
بدیهی است که این تمدّن جهانی که چون دُری یکتا در صدفِ "نظمی بدیع و جهان آرا" (با اساس و ارکانی یزدانی که در آیات امر بهائی منصوص است.) رشد کرده، کافل و حافظ یک جامعهء نوین بر بنای "وحدت عالم انسانی" خواهد بود و آن "نظم جهان آرا" تمدّن جهانی را در بر گرفته در مسیر کمال رهبری خواهد نمود. و همهء افراد بشر را در برابری، آزادی و آزادمنشی - و در پناه سراپردهء عشق و عقل و عدل که ثمرهء همگامی دین و دانش است، از هر خطر دور خواهد داشت تا "تمدّن جهانی نوین" که ترکیبی از "مدنیت مادّیِ انسانی"( آفریدهء عالم انسانی!) و "مدنیت روحانیِ الهی"( آفرینشِ ظهور کلّی محبوب ازلی!) میباشد، بر کرسی اقتدار نشاند. و ساکنان کرهء خاکی را به "وحدت ارگانیک" یا "یگانگی ذاتی" رساند. و اینچنین عالم انسان هدف نهائی آفرینش را شناخته در مسیر کمال رهسپار گردد. در این نوشتار کوشش میکنم تا با اشاره به چند موضوع که در نوشتارهای پیشین بکوتاهی عنوان شده است، زمینهء درک بهتر از مقصود را فراهم کنم.
درآغاز این نوشتار، این پیش گفتارِ کوتاه ضروری است: در این نوشته من هرچه آورده ام از قرآن و کتب الهی پیش از آن و نیز از آیات نازله در "امر نوین یزدانی" است. کمتر از خود گفته ام و یا از کتابی دیگر الهام گرفته ام. پس به یقین بدانید که همه دستور خـدا و سخن پاک یزدان است. با ارادت بخوانید و براستی باور کنید که بدرستی شما را به راه راست هدایت خواهد نمود.! بیستمین نوشتار را با حالت زاری و دعا بدرگاه طلعت رحمان آغاز میکنم. باشد که عنایت فرماید و مرا از بررسی بیطرفانهء وقایع روز باز ندارد؛ دستخوش احساس نشوم و با ژرف اندیشی و مطالعهء نبوّات و امّا بکوتاهی، آنچه را در جهان میگذرد عنوان کنم. و گوشه ای از نقشهء عظیم یزدانی را برای این روز و این دور در آیات ربّانی نشان دهم. از کردگار بزرگ میخواهم که ناامیدی در نوشتار اثر نگذارد. چه که این روز "روز آخر" است و "روز سخت" و "روز شگفتیها".
انشاءاللّه ما همه و در رتبهء نخست من، از راه حقّ منحرف نشویم، بخردانه بیاندیشیم (قرآن 23:80و نیز آیاتی درهمه کتب یزدانی) در هر آن متذکّر باشیم (قرآن 23:85ونیز دیگر کتب یزدانی) و با بینائی همه چیز را بنگریم. (قرآن 23:27ونیز دیگر کتب یزدانی) مبادا از قلمِ کردگاری در ردیف کران و گنگان و کوران و مردگان درائیم. (قرآن 2:18- 2:171- 6:39-6:122- ( میدانیم که زندگی راستین زندگی ایمانی است. از خـدای یکتا، محبوب بی همتا یاری میجوئیم که ما را در راه راست همراه و یار و یاور باشد تا به زندگی راستین فائز شویم.
یکی از مظاهر شیطان براستی عالم نقایص یا جهان طبیعت است. (و انسان چون در اسارت طبیعت بماند و بندهء امیال و خواهشهای تن باشد، مظهری از مظاهر شیطان است!) و امّا جهان طبیعت از آن نظر عالم نقایص است که از بسیاری فضائل چون اراده و خرد و عاشقی و دلدادگی بی بهره است. طبیعت اگر بخود واگذار شده، زیر مراقبت آموزگاری دانا و توانا نباشد، هرگز به کمال و جمال نرسد. عالم خاک با تربیتِ معمارِ کامل و زیبائی شناس، ترتیب یابد. جهان نبات با پرورش باغبان کاردان، گلزار و باغ گردد، آراسته و پیراسته شده، بار و بر آرد. جهان حیوان با توجّه و آموزش سرپرستی توانا و دانا معجز آفرین گردد. انسان خاکی به تربیت و محبّتِ مربّی کامل نفس رحمانی شود. - و امّا در مورد انسان باید اذعان کنیم که باوجود آنکه انسان بکمک روح خود که نخستین آفریدهء خـدا و امانتی در او ست، مربّیِ عوالم مادّی، نباتی و حیوانی است، از آنجا که پیکرش از جهان خاک است و آفریدهء طبیعتِ خاکی است، در همه دوران کودکی و نوجوانی، بیشتر اوقات، خود را در اسارت طبیعت دیده است. و این گمان غلط مادام که آدمی به بلوغ روحانی نرسد، به او حکومت کرده و خواهد کرد.
و امّا یکی ار مظاهر رحمان نیروی لایزال محبوب ازلی است که از آغاز پیدایش انسان در جهان خاک، با دانش محیطه و مهر و محبّت بیدریغ سعی کرده است به انسان بیاموزد که او جزئی از خاک نیست، بلکه گوهری پاک است که باید به مدد خرد و دانش طبیعت را چون خادمی بخدمت گیرد. و چنانچه شایسته است با بهره بردن از امکانات طبیعی و کشف اسرار آفرینش، براستی "شمشیر را از دست طبیعت بگیرد و بر فرق آن زند!" و همهء قوانین شناخته شده را در راه بهتر ساختن شرایط زندگی و تأمین راحت و رفاه بشری بکار برده، زندگی را هر روز زیباتر و آسان تر سازد. و در عین حال، سیر راستین خود را که سیری روحانی است شناخته، بسوی "هدف غائی خلقت" که "کمال جسمانی و روحانی" است، حرکت کند.
نکته ای را که باید در نظر گیریم اینست که هر نهضت یا حرکت علمی یا دینی در جهانِ انسان نشانه هائی پیدا و نهان بهمراه میاورد. آنچه با شتاب زندگی مردمان را دگرگون میسازد یعنی عینیت میابد، در دم یا بزودی، بسیاری مردمان را به شگفتی میاورد. ولی نشانه هائی که در فرهنگ و روح انسانها تغییر میافریند، کندتر و دیرتر در رفتار و عادات افراد و اجتماع انسانی اثر پایا گذارده عیان میشوند. ظهور پیامبران یزدانی چون با هدف ایجاد دگرگونیهای بنیادی در فرهنگ و تمدّن مادّی و روحانی عالم انسانی واقع میشود، همواره در ابتداء سبب اعتراض و مقاومت مردمان از عوام و خواصّ (بویژه علمای دین که مظاهر شیطانند!) میگردد. و ناچار، روح بهار معنوی نوین از دو راه عمل میکند؛ یکی آنکه احکام و دستورات جدید را آرام آرام در جامعه ای متشکّل از مخالف و موافق جاری کرده جایگزین روشهای کهنه میسازد. و مردمان پیش از شناخت پیامبر زمان، در حالیکه بشدّت با حرکت و ادّعای جدید مبارزه مینمایند، خواه و ناخواه به اجرای دستورات نوین پرداخته از نوآوریهائی که زادهء روح زمان است، بهره میبرند. و اینچنین نشانه های "تمدّن مادّی" حاصل از نهضت نوین به سرعت در جامعه آشکار میشود. و دیگر آنکه کلام یزدانی که رویا و نافذ و زاینده است، جامعه ای نوین آفریده، روز بروز روح و روان انسانهای مؤمن را با معیارهای جدید میپروراند. و جامعهء نوزاد ناگهان و به صورتی معجز آسا، از دل اجتماع بزرگ نمایان شده "مدنیتی مادّی و روحانی" را با تمام نشانه های متکامل و زنده و زایا به نوع انسان هدیه مینماید.
برای مثال به قیام عیسی’ مسیح در دو هزار سال پیش بیاندیشیم. جامعهء کوچک مسیحی که سیصد سال در حالت "زیرزمینی" رشد میکرد و تنها بعضی فلاسفه مانند فیثاغورث در آثار خود از ارزشهای بزرگ معنوی آن یاد کرده اند، ناگهان پس از سه قرن از خفا بیرون آمد. و در کمتر از پنجاه سال، روم شرقی را زیر پر و بال خود گرفت. و کم کم شرق و غرب دنیای شناختهء آن روز را در سراپردهء مسیحیت به اوج ترقّی و تعالی رسانید. از این نمونه ها در تاریخ بسیار است. و حتّا اشاره ای کوتاه به مدنیت زرتشتی، هندو، موسوی و بودائی، نوشتار را به حجم کتابی میرساند!
و برای گریز از دراز شدن نوشتار، این مطلب را تنها با بررسی بیشتر از آنچه در این "روز خـدا" در جریان است و همه ناظر و شاهد آن هستیم، ادامه میدهیم. در نوشتار نوزدهم دیدیم که کمتر از هفتاد سال بعد از طلوع باب و در نیم قرن نخست از ظهور بهاءاللّه، در مغرب زمین صدها نهضت و حرکت اجتماعی بر مبنای اصول و احکام نوین در "امر اعظم یزدانی" زاده شده با آرمانهائی نزدیک به آموزه های بهائی از سوی اقشار گوناگون مردمان پشتیبانی میشد. هدف "صلح جهانی"، "برابری زنان با مردان در حقوق فردی و اجتمائی"، "پذیرفتن وحدت نوع انسان"، "کوشش و جوشش در راه تأمین عدالت اجتماعی و اقتصادی " نمونه هائی از این حرکت نوین در آن زمان بود. آری! یک ملّت غربی در قرن نخست ظهور یزدانی، با کمترین آگاهی از شریعت بهائی، در سطحی بسیار گسترده، به اجرا و نمایش بسیاری آموزه های نوین میکوشید!
امروز یک ناظر و محقّق بیطرف در همه شهرها و حتّا دهات، در هر گوشهء جهان نفوذ دستورات بهاءاللّه را چه در زندگانی فردی آدمیان و چه در جلسات و محافل و گردهمائیهای کوچک و بزرگ آشکارا میبیند. در مورد پوشش و آرایش، در اصلاح مو و رو، در نشستن بر صندلی، در نوع استحمام و نظافت، در بهره گیری از همه نوآوریهای شرقی و غربی، و در شرکت کم و بیش همه اهالی شهر و روستا در خدمات عمومی، هم در گفتار و هم در رفتار، تأثیر آموزه های "شریعت نوین یزدانی" آشکار و عیان است.
در سطح جهانی - بمحض حرکت قلم اعلی’، قلم امر یزدانی بر این بیان مبارک خطاب به اهل عالم؛ "ابهی’ثمرهء شجرهء دانش این کلمهء علیاست: همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار!" و "لَیسَ الفَخر لِمَن یُحبُّ الوطن، بَل لِمَن یُحبُّ العالم!"
با اکتشافات علمی جدید، وسائل ارتباطی و حمل و نقل در هر دهه نوین گشت. و سرعت ارتباطات روز بروز افزون شد. ممالک به یکدیگر نزدیک شدند و روح جدید الهی، اقوام و ملّت ها را به آزادی و آزادیخواهی سوق داد. دانشمندان زاده شدن انسان را از یک مادر به اثبات رسانیدند. مجامع بین المللی بسیاری، در مسائل گوناگون هستی یافت. و در کمتر از شصت سال از ظهور بهاءاللّه و صدور امر یزدانی بر تأسیس دادگاهی بین المللی با اختیارات مشخّص و کافی برای استقرار حاکمیت جهانی، جامعهء ملل (گرچه با نقایص بسیار) زاده شد. و بیست سال پس از آن سازمان ملل متّحد (باز هم با کمبودهای بیشمار) شکل گرفت. و بتدریج با افزایش مؤسّسات فرعی به رشد نسبی رسید. و با همه نارسائیها، در عمر کوتاه خود تا حدّی در جلوگیری از درگیریهای بین دول و ملل موفّق بوده است. و هر روز به سازمان جهانی پیشنهادی بهاءاللّه شبیه تر میشود!
یکی از اصول محکمهء آئین نازنین و نوین یزدانی در این عصر "مشورت در امور است، چه جزئی و چه کلّی، چه فردی و چه اجتماعی". جمال ابهی’ روشن فرموده اند که هر یک از هدیه های یزدانی و فضیلتهای انسانی را حالت بلوغی هست. و بلوغ هدیهء دانائی در مشورت است. و بمنظور هدایت جامعه و فرد به این نعمت، در <کتاب اقدس> نازل: "قَد کَتَبَ اللّهُ عَلی’ کلِّ مَدینةٍ اَن یَجعَلوا فیها بَیتَ العدل..." و در مورد اعضاءِ بیت العدل نازل: "و یَنبَغی لَهُم اَن یَکونوا اُمَناء الرّحمن بَینَ الامکان و وکلاءَ اللّه لِمَن عَلَی الارض کلِّها و یُشاوِروا فی مَصالحِ العِباد لِوَجهِ اللّه... و یَختاروا ما هُوَ المُختارُ..." (بند 30) امر یزدانی بر آنست که در هر شهر و قریه "بیت العدل" هستی یابد و اعضاء آن که امینان خداوندی و وکلاء مردمانند، در مسائل جامعه "مشورت" کرده بهترین ها را انتخاب و اجراء نمایند. و نیز: "قَد رُقِمَ عَلَیکُمُ الضّیافة فی کلِّ شَهرٍ مَرَّةً واحِدةً، وَلَو بِالماءِ. اِنَّ اللّهَ اَرادَ اَن یُؤَلِّفَ بَینَ القلوبِ وَلَو بِاَسبابِ السّماواتِ وَ الارضینَ..." (بند 57) افراد جامعه هم در هر 19 روز (ماه بهائی) یکبار در ضیافتی گرد هم میایند و در امور مشورت نموده، نظرات خود را به بیت العدل محلّی و ملّی و جهانی منعکس میدارند. این ضیافت، ضیافتی روحانی است و سه بخش دارد؛ بخش دعا و مناجات. بخش مشورت و تبادل نظرات. بخش معاشرت و انس و محبّت. پس از نزول کتاب اقدس، بفاصلهء کمتر از یک قرن تقریباً در همه کشورهای جهان مجالس شور با نامهای سنا، عوام و ... تأسیس شد که به "مشورت" در امور جامعه پردازد!
عزیزان در نوشتارهای پیشین دیدند که یکی از مهمترین تعالیم در "امر نوین یزدانی" تعلیم و تربیت عمومیِ اجباری است. و جهاد بزرگ شریعت نوین، مبارزه با نادانی و اوهام و خرافات است. (در مورد این جهاد، در پایان نوشتار، آیاتی خواهد آمد.) پدر و مادر بفرمان خداوند، مأمور به آموزش و پرورش دختران و پسران خود به دین و دانش هستند. و جامعه و مؤسّساتِ نوین مسئول کمک و یاری دراجراء این فرمانند. از پیش دانستیم که بهاءاللّه میفرمایند آنچه از نادانی بکاهد و بر دانائی بیافزاید، او محبوب پروردگار بوده و هست. و در <کتاب اقدس> نازل: "کُتِبَ عَلی’ کُلِّ اَبٍ تربیَّةَ ابنِهِ و بِنتِه بِالعلمِ وَ الخطِّ و دونَهُما عَمّا حُدِّدَ فِی اللَوح. وَالّذی تَرَکَ ما اُمِرَ بِهِ، فَلِلاُمَناءِ اَن یَأخُذوا مِنهُ ما یَکونُ لازماً لِتَربیّتِهما، اِن کانَ غَنیّاً. وَ اِلّا یَرجعُ اِلی’ بَیتِ العَدلِ، اِنّا جَعَلناهُ مَأوَی الفُقَراءِ وَ المَساکین" (بند 48) حکم یزدانی چنین است: بر هر پدر آموزش و پرورش پسرش و دخترش در دانش و سواد و دیگر آموزه هائی که در لوح الهی آمد، فرض و واجب است. اگر کسی در اجراء این فریضه کوتاهی کند، در صورتی که مال و امکانات دارد، امین های جامعه باید از او هزینهء تربیّت فرزندان را بگیرند و آنان را سرپرستی نمایند. وگر نه، بیت العدل مسئول اجرای این فرمان است!
و اکنون ای عزیزان! بیاد آریم که حضرت عبدالبهاء در ممالک متّحدهء آمریکا در بیستم اپریل 1912 در پایتخت کشور و در نمایش عملیِ روح زمان یعنی "وحدت عالم انسانی" پروتکل سیاسیِ پایتخت (تشریفات و مقرّرات محکم) را نادیده گرفت و بزرگترین تابوی ملّی (جدائی کامل انسان سپید و سیاه در امریکا هنوز هم، یک Taboo است!) را در هم شکست. لوئیس گرگوری سیاه پوست را در "مهمانی ناهار اشراف واشینگتن" در دست راست خویش نشاند! پنجاه سال بعد نهضت سیاسی بزرگ در آمریکا در احقاق حقوق سیاهان، کشور را به اضطرابی وحشتناک انداخت. و امّا یکصد سال بعد یک انسان سیاه پوست به ریاست جمهوری کشور انتخاب شد. گرچه هنوز راهی دراز و سنگلاخی تا ازالهء تعصّبات نژادی و استقرار "وحدت عالم انسانی" در پیش است! امّا مشیّت یزدانی بر این هدف تعلّق گرفته، و آینده ای از "وحدت عالم انسانی" در جوّی از عشق و یگانگی، وعدهء محتوم خـداست.
و اکنون، بدون شک، برای هر انسان پرسشی بسیار مهمّ و منطقی پیش میاید. همه میدانیم که
"ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش؟"
در حالیکه هر یک از ادیان به مذاهب و فرقه های بسیار تقسیم شده اند و تاریخ بشر از نزاعها بین صاحبان ادیان و کشت و کشتارها بین فرقه های یک دین پر است، چگونه "امر نوین یزدانی" که جلوه ای جدید از دین است، میتواند "وحدت عالم انسانی" را هستی داده و برای همیشه جامعهء انسانی را در "وحدت و یگانگی" حفظ نماید؟
در پاسخ به این پرسش با یک مقدّمهء کوتاه آغاز میکنم (در این تلاش، در چند فراز کتابهای بیشمار تقطیر میشود!) و پس از آن از "زره" یا پوششی روئین که "وحدت امر اعظم یزدانی" را از هر تفرقه مصون و محفوظ میدارد، سخن خواهد رفت.
عزیزان میدانند که از نظر علمی هر موجود زنده که از همزیستی ملیارد ها سلّول تشکیل میشود، پس از زاده شدن از یک سلّول (هسته یا تخم) تا مدّتی دارای واحد ها یا سلّولهای مشابه است. و در موقع معیّن سلّولها گوناگون میشوند و هر دسته به ساختن نسج ویژه ای میپردازد. این مرحله از رشد که با تفرقه و گوناگونی همراه است، ساختمان موجود را از هر نظر کامل میکند. و برای حفظ و بقا دسته ای از سلّولها مأمور ساختن دستگاه ارتباطی (سلسلهء اعصاب) و مرکز فرماندهی و رهبری (مغز) میشوند. و این مرکز و آن دستگاه ارتباطی اسباب و بنیاد رشد و حیات و زندگی موجود زنده را تضمین مینماید. این قانون کلّی که دریائی از دانش و آگاهیها و مقادیر است، در همه آفریده ها و همهء آفرینش از جماد، نبات، حیوان و انسان جاری است.
عالم انسانی هم در پرتو این قانون کلّی، میبایست دورهء تفرّق و گونگونی را میگذرانید تا تعداد افراد به میلیاردها بالغ شود. زمان دقیق این رشد و بلوغ درعلم الهی یا مشیّت لایزالی ثبت بود. و همه نبوّات و وعده ها در تمامی کتب مقدّسه به نیمهء قرن نوزدهم میلادی یا 1260 هجری قمری یعنی "پایان کَور نبوّت" اشاره میکرد. طلعت مسیح از روزی سخن گفت که در جهانِ انسان "یک شبان" و "یک رمه" خواهد بود. در قرآن مکرّر این سخن تأکید شده که "اگر خـدا بخواهد"، یا زمانی که خـدا بخواهد، از همهء انسانها امّتی واحد خواهد ساخت. در نوشتارهای پیشین از این نبوّات سخن رفته است. "روز خدا"، "روزی که حکومت از آن خـداست!"، "روزی که همه آلات جنگ و نبرد به اسباب آسایش و راحت تبدیل خواهد شد."، "روز یک امّت و یک دین و یک زبان!"، "روز تأسیس بهشت ملکوت در روی زمین" و "روزی که آنرا شب در پی نخواهد آمد!" و هزاران مژده ها و بشارات دیگر.
پیش از آغاز به سخن از "زره یا پوشش روئین"، خـدای رحمان را برای سدّها و محافظان "حصن حصین و دین مبین" سپاس گوئیم:
"هواللّه! حَمدا لِمَن صانَ هَیکلَ اَمرِهِ بِدِرعِ المیثاق عَن سِهامِ الشّبهات و حَمی’ حِمی’ شَریعَتِهِ السَّمحاء و وَقی’ مَحَجَّتَهُ البَیضاء بِجُنودِ عُهودِهِ مِن هُجومِ عُصبَةٍ ناقِضَةٍ و ثُلّةٍ هادِمةٍ لِلبنیان و حَرَسَ الحِصنَ الحَصین و دینَهُ المُبین بِرِجالٍ لا تَأخُذُهم لَومَةُ لائمٍ و لا تُلهیهِم تِجارةٌ و لا عزّةٌ و لا سلطةٌ عَن عَهدِ اللّهِ و میثاقِهِ الثّابتِ بآیاتٍ بیّناتٍ مِن اَثَرِ القلمِ الاَعلی’ فی لوحٍ حَفیظٍ."
بنام خـدا! سپاس نفس (مقدّسی) را که هیکل امر خود را به زره میثاق از تیرهای شبهه ها در امان میدارد. و محراب شریعت سمحاءِ خویش را و صراط روشن و راست خود را، با لشگریان پیمان ها، از هجوم و یورش گروه عهد شکنان و جمعِ بنیان براندازان محفوظ و مصون داشته است. کسی که "قلعهء محکم" و دین مبین خود را در پناه مردانی قرار داده است که سرزنشِ سرزنش کنندگان آنان را آزار نمیکند. و هیچ تجارت و عزّت و قدرتی آنان را ببازی نمیگیرد! واز (تمسّک قطعی و کامل به) عهد و میثاقِ خداوندی باز نمیدارد. عهد و میثاقی که به آیات آشکار، از قلم اعلی’ نازل شده و در لوح حفیظ، ثبت گشته است!
و امّا چرا چنین "زرهی" در ادیان پیشین بکار نرفت؟ و در این "ظهور اعظم" این "زره" کِی، چگونه، و چه سان، ساخته و پرداخته شد؟ پرسش نخست را هرکس بنوعی پاسخ میدهد. و شاید هیچ پاسخی تمام حقیقت نباشد. (همه چیز را همگان دانند و هیچکس به تنهائی حکمت یزدانی را به تمام و کمال نخواهد دانست.) چند گمان به یاد این بنده میاید؛ شاید انسانها میبایست در جدائی و تفرّق گوناگون میشدند. زبانها، فرهنگ ها، آداب و رسوم، نژادها، اقوام، ملّتها و... شکل میگرفت! شاید انسان آن بلوغ را نداشت که با مظهرِ ظهور یزدانی در عهد و پیمانی وارد شود! شاید شیطان و مظاهر آن از طبیعتِ مادّی و مادّه پرستی و تسلّط آن بر انسان گرفته تا سرشت دوگانهء آدمی و لزوم رهبران دینی و اسارت آنان در قفس نفس و هوی’ و... و اینکه آنان هنوز مهلتی داشتند! علّت بود. تردید نیست که از بسیاری شاید های دیگر میتوان نام برد.
و امّا، کوشش میکنم پرسش دوّم را روشن تر و با مدارک کافی پاسخ دهم.
محبوب عالم بهاءاللّه 19 سال پیش از "غروبِ آفتاب جمالشان" و "صعود روح اعظمشان" از افق عالمِ تن، در زندان عکّاء و در اطاقی بسیار کوچک در خانهء عبّود در <کتاب اقدس> با جهانِ انسان در "عهد و پیمانی" وارد شدند که پس از عهد الست، بزرگترین و محکمترین رشتهء اتّصال در آفرینش است. براستی "همه نیروهای جهان آفرینش، در تحلیل نهائی، خادمان این عهد و پیمانند!" در "منشور تمدّن جهانی انسانی" <کتاب اقدس> چنین نازل:
"اِذا غیضَ بَحرُالوصال و قُضِیَ کِتابُ المَبدَءِ فِی المَآل، تَوَجَّهوا اِلی’ مَن اَرادَهُ اللّهُ الَّذِی انشَعَبَ مِن هذا الاَصلِ القَدیم." ( بند 121) میفرمایند چون دریای وصال فروکش کرد و کتاب ظهور من بپایان رسید، روی و توجّه خود را به "من اراده اللّه" کنید. (من اراده اللّه یعنی کسی که خـدا او را برگزیده است.) نوزده سال بعد در وصیت نامهء خویش <کتابُ عهدی> (کتاب عهد و پیمان من) محبوب ازلی میفرمایند: "وصیّت اللّه آنکه باید اغصان (پسران حضرت بهاءاللّه) و افنان (اقوام طلعت باب) و منتسبین، (بستگان) طرّآً(همگان) به غصن اعظم ناظر باشند. اُنظروا ما اَنزلناهُ فی کتابیَ الاقدس ُاِذا غیضَ بَحرُالوصال و قُضِیَ کِتابُ المَبدَءِ فِی المَآل، تَوَجَّهوا اِلی’ مَن اَرادَهُ اللّهُ الَّذِی انشَعَبَ مِن هذا الاَصلِ القَدیم مقصود از این آیهء مبارکه غصن اعظم بوده..."
و "یا اَهلَ الاِنشاء! اِذا طارَتِ الوَرقاء عَن اَیکِ الثّناء و قَصَدَتِ المَقصدَ الاَقصَی الاَخفی’، اِرجعوا ما لاعَرَفتُموهُ مِنَ الکِتاب اِلیَ الفَرعِ المُنشَعِبِ مِن هذَا الاصلِ القویم." (بند 174) میفرمایند ای اهل جهان! چون بلبل معنوی از شاخسار ستایشِ (حضرت کردگاری) پرواز کرد و بسوی مقصد دور و کاشانهء پنهان شتافت، آنچه را از کتاب نمیفهمید، (مفهوم راستین آنرا) از شاخهء منشعب از این اصلِ توانمند بجوئید.
و "مَن یَدَّعی اَمراً قَبلَ اِتمامِ الف سَنَةٍ کامِلةٍ، اِنَّهُ کَذّابٌ مُفتَرِ..." (بند 37) میفرمایند هرکس پیش از هزار سال ادّعائی کند، دروغگوئی مفتری است... بنابرین تا هزار سال، خداوند کسی را به هیچ نام و نشان، اعمِّ از ولایت، وصایت، نبوّت یا رسالت و غیر آن بر نخواهد انگیخت. این نصِّ یزدان پاک است. و در آیات دیگر کاملاً توضیح شده و روشن و گویاست.
و این آیه انسان ها را قطعیاً از تأویل و تفسیرِ آیات منع میکند؛ "اِنَّ الّذی یُأَوِّلُ ما نُزِّلَ مِن سَماءِ الوَحی و یُخرِجُهُ عَنِ الظّاهِرِ اِنَّهُ مِمَّن حَرَّفَ کلمَةَ اللّهِ العُلیا و کان مِنَ الاَخسرینَ فی کتابٍ مُبینٍ" (بند 105)
و این آیهء مبارکه سرنوشت و جریان "امر اعظم یزدانی" و تکلیف همه مردمان را تا پایان دور بهائی (که نامعلوم است!) مشخّص و مسلّم میدارد. "قَد رَجَعَتِ الاوقافُ المُختَصَّةُ لِلخَیرات اِلیَ اللّهِ مُظهِرِ الآیات... و مِن بَعدِهِ یَرجعُ الحُکمُ اِلیَ الاَغصان و مِن بَعدِهِم اِلی’ بَیتِ العَدل اِن تَحَقَّقَ امرُهُ فِی البِلاد... و اِلّا تَرجعُ اِلی اَهلِ البَهاء الّذینَ لا یَتَکَلمونَ اِلّا بَعدَ اِذنِهِ و لا یَحکُمونَ اِلّا بِما حَکَمَ اللّهُ فی هذاَ اللَوح..." (بند 42) اوقاف خاصّ در "امر اعظم یزدانی" در اختیار مظهر ظهور است... و بعد از او، اختیار با اغصان (مرکز عهد بهاء، عبدالبهاء و ولیّ امر، شوقی ربّانی) و بعد از آنان حکم با "بیت العدل اعظم جهانی" خواهد بود، اگر این هیأت اعظم تشکیل شده باشد... و اگر نه، ایادی امراللّه ادارهء امور را مدّتی بعهده خواهند داشت. (تا بیت العدل جهانی تأسیس شود!)
اینچنین حضرت بهاءاللّه به دانش کامل یزدانی، مدّتی (5 سال) را که از اغصان کسی نبود و هنوز "بیت العدل اعظم جهانی" انتخاب نشده بود، پیش بینی فرموده تکلیف جامعه جهانی بهائی را مشخّص نمودند!
آیاتی چند حضور دائمی روح اعظم یزدانی را در عالم انسان، پس از صعود بهاءاللّه، روشن مینماید: "یا اهلَ الارض! اِذا غَربَت شَمسُ جَمالی و سُتِرَت سَماءُ هَیکلی، لا تَضطَرِبوا...اِنّا مَعَکُم فی کلِّ الاَحوال و نَنصُرُکُم. اِنّا کُنّا قادرین." (بند 38) میفرمایند: "ای اهل زمین! زمانی که مِهر جمال من غروب نمود و آسمان هیکل من پنهان شد، پریشان مشوید... ما همیشه و در هر حال با شمائیم و یاریتان میکنیم. ما پیوسته توانائیم." به این ترتیب مشیّت اوّلیهء ربّانی "امر اعظم یزدانی" و "جامعهء نوین" را همواره در پناه حفظ و صیانت خود داشته و خواهد داشت. تأکید بر اینست که "بیت العدل اعظم" پس از بررسی امور و نظر در همه حقایق و دقایق، و مشورت کامل به دعا و مناجات از ساحت محبوب ازلی طلب الهامات موعوده نموده، هدایت روح اعظم را به جامعهء انسانی ابلاغ مینماید.(<کتاب اقدس> – <الواح وصایای حضرت عبدالبهاء> و <دور بهائی> از ولیِّ امر)
عزیزان ! خوب میدانید که ادیان پیشین همه در سالهای نخستین پس از رحلت پیامبر، به دلایل بسیار، تفرّق و تشعّب یافته امّت را در مذاهب و فرقه های گوناگون تقسیم نمود. از این نظر، در این "امر اعظم" عبدالبهاء "مرکز عهد و میثاق بهاءاللّه"، "انسان کامل"، "خلیفة اللّه در زمین" و محور "وحدت عالم انسانی" از نه سالگی تا پایان عمر، قریب به هفتاد سال در برابر هر شرارت و شورش و غرور و استکبار ایستادند و هر داعیه و ادّعائی را مقابله نمودند. هر ناقص ناکصی (عهد شکن بازگشت کننده ای) را از حریم پاک "شریعت اللّه" دور فرمودند و با شکیب و اصطبار و با تضرّع و زاری به درگاه محبوب ازلی "حصن حصین امراللّه" را از هر حمله و خدعه برکنار داشتند. و اینچنین وحدت "امر اعظم" و "جامعهء اسم اعظم" را برای همیشه تضمین فرمودند.
و نیز تنها ولیّ امر بهائی با جانفشانی تمام، مدّت سی و شش سال "وحدت جامعهء بهائی" را محافظت نمودند. و شرایط انتخاب "بیت العدل اعظم جهانی" را فراهم نموده، 27 ایادی امراللّه را به سمت حراست از "امر نازنین یزدانی" گماشته در 60 سالگی فدا شدند. ایادی امر مدّت 5 سال با تلاش شبانروزی "نقشهء ده ساله" یا "جهاد کبیر اکبرِ" شوقی افندی را با تأسیس 56 محفل ملّی در جهان به ثمر رسانیدند و در 1963 میلادی (یکصد سال پس از طلوع شمس حقیقت، حضرت بهاءاللّه) جهان انسان را به تاج وهّاج "نظم بدیع جهان آرای بهائی" یعنی تشکیل هیأت منتخب جهانی "بیت العدل اعظم" آراستند و "امر اعظم یزدانی" را تا ابد در پناه این مؤسّسه که "مصدر کلِّ خیر" و "مصون از هر خطا" و هادی جهان انسان و تنها پناه آدمیان است، رها کردند.
در بررسی این مطلب بسیاری نکات عنوان شد. من کوشش میکنم تا بکوتاه ترین عبارات نتیجهء بحث را تکرار و شماره گذاری کنم.
یکم – عالم انسانی به مرحلهء بلوغ نزدیک است و اگر میبایست محفوظ مانده جاودان شود و بسوی کمال رود، بایستی به "وحدت کامل ارگانیک" برسد!
دوّم – در کَور نبوّت، هر یک از ادیان روزی را وعده دادند که "از پی آن شب نخواهد آمد!"، "روز یک امّت و یک شبان!"، "روز سلطنت و حکومت خـدا!"، "روز محبّت، عشق و آشتی!"، "روزی که خـدا بدست خود اشک از دیدگان فرزندان خواهد سترد!"، "روزی که نوع انسان به یک زبان سخن خواهند گفت!" (یکی از نشانه های بلوغ عالم انسان.) و...
سوّم - در جهان آفرینش"جهتِ جامعه" یا "نیرو و دستگاه یگانگی آفرین" بسیار است. و تاریخ بشر گواه است که تواناترین و کامل ترین آن "دین" است!
چهارم – در این کَور اعظم که "کَور تحقّقِ نبوّات" است و "کَور وحدت" و "کَور بلوغ و کمال" میباشد، "امر نوین یزدانی"با "عهدی مبرم و شکست ناپذیر!" "وحدت دین اللّه" را تأمین و تضمین مینماید. و عالم انسانی را از بحرانی ترین مرحلهء رشد و کمال، بسلامت گذرانده، "مدنیّتی جهانی" تأسیس میکند تا فرزند برومند پدر آسمانی بسوی کمالی بی انتهاء براه افتد! و بنابرین:
1– با آشتی دین و دانش و انفجار صنعت و تکنولوژی، و با تدوین اصولی چون "تعلیم و تربیت عمومی و اجباری"، "تساوی حقوق انسانها"و بسیاری دیگر، محبوب عالم انسان را از اسارت مظاهر شیطان (طبیعت مادّی و دینمداران یا باغبانان ظالم) رها مینماید!
2– مظهر کلّی یزدانی جانشین خود را به آیات منصوص تعیین فرموده و همگان را به اطاعت او ملزم مینماید!
3- قدرت و اختیار دخالت در امورِ "آئین نازنین الهی" را از همه افراد انسانی سلب میکند!
4- اجازهء تبیین و توضیح مسائل مشکله را تنها به "مرکز منصوص" خویش "غصن اعظم" وا میگذارد!
5- همه افراد انسانی را از تأویل و تفسیر آیات و کلمات رحمانی نهی میفرماید. وامر میکند که آنچه از ظاهر کلمات درک میشود، عین دستور و تمام حقیقت است!
6- هر فرد انسانی را آزاد میگذارد تا برابر با درک و فهم خود از آیات رحمانی رفتار نماید. و برای بیشتر دانستن، تنها به تبیین "مرکز عهد و میثاق یزدانی" متشبّث شود. و یا دست بدامان "مشورت و مشاورت" با دیگران گردد. در "امر نوین یزدانی" هیچکس را اختیار آن نیست که نظر خویش را به دیگری دیکته کند یا تحمیل نماید!
7- محبوب عالم به نصِّ محتوم روشن میسازد که تا هزار سال هیچ فردی را حقِّ ادّعای هیچ مقامی نیست!
8- قلم رحمانی در کتاب الهی اساس یک "نظم نوین جهان آرا" را بکمال، تدوین فرموده، ادارهء امور جهان انسان را به مؤسّساتی بنام "بیوت عدل محلّی، ملّی و جهانی" سپرد. و تأسیس تاج وهّاج این نظم جهان آرا یعنی "بیت العدل اعظم جهانی" را به زمان مقدّر موکول نمود. و این وعد محتوم در سدهء ظهور محبوب عالم حضرت بهاءاللّه تحقّق یافت! افزون بر این، این "هیأت اعظم" را به الهامات دائمی و پیوستهء روح اعظم ربّانی مطمئن فرمود!
9- به نصّ آیات کتاب، وضع قوانین فرعی برای ادارهء عالم انسانی، منحصراً از اختیارات حتمی این "هیأت اعظم" میباشد!
در پایان این نکته را همگان بدانیم که از بهائیان که همهء عمرکوشش دارند انسان حقیقی باشند یعنی "جامع جمیع کمالات عالم انسانی"، هر یک در حیات جامعه نوعی دخالت دارد و بنابر ظرفیت و آمادگی و شوق و ذوق روحانی، میتواند در آموزش و پرورش خود و افراد بکوشد و در ادارهء جامعه شریک و سهیم باشد. فرد میتواند در هر سطح (محلّی، ملّی و جهانی) و در هر سمت به کمال رسد و به شرافت خدمت مشرّف گردد. خادمان جامعه میتوانند در شاخهء انتخابی (بیوت عدل ها و ادارات فرعی آنها) به نام "امراء" و یا در شاخهء انتصابی (با انتصاب بیت العدل) به نام "علماء" در خدمات جامعه شرکت مستقیم داشته باشد. و در هر حال هیچ فردی امتیازی بر دیگری ندارد. محبوب عالم امتیاز را در خدمت و کمال فرموده اند؛ "فضل الانسان فی الخدمة و الکمال"
و اکنون عزیزان را به بخشی از بیانات حضرت عبدالبهاء در 12 اپریل 1912 در خانهء آقا و خانم فیلیپس مهمان میکنم:
"محبّت بندگان الهی محبّت اللّه است و خدمت بعالم انسانی است. لهذا تضرّع به ملکوت ابهی’ کردم که شما مانند ستاره از افق محبّت اللّه بدرخشید... این قرن قرن جمال مبارک است. این عصر عصر نورانی است. این دور دوری است که جمیع انبیاء خبر دادند.. ایّام تخم افشانی است. ایّام غرس است. فیوضات الهی پی در پی است. هرکسی تخمی بیفشاند، شقایق حقایق بروید. و آن محبّت اللّه است، معرفت اللّه است، فیوضات آسمانی است، عدل عمومی است، صلح اکبر است، و وحدت عالم انسانی است. اگر چنین تخمی را نفسی در این عالم بیفشاند، در جمیع عوالم الهی برکت یابد.
الیوم جمیع اهل عالم منهمک در شهواتند! مشغول اغراض نفسانیه اند! مبتلای بغض و عداوتند! در فکر محو و اضمحلال یکدیگرند! میخواهند بکلّی یکدیگر را محو نمایند!
لکن شما جمعی هستید که جز محبّت بعموم مقصدی ندارید. و غیر از خدمت بنوع بشر آرزوئی نخواهید. بجان و دل بکوشید تا انوار و آثار بهاءاللّه از اعمال و رفتار و گفتارتان ظاهر شود... هر یک شجرهء مبارکه ای گردید و اثمار باقیه ببار آرید. زیرا این عصر جمالمبارک است. بهار الهی است. موسم گل و ریحان است و هنگام سبزی و خرّمی است... امروز روزی است که هیچ فراموش نمیشود. امروز روزی است که ذکرش بقلم الماس نوشته خواهد شد!"
و اکنون ای عزیزان به "عکّاء" برویم و محبوب عالم را در سال 1873 میلادی در "سجن اعظم" و در بیت عبّود زیارت کنیم. دانستیم که بزرگترین و مقدّس ترین سند در تاریخ حیات بشر <کتاب اقدس> در اطاقی کوچک در آن خانه نازل شد. در جریان نزول این "ناموس اعظم" و پس از آن، تا پایان نه سال، طلعت محبوب که اهل "نورِ مازندران" بودند و تمامی کودکی و جوانی را تا 36 سالگی از نظر جسمی و روحی غرق در بهترین های عالم مادّی و روحانی بودند، از حین زندانی شدن در "سربازخانهء عکّاء" تا نُه سال دیدگان پاکشان از دیدن گل و گیاه و سبزه و درخت و باغ و چمن و دشت و دمن محروم ماند!
عزیزان من! در زیارت این اطاق کوچک که مظهر رحمان، و بنابر توراة، "صاحب جهان" مدّتها در آن زندگی کردند. و "منشور تمدّن جهانی" در چنین مسکن حقیری از قلم مبارکشان نازل شد، همه نوع احساسات و هیجانات روانی و روحی در زائر ایجاد میشود و بصورت اشک و آه و گاهی قاه قاه شادی و فرح ظاهر میشود! آرزومندم که هریک از آن عزیزان، مظهر رحمان را بشناسید، با شوق و ذوق به ارض اقدس بروید تا گوشه ای از بهشت موعود را که عاشقان طلعت رحمان در "باغهای ایرانی" در کوه کرمل آفریده اند. و نیز "روضهء مبارکه" را که "روضهء رضوان" است، در مرج عکّاء به چشم جان و تن مشاهده کنید!
بهر حال، در آن نه سال از یکسو، جمال جانان با جمعی عاشقان جمال رحمان در هر آن به نوعی زیر پنجه های ظلم و ستم حکومت عثمانی و مأمورین امپراطوری به درد و رنجی جدید مبتلا بودند. و از سوی دیگر، از اخبار آزارها، شکنجه ها، درهم شکستن ها، خرد و خمیر کردنها و کشتارهای دردناک مؤمنان جان برکفِ خویش در سایر نقاط جهان بویژه ایران، در چنگال ناصر الدّین شاه و پسران حیوان صفت او و علماء شیطان سرشتِ شیعه و مقلّدان بیرحم و بی شرم آنان، هر دم خون دل میخوردند! شاه ایران، از آنجا که در آتش کینه و حقد از آنکه دستش از جمال رحمان کوتاه بود، میسوخت، از ارتکاب هیچ شئامت و دنائتی در حقّ بهائیان نمیگذشت. داستان این دردها در صدها کتاب تألیف دوست و دشمن، تاریخ ایران مقدّس را تا ابد لکه دار خواهد داشت.
و امّا محبوب عالم دمی را از "ابلاغ مُبینِ" آئین نازنین و "آموزش و پرورش فرزندان محبوب خویش در کرهء زمین" از دست نداده، راحت نمیجست. از قلم شوقی افندی، نقل از بیانات عبدالبهاء بخوانیم: " دشمنان جمال ابهی’ قصد آن داشتند که زندانی شدن ایشان امراللّه را بکلّی نابود کند. و حال آنکه این سجن براستی بزرگترین یاری (یزدانی) بوده سبب رشد و کمال و ترقی شد." و "... این وجود شریف و جلیل، امر مبارکش را در "سجن اعظم" اعتلاء بخشید. از این زندان نور حقیقت بهمه اقطار تافت و شهرت آن جهان را مسخّر نمود. و امر مبارکش در خاور و باختر اعلان شد." و " امر یزدانی که نخست مانند ستاره ای بود، خورشیدی تابان گردید." و "تا کنون چنین واقعه ای در جهان واقع نشده است!"
"... جای شگفتی نیست که محبوب عالم، در اشاره به اینهمه دگرگونی شرایط و اوضاع که با بیست و چهار سال سرگونی و زندانی آن جمال مبین همراه بود، میفرمایند: "خداوند توانا.... این زندان را به بهشت علیا و روضهء رضوان تبدیل فرمود!" (God Passes By P.196)
روح اعظم در بحبوحهء بلاء بغایت فرح و انبساط و رَوح و رَیحان میفرمایند: "سلطان عبدالعزیز ما را به ذلّت بی منتهی’ به این نقطه تبعید نمود. و از آنجا که هدف او خاکساری و دمار ما بود، هر زمان که اسباب جلال و راحت فراهم آمد، پذیرفتیم" و "اکنون، بحمداللّه! وضع بجائی رسیده است که جمیع اهالی این خطّه در کمال خشنودی به خدمت و اطاعت ما قائم هستند."
براستی بسیاری ازاهالی عکّاء بر این باور بودند که از برکت وجود"این حضرت" آب و هوای منطقه بهبود یافته، "باران اوّل و ثانی" هرساله بفراوانی فرو میبارد. و چاههای خشک، پس از سالها و گاهی قرنها، آب پاک و صاف و گوارا دارند!
پس از نُه سال حبس و حصر در "قلعهء عکّاء"، روزی محبوب عالم در گفتگو با "سرکارِ آقا" (نامی که پدر محبوب، غصن اعظمِ خود را به آن میخواندند.)، فرمودند: "من نُه سال است که چشمم به سبزه نیافتاده است! ده خانهء روح است و شهر خانهء تن." از این اشارهء محبوب، عبدالبهاء دانست که میل مبارک به دیدار ده و دشت و دمن است. و یقین داشتند که آنچه در این مورد بکنند با موفقیت همراه است. در آن زمان مردی بود بنام محمّد پاشا صفوت و با بهائیان مخالف بود. او قصری بفاصلهء چهار میل در شمال عکّاء داشت بنام "مزرعه". باغ زیبائی ساختمان را در میان داشت و نهر آبی در آن جاری بود. عبدالبهاء به خانهء او رفت و به او فرمود: "تو قصری را خالی گذاشته و در شهر زندگی میکنی!" محمّد پاشا گفت: "من ناتوانم و در قصر از دوستانم جدا هستم. لذا بایستی در شهر بمانم." عبدالبهاء فرمود: "در اینصورت آنرا به ما اجاره دهید." پاشا موافقت کرد. قراردادی پنج ساله تنظیم شد و تمام اجاره بها، مبلغ بیست و پنج پوند، از پیش پرداخت شد. عبدالبهاء بدون فوت وقت، با فرح و شادی بسیار کارگرانی را به تعمیر و نظافت و آراستن باغ و ساختمان گماشتند. و کالسکه ای را هم برای جمال مبارک آماده نمودند. ایشان میفرمایند: "یک روز تصمیم گرفتم به دیدن قصر بروم. و با وجود فرمانهای مکرّر بر اینکه ما زندانیان بهائی نمیبایست از محدودهء شهر خارج شویم، از دروازه بیرون رفتم و نگهبانان اعتراضی نکردند! من یکراست به قصر مزرعه رفتم. روز دیگر با تعدادی دوستان و مقامات رسمی شهر از دروازه خارج شدیم و دربانان و نظامیان که دو طرف دروازه ایستاده بودند، مزاحم نشدند. یکبار دیگر روزی در قصر بهجی (قصری دیگر در خارج عکّاء) میزی در سایهء درختان سرو نهادم و گِرد آن، از تعدادی سران و بزرگان شهر میهمانی کردم. و غروب باهم به شهر باز گشتیم.
چندی بعد، روزی به ساحت مقدّس جمال مبارک رفته عرض کردم: "قصر مزرعه برای شما آماده است و کالسکه ای هم حاضر تا شما را به قصر برساند. (در آن زمان در عکّاء و حیفا کالسکه ای نبود!) حضرتشان از رفتن امتناع فرمودند؛ "من زندانی هستم." بعداً بار دیگر خواهش خود را تکرار کردم و همان پاسخ را شنیدم. تا بجائی رفتم که برای سوّمین بار خواهش نمودم و جواب منفی شنیدم. دیگر بخود اجازه ندادم که اصرار کنم.
"در عکّاء شیخ محمّد نامی مسلمان و بسیار با نفوذ میزیست که محبوب عالم را بسیار دوست داشت و جمال مبارک هم او را دوست داشتند. بدیدار او رفتم و جریان را با او در میان گذاشتم. و بعد به او گفتم تو جرأت بسیار داری! امشب بساحت مقدّس برو بزانو بنشین و دست مبارک را بگیر و رها مکن تا حضرتشان بخروج از شهر رضایت دهند. این مرد عرب... یکراست به دیدار محبوب رفته نزدیک بزانوی ایشان نشست. آنگاه دستهای جمال مبارک را گرفت و در حالت بوسیدن دستها، پرسید "چرا از شهر خارج نمیشوید؟" فرمودند "من زندانی هستم." شیخ پاسخ داد: "خـدا نکند! چه کسی قدرت آن دارد که شما را زندانی کند؟ شما خودتان خود را در زندان میدارید. این ارادهء خود شما است که در زندان باشید. و حال من با التماس از شما میخواهم که به قصر تشریف ببرید. قصر زیبا و سبز و خرّم است. پرتقالها چون گویهای آتش هستند." هرقدر محبوب عالم فرمودند که من زندانی هستم و نمیشود... شیخ دستهای مبارک را میبوسید و به خواهش خود ابرام مینمود. تا سرانجام پس از یک ساعت، جمال مبارک فرمودند: "خیلی خوب!" اصرار و پشتکار شیخ به ثمر رسید.
با وجود فرمان اکید عبدالعزیز بر اینکه من با جمال مبارک کمترین ارتباطی نگیرم، روز بعد کالسکه را حاضر نموده ایشان را به سوی قصر راندم . هیچکس مانع نشد. ایشان را در قصر گذاشتم و خود به شهر بازگشتم."
و اینک، آیاتی چند از آثار ربّانی، در جهاد بزرگِ "امر اعظم یزدانی" با اوهام و خرافات و مظاهر آن: "امروز هر آگاهی گواهی میدهد بر اینکه بیاناتی که از قلم مظلوم نازل شده سبب اعظم است از برای ارتفاع عالم و ارتقاءِ اُمَم؛ بگو ای قوم! بقوّت ملکوتی بر نصرت خود قیام نمائید که شاید ارض از اصنامِ (بُتهای) ظنون و اوهام (بتهای ظنون و اوهام "جهلای معروف به علم" هستند.)که فی الحقیقه سبب و علّت خسارت و ذلّت عباد بیچاره اند، پاک و طاهر گردد. این اصنام هائلند و خلق را از علوّ و صعود مانع. امید آنکه یدِ اقتدار مدد فرماید و ناس را از ذلّت کبری’ برهاند."
<منتخباتی از آثار حضرت بهاءاللّه – Gleanings #43>
------
نوشته شده توسط دکتر پرویز روحانی