وهبقلی رجب در جوانی به خانی آباد میآید و در گاوداری و کشاورزی دکتر ورقا و آقای امینی مشغول به کار میشود. در معاشرت با آقای امینی و احباء بعد از مدّتی به شرف ایمان فائز میگردد. در همان زمان با خانمی یزدی به نام ربابه حسینی ازدواج میکند که تا آخر عمر میگفت میخواهم مسلمان باشم ولی بچههایم آزادند که بهائی باشند چون دستورات دین بهائی خوب است ولی بنده این ارث پدری را حفظ میکنم. او تا آخر عمر با همسر و بچهها مهربان بود و اولادهایش طبق دستورات اسلامی او را به خاک سپردند و مراسم آبرومندانهای برایشان گرفتند. آقای وهبقلی رجبی دو اولاد داشت یکی به نام روح الله و دیگری به نام منیره خانم که نام منیره خانم را آقای ورقا برای او انتخاب میکند و نام روح الله را طبق خواسته وهبقلی چون همیشه ذکر و فکر او روح الله ورقای شهید در خانی آباد بوده است روح الله انتخاب میکنند. روحالله پسر آقای وهبقلی مثل پدر بسیار زحمتکش بود و در جوانی ابتدا در خانی آباد مشغول کار کشاورزی میشود و بعد رانندگی یاد میگیرد و در شرکت پپسی کولا و ایران گاز کار میکند. او بسیار انسانی صادق و مؤمن و مهربان و زحمتکش و خانواده دوستی بود و درب خانهاش همیشه به روی همه باز بود.
0 Comments
ماشاءالله وجدانی فرزند فضل الله وجدانی و حاجیه خانم رزاقی در سال 1311 در روستای کروگان جاسب متولد گردید ایشان از نوادگان استاد علی اکبر و زین العابدین میباشد. او تا کلاس ششم ابتدایی را جاسب خواند و سپس به تهران رفته و ادامه تحصیل داد تا دیپلم گرفت و بعد از دیپلم در آموزش و پرورش شهریار برای سالها استخدام و آموزگار بود و خدمت مینمود. بعد از استخدام به عنوان آموزگار با پری خانم رزاقی دختر عبدالرزاق و حاجیه خانم ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه پسر به نام های وحید، حمید و فرید و یک دختر به نام پروانه میباشد که به حمدالله همگی در سایه عنایت الهی ساکن و به خدمت مشغول هستند. ایشان از فرزندان سید حبیب الله است، منزل ایشان انتهای ده بود که به نام کوچه سید حبیبیها مهروف بود. برادر دیگر ایشان سید عبدالله ناشری است که خود ایشان نیز شرح حال مفصّلی دارد و در مورد ایشان نیز خواهیم نوشت. برادر سوم سید عباس بود و برادر چهارم هم آقا جان که در جوانی فوت کرد. آسید جواد فرزند ارشد خانواده بود. حال اینکه چرا سه اولاد سید حبیب الله سه فامیل مختلف دارند از قرار زیر میباشد. در زمان قدیم وقتی که افراد برای خود فامیلی انتخاب میکردند سید جواد پسر بزرگ یا ارشد بوده است پس خود را ارشدی مینامد. برادرش سید عبدالله که در تبلیغ به نام ناشر نفحات الله معروف بود و بسیار مومن و فعال بود خود را ناشری نامید. برادر دیگر سید عبدالله که در دکان حلوایی در کاشان کار میکرده و قدری از کاشی ها میترسیده میگوید که ما سید هاشمی هستیم و به این خاطر خود را هاشمی مینامد. آقای مهندس نورالله مهاجر جاسبی متولد سال 1923 در دهکده کروگان جاسب در کودکی پدر خود را که در طهران بود از دست داد و با خانواده به طهران انتقال یافت و موفق به ادامه تحصیل در رشته مهندسی راه و ساختمان شد و پس از پایان تحصیل به استخدام وزارت راه درآمد. با هجرت به رضائیه تأهل اختیار نمود و پس از بازگشت به طهران و شرکت در تشکیلات امری در سال 1960 با همسر و چهار فرزند که چهارمین آنها در راه بود، راهی کشور لوکزامبورگ شد و جزو اولین مهاجرین ایرانی وارد آن کشور شد و مدتی افتخار عضویت محفل روحانی ملّی را داشت. آقای نورالله فردوسی در روز پانزدهم جولای 1923 در جاسب متولّد شد و در مهد محبّت و آغوش پدر و مادر اهل فضل و دانش پرورش یافت. دوران طفولیت و نوجوانی را در جاسب کاشان گذراند و در مدرسهای که پدر و مادرش تأسیس کرده بودند، به تعلیم و اطفال اعم از بهائی و غیر بهائی مفتخر بود. در جوانی مقیم طهران شد و با اشتغال در مؤسّسه بیمارستان میثاقیه و بروز لیاقت و درایت در انجام وظائف و مسئولیتهای محوّله مورد اعتماد و احترام بنیانگذار آن مؤسّسه جناب میثاقیه قرار گرفت. بعد از ازدواج، با نورانیّه خانم همسر همدم و همراهش راهی مهاجرت شدند و با خانواده در سال 1954 در نقطه مهاجرتی لاهیجان مستقر گشتند. شرح حال عزیزی است که قلم قاصر است که در وصف او چیزی بنویسد ولی چه کنم که باید یادی از این افراد نمود که تا ابد نسلهای آینده بدانند که چه انسانهای بزرگی وجود داشتهاند. در سالهای حکومت رضا شاه و محمد رضا شاه که طهران خیلی کوچک بود. در جنوب شهر طهران چندین روستا متعلق به آقای باقر اُف بوده است مثل حسن آباد قلعه نو رشید آباد، کویر آباد، باقر آباد ... که آقای باقر اف صاحب آنها بوده و تمام کشاورزان کاشان و اطراف کاشان مثل جوشقان و اردستان و هر کجا که بیکار داشته آمدهاند و مشغول کار بودند. شغل آنها کشاورزی و دامداری بوده است. زمانیکه جاسبیها برای کار به طهران میآمدند، در زمستان چه بهائی چه مسلمان، خیلی ها در خانی آباد به کار کشاورزی مشغول میشدند. در آن زمان تراکتور و وسیلههای امروزی نبود. همه چیز با بیل بود، وسیله حمل و نقل هم گاری و اسب و قاطر بوده است. آقای حسین قربانی و خواهر خیلی کوچکترش مرضیه در خانی آباد میمانند و دیگر به جاسب نمیروند. حسین قربانی در اثر معاشرت با آقای امینی سرپرست خانی آباد و آقای عباس دارائی و دکتر ورقا بعد از مدّتی عاشقانه به امر جمال مبارک ایمان میآورند و با یک خانم یزدی ازدواج میکنند و خواهر خود مرضیه را به آقای رحمت الله مرغچی در قلعه مرغی طهران شوهر میدهند. ذبیح الله ناصری در سال 1913 مطابق با سال 1292 شمسی درکروگان جاسب متولد شد و بعد ها به همراه پدر محمد علی ناصری و مادر خانم سلطان (جوجون قمی) به احمد آباد کُلِنگه (آبادی میرزا احمد نراقی) به مهاجرت میروند سپس ایشان به جاسب بر میگردند و به خدمت سربازی رفته و در دو سال سربازی به مقام گروهبانی میرسند و بقدری نقش مهمی را داشتند که نتوانستند در طول دوره خدمتشان به خانواده سر بزنند ولی بعد از پایان خدمت سربازی وقتی دوره خدمت تمام شد از تهران پیاده از بیراه به کروگان آمد و به جاسب برگشت. قبل از رفتن به خدمت سربازی ایشان با عزت خانم ارشدی دختر زیور امجدی و سید جواد ارشدی ازدواج میکند که حاصل این ازدواج پنج فرزند سه پسر و دو دختر میباشد. سیروس ناصری پسر نصرت الله ناصری متولد 1967 میلادی مصادف با 1346 در تهران متولد شدند ایشان بعد از گرفتن دیپلم به سربازی رفته در زمان جنگ عراق و در خط مقدم جبهه خدمت نمود و مسئولیت چندین سرباز دیگر را نیز بر عهده داشت و همه سربازهایی که زیر نظر او به خدمت مشغول بودند سالم و بدون هیچ آسیبی از جبهه بازگشتند . فاران پسر یک تاجر برجسته به نام فتح الله فردوسی در ایران میباشد. یک شب زمانی که پدرش برای صرف شام دیر میکند، فاران نگران شده و به دنبال پدر به دفتر کار او میرود و در این میان او دستگیر شده و به زندان می افتد جایی که پدر و دیگر اعضای محفل تهران را نیز پیدا میکند. فاران بعد از چند روز آزاد میشود ولی تمام آنچه که او در این چند روز زندانی شدن شاهد آن بوده بسیار شنیدنی است. چند ماه بعد جناب فتح الله فردوسی در چهارم ژانویه سال ۱۹۸۲ اعدام شدند. آذر خانم فردوسی آذر خانم فردوسی در تمام دوران گذشته بسیار مقاومت مینمود تا در مقابل دوربین حاضر شود تا در مورد پدر خود جناب فتح الله فردوسی صحبت نماید. پدر آذر خانم جناب فتح الله فردوسی عضو محفل تهران بودند که دستگیر میشوند و مدت زمان کوتاهی در زندان بودند و همه اموال ایشان غارت شد و در نهایت به شهادت رسیدند. جناب فتح الله فردوسی در چهارم ژانویه سال ۱۹۸۲ در زندان اوین تهران به شهادت رسیدند... تاریخ زرّین شهادت از سرکار خانم پریوش اردوئی گر تیغ خندگش رگ جان بگشودت منمای به کس خرقه خون آلودت مینال چنانچه نشنوند آوازت میسوز چنانکه بر نیآید دودت داستانی از عشق یار عزیزی در دل دارم که بسی شورانگیز است. یاری که دریای قلبش همواره از عشق مولای محبوبش در تموّج و تلاطم بود. دوستی که پروانه اشتیاقش هرگز از گردش به دور شمع محبّتالله پروا نداشت و هیچ قدرتی وجود او را از حرارت شعله عشق سرد نمینمود تا عاقبت به تحقّق نوایای قدیم قلبیاش جان در ره عشق نهاد و در آتش عشق سوخت به شأنی که حتّی اثری از جسم سوختهاش باقی نماند. محویّت و فنای صرف وصف زندگانیاش بود و عبودیّت و بندگی بحت توأم با رفتار و اطوار همگانیش مینمود. درسی از حماسه جان نثاری او در سبیل محبّت محبوب آفاق آموختم که تا جان در بدن دارم فراموش نکنم و مدام میل دارم آن را در حضور دیگران نقل نمایم. متصاعد الی الله مهندس دانش امجدی در سال 1325 خورشیدی در قریه جاسب در عائله بهائی دیده به جهان گشود. پدر ایشان از سادات و مادرشان از اعقاب ملّا جعفر جاسبی از مؤمنین اوّلیه دور بیانند. مهندس امجدی دوران تحصیلات ابتدائی را در زادگاه خویش سپری نمود، تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی را در طهران گذراند و با درجه فوق لیسانس در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشکده فنی دانشگاه طهران فارغ التحصیل گردید. آن مرحوم در تمام دوره تحصیل در دبیرستان و دانشگاه و نیز بعد از آن تا وقتی که حیات داشت همواره به انجام خدمات امریه و فرائض دینیه موفّق و مؤیّد بود. امّا فردی که خود به شرف ایمان فائز شده، جناب ذبیحالله توکّلی فرزند حسین عمو قربان میباشد. اسم مادرش جواهر خانم دختر ابراهیم شاه غلام از مسلمانهای مؤمن در سال 1304 بود، چشم به جهان گشود و تا کلاس 4 ابتدائی در جاسب درس خوانده و در سال 1315 در خدمت جناب مهندس ذبیح در تهران مشغول کار شد و در سال 1317 خود به امر جمال مبارک ایمان میآورد و با خانواده مجذوب مدّتی (به فم یا تفرش) به مهاجرت میرود و در حدود 30 سالگی با خانم شیرین یزدانی خواهر عباسعلی یزدانی ازدواج مینماید و ثمره این ازدواج دو پسر به نام فرهاد و فرشید و یک دختر به نام پروانه میباشد که همگی مؤمن و قائم به خدمت و جوانان پاکی هستند. خواهر آقای توکّلی همسر آقای سیفالله رجبی بود. منزل والدین او پشت منزل روحانیها و فروغی بوده است. فیض الله یزدانی فرزند فرج الله مشهدی حسنعلی و بدیعه خانم (دختر آغلامرضا) می باشد. آخرین فرزند آنها فیض الله است او متولد ۱۳۰۵ شمسی است. در زمان پنج ماهگی او در شکم مادر، پدرش فرج الله در تهران منزل فائز یکی از بهاییان تهران بالای داربست مشغول هرس بوده که ناگهان به پایین می افتد و قبل از انتقال او به بیمارستان فوت میکند. این بچه یتیم به دنیا میآید. و به مدرسه دولتی شمس میرود و تا چهارم ابتدایی در این مدرسه بوده که سپس به علت اینکه برادرها در تهران بودند به تهران میرود و با مشاغل سطح پایین مشغول میشود. تا اینکه در سال ۱۳۲۸ بنا بر توصیه یک نفر خیر خواه در مغازه ابزار فروشی ابوالفتح اعتصامی برادر پروین اعتصامی شاعر مشغول کار میشود و چون باهوش و زرنگ و فعال بوده و استعداد داشته است کار ابزار آلات را یاد میگیرد و چند سال آنجا مشغول بوده و با اختر خانم نامی مسلمان نیز میکند که حاصل این ازدواج چهار فرزند میباشد. جناب سید ابوالقاسم فردوسی، در حدود سال 1265 در جاسب متولد شد و در مدرسۀ فیضیۀ قم در لباس روحانیت به تحصیل علوم پرداخت. در زمانی که در رشتۀ علوم انسانی نزدیک به درجۀ اجتهاد بود، به وسیلۀ احبای جاسب از امر مبارک حضرت بهاءالله اطلاع حاصل نمود و پس از مطالعۀ بسیار و پس از سه روز که کاملاً از خوردن و نوشیدن احتراز نمود و در اتاقی در بسته به مطالعۀ کتاب مفاوضات پرداخته بود؛ امر مبارک را قبول کرد و تا آخر حیات مجدانه در تبلیغ امرکوشید. برای ازدواج آرزوی وصلت با همسری بهائی و با سواد داشت. چون از قهرود دستخط دختر با سوادی را که از فامیل احبا بود ملاحظه نمود، وی را بدون دیدن یکدیگربه همسری انتخاب نمود. از این ازدواج پنج فرزند بوجود آمد. جناب فتح الله فردوسی دومین فرزند فامیل از این سلالۀ جلیل؛ در تاریخ 1297 متولد شد. آ سید ابوالقاسم فردوسی در سال 1265 در جاسب متولد شد او فرزند سید هاشم بود و بنا بر سفارش پدرش در مدرسه فیضیه قم تحصیل علوم دینی و اسلامی میکند و در پایان مجتهد میشود و چون به موطن خود کروگان آمد و شد میکرده با آغلامرضا روحانی مواجه میشود و با او در مورد دیانت بهایی به صحبت مینشیند. او با طلعت خانم عبودیت دختر استاد ابراهیم عبودیت قمی(قمرود) ازدواج کرد و از ایشان صاحب چهار فرزند سه پسر و یک دختر شد . اینگونه که خانم او تعریف میکرد او بعد از شنیدن در مورد دیانت بهایی خود را به مدت سه شبانه روز در اتاق محبوس نموده و به دعا و تفکر درباره این دیانت پرداخت و در طول این زمان تنها به جرعه ای آب بسنده میکرد. تا اینکه بعد از پایان دوره تفکر و تعمق قبول امر نموده و بهایی میشود و به تبلیغ دیانت بهایی میپردازد. عبدالله مهاجر جاسبی در سال ۱۳۰۰ شمسی در جاسب به دنیا آمد. او دومین پسر سیف الله مهاجرجاسبی بود و ابتدا در جاسب تحصیلات مقدماتی و بعد در تهران به تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی پرداخت و در رشته حقوق فارغ التحصیل شد. او در سن ۲۱ سالگی با نرگس خانم نوروزی که اصالت آذربایحانی داشت ازدواج کرد. پدرش بعد از ۱۰ سال از تولد ایشان فوت میکند و چون ایشان در مدرسه دارایی در مقطع دبیرستان تحصیل کرده بود به استخدام وزارت دارایی در آمده بود. ایشان بسیار جوان فعال، فهمیده، باهوش و با معلوماتی بود و چند سال در اداره دارایی تهران کار کرد و بعد کار اداره را کنار گذاشت و چون به کسب و کار آزاد علاقه داشت کم کم وارد کارهای ساختمانی شد و به شغل معاملات و خرید و فروش ملک پرداخت. جناب عطاءالله مهاجری در سال 1921 میلادی در ایران متولد شدند و در سال 1946 با خانم شریفه مهاجر جاسبی در طهران ازدواج کرده و از این ازدواج پنج اولاد به ثمر رسید که همگی در ظل امر مبارک هستند. مهاجرت و خدمت با اصول و آرمان های صلح دوستی و وحدت بشر با زندگی ایشان توام بود. پس از بازنشستگی از سازمان دامپروری وزارت کشاورزی و شیوع تضییقات در ایران، به خارج از کشور سفر نموده مدت پنج سال در آسیای شرقی با همسر و چند فرزند ایام را با حبّ وطن در قلب و گسترش آن حبّ به پهنه عالم گذراندند. جناب عینالله یزدانی در خاندانی مؤمن در قریه جاسب پا به عرصه شهود گذاشت و از همان اوان کودکی مورد صدمات و بلیّات معاندین قرار گرفت و ترک وطن مألوف کرد و در طهران مورد حمله اشرار واقع شد و در کمال استقامت بلایا را تحمل نمود. به زیارت اعتاب مقدّسه علیا موفّق شد و در ایّام حیات به خدمت امر مبارک مشغول بود و تبلیغ به اعمال را روش زندگانی خود قرار داد. خوشخو و مهربان بود و نفوس عدیدهای را به ظلّ شریعه رحمانیّه وارد کرد. پس از گذشت 17 سال موفّق به دیدار فرزندانش که مهاجر ژاپن بودند، گردید. جناب عبدالکریم صادقی در تاریخ 2 ژوئیه 1996 به سن 70 سالگی در طهران صعود کرد. ایشان در جاسب از توابع کاشان در خانوادهای مؤمن متولد شد. سه ساله بود که پدر را از دست داد و تحت تکفّل عموی خود رشد و نموّ یافت. از اوائل جوانی به طهران نقل مکان کرد و به امور تجاری مشغول شد. در سال 1946 با خانم جمیله یوسفی ازدواج کرد که از این پیوند صاحب پنج فرزند (سه دختر و دو پسر) شدند. یکی از پسران (پرویز) به سن 23 سالگی در ژوئیه 1972 به همراه دو جوان بهائی ایرانی دیگر (جنابان فروغی و وجدانی) به دست جهّال در فیلیپین شهید شد. اسدالله صادقی فرزند مشهدی عباس صادقی بود. اسد الله صادقی در جوانی به قم میآید و در یک کمپانی دارو فروشی مشغول به فعالیت میشود. این کمپانی متعلق به شکیب نام بهایی است که قبلا کلیمی بوده است. اسد الله در اثر مراوده با بهایی ها به کلاس تبلیغ تیمسار شاه قلی در قم میرود و یکسال در آنجا مطالعه میکند و بعد از یکسال او حقانیت دیانت بهایی را پذیرفته و بهایی میشود. خانم او نیز بعد از او ایمان آورده و بهایی میشود. او خانواده ای بهایی تشکیل داده و بعد از مدتی در تهران زندگی میکند. یکی از فرزندان پسری او به نام منوچهر صادقی موسیقی دان و نوازنده حرفه ای سنتور است که در لس آنجلس زندگی میکند همچنین او استاد دانشگاه در لس آنجلس میباشد. بقیه فرزندان او نیز درظل امر و بهائی هستند. جناب سید جمال غفاری فرزند سید محمود سید غفار در یکی از روستاهای کاشان در سال 1270 متولد گردید و در آن سامان چهار خواهر به نام سید نساء، سلطان، خورشید و خانم جونی داشت. سرگذشت عجیبی است به طوریکه خود ایشان و احبای جاسب تعریف کرده اند که سید محمود سید غفار مردی قوی هیکل و با دل و جرأت و مؤمن بوده است. در محلّه پائین کروگان جاسب آهنگری بود که طایفه حدّادی آهنگری میکردند. وقتی سید محمود از مقابل آهنگری عبور میکرد، شروع میکنند به او فحش میدهند و او هم به آنها می گوید حیا کنید و فحش به مقدسات کسی ندهید که به کسی که فحش میدهید دودمان شما را او به باد خواهد داد. شما که اصلاً نه اطلاعی دارید نه کسی را میشناسید که به او فحش ناسزا می گوئید. آنها به او حمله می کنند ولی او به حدّی قوی بود که از پس چند نفر آنها بر میآید. حدّادی ها کند و زنجیر درست میکردند و پای بهائی ها را در کند می گذاشتند. پس از این ماجرا شب تصمیم میگیرند که سید محمود سید غفار را هرطور شده است به قتل برسانید. سید محمود در دشت بالا با داس بزرگی که داشت درو گندم می کرد. به او خبر میدهند فرار کن چون جمعیتی عظیم قصد کشتن تو را دارند و زنده نخواهی ماند. دو برادر در ده واران جاسب به نام های آقایان محمد شکوهی که دکتر قدیمی بوده و دیگری آقا مهدی زندگی میکردند دکتر محمد شکوهی دکتر هفت آبادی بوده است. هر دو بهایی بودند و لی عنوان نمیکردند و گاهی اوقات اگر با بهاییان تماس داشتند سوال و جواب میکردند و اطلاعاتی را بدست میآوردند. این دو برادر بسیار مردمان خوبی بودند ، اقا مهدی بعد ها در تهران ساکن میشود و با بهایی ها ارتباط بیشتری برقرار میکند ... |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
October 2023
دسته بندی ها
All
|