در طول 77 سال حیات عنصری، عبدالبهاء هر آن در زحمت و مشقّت، درد، رنج، و ظلم و جور بودند. و آنچه در "علوّ الوهیت" بر محبوب عالم وارد شد، عینآً، در "مرتبهء عبودیت" بر مولای حنون نازل گشت! "تا براستی جهان خاک آئینهء افلاک باشد!"
دکتر پرویز روحانی
درآغاز این نوشتار، این پیش گفتارِ کوتاه ضروری است: در این نوشته من هرچه آورده ام از قرآن و کتب الهی پیش از آن و نیز از آیات نازله در "امر نوین یزدانی" است. کمتر از خود گفته ام و یا از کتابی دیگر الهام گرفته ام. پس به یقین بدانید که همه دستور خـدا و سخن پاک یزدان است. با ارادت بخوانید و براستی باور کنید که بدرستی شما را به راه راست هدایت خواهد نمود.!
بیست و هفتمین نوشتار را با حالت زاری و دعا بدرگاه طلعت رحمان آغاز میکنم. باشد که عنایت فرماید و مرا از بررسی بیطرفانهء وقایع روز باز ندارد؛ دستخوش احساس نشوم و با ژرف اندیشی و مطالعهء نبوّات و امّا بکوتاهی، آنچه را در جهان میگذرد عنوان کنم. و گوشه ای از نقشهء عظیم یزدانی را برای این روز و این دور در آیات ربّانی نشان دهم. از کردگار بزرگ میخواهم که ناامیدی در نوشتار اثر نگذارد. چه که این روز "روز آخر" است و "روز سخت" و "روز شگفتیها".
انشاءاللّه ما همه و در رتبهء نخست من، از راه حقّ منحرف نشویم، بخردانه بیاندیشیم (قرآن 23:80و نیز آیاتی درهمه کتب یزدانی) در هر آن متذکّر باشیم (قرآن 23:85ونیز دیگر کتب یزدانی) و با بینائی همه چیز را بنگریم. (قرآن 23:27ونیز دیگر کتب یزدانی) مبادا از قلمِ کردگاری در ردیف کران و گنگان و کوران و مردگان درائیم. (قرآن 2:18- 2:171- 6:39-6:122- ( میدانیم که زندگی راستین زندگی ایمانی است. از خـدای یکتا، محبوب بی همتا یاری میجوئیم که ما را در راه راست همراه و یار و یاور باشد تا به زندگی راستین فائز شویم.
از 1900 تا 1909 دکتر یونس افروخته به عنوان کاتب، طبیب، مترجم و دلباخته ای یکتا سر و جان در خدمت مولای حنون داشتند و کتابی کم نظیر بنام "خاطرات نُه ساله" برای آیندگان بیادگار نهادند که بیش از هر اثر دیگر ما را در جریان زندگی روزمرّهء مولای حنون قرار میدهد. (مطالعهء این "خاطرات" را در غایت فروتنی به همه عزیزان توصیه میکنم.)
در این رابطه بر خود واجب میدانم که دو داستان تاریخی را که به امانت بمن سپرده شده، ثبت تاریخ کنم.
در سال1329 شمسی که به دانشگاه طهران راه یافتم و سالهای بعد با دوستان بهائی گهگاه از دکتر حشمت اللّه فرهومند صحبت میشد. او پس از فراغت از تحصیل در میدان حسن آباد در همسایگی برادرش منوچهر که پزشک بود مطبّ داشت. دو برادر در اجابت ندای ولیِّ مقدّس امراللّه در سال 1950میلادی، برای مهاجرت به آفریقای جنوبی آماده شدند. برادر که در دانشگاه بیروت و پاریس آموزش دیده بود بزودی سامان یافت. امّا حشمت اللّه پس از کوشش بسیار و آزمایش چند کشور در آفریقای جنوبی، بسوی شمال آمده در آسمارا شهری زیبا با بسیاری ساکنان اروپائی مستقرّ شد. در 1953 همسر و دو فرزند کوچک به ایشان ملحق شدند. جامعهء بهائی در آسمارا در سایهء هدایات و عنایات ولایت امراللّه بزودی خود کفا شد. محفل محلّی انتخاب و تشکیلات بهائی سازمان یافت. آقای فرهومند قطعه زمینی را برای مرکز جامعه (حظیرة القدس) تهیه کردند و با مهارت آگوستو روبیاتی یک مهندس ایطالیائی تازه بهائی بنا کامل شد. تدریجاً مهاجران ایرانی و اروپائی افزایش یافتند و در سال 1963 خانوادهء دکتر فرهومند به آدیس آبابا مهاجرت نمودند. این خانوادهء خدوم پس از نزدیک به سی سال خدمت عاشقانه، در 1977 به واشینگتن آمده در آمریکا مستقر شدند.
و من در 1985 بعد از سی و پنج سال افتخار زیارت دکتر حشمت اللّه فرهومند را در خانهء دوست عزیزم دکتر فرشاد فرهومند پیدا کردم. پدر بزرگوارِ فرشادِ عزیز در گفتگو از دکتر یونس خان افروخته و <خاطرات نُه ساله>، این دو داستان بسیار جالب را به امانت به من سپرد.
"دکتر افروخته دوست بسیار خوب من بود. از یونس خان پرسیدم که آیا هرچه در جوار مولای حنون حضرت عبدالبهاء دیدی در <خاطرات> نوشته ای؟ گفت دو مورد را امر فرمودند که ننویسم. از او خواستم آن دو مورد را برای من بگوید.
گفت مورد یکم - اینکه مدّت کوتاهی پس از صعود محبوب عالم جمالِ قِدَم، شیخ محمود مفتی عکّاء به دیدار غصن اعظم مولای حنون آمد و گفت سؤالی دارم. پس از رخصت، گفت حدیثی به این مضمون از پیامبر اسلام است که "در روز قیامت، خداوند در جلال کردگاری ظاهر میشود! و کسی از آدمیان او را نمیشناسد. آنگاه در قمیص بندگی آشکار میشود و همه بندگان او را میشناسند!" آیا این حدیثی درست و قدسی است؟
حضرت عبدالبهاء فرمودند "استغفر اللّه!" شیخ پرسش خود را تکرار کرد. حضرت مکرّر فرمودند "استغفر اللّه!" شیخ گفت قربان! تو خوب میدانی که پدرتان هم در برابر جسارت و سماجت من تسلیم شدند و به خروج از شهر عکّاء رضایت دادند! من پاسخ صریح میخواهم. آیا این حدیث قدسی و درست است؟ مولای حنون فرمودند که آری حدیث قدسی و صحیح است. و حضرت عبدالبهاء امر فرمودند که این مطلب در کتاب ذکر نشود.
و امّا مورد دوّم – یونس خان میگفت در بسیاری اوقات حضرت عبدالبهاء چند کار را باهم میکردند. بارها دیدم که در حضور جمعی افراد ازادیان و اجناس با زبانهای گوناگون و ضمن گفتگو با آنان به نوشتن الواح مشغول بودند. این برای من معمّائی بود. یک روز ایشان در اطاق خویش به دو نفر کاتب دو لوح یکی به فارسی و دیگری به عربی دیکته میفرمودند. من متوجّه شدم که به تناوب در این طرف یک جمله عربی دیکته میکنند و در آن طرف یک جمله فارسی! از خود پرسیدم این چگونه ممکن است. دو شخص مختلف، دو زبان گونگون، دو مورد متغایر، دو لوح به دو کشور دور از هم! داستان چیست؟
ناگهان مولای حنون در را گشوده فرمودند "یونس خان ببین. یک لحظه در اطاق نگریستم دیدم در هر طرف یک لوح بخطّ جلی در هوا آویخته. حضرت در هر سو لوح مربوطه را می بینند و به هر یک از نویسندگان جملهء مورد نظر را دیکته میفرمایند.
ایشان فرمودند که در کتاب ذکر نشود."
عزیزان این کیفیت را از قلم اعلی’ در "لوح حکمت"، در پاسخ محبوب عالم به پرسش نبیل اکبر، در<مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی’ که بعد از کتاب اقدس نازل شده> بیاد آورید.
و امّا در مورد کثرت مکاتبات مركز ميثاق، از دو لوح مبارک گواه میاورم؛
1- لوحی به افتخار ملّا احمدعلی از مجموعهء خطّی
"هوالابهی’! نی ریز جناب ملّا احمدعلی علیه بهاءاللّه الابهی’" ملاحظه نمایند. "هوالابهی’! ای ساعی در اعلاء کلمةاللّه! مراسلات آن جناب واصل و انشاءاللّه بنوبت جواب ارسال میشود. مکاتیب چون امواج بحر اعظم متتابع متوارد. اگر بیست کاتب، متواصل مرقوم نماید، جواب ممکن نه..." (<لمعات الانوار – شرح وقایع نی ریز شورانگیز> ص 545)
2- نهمین لوح به افتخار آقا علی اکبر زائر شهید قبل از شهادت. "نی ریز بواسطهء جناب آقا سیّد مهدی - جناب آقا علی اکبر علیه بهاءاللّه الابهی’" -"هواللّه! ای ثابت بر پیمان نامهء شما رسید و اشعار فصیح و بلیغ که مانند آب روان در نهایت حلاوت بود، قرائت گردید. قریحه باید ینبوع (چشمهء) علم و عرفان باشد و محامد و نعوت جمال مبارک از آن نبعان نماید. امیدوارم که تو موفّق به آن گردی. از قلّت اجوبه بر رسائل خود مرقوم فرموده بودید، تو میدانی که عبدالبهاء مستغرق چه دریاست! اوراق از آفاق مانند امواج و افواج پی در پی میرسند... از جنگ و جدال منتسبین یار و اغیار مرقوم نموده بودید، شما در کنار باشید و به نصیحت پردازید..."
(<لمعات الانوار – شرح وقایع نی ریز شورانگیز> ص 526)
عزیزان را به داستانی تاریخی از حالات عبدالبهاء میهمان میکنم. و برای درک بهتر ناچار مقدّمه ای کوتاه ضروری است. در آیات یزدانی بویژه در "امر اعظم جهانی" روشن شده است که هستی چون طوماری پیوسته در گسترش است. و بنابر حکمت الهی که از قلم اعلی’ نشئه میگیرد، آفرینش تمامی داستانش را با جزئیات کامل در این طومار به "قلم جلی" و شاید بنابر حساب و هندسهء دقیق، مرقوم و محفوظ دارد. و خداوند بزرگ انسان را چنان آفریده است که با تجربهء همراه با تفکّر و تعمّق، آن نوشته ها را میخواند و روز به روز دامنهء دانش و آگاهی را توسعه میبخشد. جالب اینکه در قرآن در "سورة الزّلزلة" اشاره ای به این مطلب آمده است. "اِذا زُلزِلَتِ الارضُ زِلزالَها. وَ اَخرَجَتِ الارضُ اَثقالَها. وَ قالَ الانسانُ مالَها؟ یَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها. بِاَنَّ ربَّکَ اوحیَ لَها... آن هنگام که زمین به زلزله در آید (زلزلة السّاعة عظیم... زلزلهء قیامت شدید است!) و سنگینی های خود را بیرون ریزد. (معدنیات و گناهکاران را... یاد آریم که محبوب عالم خطاب به نابکاران میفرمایند "زمین من از تو بیزار است! و اشیای ارض از تو در گریز!") انسان خواهد گفت چه بر سر زمین آمده است؟ آن روز زمین اخبار خود را بداستان خواهد گفت. چه که خداوند به او وحی فرموده است! سورهء 99) تردید نیست که آیات الهی معانی بسیار دارد ولی در مقامی، تمامی این داستان در آستانهء "قیامت" یعنی رستاخیز روحانی یا ظهور "شریعت نوین یزدانی" و "امر اعظم جهانی" در جهان مادّی بظهور رسید. در قرن 16 و 17 میلادی و بخصوص در آستانهء "انقلاب صنعتی"(با هزاران برابر شدن معدنیات)، پیشروان دانش معاصر بناگاه با همهء این دگرگونیها مواجه شدند. و تا حدّی به خواندن طومار هستی (گرچه در کرهء کوچک خاکی) آشنا گشتند. افسوس که آنان نخستین دو آیه و نشانهء آفریننده را که در همه ذرّات و کرات آشکار است، ندیدند! یا از آن غافل ماندند! این دو آیه یکی تجلّی یکتائی و بی همتائی محبوب ازلی در همه اجزاء آفرینش است. و دیگر هدفمندی آن و کمال آن برای رسیدن به هدف! اگر پیشروان دانش به غرور نیامده و به غفلت نیافتاده بودند، نوع انسان راه راست و کوتاه تری را به بلوغ و کمال و رهائی و آزادی در پیش میداشت.
و امّا داستانِ مورد نظر من؛ - مولای حنون عبدالبهاء در آمریکا برای بازدید یک کارخانهء برق دعوت شدند. حضرتشان پس از اتمام بازدید، از مهندس مسئول پرسشهائی فرمودند که ایشان در جواب ماندند. آنگاه مولای حنون "مثل اعلای انسانها" در کمال سهولت مسائل مشکله را حلّ و فصل فرمودند. یاران امریکائی که میدانستند مولای آنان در تمامی عمر یک کلید برق را ندیده و لمس نکرده اند، با شگفتی پرسیدند "قربان شما همه چیز را میدانید؟" ایشان پاسخ فرمودند که "آنچه را به آن توجّه کنم میدانم." در حقیقت ایشان "روابط ضروریهء بین حقایق موجودات را دیده و توضیح میفرمودند!"
آری این وجود مبارک که براستی "به مثل و مانند" آفریدگار آفریده شده، به اندازهء آفرینش بزرگ بودند. به جهان مادّی احاطه داشتند. ایشان محاط به طبیعت نبودند! در بحبوحهء بلاء و مشکلات آیندهء جهان و عالم انسانی را میدیدند و به آن میاندیشیدند و همهء جوانب را در حفظ و حمایت داشتند. و اینچنین سرنوشت "امر اعظم یزدانی"، داروی نجات بخش عالم انسان را رقم زدند. مگر نه این است که عبدالبهاء "غصنی" هستند که "بنده" است و "بر او روح دانش و حکمت" فرود آمده است!
آن زمان که خطر شدید و جدّی حیات عبدالبهاء را تهدید میکرد، هیچ چیز را به قضاء و قدر رها نکردند. (خوب میدانستند که دعا کافی نیست! تأمّل و تعمّق بی اثر است! اگر با اقدام و عمل همراه نباشد!) یاران در شرق و غرب هریک با دیدن اوضاع و شنیدن اخبار نوعی نگران بودند. میدیدند که اغصان (نابرادریهای بی وفا) به مرض "نقض عهد" از جمع اهل بهاء طرد شده اند، زندگی مولای حنون به موئی بسته و در خطر شدید است. حضرتشان فرزند ذکوری ندارند! (پسران ایشان در کودکی صعود کردند) آیندهء "امر اعظم جهانی" چه خواهد شد؟ این پرسش و بسیار پرسشهای دیگر افکار برخی از عاشقان جهان انسان و طلعت رحمان را مشغول میداشت.
مولای حنون با آگاهی کامل از آنچه در ظهورات یزدانی نبوّت شده و در آیات و احادیث پراکنده از کتب مقدّسه ذکر شده بود و نیز با تأیید روح القدس و الهام از "روح اعظم" آینده را چون حال مشاهده مینمود. و نگرانی یاران را با اطمینان تمام بر طرف میساخت. برای نمونه چند مورد را باهم بررسی میکنیم؛
در لوحی یاران را چنین اندرز میدهند: "شما نباید نظر بشخص عبدالبهاء داشته باشید. زیرا عاقبت، شما را وداع خواهد نمود. بلکه باید نظر به کلمةاللّه باشد. اگر کلمةاللّه در ارتفاع است، مسرور و مشعوف و ممنون باشید. ولو عبدالبهاء در زیر شمشیر و یا در تحت اغلال و زنجیر افتد. زیرا اهمیت در هیکل مقدّس امراللّه است نه در قالب جسمانی عبدالبهاء!"
"ای یاران با وفا! اگر حوادث مؤلمه (رنج آور)... در بقعهء مبارکه واقع گردد، البتّه صد البتّه مضطرب و پریشان مگردید! و مشوّش و محزون نشوید! زیرا آنچه واقع شود سبب علوِّ کلمةاللّه و انتشار نفحات اللّه... وَالرّوحَ وَالبَهاء علی’ مَن ثَبَتَ عَلیَ المیثاق"... بدانید خواه من در این عالم باشم، خواه نباشم، همیشه در میان شما حاضرم.؟
و اینچنین اطمینان میدهند: "اکنون در عالم وجود دست قدرت الهی اساس این نعمت کبری’ و موهبت عظمی’ را نهاده. و هرچه در کمون و بطون این عصر مقدّس مستور و مخزون است، بتدریج ظاهر و مکشوف خواهد شد. زیرا که امروز روز رشد و نموّ و بدایتِ (آغاز) اشراق و ظهور ربیع... است..."
و در آخرین لوح خطاب به احبّای عزیز "اشتوتکارت" در مورد جهان فانی میفرمایند: "ای یاران الهی! در این جهان فانی هیچ چیز دوامی ندارد. و جمیع خلق ایّامی چند حرکتی بی نتیجه مینمایند. و عاقبت بشهر خاموشان زیر طبقات تراب مقرّ میابند. نه حرکتی و نه برکتی و نه نتیجه و ثمری. ایّام زندگانی به هدر رفته! ولکن ابناء ملکوت (فرزندان عالم روح) در کشتزار حقیقت تخم میافشانند که خرمنها تشکیل نماید. و اِلیَ الابد فیض و برکت باقی ماند. حیات ابدیه یابند. و نعمت سرمدیه جویند. و از افق ملکوت مانند ستارگان درخشند!" - و به عنوان فصلُ الخِطاب این کلمات را از لوحی بافتخار یکی از یاران امریک به خاطر بسپاریم:
"اگر از این عالم جسمانی، این غصن مقطوع گردد و اوراقش بر زمین ریزد! مضطرب نگردید. اوراقش میروید. زیرا که این غصن بعد از اینکه از این عالم ناسوت مقطوع گشت، مرتفع گشته تمام جهان را فرا خواهد گرفت. شاخ و برگش باوج جلال خواهد رسید. و فواکه ببار میاورد که جمیع عالم را به روائح طیّبه اش معطّر میسازد."
و اکنون به کوتاهی در آیات الهی نازل در "ظهور یزدانی" بنگریم. کم و بیش، بیست و هشت قرن پیش اشعیای نبی در "باب 11 از کتاب خود" نبوّت میکند: "وَ یَخرُجُ قَضیبٌ مِن جِذع یِسِیَّ وَ یَنبُتُ غُصنٌ مِن اصولِهِ وَ یَحُلُّ عَلَیهِ روحُ الرّبِّ، روحُ الحِکمَةِ وَالفَهمِ، روحُ المشوُرَةِ وَالقوّةِ، روحُ المَعرفَةِ و مَخافَةِ الرّبِّ..." (از تنهء درخت یسیّ و ریشهء آن درخت، شاخه ای آشکار میگردد و روح پروردگار بر آن غصن مبارک پرتو میافکند. آن بزرگوار دارای روح حکمت، روح مشورت و قوّت، روح شناسائی خداوند و روح ترس از خداوند است.) این همه توصیف"غصن اعظم بهاء" است. و امّا در آیهء ششم از همان باب مینویسد: "فَیَسکُنُ الذِّئبُ مَعَ الخَروفِ و یَربِضُ النّمِرُ مَعَ الجَدیِ وَالعِجلِ. وَالشِبلُ والمُسَمّنُ مَعَاً. و صَبیٌّ یَسوقُها" (در دور آن غصن همایون، گرگ با برّه سکونت میکند و پلنگ با بزغاله و گوساله میخوابد. و بچّه شیر و پرواری باهم زندگی میکنند. . و طفل کوچکی زمامدار آنهاست.
خانم میس اف دریتن از احبّای غرب، ضمن عریضه ای به مولای حنون، غصن اعظم، از حضرتشان پرسش نمود "آیا آن طفل صغیر حال موجود است یا نه. و آن بزرگواری که در دورهء غصن منشعب، طفل صغیر است و بعداً زمامدار امور امر و مرجع اهل ایمان خواهد شد، آیا در عرصهء شهود مشهود گردیده است؟..." در پاسخ این خانم، لوحی از قلم مولای حنون صادر شد. میفرمایند: "هُوَاللّهُ یا اَمَةَاللّه! اِنَّ ذلکَ الطّفلَ مَولودٌ وَ مَوجودٌ. سَیَکونُ لَهُ مِن اَمرِهِ عَجَبٌ تَسمَعینَ بِهِ فِی الاستِقبالِ وَ تُشاهدینَهُ بِاَکملِ صورةٍ و اَعظَمِ مَوهبةٍ وَ اَتمِّ کَمالٍ و اَعظم قوةٍ و اشدِّ قدرةٍ. و یتلألأُ وجهُهُ تلألؤاً یَتَنَوِّرُ بِهِ الآفاقُ. فَلا تَنسی هذهِ الکیفیّةَ مادُمتِ حَیّاً لانَّ لَها آثارٌ عَلی’ مَمَرِّ الدّهورِ وَالاعصار. و علیکِ التَّحَیَّةُ والثناءُ ع ع
مولای حنون میفرمایند که آن کودک زاده شده هستی دارد. و وعده میدهند که امر او از شگفتی های جهان است. در آینده خبر او را خواهی گرفت و او را با تمام زیبائی و بزرگترین موهبت (یزدانی) و در کمالِ تامّ، و قوّت و قدرت عظیم خواهی یافت. روی او چنان تابان است که جهان از آن روشن خواهد شد. این کیفیت را تا زنده هستی فراموش مکن! آثار او در قرون و اعصار برقرار و پایدار خواهد ماند. تحیّت و درود بر تو باد!
و امّا در اسلام؛ نخستین کسی که در عرفان قد علم کرد و در این میدان نامی بزرگ است یعنی شیخ محیی الدّین عربی و نیز شیخ ابو سالم طلحه (و گروهی دیگر) ضمن اِخبار از وقایع یوم ظهور، پس از بیانی طولانی ... راجع به ظهور مبارک حضرت اعلی’ و جمال مبارک و قیام حضرت عبدالبهاء و دورهء سلطنت روحانیهء هریک از آن وجودهای مقدّسه،... راجع به دورهء حضرت ولیِّ امراللّه ارواحنا فداه، از آن بزرگوار به صبی (کودک) تعبیر کرده اند..."ثُمَّ یَحکُمُ الصَّبیُّ صاحبُ الوجهِ البَهیّ و یَجلِسُ عَلیَ السّریرِ حرفُ الشّین" وعده میدهند که "پس از آن کودکی سرپرست جامعه میشود که دارای روئی نورانی است و حرف شین بر کرسی خواهد نشست."- اشاره به نام مبارک: شوقی (برگرفته از <ایّام تسعه> "خاتمه" تألیف دانشمند بزرگ عبدالحمید اشراق خاوری)
عزیزان میدانند که پس از صعود مولای حنون، شوقی افندی بر کرسی ولایت "امر اعظم یزدانی" جالس شدند و در مدّت 36 سال سرپرستی خویش، دایرهء امر اعظم را به چهارسوی جهان گسترش دادند!
مولای حنون عبدالبهاء از پیش در لوحی "به اعزاز سه نفر احبّای ایرانی (از اهالی اسکو)... که از محضر مبارک در بارهء مرکز ولایت امر الهی بعد از هیکل مبارک ... سؤال کرده بودند... میفرمایند اِنَّ هذا لَسِرٌّ مَصونٌ فی صَدَفِ الامرِ المَحتوم، کَاللؤلؤِ المکنون و سَیَلوحُ انوارُهُ و یَظهَرُ اسرارُهُ. وَ عَلَیکُمُ التّحیّةُ وَالثّناء ع ع
دیده میشود که یاران یزدانی پیوسته در نگرانی بوده و به بعد از صعود مولای حنون فکر میکرده اند. و "غصن اعظم بهاء" به روشنی میفرمایند که ولایت امراللّه سرّی است مصون در صدف امر اعظم. ازپیش مقدّر بوده و معیّن شده است.
شوقی افندی کودکی 7-8 ساله بودند که خویشان و یاران به تبعیت از مولای محبوب ایشان را "شوقی افندی" میخواندند. و در همین سن بودند که حیات عبدالبهاء در خطر عظیم بود و هر آن ممکن بود حضرتشان مصلوب شوند یا به بیابانهای افریقا سرگون گردند. و از این رو نخستین بخش از وصیتنامهء عبدالبهاء، "الواح وصایای مبارکه" از قلم مرکز میثاق صادر شد. بسیار بجاست که در خطبهء این سند عظیم تعمّق و تفکّر کرده آن را تا حدِّ امکان تجزیه و تحلیل نمائیم.
"هُوَاللّه
حَمداً لِمَن صانَ هَیکلَ اَمرِهِ بِدِرعِ المیثاق عَن سِهامِ الشُّبُهات. وَ حَمی’ حِمی’ شَریعتِهِ السَّمحاء وَ وَقی’ مَحَجّتَهُ البَیضاء بِجُنودِ عُهودِهِ مِن هُجومِ عُصبَةٍ ناقِضَةٍ وَ ثُلّةٍ هادِمَةٍ لِلبُنیان. وَ حَرَسَ الحِصنَ الحَصین و دینَهُ المُبین بِرِجالٍ لاتَأخُذُهُم لَومَةُ لائمٍ وَ لاتُلهیهِم تِجارةٌ وَ لا عِزّةٌ وَ لا سُلطَةٌ عَن عَهدِاللّهِ وَ میثاقِهِ الثّابتِ بآیاتٍ بَیّناتٍ مِن اَثرِ القلمِ الاَعلی’ فی لَوحٍ حَفیظٍ.
وَالتّحَیّةُ وَالثّناء وَالصّلاةُ وَالبهاء عَلی’ اوّلِ غُصنٍ مُبارکٍ خَضِلٍ نَضِرٍ رَیّانٍ مِنَ السّدرةِ المقدّسةِ الرّحمانیةِ مُنشَعِبٍ مِن کِلتَیِ الشّجَرَتَینِ الربّانیتَین! وَ اَبدَعِ جَوهَرَةٍ فَریدةٍ عَصماءَ تَتَلَئلأُ مِن خِلالِ البَحرَینِ المُتَلاطِمَین.
وَ عَلی’ فُروعِ دَوحَةِ القُدس وَ اَفنانِ سِدرةِ الحقِّ الّذینَ ثَبَتوا عَلیَ المیثاق فی یَومِ التّلاقِ.
وَ عَلی’ اَیادی امرِاللّهِ الّذینَ نَشَروا نَفَحاتِ اللّهِ وَ نَطَقوا بِحُجَجِ اللّه وَ بَلَّغوا دینَ اللّه وَ رَوَّجوا شَریعةَ اللّه وَانقَطَعوا عَن غَیرِاللّه وَ زَهِدوا فِی الدّنیا وَ اَجّجوا نیرانَ مَحَبّةِ اللّهِ بَینَ الضُّلوعِ وَالاحشاءِ مِن عِبادِ اللّهِ.
وَ عَلیَ الّذینَ آمَنوا وَاطمَأنّوا وَ ثَبَتوا عَلی’ میثاقِ اللّه وَاتَّبَعوا النّورَ الّذی یَلوحُ وَ یُضیءُ مِن فَجرِ الهُدی’ مِن بَعدی! اَلا! وَ هُوَ فَرعٌ مقدّسٌ مُبارکٌ مُنشَعِبٌ مِنَ الشّجَرَتَینِ المُبارَکَتَینِ. طوبی’ لِمَنِ استَظَلَّ فی ظِلِّهِ المَمدودِ عَلیَ العالَمینَ."
میفرمایند: "بنام خـدا! سپاس کسی را که هیکل امر خود را به زرهِ میثاق از تیرهای شبهه و شکّ و تردیدها محفوظ میدارد. و محرابِ (قرق گاه) شریعت سمحایش را، و راه نورانی و روشنش را، با لشگریان پیمانهای خویش، از حملهء گروهی عهدشکن که تیشه بر ریشه میزنند، حفاظت و حراست میفرماید. و قلعهء محصور خود را، و دین مبین خویش را، با مردانی مراقبت مینماید که سرزنش بدگویان آنان را رنج نمیدهد و تجارت یا عزّت و قدرت آنان را بخود مشغول نمیدارد و ببازی نمیگیرد و از عهد و پیمان یزدانی که به آیات محکمهء نازل از قلم اعلی’ در لوح حفیظ ثبت گشته و ثابت مانده، غافل نمیگرداند!
و درود و ستایش، و صلاة و بهاء؛
بر برترین غصن مبارک سرسبز خرّم و رویا که از شجرهء مقدّس یزدانی روئیده و از تمامی دو شجرهء ربّانی منشعب است. و بر گوهر پاک و یکتائی که از میان دو دریای ژرف موّاج، تابنده و درخشان است!
و بر شاخه های سدرهء مقدّس و افنان شجرهء حقیقت که در "یوم التّلاق" (روز موعود و معهود) بر عهد رحمانی ثابت مانده اند!
و بر ایادی امراللّه، آنان که: نفحات الهی را منتشر مینمایند! پیوسته به براهین یزدانی سخن میدارند! به ابلاغ و تبلیغ دین یزدانی مشغولند! شریعة اللّه را ترویج مینمایند! از غیر خداوند آزادند! از دینا بریده اند! و دائماَ (به گفتار و کردار) در کارِ افروختن آتش محبة اللّه در دل و جان بندگان طلعت محبوب مشغولند!
و بر آنان که ایمان آورده، به یقین رسیده و بر عهد و پیمان یزدانی تابت قدم ماندند. واز نوری که پس از من از فجر هدایت خواهد درخشید و همگان را روشن خواهد داشت، پیروی میکنند! هان! آگاه باشید که او (آن نور) غصن مبارکی است که از دو شجرهء مبارک منشعب است. خوشا آنان که در سایهء جهان گیر او پناه گیرند!"
عزیزان! "الواح وصایای مبارکهء حضرت عبدالبهاء" بزرگترین سند در "نقشهء مهندسی" نظم جهان آرای محبوب عالم است. و نیز"ثمرهء لقاح قوّهء فائضهء محبوب عالم" با "قوّهء مستفیضهء مرکز میثاق بهاء" و حافظ "وحدت و یگانگی امر اعظم" و "وحدت عالم انسانی"است.
"الواح وصایای مبارکهء حضرت عبدالبهاء" مکرّر به زبانهای بسیار منتشر شده است. و برگردان انگلیسی آن را بزرگترین و تواناترین مترجم، شوقی افندی به جهان بهائی هدیه فرموده اند. من شخصاً خطبهء این سند عظیم را به زبان مرکز میثاق از ابتدای جوانی بخاطر سپردم و چون مناجاتی کامل به دفعات تلاوت میکنم. در نوشتارهای بعدی نسخهء چاپ استرالیا را بسال149بدیع مطابق 1992 میلادی توضیح خواهم داد!
خطبهء "الواح وصایای مبارکهء حضرت عبدالبهاء" نکات بیشماری را در "امر اعظم جهانی" روشن نموده تأکید مینماید؛
1- محبوب عالم زرهی بر اندام امراللّه آفریدند که تیرهای شبهات در آن اثر و نفوذ ندارد. این زره "عهد و میثاق" بی مانند اوست!
2- "عهد و میثاق" در این عصر به آیات یزدانی ثبت و ضبط است.
3- شریعت یزدانی سهل و سمحاء است. و راه خـدا راست و روشن!
4- رجالی مرد راهند که سرزنش دیگران را به هیچ گیرند و تجارت و عزّت و قدرت آنان را ببازی نگیرد.
5- تحیّت و درود و صلات و بهاء (همه مواهب یزدانی)
در مقام نخست بر برترین غصن که سرسبز، خرّم، شاداب و رویا است.
و از دو سدرهء مبارکه منشعب است.
"دُرِّ یکتا" است.
از میان دو دریا (بحر اعلی’ و بحر ابهی’) تابان و درخشنده است.
در مقام دوّم بر منسوبان و خویشان طلعت باب که همه بر "عهد و میثاق" محبوب عالم تابت قدم ماندند!
در مقام سوّم بر ایادی امراللّه که بتمامی تجسّم هفت صفت میباشند:
ناشر نفحات الهی – ناطق به براهین یزدانی – مبلّغ دین اللّه – مروّج شریعة اللّه – منقطع از غیراللّه – برکنار از دنیا و آنچه در اوست – بر افروزندهء آتش محبّت اللّه در دلها و جانهای عباداللّه
در مقام چهارم بر کسانی که ایمان آورده، ایقان حاصل کرده، بر "عهد و میثاق" ثابت مانده، و پیرو "نوری" خواهند بود که پس از عبدالبهاء از فجر هدایت خواهد درخشید. آن "نور" بر همه جهانیان گسترش خواهد یافت. خوشا آنان که در پرتو آن باشند!
در پایان، عزیزان را به سخنان مولای حنون عبدالبهاء بتاریخ 12 جولای 1912در منزل مسیس نیوتن در بروکلین مهمان میکنم؛
"عالم امکان نظیر انسان است. انسان مقام نطفه، مقام شیرخواری، اوقات نشو و نما، وقت تمیز و رشد و وقت بلوغ دارد. همینطور عالم امکان درجاتی دارد. انسان در سنِّ شیرخواری حسّاس است. و در سنِّ مُراهِق (نزدیک به بلوغ) یعنی بدایت ادراک، احساس و تمیز دارد. امّا ادراکاتش ضعیف است. ولی چون به سنِّ بلوغ میرسد، جمیع قوای معنوی و قوای صوری او در نهایت درجهء قوّت جلوه مینماید. قوّهء ادراک بدرجه ای رسد که کشف حقایق اشیاء کند.
امّا در سنِّ طفولیت و شیرخواری این ممکن نیست. این کمالات در سنِّ بلوغ جلوه مینماید نه در سنِّ طفولیت. عالم امکان نیز یک زمانی بود که شیرخوار بود. بعد مثل طفل مُراهِق شد. روز بروز نشو و نما نموده حالا بعالم رشد رسیده است.
این قرن سلطان قرون است. این عصر آئینهء جمیع اعصار است. آنچه در قرون اولی’ بوده، صُوَر جمیع در این آئینه آشکار است. و از آن گذشته، نفس این قرن کمالات خاصّه دارد. اکتشافات عظیمه دارد. صنایع بدیعه دارد. تأسیسات عجیبه دارد. علوم غریبه دارد. و از جمیع جهات در نهایت کمال جلوه نموده و خواهد نمود. یعنی فضائل قرون سابقه، صنایع قرون سابقه، خصائل قرون سابقه و اکتشافات قرون سابقه را دارد. باوجود این، فضیلت خاصّه، صنایع خاصّه و اکتشافات خاصّهء این قرن را هم دارد. که در قرون سالفه ابداً نبوده. مثلاً در قرون سالفه فنِّ معماری بوده و در این قرن بنهایت بلوغ رسیده. امّا این قوّهء برقیه نبوده، این تلگراف که به دقیقه ای با شرق و غرب مخابره کند، نبوده. این فونوغراف نبوده. این تلفون نبوده. اینها از خصائص این قرن است. در این قرن فضائل قرون قدیمه و فضائل قرون جدیده موجود. لهذا این قرن جامع قرون و ممتاز از جمیع است. و سلطان قرون است و آفتاب جمیع اعصار است.
و چون ما در این قرن هستیم، بشکرانهء این مواهب باید قیام بر اعمالی کنیم که سزاوار این قرن است! مثلاً چون انسان به بلوغ رسد باید احوال و اطواری داشته باشد که سزاوار سنِّ بلوغ است. همین طور این عالم امکان چون ترقّی کرده باین درجه رسیده که "قرن انوار" است. قرن ظهور اسرار است. قرن فضائل عالم انسانی است. قرن "روز خـدا" است! قرن "ملکوت ابهی’ است، باید ما بآنچه سزاوار این قرن است رفتار نمائیم. چه که امکان به درجهء بلوغ رسیده. و اگر تا بحال به درجهء بلوغ نرسیده، قریب به بلوغ است.
ملاحظه کنید که دایرهء عقول و دایرهء افکار چقدر اتّساع یافته. اکتشافات جدیده چقدر زیاد شده. تأسیسات عظیمه چه قدر ظهور یافته. صنایع بدیعه چه قدر جلوه نموده. علوم نافعه چه قدر انتشار یافته!
با وجود این مواهب الهیه، آیا سزاوار است که بشر در دریای مادّیات مستغرق باشد؟ در عالم طبیعت اسیر باشد؟
این قرن قرنی است که قوای معنویهء انسان جلوه نموده. کمالات روحانیهء انسان ظاهر گردیده. نورانیت عالم انسانی باهر شده. فیوضات لانهایهء الهی جلوه نموده. و چون کمالات جسمانی باعلی’ درجه رسیده، همینطور کمالات روحانی باید به اعلی’ درجه برسد. تا ظاهر و باطن انسان روشن گردد. و سعادت دنیویه و سعادت ملکوتیه هر دو حاصل شود. فضائل طبیعیه و فضائل الهیه همه ظاهر گردد. هرچند فکر انسان مرآت حقایق اشیاء است، یعنی در انسان قوّه ای هست که آن قوّه کاشف حقایق است. همینطور حقیقت انسان مرآت انوار ملکوت است. استعداد دارد که حقایق ملکوتیه در او جلوه کند. و اسرار الهیه در او ظاهر گردد. و صُوَر ملأ اعلی’ در او انطباع یابد. پس اگر هر دو جهت یعنی جهت جسمانی و جهت روحانی هر دو ترقّی نماید. آن وقت حقیقت انسانیه در نهایت جمال و کمال جلوه کند.
الحمد للّه! خداوند در این قرن هر بابی را بر ما گشوده. هر شمعی را برای ما روشن نموده. باران رحمتش جمیع را احاطه کرده. نسیم عنایتش وزیده. از هر جهت اسباب کمال از برای ما فراهم نموده. جایز نیست که ما این مواهب الهیه را هدر دهیم! این فیوضات رحمانیه را هدر دهیم! این انوار لاهوتیه را هدر دهیم!
باید بجان و دل بکوشیم تا این مواهب الهیه در حقیقت انسانیه به کمال قوّت جلوه کند. تا بشر آئینهء ملکوت ربِّ جلیل گردد. و عالم ناسوت آئینهء ملکوت شود. آنوقت سعادت دنیویه، سعادت اخرویه، مواهب الهیه، روحانیت عظیمه، نورانیت ملکوتیه از برای عالم بشر حاصل گردد.
پس بکوشید تا شکرانهء این الطاف نمائید. و این نفثات روح القدس را تلقّی نمائید. و این نورانیت را حاصل کنید. و این فضل و موهبت را شکرانه نمائید. اگر چنین همّتی نمائید، شرق و غرب عالم دست در آغوش یکدیگر نمایند. بنیان بغض و عداوت بکلّی برافتد. محبّت ملکوتی انتشار یابد. الفت روحانی حاصل گردد. وحدت عالم انسانی جلوه کند. صلح اکبر تحقّق نماید. جمیع بشر در نهایت مؤدّت با یکدیگر آمیزش نمایند. و سعادت ارض و سعادت ملکوت هر دو حاصل گردد. امیدم چنان است که کل به این مقام فائز گردید.اینست وصیّت من!"
----
نوشته شده توسط دکتر پرویز روحانی