاصل میکند. با اندیشهء بیشتر رابطه ای درست تر میسازد یعنی ظنّ یا گمانِ روشن تری بدست میاورد. و بعد با بررسی همه جانبه و کامل، رابطه را با یقین میپذیرد و این "یقین" دانش راستین او میشود. پس دانسته های انسان چهار دسته اند: وهم ها یا "اوهام"، تردید ها یا "شکیّات"، گمان ها یا "ظنون" و باور ها یا "یقینیّات". دانش راستین تمامیِ "یقینیّاتِ" ماست. آیات خداوندی اگر از دانش بگوید تنها از یقینیّات است. محبوب ازلی برای "نور چشم" خود فقط یقین میپسندد. بیاد آریم که فرمود: "پروردگارت را پرستش کن تا به یقین برسی" (قرآن ۱۵:۹۹) و آنجا که مردم آمادگی ادراک ندارند، محبوب ازلی سکوت میفرماید. چنانچه در گفتگو با رسول خویش امر میفرماید: "از تو دربارهء روح میپرسند، بگو روح از امر کردگاری است. و شما را از دانش بهره ای ناچیز است!" (قرآن ۱۷:۸۵)
محبوب عالم در این "روز آخر" و در این "رستاخیز" میفرماید:
"ای سایهء نابود! از مدارج ذلِّ وهم بگذر و به معارج عزِّ یقین اندر آ. چشم حقّ بگشا تا جمالِ مبین بینی و تَبارَکَ اللّه احسن الخالقین گوئی" - اندرز مشفقانهء "دوست حقیقی" این است. تا اسیر وهم و ظنّ هستی، بیش از سایه ای فانی نیستی. پس درکات پست وهم و ذلّت آنرا پشت سر نه و در قلّه های بلند "یقین و شرافتِ آن" مسکن گیر. تا شمس حقیقت را عیان بینی. یقین خود درجاتی دارد که بررسی آن از حدِّ این نوشتار فراتر است.
اگر با آزادی تمام از هر حبّ و بغض، در دو حرکت یا روند موازی "هستی و تکامل آن" و "ظهور تدریجی کمالات الهی" در تاریخ بنگریم و خردمندانه بیاندیشیم به این نتیجه میرسیم که این دو چون پدر و مادر رشد و تکامل "انسان" را بعهده داشته اند. "هستی و تکامل آن" پرورش این فرزند را از لحاظ جسمانی در عهده داشته و دارد. یعنی او را با محیط و آنچه در پیرامون اوست و بکار بدن او میاید هر روز آشناتر میکند و به این ترتیب به "دانش" او میافزاید. و "ظهور تدریجی کمالات الهی" او را با آنچه برتر از خاک است و دیدنی نیست ولی تنها راه عروج او به جهانهای نادیده و رسیدنش به "هدف غائی خلقتش" هست، کم کم آشنا میسازد. این آموزش و پرورش با نام "دین" پیوسته در تلاش بوده که آدمی را از اسارت آب و گل برهاند و بجهان روح و دل برساند.
از آنجا که "آنچه دیدنی است" همیشه بخش ناچیزی از "همهءهستی" است، و کار با آن آسانتر، کار "دین" بسیار مشکل بوده و هست. و از سوی دیگر "دین" باید "نادیدنیها" را در لباس "دیدنی ها" عرضه کند و صبورانه آموزش و پرورش را پی کند. و از آنجا که آدمی دارای آن گوهر کمال است که میتواند سرانجام تمامی نیروهای هستی را بشناسد و "مثل و مانند خـدا" توانا شود و طبیعت را فرمانبر خود سازد. و از آنجا که این"نورچشم خـدا" از یکسو سرشتی حیوانی دارد و از سوئی جوهری خـدائی، اگر تربیت روحانی بموازات رشد جسمانی در کار نمیبود، آدمی روزی هستی را به فساد میکشید.
این بیان از محبوب عالم پشت هر انسان خردمند را میلرزاند و به اندیشه میدارد؛ حضرتشان، شاید قرنها پیش از خطر، عالم انسان را هشیار میدهند. میفرمایند: "هنگام فنای عالم و اهل آن رسیده است!" اگر طلعت رحمان با این "ظهور کلّی واعظم جهانی" به فریاد نمیرسید، عالم به فساد میرفت. پیوسته هر "ظهورِ شمس حقیقت" بنابر حکمت یزدانی، در زمان مقدّر، و پیش از خطر، برای نجات "نور چشم" و "فرزند دردانهء" خداوند عیان و اعلام میگردد. در هیچ زمانی در تاریخ، "ظهور کمالات الهی" به اندازهء این زمان ضرورت نداشته است. چه که جهان در خطر بزرگ بوده و هست. و بنابر نبوّتِ یزدانی در آیات پیشین "اژدها برای چند لحظه آزاد گذاشته خواهد شد. اژدها همان مار قدیم است که اهریمن و شیطان نیز نامیده میشود." (آخرین کتاب از "عهد جدید" ۲۰:۳ ) تردیدی نیست که "ظهور آخرین" در "روز آخر" به پیروزی اهورمزدا بر شیطان منتهی میشود. امّا در دورهء انتقال یعنی (درهم پیچیدن بساط قدیم و گستردن بساطی جدید) شیطان در مهلت کوتاهِ خود، بشکل دو آفت همه گیر خودنمائی میکند:
- تعصّب و اوهام دینمداران و پایداری آنان برای حفظ ریاست خود- Fundamentalism
- قدرت بیش از اندازهء بی دینان و مادّه پرستان، از اشتراکیون وسرمایه داران- Materialism
و اکنون "روز آخر، "روز قیامت"، "روز حصاد"، "روز حساب"و یا "ساعة" را در مسیحیت بررسی کنیم:
نخست باید به نکته ای اشاره شود. در ترجمهء کتاب مقدّس به لاتین و یونانی، ۱۳۵۰۰ کلمه به ۶۵۰۰ تقلیل یافت و باین سبب بارها بجای دو واژه با دو معنی گونگون در عبری و عربی با یک کلمهء یونانی و لاتین جانشین شد و سوءِ تفاهم ایجاد کرد. یکی از این موارد، سببِ شد "دنیا" و "دور" با یک واژه جانشین شود. و ازینرو تا سالهای اخیر مسیحیان در انتظارِ پایان جهان بودند. آخوندها پیوسته موعدی را اعلام میکردند و پس از یأس از وقوع حادثه، موعد را به عقب میانداختند. اخیراً در برخی ترجمه ها این اشکال بر طرف شد و "روز آخر " با معنای درست در کتاب آمده است. میدانیم که مسیحیان که بیش از ده قرن از خواندن کتاب مقدّس به زبان خود محروم بودند، (دستگاه پاپ این دسترسی را قدغن کرده بود!) پس از قیامها و کشتارها و انشعابات بسیار در دین مسیح، هنوز هم برخی از مذاهب مسیحی با همان باورِ "دنیا به آخر میرسد!" دست بگریبانند.
بهرحال، چون حواریون مسیح از اشارات او به شهادتشان ناراحت و نگران بودند، مسیح با وعدهء بازگشت خود در "روز های آخر" آنان را امید میداد. چون از "ساعةِ" آن پرسیدند، فرمود: "از آن "ساعة" کسی جز "پدر" آگاه نیست" عین این پاسخ را در "قرآن" میابیم: "یَسئلونَکَ عَنِ السّاعةِ، ایّانَ مُرسیها؟ قل اِنّما عِلمُها عِندَ رَبّی لایُجَلّیها الّا لِوَقتها... – از تو میپرسند "ساعة" کی خواهد بود؟ بگو تنها خـدا میداند. و آنرا، او و تنها او در وقتش پدیدار میسازد... " (۷:۱۸۷)
مسیح آنگاه نشانه هائی از "روز آخر" بیان فرمود: "قومها و ممالک با یکدیگر بجنگ خواهند پرداخت. قحطی و زمین لرزه ها خواهد بود... مردم بچنان بلاهائی دچار خواهند شد که جهان تا بحال ندیده است و نخواهد دید... سرانجام وقتی مژدهء انجیل بگوش همه مردم جهان رسید و همه از آن با خبر شدند... و وعدهء دانیال سر رسید، "پسر انسان" خواهد آمد... اگر خـدا آن روزها را کوتاه نکند، هیچ انسانی جان سالم بدر نخواهد برد... اگر کسی گفت مسیح در فلان جاست نپذیرید. (او بنام مسیح نخواهد آمد!)... همانطور که برق از خاور میزند و در باختر دیده میشود... علائم "پسر انسان" در آسمان پیدا میشود و او در "ابر" و با بهـاء و جلال میاید... او فرشتگان خود را با صور بهمه جا گسیل خواهد داشت تا مردم را اخبار نمایند...آماده باشید چون نمیدانید خداوند شما چه روزی باز میگردد. اگر صاحب خانه میدانست که دزد در چه ساعتی میاید، بیدار میماند. (یعنی هشیار باشید!) ...در لحظه هائی که انتظار ندارید، خداوندتان خواهد آمد...پس شما بیدار بمانید و آماده باشید چون نمیدانید در چه روز و ساعتی من باز میگردم! هنگامیکه من، مسیح موعود، با جلال خود و بهـاءِ خـدا بیایم، بر تخت با شکوه خود خواهم نشست و گوسپندها را از بزها جدا خواهم کرد. گوسپندان را در راست و بزها را درچپ جای میدهم... (اقوام را بحساب خواهم کشید. و آنان در دسته های مختلف جمع خواهند بود. در قرآن این دو "اصحاب یمین و اصحاب شمال" نام دارند.) " (انجیل متّی ۲۴ و ۲۵)
این نشانه ها کم و بیش با اختلاف جزئی در هر چهار انجیل آمده است. من به این یک و آنهم کوتاه بسنده کردم. (در بیان این نبوّت بیاد آریم که زرتشت پیش بینی کرد که "کیشاه فرشته منشی از ایرانیان برخیزد. چون قدر ندانندَش راه روم بپیماید." مسلمانان از شیعه و سنّی محبوب عالم را که در خاور طلوع فرمود به باختر فرستادند و سرانجام در "ارض مقدّس" به زندان انداختند و اکنون در بیش از ۲۰۰ کشور جهان اغلب در باختر، دویستمین سالروز میلاد این فرزند ایران را جشن میگیرند.)
افزون بر این، از دیگر رساله های "عهد جدید"، تنها به یکی اشاره میکنم. در "اعمال رسولان" استیفان (نخستین شهید) با نیّت پاک یهودیان را اندرز میدهد. امّا "سران قوم یهود سخت براشفتند و خشمگین شدند. ولی استیفان پُر از روح القدس بسوی آسمان خیره شد، به دقّت نگریست و بهـاءاللّه را دید و همچنین عیسی را که در دست راست خـدا ایستاده بود." (۷:۵۵- عزیزان توجّه دارید که بهـاءاللّه و عیسی یعنی "پدر و پسر" در خدمت خـدا ایستاده اند.) جالب آنکه استیفان دقایقی پیشتر خطاب به یهودان گفت: "ای گردنکشان! و ای کسانی که در دل و گوش ختنه نشده اید! شما پیوسته از روح القدس روی گردان هستید..." و بنابرین تا انسان از گذشته و نعمتهای آن، چه جسمانی و چه روحانی نبُرَد، شایستهء عرفان مهر راستین که از افقی تازه اشراق فرموده است، نشود.
و امّا در<مکاشفهء یوحنّا> نبوّت ادامه دارد. این شاهکارِ نبوّت و پیش آگهی از ۳ "وای" به درازا سخن میدارد. "وای اوّل" ظهور دو شاهد، یا دو پیامبر را اعلام میکند و رسالت آندو با ذلّت یهود و هتک حرمت و شرافت از "سرزمین مقدّس" آغاز میشود و تا۱۲۶۰ سال ادامه دارد. (دورهء این دو، در <مکاشفه> فصل های۱۱و۱۲و۱۳ شش بار به صورتهای گوناگون تأکید میشود.) پس از این مدّت روح کردگاری در دو پیکر انسانی دمیده میشود و آن دو شریعت یزدانی را حیات جدید میبخشند. ولی خیلی زود آن دو "صدائی از آسمان خواهند شنید که به آنان میگوید: "به اینجا بالا بیائید". این "وای دوّم" است که قیام "باب اللّه"، سلطان الرّسل بهمراهی "قدّوس"است و هر دو نفس مقدّس در کمتر از شش سال به شهادت رسیدند و جان در راه محبوب عالم، "ظهور کلّی الهی" باختند. <مکاشفه> ادامه دارد: ۱۱:۱۴ "وای سوّم بزودی از راه خواهد رسید." (میدانیم که "ظهور کلّی الهی" پس از ۱۹ سال از طلوع " ستارهء صبح صادق، طلعت باب" واقع شد.)
۱۱:۱۵- "درست در همین هنگام که فرشتهء هفتم شیپور خود را به صدا در آورد، از آسمان صدای بلندی بگوش رسید که میگفت: "سلطنت جهان از آنِ خداوند ما و مسیح او شد و او تا ابد سلطان است." این بیان یاد آور آیه ای در قرآن کریم است. (۴۰:۱۶)
ماندهء آیات و نبوّات، در این فصل و چند فصل دیگر<مکاشفه> تا پایان فصل ۱۸، ضمن اشارات بوقایع آینده، از "داوریِ امّتها"، "حصاد محصول قابل"، "خشم محبوب عالم"، "مجازات بدان و شریران" و سرانجام "نبرد رحمان با شیطان" و شکست نهائی مظاهرِ شیطانی (مادّه پرستی و فساد و بیدینی) و فساد و شرارتهای آخرینِ شیطان در "مهلت کوتاه و نهائی او" سخن بسیار است. (براستی فصل ۱۵ تا ۱۹- بلایای بیشمار و هستی سوز به درازا بیان میشود. زخمهای دردناک در بدنهای گناهکاران، فرو ریختن شیشه و آتش و بمبهای بزرگ از آسمان، فساد و آلودگی آبها، حرارت کشنده، تاریکی شدید، خشک شدن رود بزرگ و کم آبی و بالاخره خرابی و فساد هوا، جانها را به لب میاورد.)
گرچه مکرّر، "بهـاءِ خـدا و برّه" را گاهی جـدا از هم و گاهی باهم، در همه صفحات <مکاشفه> در صحنه های گونگون می بینیم، ولکن در۳ فصل آخر نکات بیشمار از تاریخ دو "ظهور واپسین محبوب ازلی" و نیز از اصول و فروع آئین مقدّس بهائی و "روز یک شبان و یک رمه" و "عروسی برّه" یا "شهادت کبری- شهادت طلعت باب" و استقرار "حکومت جاودانیِ خداوندِ محبوب و مسیح او" با جزئیات فرحبخش و بهجت انگیز بیان میشود. بررسی کوتاهی در این شاهکارِ نبوّت بسیار آموزنده است و سبب اعجاب اهل خرد و اندیشمندان است.
"مکاشفه" آخرین رساله در "عهد جدید"، شهادت و گواهی عیسی’ مسیح است که ۷ کلیسا (یا ۷ امّتِ ۷شریعت را که پیش از "روز آخر" در جهان هستند،) " انذار" میکند. یوحنّا، دیداری روحانی از مسیح دارد که اوّل و آخر و آلفا و اُمِگا است. این پیکر آسمانی "قبائی تا روی پا" در بر دارد. و "سرش و موهایش چون پشم سپید و برف سفید بود. چشمانش چون دو شعلهء آتش، و پایهایش چون برنزِ در کوره گداخته و صدایش چون ندای آبهای بسیار" (بدیهی است که این پیکر از مسیحِ جوانی نرم وآرام با چشمانِ مهربان و استقامتی چند ساله و زبانی که بیش از بیست صفحه کلمات خداوندی نازل فرمود، نیست. این تصویر از "مسیح آخر زمان" است که با "بهـاءِ پدر" میاید و با قبائی از ترمهء ایرانی که تا روی پا میامد، موهائی که در ۳۶ سالگی سپید شد و تا ۷۵ سالگی چون شبق، به رنگ مشکین رنگ میشد وتا به ناف میرسید. چشمانی که هرگز کسی در آن نتوانست بنگرد و "ادوارد براون" درباره آنها نوشت: "چنان نافذ و آتشین که گوئی اسرار دل و جانِ مرا میخواند!". و پاهائی که بیش از ۵۰ سال با همه ستمها و دسیسه هایِ دو سلطان، دو قدرت جهانی و دو دسته روحانی نمایانِ شیعه و سنّی مقاومت فرمود. و صدائی که در مدّتِ ۵۰ سال، بیش از همه کتب مقدّسهء یزدانی، آیات الهی از آسمانِ وحی فرود آورد. میدانیم که "آب" کلام خداوندی است که "تشنگان" را حیات جاودان میبخشد.)
من از ۱۱ فصل نخستین "کتاب" میگذرم و به آنچه در بیان "روز آخر"، "روز حصاد" و "ظهور واپسین" است، میپردازم. "کتاب" تا آیهء ششم از فصل ۱۲ داستان اسلام و استیلای دنیا پرستان بر شریعت یزدانی را به تفصیل پیشگوئی میکند. آنگاه نبوّت ادامه میابد:
۱۲:۷- "مایکل (فرشته ای که جمال و بهـاءِ خداوندی دارد.) با فرشتگانش، نبرد با شیطان و دستیارانش را آغاز میکند و "مار بزرگ که همان شیطان است و پیوسته مردم جهان را اغوا کرده بگمراهی میکشید"، با همراهانش در هم میشکنند و از آسمان (ملکوت خداوندی یا عالمِ دین و ظهور کمالات یزدانی) طرد میشوند. (در شریعت نوین دستگاه روحانیت و دینمداری نیست!) شیطان و مظاهر او بخاک پرتاب میشود. یعنی به منشأ خود برمیگردد. (اینست "پیروزی اهورامزدا بر اهرمن یا غلبهء رحمان بر شیطان)
۱۲:۱۰- "نجات و نیرو، و نیز سلطنت خداوندی و قدرت مسیحائی اعلام میشود." در فصل ۱۳ داستان وحش به درازا بیان میشود. (شیطان و دستیارانش و بویژه آنچه در دور اسلام محمّدی میکنند.)
۱۴:۱- "برّه را دیدم که بر فراز صهیون ایستاده با ۱۴۴۰۰۰ پاکان که همه نام "پدر" را بر پیشانی داشتند." (یاران "برّه" که منسوب به "پدر" هستند، به نام او، "بهـائی" نامیده میشوند و به زیارت "مقام اعلی’" در کوه کرمل آمده اند. عدد ۱۴۴شمارهء ۹ یعنی عدد کامل را میرساند یعنی هزاران هزار. (بیاد آریم نبوّت های توراة، انجیل و قرآن را. این همه بار دیگر در ادامهء نوشتار خواهد آمد.)
آیات بعدی جشن و سرور پاکان را بیان میکند.
۱۴:۷- با صدای بلند اعلام میشود: " از خـدا بترسید و او را تجلیل کنید که ساعت داوری رسیده است..." و ۱۴:۱۲-احکام خـدا را اطاعت کنید و ایمان به مسیح را محکم سازید..." ۱۴:۱۴- و چون نگاه کردم پسر انسان را سوار بر ابر دیدم که تاجی طلا بر سر و داسی در دست دارد..." (چنین "روز آخر" "روز حساب یا داوری" و "روز حصاد یعنی برداشت محصول" است. پاکان و پرهیزکاران از هر امّت در جرگهء مؤمنان وارد شده به زندگی جاودان میرسند.)
۱۴:۲۰- "چرخشت خارج از شهر بود و خون در زمینِ گسترده ای جاری شد. باندازه ای که تا رکاب اسبها را پوشاند." ( حدیثی اسلامی را بیاد میاوریم که خون تا رکاب اسب صاحب الزّمان را خواهد گرفت!)
۱۵:۵تا ۱۵:۸- "معبد سراپردهء عهد، در آسمان (آئین یزدانی) باز شد. خشم خداوندی مردمان را احاطه کرد و بهاء خـدا و قدرت او معبد را فرا گرفت."
فصل ۱۶ تمامی مجازات شدید شریران را بیان میکند و سرانجام از ۳ روح ناپاک سخن میدارد که بدکاران را گرد آورده در آرماگدون به نبرد با یزدان توانا میاورند. در آسمان طوفان و رعد و برق رستاخیزی بپا میکند. (این "عهد محبوب عالم" است. پیمانی یکتا و بیمانند در تاریخ ادیان که "محورِ وحدتِ عالمِ انسانی است." و ۳ برادر، شکنندگان آن عهد و پیمان را بیاد میاورد که از هیچ تلاشی در ستم به "مرکزِ میثاقِ بهـاء" و متلاشی کردن جمع ثابتان بر"عهد و میثاق" کوتاهی نکردند! و این به نابودی آنان انجامید.)
فصل۱۷ از نبرد سخت دنیاپرستان و دینمدارانِ دروغین با "برّه" نکته به نکته میگوید و پیروزی "برّه" را اعلام میکند. چه که "بره" "ربّ الارباب" و "شاهِ شاهان" است. (بیاد آریم که دو عنوان طلعتِ باب، ربِّ اعلی و سلطان الرّسل است.)
فصل ۱۸تمامی، داستانِ نابودی "بابل" (مظهر مدنیّت مُفرَطهء مادّی و دینمداری ریاکارانه) است و نشانها و تظاهرات بی خـدائی. و درعین حال "غم و افسوس و رنج و عذابِ شريران " را یاد میکند. شریرانی كه خون همه پیامبران و مقدّسان و آنانکه در روی زمین کشته شدند، بر گردن آنهاست." (یاد آریم داستان کوتاهِ "باغبانهای ظالم" را در"انجیل"و "گُرگانِ در لباس چوپان" را در "کلماتِ مکنونهء پارسی)
فصل ۱۹با هله لویا و تجلیل و تسبیح خـدا آغاز آغاز میشود. ۲۴ نفر از "مقدّسان" در خدمت و پرستش خـدا قیام میکنند. (این ۲۴ نفر ۱۹ نفر حروف حی و طلعت باب و ۵ نفر از حواریون بهـاءاللّه هستند.) خداوند بر تخت سلطنت می نشیند و فرمافرمائی کردگار جهانیان با رعد و برق به همگان اعلام میشود. (آیا این اِعلامِ سایبری، در وسائط ارتباطی امروز و فردا نیست؟) در ضمن تهیهء بزرگداشتِ عروسیِ "برّه" و شادی آدمیان ادامه دارد. و آموزش انسانها در اینکه "بنابر نبوّت عیسی’ مسیح و گواهی او" باید تنها خـدای یکتا و بی ههمتا را پرستش نمایند، تأکید میگردد. آسمان باز میشود و سواری بر اسب سپید برای داوری میاید. او "چشمانی چون دوشعلهء آتش" دارد و "نامی تازه" که کسی نمیداند. و برسر خود تاجهای فراوان دارد. او کلام خـداست و زبانش شمشیری برنده است که به نیابت از خداوند توانا، سلاطین و قدرتمندان را به عدالت میخواند و به شدّت توبیخ و تنبیه میفرماید. او شاه شاهان و ربّ الارباب است و شمشیر او زبان اوست." (عزیزان باید در تاریخ در بارهء چشمان و نگاه بهـاءالله مرور کنند. از پیش آمد که هرگز کسی را یارای نظر در چشمان آن محبوب عالم نبود. نگاهشان از پشت دیوار تن اسرارِ آدمیان را میدید. و نیز باید الواح جمالِقِدَم خطاب به شاهان زمان و رُؤسای ادیان، ازجمله "پاپ پی نهم" را مطالعه کنند تا به حقیقتِ این نبوّات پی برند.)
فصل ۲۰ از داوری محبوب عالم و شکست نهائی "شیطان" و رهائی جاودانهء آدمیان از نیرنگ و فسون دو رویان سخن دارد.
و امّا فصل ۲۱- "و سپس آسمان و زمین تازه ای را دیدم، چون آن آسمان و زمین پیشین ناپدید شده بود. و از دریا هم دیگر خبری نبود.۲-و من"یوحنّا" شهر مقدّس اورشلیم را دیدم که از آسمان از جانب خـدا پائین میامد. چه منظرهء باشکوهی بود! شهر چون عروسی بود که خود را برای دیدار داماد آماده کرده باشد!" (آسمان، ظهور خداوندی و شریعت یزدانی است. زمین، باغِ ادراکِ مردمان است. و "شهر اورشلیم" کتاب جـدید یزدانی است. دریا، کلمات پاک الهی است که از شدّت اضافات و تعبیرات دینمداران، دیگر بکار نمی آمد. بیانِ محبوب عالم را یاد آریم: "سرانجام بساط دنیا و آنچه را در آن است درهم پیچیم و بساطی دیگر بگسترانیم.")
۳- "از تخت صدائی بلند شنیدم که میگفت: خوب نگاه کن ! سراپردهء خـدا ازین پس در میان انسانها خواهد بود... او با آنها زندگی خواهد کرد و ایشان مردمان خـدا خواهند بود...
۴- "تمامی آنچه از جهانِ پیشین بود از میان رفت." ("باغباهای ظالم" و فساد و دوروئی از بین رفته، کلام یزدانی با همهء مردمان خواهد بود و در نتیجه عدالت اجتماعی برقرار خواهد شد.)
۵- آنگاه او که بر تخت نشسته بود فرمود: "ببین! الآن همه چیز را نو میسازم..." (عزیزان! در اطراف خود بنگریم، همه چیز؛ از وسائل خانه، ابزار کار، آموزش و پرورش، دستگاههای ارتباطی، وسائط نقلیه و سفر و و و... همه نو شده. پس محبوب عالم در میان ماست!)
۶ تا ۸- مسیح موعود میفرماید من الف و یاء و اوّل و آخرم. من به هرکه تشنه باشد، آب حیات به رایگان خواهم داد تا بنوشد. هرکه قابل است از همه نعمتها بهره مند خواهد شد. من خـدای او خواهم بود و او فرزند من. ناشایستگان به "مرگ دوّم" خواهند مرد. (بیان محبوب عالم را بیاد آریم: "آنکه پنهان بود آمده و خوب آمده. بر یکدستش آب زندگانی و بر دست دیگر فرمان آزادی. بگذارید و بگیرید! بگذارید آنچه در جهان دیده میشود و بگیرید آنچه را که دست بخشش میبخشد."و نیز "... دست بخشش یزدانی آب زندگانی میدهد. بشتابید و بنوشید. هرکه "امروز" زنده شد، هرگز نمیرد. و هرکه "امروز" مُرد، هرگز زندگی نیابد...")
۹ تا ۱۱- فرشته ای بمن گفت: "حال، عروسِ "برّه" را بتو نشان میدهم..."آن شهر بزرگ، اورشلیم مقدّس را که از آسمان فرود میاید، بمن نشان داد. شهر، بهـاءِ خـدا را داشت و از بهترین سنگهای جواهر و کریستال بود." (پس "عروس برّه" "کتاب اقدس" است. و اکنون محبوب عالم را در "ارض اقدس" در حال نزول آیات یزدانی بیاد آریم.)
آیات بعدی تا پایان آیهء ۲۱ با ذکر جزئیات، زیبائیهای "شهر جدید" را بیان میکند.
و ضمناً آیهء ۱۲ و ۱۹ به دو عبارت گوناگون اشاره به "دوازده اصل "مبارک در آئین نوین یزدانی است. و یا به باز بودن "شهر" بهمه مردمان از هر امّت و قبیه، و از هر سوی جهان اشاره دارد.)
۲۲- یوحنّا میگوید: من، معبد و معبد داری در شهر ندیدم. زیرا خداوند توانا و "برّه" معبد شهرند!
۲۳- و شهر از ماه و آفتاب بی نیاز است. زیرا "بهـاءاللّه" آنرا روشن میسازد و "برّه" نور آن است.
۲۴- ملّتهای نجات یافته در آن شهر روشن قدم میزنند و شاهان جلال و جمال آنرا میستایند و تجلیل میکنند.
۲۵- و دروازه های شهر هرگز بسته نخواهد شد زیرا دیگر شبی نخواهد بود.
۲۶- همه ملّتها جلال شهر را خواهند افزود.
۲۷- و شهر از هر آلودگی پاک خواهد ماند. از هر سخن و از دروغ و ریا در آن راه نیست. بلکه آنچه در "کتاب برّه" است.
آیات۲۲تا۲۷- هم معانی روحانی دارد و هم معانی ظاهری. دانش و صنعت و هنر "مرکز جهانی بهـائی" را روز و شب غرق انوار ساخته و این درست تحقّقِ نبوتِ مرکز میثاق بهـاءاللّه است که ۱۱۸ سال پیش در اشاره به کوه پوشیده ازسنگ و خاک کرمل، فرمود: این باغ و کوه الهی بزودی از پائین تا قلّه، غرق نور خواهد شد، "نورٌ علی نور" (عزیزان! در این مورد کتاب "روز موعود فرا رسید" صادر از خامهء توانای ولی امراللّه را با اشتیاق بخوانید و غرق سرور و شادی گردید.)
و امّا در قلمرو روح و روحانیّت، در شریعت نوین یزدانی دینمداری نیست. هر انسان مستقیماً با خـدا رابطه دارد. هیچ فردی دارای قدرت خاص نیست. کلام خـدا در دژ محکم و غیر قابل نفوذی بنام "عهد و میثاق بی نظیر و یکتای بهـاءاللّه" از هر تعبیر و تفسیر محفوظ و مصون است و از هر آلودگی برکنار. یک "مؤسّسهء جهانی انتخابی" بنام "بیت العدل جهانی" یا "بیت العدل اعظم عمومی" همهء امور اداری را بعهده دارد. این هیأت اساسش در آیات یزدانی بناشده است. خـداوند حافظ و نگهبان و رهنمای دائمی آن است. (عزیزان را به مطالعه و اندیشیدن در کتاب "الواح وصایای مرکز میثاق" و رسالهء "دوربهـائی" اثر خامهء ولی امر بهـائی سفارش میکنم.) عزیزانم! این "روز بزرگ" روزی است که شب نخواهد داشت! محبوب عالم چنین وعده فرموده است و صدها حجّت در "آفرینش" و نیز صدها برهان در "ظهوریزدانی" بر این حقیقت گواه است. این بررسی را به آینده میگذاریم.
فصل ۲۲- فصل نهائی از <مکاشفه> را مطالعه میکنیم:
۱- و او"فرشتهء یزدان" رودی از "آب زندگانی" به من نشان داد، صاف و روشن چون بلور که از "تخت خداوند" و "تخت برّه" جاری بود. (در آئین نوین یزدانی، بسیاری از کلمات و اوامر "باب" به ارادهء محبوب عالم در" اورشلیم تازه- کتاب اقدس" تأئید شده است. و زیر نظر بیت العدل اعظم از هر تعبیر و تفسیر برکنار است.)
۲- در هر طرف خیابان "درخت حیاتی" بود که۱۲ نوع میوه میاورد و برگهای آن شفای عالمیان است.
۳- "شهر" از "لعن و طعن" پاک است. و خداوند محبوب و "برّه" در آن مکان دارند. و بندگانشان در خدمت آنانند. (بیان محبوب عالم را در "کتابُ عهدی - کتابِ عهد و پیمانِ من" بیاد آریم: "از لعن و طعن و مایَتَکَدَّرُ بِهِ الانسان (آنچه آدمی را آزرده سازد) اجتناب کنید."
۴- آنان جمال او را خواهند دید و نام او بر پیشانی آنان خواهد بود. (البتّه تنها پاکان و مخلصان شایستهء آنند که جمال حقّ را ببینند!)
۵- و دیگر شب نخواهد بود و نیازی به شمع و حتّا خورشید نیست، زیرا خداوند نور آنان خواهد بود. و سلطنت آن خدمتکاران تا ابد الاباد جاودان خواهد ماند.
تا آخر فصل اندرزهای حکیمانه: پرستش، تنها ازآنِ محبوب ازلی است، کتاب ممهور نیست چون وعده نزدیک است، خداوند آلفا و اُمگا و ابتدا و انتهاست، تشنگان بیایند و آب حیات بنوشند. و بیش از یکبار ذکر اینکه "حضرت روح" به زودی خواهد آمد.
در کلمات مسیح ازنشانهای بسیار سخن آمده که در آن میان، ۴ نشان بزرگ را پیش از باز گشت "او" یا "دیگری" در "روز واپسین" بیاد داریم: ۱- انجیل باید بهمه امّتها برسد، (این نشان در پایان ۱۸۴۳ کامل شد. ۲- ملّتها باید با هم به جنگ پردازند، این در قرون ۱۸ و ۱۹ با صدها نبرد آغاز شد و در قرن بیستم با بسیاری جنگها و دو جنگ جهانی، عالم انسان را به هشیاری خواند. امید است که کافی باشد! ۳- علائم ظهور در آسمان (" آسمان ظاهری" و "جهانِ دین و انسان") پدیدار میشود. - کتب بسیار در بررسی این نشان تألیف شده است. (عزیزان به فضای مجازی رجوع فرمایند.) ۴- مظهرِ ظهورِ جهانی "سوار بر ابر" (در پیکر انسانی – در پس پرده های انتظارات نادرست و...) بر"عرش ظهور" می نشیند، و آنگاه "همه چیز را نو میکند. (این همانست که مسیح در مقام توبیخ و تنبیه فرمود: ای دو رویان چگونه است که نشانهای "روز" را می بینید و "روز" را انکار میکنید! عزیزان! اطراف خود را بنگرید! هرچیز که می بینید، ۱۷۰ سال پیش وجود نداشت! )
در این مقطع، خلاصه ای از <مکاشفه>، "شاهکارِ نبوّت" بسیار بجاست. "خلاصه" را، با آیاتی کوتاه از "آئین نوین الهی" دربارهء سلطنت یزدانی تمام میکنم. و در بخش ۳ گلگشتی در "قرآن"، در ذکر "روز"، تقدیم عزیزان خواهد شد. ان شاءاللّه!
کوتاه سخن آنکه در<مکاشفه> در مقام نخست، از قلمرو روح و "عالم امر" یا "ملکوت ظهور کمالات یزدانی" گفتگوست. کتاب از ۳ ظهور پی در پی یزدان پاک بنام "وای" یاد میکند ("وای" از این نظر که مردم از "هر چیز نو" در هراس و وحشت میفتند! در فصل ۹ آیات ۶ و ۷ میگوید آن روز "مردم مرگ را میجویند و نمیابند".) و زمانها و نشانه ها را بیاد انسانها میاورد. تمرکز کتاب به "روز واپسین" "روزحصاد" و "روز داوری" است که روز طلوع "دو اختر تابان" یا "دو نفس مقدّس"، سفیران یزدان پاک و منجیان نوع انسان است. و ایندو را بیش از ۱۹ بار باهم و همراه یاد میکند. بیش از ۱۳ بار مردم را هشدار میدهد و روشن میسازد که هر که گوش دارد و (بر امیال و هوسها و اوهام ) فائق آید، به زیارت محبوب رسیده "حیات جاودان" خواهد یافت. عمرِ "دور اسلام" را، ضمن چگونگی تسلّط شیطان بر اسلام محمّدی، ۶ بار ذکر میکند. بروشنی میفرماید که "ظهور فیض یزدانی" چون "آمدن دزد در شب" است، (هم در انجیل و هم در <مکاشفه۳:۳>) باید بیدار و هشیار بود! وگرچه همه مردم جهان از آن آگاه خواهند شد. (چه که "روز" روز داوریِ همگانی، مجازاتهای دردآور و سرانجام، پیروزی "رحمان بر شیطان" و...است. و "بر باد رفتن همه مظاهر شیطانی. و طلوع "سلطان خرد"، "آفتاب دانش و دریای بینش"، و از نتایج آن "پر شدن جهان از بهـاءِ یزدانی". مظهر ظهور واپسین با "نام نو" میاید واین نام نو "در همه جهان و برای همه مردمان یکی است". و بر آئین یزدانی و بر مؤمنان هم اطلاق میشود. (بهـاءاللّه – آئین بهائی و افراد بهـائی) اکنون، تشنگان بیایند و از آب حیات نوشیده به زندگانی جاودانی رسند. عالم عالم دیگر شود و صلح جهانی برای همیشه برقرار گردد. (در کتاب "عهد محبوب عالم" میخوانیم: "نزاع و جدال را نهی فرمود، نَهیاً عظیماً فِی الکتاب! هذا امرُاللّه فی هذا الظّهور الاعظم و عَصَمَهُ مِن حُکمِ المَحو و زَیَّنَهُ بِطِراز الاِثبات. انّهُ هوَالعَلیم ُالحکیم – نهی عظیمی از یزدان پاک که از محو حفظش فرمود و برای همیشه برقرارش میدارد.- این ظهور اعظم با هزاران هزار پاکان و مقدّسان، عاشقان جمال یزدان در جهان استقرار یافته موجودیت میابد. (این مفهوم ۱۴۴۰۰۰پاکان در این ظهور اعظم است. حال آنکه تاریخ گواه است که هریک از پیامبران پیشین در زمان حیات، معدودی مؤمنان مخلص داشتند.)
عزیزان! در کتاب مقدّس "توراة و انجیل" بیش از ۱۸۵۰ پیشگوئی هست که همه در ظهور "باب" و "بهـاءاللّه" تحقّق یافت. براستی هر ذرّه در جهان هستی به این "روز" و این دو ظهور گواه است. یکی از نبوّات که در همه آیات الهی به عبارات گوناگون تکرار میشود اینست که در "روز واپسین" همه اسرار آشکار خواهد شد. همه چیز از تاریکی به روشنی خواهد آمد. نهانها پدیدار خواهد شد. زمین اسرار خود را عیان خواهد کرد. و آنچه در پیکرها پنهان است ادراک خواهد شد. بررسی این پدیده در کتابها نمیگنجد. افزون بر آن، معانی کتب آسمانی و رموز سمبولیک (مثالی) همه عیان شده زیرا محبوب عالم "مهر" از کتب آسمانی برداشتند.
مسیح دعا فرمود: "ای پدر آسمانی! نام تو مبارک باد. ملکوت تو بیاید. ارادهء تو در زمین اجرا گردد، آنچنان که در آسمانها!"
و اصول این ملکوت در "کتاب اقدس" تدوین شد و پاکان و جانفشانانِ راه آزادی انسان، در همه جهان در کار تکوین این حکومت جهانی هستند. کتاب تدوین طرح و نقشه را اهدا میفرماید و عاشقان جانباز "قصر مشید ذروهء علیا" را بنا میکنند.
آری عزیزان! مژدهء سلطنت خداوندی یعنی حکومت مردمی بر پایهء عشق و عدل و فیض ربّانی در تمام کتب مقدّسه و حتّا در رؤیاهای طلائی در ادبیات و فلسفه، بارها آمده است. قرآن نیز این بشارت را، چنین اعلام میکند: "لِمَنِ الملکُ الیومَ؟ لِلّهِ الواحدِ المختار." بصورت پرسش میفرماید: "آنروز سلطنت از آنِ کیست،" در پاسخ این آیه فرود میاید: "از آنِ کردگار یکتا و اختیار دار." (قرآن ۴۰:۱۶)
اکنون، بگوش جان بیان حضرت بهاءاللّه را بشنویم: "قلمُ الامر یَقولُ المُلکُ یَومَئِذٍللّه – لِسانُ القدرةِ یَقولُ السّلطنةُ یَومئذٍ لِلّه – وَرقاءُ العَماء عَلی’غُصنِ البَقاء تَغنُّ العظمةُ لِلهِ الواحِدِ الجَبّار...دیکُ العَرشِ فی اَجمَةِ القُدس یَدلَعُ بِاَنّ الغَلَبَةَ یَومئذٍ لِلّه الفِردِ المُقتدرِ القَهّار..." <منتخباتی از آثار حضرت بهاءاللّه نمره ۱۵>
میفرمایند: "قلم امر ندا میکند: امروز پادشاهی از آنِ خداست – لسان قدرت اعلام میدارد: سلطنت امروز از آنِ خداست – ورقاءِ عماء بر شاخسار بقاء میسراید: بزرگی از آنِ خداوند یکتا و صاحب جبروت است – خروس عرشی در بیشهء پاک قدسی میخواند: امروز غلبه از آنِ خداوند بی همتا و توانا و قهّار است..."
و رنّهء ملکوتی ایشان را در "لوح کرمل" دربارهء این ظهور اعظم به خاطر آریم: "قَد اَتَی المَکنون بِسُلطانٍ غَلَبَ العالم و بِنورٍ ساطعٍ بِه اَشرَقَتِ الارضُ وَ مَن عَلَیها...الظهورُ الّذی بِهِ انجَذَبَ فؤادُ الطّور و نادَتِ السّدرةُ الملکُ وَالملکوت لِلّهِ ربِّ الارباب." میفرمایند: "آو که نهان بود با غلبه و قدرتی آمد که بر جهان چیره گشت و با نوری که بآن زمین و آنچه بران است روشن شد... این ظهوری است که قلب طور را منجذب نمود و سدره [شجرِ ظهوراللّه] ندا میزند که مُلک و ملکوت [سلطنت پیدا و ناپیدا] از آنِ خداوند، ربّ الارباب است."
به ارادهء الهی، جمالِ قِدَم (در انجیل- بهاءِ خـدا) و مُبشّر او حضرت باب (در انجیل- برّهء خدا) برای "همیشه" سلطنت خواهند کرد و حکومت آنان بر بنای عشق و عدل و لطف خداوندی، حکومتی مردمی است که در سایهء آن، تمامی مردم جهان زیر انوار فیض بخش آن، به سلامت، سعادت و صلح و کامرانی به بلوغ و کمال جسمانی و روحانی خواهند رسید.
خوانندهء گرام! در این برهه از زمان، باهم، بیاندیشیم که اگر مسیحیان در طلوع شمس محمّدی با خلوص و بیطرفی از او راهنمائی میخواستند و بمعانی راستین کلمات مسیح آگاه میشدند، تاریخ انسان چه شکل میگرفت؟
آیا جای ننگ ۲۰۴ سال جنگهای صلیبی در سرگذشت انسان، خالی میبود؟ و آیا ۱۴۰۰سال کراهت و دشمنی بین مسلمان و مسیحی، جای خود را در دلهای آدمیان به نیروی سازنده و وحدت بخش نمیداد؟... از صدها و هزاران پرسش، من به این دو بسنده میکنم.
انسانِ امروز اگر از تاریخ درس بگیرد، شاید بامدادِ روزِ سعادت و سلامت روح و تن آدمیان زودتر و آسان تر بدمد و "جشن اعظم" آغاز گردد.