هرکس بزبانی سخن از نعمت تو گوید بلبل بغزلخوانی و قمری بترانه
جمع آوری و تنظیم و تکمیل روح الله ناطق از 1985 الی 1994
18 اپریل 1995
جای مسرّت و امتنان وفیر است که جناب ناطق مندرجات تألیف نافع خود را اصلاح تکمیل نموده و نسخه ای از آن را به این شطر ارسال فرموده اند. اثر مزبور در کتابخانه مرکز جهانی بهائی حفظ خواهد گردید و مورد رجوع و استفاده علاقمندان قرار خواهد گرفت.
استفاده از مندرجات این تألیف به نحوی که جناب ناطق در ذیل نامه خویش شرح داده اند البته بسیار مطلوب و آموزنده است.
امید معهد اعلی چنان است که جناب ناطق در مساعی و تقدیم خدمات ارزنده خود به امر عظیم الهی کماکان موفق و مؤید باشند.
با تقدیم تحیات
از طرف دارالانشاء بیت العدل اعظم
«این امر اعظم و حجت کبری در اثبات ظهور بامری محتاج نبوده و نیست.» (حضرت بهاءالله)
« .... کل این اذکار اقتراباتی است ملکیه از برای سکون تو و الا یک آیه از کتاب بیان اعظمتر است عندالله از هر دلیلی. » (حضرت اعلی)
فهرست
1. مأخذ
2. توضیح
3. مقدمه
4. اهمیت معنوی و هنری شعر
5. الهام شعراء
6. بشارت
7. تاریخ ظهور و اسم مظهر ظهور
8. محل ظهور
9. استشمام روائح قدسیه و استمرار ظهورات الهیه
10. رضوان
11. بشاراتی در اشعار عربی
12. بشاراتی در اشعار ترکی
13. ملاصادق اردوبادی و سید عبدالکریم اردوبادی
14. بشارات منجمان
مجموعه در طی چندین سال با مراجعه به صاحب نظران و استفاده از مطالب ذیل استخراج و اقتباس و تنظیم گردیده است:
* بشارات کتب آسمانی
* مقام شعرا در ادیان
* بحرالعرفان
* ترجمه فارسی تبیان و برهان
* کتاب تاریخ نبیل
* رحیق مختوم
* امر و خلق
* بعضی مجموعه الواح مبارکه
* کتاب " حضرت نقطه اولی"
* کتاب محاضرات
* دواوین بعضی از شعرای مذکور در این مجموعه
* مجموعه رسائل و رقائم جناب ابوالفضائل
* فرائد
* لئالی درخشان (قاموس لوح ابن ذئب)
* قاموس ایقان
* بهجت الصدور
* تبیین حقیقت
* تذکره شعرای قرن اول بهائی
* کتاب محبوب عالم
* مجله پیام بهائی
* جزوه خوشه هائی از خرمن ادب و هنر
* مجله عندلیب
* و مراجع متفرقه دیگر توضیح
بشارات درباره این ظهور اعظم در بین شعرا و ادبا و علما و محققین و ستارگان قبل از فجر مبین و پیام آوران فروردین و مژده دهندگان بهار نویت و مبشرین امر نازنین که بالهامات رب العالمین مطالبی نظما یا نثرا تدوین نموده اند، بسیار است که شاید در حال حاضر همه آنها یکجا جمع آوری و تنظیم نشده باشد و بصورت های پراکنده و یا مجزا در مراجع مختلفه ثبت شده و یا در خاطرها محفوظ باشد. و لذا آنچه در دسترس بوده مختصراً و اجمالاً ذکر میگردد و بسیار مناسب خواهد بود چنانچه مطالب اضافی مستند دیگری یافت شده و جهت تکمیل این مجموعه به آن اضافه گردد.
چنانچه در بعضی از کلمات اشعار ذکر شده در این مجموعه با نسخ موجوده دواوین شعرا و کتب مزبوره که اخیرا چاپ شده مغایرتی ملاحظه گردید جای تعجب نیست. زیرا ناشران متعددی که اقدام به نشر دواوین شعرای معروف نموده اند ولی متأسفانه گاهی اوقات بذوق و سلیقه شخصی خویش اظهار فضل نموده و بعضی از کلمات آن شعر را مناسب آن شعر و یا موافق آن مطلب نیافته و بخیال خودشان کلمات مناسب تر و زیباتر و موزون تر و با معنی تر بجای آنها نهاده اند و متأسفانه گاهی اینست که چاپ های مختلف دواوین شعرا تفاوت هائی دارد.
اگرچه با این وصف صورت ظاهر شعر در بعضی موارد ممکن است جالب تر و شاید پر معنی شده باشد ولی دیگر این دیوان مربوط به آن شاعر نیست بلکه دیوان مشترک ناشر و شاعر است (آنهم بدون رضایت خود شاعر).
دیوان شاعر بایستی دیوان خود شاعر باشد غلط یا صحیح، موزون یا غیر موزون، مفهوم یا غیر مفهوم، هرچه گفته باید بهمان اکتفا نمود و همان را به مسئولیت خود شاعر منتشر ساخت و حدود امانت را مراعات نمود.
چه بسا شاعر یا ذکر کلمات خاصی منظور و هدف دیگری داشته باشد که پس از تغییر آن کلمه دیگر منظور و مقصود شاعر تغییر خواهد کرد و هدف دیگری از آن استنباط میشود.
از یکی از شعرای اخیر درباره صحت و سقم شعر حافظ سئوال کرده بودند که آیا (کشتی شکسته گانیم ای باد شرطه برخیر) صحیح است؟ و یا (کشتی نشسته گانیم ای باد شرطه برخیز)؟
نظر باینکه مشارالیه شخص منصف و عاقلی بوده از خود اظهار عقیده ای نکرده و جواب میگوید:
بعضی شکسته خوانند برخی نشسته دانند چون نیست خواجه حافظ معذور دار ما را
امید است که خوانندگان عزیز نیز این عبد را معذور دارند.
***********
مقدمه
اصولاً تعبیرات و مفاهیم مختلفی درباره شعر در اذهان و افکار مردمان منعکس است. بعضی شعر را کلمات و جملاتی بی معنی و بی ارزش میدانند و برای اثبات اینکه یک موضوعی ارزش ندارند باین نکته اکتفا میکنند که این هم شعر است و یا شعر بافی است و برخی برعکس آنقدر پای بند ارزش معنوی شعر هستند و ایمان بمقام شعر دارند که اگر رأی اثبات یک موضوعی فقط یک خط شعر در تأئید آن موضوع برای دیگران بیان کنند فوراً قانع شده و ساکت میشوند.
شاید هم هر دو دسته صادق باشند زیرا بعضی از این اشعار واقعاً بی معنی و بی ارزش و شعر بافی است و بالعکس برخی پر معنی و پر ارزش و عمیق و بتمام معنی هنر بوده و گاهی هم ملهم است.
اهمیت معنوی و هنری شعر
بغیر از مطالبی که ادباء و دانشمندان و شعرا و صاحب نظران درباره اهمیت و مقام و هنر شعر و اثرات آن تألیف و تنظیم و اظهار و بیان نموده اند. بهترین مطلب را میتوان در آثار مبارکه الهیه یافت که مکمل کل میباشد.
اهمیت مقام و ارزش معنوی و هنری شعر از اینجا معلوم میگردد که از لسان مبارک جمال اقدس ابهی اشعار و غزلیات و قصائد بسیاری نازل شده که در نوع خود بی نظیر می باشد و نیز از حضرت عبدالبهاء اشعاری به مناسبات مختلفه موجود است.
همچنین لحن آثار و الواح مبارکه و کلمات الهیه اغلب خود دارای وزن و قافیه و آهنگ خاصی می باشد که در سایر آثار عادی و ادبی ملاحظه نمیگردد. کلمات این آثار کلماتی است زنده و نباض، روح دارد و حیات می بخشند، چنانچه میفرمایند قوله تعالی:
" ... کلمه ایکه حق بآن تکلم میفرماید در آن کلمه روح بدیع دمیده میشود و نفحات حیات از آن کلمه بر کل اشیاء ظاهراً و باطناً مرور مینماید ..."
و نیز میفرمایند قوله تعالی:
" ... از حرکت قلم اعلی روح جدید معانی به امر آمر حقیقی در اجساد و الفاظ دمیده شد و آثارش در جمع اشیاء عالم ظاهر و هویدا ... " (لوح دنیا از مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس – ص 47)
حتی آیات قرآن کریم نیز همین حالت را دارد و بهمین جهت دشمنان اسلام تهمت میزدند که آن حضرت شاعر است و شعر میگوید. (باستناد قرآن مجید)
درباره اثر شعر حضرت عبدالبهاء میفرمایند قوله الاحلی:
" ... طبیعت انسان از نظم بیشتر متأثر میگردد. اشعار را تأثیری دیگر است و غزل و قصیده را جلوه ئی دیگر ..." (تذکره شعرای قرن اول بهائی – جلد چهارم)
و نیز میفرمایند:
" ... ای مرغ سحر کلام منظوم از منثور خوشتر و تأثیرش بهتر و افزونتر است. لهذا عارفان به نظم بیان اسرار معانی نموده اند و قصائد و محامد در نعوت الهیه انشاء فرموده اند تا قلوب به نار محبت الله شعله زند و نفوس از قیود عالم ادنی رهائی یابد ... " (جزوه خوشه هائی از خرمن ادب)
الهام شعرا
طبق بیانات مبارکه بغیر از مظاهر مقدسه الهیه که حق برای هدایت بشر مبعوث میفرماید در هر زمان و مکان نفوسی را هم برای رفاه و آسایش بشر مأمور و ملهم میفرماید تا در خدمت بشریت موفق گردند. مثلاً جمیع علما و دانشمندان و مخترعین و مکتشفین و غیره باقتضای زمان و با الهامات الهی موفق شدند که بعالم بشریت خدماتی انجام دهند. حتی هنرمندان از قبیل موسیقی و فنون جمیله و شعر و ادبیات نیز برای ترویج و ترفیه نفوس بشری مأمور شدند تا بعالم روح و حیات بخشند.
چناچه جمال قدم میفرمایند قوله تعالی:
" ... قد استعد کل شیء کما تشهد و تری فی الخلائق اجمعین، کل حکیم ظهرت منه الحکمة و کل عالم فصلت منه العلوم و کل سانع ظهرت منه الصنایع ... " (منتخبات آثار مبارکه – صفحه 67)
و حتی درباره تأثیر صعود ارواح مجرده نسبت به این عالم چنین میفرمایند قوله تعالی:
" ... سبب و علت ظهورات علوم و حکم و صنایع و مایه بقای آفرینش است. انوار آن ارواح مربی عالم و امم است...." (کتاب امر و خلق – جلد اول / صفحه 277)
" لعمرالله اشراقات آن ارواح سبب ترقیات عالم و مقامات امم است ایشانند مایه وجود و علت عظمی از برای ظهورات و صنایع عالم. بهم تمطر السحاب و تنبت الارض .... "
و همچنین میفرمایند قوله تعالی:
" .... آفتاب حقیقی کلمه الهی است که تربیت اهل دیار معانی و بیان منوط باوست و اوست روح حقیقی و ماء معنوی که حیات کل شیء از مدد و عنایت او بوده و خواهد بود و تجلی او در هر مرآتی بلون او ظاهر. مثلاً در مرایای قلوب حکما تجلی فرمود حکمت ظاهر شد و همچنین در مزایای افئده عارفین تجلی فرمود بدایع عرفان و حقایق تبیان ظاهر شد ..." (کتاب دریای دانش – صفحه 106)
و نیز میفرمایند قوله تعالی:
" .... انّ ربّک یظهر فی کل قرن ما اراده حکمة من عنده انه لهو المدیر الحکیم ..." (لوح حکمت)
و همچنین میفرمایند قوله تعالی:
" ... اذا استشرق عن افق فمه شمس اسمه الصانع بها تظهر الصنایع فی کل الاعصار ..."
(منتخبات آثار مبارکه – صفحه 96)
اگر بتاریخ و شرح زندگی هنرمندان و مخترعین و مکتشفین مراجعه شود ملاحظه میشود که حتی بعضی از آنان خود اعتراف نموده اند که در اختراع و اکتشاف و یا خلق هنر خویش اراده نداشته و در موفقیت خویش مبهوت بوده اند. کما اینکه شعرا هم گاهی بدون اراده در ظل الهامات الهیه مطالبی را در اشعار خود ذکر کرده اند که خودشان هم ملتفت آن نبوده اند.
چنانچه حضرت رب اعلی میفرمایند قوله تعالی:
" ... روح القدس گاهی بزبان شعرا ناطق میگردد و مطالبی بلسان آنها جاری میسازد که غالباً خود آنها مقصود اصلی .... "
و در حدیث شریف نیز نقل شده:
" .... ان لله کنوز تحت العرش مفاتیحها السنة الشعرا ... "
و نیز در حدیث دیگر نقل شده:
" .... الشعراء امراء الکلام ..."
مولانا میفرماید:
تو مپندار که من شعر به خود می گویم تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
و نیز سقراط درباره شعرای واقعی میگوید:
" تا الهامی باو نرسد و او را از خود بیخود نکند هنری در او نیست ... "
(نشریه خوشه هائی از خرمن ادب و هنر)
گاهی هم این شعرا از مطالعه و تعمق در آیات و احادیث پی به حقیقت این ظهور برده و از روی حساب و مواعید بشاراتی راجع باین ظهور در اشعار خود منعکس کرده اند و بعضی هم همین مطالب را بخاطر مناسب نبودن اجتماع و یا مستعد نبودن اوضاع برمز و اشاره بیان میداشتند. چنانچه شاعر معروف صحبت لاری که قریب العصر حضرت اعلی بوده است می گوید:
چاره گفتن مرا جز رمز نیست گر بنامش رمز آرم غمز نیست
و همچنین شاعر معروف خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (726 – 791) که بلسان الغیب معروف است و دیگران در وصفش گفته اند که:
ز هفتم آسمان غیب آمد لسان الغیب اندر شأن حافظ
این شاعر در اشعار خود اشاره هائی راجع به همین رمز و نیز تحت تأثیر بودن الهامات مطالبی را با اراده و یا بدون اراده گفته است از جمله:
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته ها هست بسي محرم اسرار کجاست
**
بارها گفتهام و بار دگر میگویم که من دلشده این ره نه به خود میپویم
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند آن چه استاد ازل گفت بگو میگویم
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست که از آن دست که او میکشدم میرویم
دوستان عیب من بیدل حیران مکنید گوهری دارم و صاحب نظری میجویم
**
صبحدم از عرش مي آمد خروشي عقل گفت قدسيان گويي که شعر حافظ از بر مي کنند
**
امثال این اشعار در دواوین بعضی از شعرا بسیار میتوان یافت که بهمین نمونه اکتفا میشود.
**
البته عظمت این ظهور اعظم احتیاجی باین اذکار و آثار نداشته و ندارد. نفس ظهور دلیل قاطعی است از برای عظمت آن. معذلک بندگان حضرت رحمن گاهی جهت تسلیت و تسکین خاطر خویش احساسات و عواطف درونی خود را گاهی دانسته و گاهی هم ندانسته بصورت این اشعار و گفتار بیان میدارند که مطالعه آنها خالی از فایده نیست.
بشارات
درباره تاریخ این ظهور و اسم مظهر این ظهور و محل این ظهور و نیز درباره استمرار فیض الهی بشارات و اشارات بسیاری در اشعار شعرای سابق عربی، فارسی و ترکی و غیره موجود است که همانطوریکه ذکر شد بعضی با ادراک و اطلاع کامل و برخی با الهامات الهیه ذکر کرده اند که بطور خلاصه از هر کدام آنچه موجود است، بیان میگردد:
اول – تاریخ ظهور و اسم مظهر ظهور:
- از جمله شعر معروف سید کمال الدین حسین (782 ق) فرزند علی اخلاطی حسینی افسطی است که جامع علوم و فنون و از ریاضی دانان و اطباء و متبحران علوم غریبه و اهل اخلاط و از عرفان کردستان بود که بشام رفت و سپس در قاهره مسکن گرفت. او از عجائب زمان خود بود و جمعی او را از اولیاء الله میدانستند. از مشهورترین مؤلفات او کتاب ذخائر الاسماء در اسماء الحسنی. ذخیرة الاسماء در علم حفر بفارسی است. (اقتباس از دائرة المعارف تشیع – جلد دوم)
یَجِئیُ رباً لکُم فی النشأتین لِیُحی الدین بعد اثراء و غین
فَإن زِیدُت علیها الهاء فاعلم بانی ما کتمتُ السّر غین
فَاَضرب نفس هو فی عدّ نفسه فهذا اسمُ قطب العالمین
خُذ المُح بعد ضمّ قبل مدّ فادرجه بتحت المدرجین
فهذا اسم من یهدی الخلایق و یهدی کل من فی العالمین
در این شعر بصراحت میگوید که رب (یعنی حضرت رب اعلی) بعد از (ر) و (غین) که مساوی 1260 است خواهد آمد و چون (هاء) که پنج است بر آن اضافه گردد 1265 میشود که مصادف است با نزول آثار مهمه و اظهار قائمیت. عدد (هو) که یازده است اگر در نفس خود ضرب شود، 121 میشود که معادل است با (یا علی) و چون با (مح) و (مد) جمع شود (یا علی محمد) میشود.
حضرت عبدالبهاء در لوح وحید کشفی میفرمایند قوله الاحلی:
" ... و اما شعر سلطان حسین اخلاطی عدد یا علی محمد است و سنه ظهور را تصریح نموده که بعد الراء و غین است ..."
بنابراین چنانچه ملاحظه میشود صحت این بشارت را حضرت اعلی و حضرت عبدالبهاء نیز تأیید فرموده اند. معذلک حضرت اعلی در همان دلائل سبعه میفرمایند:
" ... کل این اذکار افتراناتی است ملکیه از برای سکون تو و الا یک آیه از کتاب بیان اعظمتر است عندالله از هر دلیلی ... "
- خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی چنین میگوید:
ببين هلال محرم بخواه ساغر راح که ماه امن و امانست و سال صلح و صلاح
مقابل شب قدرست و روز استفتاح
ولی تو غافلی از حال خویش و میترسم که کس درت نگشاید چو گم کنی مفتاح
در این شعر حافظ شیرازی "لسان الغیب" مطلبی را برمز اشاره میکند و میگوید که چون تو از کار خویش غافل هستی میترسم که کلید و مفتاح آنرا پیدا کنی و کسی در را برویت نگشاید. مفتاح این رمز در خط اول است. یعنی در مصرع دوم از خط اول اشاره به ماه امن و امان و صلح و صلاح شده است که مربوط به مصرع اول میباشد. بنابراین منظورش از ماه امن و امان همان هلال محرم یعنی شب اول محرم است و نیز منظورش از سال صلح و صلاح هم ساغر راح است. زیرا میگوید که هلال محرم را ببین و ساغر راح را هم بخواه.
اگر بخواهیم معنی لفظی آنرا بگیریم آیا چه امن و امانی در اول محرم است و چه صلح و چه صلاحی در ساغر راح. بلکه منظورش از هلال محرم یعنی شب اول محرم، تولد حضرت رب اعلی است و ساغر هم معادل 1261 است که مصادف با ظهور حضرت اعلی است. بنابراین شب تولد حضرت اعلی یعنی اول محرم و یا هلال محرم ماه امن و امان است و سال ظهور مبارک هم سال صلح و صلاح است.
بعد میگوید که زمان وصال آن تاریخ را عزیز بدار که مقابله با شب قدر و روز استنتاج دارد. که البته منظور از شب قدر همان لیلة القدر مذکور در قرآن مجید میباشد. در سورة القدر میفرمایند:
" .... إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ..."
یعنی در آن شب ملائکه و روح باذن پروردگار نازل میشوند که اشاره صریح و واضح است به اوقات اشراق طلعات قدسیه و مظاهر کلیه الهیه و منظور از مطلع الفجر هم ظهور فجر حضرت رب اعلی است.
3. درباره دوره هزار ساله شریعت یعنی الف سنه که در قرآن اشاره شده نیز بعضی از شعراء مطالبی تنظیم نموده اند.
گویند که هر هزار سال از عالم آید بوجود اهل وفائی محرم
آمد زین پیش منزاده ز عدم آید پس از این و ما فرو رفته بغم
یعنی آشکارا میگوید که هر هزار سالی یک اهل وفانی خواهد آمد و قبل از این آمد و ما نبودیم و بعد از این هم خواهد آمد و ما نخواهیم بود. یعنی صراحتاً اعتراف باستمرار فیض الهی مینماید و دوره آنرا هم هزار سال میداند. (باستناد قرآن مجید)
4. شاعر معروف شیخ عطار فرید الدین از شعرای معروف ایران که دارای تألیفات زیادی از قبیل منطق الطیر و تذکره اولیاء و غیره میباشد و در نیشابور میزیسته و بدست مغولان کشته شده است. درباره دوره هزار ساله ادیان و موضوع شش روز خلقت مذکور در قرآن کریم چنین میگوید:
بقرآن این چنین فرمود داور که تا دینش بیابی ای برادر
که عالم را به شش روز آفریدم محمد را بعالم بر گزیدم
بود عالم حقیقت عالم دین چنین دارم زپیر راه تعیین
بود شش روز دور شش پیمبر مرا تعلیم قرآن گشت باور
ولکن روز دین سال هزار است بدین ترتیب عالم را مدار است
چو گردد شش هزاران سال آخر شود قائم مقام خلق ظاهر
بسر آید همه روز شریعت بامر حق شود پیدا قیامت
5. حافظ علیه الرحمه میگوید:
چو آفتاب مي از مشرق پياله برآيد ز باغ عارض ساقي هزار لاله برآيد
گرت چو نوح نبي صبر هست در غم طوفان بلا بگردد و کام هزارساله برآيد
- شاه نعمت الله ولی ملقب به نورالدین پسر سید عبدالله حسنی است که از اجله و بزرگان عرفای نامدار ایران و از مشایخ صوفیه و مؤسس طریقه خاص در معرفت و سیر و سلوک است. پیروان زیادی دارد و بنام نعمت اللهی معروف میباشد. اجدادش از حلب بایران آمدند (721 – 824 ه.ق)
در سال غرس من دو قران می بینم از مهدی و دجال نشان می بینم
دین نوع دگر گردد و اسلام دگر این سرّ نهانست عیان می بینم
در این شعر که در قرن هشتم هجری گفته است بصراحت میگوید که مهدی و دجال در سال غرس یعنی 1260 خواهند آمد و دین و اسلام تبدیل خواهد یافت.
(در بعضی از چاپ های جدید این شعر را تحریف نموده اند)
- همچنین اشعار دیگری است از شاه نعمت الله ولی که درباره ظهور مهدی است و قسمت هائی از آن ذکر میگردد:
از نجوم اين سخن نمي گويم بلکه از کردگار مي بينم
بعد از آن خود امام خواهد بود که جهان را مدار مي بينم
(غین) و (ر) (د) چون گذشت از سال بوالعجب کار و بار می بینم
(ميم) و (حا) (میم) و (دال) مي خوانم نام آن نامدار مي بينم
صورت و سيرتش چو پيغمبر علم و حلمش شعار مي بينم
که البته منظور شاعر، خود حضرت محمد نیست زیرا میگوید که صورت و سیرتش مانند پیغمبر است پس باید غیر از خود حضرت محمد باشد و در سال 1264 کس دیگری بغیر از حضرت اعلی یعنی علی محمد نبوده است.
بعد این شاعر درباره ظهور ثانی در شعر خود چنین اضافه میکند:
بعد از آن سال و چند سال دگر عالمی چون نگار می بینم
نائب مهدی آشکار شود زآنکه من آشکار می بینم
پادشاه تمام دانائی سروری باوقار می بینم
مهدی وقت و عیسی دوران هر دو را شهسوار می بینم
**
زينت شرع و رونق اسلام محکم و استوار مي بينم
گرگ با ميش و شير با آهو در چرا برقرار مي بينم
تا چهل سال اي برادر من دور آن شهريار مي بينم
دور او چون شود تمام به کام پسرش يادگار مي بينم
در این قسمت از شعر نیز اشاره بظهور ثانی چند سالی پس از ظهور مهدی نموده است و نیز درباره ظهور مهدی و عیسی مسیح می نویسد که دوبار زینت شرع خواهد شد که اشاره بدو ظهور است.
مدت دوره ظهور ثانی را هم چهل سال معین کرده است که اشاره بحدیث امام حسن بن علی علیه اسلام است که میفرماید:
خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن
تا ابد معمور باد اين خانه کز خاک درش هر نفس با بوي رحمان مي وزد باد يمن
**
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش هر نفس با بوی رحمن میوزد بادیمن
**
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
12. عارف دامی شیخ بهاء الدین محمد عاملی معروف به شیخ بهائی (953 – 1021) حدیثی را از امام محمد باقر روایت میکند که اسم اعظم در دعای سحر رمضان و دعای ام الدواد هر دو موجود است و از تطابق این دو دعا متوجه میشود که اسم مشترک هر دو دعاء کلمه بهاء است که در صدر تمام اسماء قرار گرفته و میگوید:
اسم اعظم را که کس نشناسدش سروری بر کل اسماء باشدش
13. شاعر معروف جلال الدین محمد بلخی مولوی (604 – 672) صاحب کتاب مثنوی از عرفاء و شعرا بزرگ ایران معروف به ملای رومی هم از جمله شعرای ملهم بوده و در تمام دیوان خود اقدام به نصیحت و راهنمائی و تحری حقیقت و ترک تقالید نموده و آیات قرآنیه را به معنی حقیقی تفسیر و تعبیر نموده است. درباره کتاب مثنوی خویش چنین میگوید:
مثنوی من چو قرآن مدل هادی بعضی و بعضی را مضل
این شاعر هم اسم اعظم را که بهاء است یافته بوده و در کتاب مثنوی خویش در دفتر اول چنین میگوید:
ما بهاء و خون بها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم
این همه گفتیم لیک اندر بسیج بی عنایات خدا هیچیم هیچ
بی عنایات حق و خاصان حق گر ملک باشد سیه هستش ورق
این شعر اشاره به حدیثی است از حضرت امیر علیه السلام که میفرمایند:
" ... مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، و مَن وَجَدنی عَرَفَنی، و مَن عَرَفَنی احَبّنی و مَن احَبّنی عَشَقَنی، و مَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ، و مَن عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُ، و من قَتَلْتُهُ فَأنا دِیتُهُ ..."
اینست که مولوی میگوید که ما گشتیم و بهاء را شناختیم و با اطمینان بدین امر که او خون بهای من است و دینه من است جانب جان باختن در سبیل او شتافتیم.
این "دعاء البهاء فی السحر" را در کتاب ادعیه شهر رمضان و نیز در سایر کتب از قبیل مفتاح الجنات و زاد المعاد و نیز مفاتیح الجنان و غیره میتوان یافت.
در نوافل رمضان نیز دعائی وارد شده که شروع آن چنین است: (کتاب مفتاح الجنات)
" ... انهم انی اسئلک ببهائک و جلالک و جمالک و عظمتک و نورک و سعة رحمتک ..."
جمال مبارک میفرمایند قوله تعالی:
" ... امروز لسان برهان در ملکوت بیان باین کلمه مبارکه علیا متکلم (اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاء و کل بهائک بهی) هذا اسم الله الاعظم الذی اخبر به حجة الله و برهانه. لعمری ما ظهر ذکر و لا بیان اصرح من ذلک طوبی للمنصفین. هذا اسم ارتعدت منه فرائض المشرکین و اطمئنت به افئده المقربین ..." (لئالی الحکمة – جلد دوم – صفحه 182)
14. در کتاب نظمی خطی شاه نعمت الله ولی که در یکصد و پنجاه سال قبل در روی کاغذ ترمه نوشته شده (نقل از کتاب تبیین حقیقت. که خود معلوم نیست در چند سال قبل نوشته شده). این رباعی ذکر گردیده است:
آن هفت حروف نام آن شاه من است آن شاه که او مظهر الله من است
مجموع دویست و سی و هشت بشمارش تا دریابی که نام دلخواه من است
ولی در کتب چاپی اخیر متأسفانه هفت حروف را هشت حروف نوشته اند و نیز در چاپ قدیم نوشته شده (در مدح جوان سیدی) ولی اخیراً نوشته شده (در مدح یکی از علماء)
(ح – س – ی – ن – ع – ل – ی)
(8 + 60 + 10 + 50 + 70 + 20 + 10 = 228)
15. شاعر دیگری بنام ملامحمد باقر ملقب به صحبت لاری که قریب العصر حضرت اعلی بوده و در سال 1251 یعنی 9 سال قبل از اظهار امر در سن 89 سالگی وفات نموده است. صحبت لاری از فقها و علما بوده و در فنون مختلفه از قبیل تاریخ و لغت و فنون عربی و ادبی استاد بوده و در لار امامت جماعت داشته است.
این شاعر مثنوی الهام بخشی دارد که در حدود 110 بیت است که خلاصه ای از آن ذکر میشود و در این شعر صریحاً درباره اسم مبارک و بیت مبارک که محل نزول وحی خواهد بود مطالبی ذکر کرده است:
ای صبا ای کاروانسالار حی ای مناعت رونق بازار حی
مرحبا ای محرم اسرار من ای عبیر افشان زلف یار من
الله الله بال همت باز کن برفراز سدره پرواز کن
هیچ دانی میروی زینجا کجا از کجایت میفرستم تا کجا
از دیار خامشان تا بزم راز از سرای عجز تا جولان ناز
از زبان عاشقی تا سود عشق و ز فراز عشق تا بهبود عشق
از بر دل تا بر دلدار آن از بر جان تا بر جانان آن
بایدت رفتن کلیم آسا بطور منزلی بس صعب و راهی دور دور
باید اندر سینه سینا شوی پا برهنه بردم مینا روی
یا بسوزی از تجلی های او با سلامت رخ نهی بر پای او
بشنو ار نشنیده ای از مثنوی این حدیث از معنوی مولوی
جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
ای صبا ای عیسوی دم همتی ای دم صبح از تو خرم همتی
رحم کن بر ناله های زار من در دل شب آه آتشبار من
سیل اشکم بین که از حد در گذشت رو براه آور که آب از سر گذشت
هرکه را بینی بخود انباز گیر توشه بر گیرو ره شیراز گیر
وه چه شیراز آنکه خاکش عیش بیز عیش خیز و عیش بیز و عیش ریز
باز جو سر رشته آن راز را رخنه شیرازه شیراز را
گام زن بر پا شکسته خارها کوچه ها را پوئی و بازارها
با فغان و ناله و زاری همی پرسی از یاران بازاری همی
کای عزیزان کوی طنازی کجاست منزل آن ترک شیرازی کجاست
وه چه منزل آنکه نازل شد در آن آیت حسن خدای آسمان
آنکه خاک او بخون آمیخته هر قدم دل بر سر دل ریخته
آنکه جانهای عزیزان خاک اوست آنکه مژگانهای خس و خاشاک اوست
آنکه رشک از وادی ایمن زند آتش طورش سر از روزن زند
عاقبت خضری براع آید ترا راه کوی یار بنماید ترا
چون عیان گردد ترا بام و درش غرفه و ایوان عالی منظرش
میرسانی آستانش را درود میسرائی آن سرا را این سرود
کای مبارک منزل سلمی سلام وی حریمت غیرت بیت الحرام
ای طوافت عین فرض و فرض عین این هذا البیت من ذا اَینُ اَین
چون در آئی از در اخلاص او سوی خلوتگاه خاص انفاس او
در حضورش جبهه سائی میکنی مردمک را طوطیائی میکنی
هرچه گوید پیش حرفش خاک باش لیک وقت پاسخش چالاک باش
آنکه نامش هست نامی تر ز نام می نگویم نام او در بزم عام
چاره گفتن مرا جز رمز نیست گر بنامش رمز آرم غمز نیست
مبتدایش مبتدای مبتد است منتهایش منتهای منتهاست
در این شعر صراحتاً به شهر شیراز و بیت مبارک که در آن کوچه و بازار قرار گرفته و غرفه و ایوان بالا و نزول آیت حسن الهی در آن بیت اشاره میکند و سپس مقایسه میکند که طوافش فرض و واجب است و مورد رشک و حسرت کعبه و رکن و مقام و بیت الحرام است و میگوید معذلک این منزل کجا و آن مقامات کجا قابل مقایسه نیست یعنی عظمت بیت مبارک شیراز را بالاتر از آن مقامات میداند.
بعد درباره اسم مبارک با اشاره میگوید که اسم مبارک از دو قسمت مبتدا و منتها ترکیب شده که قسمت اول یعنی مبتدای آن مبتدای مبتدا است و مبتدای ائمه حضرت علی بوده و قسمت دوم یعنی منتهای آن منتهای منتهاست و منتهای انبیاء هم حضرت محمد بوده پس اسم مبارک "علی محمد" خواهد بود.
16. دیگر از اشعار صحبت لاری که 9 سال قبل از ظهور حضرت اعلی وفات نموده این شعر معروف است:
لمعات وجهک اشرقت، وشعاع طلعتک اعتلا زچه رو الست بربکم نزنی، بزن که بلا بلا
(این غزل را بعضی بحضرت طاهره نسبت داده اند ولی در کتاب فارسنامه در ضمن شرح حال صحبت لاری این شعر ذکر شده است. فقط حضرت طاهره شعری باستقبال این غزل سروده اند که معروف است):
جذبات شوقك الجمت بسلاسل الغم و البلاء همه عاشقان شكسته دل كه دهند جان به ره ولا
صحبت لاری در غزل فوق الذکر اشاره به آیه قرآن میکند که درباره ظهور انبیاء و ندای الست بربکم است (سوره اعراف) و در این شعر میگوید که چرا نمیگوئی که آیا من پروردگار شما هستم تا همه فریاد زنیم که بلی بلی.
دوم – درباره محل ظهور
درباره محل ظهور هم نیز بشارات و اشاراتی در اشعار شعرا موجود است که بعضی متکی به آیات قرآنیه و احادیث مرویه میباشد و برخی هم غیر ارادی و ملهم بالهامات بوده است. از جمله آیات قرآنیه درباره بغداد یعنی دارالسلام و احادیث درباره شیراز یعنی فارس و نیز بغداد و تبریز و عکا و غیره بشرح ذیل است که مورد استفاده شعرا قرار گرفته است:
1. از جمله احادیثی که درباره فارس یعنی شیراز وارد گشته حدیثی است که از حضرت رسول اکرم در کتاب مصابیح السنة که جامع احادیث صحاح سته است در باب جامع المناقب روایت شده.
" ... انّ رسول الله صل الله علیه و آله و صلم ... الله من هولاء الذین ان تولینا استبدلوا بنا ثم لا یکونوا امثالنا. فضرب علی فخذ سلمان الفارسی ثم قال هذا و قومه لو کان الدین عند الثریا لتناوله رجال من الفرس ... "
در این حدیث اولا اشاره ای به ختمیت دین نگشته بلکه ممکن است که دین دیگری هم بیاید و ثانیا اگر بیاید نزد رجال فارس خواهد بود.
" ... حیث قال الرسول علیه السلام لو کان العلم فی الثریا لتناوله ایدی رجال من الفرس ..."
حدیث اول که اشاره به سوره محمد است را نیز میتوان در کتب تفسیر صافی از مجمع البیان طبرسی یافت.
2. درباره بغداد نیز در قرآن کریم میفرماید:
" ... والله یدعوا الی دار السلام و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم ..." (سوره یونس)
آیا این چه دعوتی است که خداوند در دارالسلام یعنی بغداد خواهد فرمود و سپس هر که را بخواهد بصراط مستقیم هدایت خواهد نمود. بجز شریعت الهی و صراط مستقیم امر الهی.
3. درباره عکا احادیث بسیاری است که جمال اقدس ابهی آنها را در یک مجموعه مرقوم فرموده اند که در خاتمه لوح معروف بشیخ نجفی و نیز در کتاب امر و خلق جلد دوم موجود است.
بیار ساقی باقی بشادی و بر که بخنده گفت که طوبی لمن رای عکا
روی همین آیات و احادیث و روایات است که اغلب شعرا تحت تأثیر قرار گرفته اند و دانسته یا ندانسته اشعاری سروده اند. از جمله:
1. شیخ سعدی میگوید:
خوشا سپيده دمي باشد آنکه بينم باز رسيده بر سر الله اکبر شيراز
بديده بار دگر آن بهشت روي زمين که بار ايمني آرد نه جور قحط و نياز
نه لايق ظلماتست بالله اين اقليم که تختگاه سليمان بدست و حضرت راز
هزار پير و ولي بيش باشد اندر وي که کعبه بر سر ايشان همي کند پرواز
**
به حق کعبه و آن کس که کرد کعبه بنا که دار مردم شيراز در تجمل و ناز
که سعدي از حق شيراز روز و شب مي گفت که شهرها همه بازند و شهر ما شهباز
در این شعر شیراز را با بهشت و کعبه و تختگاه سلیمان و حضرت راز مقایسه میکند.
و همچنین حافظ میگوید:
خوشا شیراز و وضع بیمثالش خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله که عمر خضر میبخشد زلالش
میان جعفرآباد و مصلا عبیرآمیز میآید شمالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی بجوی از مردم صاحب کمالش
(لوحش الله، مخفف لا اوحشه الله است یعنی خداوند او را بوحشت نیندازد و از وحشت حفظ کند)
در این شعر نیز حافظ طلب روح قدسی از مردم شیراز میکند.
3. شاعر دیگری بنام پیرجمالی اردستانی از صوفیان قرن نهم هجری چنین میگوید:
جمالی ز شیراز و شیرازیان همان روح خیزد که از تازیان
که شیراز دارد نشان از حجاز حقیقت شهر این سخن نی مجاز
در این شعر شیراز را با حجاز که محل ظهور حضرت محمد بوده مقایسه کرده و میگوید همان روحی که از بین عرب برخاست از شیراز هم خواهد خاست.
و نیز میگوید:
کو نسیمی که دل مرده از آن زنده شود ای جمالی مگر از جانب شیراز آید
4. در کتاب تاریخ نبیل چنین مذکور است:
وقتی جناب ملاحسین بحضور حضرت اعلی در ماکو مشرف میشوند و حضرت اعلی روزی از قلعه باطراف و به پائین متوجه بودند و این شعر حافظ را قرائت فرمودند:
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
بیت سلمی را که بادش هر دم از ما صد سلام پر صدای ساربان بینی و آهنگ جرس
بعد فرمودند ایام اقامت شما در اینجا نزدیک است تمام شود. رود ارس را که مشاهده نمودی و اگر ممکن بود بیش از این باقی باشی بیت سلمی را نیز بتو نشان میدادم (مقصود مبارک از بیت سلمی نقطه ایست نزدیک چهریق که ترکها آنرا سلماس میگویند). بعد حضرت باب فرمودند روح القدس گاهی بزبان شعرا ناطق میگردد و مطالبی بلسان آنها جاری میسازد که غالباً خود آنها مقصود اصلی و منظور واقعی را نمیدانند. و بعد فرمودند این شعر هم از آن جمله است:
شیراز پر غوغا شود شکر لبی پیدا شود ترسم که آشوب لبش بر هم زند بغداد را
و بعد فرمودند معنی حقیقی این شعر هنوز مخفی و مستور است و در سنه بعد حین (68) واضح و آشکار خواهد شد (یعنی سنه 9) و این حدیث را تلاوت فرمودند:
" ... ان لله کنوز تحت العرش مفاتیحها السنة الشعراء ..."
(شعر اخیر "شیراز پر غوغا شود" در دواوین شعرا دیده نشده و به بعضی نسبت داده شده است ولی حضرت عبدالبهاء در لوحی بافتخار میرزا محمد باقر خان شیرازی میفرمایند: "نشنیدی که شیخ حافظ چه گفته ....
شیراز پر غوغا شود شکر لبی پیدا شود ...")
و اما در شعر اول که حافظ برای رود ارس و بیت سلمی گفته چنین ادامه میدهد:
محمل جانان ببوس آن گه به زاري عرضه دار کز فراقت سوختم اي مهربان فرياد رس
عشقبازي کار بازي نيست اي دل سر بباز زان که گوي عشق نتوان زد به چوگان هوس
نام حافظ گر برآيد بر زبان کلک دوست از جناب حضرت شاهم بس است اين ملتمس
در این شعر و معانی جملات و کلمات آن معلوم و واضح است که ملهم بوده و خودش هم مقصود آنرا نمی دانسته است و الا چه تقدیسی از برای رود ارس و ساحل آن از نظر حافظ در شیراز بوده است که میگوید خاک آنرا ببوس و نفس خود را مشکین کن. و آیا بیت سلمی چه تبرکی داشته که صد سلام بر آن میفرستد و حتی در آن زمان و یا قبل از آن شخصیت بارزی در آن حدود نمی زیسته که اینقدر حافظ مفتون و شیفته او گردد و عاشقانه نرد عشق ببازد.
حضرت عبدالبهاء در لوحی خطاب باحبای بادکوبه میفرمایند:
" ... حافظ شیرازی رائحه بمشامش رسیده و این غزل را گفت:
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس)
و نیز در همان لوح میفرمایند:
" ... کوه قاف که در احادیث و روایات مذکور همین قفقاز است ..."
در خط آخر این شعر حافظ آرزو میکند که اگر نام حافظ بر زبان و کلک دوست جاری شود این ملتمس از برای او بس است. الحمدلله که این رجای حافظ هم اجابت شد و نام وی بارها از لسان حضرت اعلی و حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء جاری گشته و اشعارش در متون الواح و آثار مبارکه مندرج است و ذکرش جاویدان است و نامش بر زبان و کلک دوست جاری شد.
عشق و ارادت غیر ارادی حافظ نسبت بمنزلگه سلمی بهمین شعر تمام نمیشود و در اشعار دیگری هم از این تعلق درونی یاد میکند منجمله:
کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند
قاصد منزل سلمی که سلامت بادش چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند
گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند
و در جای دیگر میگوید:
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز منش
به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه جای دلهای عزیز است به هم برمزنش
گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد محترم دار در آن طره عنبرشکنش
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
و نیز حافظ در وصف شیراز چنین گفته است: شيراز و آب رکني و اين باد خوش نسيم عيبش مکن که خال رخ هفت کشور است
و نیز سعدی چنین گفته است: متی حللت به شیراز یا نسیم الصبح خذالکتاب و بلغ سلامی الاحباب
- و نیز سعدی گفته است:
همچنین درباره بغداد مطالبی در این اشعار میتوان یافت منجمله:
حافظ در شعر قبلی گفته است: کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند
ره نبردیم بمقصود خود اندر شیراز خرم آنروز که حافظ ره بغداد کند
و نیز می گوید: گرچه دوریم بیاد تو قدم میگیریم بعد منزل بود در سفر روحانی
از گل پارسیم غنچه عیشی نشکفت حبذا دجله بغداد و می ریحانی
- و همچنین گفته است:
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
در این اشعار فوق آیا چه رابطه تاریخی و یا جغرافیائی و یا غیره بین شیراز و بغداد و تبریز بوده است که مقصود خود را در شیراز نیافته و عازم بغداد و تبریز گشته است. مگر وقایع تاریخی این ظهور اعظم.
درباره استشمام روائح قدسیه و استمرار ظهورات الهیه
- فردوسی حکیم ابوالقاسم حسن بن اسحق شاعر معروف (329 – 411) در کتاب شاهنامه خود چنین می گوید:
نه کرباس نغز از کشیدن درید نه آمد ستوه آنکه او را کشید
از این پس بیاید یکی نامدار ز دشت سواران نیزه گذار
یکی مرد پاکیزه نیک خوی بدو دین یزدان شود چارسوی
کزو گردد ایمن جهان از بدی بتابد از او فرّه ایزدی
تو کرباس را دین یزدان شناس کشنده چهار آمد از بهر ناس
یکی دین دهقان یزدان پرست که بی باژ و برسم نگیرد بدست
دگر دین موسی که خوانی جهود که گوید جز این دین نشاید ستود
دگر دین یونان آن پارسا که داد آورد در دل پادشاه
چهارم ز تازی یکی دین پاک سر هوشمندان برآرد ز خاک
چنان چارسوی از پی یاس را کشیدند از آنگونه کرباس را
همی در کشند این از آن، آن از این شوند آن زمان دشمن از بهر دین
در این شعر بصراحت میگوید که کسی که از او شکوه و جلال ایزدی بتابد از دشت سواران نیزه گذار که اشاره به مازندران است ظاهر خواهد شد و ادیان چهار گانه زردشتی و موسوی و عیسوی و مسلمان را در ظل آئینش جمع خواهد نمود و در زمان او جهان از بدی در امن و امان شود.
- مولوی علیه الرحمه درباره حیات ایمانی و بهار روحانی و استمرار فیض الهی چنین میگوید:
سنة الله را ز پی تبدیل نیست زان در ارسال رسل تعطیل نیست
- و نیز حافظ چنین احساس مینماید:
از غم هجر نكن ناله و فریاد كه من زده ام فالی و فریادرسی می آید
ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس موسی آنجا بامید قبسی میآید
كس ندانست كه منزلگه معشوق كجاست این قدر هست كه بانگ جرسی می آید
در این شعر میگوید که مسیحا نفسی خواهد آمد یعنی کسی که از انفاس قدسیه او مردگان فراش غفلت و ضلالت زنده و بیدار خواهند شد و فریاد رس عالم خواهد آمد و موسی که در وادی طور شعله نور مشاهده کرد در وادی ایمن او بامید آن قبس و نور خواهد آمد و بعد معلومات خود را محدود میکند باینکه فقط جرسی از دور میشنود.
- در جای دیگر حافظ میگوید:
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد ديگران هم بکنند آن چه مسيحا مي کرد
میگوید که اگر فیض روح القدس اراده فرماید مسیحا مانندی باز هم قیام خواهد کرد یعنی فیض الهی نهایتی ندارد و استمرار فیض الهی را تأیید میکند.
- در جای دیگر حافظ میگوید:
يار مردان خدا باش که در کشتي نوح هست خاکي که به آبي نخرد طوفان را
در این شعر سه کلمه ذکر شده که قابل توجه است:
مردان خدا، کشتی نوح، خاک درون کشتی.
مضمون این شعر با تأسیس بیت العدل اعظم الهی مطابقت میکند:
مردان خدا یعنی رجال بیت العدل اعظم
کشتی نوح یعنی سفینة الله
و خاک درون کشتی عبارت است از اینکه وقتی ساختمان بیت العدل
اعظم را بنا میکردند در درون دیوار اطاق
مخصوص جلسات بیت العدل ظرف کوچکی
محتوی مقداری از تربت مقدس مقام مطهر
حضرت بهاءالله را قرار دادند.
اینست که شاعر میگوید در کشتی نوح خاکی هست که توجهی به طوفانها ندارد و طوفان را به آبی نمی خرد.
- در شعر دیگری حافظ گفته است:
اولاً – این خط شعر را جمال اقدس ابهی مقدمه لوح معروف شکر شکن قرار فرموده اند و خود حافظ نیز در این باره پیش بینی کرده و ملهم گردیده بود که میگوید:
طی مکان به بین و زمان در سلوک شعر کاین طفل یک شبه ره صد ساله میرود
و شعرش را جمال مبارک در مکان اول لوح قرار فرمودند.
ثانیاً – یکی از احبای هندی بنام جناب امیر الاسلام کتاب بهاءالله و عصر جدید را بزبان بنگالی ترجمه مینماید و طبق معمول نسخه بارض اقدس ارسال میگردد.
حضرت ولی محبوب امرالله میفرمایند:
شکر شکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله میرود
- شاعر دیگری بنام حبیب الله قاآنی (1222 – 1270 ه.ق)
از سن هشت سالگی قریحه شاعری داشته و زبانهای عربی و ترکی و فارسی را آموخته صاحب کتاب پریشان و دیوان اشعار میباشد.
قصیده ای را در وصف ظهور حضرت اعلی سروده که در دیوان او که در سال 1272 چاپ گردیده در بالای قصیده نوشته شده (در مدح و منقبت حضرت قائم امام محمد مهدی صلوات الله علیه) ولی در دیوان جدید نوشته شده (در مدح یکی از علمای اعلام و فضلای ذوی العزة و الاحترام). این قصیده مفصل است که فقط قسمت هائی از آن درج میگردد:
مقتدای انس و جان آمد پدید پیشوای این و آن آمد پدید
حامل اسرار وحی ایزدی بر زمین از آسمان آمد پدید
یک فلک تحقیق و یک گیتی هنر در دو مشت استخوان آمد پدید
آنچه را در آسمان می جست دل بر زمین خوش ناگهان آمد پدید
راست گوئی بر زمین از آسمان ناگهان جبریل سان آمد پدید
کی نماید جلوه در هفت آسمان آنچه در این خاکدان آمد پدید
تهنیت را یک بیک گویند خلق عارف آن بی نشان آمد پدید
جاودان آباد باد آن سر زمین کان سپهر جود از آن آمد پدید
ملک دین را حکمران شد جلوه گر سرّ حق را ترجمان آمد پدید
با دو چشم حق نگر شد آشکار با دو دست درفشان آمد پدید
در مدیحش بیش از این گفتن خطاست کاینچنین یا آنچنان آمد پدید
مختصر گویم هر آن رحمت که بود در حجاب سرّ همان آمد پدید
رضوان
درباره رضوان نیز شعرای بسیار ابیاتی گفته اند که چند فقره آن ذکر میشود.
(توضیح: درباره دوزخ، مالک است و درباره بهشت، رضوان و باغ رضوان منظور جنت است)
بهشت است این باغ سلطان اعظم دلیل آنکه رضوانش بر در نشسته (فرخی)
**
هر روز جهان خوشتر از آن است چو هر شب رضوان بگشاید همه درهای جنان را (سنائی)
**
الصلا گفتیم ای اهل رشاد کاین زمان رضوان در جنت گشاد (مولوی)
**
پس چو رضوان در جنات گشاید پاکان بانگ حلقه زدن کعبه علیا شنوند (خاقانی)
**
عیسی ام منظر من باب چهارم فلک است که به هشتم در رضوان شدنم نگذارند (خاقانی)
**
از اوج آسمان بر سدره بگذرم وز سدره سر به گلشنن رضوان برآورم
بشاراتی نیز در اشعار عربی موجود است که آنچه در دسترس میباشد، ذکر میگردد:
- از جمله قصیده ایست از حضرت امیر علیه السلام در وصف مهدی و قائم موعود. این بشارت در دیوان آن حضرت و کتاب بخار و عوالم و غیره منقول است.
بُنّی اذا ما جاشت التُرکُ فانتظر ولایة مهدی یقومُ و یعدلُ
و ذل ملوک الارض من آل هاشم و بویع منهم من یلّذ و یهزل
صبی من صبیان لا رای عنده و لا عنده جدّ و لاهو یعقل
فثم یقوم القائم الحق منکم و بالحق یأتیکم و بالحق یعمل
سمی نبی الله نفسی فدائه فلا تخذلوه یا بنی و عجلوا
در این قصیده حضرت علی میفرمایند که وقتی قوم ترک بجوش و خروش آمد (یعنی قاجار) در چنین موقعی منتظر باش که مهدی منتظر قیام کرده و عدل خود را میگستراند. در چنین وقتی ملوک آل هاشم ذلیل شده و جوان عیاشی که نه اراده ای و نه عقلی دارد و عمری را به اذیت و هزل گذرانده قائد قوم قرار گیرد (منظور ناصرالدین شاه است). در چنین وقتی قائم قیام خواهد کرد و بحق و عدالت رفتار میکند.
آن قائم که جانم فدایش باد همنام حضرت نبی است (محمد) و او را آزار مدهید و بسویش شتاب کنید.
این نام قائم همان است که در صفحات قبل ذکر گردیده که شاعر معروف شاه نعمت الله ولی در اشعار خود گفته بود.
و دیگر قصیده ایست از شاعر معروف عرب بنام ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی (ابی العزاقر) که در زمان نواب اربعه میزیسته و از جمله کسانی بود که با حسین بن روح از ثواب اربعه و بنانگذاران مذهب اثنی عشری مخالفت میکرد. او برای امام حسن عسگری فرزندی نمی شناخت و مذهبی در شیعه بوجود آورد بنام شلمفاتیه یا عزاقرایه که طرفدارانی پیدا کرد و در سال 322 در بغداد بامر این مقله که از مشاهیر وزرای بنی عباس بود، کشته شد.
**************************
یا طالبا من بیت هاشمی و جاهدا من بیت کسروی
قد غاب فی تسبة اعجمی فی الفارسی الحسب الرضی
در این قصیده میگوید ایکه طالبی که موعود از خاندان بنی هاشم ظاهر شود و ای آنکه منکری که از خداندان کسری طلوع نماید این موعود شما در مردم فارس پنهان است (یعنی منظور بشارت بظهور حضرت بهاءالله است که از خاندان کسری بودند). چون در تفسیر این شعر بین بعضی از احبا اختلاف نظر بود و بعضی آنرا بظهور حضرت اعلی و برخی هم مانند ابوالفضائل آنرا بظهور حضرت بهاءالله مربوط میدانستند لذا از محضر حضرت بهاءالله کسب هدایت نموده و در جواب میفرمایند قوله تعالی:
" ... یا ابالفضل قد نطقت بالحق و اظهرت ما کان مسطورا فی کلماته ..."
و نیز حضرت عبدالبهاء درباره این بشارت شلمغانی در لوحی چنین میفرمایند قوله الاحلی:
" ... ان عبدالله الشلمغانی قد نطق بابدع المعانی و صریح الخبر بظهور نیز الساطع من افق الایرانی. ولکن الظالمین و الهزله و الرذله و الخذله هدروا دمه و نسبوا الیه البهتان العظیم و قتلوه بظلم عظیم و لکن الله برئه من البهتان و قدّر له الروح و الریحان و الان هو فی نعیم مقیم و مقام کریم زاده الله درجته فی عالم البقاء و انعم علیه بالنعم و الآلاء ..." (مائده آسمانی – جلد دوم)
دیگر قصیده اینست از شیخ ابوبکر محمد ابن العربی الحاتمی معروف به محیی الذین ابن عربی و شیخ اکبر، از اعاظم صوفیه، ورای متجاوز از دویست تألیفات مختلفه است که مفصل ترین آنها کتاب فتوحات مکیه است که از کتب عرفان و نصوف اسلامی است و مانند دائرة المعارف میباشد. تاریخ تولد او 560 هجری در اسپانیا و تاریخ وفات او 628 هجری در دمشق میباشد.
در کتاب فتوحات مکیه چنین میگوید:
الا ان ختم الاولیا شهید و عین امام العالمین فقید
هو السید المهدی من آل هاشم هو الصارم الهدی حین یبید
هو الشمس یجلو کل غیم و ظلمة و هو الوایل الوسمی حین یجود
میگوید که آگاه باشید ختم اولیاء (قائم) شهید میشود و عین امام عالمیان مفقود میگردد و اوست حضرت مهدی که از اولاد هاشم است و برای کنار و دشمنان مانند شمشیر هندی بران است و منظور از عین امام عالمیان مفقود میگردد. مقصد جسد مطهر آن حضرت است که پس از شهادت مدتها در امکنه مختلفه مختفی بود. در جلد هشتم کتاب روضات الجنات تألیف میر سید محمد باقر خوانساری این ابیات از محیی الدین ابن عربی ذکر شده است:
اذا دار الزمان علی حروف بسم الله فالمهدی قاما
و اذا دار الحروف عقب صوم فاقرؤا الفاطمی منی السلاما
در این ابیات ارزش رقمی حروف " بسم الله" معادل 168 است و اگر کلمه "صوم" را که معادل ماه " رمضان" که ماه صوم است بگیریم ارزش رقمی حروف رمضان معادل 1091 خواهد بود. و لذا جمع هر دو رقم 1259 = 1091 + 168 که در این صورت مطابق با 1260 است که سنه ظهور حضرت رب اعلی
همچنین محیی الدین بن عربی در کتاب مواقع النجوم قصیده ای دارد که در ستایش حضرت بهاءالله است و اوصاف اظهار امر در باغ رضوان را بنام بیعت الرضوان تعریف می کنند و میگوید که او خود را خلیفة الله معرفی میکند و پس از اخذ عهد دشمنان آن حضرت را بزندان میفرستند. و از عبارات محیی الدین معلوم است که مقصود از "بیعت الرضوان" واقعه بیعة الرضوان حضرت رسول اکرم در حدیبیه نیست زیرا میگوید پس از آنکه خلافت خود را اعلام کرد یعنی اظهار امر نمود راه خود را پیچیده و شبانگاه بزندان خود رفت. مد الیمین لبیعة مخصوصة ابدی له وجه الرضا مختاره
لما بدی حسن المقام لعینه عندت له خلافة ازراره
ثم التوی یطوی الطریق لحبه لیلا حذارا ان یبوح نهاره
و اتت رکائبه لحضرة ملکه بودائع تعتادها ابراره
این الذین تحققوا لصناته هذی العداة و اینهم انصاره
من یبتدی اهل الهدی بمناره هذا الخلیفة تقتفی آثاره
ان الذین یبایعونک انهم لیبایعون من اعتلت اسراره
فیمینک الحجر المکرم فیهم یا فبضة خضعت له اخیاره
یا بیعة الرضوان دمت سعیدة حتی یعطل للامام عشاره
***************
محیی الدین ابن عربی بشارات دیگری هم درباره سال ظهور و اسم ظهور نظماً و نثراً دارد که بهمین مختصر اکتفا میشود: مثلاً در ضمن یکی از بشارات خود درباره حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء و پس از آن چنین میگوید:
" ... ثم یحکم الحسبی صاحب وجه البهی و یجلس علی السریر حرف الشین ..."
که اشاره بحضرت شوقی ربانی ولی محبوب امرالله است.
هم از زبان شعرای ترک موجود است که آنچه در دست قرار میگیرد:
از جمله شعرای ترک زبان شخصی است به نام قوشچی اوغلی پسر قوشچی شاه جهان امیر تبریز که از روشن دلان اهل حق و از مریدان شاه ابراهیم بوده است. از این قوشچی اوغلی دفتری باقی مانده که در آن ابیاتی به ترکی در بشارت باین ظهور و بیان وقایع امر داده شده و نیز بشارت به بغداد داده است و چنین گفته:
اورونلره اولور نظر حق اوزی دون بدون گزر
بازارگانلر سالور بازار بو بغداده بو بغداده
بیر عجانب ساعت اولور جمیع خلائق مات اولور
چرخ کیمسه لر حسرت اولور بو بغداده بو بغداده
اسلام دینی زائل اولدی بلبل گله مائل اولدی
قوشچی اوغلی قائل اولدی بو بغداده بو بغداده
که مضمون آن چنین است:
به پاکان و صافان نظر میشود و حق در قمیص های مختلف میفرماید و بازرگانان متاع حقیقت بازار خود را میگسترانند در این بغداد در این بغداد. ساعتی عجیب ظهور میکند. جمیع خلایق مات و مبهوت میشوند و خیلی ها حسرت میکنند باین بغداد باین بغداد دین اسلام زائل شد و بلبل بگل مایل شد. قوشچی اوغلی قائل شد باین بغداد باین بغداد.
دیگر شاعر معروف ترکمنی است بنام مختوم قلی (1722 – 1796) که در ترکمنستان میزیسته است، در اشعار خود بشاراتی بظهور حضرت بهاءالله داده است. و اکنون مجسمه این شاعر در مکان مشرق الاذکار عشق آباد در وسط میدانی نصب شده است چنین میگوید:
بیرگون اول گون با تار دان بللی منشور جان تو رار
یوزلری ماه تابان بلا کلاری قان تورار
کورون حسین میرزائی حقه بازار عرضه ئی
یرلراو رار لرزائی اسرا فیلدن اون تورار
دجال سازین قورانسون صحبت سازون سورانسون
دو نوب کعبه باران سون ارواح بیه جان تورار
یاجوج ماجوج دیرلار بیر برینی ایار لار
بیرنی اولدور قویار لار بیریتون بیله اون تورار
مختوم قلی دیر هیهات روز محضر قیامات
ایا قاضی الحاجات بارچه ایشلر قبین تورار
(مجله پیام بهائی – 140)
در این شعر میگوید که یک روز از مغرب شخص معلوم و مشهوری ظاهر میشود و میگوید ببیند میرزا حسین را که در حال مکاتبه با خدا است. (مجله پیام بهائی – 142)
شاعر دیگر باباهاشم است که از شیوخ حضرات بکتاشی است و مرید بسیار دارد و در ملک روم توطن دارد. خبر دو ظهور اعلی و حضرت بهاءالله را از قبل بشارت داده است و چنین میگوید: ایکی انوار ظهور ایلر عجم ده بیری سیر ایلر اروم بیری نقل ایلر
باشین قرمز ده تاج کیلر بشارت اهل عرفانه سعادت اهل وجدانه
یعنی میگوید که دو نور ظهور میکنند، یکی در اعجم سیر میکند و دیگری در روم نقل مینماید (منظور رومیلی است) بر سر مبارکش تاج قرمزی است. بشارت بر اهل عرفان باد و سعادت بر کسانیکه بیابند ایشان را. (کتاب بحر العرفان)
ملا صادق اردویادی و سید عبدالکریم اردوبادی (نقل از کتاب رحیق مختوم)
قبل از ظهور حضرت باب ملا صادق نامی از اهالی توابع اردوباد در کنار رود ارس منتظر و مترصد ظهور قائم بوده و خلق را بقرب ظهور مژده و بشارت میداده و قریب ده هزار نفر ببشارتش معتقد گردیده و تابع او شده بودند ولکن جمع کثیری نیز بر مخالفت قیام کردند و چون غوغا و آشوب حاصل گردید دولت روس محض اسکات خلق ملا صادق را بشهر ورشو نفی نمود.
پس از وی سید عبدالکریم اردوبادی که از شاگردان ملاصادق بود اقدام بر ترویج تعالیم او نمود و همان نغمه بشارت را شدیدتر بسرود. حکومت سید عبدالکریم را نیز مأخوذ و در بادکوبه محبوس ساخت لکن مسلمین اجتماع نموده خلاصی او را از حکومت درخواست کردند. سید مستخلص شده و ثانیاً به تبشیر پرداخت و با حرارتی که داشت جمیع را ارشاد کرد.
مذاکراتش راجع ببشارت ظهور موعود بود و از موعود مقصود بحضرت "ذکر" تعبیر میکرد و پس از چندی مفاد بشاراتش ظاهر و حضرت اعلی جل و علا باسم موعود و "ذکر" ظاهر گردیدند. در این باره لوحی از قلم جمالقدم جل ذکر الاعظم خطاب به قفقاز نازل گردیده که مطلع آن چنین است:
" هوالله تعالی شائه الحکمة و البیان
یا اهل قفقاز قد سالت البطحا و انار الافق الاعلی لعمری افتر ثغر الحجاز بما ارتفع خبأ المجد علی کوم الله و اشرق نیر الظهور من افق الارادة بعد ما انشقت سبحات الجلال من اصیع الاقتدار ....
.... جناب عبدالکریم نموداری بود از این ظهور اعظم و بمثابه صبحگاهی از شطر عنایات ربانی مرور نمود. او بنفسه بنار محبت این ظهور مشتعل بود و از دریای معرفت قسمتی باو عطا شد ذلک من فصل الله علیه ....
... یا اهل قفقاز قد اتاکم من سمی بعبد الکریم و اخبرکم بهذا السر الذی بذکره انجذبت القلوب و بهجره ذابت الاکباد انه کان متمکسا بحبل و لایتی و متشبثا بذیل رحمة ربه مالک الانام ...."
بشارات منجمان درباره تاریخ این ظهور
جمال قدم در کتاب مستطاب ایقان میفرمایند قوله تعالی: " ... قریب ظهور آن فلک سموات معدلت و جریان فلک هدایت بر بحر عظمت در آسمان نجمی بر حسب ظاهر پیدا شده که مبشر است خلق سموات را بظهور آن نیر اعظم و همچنین در آسمان معنی نجمی ظاهر میشود که مبشر است اهل ارض را به آن فجر اقوم اکرم ..."
پس قبل از هر ظهوری در آسمان معنی مبشرینی ظاهر میشوند که بشارت بقرب ظهور میدهند و هم در آسمان ظاهری نجمی ظاهر میشود که دال بر قرب ظهور است.
جناب ابوالفضائل شرحی در این باره در کتاب الفرائد (صفحه 554 تا 556) مرقوم فرموده اند و در قاموس ایقان جلد چهارم ( صفحه 542) نیز تکرار شده است باین شرح:
( ... تیمور خوارزمی از سلاله تیمور مشهور که از ساکنین مدینه اصفهان و از مشاهیر منجمان آن زمان بوده اخبار داد که بحکم قرآن نجوم فلک از سنه 1230 الی سنه 1250 هجری امری در عالم حادث میشود که موجب انقلابات کلیه میگردد و میرزا آقا خان منجم اصفهانی که منجم باشی مرحوم معتمد الدوله منوچهر خان بود، نیز اخبار نمود که در عالم شخصی ظاهر خواهد شد که بظهور او قوانین دیانت متجدد خواهد گشت زیرا که نجم او در آسمان ظاهر شده ... و تأکید مینمود که هر نفسی که تا سنه 1260 هجری زنده بماند غرائب حوادث جدیده را مشاهده نماید ... میگفت باید شخصی ظاهر شود مانند حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت رسول علیهم السلام ایجاد دین تازه نماید ... و دیگری از منجمین آن زمان گفته است که از برای هر یک از کواکب سبعه سیاره ئی معروفه نزد شرقبین دوره ایست که مخصوص آن کوکب است. و ابتدای آن از کوکب زحل است و بقمر منتهی میشود. و الی یومنا هذا دوره اخیر را کتاب و ارباب قلم دوره قمر مینمایند. و پس از انقضای دوره قمر دوره جدید ظاهر میشود که تواریخ شهریه و سنویه آن بر 19 متعین میگردد و انقضای دوره قمریه و بلوغ تجدد دوره فلکیه بظهور کوکب و علامات جدیده سماویه تعیین مییابد....)
و نیز در همان قاموس ایقان جلد چهارم درباره تاریخ ظهور مهدی چنین مذکور است:
( در کتاب مجمع الفصحاء تألیف هدایت طبرستانی در ذیل شرح احوال شاه نعمت الله ماهانی کرمانی قسمتی از اشعار او را نقل کرده که از جمله این قصیده است:
عقل کل موجود گشت اول بامر کردگار نفس کل ز و گشت پیدا این سخن پیدا بود
هفت سرهنگند بر بام قلاع شش جهت جمله ناگویا ولی ز ایشان جهان گویا بود
چون ز هل پس مشتری مریخ آنگه آفتاب باز زهره با عطارد ماه خوش سیما بود
چون ببرج سعد آید آن زمان این هفت شاه آشکارا گردد آن مهدی که هادی ما بود
و نیز از عجائب مطالب آنست که جوهری صاحب کتاب طوفان البکاء در آتشکده دوازدهم از کتاب خود که در سال هزار و سیصد و بیست و هفت (1227) هجری قمری بطبع رسیده در صفحه 295 چنین میگوید قوله:
مصنف گوید شخصی از سیاحان روزی مرا ملاقات نمود و بشارت داد که بیک واسطه از قول ابو الادیان شنیده که عمر حضرت قائم بهزار میرسد و ظهور میفرماید (تولد در سال 260 هجری بود).
قولی دیگر اهل زیج گویند هفت شاه که هفت کواکبند دو مرتبه باتفاق در خانه های خویش داخل شدند هر مرتبه آشوب عظیمی در عالم برپا شد. یک مرتبه سالی که طوفانی نوح شد و مرتبه دیگر سالی که مظلوم کربلا جناب سید الشهداء در صحرای کربلا بدرجه رفیع شهادت رسید و در سنه هزار و دویست و پنجاه و شش نیز کواکب بخانه خویش داخل خواهند شد ...)
جمال قدم در کتاب لوح ابن ذئب درباره وعود و بشارات و علاماتی که راجع بظهور آینده در قرآن کریم نازل شده از قبیل:
الساعة – الحاقة – الساهرة – الزلازل – الصاخة – الطامة – ناقور – صور و غیره میفرمایند که تمام این علامات درباره سقوط نجوم
" ... هل سقطت النجوم قل ای اذ کان القیوم فی ارض السر ..."
یعنی: در ایامیکه جمال مبارک در ارض سر یعنی ادرنه تشریف داشتند بحسب ظاهر هم ستارگان از آسمان فرو ریختند.
نقل از کتاب لئالی درخشان:
(در کتاب بحر العرفان صفحه 222 چنین می نویسند: و دیگر سقوط نجوم است که در شب چهارشنبه ششم شهر الرجب سنه ثلاث و ثمانین و مأتین بعد الالف ... مطابق شب بیست و نهم آبان ماه جلالی و شب بیس و سیم خرداد ماه قدیم سنه یکهزار و دویست و سی و شش قریب یک ساعت قبل از طلوع فجر در اغلب بلاد مشاهده میشد در آسمان زیادتر از صد هزار ستاره که درهم ریزش مینمود و کسانیکه این هنگامه را ملاحظه مینمودند چنان خوف ایشان را احاطه نموده بود که هر یک مستعد هلاکت گردیده بودند و تخمینا بقدر یک ساعت و نصف نجومی این واقعه کبری دیده میشد ...)
... و همچنین در کتاب بهجت الصدور صفحه 202 چنین مرقوم شده ...
(... فانی عرض نمود صریح کتاب ماست "هل سقطت النجوم قل ای و ربی اذ کان القیوم ارض السر". شجاع الدوله و حاضرین شهادت دادند که دیدیم ستاره ها از آسمان فوج فوج بقدر دو ساعت بقسمی میریخت که زمین روشن شده و بسیاری بخصوص مسافرین و زارعین و بیدارها دیدند. و شجاع الدوله فرمود با حضرت والا حسام السلطنه بودیم با سوار و عساکر بسیار و بعضی خوابیده بودیم و بیدار کردند و نشستیم و جمع شدیم و تماشا کردیم و تعجب و تحیر نمودیم. و بعد از زوار کربلای معلی و مکه معظمه هم سئوال نمودیم و از دول خارجه هم پرسیدیم کل اظهار رؤیت نمودند).
و نیز در رساله آیات مورخه تألیف جناب ابوالفضائل گلپایگانی چنین می نویسند:
(... بزرگترین علامتی که در کتب فارسیان از برای ظهور موعود وارد شده سقوط انجم است که در شب چهارشنبه 6 رجب سنه 1282 هجریه مطابق 22 خرداد ماه سنه 1226 یزد گردی اتفاق افتاد و موجب بشاشت و اهزای بزرگ در این گروه گردید ...)
(مبشرین دیگری هم در بلاد غرب و شرق بودند که تاریخ دقیق ظهور را تعیین و اعلان نمودند. نظر باینکه در این مجموعه فقط بشارات شعرا جمع آوری گردیده است لذا برای اطلاع بیشتر بکتب استدلالی و بشارات کتب آسمانی و غیره مراجعه شود).
راه تو بهر روشن که پوینده خوش است وصل تو بهر جهت که جویند خوش است
وی تو بهر دیده که بینند نکوست نام تو بهر زبان که گویند خوش است
اشاراتی_از_لسان_شعرای_قبل_از_ظهور_درباره_این_ظهور_اعظم.pdf |