خداوند ابناء بشر ضعیف که در مقابل اراده و مشیت الهی ناتوان و تسلیم و... را به چه امتحان و آزمایش میکند؟ و هزاران سوال بی جواب و شک و تردید دیگر.
اگرچه با این فکر محدود بشر، نمیتوان به اسرار عوالم الهی که از جنس این عالم نیست دست یافت زیرا همانطور که از نامش مشخص است جزء اسرار است. بنابراین فقط میتوانیم با تفکر و تعمق، در آثار الهی شناخت حق را برای خود، اندکی قابل فهم و درک نماییم (خداوند محیط است و ما محاط)[3]. برای درک مطلبی باید آن را احاطه کرد و محیط بر آن شد و خداوند محیط بر ماست. و هرگز محاط قادر به کشف محیط نیست بلکه محیط است که با احاطه خود بر شی ای میتواند ماهیت آن شی را درک نماید. چرا که “خداوند ذات غیب منیع لایدرک[4]” است. پس ما که مخلوق خداوندیم هرگز نمیتوانیم به کُنه ذات خداوند پی بریم بلکه خداوند را به صفاتی که در ما ودیعه نهاده، تا حدودی، آن هم نه کامل، به صفات، درک خواهیم نمود. (مثلا وقتی صفت مهربانی را با تربیت مربی، در وجود خود از بالقوه بالفعل میگردانیم، متوجه خواهیم شد، که خالق ما در نهایت مهربانی است چرا که قطره ای، از آن نور محبت را در روح انسانی ما دمیده است و ما را حیات روحانی بخشیده و هزاران صفات دیگر. صفت خالق همیشه در مخلوق موجود و مشهود است فقط نیاز به پرورش دارد و این وظیفه مقدس را همیشه راهنمایان بشر که همان مربیان حقیقی و انبیای الهی بوده اند در تاریخ ادیان به کرات متناسب با شرایط زمان، به بهترین نحو ممکن انجام داده اند و در فقدانشان، آیات الهی کتب آسمانیشان که متناسب با زمان است راهنمای بشر بوده. و تا ابد نیز این سیر در تکامل بشر ادامه خواهد داشت. بر طبق ترجمه آیه کتاب مستطاب فرقان ( قرآن کریم) این از سنت الهی بوده و هست و سنت الهی هیچ گاه تغییر نخواهد کرد[5]. نمونه آن، پیامبران که مانند خورشید در، آیینه هستند که خورشید داخل آیینه، تمام صفات خورشید الهی را دارد در حالی که خورشید حقیقی(حق) از مقام خود ابدا تنزل ننموده و در نهایت شدت و درخشنده گی است ولی صفات روشنایی خود را به خورشید داخل آیینه که از نور او اقتباس مینماید افاضه میکند تا آنان (پیامبران) مردمان را از نور خورشید حقیقی(حق) روشن نمایند و به درک حق نائل کنند چرا که، بدون واسطه نتوان حق را درک نمود زیرا تفاوت مراتب موجود است و رتبه پایین هیچ گاه نتواند رتبه بالاتر را درک نماید (همانطور که عالم نبات از درک عالم حیوان عاجز است و عالم حیوان از درک عالم انسان) و نظر به فضل خداوند، پیامبران واسطه فیض از عالم اعلی به عالم ادنی هستند که در هر دور، بنا به مقتضای زمان، با اسمی و احکامی به فراخور بشر آن زمان با هیکل بشری در بین خلق از طرف حق منسوب میشوند و تحمل مشقات بسیار مینمایند تا هم ماموریت الهی خود را به نحو احسن انجام دهند و هم بشر را به سرمنزل مقصود راهنما شوند، و این است تجلی صفات حق در خلق کامل خود، که منتخب میشوند در مقام مربیان الهی بشر.، تا انسان ممتاز از سایر مخلوقات گردد و به ستایش پروردگار پردازد و هدف از خلقت خود را، که حب الهی بوده درک نماید. آن وقت این انسان روی زمین آیینه تمام نمای ملکوت گردد و خلق بدیع شود.... سخن بسیار است و قلم ناتوان از شرح و درک اسرار الهی.
چون قلم بر وصف این حالت رسید هم قلم بشکست و هم کاغذ درید (مولانا)
این بیت از اشعار پر معنای خیام “اسرار ازل را نه تو دانی نه من” و اینکه خداوند میفرماید “گنجی پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، خلایق را آفریدم تا شناخته شوم[6]” گواه آن است که خداوند انسان را خلق نمود تا خودش شناخته شود. و این دال بر این نمیشود که ما در شناخت بیشتر و بهتر خداوند تفکر و تامل نکنیم، یا خدای ناکرده او را بدون تفکر و تدبر با علم ناقص بشری خود بدون تحقیق و تجسس رد نماییم و یا اثبات کنیم و یا در وجودش تردید نماییم. بهتر است عاشق باشیم و عارف. هیچ علمی تا به امروز نتوانسته به درک خداوند نائل شود و یا به طور کل او را انکار نماید. خداوند را باید با قلب و عشق شناخت و به قول عرفا، هفت وادی را در شناختش باید سیر و سلوک نمود که بسیار صعب و سخت است. همان است که در احادیث فرمودهاند پل صراط از مو باریک تر و از شمشیر برنده تر است[7]. از جمله شرایط سلوک سالکین در سبیل معرفت سلطان قدم را عرفا از میان مثنوی های عرفانی شیخ عطار به هفت مرحله تقسیم کرده اند.
- اول وادی طلب
- وادی دوم عشق
- وادی سوم معرفت
- وادی چهارم استغناء
- وادی پنجم توحید
- وادی ششم حیرت
- وادی هفتم وادی فقر وفناء
ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
ور نکاری گل من
علف هرز در آن می روید.
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است
گل بکاریم بیا تا مجال علف هرز فراهم نشود.
بی گل آرایی ذهن
نازنین،نازنین،نازنین
هرگز آدم آدم نشود... ( مجتبی کاشانی)
و این چنین است که باید هر روز حاسب نفسک نماییم [9] و روز به روز در درک عظمت حق بیشتر در وجود خود تفحص کنیم و بیشتر خود را بشناسیم تا قادر به شناخت حق شویم و مصداق این شعر زیبای میرزا حسن اصفهانی گردیم
ساعتی در خود نگر تا کیستی از کجاییی وز چه جایی چیستی
در جهان بهر چه عمری زیستی جمع هستی را بزن بر نیستی (میرزا حسن اصفهانی)
بله حقیقتا “عاشق نشسته، بِه از عاقل متحرک[10]”. در مورد پرسش متفکرانه شما دوست عزیز و پرسش بسیاری از مردمان نیک اندیش چهان، که نشان از کشمکش دو نفس قوی در انسان میباشد، یعنی پیکار نفس ناطقه(روح انسانی) با نفس اماره ( نفس وسوسه کننده) که به گفته عرفا باید آن را کشت اما به گفته الهه قمشه ای این نفس اماره چه بخواهیم و چه نخواهیم تا پایان حیات با ما همراه خواهد بود فقط کافی است مهار لجام گسیخته آن را در دست گرفته و کنترل نماییم، بینشهای بسیاری، از نقطه نظرات تفکرات انسانی موجود است، یک نوع بینش چنین ما را رهنمون میباشد که، امتحانات الهی همیشه بوده و خواهد بود چرا که باید صادق از کاذب تفکیک شود (چون معلمی که با گرفتن امتحان شاگردان خود را در معرض آزمایش قرار میدهد تا هم خود بشناسد و هم شاگرد میزان تلاش خود را محک بزند. امتحانات نقایص انسان را به او میشناساند، و به انسان کمک میکند تا سیر کمالی خود را طی نماید چرا که اگر امتحانات نبود بشر به تمدن و پیشرفت دست پیدا نمیکرد و همچنان مانند انسان اولیه در غار زندگی مینمود. دین بزرگترین عامل ایجاد تمدن است[11] و ابدا هیچ علم و عالمی نمیتواند آن را انکار نماید چون شواهد پیشرفت آن در زندگی بشر از دیر زمانی مشهود و هویداست فقط کافیست سیر ادیان را با دقت بیشتری مطالعه نماییم. (امتحانات الهی محک ایمان افراد هستند) اگر منظور شما از امتحانات این بلایا میباشد بسیاری از این بلایا به دست خود انسان بوجود آمده چرا که از محیط اطرافش درست استفاده ننموده. یا ناخواسته و ندانسته از روی جهل خود، یا دانسته از بغض و کین خود، نسبت به مسئله ای بی نهایت ناسپاسی کرده و باعث اینهمه بلایا شده. امثال سیل و زلزله و بلایای طبیعی و در حال حاضر ویروس مرگبار کرونا در جهان، و هزاران مصائب دیگر که در راه است و برای بشر امروز ناشناخته (چون علم نیز هر روز سیر کمالی خود را طی میکند و هنوز کامل نیست. ) بلی “خیمه الهی به دو ستون قائم و پا برجاست، مجازات و مکافات”[12]. و چنین بشری باید مکافات و مجازات اعمال خود را بکشد تا روح عالم انسانی از پلیدی ها پاک شود و اتحاد و وحدت و محبت بین تمامی نوع انسان و تمامی مخلوقات موج زند. چرا که مشیت الهیه حکم میکند. خداوند به فضلش(البته نه به عدلش) به بندگانش صد سال فرصت داد که شاید اگاه شده حق را بشناسند و هر یک از ما، در زوایای تاریک زندگی خود، در عین نومیدی مطلق از مشکلات زندگی، با کوره امید ذاتی درونی خود(حتی آنان که به ظاهر خدا باور نیستند اما نمیتوانند انکار نمایند که ذات انسان خدا جو نیست ) محبتش را نسبت به خود با تمام وجود به کرات در این حیات فانی خود درک کرده ایم.
یار بی پرده از درو دیوار در تجلی است یا اولی الابصار (هاتف اصفهانی)
خداوند همینطور که در مناجاتها و آثار همه ادیان به کرات میخوانیم و میشنویم به معنای کامل بخشنده و مهربان میباشد نه قهار مطلق.
چه بسا افرادی بر این باورند که نباید خدا را دخیل در همه امور و تصمیمات بشر دانست، بشر همان می دروَد که کشته خود اوست[13]. همه چیز توضیح علمی دارد ولو علمش هنوز نزد ما نیست. شاید باید برای امتحانات الهیه که همیشه مابین عباد بوده، اصطلاح دیگری به کاربرد که حتی خدا ناباوران هم آن را بپذیرند. به هر حال بازی با کلمات را امروز هیچ بشر متفکری نمیپسندد بلکه اصل مهم است نه فرع. در هفت وادی وادی هفتم چه زیبا بیان میشود که: ای عجب که یار چون شمس آشکار و اغیار در طلب زخارف و دینار، بلی از شدت ظهور، پنهان مانده و از کثرت بروز، مخفی گشته. “حق عیان چون مهر رخشان آمده حیف اندر شهر کوران آمده”[14]. احوال پی به این مقام برد، نه بیان و جدال. سالک در جمیع این اطوار به قدر شانی از شریعت که فی الحقیقه سر طریقت است که ثمره شجره حقیقت است انحراف نورزد و در همه مراتب به ذیل اطاعت اوامر متشبث باشد. و به حبل اعراض، از مناهی متمسک، تا از کاس حقیقت شریعت، مرزوق شود و بر اسرار حقیقت واقف گردد.
“ای حبیب من،
نغمات روح را به جان و دل گوش کن و چون بصر حفظش نما که همیشه ایام، معارف الهی به مثابه ابر نیسانی بر اراضی قلوب انسانی جاری نیست. سحاب رحمت جانان، جز بر ریاض جان نبارد، و در غیر بهاران، این کَرَم نفرماید، فصول دیگر را از این فضل اکبر نصیبی نیست، و اراضی جرزه را از این کَرَم قسمتی نه، ای برادر هر بحری لوء لوء ندارد و هر شاخی گل نیارد، و بلبل بر آن نسراید. پس تا بلبل بوستان معنوی، به گلستان الهی باز نگشت، و انوار صبح معانی، به شمس حقیقی، راجع نشد، سعی کنید که شاید در این گلخن فانی بوئی از این گلشن باقی بشنوید و در ظل اهل این مدینه جاوید بمانید و چون به این رتبه بلند اعلی رسیدید و به این درجه عظمی (فنای بالله) فائز شدید یار بینید و اغیار فراموش کنید.” [15]
آری از قطره جان گذشتی و به بحر جانان واصل شدی) و چه زیبا شاعر شبیریان سروده است :
فقیری و حقیری پیشه کردم همین شیوه به نزدش ریشه کردم
که تا ریشه به آبش میرسانم کله از چرخ گردون میستانم (شبیریان)
و چه دل نشین است چند خطی از شاعر بزرگ خیام تا زینت بخش این مقال شود :
من ظاهر نیستی و هستی دانم من باطن هر فراز و پستی دانم
با این همه از دانش خود شرمم باد گر مرتبه ای ورای هستی دانم...
هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفته تر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد دُر آن قطره که راز دل دریا باشد (خیام)
و اما حضرت بهاءالله این هفت رتبه را برای شرایط سلوک سالکین، در سبیل معرفت سلطان قدم ضروری میدانند و هر وادی را مختصرا چنین شرح میفرمایند :
- اول وادی طلب است.(که مرکب آن صبر است)،.
- وادی دوم عشق، (که چون نار عشق برافروخت خرمن عقل به کلی بسوخت)،
- وادی سوم معرفت، (سالک در این وادی، از شک به یقین آید واز ظلمت ضلالت هوی بنور هدایت تقوی راجع گردد)،
- وادی چهارم توحید،(سالک در این وادی در اشیاء به نظر توحید مشاهده کند و اشراق تجلی شمس الهی را، از مشرق هویت، بر همه ممکنات یکسان بیند)،
- وادی پنجم استغناء،(مسافر این وادی، اگر در ظاهر، بر خاک ساکنند اما در باطن بر رفرف معانی و از نعمتهای بی زوال معنوی، مرزوقند و از شرابهای لطیف روحانی مشروب)،
- وادی ششم حیرت،(سالک در این رتبه در بحرهای عظمت غوطه میخورد و در هر آن بر حیرتش می افزاید گاهی هیکل غناء را نفس فقر میبیند و جوهر استغناء را صرف عجز، گاهی محو جمال ذو الجلال میشود و گاهی از وجود خود بیزار. این صرصر حیرت چه درختهای معانی را،که از پا انداخت و چه نفوسها را از نفس برانداخت، زیرا که این وادی سالک را در انقلاب آورد
- و اما وادی هفتم که وادی آخر است، وادی فقر و فناء(این رتبه مقام فنای از نفس، و بقای بالله است و فقر از خود و غنای بمقصود است و در این مقام که ذکر فقر میشود یعنی فقیر است از آنچه در عالم خلق است، و غنی است از آنچه در عالم حق است این مقام یعنی اول ورود انسان است به مدینه قلب)[16]
هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس، بیکنار
بر سیم وادی است آن از معرفت هست چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین وادی فقر است و فنا بعد از آن راه و روش نبود ترا (عطار نیشابوری)
بلی چه زیبا فرمود عطار نیشابوری:
این همه وادی که واپس کردهای وین همه مردی که هر کس کردهاید
محو ما گردید در صد عز و ناز تا به ما در خویشتن یابید باز (عطار نیشابوری)
از این که سوال شما فرصتی برای بنده مهیا نمود تا کنگاشی در سیر عرفانی نمایم بی نهایت سپاسگذارم چرا که مجدد چشیدن حظ روحانی آن را، مدیون تفکرات شما دوست عزیز میباشم.
و کلام خود را با بیان زیبایی حضرت ولی عزیز امرالله به پایان میرسانم که میفرمایند:
خداوند متعال بتدريج و بنحوی اسرار آميز و مقاومت ناپذير به اجراء نقشه های عاليه خويش مشغول است ولی افسوس که ما امروز از ادراکش عاجزيم و فقط جهانی را در مقابل خويش می بينيم که نااميد در بند دام خويش افتاده و از ندای آسمانی که صد سال است او را بخدا می خواند غافل مانده و در عوض بصفير های خطر و صداهای جانخراشی دل بسته که او را بپرتگاه مذلّت می کشاند.
مقصد خداوند چيزی جز اين نيست که از طريقی که فقط خود می داند عصر بزرگ و زريّنی را آغاز کند و جهان را از شرّ درد و رنج و جنگ و ستيز برهاند. اوضاع جهان در اين ايّام بسی تاريک است امّا آينده دورش چنان درخشان و چنان پرتو افشان است که اينک تصويرش در اين زمان بر صفحه ديدگان ما هرگز نقش نبندد.(ماخذ بیان : ندا به اهل عالم ص 28)
نوشته شده توسط مهشید ذکایی آرانی
منابع
[1] “مشورت شعاع ساطعه از تصادم افکار است” (حضرت عبدالبهاء)
[2] این سخن در بین دانشمندان و فرهیختگان و حتی غیر آنان شهرت چشمگیری یافته است. برخی آن را روایت دانستهاند و به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نسبت داده و به پیشوند قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله مزین نمودهاند، و برخی هم صرفا یک اعتقاد صحیح شمرده و پیرامون آن، سخن گفتهاند. بعضی دیگر هم در بارة روایت بودنش سخنی نگفتهاند ولی مورد استناد قرار دادهاند.
[3] آثارالحق جلد ۲
[4] حقّ بذاته و بنفسه غيب منيع لا يُدْرک بوده. ( حضرت بهاءالله، لوح ابن ذئب )
[5] ↑ احزاب/سوره۳۳، آیه۳۸.
[6] خداوند مى فرمايد: «کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ أن أُعرف وخلفتُ الخلق کی أُعرف؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 84، ص 198. نشر دار الاحیا ، بیروت 1403 ق
[7]حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله (وهم از امام صادق علیه السلام) آمده است: انَّ عَلَى جَهَنَّمَ جِسْراً ادَقُّ مِنْ الشَّعْرِ وَ احَدُّ مِنْ السَّیفِ: «بر دوزخ پلى است باریکتر از مو و تیزتر از شمشیر»! میزان الحکمه جلد 5 صفحه 348- در حدیث امام صادق علیه السلام به جاى جمله: انّ على جهنّم جسْراً کلمه الصراط آمده است (بحار جلد 8 صفحه 64 حدیث 1)
[8] كلمات مكنونه فارسى حضرت بهاءالله
[9] كلمات مكنونه عربى حضرت بهاءالله ؛ يَا ابْنَ الوُجُودِ - حاسِبْ نَفْسَكَ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبَ، لأِنَّ الْمَوْتَ يَأْتِيكَ بَغْتَةً وَتَقُومُ عَلَى الْحِسابِ فِي نَفْسِكَ.
[10] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء ج3ص104شماره 151” اي جانفشان يار بی نشان. هزار عارفان در جستجوی او ولی محروم و مهجور از روی او، اما تو يافتی، تو شناختی، تو نرد خدمت باختی و كار خود ساختی و علم فوز و فلاح افراختی. طرفه حكايتی است و غريب بشارتی است. آنانكه جستند نيافتند و آنانكه نشستند يافتند. استغفرالله جستجويشان جستجوی سیراب بود نه تشنگان و طلبشان طلب عاقلان بود نه عاشقان. عاقلان خوشه چين از سر ليلی غافلند کاين كرامت نيست جز مجنون خرمن سوز را عاشق نشسته به از عاقل متحرك. والبهاء عليك. ع ع”
[11] همو، الظاهرة القرآنیة، 70.
[12] ظهور عدل الهى (توقيع موّرخ ۲۵ دسامبر ۱۹۳۸م)
[13] من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت (غزل شمارهٔ ۸۰ از حافظ)
[14] مأخذ اشعار در آثار بهایی ج ۳ ص ۱۵۲
[15] هفت وادی اثرحضرت بهاءالله (وادی هفتم فنا)
[16] هفت وادی اثرحضرت بهاءالله