«هنگامی که لوح ملّاح القدس با صدای بلند تلاوت شد، اقیانوسهای غم و اندوه در قلب شنوندگان موج میزد.... برای همه روشن بود که فصل بغداد رو به اتمام بود و فصل جدیدی به جای آن در حال گشوده شدن. پس از تلاوت این لوح، حضرت بهاءالله دستور دادند چادرها باید جمع شوند و تمام همراهان ایشان باید به شهر برگردند. وقتی داشتند چادرها را جمع می کردند، حضرت بهاءالله فرمودند ’اين سراپردهها چون بساط فريبندۀ عالم امکان است همين قدر که گسترده شد بايد منتظر انقضاء و انطواء آن بود‘ شنوندگان از این سخنان فهمیدند که این چادرها دیگر هرگز در آن مکان برپا نخواهند شد.»
حضرت عبدالبهاء مرکز عهد جمال ابهی’ چنین سفارش میفرمایند:
"لوح ملاّح القدس را بخوانید تا بحقیقت پی برید و ملاحظه نمائید که جمال مبارک وقایع آتیه را از پیش بتمامه خبر داده اند. اِنّ فی ذلکَ لَعبرةٌ لِلمُتَبَصّرین و مَوهبةٌ لِلمُخلَصین"
اصل این لوح به زبان عربی است که در ادامه برگردان آن به زبان فارسی توسط دکتر پرویز روحانی تقدیم حضور میگردد.
ای ناخدای قدس! سفینهء زندگی پاینده را بین ساکنان ملکوت آمادهء حرکت کن؛ آنرا بنام بدیع وفرخندهء خداوندی، بر دریای ازلیِ آفرینش افکن؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
آنگاه پیکرهای روح را بنام پروردگار والا و اعلی’، برآن سوار کن؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
پس لنگر از سفینه برگیر تا بر دریای عظمت بحرکت آید و تا ساکنان آن به منازل قرب خداوندی در بهشت جاودانی برسند؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و چون آنانرا به کرانه های پاکی و پیراستگی، ساحل دریای سرخ رساندی،
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
در آن جایگاه الطف پنهان، آنان را از سفینه بیرون کن؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
اینست آن مقامیکه دران خداوند به آتش جمال خویش، در شجر بقاء تجلّی فرمود؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
مقامیکه موسای عزّت با لشگریان جاودانه، به طواف است؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
مقامیکه دست نورانی خداوندی از رداء بزرگی و کرامت بدر آمد؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
این مقامی است که دران سفینهء امر هرگز بجنبش نیاید، گرچه همهء نامها بر آن خوانده شود؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
حال ای ناخدای قدس! ساکنان سفینه را بآنچه در پسِ پرده های اسرار بتو آموختیم، آموزش ده؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
باشد که آنان در ارض مقدّس و سپید نورانی، در دام درنگ نیفتند! [ آنی درنگ نشاید.]
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
بلکه، ببالهای روح به مقامی در جهان هستی برپرند که از هر ذکری مقدّس و پیراسته است؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و شایدچون پرندگان فردوس، در جبروت دیدار در هواء قرب بپرواز آیند؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و به اسرار نهفته در دریاهای نور آگاهی یابند؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
آنان از از مراتب تحدید و محدودیت گذشتند و به وادی یکتائی و بیهمتائی، مرکز هدایت ربّانی رسیدند؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
ولکن، خواستند بمقامی بالا روند که خداوند خدا آنرا برتر از مرتبهء آنان قرار فرموده، از آنرو شهابی آتشین ایشان را از بزم حضور، طرد نمود؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و ندای عظمت را از پسِ سرا پرده های نادیدنی بر قاف جلال شنیدند که:
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
ای فرشتگان پاسدار! اینان را به مکانشان در جهانهای فرودین بازگردانید؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
ازیرا اینان آهنگ مقامی نمودند که بالهای حمامهء قدسی هم از پرواز به آن ناتوان است!
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و حتّا، در آنمقام سفینه های گمان از حرکت میمانند، و دلهای خردمندان راهم جنبش و حیات نیست!
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
دران هنگام حوریّهء روح سر از غرفهء اعلایش برون آورده، نگریست؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و با حرکت ابرو به ملأ اعلی’ اشاره كرد؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و زمین و آسمان را در نور روی خویش غرقه نمود؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و چون درخشش جمالش بر ساکنان خاک افتاد، همه پیکرها در گورهای نیستی باهتزاز آمدند؛ و با لحنی بدیع که ازقدیم الایّام، هرگز گوشی نشنیده، ندا برآورده؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
اعلام فرمود: سوگند بخداوند! آنکس که نسیمهای عطر آگین محبّت این غلام عراقی بهیّ ابهی’ در دلش نیست؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
هرگز نتواند که به بلندیهای آسمان عزّت وقلل جلال رسد؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و آنگاه یکی از کنیزان مینوی رخسارِ خود را به خود خواند؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و او را امر کردکه " از غرفات جاودانگی به پیکر خورشید، در فضا فرود آی؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و بآنچه اینان در نهانهای دل خویش پنهان داشته اند، توجّه نما!
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و اگر در آنها عطر خوش پیراهن یوسف بقاء را، که از ستم ناکسان در پس پرده های نور نهان گشته، استشمام نمودی؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
فریاد برآر تا همه ساکنان غرفات فردوس که مظاهر بی نیازی هستند، بشنوند و بدانند؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و همگان از غرفات جاودانگی فرود آمده به اهتزاز آیند؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و دستها و پایهای آینان را که در رفارف وفا مانده اند، ببوسند؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
شاید که بویهای خوش محبوب را از قمیص اینان برکشند؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
در این هنگام چهرهء حوریّهء مقرّب از فراز غرفات آسمانی، چون شعاع طلعت غلام از افق پیکر قدس جسمانی، اشراق نمود؛ پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و چنان درخشید که از تابشش آسمانها و آنچه درانست روشن شد؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
آنگاه در فضا باهتزاز آمد وهمه مظاهر تقدّس و بزرگی را بعطر خود معطّر نمود؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و چون به مقام خود رسید، بتمام قامت در قطب آفرینش قیام فرمود؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و میان آنان، نَفَسی ژرف برکشید که با آن زمان متوقّف شد. نه آغازی بود و نه پایانی؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
در آنان، آنچه را آرزو داشت، نیافت! و این براستی از شگفتیهای روزگار است!
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
سپس بنالید و بزارید و صیحه زد. و بمقام یاقوتی خویش در قاف آفرینش باز گشت؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و بزبان حال، در ژرفای روح و در نهان خویش بکلمه ای نجوا نمود؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
و در میان ملأ اعلی’ و حوریّه های بقاء ندا براورد:
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
"بخداوند سوگند! در این مدّعیان، بوی وفا نیافتم!"\
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
"و بخداوند سوگند! غلام الهی در دار غربت، در دست شریران، یکّه و تنها مانده!"
پاک و مقدّس است پروردگار ما! در بیابان حزن و اندوه!
و آنگاه، در نهانهای درون، چنان نالید که از ناله و ندبه اش اهل فردوس بخود لرزیدند و به نوحه در آمدند؛
پاک و مقدّس است پروردگار ابهی’ در قمیص سیاه غمها!
ناگاه بر خاک افتاده جان به جانان سپرد، گوئی ندای محبوب را شنیده، باقلیم بالا پرید؛ پاک و مقدّس است آنکه او را از جوهر عشق وسرشت شرم و آزرم آفرید!
پاک و مقدّس است پروردگار ابهای ما!
درین آن، حوریات فردوس از غرفات خود بیرون دویدند- حوریاتی که دیدگان اهل بهشت علیا بر جمال آنان نیفتاده است! پاک و مقدّس است پروردگار اعلای ما!
همگان بر او گرد آمدند و پیکر پاکش را بر خاک سیاه افتاده یافتند؛
پاک و مقدّس است پروردگار اعلای ما!
پس چون حال او را دیدند و حرفی از قصّهء غلام را شنیدند، سرها را عریان نمودند، جامه ها بر تن دریدندو بر چهره ها زدند؛ عیششان برهم خورد، اشک از دیدگان فشاندند و با دستها بر گونه ها کوفتند؛ و این از مصیبتهای نهانی وشگرف و ناگفتنی است!
پاک و مقدّس است پروردگار اعلای ما!
|
|