کوشش میکنم در بستر این بررسی و در طیِّ سه نوشتار آخرین، برخی از جبهه هائی را که مولای حنون میبایست با همّتی فوق طاقت بشری و با پشتوانه ای از "حکمت و دانش" موهوبی و تکیه بر استمرار تأییداتی ملکوتی، "امر اعظم یزدانی" را حراست و محافظت فرموده، دستهای نامحرمان را از دامن پاک آن کوتاه نموده و رشد و توسعهء قوای خدادادی آن را تضمین نمایند و آن را آمادهء در برگرفتن عالم انسانی و نجات "فرزند عزیز" محبوب ازلی کنند، به اختصار، زیر عناوین ویژه، بنظر عزیزان برسانم.
برادران، خواهران و فرزندان مسلمان!
درآغاز این نوشتار، این پیش گفتارِ کوتاه ضروری است: در این نوشته من هرچه آورده ام از قرآن و کتب الهی پیش از آن و نیز از آیات نازله در "امر نوین یزدانی" است. کمتر از خود گفته ام و یا از کتابی دیگر الهام گرفته ام. پس به یقین بدانید که همه دستور خـدا و سخن پاک یزدان است. با ارادت بخوانید و براستی باور کنید که بدرستی شما را به راه راست هدایت خواهد نمود.! سی و سوّمین نوشتار را با حالت زاری و دعا بدرگاه طلعت رحمان آغاز میکنم. باشد که عنایت فرماید و مرا از بررسی بیطرفانهء وقایع روز باز ندارد؛ دستخوش احساس نشوم و با ژرف اندیشی و مطالعهء نبوّات و امّا بکوتاهی، آنچه را در جهان میگذرد عنوان کنم. و گوشه ای از نقشهء عظیم یزدانی را برای این روز و این دور در آیات ربّانی نشان دهم. از کردگار بزرگ میخواهم که ناامیدی در نوشتار اثر نگذارد. چه که این روز "روز آخر" است و "روز سخت" و "روز شگفتیها".
انشاءاللّه ما همه و در رتبهء نخست من، از راه حقّ منحرف نشویم، بخردانه بیاندیشیم (قرآن 23:80و نیز آیاتی درهمه کتب یزدانی) در هر آن متذکّر باشیم (قرآن 23:85ونیز دیگر کتب یزدانی) و با بینائی همه چیز را بنگریم. (قرآن 23:27ونیز دیگر کتب یزدانی) مبادا از قلمِ کردگاری در ردیف کران و گنگان و کوران و مردگان درائیم. (قرآن 2:18- 2:171- 6:39-6:122 (- میدانیم که زندگی راستین زندگی ایمانی است. از خـدای یکتا، محبوب بی همتا یاری میجوئیم که ما را در راه راست همراه و یار و یاور باشد تا به زندگی راستین فائز شویم.
نخست معرّفی "عهد و میثاق" یکتا و بی نظیر محبوب ابهی’
دوّم تأسیس مرکز جهانی روحانی و اداری امر اعظم یزدانی" - فصل هجدهم <God Passes By> به این مطالب پایان میابد: با انتقال رمس مطهّر طلعت باب از ایران به ارض اقدس، استقرار آن در کوه کرمل در نقطه ای که جمال ابهی’ مشخّص کرده و مرکز میثاق را به انجام آن مأموریت امر فرمودند، سوّمین گام در تأسیس مرکز جهانی بهائی یعنی مجموع مرکز روحانی و مرکز اداری امر اعظم یزدانی که طلعت ربّ الجنود در "لوح مقدّس کرمل" وعده فرمودند، برای همیشه برداشته شد و مرکزیت دو شهر عکّا و حیفاء به منزلهء دل و دماغ جامعهء جهانی فرزندان یزدان پاک، برای همیشه تعیین و تثبیت گشت.
بررسی تاریخی وقایعی که به این تأسیس اعظم انجامید، نکاتی بسیار در "تحقّق وعود و نبوّات چندین هزار سالهء" پیامبران و فلاسفهء جهان عیان میسازد. مظهر جهانی طلعت رحمان پس از چهار بار تبعید- هربار دورتر از سرزمین ایران "مهد امر اعظم ربّانی"- در پایان به ارض مقدّس که در آن زمان فلسطین و مسکن اعراب بود و بخشی از کشور بزرگ عتمانی را تشکیل میداد، سرگون شدند و 24 سال پایانی عمر را در آن مکان "زندانی و تبعیدی امپراطوری عتمانی و خلافت اسلامی" بودند. و این نخستین گام در تأسیس "مرکز سلطنت ناسوتی حضرت ربّ الجنود" را نشان میگذارد.
با "پرواز ورقاء بقاء" به "مقصد پنهان جاویدان خویش" یعنی صعود بهاءاللّه در 1892 میلادی، و استقرار عرش مطهّر در ساختمانی در کنار "قصر بهجی"، قبلهء جاودانی اهل بهاء مشخّص شد و دومین گام در تأسیس آن مرکز جاودانی نشان شد. و آنگاه، استقرار رمس مطهّر طلعت باب در کرمل در نوروز 1910 سوّمین گام در تأسیس آن مرکز بود. مولای حنون حضرت عبدالبهاء در ایجاد جادّه و تبدیل زمینهای بکر اطراف "مقام اعلی’" در کوهستان کرمل به آبادانی نسبی کرمل (باغ یا کوه خـدا)، و نیز آغاز احداث باغهای اطراف "روضهء مبارکه"، مضجع جمال ابهی’ در بهجی، سالها زحماتی طاقت فرسا تحمّل فرمودند و ساختمان بنای خارجی (Super-structure) مقام اعلی’ و احداث باغهای وسیع و بی نظیر را در اطراف آن مقام و گرداگرد "روضهء مبارکه" بعهدهء همّت شوقی افندی، یکتا ولیِّ امر بهائی واگذار فرمودند. حضرت شوقی ربّانی با دقّتی فوق العاده نخست پیکر آسیه خانم "مصاحب جمال ابهی’ در همه عوالم یزدانی" را و نیز پیکر "غصن اطهر" فرزند شهید جمال ابهی’ را به کوه کرمل انتقال دادند. بعدها با استقرار پیکر نازنین "ورقهء مبارکهء علیا"، دختر جمال ابهی’ و خواهر "غصن اعظم" و "غصن اطهر"، روحانیت "مرکز جهانی بهائی" را به بالاترین حدّ ممکن افزودند. و بنای مرقد منیره خانم، همسر حضرت عبدالبهاء آخرین اقدام ولیّ مقدّس امراللّه در این مسیر بود. تا پایان قرن بیستم احداث نوزده تراس بر دامنهء کرمل و تبدیل "کوه خـدا" به یکی از عجایب و شگفتیهای جهان نوین کامل گشت. و در ابتدای قرن بیستم مراسم افتتاح این تراسها با حضور نمایندگان همه جوامع بهائی در جهان جشن گرفته شد. توسعهء باغهای اطراف قصر بهجی، و بنای مزار مولای حنون عبدالبهاء در نقطه ای بین دو شهر عکّاء و حیفاء برای مراسم بزرگداشت سدهء صعود مرکز عهد و میثاق بهاء، زمینه را برای ساختمان (Super-Structure) روضهء مبارکه آماده میسازد. همزمان با این تحوّلات، ساختمانهای "قوس کرمل" مرکز اداری جهانی بهائی یکی بعد از دیگری در غایت جمال و کمال بوجود آمد و مرکز جهانی بهائی را از هر جهت آمادهء فعالیتهای دائم التّزاید در حفظ آثار، تحقیق در آیات، تبلیغ و ترویج امراللّه و ادارهء عالم انسانی در سایهء بیت العدل اعظم جهانی نمود.
و اینچنین "کرسی سلطنت بهیّهء ابدیهء ربّ الجنود" در ارض اقدس بنیان یافت و در رضوان 1963 میلادی، نود سال پس از "نزول کتاب اقدس" هیأت رئیسهء "نظم بدیع جهان آرای الهی" با انتخاب اعضاء 56 محفل ملّی بهائی، برای تامین سعادت و سلامت جهان انسانی، مطابق با "مشیّت یزدانی" آفرینش یافت.
سوّم برخی اثرات جهانی و توفیقات بزرگ که ار ثمرات سفرهای مولای حنون عبدالبهاء به کشورهای اروپائی و آمریکای شمالی محسوب است - بیانی کوتاه در مورد برخی آفرینش های جاودانی شخصیت خلّاقهء "سرّ اللّه الاعظم" در جهان انسان –
این بررسی را در چند بخش تقدیم عزیزان میکنم. و به این منظور نکاتی را از فصل نوزدهم و بیستم <God Passes By> بعنوان مقدّمه یادآوری می نمایم. فصل نوزدهم کتاب بیشتر جنبهء تاریخی دارد و پس از اشاره به آزادی نسبی عبدالبهاء، استقرار عرش "طلعت باب" و نیز از خستگی و عدم سلامت کامل جسمانی حضرت گفتگو شده و از تصمیم بزرگ ایشان در صرف باقیماندهء انرژی حیاتی خود در ترویج و تبلیغ اصول "امر اعظم یزدانی" در شرق و غرب عالم یاد میشود. در این فصل از شهرها، کشورها و مناطقی که اقدام مبارک عبدالبهاء را پذیرا شدند، از رجالی در تمام سطوح اجتماع بشری که افتخار حضور و مصاحبه با ایشان را یافتند و از مجامع، دانشگاهها، کلوپها، سازمانهای اجتماعی و نهضتهای فکری، علمی و دینی و غیر آن که از سخنان ایشان با دل و جان بهره بردند، ذکر میکنند. و گهگاه از خلق جدیدی که از نفوس مستعدّه حاصل میشد یاد میشود. در فصل بیستم می بینیم که با انجام سفر سه سالهء بی نظیر مولای حنون در آمریکای شمالی و اروپا مهمترین بخش از نمایش روحانی یکصد ساله در عالم نقش گرفت. و فصلی درخشان از تاریخ قرن اوّل بهائی نوشته شد. بذر کلمة اللّه بهمّت مرکز عهد و میثاق بهاء در بسیاری اراضی دلهای مستعدّه پاشیده شد. در تمامی تاریخ رشد روحانی بشر، این اقدام بی مانند است. در اثر این حرکت نیروی بی سابقه ای در بسیاری جوامع غربی بکار افتاد. ده ها سال پس از آن ملکه ای مسیحی، با الهام از سخنان مولای حنون در این سفر، حضرت رسول و شریعت اسلام را پذیرفت. و رئیس جمهوری ممالک متّحده بسیاری از اصول بهائی را که حضرتشان در آمریکا اعلان فرمودند، در "سند حاوی پیشنهاد صلح" خود به مجامع بین المللی گنجانید. گرچه، متأسّفانه عالم انسانی گوشی ناشنوا برای شنیدن حقایق داشت! انذارات آن حضرت را ناشنیده گذاشت و در نتیجه به دو جنگ بین المللی خانمانسوز گرفتار شد. در فصل بعد می بینیم که اعلان عمومی امر جمال مبارک در ادرنه که در تاریخ بشر بیسابقه است با تبلیغ و تبشیر و ترویج شریعت اللّه در مغرب زمین بوسیلهء "مرکز عهد و میثاق بهاء"، بویژه در سفر 239 روزهء آن حضرت در آمریکای شمالی، مقایسه میشود!
این از قدرت مکنون در "عهد و میثاقِ بهاء اللّه" بود که سالار عهد و مرکز میثاق را موفّق نمود تا اقدامات معارضین و ناقضان را در ایجاد شکافی در صفوف مؤمنان خنثی’ و بی اثر نماید و وحدت و یکپارچگی امر اللّه را در شرق و غرب جهان انسان تا ابد تضمین کند. با انقراض امپراطوری عثمانی و خلافت اسلامی از یک سو، و استقرار عرش "طلعت باب" در کوه کرمل که مقدّمهء تأسیس مرکز جهانی بهائی در عالم است، بسیاری از توهّمات بیدانشان و بدخواهان بکلّی زائل شد.
همزمان، در شرق جهان، در ترکستان روس، اوّلین "مشرق الاذکار" بهائی در کمال جلال و جمال بنا گردید. و در میانهء جنگ اوّل جهانی "الواح ملکوتی" از قلم مرکز میثاق صادر شد و اساس نقشه های تبلیغی امر جهانی یزدانی برای آینده تا استقرار امر در جهان انسان از قلم میثاق صادر گشت.
مقدّمهء کوتاه مذکور در این سطور، زمینهء بررسی ما را در موارد گوناگون آماده میدارد.
بسیارند نفوسی از همه طبقات در مغرب زمین که گواهی داده اند که در پندار و کردار و گفتار مولای حنون عبدالبهاء، پیوسته یک نُت بروشنی بر همه چیز چیره و مسلّط است و آن نُتِ وحدت و یگانگی است. - حضرتشان به هرچه بیاندیشند یا بنگرند یا از آن بگویند، وحدت و عشق را برترین و غالب ترین تجلّی فیض رحمانی در آن پدیده مشاهده نموده، به شنونده القاء میفرمایند.
و البتّه جای هیچگونه شگفتی نیست. محبوب عالم بهاءاللّه هدف "شریعت اللّه" و بویژه "امر جهانی بهائی" را وحدت عالم انسانی فرموده اند و "نظم بدیع جهان آرای الهی" را برای استقرار صلح پاینده و سلامت و سعادت نوع انسان در سایهء حکومت عدل، عشق، علم، برابری، آزادی و آزادگی طرّاحی نموده اند. آن محبوب و مقصود عالمیان اگر در ادیان پیشین به عللی زمانی، مکانی و غیر آن، امکان وحدت جامع نبوده است، به اثر "قلم اعلی’" آن موانع را از کتاب اللّه محو فرموده اند. و از همه قوانین آفرینش "قانون عشق " را لا یزال و لن یتغیّر اعلام داشته اند.
عبدالبهاء که تجسّم همه فضائل بهائی و اصول "شریعت راستین یزدانی" هستند، به همگان نشان میدادند که تحرّی حقیقت در همه موارد زندگی و بویژه در مورد باورهای انسانها راه نجات از دام اوهام و خرافات و راه یافتن به دانش راستین و تمیز بین دین ساختگی و حقیقت شریعت الهی است. ایشان لزوم تمسّک به عدالت و انصاف را که برترین و محبوب ترین معیار برای آزادی در شناخت حقیقت است، گوشزد میفرمودند تا شنونده زلال پاک حقایق را از سرچشمه بنوشد نه از برکهء آلوده به گل و لای!
براستی جهاد بزرگ "امر اعظم یزدانی" با ابداعات و ابتکارات شیطانی رهبران ادیان در همه ادوار تاریخ است. در اکثر الواح و آثار قلم اعلی’ مکرّر امر بر اجتناب از تقلید، و رهائی از اوهام و خرافات و باورهای ساختگی رهبران دین است. جمال ابهی’ این جهاد بزرگ روحانی را در خاور زمین مدّت 50 سال در حبس و حصر و تبعید و سرگونی، پیوسته هدف امراللّه قرار دادند.
حضرت عبدالبهاء در جمیع سخنرانی ها همواره خطّی جلی و روشن بین حقیقت دین و آنچه بنام دین به مردم فروخته میشود، کشیده اند و دائماً تأکید فرموده اند که اساس دین راستین هرگز تغییر نکرده است و این اساس در همه ادوار تاریخ بزرگترین نیرو در تشکیل جوامع انسانی و آفرینش تمدّن راستین یعنی مدنیت روحانی و مادّی بوده است. حضرتشان در نخستین سخنرانی خود در کلیسای اسنشن (Church of Ascension) اعلام فرمودند که "من از لحظهء ورود به آمریکا متوجّه شدم که در این کشور تمدّن مادّی ترقّی بسیار نموده است." و در 14 آپریل رسماً گفتند که "امّا تمدّن روحانی از قافله عقب مانده است!" این بیان جمع حاضر در کلیسا را تکان داد.
کلیسای اسنشن یکی از سازمانهای رهبر و راهنما در (Social Gospel) بود و میخواست دین را در خدمت اجتماع بکار گیرد. و سعی میکرد باور هزار و نهصد سالهء مسیحیان را در اینکه "عیسی مسیح برای بخشایش گناه نخستین بر سر دار رفت!" را با "عیسی مسیح برای ایجاد یک جامعه بر مبنای عشق و محبّت فدا شد!" تبدیل نماید. و به این ترتیب کوشش داشت که نجات اجتماع را هدف خود قرار دهد. و آموزش میداد که "عشق و محبّت باید در اجتماع انسانی جانشین خود پرستی و سودجوئی شود."
مولای حنون عبدالبهاء صراحةً فرمودند "هدف دین باید ایجاد جامعه ای بر مبنای عدالت، صلح و آرامش باشد." و اضافه فرمودند که قدرت سیاسی هرگز از عهدهء این امر بزرگ بر نمی آید! و تنها دین راستین است که برای چنین هدفی بوجود آمده و توانائی انجام آن را دارد. آفرینش تمدّن روحانی و مادّی متوازن و متعادل هنر دین راستین است.
مدّتی کوتاه پس از آن، عبدالبهاء در ساحل دریاچهء میشیگان در شیکاگو، سنگ بنای تأسیسی را نصب فرمودند که پرستش خداوند را با خدمات اجتماعی در یک مجموعه همراه و همگام میسازد. مشرق الاذکار بهائی مؤسّسه ای است که خدمت به افراد جامعه را در مقام پرستش خـدا ارائه میدهد و آنرا پاکترین نوع سپاس از عشق و محبّت و نعماء نامحدود محبوب ازلی میداند. دین نه تنها انسان را به پرستش محبوب میخواند بلکه هدف غائی آن خدمت به جامعهء انسانی است! مشرق الاذکار یا معبد بهائی همه اهداف آجتماعی، آموزشی، علمی و خدمات عمومی مانند نگهداری از پیران، یتیمان و بیماران را نیز بعهده دارد. عبدالبهاء در همان روز فرمودند که در آینده هزاران مؤسّسه با این هدف هستی خواهد یافت.
حضرتشان از نخستین ماه ورود به آمریکا رسوم و تشریفات کلیسائی را از حقیقت دین جدا فرموده، تأکید بر بررسی دین راستین و یافتن حقیقت دین نمودند. ایشان بروشنی نشان دادند که رهبران ادیان و ارباب کلیسا تا جائی رفته اند که جنگهای مذهبی و خونریزیهای ظالمانه را برای هزاران سال بعنوان جزئی از دین خـدا به مردم کوچه و بازار فروخته اند! رؤسای دین در همه ادواردور شدن مردمان را از یکدیگر و دشمنی آنان را با هم بنام ارکا ن دین به توده ها القاء کرده و جزء باورهای دینی آنان نموده اند. مولای حنون رؤسای ادیان را متّهم فرمودند که قدرت انسان سازی و خلّاقیت دین را با رسوم و تشریفات خرافی جانشین کرده اند. آنان برای بزرگ جلوه دادن خود دین واقعی را فدا نموده اند. و سیاستمداران ناجوانمردانه قدرت باور و اعتقاد مردمان را در مسیر اعمال شیطانی خود و امیال خود خواهانه بکار گرفته اند.
این دو دسته خود فروشان انسانها را از دریای نجاح و فلاح محروم کرده، به ظواهر ساختگی دین فریفته اند! اینانند که با در دست داشتن زمام مردمان، پیامبران و رهبران راستین "شریعت یزدانی" را در همه ادوار مطرود جامعه نموده، گرفتار ظلم و ستم، حبس و شکنجه، و بسیاری موارد قتل و کشتار کرده اند.
در 12 اکتبر در معبد امانوئل، سانفرانسیسکو، عبدالبهاء با ذکر تاریخ مختصر برخی ادیان، به آسانی ثابت فرمودند که دین راستین همواره (پیش از آنکه نابکاران آنرا دگرگونه سازند،) سبب سعادت نوع انسان و پیشرفت تمدّن روحانی و مادّی آدمیان بوده است. ایشان نشان دادند که حضرت موسی’ قومی را که چهارصد سال در بردگی بسر برده، ستم و بلاء دیده بود و به پستی و محرومیت عادت داشت، از ذلّت محض نجات داده به اوج اعتلاء مادّی و روحانی رسانید. و سپس مواردی دیگر از خلّاقیت دین راستین بیان فرموده افزودند که گرچه قوانین اجتماعی در هر دور تجدید میشود، ولکن حقیقت دین که تمدّن آفرین است و انسان نوین خلق میکند، تغییر ناپذیر است. تمسُک به فرم و نام و اصرار در اجرای قوانین قدیم که با همه نوع خرافات و اوهام عجین شده، سبب فراموشی حقیقت دین و موجب فساد و تباهی جامعه و باورهای او میشود. و این در بارهء همه ادیان پیشین صدق مینماید.
عزیزان خوب میدانند که در"امر اعظم جهانی" دینمداری نیست و هرگز نخواهد بود.
چهارم حضرتشان دعا فرمودند که انشاء اللّه آمریکا با در آغوش گرفتن دین راستین به ایجاد جامعهء متّحد جهانی و دسترسی به مدنیت مادّی و روحانی متوازن و متعادل موفّق گردد.
پنجم محکومیت مدرنیتهء غربی، طرد فلاسفهء مغرب زمین و همه تئوریها و ایدئولوژیهای مبتنی بر انکار موازین ادراک بجز حس و احساس – مولای حنون حضرت عبدالبهاء با کمال قدرت طبقات مختلف مردم را در هر جامعه به حساب کشیدند. تودهء مردم را بخاطر تقلید و دنباله روی - دینمداران را به سبب جاه طلبی، خود پسندی و دنیا پرستی – سیاستمداران را به جهت خود خواهی، سوءِ استفاده از سادگی مردمان و سرانجام فلاسفه و دانشمندان را بخاطر نداشتن گوش و چشم و ادراک راستین. (گوش دارند و نمیشنوند. چشم دارند و نمی بینند. قلب و عقل و ادراک دارند و بکار نمیبرند!)
در نوشتارهای پیشین بیش از دو مورد سخنان آن حضرت را در کلوپها و مجامع طبیعیون، اشتراکیون و سایر منکران انسان و انسانیت در دسترس عزیزان گذاشتم. و عکس العمل برخی مدّعیان را ذکر کردم. دکر گیبسون فرانسوی را که در دم تسلیم حقیقت شد، بیاد داریم. و نیز بعضی افراد را در انکارشان مصرّ یافتیم. در اینجا بعنوان مسک الختام خطابه مبارکی را از صفحهء 11 بخش آخر <مجموعهء خطابات حضرت عبدالبهاء> عیناً به عزیزان هدیه میکنم. امید است که راه گشا و راهنما باشد.
خطابه در یکی از مجامع عظیمه بین شیکاگو و واشینگتن آمریکا
امروز در جمیع جهان افکار مادّیه انتشار یافته و احساسات روحانیه بکلّی منقطع گردیده. در بحر طبیعت مستغرق شده اند و عالم دون طبیعت تصوّر نشود. افکار حصر در قوای مادّیه گشته. و این را دلیل بر علویت عقول و نفوس دانسته اند که انسان عاقل جز عالم طبیعت و مادّه عالمی نداند!
سبحان اللّه با این ضعف عقل خود را دانا شمرند! و حال آنکه از حقیقت ساطعه ای که در نفس آنها بید قدرت الهیه ودیعه گذاشته شده، غفلت نمایند. از شما خواهش دارم که به دقّت در این صحبت ملاحظه نمائید و تحرّی حقیقت کنید. جمیع حیوانات جز عالم مادّه و طبیعت عالم دیگری احساس ننمایند. در این صورت حیوانات هریک فیلسوف عالم طبیعتند. زیرا دون طبیعت ابداً احساس ندارند. آیا این دلیل بر عقل حیوانات است؟ و برهان شعور و ادراک آنها؟ یا از ضعف احساس و ادراک و عدم عقل؟
این واضح و مشهود است که از عدم عقل اسیر عالم طبیعتند. اگر چنانچه عقل و شعور داشتند، لابد احساسات دیگر داشتند. چنانچه انسان کامل دارد. این واضح است که انبیای الهی حتّی در عقل و ادراک فائق بر دیگرانند. لهذا مؤسّس احساسات وجدانی هستند. و در حقیقت روحانیه مستغرق.
ملاحظه فرمائید که جمیع کائنات اسیر طبیعت هستند. و در تحت حکم و قانون عمومی طبیعت. حتّی کائنات عظیمه یعنی این اجسام نورانیه عظیمهء آسمانی با آن عظمت اسیر حکم طبیعتند. بقدر ذرّه ای از قانون طبیعت تجاوز نتوانند. و از مدار خویش ابداً انفکاک ننمایند. و این کرهء ارض با این جسامت و جمیع کائنات ارضی اسیر طبیعتند. حتّی نباتات و حیوانات. خلاصه جمیع کائنات کلّیه و کائنات جزئیه بسلاسل و اغلال طبیعت محکم بسته، ذرّه ای تجاوز نتوانند. مگر انسان که مظهر ودیعهء ربّانیه است! و مرکز سنوحات رحمانیه. ملاحظه نمائید که بقانون طبیعت انسان اسیر درندگان است. ولی انسان درندگان را اسیر نماید. انسان اعصار حاضره را بجهت قرون آتیه میراث علم و دانش گذارد. بقانون طبیعت اثر و مؤثّر با یکدیگر همعنان است. به فقدان مؤثّر اثر مفقود. امّا آثار انسان بعد از ممات ظاهر و آشکار. انسان مخالف قانون طبیعت شجر بی ثمر را با ثمر نماید. انسان مخالف قانون طبیعت مسمومات را که باعث ممات است، وسیلهء حیات کند و در مقام علاج بکار برد. انسان کنوز ارض یعنی معادن را که بقانون طبیعت مکنون و مستور است ظاهر و آشکار مینماید. انسان بقانون طبیعت ذیروح خاکی است ولی بقوّهء معنویه این قوانین محکمهء طبیعت را میشکند و شمشیر از دست طبیعت گرفته و بر فرق طبیعت میزند. در هوا پرواز مینماید. بر روی دریا میتازد. در زیر آب میرود. انسان کاشف اسرار طبیعت است ولی طبیعت کاشف اسرار انسان نه! و آن حقایق و اسرار را از حیّز غیب بعرصهء شهود میاورد. با شرق و غرب در یک دقیقه مخابره مینماید. این مخالف قانون طبیعت است. صوت آزاد را در آلتی حصر و حبس نماید و این مخالف قانون طبیعت است. در مرکز خویش استقرار دارد و با محلّات بعیده مذاکره و مشاوره و مکالمه نماید. و این مخالف قانون طبیعت است. و انسان قوّهء برقیه را بآن شدیدی که کوه را میشکافد، در زجاجه ای حصر و حبس کند. انسان در زمین است، اکتشافات سمائیه نماید و این خلاف قانون طبیعت است. انسان مختار است، طبیعت مجبور! انسان شعور دارد، طبیعت فاقد شعور! انسان حیات دارد، طبیعت فاقد حیات! انسان کشف امور آتیه کند، طبیعت غافل از آن! انسان بواسطهء قضایای معلومه کشف قضایای مجهوله نماید، و طبیعت عاجز از آن!
پس واضح و مشهود شد که در انسان قوّهء قدسیه موجود، که طبیعت محروم از آن! در انسان کمالات و فضائلی موجود، که طبیعت فاقد آن! انسان در ترقّی است، و طبیعت بر حالت واحده! انسان کاشف اسرار است، طبیعت جاهل و نادان!
انسان مؤسّس فضائل است، طبیعت داعی رذائل! انسان بقانون عقل حرکت نماید، طبیعت بقانون ظلم! همواره تعدّیات طبیعت است که سبب فلاکت کائنات است. در عالم طبیعت خیر و شرّ متساوی است، و در عالم انسانی خیر مقبول و شرّ مذموم! انسان تجدید قوانین نماید، ولی طبیعت را قانون واحد!
جمیع این فضائل و امتیازات بقوّهء معنویه حاصل و آن قوّهء معنویه ماوراء الطبیعه است و طبیعت محروم از آن فضائل. این قوّهء قدسیه واضح است که از ماوراء الطّبیعه است. زیرا قوانین طبیعت را بشکند. با وجود این براهین واضحه، چقدر انسان غافل است که پرستش طبیعت کند! و خود را بندهء طبیعت شمرد! با وجود این خود را فیلسوف عظیم داند!
سبحان اللّه این چه غفلت است؟ این چه نادانی است؟ که انسان از حیِّ قدیر غافل شود و از ودیعهء ربّانیه که در نفس خویش مودوع است، بی خبر ماند. اسیر عالم طبیعت گردد! این است کوری حقیقی. این است کری واقعی. این است گنگی ابدی. این است نهایت درجهء حیوانی.
----
نوشته شده توسط دکتر پرویز روحانی