آغاز این نوشتار، این پیش گفتارِ کوتاه ضروری است: در این نوشته من هرچه آورده ام از قرآن است. هیچ از خود نگفته ام و یا از کتابی دیگر الهام نگرفته ام. پس بیقین بدانید که همه دستور خـدا در کتاب مقدّس و کریم شماست. با ارادت بخوانید و براستی باور کنید که بدرستی شما را به راه راست هدایت خواهد نمود. عزیزانم! نالهء رسول اللّه را بشنویم: "ای خدای من! قوم من قرآن را ترک کرده اند!" (25:30) وای که قرآن در میان مسلمانان مهجور است. به بزرگترین ارث طلعت پاک محمّدی برگردیم.
این سومین نوشتار را نیز با حالت زاری و دعا بدرگاه طلعت رحمان آغاز میکنم. باشد که عنایت فرماید و دستخوش احساس نشوم و ناامیدی و یا رنجشِ این خاکپای حبیبان خـدا از بندگان پر توقّع و ناسپاس خـداوند رحمان، در نوشتار اثر نگذارد.
انشاءاللّه ما همه و در رتبهء نخست من، از راه حقّ منحرف نشویم، بخردانه بیاندیشیم (قرآن 23:80) در هر آن متذکّر باشیم (23:85) و با بینائی همه چیز را بنگریم. (23:27) مبادا از قلمِ کردگاری در ردیف کران و گنگان و کوران درائیم. (2:18- 2:171- 6:39- ...)
آخوند از همان ابتدا خود را در خطر دید و با دانش و عرفان ستیز ظالمانه و بیرحمانه را آغاز کرد. عارفان هم همواره کوشیدند که دست آخوند را باز کنند و سرشت پست آخوند را بمردم بنمایند، شاید مردم روشن شوند و از دنباله روی کورکورانه دست بردارند. بیاد آریم که شهسوار راستین عرفان مولانا جلال الدّین مولوی که برترین درک را در زمان خود از قرآن داشت، بروشن ترین عبارت نوشت: "ما ز قرآن مغـز را برداشتیم پوست را بهر خران بگذاشتیم" [خران آخوندها هستند. قرآن 62:5]
مبارزهء عرفا را با این مُفسدان و دروغ پردازان در همه اشعار عرفا در ادبیات عرفانی ایران میتوان پی کرد. این خود داستانی دامنه دار است و در تمامی تاریخ اسلام سایه انداخته است.
آخوند از پای ننشست. و مهدی یا قائم موعود را غائب کرد و در غیاب او به نیابت او پایه های ریاست خود را بر نادانان محکم کرد. بویژه دربین طرفداران امامها و بیش از همه در میان شیعیان دوازده امامی، آخوند با زاده های فکر ناپاک و ترّهات و افسانه سرائیها خود را ولی مردمان جا زده، نادانان را بدنبال خود کشانید. در ایرانِ ما این دسته گرگانِ در لباس شبان بناحق هر حرکت ایرانیان فرهیخته را در تلاش برای کسب آزادی و مردم سالاری به بیراهه سوق دادند. با افسوس و حسرت باید بیاد آریم که روشنفکران ما هم بیشترشان اسلام زده بودند و در پی آخوند روان.
در اینجا برای آنکه من و ما تا حدّی به وسعت و ژرفایِ گمراهی و نادانی و خیال پردازی آخوند پی بریم، دو سه نمونه از تراوشات مغزهای منحرف آنان را نقل میکنم. آخوندها همه حتّا سران معروف مانند فارابی، غزّالی و ملّا صدرا و سبزواری از این قانون مستثنی نیستند. اینان بسیاری با القاب علّامه و مجتهد و فیلسوف و ... خود را در هر زمینه صاحب نظر میدانند.
علّامه مولانا محمّد جُوَینی در داستان موسی’ و عصای او مینویسد:" بمحض آنکه موسی’ عصایش را انداخت، یک اژدهای عظیم شد که چهار هزار اسباب و آلاتِ معجز آسای ساحران را بلعید. ولی هنوز در شکمش چیزی دیده نمیشد. بعد به قصر فرعون حمله کرد. اژدها لب پائین خود را زیر ساختمان فرو کرد و لب بالا را بالای قصر گذاشته آنرا از جا کند و در آسمان بشکل پودر پراکنده ساخت." آیا انسان ازین همه دروغ پردازی در شگفتی نمیرود؟
در منهج الصّادقین آخوند دیگر با القاب و افتخار بسیار، در بارهء فرشتگان خـدا ترّهاتی نوشته که هیچ انسانی جز کوران و کران و دیوانگان آنهم برای تفریح نمیتوانند خواند. او مینویسد:"جبرئیل هفتاد هزار صورت دارد. در هر صورت خود هفتاد هزار دهان دارد. و در هر دهان هفتاد هزار زبان دارد. و از هر زبان به هفتاد هزار لغت مختلف حمد خدایرا میگوید."
فقط صد و پنجاه سال پیش کریم کرمانی در بارهء درخت زقّوم [درختی در جهنّم] مینویسد: "تو باید هفتاد سال در جهنّم فرو بروی تا به ته آن برسی. آنجا درخت زقّوم است. درخت هفتاد هزار شاخه دارد. هر شاخه هفتاد هزار میوه مثل خرما دارد که شبیه سر شیطان است. درخت در سنگی صاف پایه دارد که مانند شیشه برّاق و لیز است. گناهکار باید با تلاش از سنگ بالا رود. هر بار که لیز بخورد، در تاریکی میافتد و هفتادهزار سال در تاریکی میماند. هر زمان یک میوه بخورد بوی گند مردار دارد و چون آتش در دهان میجوشد. مثل آهن ذوب شده وارد معده اش میشود. اگر فرشته ای به او بنگرد، او بتاریکی میافتد و یک دهر یعنی صدهزار سال در تاریکی میماند." آیا انسان بتمسخر نمیگوید که لابد این آخوند هزاران هزارسال در جهنّم بوده است!
خواننده از این نمونه میفهمد که آخوند چه کتابهائی نوشته و مینویسد. در بارهء قائم و قیام، رستاخیز و مردگان، حساب و کتاب و بالاخره بهشت و دوزخ چه داستانهائی، کتب این خیال پردازها را پر کرده است. براستی همه کتب آنان فقط برای زیر اجاق است نه برای خواندن! من بیش ازین را بیهوده و اتلاف وقت میدانم.
آخوند برای حفظ موقعیت و ریاست خود حیله های بسیار بکار میبرد. در این نوشتار از چند نمونه از این دستاویزها که با تحریف معانی کلام خـدا، گاهی با نیّت پلید و گاهی از نادانی و بسیاری موارد با پنهانکاری بکار میبرد تا مردم را در زندان تاریکی و غفلت اسیر داشته و بر اسب مراد رانده و براند، پرده بر میدارم:
- آخوند با تحریف معنی قیامت مدّعی است که حلال و حرام محمّد و بعبارت دیگر قوانین قرآن تا آخر دنیا معتبر است و نباید تغییر کند! قرآن را بخوانیم تا به نادرستی این باور پی بریم. قرآن در 23 سال بر رسول اکرم فرود آمد. در این مدّتِ کم بسیاری قوانین در کتاب خـدا نسخ شد و قانون جدید آمد. تنها چند مورد را یاد میکنیم و سپس باصل ادّعا میپردازیم. در آغاز قبله در شریعت محمّدی ارض مقدّس بود که وطن ابراهیم و اولاد او بوده و مقصدِ هجرتِ بنی اسرائیل و مولد عیسی’ مسیح. و مورد احترام ادیان سامی و بسیاری مردم دنیا. مسلمین در عربستان رو بشمال نماز میخواندند. خداوند اراده فرمود و در حین نماز قبله را تغییر داده فرمود محمّد و مسلمانان بجنوب یعنی خانهء کعبه که درآن زمان بتخانه بود نماز بخوانند. خطاب آمد: "میبینیم گردش و بیتابی روی تو را در آسمان. ما بتو قبله ای میدهیم که خشنودت کند. پس رویت را بمسجد الحرام بگردان...هرجا باشید رو بآن آرید. آنان که کتاب داده شده اند بدانند که این حقّ است. خدا از آنان بیخبر نیست." (2:144) اینچنین خداوند خود را مختار اعلام فرموده است و کسی را روانیست که چون و چرا کند. -- در مورد مسکرات الکلی، قرآن نخست ازحسن آن میگفت، "از میوهء نخل و تاک شما شراب و خوراک خوب میگیرید..."(16:67) سپس این آیه آمد: "از تو در بارهء شراب و قمار میپرسند، بگو در آنها هم گناه بزرگ هست و هم منافعی برای مردمان. ولی گناهش بزرگتر از سود آن است." (2:219) و بعدها: "ای مومنان شراب و قمار...از فساد شیطان است. ازان دوری کنید تا رستگار شوید." (5:90) چنین در ابتدا مست شدن ایرادی نبود. بعد قرار شد مست در نماز نایستند (4:43) و سپس حرام شد! – در چگونگی رفتار با مشرکان و بت پرستان، نخست در مکّه دستور این بود که: هر کس به باور خود. دین شما از آنِ خودتان، دین ما از آنِ ما. من نمیپرستم آنچه را شما میپرستید و شما نمیپرستید آنچه را من میپرستم. (109 تمامی سوره) و بعدها در مدینه حکم خداوندی چنین بود: اینان که با شما میجنگند، با آنان مقاتله کنید، از سرزمین بیرون کنید، و هرجا آنان را یافتید بکشید. (2:191) و پس از آن دستور اینست: از آنان دوست نگیرید. اگر فرار کردند ایشان را بگیرید و بکشید و هیچیک را دوست و یاور نگیرید. (4:89) و باز: خـدا از مشرکان بری است. (9:3) پس از ماههای حرام هرجا آنان را یافتید، بگیرید و بکشید، در کمینشان بنشینید تا آنان را بگیرید و بکشید.(9:5) – من نمونه هائی از احکام و اوامر و نسخ یا تغییر آنها را ذکر کردم. آیاتی که نسخ شده و نیز آیاتی که احکام پیشین را نسخ کرده، در قرآن بیش از آنست که در کتابی بگنجد. شش سوره در کتاب، همه آیاتش ناسخه است! بیست و پنج سوره پر از آیات ناسخ و منسوخ است یعنی دستوراتی از پیش آمده و بعد تبدیل شده اند! چهل سوره تمامی آیات نسخ شده و احکام باطل شده است! این روند آنقدر تکرار شد که دشمنان از کافر و دیندار فریادشان بلند شد که خـدای اینان نمیتواند تصمیم بگیرد. در پاسخ این آیه و آیات دیگر آمد: "آنچه از آیات بیاندازیم یا بفراموشی سپاریم، یا بهتر ازان و یا مانند آنرا میاوریم. آیا نمیدانی که خـدا بر همه چیز تواناست" (2:106) و خداوند منّان آنچه را بخواهد ثابت میدارد و آنچه را نخواهد محو مینماید. زیرا امّ الکتاب با اوست. یعنی دانش همه اش ازوست. اختیار با اوست! (13:39) انسان بینا و با خـدا از این درس در کتابِ خـدا نتایجی بسیار میگیرد: یکم آنکه دین از خـداست و تنها او صاحب اختیار است. دوّم اینکه کسی را روانیست در گفتار و رفتار خـدا چون و چرا کند. اوست که حکمت همه چیز را میداند و بنابر مقدّرات بسیار که ازدرک انسانی برتراست اراده میفرماید. سوّم آنکه اگر در طی بیست و سه سال رسالتِ رسول شرایط زندگی فردی و جمعی انسان آنقدر دگرگون شد که احکام جدید لازم آمد، چگونه میتوان احکامی را ابدی پنداشت. چهارم آنکه فقط شیطان به خـدا اعتراض میکند! پنجم آنکه در دور بعدی رسول دیگر خـدا برخاسته احکام و اوامری "مانند پیش یا بمراتب بهتر" مناسب با رشد جسمانی و روحانی انسان و بسته به نیاز زندگی فردی و اجتمائی بندگان خواهد آورد. ششم آنکه چرا باید خداوندی که سنّتش "ارسال رسل" بوده و سنّتش هرگز تغییر نمیکند و تبدیل نمیشود، پس از فرستادن محمّدبن عبداللّه بر مردمی بت پرست که ازهمه امّت ها پست تر بوده و در ابتدائی ترین رتبهء انسانی بودند، سنّت خود را تغییر دهد و احکامی را که برای اطفال نورسیده وضع فرموده ابدیّت بخشد. و بندگان خود را برای تمامی دوره های رشد و بلوغ و دوران کمال نامحدود، دران زمان که آدمی نیاز بیشتر به هدایت دارد، بی سرپرست رها کند. احکام اسلام محمّدی ابتدائی ترین احکام است. این نکته را بررسی میکنیم.
- قرآن بارها بروشنی اعلام میکند که اسلام محمّدی برای آنان است که بر آنان پیامبری نیامده بود تا متذکّر شوند. (28:46) شاید هدایت شوند. (32:3) و حتّا تأکید میکند که این دور از دین خـدا برای انذار و تبشیر نفوسی آمد که پدرانشان هم پیامبری نداشته اند یعنی همیشه در تاریکی جهل و خرافات بوده اند. (36:6) و قرآن بعربی آمد که اهل مکّه و اطرافش را انذار کند. (42:7) بنابرین هیچیک از احکام اسلام برای امروز و انسان این دور نیست. من چند مورد را در راستاهای گوناگون مورد بحث قرار میدهم. - نخست بیائیم مهمترین مسأله یعنی حقوق انسانی را در اسلام محمّدی بررسی کنیم: دراین شریعت مردم دو دسته اند: مومنان و کافران – کافران دو دسته اند: مشرکان و اهل کتاب – مشرکان حقِّ حیات ندارند (حکم اینست: هرجا آنانرا یافتید بکشید.) اهل کتاب تنها پیروان موسی’ و عیسی’ هستند. اینان باید جزیه بپردازند و آنهم در حالت خاکساری!) از ادیان دیگر مانند دین زرتشت، هندو، بودا وهمه ادیان آسیای خاوری و آفریقائی و امریکائی در قرآن ذکری نیامده و پیروان این ادیان شکار و ولیمهء آخوند هستند. آخوند حکم میکند و امّت کورکورانه اجرا مینماید.............. و امّا مومنان: اینان در رتبهء نخست دو دسته اند: زنان و مردان – زن در این دین زیر دست مرد است، متعلّق به مرد بوده دارائی اوست. مانند مزرعهء اوست هرزمان و از هر سو بآن وارد شود. اگر سر بزیر و مطیع نیست، مرد باید او را پندگوید، از رختخواب بیرون کند و سرانجام بزند. (4:34- 2:223) زن از بسیاری حقوق فردی و اجتماعی محروم است و در بسیاری دیگر حقِّ او نصف مرد است. حتّا در ارث و گواهی و ...- آخوندها (متولّیانِ دین) خود مختارند و برای خود حقوقی ویژه ساخته اند. اولاد نرینهء رسول بخصوص اگر از نسل یکی از دختران او (فاطمه) است (و شدیداً در بین شیعیان) سیّد و آقاست و احترام خاص دارد و حتّا بیست در صد از برخی اموال مردمان را مالک است. مردمِ دیگر عوامند و (کالانعام) داخل آدم محسوب نیستند! تعجّب ندارد که چون در گفتگو با فضل اللّه نوری از مشروطیت و حقوق برابر در حکومت مردم سالاری گفته شد آخوند از جا برخاست و گفت: پس فاتحهء اسلام را باید خواند. آری! از حقوق انسانی و مردم سالاری در اسلام بوئی نیست. – آیا دنیای امروز و انسان این عصر شایستهء چنین احکام و دستورات است. آیا خداوند دانا و حکیم توانا وحشیان نوپا را با پروردگان قرنها اندیشه و رهروی در مسیر رشد و تکامل بیک چوب میزند و بیک روش و سلوک میپرورد و بیک سان معامله میکند؟ لاواللّه. آن پدر مهربان، بدون تردید، در زمانِ مقدّر، برترین راه تعلیم و تربیّت را با اعلی’ و ابهی’ مربّیان برای هدایت خجسته ترین و برجسته ترین آفریدهء خود ارسال میفرماید.- و امّا آزادی انسانی: امروز در جهان انسان بزرگترین آرمان رسیدن بآزادی است. و آزادی در رتبهء نخست آزادی در باور است. آزادیهای دیگر در درجات بعدی قرار دارند و آسانتر بدست میایند. دگر اندیشان در هر جمع انسانی از ملزومات پیدایش یک سازمان سالم و پیشرو هستند. در اسلام این آزادی هرگز جائی ندارد. اگر کسی بخواهد از اسلام کناره گیرد، مرتدّ است وپاداشش اعدام است. در نخستین روزهای پس از رحلت رسول اکرم چون علی امام اوّل برای حفظ یگانگی جامعه و در شرک نرفتن مسلمانان (30:31- 30:32) و دلایل دیگر با ابوبکر بیعت کرد، گروهی مسلمین مخالفت کردند و خوارج نام گرفتند. اینها محکوم به اعدام شدند. علی باید اکنون در دو جبهه میجنگید. البتّه خوارج از پای ننشستند و علی اوِلین قربانی آنان بود. و این روند در تمامی دور هزار سالهء محمّدی برقرار بوده هزاران هزار قربانی از جامعهء بشری گرفته و میگیرد. این بحث جنبه های بسیار و گوناگون دارد و بروشنی نشان میدهد که اسلامِ محمّدی کمترین آزادی برای انسان قائل نیست. - برای آنکه براستی روشن شود که هیچیک از احکام اسلام محمّدی چه فردی چه اجتماعی، چه جسمانی و چه روحانی در این روز مبارک قابل اجرا نیست، به ستون دین یعنی به نماز بیاندیشیم: پنج بار در روز آماده شو، با تشریفات فراوان وضو کن، سر و بین انگشتان پا را مسّ بکش، جانماز بگستر، اقامه ببند، رو به قبله بایست و نهایت سعی بکن که "ولاالضّالّین" را مانند اعراب بدوی ادا کنی! وگر نه نمازت باطل است. و گاهی هم در پشت سر یک آخوند بایست و از او تقلید کن. صفحات بسیار در چگونگی این تشریفات نگاشته شده است و هر آخوند آب و تابش را بیشتر کرده است. این نماز تنها برای مردمی که حیواناتی بیکارند و از نظافت و بهداشت هیچ نمیدانند خوب است. و چه بهتر که برای کنترل آنان از هرزگی و مردم آزاری و فساد، مدّتی از عمر خود را چنین بگذرانند. انسانهائی که میتوانند در هر ساعت و دقیقه خلقتی تازه نمایند و زندگی آدمیان را بهتر و راحت تر کنند، راه دیگر و نوعی دیگر باید با خـدای خود خلوت کنند و عاشقانه با او براز و نیاز بپردازند. – چه بگوئیم و چه بنویسیم؟ آیا روزهء اسلامی جهانی است؟ آیا دستورات غذائی اسلام جهانی است؟ آیا حرام و حلال اسلامی جهانی است؟ آیا مطهّرات و نجاسات اسلام جهانی است؟ یا این تنها دستاویزی در دست آخوند است تا سالها در نجاسات بماند شاید زمانی به مطهّرات برسد! (در درجات بلند علمی آخوندی گفته اند: حضرت آقا بیست سال است که کتاب مینویسد و هنوز در نجاسات است.) آری عزیزان من! حقایق روحانی و اسرار ربّانی قرآن باید در لباسی تازه و نو و بیانی روشن بجهانِ انسان هدیه شود و احکامی درخور برای تربیت انسان از سوی دانای حکیم بیاید. شاید جهان انسانی براحت و آسایش حقیقی و آزادی و شرافت ذاتی رسد. باغبان الهی از تخم همان درخت نازنین میکارد. ازان شجری تازه میروید. سایه برجهان میافکند و عالمیان را در بهشت موعود و "ملکوت خـدا بر روی زمین" براحت و سعادت میرساند. مگر کلمهء طیّبه چون درخت طیّبه نیست؟ آری! ریشه اش در قلوب پاکان محکم میشود و شاخسارش در پهنهء آسمان میگسترد. (14: 24)
روز خـدا
در همه ادوار گذشته و ادیان پیشین، این روز و این دور بنام "روز خـدا" نامیده شده و به آن بشارت داده شده است. بشارتها بر آنست که "در این روز حکومت ازانِ خـداست." و خـدا با انسان، آفریدهء ویژهء خود، دوست و همراه خواهد بود. بنابرین روز روزی دیگر است، فرد انسان دیگر است، جمع انسانها امّتی دیگرند، سازمانهای اجتماعی دیگر است معیارها دیگر است و روشها دیگر. بررسی دراین مطلب را از چند جهت آغاز میکنیم:
- گاه شماری یا تقویم در این "روز" بر بنایِ سال شمسی یا خورشیدی است. زیرا خورشید (مهر یا شمس) مثالِ خـدا یعنی مهر راستین یا شمس حقیقت است. سال 19 ماهِ 19 روزه دارد و 19عددِ "واحد" است که نخستین صفت خداوندی است. هر ماه بیکی از نامهای خـدا و هر روز با نام خـدا نامیده میشود. مثلاً ماه نخست "بهـا" است، و روز یکم هر ماه "بها" است. ماه آخر "علا" و روز آخرِ هر ماه "علا". 4 یا 5 روز افزونیِ سال مظهر "هاء" است که اشاره به هویّت و جوهر خداوندی است که ناشناختنی است. این روزها "ایّام هاء" نام دارند و برای شکر گذاری، ستایش و پرستش خـدا در غایت شادی و شادمانی است. و برای میهمانی و بزم و سرور همگانی است. و پس از این روزها 19 روز "روزهء بهائی" آغاز میشود و انسان هر روز را با دعای سحر آغاز میکند و هر آن را چه در کار و چه در استراحت و به حالِ روزه با خـدای خود راز و نیاز خاص دارد.
- فرد انسان در مقام نخست مظهر شادی و شادمانی است. (در کتاب اقدس 8 بار در حال و کار گوناگون سفارش به "روح و ریحان" یعنی سرور و شادی شده است و دو بار به "فرح و انبساط" یعنی خوشروئی و گشاده روئی.) فرد هر صبح با دعای خاص از بستر بیرون میاید. شستن دستها را با دعای حفظ و پایداری و امانتداری آغاز میکند. روی خود را با دعای توجّه و آرزوی نورانیت میشوید. نماز را با سخنانی عاشقانه با خداوند محبوب بجا میاورد. (نماز کوچک یا میانه و بزرگ مقرّر شده و هرکس بسته به کار و برنامهء زندگی خود آنرا که میتواند بجای میاورد.) سپس یک یا چند آیه از کلمات خـدا میخواند. از خانه با دعای ویژه برای حفظ و برکت و سلامت خارج میشود. کار روزانه را با نیّت خدمت انجام میدهد. باور دارد که "کار او مانند پرستش خـداست" و بنابرین باید در خدمت و کار بهترینِ خود را انجام دهد. در هر آن بیاد خـداست و در اندیشهء بندگان خـدا. باور او برانست که "امروز انسان کسی است که در خدمت عالم انسانی است." هر روز زمانی کوتاه پس از وضو، نشسته و 95 بار (یعنی "برای خـدا") اللّهُ ابهی’ میگوید. (خـدای را بنام بزرگ خود میخواند.) در پایان روز، به "حساب" خود میرسد تا هر شب با وجدان آسوده یک یا چند آیه از سخنان خـدا بخواند و با دعای خاص به بستر رود. او همواره "خواب و بیداریِ" خود را در "خشنودی خـدا" میخواهد.
- جامعهء انسانی از خانواده ساخته میشود. خانواده با اتّحاد روحانی و جسمانی دو فرد و دو خاندان و با آرزوی خشنودی خـدا شکل میگیرد. (یعنی با توجّه به یکتائی خـدا و رضای او) هر 19 روز یکبار، در هر کوی و برزن انسانها جمع میشوند. جلسه را با دعا آغاز میکنندو دقایقی آیات خـدا میخوانند. سپس اخبار محلّی، کشوری و جهانی را میشنوند. کارهای جامعهء محلّی را بررسی میکنند. در همه کارها مشورت نموده نظر خود را بیان کرده و پیشنهاد مینمایند. و بعد مدّتی را بمعاشرت و پذیرائی و آشنائی میگذرانند. همه و در همه حال خـدای را ناظر و حاضر میدانند. باین ترتیب هر فرد نوعی در کار جامعه شریک است. و هر فرد در سطح محلّی و کشوری و جهانی صاحب نظر است. هر فرد باید در انتخاب خادمان جامعه درهرسطح شرکت فعّال داشته باشد و با انتخاب آزاد با دعا و استمداد از خـدا و در هر سطح در خدمت بندگان خـدا خدمت کند. بعبارت دیگر هر انسان در "ملکوت خـدا و در بوستان خـدا" همکاری سازنده است. و بنابرین در جامعهء انسانها، گروهی کنار نشین و تماشاچی نیستند.
- سازمان اداری با انتخابی آزاد، خصوصی همراه با دعا و بنا به امر خـدا شکل میگیرد. اعضاء آن هر یک امین خـدا هستند. با دعا در جلسه حاضر میشوند، گوئی در حضور خـدا هستندو در امور با محبّت خداوندی مشورت میکنند و بخاطر خـدا خدمت میکنند. در رأس سازمانهای محلّی و کشوری. بیت العدل جهانی انتخابی قرار دارد که دستورات خـدا را باجرا میگذارد. خـدای بزرگ پشتیبان آن است و در امری که دستوری از خـدا دران نیست، با دعا و مناجات الهامات خـدایرا طلب مینماید و خـدا آنچه را صلاح جهان و جهانیان است بآن جمع الهام میفرماید. این بیت العدل پیوسته در پناه خـداست.
با این اندیشه، بیادِ محبوبِ ازلی باشیم:
ای بندهء حق
خمـــــوش باش! که در کار الهـــــــی جای سخن و دم زدن و چون و چرا نیست،
گر شهد به اعدا دهد و زهر به احباب باشد همه از حکمت و موئی به خطا نیست
----------
نوشته شده توسط دکتر پرویز روحانی نوه ملا غلامرضا جاسبی