
"بنام دوست
ای دوستان! دریای جود در امواج و آفتاب کرم در اشراق. امروز روز ستایش است نه زمان آلایش! بگو ای دوستان! روان را از آلایش دنیا پاک سازید و به ستایش دوست یکتا بپردازید. روز زبان امروز است، چه که مخصوص ثنا خلق شده. روز دیدار امروز است، چه که محبوب پدیدار گشته. به پرهای محبّت رحمان پرواز نمائید که شاید به قرب معنوی فائز گردید.
ای دوستان! از هجران محزون مباشید. روز شادی است، وقت اندوه نه. هرکه بمحبّت رحمان برخاست، از ماست. و هرکه بغیر ما مشغول، از اغیار محسوب. اینست بیان رحمان. طوبی’ لِلسّامعین.
بگو ای اهل امکان! طلعت رحمان میفرماید امروز روز گفتار نیست و هنگام انتظار نه. به بیّنات ربّانیه که از مَشرق قلم احدیّه مُشرق و ظاهر شده، رفتار نمائید و عامل شوید.
درآغاز این نوشتار، این پیش گفتارِ کوتاه ضروری است: در این نوشته من هرچه آورده ام از قرآن و آیات نازله در "شریعت نوین یزدانی" است. کمتر از خود گفته ام و یا از کتابی دیگر الهام گرفته ام. پس به یقین بدانید که همه دستور خـدا و سخن پاک یزدان است. با ارادت بخوانید و براستی باور کنید که بدرستی شما را به راه راست هدایت خواهد نمود.!
پانزدهمین نوشتار را با حالت زاری و دعا بدرگاه طلعت رحمان آغاز میکنم. باشد که عنایت فرماید و دستخوش احساس نشوم و ناامیدی در نوشتار اثر نگذارد.
انشاءاللّه ما همه و در رتبهء نخست من، از راه حقّ منحرف نشویم، بخردانه بیاندیشیم (قرآن 23:80و نیز آیاتی درهمه کتب یزدانی) در هر آن متذکّر باشیم (قرآن 23:85ونیز دیگر کتب یزدانی) و با بینائی همه چیز را بنگریم. (قرآن 23:27ونیز دیگر کتب یزدانی) مبادا از قلمِ کردگاری در ردیف کران و گنگان و کوران و مردگان درائیم. (قرآن 2:18- 2:171- 6:39-6:122- ( میدانیم که زندگی راستین زندگی ایمانی است. از خـدای یکتا، محبوب بی همتا یاری میجوئیم که ما را در راه راست همراه و یار و یاور باشد تا به زندگی راستین فائز شویم.
ای اهل دیار پروردگار! دوست یکتا بیحجاب ظاهر، و دست قدرت سبحانی از افق جَیب یزدانی باهر. تا وقت باقی است به ذکر باقی مشغول شوید و به وجه ایزدی توجّه نمائید. سبیل توجّه را به قلب قرار فرمودیم. زیرا که سبیل ظاهر ممنوع است! (در آن زمان محبوب عالم در زندان عکّا بودند و دیدار ممکن نبود!)
ای دوستان! ارض معرفت رحمان (دلها و وجدانهای انسان ها) خراب و ویران مشاهده شد. لذا زارع بالغ و حکیم حاذق فرستادیم تا اعراقِ فاسده و گیاههای لایُسمِنه را به تدابیر کامله قطع نماید و به امطارِ (بارانِ) اوامر الهیه، آن ارض را تربیت فرماید تا محلِّ انبات (رویش) نَبات طیّبه و اشجار مُثمِره شود. این است مقصود از ارسال رُسُل و انزال کُتُب.
ای دوستان! در صدد تربیت گمراهان و بیدانشان باشید که شاید نهالهای وجود انسانی بطراز ربیع (بهار) رحمانی سرسبز و خرّم شوند. بگوش پاک ندایم را بشنوید و بچشم پاک به افقِ وحیَم توجّه نمائید. بی دیده کسی که از این عطیه محروم ماند و بی بصر نفسی که مالکِ قَدَر را نشناخت!" <ادعیهء حضرت محبوب ص 313>
در پنج سال اقامت محبوب عالم در ادرنه داستانهای بسیار تاریخ ظهور "شریعت نوین یزدانی" را پر بار کرد. حوادثی دردناک، اتّفاقاتی باشکوه و شگفت آور و حکایتهائی سرنوشت ساز. عزیزان میتوانند در کتب تاریخی امر الهی و بویژه در آثار ولیِّ امراللّه شوقی افندی با بررسی تحلیلی و فلسفی وقایع آشنا شوند.
من در نوشتار پیشین به دو داستان غم انگیز پرداختم. یکی عهد شکنی رئیس بابیان و دیگری مسمومیت بهاءاللّه محبوب عالم بوسیلهء برادر کوچکترشان ازل. آنچه در محافل بیگانگان میگذشت و آنچه دشمنان سیاسی و دینی در آزار مؤمنان و دور ساختن محبوب عالم از ایران مرتکب شدند از گنجایش صد کتاب هم افزون است! حزب شیعه و سنّی هر دو بی رحمانه در پی قطع ریشهء "شجرهء لاشرقیه و لاغربیهء" یزدانی، مذبوحانه کوشیدند. و خواهیم دید که سرانجام "پدر آسمانی" را به "ارض مقدّس" راندند! و از آنجا که این وعده در بسیاری کتب مقدّسه بارها نبوّت شده بود، نفوس پاک سرشت از ادیان مختلف در سایهء عنایت محبوب ازلی در آمدند.
در بحبوحهء این بلایا، قلم اعلی’ در حرکت بود و هردم آیات خداوندی چون باران بهاری برای تربیت اشجار انسانی از آسمان فیض الهی میبارید. برای آگاهی از برخی از آثار مبارک نازل در ادرنه، به این برگردان پارسی از بیان ولیِّ امر بهائی توجِه فرمائید:
"در میان این بحران و حتّا پیش از آنکه بتمامی پدیدار شود، صدور الواح بیشمار از قلم بهاءاللّه جریان داشت و دعوت حضرتشان را با همه اثرات و ویژگیهایش اعلان مینمود. سورة الامر، لوح نقطه، لوح احمد، سورة الاصحاب، لوح سیّاح، سورة الدّم، سورة الحجّ (حاوی مراسم حجِّ بیت طلعت باب در شیراز و بیت اعظم در بغداد)، لوح الرّوح، لوح الرّضوان، لوح التُّقی’(لوح پرهیزکاری یا لوح خشیة اللّه) از آثاری است که پیش از سکونت در "خانهء عزّت آقا" نازل شد. پس از وقوع "فصل اکبر" بدون درنگ مهمترین و وزین ترین اثر مبارک در ادرنه، "سورة الملوک" عزِّ نزول یافت. (سورة الملوک پیامِ "ربّ الجنود" است یا خطاب مالک الملوک به همه پادشاهان جهان در خاور و باختر) در این اثر بزرگ حضرتشان برای نخستین بار مستقیماً همه فرمانروایان عالم را در شرق و غرب مورد خطاب قرار میدهند. امپراطور عثمانی و وزرایش، سران کشورهای مسیحی، سفیران فرانسه و ایران در "باب عالی" (دربار عثمانی)، رهبران اسلام در اسلامبول، ساکنان آن شهر، مردم ایران و فلاسفهء جهان مخاطبان این لوح مبارک میباشند. و از جمله آثار نازله در ادرنه "کتاب بدیع" است که از زبان یکی از مؤمنان، در ردِّ اوهام و ایرادات میرزا مهدی رشتی بر "ایقان مبارک" نازل گشت...، و "مناجاتهای روزه"...، لوح خطاب به ناپلئون سوم برای آزمایش او در حقیقتِ ادّعایش!...، لوحی بلند (به حجم یک رساله به نام لوح سلطان) خطاب به ناصرالدِین شاه در توضیح اهداف، مقاصد و اصول امرِ آن محبوب و دلایل و براهین مأموریت آن حضرت - و بالاخره لوح رئیس... برخی از الواح و آثار بیشمار نازل در ادرنه میباشند...." < برگردان فارسی از بعضی عبارات در God Passes By pp171-2>
در این نوشتار، من به بررسی بزرگترین اعلان و ابلاغ امراللّه در تاریخ روحانی انسان میپردازم. و اشاره ای کوتاه به انذار و تنبیهِ "ربّ الجنود" سران جهان میکنم - و اجرای عدالت ربّانی را در مورد گروهی از پادشاهان عنوان مینمایم. عزیزان بیاد دارند که "روز" "روز سلطنت یزدانی" است و یوم "یوم ظهور عدل الهی".
حامل امانت یزدانی، بهاءاللّه با قدرتی الهی، پیام ربّانی را به همه انسانها در هر مقام و طبقه از مردم عادی و خواص، امراء و علماء، فلاسفه و حکماء، ارباب فنون و صنایع، و نیز هنرمندان و اهل قلم اعلام فرمودند. حضرتشان بنفسه الحقّ میفرمایند: "از اوّلِ ابداع تا حال چنین تبلیغی جهرةً (آشکارا) واقع نشده..."
در مورد این دعوت عمومی در لوحی این کلمات بیّنات از قلم محبوب عالم نازل: "این ایّام بعد از ورود به "سجن اعظم" (زندان عکّا) ارادهء الهیه به آن تعلّق یافته که جمیع بریّه (مردم) را بشاطئ احدیه (به کرانهء دریای یکتائی یزدان پاک) مجدّداً (بار دیگر) ندا فرماید. لذا مخصوص هر نفسی از رؤسای ارض لوحی مخصوص از سماءِ مشیّت نازل. (از آسمان ارادهء خداوندی فرود آمد.) و هر کدام به اسمی موسوم: الاوّل بالصّیحة والثّانی بالقارعة والثّالث بالحاقّة والرّابع بالسّاهرة والخامس بالطّامّة و کذالک بالصّاخّة و الآزفة والفزع الاکبر والصّور والنّاقور و امثالها، ( این نامها برخی اسامیِ "روز خـدا" یا "روز رستاخیز" در قرآن است. روزی که در توراة و انجیل به "روز واپسین"، "ایّام آخر"، "روز یک شبان و یک رمه"، "روز حِصاد" و نامهای دیگر نامیده شده است.) تا جمیع اهل ارض یقین نمایند و ببصر ظاهر و باطن مشاهده کنند که مالک اسماء در هر حال غالب بر کلّ بوده خواهد بود. بلایا و مِحَن، سلطانِ سرّ و عَلَن (پیدا و پنهان) را از اظهار امر منع ننموده و نخواهد نمود... از اوّل ابداع تا حال چنین ابلاغی جهرةً واقع نشده..."
عزیزان بیاد دارید که از سران ادیان پیشین، نخستین آنان رئیسِ نامی بابیان، یحیی’ ازل بود که با نزول "سورة الامر" و تلاوت آن بر او، دعوت شد و پس از انکار او حقِّ جدید را و شکستن او پیمان محکم طلعت باب را، به منکران خداوند بیمانند ملحق گشت. و این حادثهء دردناک به "فصل اکبر" منجر شد. بعد ها فرزند و وصیِّ ازل به محضر غصن اعظم و مرکز عهد بهـاء عبدالبهـاء آمده در حال توبه سالیانی چند در "مرکز جهانی بهائی" میهمان آن حضرت بود و معدودی همراهانش بنام ازلی پس از چند دهه دست و پا زدن، به فراموش خانهء تاریخ رفتند!
از همان نخستین دم پس از "فصل اکبر" عنوان "بابی" جای خود را به "بهائی" داد. "اهل بیان" ترک شد و "اهل بهاء" جای آنرا گرفت. (عنوان "اهل بهاء" در اشاره به مؤمنان بهاءاللّه، قبلاً در "کتابُ الاَسماء" از قلم طلعت باب صادر شده بود. ) و تحیّت "اللّه اکبر" که در عهد باب مرسوم بود به "اللّه ابهی’ " تبدیل یافت. و در بیشتر موارد لفظ "امراللّه" و "امر بهائی" عنوان "شریعت نوین یزدانی" شد.
سران و شاهانی که در الواح محبوب عالم مورد خطاب و عتاب و نیز دعوت به امر محبوب ازلی قرار گرفتند اینانند: سلطان عبدالعزیز امپراطور عثمانی و عالی پاشا صدر اعظم او، ناپلئون سوّم امپراطور فرانسه، ناصر الدّین شاه پادشاه ایران، ویلهلم اوّل پادشاه آلمان، الکساندر دوم امپراطور روسیه، ملکه ویکتوریا امپراطریس انگلیس، فرانسوا ژزف امپراطور اطریش و پی نهم پاپ اعظم رئیس مذهب کاتولیک.
حضرتشان در "سورةالملوک" به جمع فرمانروایان میفرمایند: "اِتّقوا اللّهَ یا اَیُّهَا الملوک و لا تَتَجاوَزوا عَن حدودِاللّه ثُمَّ اتّبَعوا بِما اُمِرتُم بِهِ فِی الکتاب و لا تَکونُنَّ مِنَ المُتَجاوِزین. ایّاکم اَن لاتَظلِموا عَلی’ اَحَدٍ قَدر خَردلٍ وَاسلُکوا سَبیلَ العدلِ و اِنّهُ لَسَبیلٌ مُستقیم. ثُمَّ اَصلِحوا ذاتَ بینِکُم و قَلِّلوا فِی العَساکِر لِیَقُلَّ مَصارِفُکُم و تَکونُنَّ مِنَ المُستَریحینَ..." ای پادشاهان از خـدا بترسید و از دستور او تجاوز مکنید. به آنچه در کتاب مأمورید عمل کنید و از متجاوزین نباشید. مبادا بر کسی کمترین ستم روا دارید! راه عدالت روید که آن راه راست است. باهم صلح نمائید، لشگریان را کم کنید تا هزینهء شما کمتر شود و راحت یابید...
و باز میفرمایند: "وَ اِن لَن تَستَنصِحوا بِما اَنصَحناکُم فِی الکتاب بِلِسان بِدعٍ مُبینٍ، یَأخُذکُمُ العَذاب مِن کُلِّ الجِهات و یَأتیکُمُ اللّهُ بِعَدلِهِ! اِذاً لا تَقدِرونَ اَن تَقوموا مَعَهُ و تَکونُنَّ مِنَ العاجِزین..." اگر نصیحت ما را که در کتاب با زبان بدیع و آشکار آمد، نپذیرید، عذاب از هر جهت شما را میگیرد و خداوند با عدل با شما رفتار خواهد کرد. شما را با او مقاومت نخواهد بود و به عجز و ناتوانی خواهید افتاد...
1- و نخستین فردی از سران که مورد خطاب، سرزنش، اندرز و انذار محبوب عالم قرار گرفت سلطان عبدالعزیز امپراطور عثمانی بود. اوکه محترمانه بهاءاللّه و بابیان را به پایتخت خود دعوت نمود، در اثر دسیسه ها و تهمتهای سفیر ایران و نادانی و زشتکاری وزرایش، ستمگرانه بابیان را بدون هیچ خطائی از پایتخت خود رانده فرمان تبعید و حبس محبوب عالم و همراهان را امضاء کرد. و محبوب عالم پیش از حرکت از اسلامبول در لوحی به زبانی محکم و آمرانه، گفتار کردگار یکتا را شامل توبیخ و وعدهء ذلّت و مرگ پیش رس اوبرایش ارسال فرمودند. عذاب یزدانی بزودی بر او فرود آمد. نزدیکانش بر او برخاستند و پس از اندک مدّتی زندانی شده به قتل رسید. و تحقّق این نبوّت سبب استحکام ایمانِ بزرگترین عالِم ربّانی محمّد ابوالفضل گلپایگانی شد و اوست که تمام عمر شریف خود را وقف خدمت امر یزدان و محبّت طلعت رحمان نمود.
2- در پایان اقامت جمال مبارک در ادرنه و پس از صدور فرمان دوّم از دربار دولت عثمانی و مرکز خلافت اسلامی ، لوح دوم بزبان عربی بعنوان عالی پاشا صدر اعظم عثمانی صادر شد. او را بنام "رئیس" چنین خطاب فرمودند: "یا رئیس! اِسمَع نِداءَ اللّهِ المَلِکِ المُهیمِنِ القیّوم. اِنّهُ یُنادی بَینَ الارضِ وَ السّماء و یَدعوالخلقَ اِلیَ المنطرِ الابهی’ و لا یَمنَعُهُ قِباعُکَ و لا نُباحُ مَن فی حَولِکَ و لا جنودُ العالَمین... یا رئیس! قَدِ ارتَکَبتَ ما یَنوحُ بِهِ محمّدٌ رسولُ اللّه فِی الجنّة العُلیا... اِتّحَدتَ مَعَ رئیس العجمِ فی ضُرّی بعدَ اِذ جِئتُکُم مِن مَطلَعِ العظمةِ وَالکبریاء بِاَمرٍ قَرَّت مِنهُ عُیونُ المُقرّبینَ..." میفرمایند ای رئیس! ندای خداوند، پادشاه مهیمن و قیّوم را بشنو. او در پهنهء زمین و آسمان ندا میزند و مردمان را به این جمال انور ابهی’ میخواند. و هرگز سر و صدای (زشت) تو و اطرافیانت او را باز نمیدارد... ای رئیس کاری کردی که نالهء رسول خدا را در بهشت برین برآوردی!... با رئیس عجم در آزار من همدست شدی، درحالیکه من از خاستگاه بزرگی و کبریا بر شما آمدم و با حکمی آمدم که سبب روشنی چشم نزدیکان خـداست!...
لوح مبارک بسیار بلند و مهیمن است. من تنها به برخی آیات آن میپردازم. در بیان وعد و وعید محکم یزدانی میفرمایند: "... فَسَوفَ تُبَدّلُ ارضُ السّر (ادرنه) وَ ما دونَها و تَخرُجُ مِن یَدِ المَلِکِ و یَظهَرُ الزّلزالُ و یَرتَفِعُ العَویل و یَظهَرُ الفَساد فِی الاَقطار و تَختَلِفَ الامورُ بِما وَرَدَ عَلی’ هؤلاءِ الاُسَراء مِن جُنودِ الظّالمین. و یَتَغَیّرُ الحُکم و یَشتَدّالامرُ بِحَیثُ یَنوحُ الکَثیبُ فِی الهِضاب و تَبکِی الاشجارُ فِی الجِبال و یَجرِی الدّمُ مِن کلِّ الاشیاء و تَرَی النّاسُ فِی اضطِرابٍ عظیمٍ..." میفرمایند سرانجام وضع ادرنه (ارض سرّ و سجن بعید نام ادرنه در الواح و معادل عددی آن است.) و اطراف آن بهم میخورد و از دست امپراطور خارج میشود. اغتشاش کشور را فرو میگیرد واویلا بلند شده، فساد در مرز و بوم ظاهر میگردد و امور از دست میرود. و این مجازات ستمی است که بر این مظلومان روا داشتید. و روزتان چنان سخت خواهد شد که ریگ در بیابان بناله درآید و درختان در کوهها بگریند و از همه اشیاء خون ببارد و مردم در اظطرابی بزرگ گرفتار شوند... عزیزان! همه این وعده ها در 1870 در جنگ عثمانی با روس عملاً اتّفاق افتاد.
لوح سوّمی باز هم خطاب به "رئیس" به پارسی نازل شد. در آن لوح مبارک دستگاه سلطنت شاهان را با "خیمه شب بازی سلطان سلیم) برابر میدانند و خطاب به "رئیس" میفرمایند: "کفّی از طین (مشتی گِل) عنداللّه اعظم است از مملکت و سلطنت و عزّت و دولت شما وَلَو یَشاءُ لَیَجعَلُکُم هَباءً مُنبثّا و سَوفَ یَأخُذُکُم بِقَهرٍ مِن عِندِه و یَظهَرُ الفَساد و یَختَلِفُ مَمالِکِکُم. اِذاً تَنوحونَ و تَتَضَرَّعونَ و لَن تَجدوا لاَنفُسِکُم مِن مُعینٍ و لا نَصیرٍ..." و بعد میفرمایند: "منتظر باشید که غضب الهی آماده شده، زود است که آنچه از قلم امر نازل شده، مشاهده نمائید... " میفرمایند یک مشت گل از همه شوکت شما برتر است و اِن شاءاللّه! بصورت گردی پراکنده خواهید شد. خداوند شما را به قهر میگیرد، فساد ظاهر میشود و کشورتان دگرگونه میگردد. آن وقت به ناله و زاری میافتید و یار و یاوری نخواهید داشت... عزیزان! تاریخ گواه است که به زودی و به تدریج همه این نبوّات ظاهر شد و کشور عثمانی گردی پراکنده شد و جمهوری ترکیه از آن باقی ماند!
در "کتاب اقدس"که در 1873نازل شد، دو خطاب یکی به ساکنان "روم شرقی" و دیگری خطاب به اسلامبول پایتخت امپراطوری ظلم آمده است. و این دو بیان عاقبتِ سلطنت آل عثمان را رقم میزند. و امپراطوری و خلافت اسلامی را در هم میپیچد!
"یا مَعشَرَ الرّوم! نَسمَعُ بینَکُم صوتَ البوم! اَ اَخَذَکُم سکُرُ الهَوی’، اَم کُنتُم مِنَ الغافلین؟ " <بند89> ای ساکنان روم! (کشور آل عثمان روم شرقی است) بین شما صدای جغد میشنویم! آیا مستی هوی’ و هوس شما را گرفته یا در دریای غفلت فرو رفته اید؟ و نیز
"یا ایُّتَهَا النّقطةُ الواقعَةُ فی شاطِئِ البَحرَین! قَدِ استَقَرَّ عَلَیکِ کُرسیُّ الظُّلم وَ اشتَعَلَت فیکِ نارُ البَغضاءِ عَلی شَأنٍ ناحَ لَهَا الملأ الاَعلی وَالّذینَ یَطوفونَ حولَ کُرسیٍّ رفیعٍ" میفرمایند: ای نقطهء واقع در کرانهء دو دریا! (اسلامبول) کرسی ستم بر تو استوار است و آتش بغض و کینه در تو فروزان! بطوریکه اهل بهشت برین و طائفان عرش کردگاری برحال تو گریانند. حضرتشان روشن میسازند که در اسلامبول جاهلان بردانایان حاکمند و تاریکی بر نور افتخار مینماید! و سپس به روشنی فنای عزّت آن شهر را، و آه و نالهء دختران و بیوه زنان و پریشانی مردمان را نبوّت میفرمایند.
عزیزان! یک بار، در زندان عکّا (سجن اعظم)، "عبد حاضر" منشی جمالِ مبارک عرض میکند که اگر "رئیس" تائب شود، آیا میشود به قمیص عفو فائز گردد؟ جمالِ قِدَم محبوب عالم در پاسخ میفرمایند: "وَاللّهِ الّذی لا اله الّا هُو! یَظهَرُ کلُّ ما اَنزَلَهُ الرّحمن فِی اللوح" (سوگند بخـدای یگانه! آنچه طلعت رحمان در لوح نازل فرموده، یک یک ظاهر خواهد شد.) و بعد بلسان پارسی فرمودند اگر همه آسمان و زمین جمع شوند و بخواهند که یک حرف از لوح رئیس را تغییر دهند، قادر نبوده و نخواهند بود. اگر کسی لوح مبارک را دیده باشد و بر قضایائی که بر رئیس و اتباع او، و ممالک او وارد شده، اطّلاع یافته باشد، لَیَصیحُ بَینَ الارضِ وَالسّماء بِسمِ اللّهِ ربِّناَ العلیِّ الابهی’. النّاس نیامٌ! (مردم در خوابند. براستی در خوابند.) و در این حالت هستند تا وقتی که خود را در درکات یعنی در مقامات خود ملاحظه کنند!"
عزیزان! این سه لوح مبارک را بخوانیم و تاریخ انقلابات خاور میانه را تا 1818(پایان جنگ جهانی اوّل) مطالعه کنیم تا براستی مظهر علم نهان را بشناسیم. و یا بهـاءَ الابهی’ گویان به درگاه محبوب عالم بشتابیم.
3- ناپلئون سوّم از خویشان بناپارت در پاسخ به اینکه چرا به جنگ با روسیه برخاست، ادّعا کرد که "نالهء مظلومانی که بدون تقصیر و گناه در دریای سیاه غرق شده اند، در سحرگاهان مرا بیدار کرد. لذا به جنگ (با کشور روس) پرداختم" و نیز گفت "ما وظیفه داریم که انتقام مظلومان را کشیده، بی پناهان را پشتیبانی نمائیم."
محبوب عالم بهاءاللّه "قاضِی القُضاة" به آزمایش او قیام فرمودند. لوحی خطاب به او نازل و توسّط قنسول فرانسه که در ادرنه از مُحبّانِ محبوب عالم بود به او ارسال شد.در این لوح حضرتشان او را به دلیل این دو بیانش تحسین فرمودند و مختصر از ستمهای وارد به بابیان را در یک ربع قرن گذشته به آگاهی او رساندند. از شاه شاهان (نامی که ناپلئون به خود میداد!) پاسخی نرسید. از قلم طلعت محبوب "شاه شاهان"، "ربُّ الجُنود"، "ربّ الارباب"، پدر آسمانی، حضرت قیّوم، مَن یُظهِرُهُ اللّه و ظهور کلّی الهی" در "زندان عکّا"، "سجن اعظم" لوح دیگری برای او نازل و ارسال شد. حضرتشان با ادبی رحمانی، دروغگوئی او را فاش میفرمایند، او را شدیداً توبیخ فرموده انذار مینمایند. و نیز به بخشایندگی و رحمانیّت یزدانی امید میدهند.
"اَن یا مَلِکَ باریس! نَبِّئِ القسّیس اَن لا یَدُقّ النَواقیس. تَاللّهِ الحقّ قَد ظَهَرَ النّاقوسُ الافخمُ عَلی’ هَیکلِ الاسمِ الاعظم و تَدقُّهُ اَصابعُ مِشیّةِ ربّکَ العلیِّ الاَعلی’ فی جَبَروتِ البَقاء بِاسمِهِ الابهی’..."ای پادشاه پاریس! قسّیس را آگاه کن که دیگرزنگها را بصدا در نیاورد. سوگند به خـدای راستین که ناقوس افخم در هیکل اسم اعظم ظاهر گشته است. و انگشتان مشیّت پروردگار علیِّ اعلایت در عالم بقا به نام ابهایش آنرا به صدا آورده است...
و در آیه ای دیگر میفرمایند: "اَن یا مَلِک! اَنِ استَمِعِ النّداءَ مِن هذِهِ النّارِ المُشتَعلةِ مِن هذِهِ الشّجَرَةِ الخَضراء فی هذَا الطّورِ المُرتَفِعِ عَلیَ البُقعَةِ المُقدّسَةِ البَیضاء خَلفَ قُلزُمِ البَقاء انّهُ لا اِلهَ الّا اَنَا الغفورَ الرّحیم..."ای پادشاه! بشنو ندا را از این آتش افروخته در این درخت سبز و خرّم که در طورِ مرتفع بر بقعهء مقدّس نورانی، در کرانهء دریای بقاء میفرماید: نیست خـدائی جز من بخشاینده و رحیم...
حضرتشان در خطاب به او میفرمایند: "قُم عَلی’ خِدمَةِ اللّهِ و نُصرَةِ امرِهِ اِنّهُ یُؤَیّدُکَ بِجُنودِ الغَیبِ وَ الشهادةِ و یَجعَلُکَ سلطاناً عَلی’ ما تَطلَعُ الشّمسُ عَلَیها..." بر خدمت خداوند و یاری امر او برخیز، او تو را به لشگرهای پنهان و پیدا کمک میکند و تو را سلطان هرچه آفتاب بر آن میتابد، خواهد کرد.... آنگاه، پس از ذکر ظهور مسیح و آنچه بر او گذشت، دینمداران مسیحی را اندرز میدهند و سپس بار دیگر امپراطور را خطاب نموده میفرمایند: "نَشهَدُ بِانّکَ ما اَیقَظَکَ النِّداء، بَلِ الهَوی’. اِنّا بَلَوناکَ، وَجَدناکَ فی مَعزَلٍ. اَنِ اعرَف لَحنَ القَول و کُن مِنَ المُتَفرِّسین. اِنّا ما نُحِبُّ اَن نُرجِعَ اِلَیکَ کلمةَ سوءٍ، حِفظاً لِلمقامِ الّذی اَعطَیناکَ فِی الحیاتِ الظّاهرةِ. اِنّا اَختَرنَا الادبَ و جَعَلناهُ سَجیّةَ المُقرّبین..." ملاحظه فرمودیم که ندا(ندای مظلومان) تو را بیدار نکرد، بلکه هوی’ و هوس بیدارت کرد! ما تو را آزمودیم و در خطا یافتیم! اشاره را دریاب و حقیقت را بجوی. ما دوست نداریم کلمه ای زشت به تو گفته شود و این به احترام مقامی است که در عالم ظاهر به تو عطا کرده ایم. ما ادب را برگزیده آن را سرشت نزدیکان خـدا قرار داده ایم...
برای روشن شدن مطلب آیات بیشتری را از پیام "مَلِکُ الملوک"و "ربُّ الجُنود" بهاءاللّه در برگردان پارسی بررسی میکنیم. میفرمایند:
"ما تو را آزمودیم و تو را بر ادّعایت نیافتیم. برخیز و تدارک مافات کن. بزودی دنیا و آنچه داری نابود خواهد شد و پادشاهی برای خداوندت و خداوند پدرانت میماند. تو را شایسته نیست که بنابر هوی’ و هوس عمل کنی. از آههای مظلوم بترس و او را ازتیرهای ستمگران حفظ نما. بخاطر آنچه کردی، کشورت دگرگونه میگردد و سلطنت از دستت خارج میشود. و این پاداش رفتار توست! آنگاه خود را در زیان تمام خواهی دید. شورش و اضطراب ملّتت را خواهد گرفت. مگر آنکه به یاری این امر (یزدانی) برخیزی و با حضرت مسیح در این راه راست همگام شوی. آیا عزّتت تو را به غرور آورده است. قسم به جانم دوام ندارد و بزودی از بین میرود! مگر اینکه به این حبل محکم متشبّث شوی! ما ذلّت را در پشت سرت می بینیم و تو در خوابی. شایان ترین رفتار برایت آنست که بمحض شنیدن این پیام از جانب کردگار بزرگ، آنچه داری رها کنی و لبّیک گویان به خداوند آسمانها و زمین روی آری..."
محبوب عالم بکوتاهی از ستمهای وارده به مؤمنان "شریعت نوین یزدانی" یاد میکنند و به این عبارت رضا و تسلیم خود را اعلام میدارند: "کلّما اِزدادَ البلاءُ، زادَ البهاءُ فی حُبِّ اللّهِ و امرِه... لَو یَستَرونَنی فی اَطباق التّراب، یَجِدونَنی راکباً عَلیَ السّحاب و داعیاً اَلیَ اللّهِ المقتدرِ القدیرِ..." هرچه بلا بیشتر شود، عشق خـدا و امر او در قلب بهـاء شدیدتر گردد... اگر مرا در زیر طبقات خاک دفن کنند، مرا سوار بر ابرها خواهند یافت در حالیکه مردم را بسوی خداوند قادر توانا میخوانم!...
این لوح مبارک گنجینه ای از خداشناسی، حکمت، سیاست، کشور داری، امر به رعیّت پروری، داد گستری و "نصایح مشفقانهء" محبوب است. ذکر ظهورات یزدانی و استمرار فیض ربّانی و جهان بینی راستین و سرانجام سرنوشت انسانی و جهانهای روحانی زینت کلام میباشد. در بیان هدف ظهور کلّی یزدانی در نخستین آیات لوح مبارک میفرمایند: "قل! قَد اَتیَ المُختارُ فی ظُللِ الانوارِ لِیُحییِ الاَکوان مِن نَفَحاتِ اسمِهِ الرّحمن و یَتَّحِدَ العالمَ و یَجمَعَهم عَلی’ هذهِ المائدةِ الّتی نُزّلَت مِنَ السّماء..." براستی خداوند مختار در پرتو انوار آمد تا جهان را از عطر اسم رحمان خویش زنده سازد، عالمیان را متّحد کند و بر این سفرهء پر از نعمت که از آسمان فرود آمده جمع نماید...
و در تبشیر و انذار و هدایت امپراطور آیاتی بسیار و نکاتی بیشمار نازل شده که به برخی از آن در برگردانن زبان شیرین پارسی اشاره میکنم. میفرمایند مبادا گرگان را به شبانی بره های خـدا بگماری! غرور تو را از توجّه به بینوایان باز ندارد! قصور را برای اهل قبور بگذار و پادشاهی را به آنان که در پی آنند بسپار! اگر خواهی که بار سنگین سلطنت را برداری تنها بخاطر یاری امراللّه، چنین کن! و آنگاه روشن میسازند که "انّ الّذی لَم تَنتَشِر مِنهُ نفحاتُ قَمیصِ ذکرِ ربّهِ الرّحمن فی هذا الزّمان، لَن یَصدُقَ عَلیهِ اسمُ الانسان..." کسی که عطر خوش ذکر خداوند رحمان از او نیاید شایستهء نام انسان نیست!
و سرانجام در بیداری و هشیاری او چنین میفرمایند: "هَل تَفرَحُ بِماعِندَکَ مِنَ الزّخارِفِ بعدَ الّذی تَعلَمُ انّها سَتَفنی’! اَو تَستَرُّ بِما تَحکُمُ عَلی’ شِبرٍ مِنَ الارض، بعدَ الّذی کلّها لَم یَکُن عندَ اهلِ البَهاء اِلّا کَسَوادِ عَینِ نَملةٍ مَیتةٍ! دَعها لاَهلِها ثُمَّ اَقبِل اِلی’ مَقصودِ العالَمین..." آیا از داشتن زینت آلات خوش و مسروری؟ درحالیکه میدانی بزودی نیست ونابود میشود. یا به این خوشی که بر یک وجب از زمین فرمان میرانی؟ و حال آنکه تمامی کرهء ارض در نزد اهل بهـاء چون سیاهی چشم موری مرده است! - آنرا به اهلش واگذار و به مقصود عالمیان روی آر.
باهمه وعد و وعید و هشدار و انذار، ناپلئون بیدار نشد. یکسال پس از نزول لوح دوم در 1870 به جنگ با آلمان برخاست و نکبت بزرگتزین و ننگ آورترین "تسلیم بلا شرط" را در تاریخ اردوکشی بشری بجان خرید. ارتش و کشور فرانسه زیر یوغ آلمان درامد. امپراطور اسیر شد و به تبعید و زندان در انگلستان رفته در 1873 در اسارت درگذشت. و پسرش که تنها امید او بود در آفریقا در نبرد با زولوها کشته شد.
امّا شخصی که لوح مبارک را به فرانسه ترجمه کرده آمادهء ارسال به دربار ناپلئون نمود، پس از این وقایع به "ظهور جدید یزدانی" و محبوب عالم مؤمن شد.
4- جمال قِدَم، محبوب عالم به این آیات، پادشاه روس نیکلای دوم را دعوت میفرمایند: "اَن یا مَلِکَ الرّوس! اَنِ استَمِع نداءَ اللّهِ المَلِکِ القدّوس، ثُمَّ اَقبِل اِلَیَ الفِردوس..." ای پادشاه روس ندای خداوند سلطان قدّوس را بشنو و به بهشت (عرفان) در آی...
و آنگاه میفرمایند: "انّا سَمیعنا ما نادَیتَ بِهِ مولاکَ فی نَجواکَ. لِذا هاجَ عَرفُ عِنایتی و ماجَ بحرُ رَحمتی . اَجَبناکَ بِالحقِّ. انَّ ربّکَ لَهُوَ العلیمُ الحکیمُ... ما مناجات تو را در نجوایت با خدایت شنیدیم. نسیم عنایتم به مرور آمد و دریای رحمتم به موج. دعایت را اجابت کردیم. خـدای تو دانا و حکیم است... (در تاریخ روشن شده است که در جنگ روس با کشور عثمانی، نیکلا در دل دعا کرد تا در جنگ با عثمانیان پیروز شود. ناگهان حوادث دگرگونه شد و دعایش اجابت گشت!)
محبوب عالم سپس میفرمایند: "قَد نَصَرَنی اَحَدُ سُفَرائِکَ اِذ کُنتُ فِی السّجنِ تحتَ السّلاسِل وَ الاَغلال. بِذلِکَ کَتَبَ اللّهُ لَکَ مَقاماً لَم یُحِط بِهِ عِلمُ اَحَدٍ اِلّا هُوَ. ایّاکَ اَن تُبَدّلَ هذَا المقامَ العظیم!..." زمانیکه در زندان زیر غل و زنجیر بودم یکی از سفیرانت مرا یاری کرد. و به این سبب کردگارِ یکتا مقامی به تو عنایت فرمود که دانش کسی جز او به آن نمیرسد. مبادا این مرتبهء بزرگ را از دست بدهی!
محبوب عالم سپس پادشاه را به توجّه به ملکوت میخوانند و میفرمایند: "قَد اَتَی الاَبُ، وَ الابنُ فِی الوادِ المُقدّس یَقولُ لَبّیکَ اللهُمَّ لَبّیک..."براستی پدر ("اب سماوی") آمد و پسر (عیسی مسیح) در واوی مقدّس ندا میکند: آری آری ای کردگار بزرگ!
و پس از ذکر کوتاهی در ظهور مسیح، میفرمایند: "طوبی’ لِمَلِکٍ ما مَنَعَتهُ سُبُحاتُ الجلال عَنِ التّوجّهِ اِلی’ مَشرِقِ الجَمال. اَلا! اِنّهُ مِن خَیرَةِ الخلقِ لَدَی الحقّ. یَصلّینَّ عَلَیهِ اهلُ الفِردوس وَالّذینَ یَطوفونَ حول العَرشِ فِی البُکورِ وَالآصالِ..." خوشا بحال پادشاهی که زیب و زیورِ جاه و جلال او را از خاستگاه زیبائی و جمال باز ندارد. هان! که او بهترین آفریده ها در نزد آفریننده است. اهل فردوس و طائفان عرش خداوندی (مظهر کردگار) در سحرها و غروبها، او را صلوات و تحیّت میگویند...
و آنگاه جمال مبارک شمّه ای از ستمهای وارد به مؤمنان و مظهر رحمان را بیان فرموده انذار میکنند که "اِنّا نُذَکِّرُکُم بِما اُمِرنا بِهِ و ما نُریدُ مِنکُم شَیئاً اِلّا تَقَرُّبَکُم اِلی’ ما یَنفَعُکُم فِی الدّنیا وَالاخِرَة... قل یا مَلَأ الغُرور! اَتَرونَ اَنفُسَکُم فِی القُصور و سلطانُ الظّهور فی اَخرَبِ البیوت؟ لا- لَعَمری اَنتُم فِی القبور، لَو تَکونُنَّ مِنَ الشّاعِرینَ... ما شما را به آنچه مأموریم متذکّر میداریم و از شما چیزی نمیخواهیم جز دسترسی شما به آنچه در دنیا و آخرت بسودتان است... بگو ای مغروران! آیا خود را در قصور می بینید و سلطان ظهور را در ویرانه ترین خانه ها؟ نه – سوگند بجانم! شما در گور ها هستید اگر دارای ادراک باشید و درست ببینید...
محبوب عالم رسالت خود را چنین به پایان میرسانند: "خوشا بحال آن مَلِکی (شاهی) که مُلک (پادشاهی) او را از مالک آن باز ندارد و با تمام دل به خـدا روی آرد. اوست که به آنچه خداوند عزیز و حکیم میخواهد، میرسد. او سرانجام از شاهان ممالک ملکوت میشود. براستی خداوندت توانائی آن را دارد که به هرکس بخواهد، آنچه را اراده فرماید، عطا میکند و از هر کس که خواهد، آنچه را میل دارد، باز میدارد!" (برگردان پارسی)
نیکلای دوم مردی مهربان بود و برای جبران شکست پدرش از عثمانیان، جنگی را آغاز کرد و با دعا و ثنا به خداوند بزرگ، بر آنان پیروز شد. جانشینانش به مشکلات بسیار افتادند و پس از شکست از ژاپون در 1905 دچار خشم تودهء ملّت شدند و خاندان رومانف در 1917 در انقلاب بلشویکی معدوم شد.
5- ویلهلم اوّل شاه آلمان از خاندان هوهنزلرن پس از پیروزی بر ناپلئون سوّم و مراسم تاجگذاریش در پاریس، قصر ورسای، امپراطور آلمان و پروس شد و البتّه غرور تمام او را گرفت. محبوب عالم در "کتاب اقدس" او را چنین خطاب فرمودند:
"یا مَلِکَ برلینَ! اسمَعِ النّداءَ مِن هذَا الهَیکلِ المبین انّهُ لا اِلهَ اِلّا اَنَا الباقِی الفردُ العلیمُ. ایّاکَ اَن یَمنَعَکَ الغرورُ عَن مَطلعِ الظّهور اَو یَحجُبُکَ الهَوی’ عن مالکِ العرش والثّری’! کَذالِکَ یَنصَحُکَ القلمُ الاَعلی’. اِنّهُ لَهُوَ الفضّالُ الکریمُ. اُذکُر مَن کانَ اَعظَمَ مِنکَ شَأناً و اَکبَرَ مِنکَ مَقاماً. اَینَ هُوَ و ما عِندَهُ؟ اِنتَبِه و لاتَکُن مِنَ الرّاقِدین. اِنّهُ نَبَذَ اللوحَ وَرائَهُ اِذ اَخبَرناهُ بِما وَرَدَ عَلَینا مِن جَنودِ الظّالمینَ. لِذا اَخَذَتهُ الذلّةُ مِن کلِّ الجِهاتِ اِلی’ اَن رَجَعَ اِلَی التّرابِ بِخُسرانٍ عظیمٍ. یا مَلِکُ! تَفَکَّر فیهِ و فی اَمثالِکَ الّذینَ سَخَّروا البِلادَ و حَکَموا عَلَی العِبادِ، قَد اَنزَلَهُمُ الرّحمنُ مِنَ القُصورِ اِلَی القُبور! اِعتَبِر و کُن مِنَ المُتذکِّرینَ. اِنّا ما اَرَدنا مِنکُم شَیئاً، اِنّما نَنصَحُکُم لِوَجهِ اللّهِ و نَصبِرُ کَما صَبَرنا بِما وَرَدَ عَلَینا مِنکُم، یا مَعشَرَ السّلاطینَ!" <بند86و87>
"ای پادشاه برلین! ندای (الهی) را از این هیکل مُبین بشنو که اعلام میداردکه خداوندی جز من پاینده، یکتا و دانا نیست. مبادا تو را غرور از مظهر ظهور باز دارد! یا هوی’ و هوس ازمالک زمین و آسمان غافل گرداند. اینچنین قلم اعلی’ تو را اندرز میدهد. همانا اوست بخشنده و کریم. بیاد آر کسی را که شأنش از تو برتر بود و مقامش بلند تر. او کجاست و آنچه داشت چه شد؟ آگاه شو و در خواب نمان. او لوح یزدانی را پس از آنکه از ستمکاری ظالمان آگاهش کردیم، به پشت سر افکند! و از اینرو ذلّت او را از همه سو گرفت و سرانجام با زیان تمام بخاک راجع شد. ای شاه! در او و در امثال خودت که کشورها گشودند و بر مردم حکم راندند بیاندیش. خداوند رحمان آنان را از قصور به قبور راند. عبرت بگیر و متذکّر باش. ما از شما هیچ نمیخواهیم. و برای خـدا نصیحت میکنیم و صبر مینمائیم، همانسان که بر هرچه از شما، ای معشر پادشاهان، بر ما وارد شده، شکیبا بوده ایم."
و در <بند 90کتاب مستطاب اقدس> ساحل رود راین و شهر برلین و ساکنانش اینچنین انذار میشوند: "یا شَواطِئ نَهرِ الرّاین! قَد رَأیناکِ مُغَطّاةً بِالدِّماء بِما سُلَّ عَلَیکِ سُیوفُ الجَزاء، و لَکِ مَرّةً اُخری’. و نَسمَعُ حَنینَ البرلین وَلو انّهَا الیومَ عَلی’ عِزٍّ مُبین!" میفرمایند ای کرانه های نهر راین! تو را آعشته به خون دیدیم چه که شمشیرهای مجازات بر تو کشیده شد. و یک بار دیگر نیز این بلاء بر تو وارد خواهد آمد! و نالهء برلین را میشنویم، گرچه امروز در عزّت و شوکتی آشکار است!"
عزیزان! ویلهلم اوّل در جنگ اوّل جهانی بسختی تنبیه شد و من کودکی بیش نبودم که برای بار دوّم سواحل رود راین در خون پوشیده شده ناله برلین برخاست. در سالهای 1939 تا 1943 ارتش آلمان در همه جبهه های جنگ دوّم پیروز بود و هموطنان روشنفکر ما برای خوش آیند آخوندها در روزنامه های ایران هلهله براه انداختند که "خلاف پیشگوئیهای بهاءاللّه" ظاهر شده!--- و چون اوضاع دگرگونه شده کرانه های راین به خاک و خون پوشیده شد، وانگاه که برلین به ذلّت افتاد و تا دهه ها در نکبت دو پارگی نالید، از هیچیک از نویسندگان شیعه زده دم برنیامد!
آری عزیزان! برلین بیش از یک قرن پس از نزول این آیات از دوپارگی نجات یافت و ناله اش آرام گرفت.
6- و امّا ملکه ویکتوریا از انگستان؛ او به دو علّت محبوب عام نبود. نخست آنکه کشور از نظر مادّی در زحمت بود و دوّم آنکه نامزد و بالاخره همسر ایشان آلمانی بود و مردم از این وصلت خشنود نبودند. امّا محبوب عالم او را به دو سبب تحسین فرمودند. نخست آنکه او رسماً تجارت برده را ممنوع کرد و دوّم آنکه زمام امور کشوری را به مشورت در مجلسی منتخبِ عموم مردم واگذار نمود. جمال مبارک بهاءاللّه خطاب به او میفرمایند: "یا اَیّتَهَا المَلِکةُ فِی اللوندرة! اَنِ استَمعی نِداءَ رَبِّکِ مالکِ البریّةِ مِنَ السّدرةِ الالهیةِ انّهُ لا اِلهَ الّا اَنَا العزیزُ الحکیمُ. ضَعی ما عَلیَ الارض تمَّ زَیّنی رأسَ المُلکِ بِاِکلیلِ ذکرِ ربِّکِ الجَلیل..." ای ملکهء لندن! نداء پروردگارت مالک مردمان را از شجرهء یزدانی بشنو که میفرماید خدائی جز من عزیز و حکیم نیست. زمین و آنچه دروست بگذار و سرِ پادشاهی را به تاج ذکر کردگار جلیل خود زینت کن...
محبوب عالم پس از ذکر کیفیّت این ظهور اعظم که مقصود همه پیامبران و اوج تعالی ادیان پیشین است به ذکر دو کار نیک ملکه اشاره فرموده راه درست در ادارهء امور سیاسی و کشورداری را بیان مینمایند. وظائف و مسئولیتهای شاهان را توضیح میدهند. عالم انسانی و نیازهای آن را روشن میسازند. و بار دیگر ملکه را به این بیان مخاطب میدارند: "اَن اَقبِلی اِلیَ اللّهِ وَ قولی: یا مالِکی اَنَا المَملوکُ و انتَ مالکُ الملوکِ. قَد رَفَعتُ یَدَ الرّجاءِ اِلی سَماءِ فَضلِکَ و مَواهِبِکَ... اَی ربِّ ! اَسألُکَ بِاسمِکَ الّذی جَعَلتَهُ سُلطانَ الاسماءِ و مَظهَرِ نَفسِکَ لِمَن فِی الارضِ وَ السّماء بِاَن تَخرُقَ الاَحجابَ الّتی حالَت بَینی و بَینَ عرفانِ مَطلعِ آیاتِکَ و مَشرِقِ وَحیِکَ. انّکَ انتَ المقتدرُ العزیزُ الکریمُ..." به خداوند روی آر و بگو، ای مالک من! من مملوکم و تو مالکِ ملوک. دست رجا به آسمان فضل و بخشش های تو بلند کرده ام... ای کردگار من! از تو میطلبم بحقِّ آن نامت که سلطان نامهاست و بخاطر مظهر نفست برای ساکنان زمین و آسمان، تا پرده هائی را که بین من و شناسائی مطلع آیاتت و مشرق وحیت حائل است از میان برداری. توئی توانا و عزیز و کریم...
ملکه لوح مبارک را خواند و گفت : اگر این از خـداست خواهد پائید. و اگر نیست آزاری نخواهد رسانید. و این بیان، عزیزان من! محترمانه ترین عکس العمل همهء سران جهان و "شبانان مردمان" به ندای یزدان در آن زمان است. (آیا جای تأسّف نیست؟)
مامیدانیم که از میان همه سرانِ جهان، این ملکه مدّتی دراز بر تخت ماند و تنها دودمان او هنوز حکومت میکند! و افزون بر این، این خاندان چنان برکت یافت که پنجاه سال بعد نوه و نبیرهء ملکه ویکتوریا (و در عین حال باز ماندگان نیکلای دوّم امپراطور روس) نخستین افراد از تخمهء شاهانند که مجذوب "امر مقدّس بهائی" و مؤمن به محبوب عالم شدند و از قلم این نوه با عنوان "ملکه ماری از رومانیا" مقالات و اعلان های بسیار در روزنامه های اروپا و امریکا در اعلام و ابلاغ امر جمال مبارک منتشر شد.
7- فرانسوا ژوزف امپراطور اطریش مردی بلند همّت ولی متکبّر بود. او برای زیارت بیت المقدّس به فلسطین سفر کرد، امّا از بهاءاللّه سراغی نگرفت و در امر بهائی تحقیقی ننمود. محبوب عالم در "کتاب اقدس" او را به خطابی عتاب نموده چنین سرزنش میفرمایند: "یا مَلِکَ النّمسةِ! کانَ مَطلعُ نورِ الاحَدیّةِ فی سِجنِ عَکّاء اِذ قَصَدتَ المَسجدَ الاقصی’. مَرَرتَ و ما سَئَلتَ عَنهُ! بَعدَ اِذ رُفِعَ بِهِ کلُّ بَیتٍ و فُتِحَ کلُّ بابٍ مُنیفٍ! قَد جَعَلناهُ مُقبَلَ العالمِ لِذِکری، و اَنتَ نَبَذتَ المَذکورَ اِذ ظَهَرَ بِمَلَکوتِ اللّهِ ربِّکَ و ربِّ العالَمینَ. کُنّا مَعَکَ فی کلِّ الاَحوالِ و وَجَدناکَ مُتَمَسّکاً بِالفَرعِ، غافِلاً عَنِ الاصلِ! اِنَّ ربّکَ عَلی’ ما اَقولُ شَهیدٌ. قَد اَخذَتنَا الاحزانُ بِما رَأیناکَ تَدورُ لِاِسمِنا و لاتَعرِفُنا اَمامَ وَجهِکَ! افتَحِ البَصَرَ لِتَنظُرَهذَا المَنظرَ الکَریمَ و تَعرِفَ مَن تَدعوهُ فِی اللیالی وَ الایّامِ. و تَرَی النّورَ المُشرِقَ مِن هذَا الافُقِ اللمیعِ." <بند85>
و اکنون برگردان پارسی این آیات به عزیزان هدیه میشود. "ای پادشاه نمسه!(اطریش) مطلع نور یکتائیِ محبوب ازلی در زندان عکّاء بود آنگاه که قصد مسجد اقصی’ نمودی. گذشتی و در بارهء او پرسشی نکردی! و حال آنکه هر خانه ای بخاطر او بلندی میگیرد و هر در شکوه مندی بنام او باز میشود. ما آن را(مسجد اقصی’ را) برای ذکر خود قبلهء عالم قرار فرمودیم. و تو مذکور را (محبوب منظور را) فراموش کردی هنگامی که پروردگار تو و جهانیان، با سلطنت ایزدی آمد! ما در هر حالتت با تو بودیم و تو را متمسّک به فرع و بیخبر از اصل یافتیم! خداوندت بر آنچه میگویم گواه است. ما را غم و اندوه گرفت. چه که دیدیم نام ما را طواف میکنی و شخص ما را در پیش رویت نمی بینی! (نمیشناسی) - دیدگان را برگشا تا این جمال کریم را مشاهده کنی و آنکس را که شب و روز میخوانی، بشناسی. و نور تابان از این افق نورانی را ببینی."
فرانسوا ژوزف بزودی به مصیبتهای گوناگون دچار شد. ولیعهدش خود کشی کرد. رابطهء بین او و زنش به سردی گرائید. و آن زن در 1898 کشته شد. فرزند دیگرش فردیناند در 1914 بدست یک جوان سِربی به قتل رسید و این ماجرا آتش جنگ اوّل جهانی را روشن کرد که سرانجام به نابودی خاندان هابسبورگ و استقرار حکومت جمهوری در اطریش منتهی شد.
8- و امّا لوح مبارک خطاب به شاه ایران ناصرالدّین میرزا، طولانی ترین خطابات محبوب عالم بشاهان و سران در ادرنه نازل شد و در عکّا زمانی که محبوب عالم در زندان "قشلهء عسکریه"محبوس و ممنوع الملاقات بودند، بنوعی معجز آسا حامل لوح را ملاقات فرموده، او را "خلق بدیع" نمودند، برای شاه ایران ارسال شد. ("قشلهء عسکریه" سربازخانه ای بود که شصت و هفت نفر ایرانی، جمال مبارک و خانواده، برادرانشان و خانواده ها، غصن اعظم، محبّانِ محبوب و خادمان درگاه و خانواده هایشان برای مدّت دو سال و بیست و دو روز، در بدترین شرایط و کمترین فضا محبوس بودند و کسی را اجازهء دیدار ایشان نبود!)
این لوح مبارک براستی و به تنهائی بزرگترین معجزه در تاریخ روحانی انسان است. و بررسی و تفکّر در آن هر سالک منصفی را به بسیاری حقایق در حکمت و هدف آفرینش آگاه میسازد و به راه راست هدایت میکند. من، ناگزیر، به برخی از نکات میپردازم و از پیش از کوتاهیهای خود پوزش میطلبم.
مخاطب لوح ناصرالدّین شاه در 18 سالگی به تخت نشست و در شامگاهِ جشنِ پنجاهمین سال سلطنتش کشته شد. او مردی سنگدل بود و از نخستین روز به کشتار و ستمکاری بر رعیّت، بویژه "بابیان" و "بهائیان" و نیز به عیش و عشرت و کامرانی پرداخت. قتل طلعت باب، کشتن امیر کبیر، کشتار سیصد نفرشهدای قلعهء شیخ طبرسی، چند هزار شهدای نیریز، چند هزار شهدای زنجان، هفت شهید طهران، 81 بابی در طهران پس از "سوء قصد چند بابی به جان او" و کشتار درنده آسای او و نوکرانش از ده ها هزار بابی و بهائی، شکنجه و قتل حامل لوح محبوب عالم برای شخص او، و همکاری تنگاتنگ او با آخوند... بخشی از کارنامهء این شاه هوسران جانی است.
و امّا لوح در غایت فروتنی و با ادب یزدانی چنین آغاز میشود:
"هُوَاللّهُ تَعالی’ شَأنُهُ العظمةُ وَ الاقتِدارُ
یا مَلِکَ الارضِ! اسمَع نداءَ هذاَ المَملوکِ. اِنّی عَبدٌ آمَنتُ بِاللّهِ و آیاتِهِ و فَدَیتُ نَفسی فی سَبیلِهِ. و یَشهَدُ بِذالِکَ ما اَنَا فیهِ مِنَ البلایاءِ الّتی ما حَمَلَها اَحَدٌ فِی البِلادِ و کانَ ربّیَ العلیمُ عَلی’ ما اَقولُ شَهیداً..." ای پادشاه زمین! ندای این مملوک را بشنو. من بنده ای هستم که ایمان بخـدا و آیات او دارم و خود را در راه او فدا نموده ام. و گواه این مطلب بلاهائی است که دچار آنم، بلایائی که کسی دیگر به آن مبتلا نبوده و نیست. و پروردگار دانا بر آنچه میگویم گواه من است...
و محبوب پس از مختصر حکایت از آنچه بر ایشان رفته است و سخنانی حکیمانه، سلطان را سوگند میدهند که با نظر محبّت به بندگان بنگرد و به عدل و داد رفتار کند تا خـدا به فضل خود با او عمل فرماید و آنگاه؛
"یا سلطانُ! اِنّی کُنتُ کَاَحَدٍ مِنَ العِباد و راقِداً عَلیَ المِهاد، مَرَّت عَلَیَّ نَسائِمُ السّبحان و عَلّمَنی عِلمَ ما کانَ. لَیسَ هذا مِن عِندی بَل مِن لَدُن عزیزٍعلیمٍ و اَمَرَنی بِالنّداءِ بَینَ الارضِ وَالسّماءِ..." ای پادشاه من چون دیگر بندگان بر بستر خفته بودم که نسائم یزدانی بر من مرور نموده دانش آفرینش را بمن آموخت. این از من نیست، از اوست! مرا امر فرمود که در آسمان و زمین ندا برآرم...
محبوب عالم سپس روشن میسازند که در برابر امر یزدانی جز اطاعت چاره ای نیست! و "هَل یَقدِرُ اَحَدٌ اَن یَتَکلّمَ مِن تِلقاءِ نَفسِهِ بِما یَعتَرِضُ بِهِ عَلَیهِ العِباد مِن کلِّ وَضیعٍ و شَریفٍ؟ لا فَوَالّذی عَلّمَ القلمَ اسرارَ القِدَمِ!... آیا کسی میتواند مستقلّاً و سرخود بگوید آنچه را که همه انسانها از پست و بلند بر او برخیزند؟ نه سوکند به کسی که اسرار خلقت را به قلم آموخت!...(قلم مظهر ظهور الهی است.)
محبوب عالم سپس به شاه میفرمایند اگر صدای قلم یزدانی را بشنود، سلطنت را رها کرده به خـدای روی میاورد. و تنها برای یاری "امر یزدان" این بار سنگین را بر میدارد. حضرتشان این معنی را به الحان گوناگون تکرار میفرمایند و آنگاه از شهدای راه خـدا و عالم انسانی و بلایای وارد برخویش و یاران رحمان به درازا سخن میگویند. و از دگرگونی احوال بابیان در اثر تربیت حضرتشان در بیست سال پیشین شواهدی بسیار میاورند. و از خداوند تأیید و کمک برای شاه میطلبند تا به دادگستری و عدالت پروری موفّق گردد. و بعد میفرمایند: "ملک عادل ظلّ اللّه است در ارض. باید کلّ در سایهء عدلش مأوا گیرند و در ظلِّ فضلش بیاسایند. و این مقام تخصیص و تحدید نیست که مخصوص بعضی دون بعضی شود. چه که ظلّ از مظلّ حاکی است!" (شاه باید عدل و فضلش عام باشد. آنچنان که نعمت خداوندی عام است!)
و آنگاه از مؤمئان و شیفتگان "شریعت نوین یزدانی" و مراتب فدا و فنای آنان یاد فرموده ادامه میدهند "این طائفه بیست سنه او ازید است که در لیالی و ایّام به سطوت غضب سلطانی معذّب و از هبوب (وزش) عواصف قهر (بادهای خشم) سلطانی هریک به دیاری افتاده اند..." و پس از ذکر ستمهای وارد به مؤمنان، میفرمایند: "ای کاش رأی جهان آرای پادشاهی برآن قرار میگرفت که این عبد با علمای عصر مجتمع میشد و در حضور حضرت سلطان، اتیان حجّت و برهان مینمود. این عبد حاضر و از حقٍ آمل که چنین مجلسی فراهم آید تا حقیقت امر در ساحت حضرت سلطان واضح و لائح گردد. و بعدُ الامرُ بیدِکَ و اَناَ حاضرٌ تلقاءَ سریرِ سلطنتکَ. فَاحکُم لی اَو عَلیَّ... (و بعد حکم در دست شماست و من در نزدتان هستم، بسود من یا بر علیه من حکم فرما...)
محبوب عالم بعضی آیات یزدانی را در مسائل تربیتی، هدایت مردمان، تهذیب نفوس و شرائط علمای راستین از آثار ییشین نازل بر خویش، نقل میفرمایند و سپس از تبعید و اسارت حضرتشان و مؤمنان یاد میکنند و آنگاه؛ "یا سلطانُ! قَد خَبَت مَصابیحُ الاِنصافِ وَ اشتَعَلَت نارُ الاِعتِسافِ فِی الاطراف. اِلی اَن جَعَلوا اَهلی اُساری’ مِنَ الزّوراء اِلیَ الموصِلِ الحَدباء..." ای پادشاه! چراغهای انصاف خاموش است و آتش ظلم و ستم شعله ور در هر طرف. مرا و خانواده ام را به اسارت از بغداد به موصلِ ویران نازیبا راندند... محبوب بعد روشن میدارند که این تنها ستمی نیست که بر مردان خـدا رفت و داستانهای ستمهای وارد به مؤمنان در ادوار پیشین را بیان میکنند و در عباراتی به زبان عرب دارجه، به درازا، از فنای عالم خاک و دگرگونی زیب و زیور و جاه و جلال آن میگویند.
عزیزان! این لوح مبارک در ادبیات عرب بی مانند است و هر آیه از آن حجّتی است بی معارض و بی نظیر. من با فروتنی تمام، تلاوت و مطالعهء آن را به عزیزان برتر از جان توصیه میکنم. و ناگزیرم که از آن دو یا سه بخش کوتاه بشما هدیه کنم.
در مورد ستمها ی وارده میفرمایند: "فَوَ نَفسِهِ الحقّ! لا اَجزَعَ مِنَ البلایاء فی سَبیلِهِ، و لا عَنِ الرّزایاء فی حُبّهِ و رضائِهِ. قَد جَعَلَ اللّهُ البَلاءَ غادیَةً لِهذِهِ الدّسکَرَةِ الخَضراءِ و ذُبالةً لِمِصباحِهِ الّذی بِهِ اَشرَقَتِ الارضُ وَالسّماءُ..."بخداوند سوگند! از بلاء در راه او نمینالم و از درد و مصیبت، در جذبهء عشق او و کسب خشنودی او اندوهی ندارم. پاک یزدان بلاء را بارانی برای این چمن و دمن سبز و خرّم قرار داده و فتیلهء چراغ خود، چراغی که به آن زمین و آسمان نورانی و روشن است...
در بارهء فنای جهان خاک میفرمایند: "هَل یَبقی’ لاَحَدٍ ماعِندَهُ مِن ثَروَتِهِ؟ او یُغنیهِ غَدَاً مِن مالِکِ ناصیّتِهِ؟ لَو یَنظُرُ اَحَدٌ فِی الّذینَ ناموا تَحتَ الرّضامِ و جاوَروا الرّغام، هَل یَقدِرُ اَن یُمَیّزَ رِمَمَ جَماجِمِ المالِکِ عَن بَراجِمِ المَملوکِ؟ لا فَوَ مالکِ المُلوک...اَینَ العُلماء وَالفُضلاء وَالاُمراء؟ اَینَ دقّةُ اَنظارِهِم و حِدَّةُ اَبصارِهِم و رِقّةُ اَفکارِهِم و سَلامةُ اَذکارِهِم..." آیا ثروت کسی ماندنی است و یا فردا او راازصاحب و مالک راستینش بی نیاز میکند؟ اگر کسی در آنانکه زیر سنگ و در مجاورت خاک خفته اند، بنگرد، آیا میتواند بین استخوانهای پوسیدهء کاسهء سر اربابان با بندهای انگشت بینوایان تفاوت ببیند؟ نه - سوگند به صاحب راستین پادشاهان!...کجایند دانشمندان و دانایان و شاهان؟ کجاست دقّت نظر و تیزی دید و نازکی افکار و سلامت اذکارشان؟...
و آنگاه، در بارهء خود، چنین میگویند: "یا مَلِکُ! قَد رَأَیتُ فی سَبیلِ اللّهِ ما لارَأَت عَینٌ و لا سَمِعَت اُذُنٌ، قد اَنکَرَنیَ المَعارِف و ضاقَ عَلَیَّ المَخارِفُ، قَد نَضَبَ ضَحضاحُ السّلامةِ وَاصفَرَّ ضِحضاحُ الرّاحةِ، کَم مِنَ البلایا نَزَلَت و کَم مِنها سَوفَ تَنزِلُ، اَمشی مُقبلاً اِلیَ العزیزِ الوَهّاب و عَن وَرائی تَنسابُ الحُباب، قَدِ استَهَلَّ مَدمَعی اِلی’ اَن بُلَّ مَضجَعی! و لَیسَ حُزنی لِنَفسی. تَاللّهِ رَأسی یَشتاقُ الرِّماحَ فی حُبِّ مَولاه... بَل بِما اَرَی النّاسَ فی سَکرَتِهِم یَعمَهونَ و لا یَعرِفونَ. رَفَعوا اَهوائَهم و وَضَعوا اِلهَهُم، کَاَنّهُم اتّخَذوا اَمرَاللّهِ هُزُواً و لَعِباً..." ای پادشاه! در راه خداوند دیده ام آنچه را چشمی ندیده و گوشی نشنیده، سران انکارم نمودند. (فضای (زندگی) بر من تنگ گشت.) سلامت از دست رفت و برگ و بار آسایش را زردی گرفت، چه مقدار بلاء بر سرم آمد و چه تعداد در راه است؟ بسوی معبودِ محبوب گام برمیدارم در حالیکه از پی من افعی دوان است، اشکم چنان جاری است که بسترم پیوسته تر است! - و غم من برای خودم نیست بخداوند سوگند! که سرِ من در راه محبوب ازلی مشتاقِ افراخته شدن بر نیزه هاست!... بلکه غمم از آن است که میبینم مردمان را در مستی و بیخبری سرگردانند و نمیدانند! در پی هوی’ و هوسهای خود روانند و خدایشان را فراموش کرده اند! گویا "امراللّه" را به بازی گرفته و سخره میانگارند!...
و باز قلم اعلی’ در فنای عالم خاک آیاتی در غایت حکمت، فصاحت و زیبائی در صفحاتی بسیار، عنوان میکند. و آنگاه پس از بیان جورها و ستمهای وارد بر حضرتشان و مؤمنان یزدان، محبوب عالم اینسان نبوّت میفرمایند: "سَوفَ تَشُقُّ یَدُ البَیضاء جَیباً لِهذِهِ اللیلةِ الدّلماء و یَفتَحُ اللّهُ لِمَدینَتِهِ باباً رَتاجا، یَومَئِذٍ یَدخُلونَ فیهَا النّاسُ اَفواجاً..." سرانجام دست نورانی (حقّ) این شب ظلمانی را (به صبحی روشن) خواهد شکافت. خداوند پاک دری بسیار وسیع بر این شهرِ خویش ("اورشلیم نازل از آسمان" که کنایه از "شریعت نوین یزدانی" یا "امر اعظم ربّانی" است) خواهد گشود و آنروز مردم فوج فوج در ("مدینهء نوین") وارد خواهند شد.
محبوب عالم پس از مناجات به درگاه محبوب ازلی و طلب توفیق برای شاه در دادگستری و مهر ورزی، لوح خـدای را با این بیان پایان میبرند: "و َنسألُهُ تَعالی’ بِاَن یَجعَلَکَ ناصراً لَامرِهِ و ناظِراً َالی’ عَدلِهِ لِتَحکُمَ عَلیَ العِباد َکما َتحُکُم عَلی’ ذَوی قَرابتِکَ و َتختارَ لَهُم ما تَختارُهُ لِنَفسِکَ. ِاّنّهُ لَهُوَ المقتدر المتعالِی المهیمنُ القیّوم."از خداوند متعال میطلبیم که تو را به یاری امر خویش برگزیند و تو را در اجرای عدل و دادِ خـدائی مدد فرماید، تا بر مردمان چنان حکم رانی که بر خویشان خود! و برای رعیّت بخواهی آنچه را برای خود میخواهی. اوست توانا، متعالی، مهیمن و پایندهء جاودانی.
تردیدی ندارم که دوستان پرسش های بسیار دارند. من به دو پرسش در این نوشتار پاسخی کوتاه تقدیم میدارم. نخست اینکه از چه سبب برخی شاهان مانند عبدالعزیز و ناپلئون پس از دریافت انذار ربّانی، در مدّتی کوتاه بسختی مجازات شدند، ولی ناصرالدّین شاه چنین فردائی نداشت؟ دوّم نبوّت محبوب عالم بهاءاللّه در مورد ایران و طهران چگونه در تحقّق است؟
پاسخی به پرسش نخست – عزیزان توجّه دارند که از آغاز پیدایش انسان در زمین و تشکیل جامعه، دو نیروی حکومت و دین ادارهء جمع را عهده دار شده اند. در ادبیات دینی افراد خادم در این دو نیرو "شبانان رمه" نام داشته و ضمن تشویق بسیار از یک سو و توبیخ، اندرز و انذار از سوی دیگر – از آنان با احترام یاد شده است. ضرورت وجود این افراد در اجتماع بشری پیوسته در آیات یزدانی تأکید شده و حرمت آنان از سفارش های دین گزاران و اندیشمندان و فلاسفه است.
در عین حال همه پیامبران روزی را در جریان رشد انسان پیش بینی کرده اند که آدمیان به بلوغ میرسند و بنابرین نیاز به نوعی خاص از حکومت و دین خواهد بود که آزادی و برابری فرد، و مردم سالاریِ تمام چه در روابط با یکدیگر و چه در باورها، وفاداری ها و روشهای ستایش و پرستش محبوب ازلی، کاملاً روشن و آشکار شده و میبایستی اساس "شریعت یزدانی" را تشکیل دهد. و نوع انسان را در راه کمال رهبری نماید.
و از این روست که در همه ادیان پیشین "روز یک شبان و یک رمه"، "روز آخر"، "روز حکومت عدل و عشق" وعدهء بزرگ خـداست. و در آن روز "شبانان" (به بیان توراة) و "باغبانان" (به بیان انجیل) عوض خواهند شد. و "مهلت شیطان و مظاهر او" بپایان خواهد رسید. (به بیان قرآن) - "سران" بشدّت سرزنش شده از کار بر کنار میگردند و رنج دیدگان خادمان جهان انسان خواهند بود. "یجعل اعلاکم اسفلکم و اسفلکم اعلاکم- سران پست میشوند و ستمدیدگان بر کارها سوار" (به بیان احادیث اسلامی)
و خوب پیداست که این دگرگونی و تبدیل مدّتی زمان میخواهد و در این مدّت بایستی احترام "شبانان" حتّا اگر "گرگانی در لباس چوپانند" و "باغبانان" اگرچه "ظالمند"، حفظ شود.
و اکنون پاسخ به پرسش نخست: جمال ابهی’ حضرت بهاءاللّه میفرمایند جسارت بابیان به ناصرالدّین شاه ىر ایران، عملی نابخشودنی است و شاه هر زمان که دست بر بدن خود میکشید ساچمه ها را زیر پوست خود احساس میکرد و این آتش خشم او را بر میافروخت. از اینروست که خداوند به او فرصت داد تا به هوش آید و بیدار شود. او این مهلت را از دست داد و در آخر ایّام خواب خوش از او گرفته شد و از رسیدن به بزرگترین آرزوی خود محروم ماند.
در اینجا از ده ها نبوّت در کتب مقدّسه دو یا سه نقل میشود.
"در آن روز پروردگار سران و بزرگان و شاهان پهنهء زمین را تنبیه خواهد کرد..." (اشعیا 24:21)
"مردم من برّه های گمشده اند! شبانان آنان را گمراه کرده اند..." (یرمیا 50:6)
"وای بر کشیشان و واعظان که گوسفندان مرا پراکنده اند! (یرمیا 23:1)
لطفاً داستان "باغبانان ظالم" را در (انجیل لوقا، فصل 20 و متّی، فصل21 و مارک، فصل 12) بخوانید.
پاسخی به پرسش دوّم – در لوح خطاب به شاه ایران خداوند بیمانند وعدهء نصرت امراللّه و بیداری مردمان را بروشنی نازل میفرماید. در< کتاب اقدس بندهای 91 و92 و 93> خطاب به "طهران" و در اشاره به مردم ایران است. با احتمال بسیار بر بیشتر اهل جهان روشن شده است که هموطنان جمالقِدَم بیش از همه اهل دین در عالم انسان، غرقه در خرافاتند و دنباله رو آخوند یعنی "مظاهر شیطان" (بنابر آیات قرآن و آیات یزدان در یوم "میزان").
قلم اعلی’ میفرماید: "یا اَرضَ الطّاء! لا تَحزَنی مِن شَیئٍ، قَد جَعَلَکِ اللّهُ مَطلَعَ فَرَحِ العالَمین. لَو یَشاءُ یُبارِکُ سَریرَکِ بِالّذی یَحکُمُ بِالعَدلِ و یَجمَعُ اَغنامَ اللّهِ الّتی تَفَرّقَت مِنَ الذِّئاب. اِنّهُ یُواجِهُ اهلَ البَهاء بِالفَرَحِ وَ الاِنبِساط. اَلا! انّهُ مِن جَوهَرِ الخَلقِ لَدَی الحَقّ عَلَیهِ بَهاءُاللّهِ و بَهاءُ مَن فی مَلَکوتِ الامرِ فی کلِّ حینٍ. اِفرَحی بِما جَعَلَکِ اللّهُ اُفُقَ النّور بِما وُلِدَ فیکِ مَطلعُ الظُّهور... سَوفَ تَنقَلِبُ فیکِ الاُمورُ و یَحکُمُ عَلَیکِ جمهورُ النّاس. انَّ ربّکِ لَهُوَ العلیمُ المُحیطُ. اِطمَئِنّی بِفَضلِ رَبِّکِ انّهُ لا تَنقَطِعُ عَنکِ لَحَظاتُ الالطاف. سَوفَ یأخُذُکِ الاِطمینانُ بَعدَ الاِضطِرابِ. کَذالِکَ قُضِیَ الامرُ فی کِتابٍ بَدیعٍ"
مضمون بیان مبارک این است: ای طهران! از هیچ چیز اندوهگین مباش. خداوند تو را خاستگاهِ سُرورِ عالمیان قرار داده است. انشاءاللّه تخت سلطنت را در تو، به فرمانروائی دادگستر مبارک خواهد گردانید. و او (آن کس) برّه های خداوندی را که از (شرِّ) گرگان پراکنده شده اند، جمع خواهد کرد. او اهل بهاء را هم با شادی و روی باز، خوش آمد خواهد گفت. بدانید که او از جواهر آفرینش است نزد خداوند خـدا. جلال خداوند و ساکنان عالم امر (عالم ظهور یزدان و مُقامِ پیامبران) در هر آن، بر او باد!
شاد و مسرور باش (ای طهران) زیرا مطلع ظهور ربّانی در تو زاده شد. سرانجام در تو امور دگرگون میشود (انقلاب میشود) و تودهء مردم حکومت را در دست خواهند گرفت. خداوند تو دانا و محیط است. به فضل او مطمئن باش! هرگز نظر لطف یزدانی از تو قطع نخواهد شد. پس از اضطراب! در تو آرامش برقرار میشود. در کتاب بدیع (آیات نوین یزدانی) اینچنین حکم جاری گشت!
عزیزان! بیاد آریم که در آیات بدیع یزدانی، در نخستین کتاب که جوهر همه ادیان پیشین است، محبوب عالم میفرمایند: "ای جهلای معروف بعلم! چرا در ظاهر دعوی شبانی کنید و در باطن ذئب اغنام من شده اید؟ مثل شما مثل ستارهء قبل از صبح است که در ظاهر درّی و روشن است و در باطن سبب اضلال و هلاکت کاروانهای مدینه و دیار من است."
و اکنون به این نکات بیاندیشیم:
الف – محبوب عالم به هموطنان خود یکصد سال مهلت عنایت فرمودند که بیدار شوند و از یوغ آخوند و پیروی "مظاهر شیطان" آزاد شده راه راست را بیابند.
ب- <کتاب اقدس> در سال 1873 میلادی نازل شد و در 1878 در ایران منتشر شد.
ج- صد سال پس از آن مردم ایران با استقبال جمعی همراه با هیجان تمام از خمینی، ثابت کردند که هنوز اسیرند و دنباله رو!
د- در 1978حکومت "گرگان" آغاز شد.
ه- "گرگان" آنچه را با همکاری مردمان و در کنار شاهان قاجار و دیگر سران ایران در طیِّ 134 سال با مؤمنان "شریعت نوین یزدانی" و "اهل بیان" و مُحِبّان "امر بهائی" و "اهل بهاء" کرده بودند، چهل سال است که با همه افراد ایرانی میکنند. ستم میکنند. دروغ میگویند. دزدی میکنند. رشوه میخورند. غارت و تاراج میکنند. تهمت میزنند. شکنجه میدهند. هتک حرمت میکنند. تجاوز عادت آنان است. قساوت سرشتشان و درندگی خصلتشان میباشد. بی حیاترین جنبندگانند و از هیچ نوع جنایت ابا ندارند!
و این "حکومت گرگان" ملیونها ایرانی را به آوارگی در چهارسوی جهان فرستاد. تا کی به وطن باز گردند!
و- و اکنون تنها خـدا میداند چند در صد مردم بیدار و هشیار شده اند. همین قدر بدانیم که تا اکثر مردم از خواب غفلت بدر نیایند، امیدی به تحقّق وعدهء حکومت عادله نیست! باید شایستگی آن را بدست آریم.
ز- روشن است که پیش از بازگشت آرامش به کشور مقدّس ایران، یک دوره اضطراب و شورش شدید خواهیم داشت!
آنقدر میدانیم که ایران و طهران، سرانجام قبلهء جهانیان خواهد شد و حکومت ایران "محترمترین حکومات عالم" خواهد بود.
9- پاپ پی نهم مخاطب لوح مبارکی است که از قلم اعلی’ صادر شد. او دویست و پنجاه و چهارمین نفری است که بر کرسی پطرس حواری نشسته و ریاست کاتولیکهای جهان را در سال 1846 بعهده گرفت. و در ظاهر هم، بر تمامی قسمت مرکزی کشور ایتالیا حکومت مطلقه داشت.
محبوب عالم او را چنین خطاب میفرمایند: "یا پاپا! اخرَقِ الاحجابَ قَد اَتی’ رَبّ الارباب فی ظُلَلِ السّحاب و قُضِیَ الامرُ مِن لَدَی اللّهِ المُقتدرِ المُختار... اِنّهُ اَتی’ مِنَ السّماءِ مَرّةً اُخری’ کَما اَتی’ مِنها اَوّلَ مَرّةٍ... دَعِ الوَری ثُمَّ اَقبِل اِلی مَولاکَ الّذی بِهِ اَضائَتِ الآفاقُ... اَ سَکَنتَ فِی القُصور و سُلطانُ الظّهورِ فی اَخرَبِ البُیوتِ؟ دَعها لِاَهلِها ثُمَّ اَقبِل اِلیَ الملکوت بِرَوحٍ و رَیحانٍ... اِجعَل قَمیصَکَ حُبّی و دِرعَکَ ذِکری و زادَکَ التّوکّلَ عَلیَ اللّهِ مُظهِرِ القُوّاتِ" میفرمایند: ای پاپ! حجابها را بردران، (تا ببینی که) ربّ الارباب در سایهء ابر آمده است و خداوند توانا و مختار حکم (نهائی) را صادر فرموده است... همانا او بار دیگر از آسمان آمد! چنانچه بار نخست نیز از آسمان (عزّت و اقتدار) آمد... مردم را ترک کن و بسوی مولایت روی آر، مولائی که آفاق را نورانی کرده است... آیا تو در قصرها سکونت میکنی در حالی که سلطان ظهور در ویران ترین خانه ها جای دارد؟ قصر را به اهلش بگذار و با سرور و بهجت به عالم ملکوت روی آر ... لباسی از محبّت من بر تن کن و زرهی از ذکرِ من بپوش و تکیه بر خداوند زن، خداوندی که آشکار کنندهء همهء نیروهاست.
پاپ به اندرز مشفقانهء دوست توجّهی نکرد و چندی کوشید تا عزّت و قدرت دیرینه دستگاه را برقرار کند. در ابتدا با کمک ناپلئون سوّم مانع حرکت های آزادی خواهانه و استقلال جویانهء مردم ایتالیا شد. امّا چون ناپلئون و سپاهش در هم شکست، دستگاه پاپ هم در برابر ویکتور امانوئل از پای درامد. پاپ پی نهم از قصر رائده شد. و بعد به خواری تسلیم را پذیرفت. استقلال کشور ایتالیا را به رسمیت شناخت و با وساطت کاتولیکهای جهان و دولتمداران به قصر واتیکان و اطراف آن قناعت کرد.
عزیزان من! محبوب عالم با مهر فراوان سران ادیان را از اسلام (شیعه و سنّی)، مسیحیت، یهود، زرتشتی و سایرین، و نیز مردم جهان را از هر طبقه، ملّیت و نژاد به خوان انعام خداوندی و طلوع انوار آزادی و رهائی در این دور نورانی، مکرّر در مکرّر و به الحان گوناگون دعوت فرمودند. هزاران لوح در دعوت مسلمانان، مسحیان، کلیمیان، زرتشتیان و پیروان سایر ادیان و نیز بی دینان از آیات یزدانی در دسترس همگان است. "لوح اقدس" لوحی ویژه در هدایت مسیحیان، مهر تابانی در میان ستارگان است و در غایت زیبائی است و برکات بی انتهاء برای آزادگان وعده میدهد.
در اینجا به بیانِ حکمِ محکمِ یزدانی خطاب به شاهان و رؤسای جمهور امریکا در <کتاب اقدس> بسنده میکنم. میفرمایند:
"یا ملوکَ اِمریقا و رؤساءَ الجُمهورِ فیها! اسمَعوا ما تَغنُّ بِهِ الوَرقاءُ عَلی غُصنِ البَقاءِ اِنّهُ لا اِلهَ اِلّا اَنَا الباقِی الغفورُ الکریمُ. زَیّنوا هَیکَلَ المُلکِ بِطِرازِ العَدلِ وَالتّقی و رَأسَهُ بِاِکلیلِ ذِکرِ رَبِّکُم فاطِرَ السّماءِ... اِغتَنموا یَومَ اللّه... ِاجبِروا الکَسیرَ بِاَیادِی العَدلِ و کَسِّروا الصَّحیحَ الظّالِمِ بِسیاطِ اَوامِرِ رَبِّکُم الآمِرِ الحَکیمِ ." <بند 88> ای شاهان و رؤسای جمهور در آمریکا! بشنوید آنچه را ورقاءِ احدیه بر شاخسار بقاء میسراید: نیست خداوندی جز من پاینده، غفور و کریم. هیکل مُلک را به رداءِ عدل و پرهیزکاری بیارائید و سرِ آن را به تاجِ ذکر پروردگارِ خالق آسمانها زینت کنید... روزخـدا را غنیمت دانید... درهم شکستهء ستم دیده را دست بگیرید و ستمکار بی مهابا را به تازیانهء اوامر کردگارِ حکیم، درهم بشکنید.
عزیزان! تاریخ معاصر را بررسی کنیم. از شاهان و امپراطورانی که شخصاً مورد عتاب و انذار محبوب عالم قرار گرفتند پنج نفر به دست زیر دستان و محافظان خود کشته شدند. دودمانهای همهء آنان بجز یکی بر باد رفت. براستی سران بر خاک ریختند و خلافتها در هم پیچیده شد و "شبانان" و "باغبانان" در کتاب خـدا در دست تغییرند. آزادی انسان اعلان شد و گردنها به تدریج از یوغ اسارت "شبانان ستمگر" رها شده و میشوند. تنها قلم توانای شوقی افندی ولیِّ امر بهائی میتواند آنچه را در دو قرن معاصر گذشته و میگذرد ترسیم کند. نوشتار را به این بیان از ایشان به پایان میرسانم. در <توقیعات مبارکه 1957> میفرمایند:
"طوفانی که شدّتش بی سابقه، مسیرش ناشناخته، اثرات فعلی آن مصیبت بار، و تنایج غائی آن بنحو غیر قابل تصوّری پرمجد و شکوه میباشد؛ اکنون در سطح کرهء خاک در حرکت است.
قوّهء مخرّبهء آن بی رحمانه وسعت میابد. و نیروی تطهیر کننده اش، هرچند محسوس نیست، روز بروز پرتوان تر میگردد.
عالم بشری در پنجهء قوّهء مخرّبه اش گرفتار و به ضربات خشم قهّارش دچار. نه میتواند منشأ آن را نرک کند و نه قادر است به اهمیّت آن پی برد و عواقب آن را دریابد.
پریشان و دردمند و درمانده، باین تندباد غضب الهی مینگرد که به دورترین و پر آرامش ترین مناطق جهان حمله ور است. بنیان ها را میلرزاند، تعادل ها را درهم میریزد، شهرها را ویران مینماید، پادشاهان را به جلای وطن مجبور میسازد، حصارها را فرو میریزد، نهادها را از بیخ و بُن میکند، عالم را تیره و تار میسازد و اهل زمین را پریش و غمگین میگرداند.
اثرات پرتوان این طوفان مهیب جز برای نفوسی که نسبت به ادّعای حضرت بهاءاللّه و حضرت باب شناختی عمیق دارند، قابل درک نیست. زیرا آنان بخوبی میدانند که این طوفان پر تلاطم از کجا آمده و به کجا منتهی خواهد شد. هرچند نمیدانند که دامنهء آن بکجا خواهد کشید! ولی از علّت حدوث آن بوضوح مطّلع هستند. از مسیر آن آگاهی دارند. به ضرورت آن اعتراف میکنند. و جریان پر اسرارش را با اطمینان نظاره مینمایند. و برای تخفیف آن مشتاقانه دعا میکنند. برای تسکین قهرش با خردمندی و درایت تلاش میورزند و با بینش و بصیرتی روشن، افول بیم و هراس و طلوع امید را انتظار میکشند."
---
نوشته شده توسط دکتر پرویز روحانی