لطفا جهت مشاهده تمام امکانات وبسایت، از مرورگرهای گوگل کروم، فایر فاکس یا اپرا استفاده نمایید...
وب سایت کروگان جاسب (سی یارون)
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات اهالی جاسب
    • خاطرات ابوالفضل جمالی
    • خاطرات محمد علی برنا
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • مساجد و اماکن مذهبی
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات اهالی جاسب
    • خاطرات ابوالفضل جمالی
    • خاطرات محمد علی برنا
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • مساجد و اماکن مذهبی
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح

بلاگ بهائیان جاسب

شرح حال شهید مجید جناب نصرالله امینی

5/9/2016

0 Comments

 
Pictureجناب نصرالله امینی
تاریخ زرّین شهادت  از سرکار خانم پریوش اردوئی

گر تیغ خندگش رگ جان بگشودت                           منمای به کس خرقه خون آلودت
مینال چنانچه نشنوند آوازت                                    میسوز چنانکه بر نیآید دودت

داستانی از عشق یار عزیزی در دل دارم که بسی شورانگیز است. یاری که دریای قلبش همواره از عشق مولای محبوبش در تموّج و تلاطم بود. دوستی که پروانه اشتیاقش هرگز از گردش به دور شمع محبّت‌الله پروا نداشت و هیچ قدرتی وجود او را از حرارت شعله عشق سرد نمی‌نمود تا عاقبت به تحقّق نوایای قدیم قلبی‌اش جان در ره عشق نهاد و در آتش عشق سوخت به شأنی که حتّی اثری از جسم سوخته‌اش باقی نماند. محویّت و فنای صرف وصف زندگانی‌اش بود و عبودیّت و بندگی بحت توأم با رفتار و اطوار همگانیش می‌نمود. درسی از حماسه جان نثاری او در سبیل محبّت محبوب آفاق آموختم که تا جان در بدن دارم فراموش نکنم و مدام میل دارم آن را در حضور دیگران نقل نمایم.

آنچه از زندگی او در این جهان می‌دانم آنست که در قریه کوچکی به نام کروگان در منطقه جاسب که در سنین اوّلیه امر حضرت ربّ اعلی فتح شد در سال 1297 ه.ش چشم به این عالم گشود. جدّ بزرگوارش جناب ملّا ابوالقاسم ملّا صادق کاشانی که به شغل تجارت قبل از ظهور حضرت نقطه اولی از کاشان به کروگان نقل مکان نموده بود، شخصی متّقی و پرهیزگار و فاضل بود و در شمار اوّلین مؤمنین جاسب به خدمت امر مالک انام قیام نموده بود. از جمله با خطّ زیبای خود آثار امری را در محلّ استنساخ کرده و به جهت اصحاب می‌فرستاد و رابطی بین احباب پراکنده در آن نقاط بود. تمامی خانواده و فرزندانش به امرالله مؤمن و قدم بر اثر اقدام پدر گذاردند. در میان آن شکرالله نامی بود که مانند پدر بسیار پرهیزگار بود و در سبیل ایمان نزول هر مشقّتی را از جمله برکات الهی می‌شمرد. او چهار فرزند از خود باقی گذاشت که در میان آنها نصرالله صاحب داستان ما است.
طبق شهادت نزدیکان و ساکنان آن منطقه نصرالله در دوران طفولیّت آثار متانت و فداکاری از خود آشکار میساخت و با همبازی‌های خود به هیچ وجه جدالی نمی‌کرد. همواره لبخند بر لب داشت و نسبت به بزرگترها احترام فوق العاده ابراز می‌نمود. در ایّام خردسالی کارهای مشکل و پرمسئولیت به او محوّل می‌کردند. مثلاً وقتی حدود 7 ساله بود او را شبانه روی بار الاغی گذارده و از کروگان به وسکی نقان قریه دیگری که فاصله بسیاری داشته به منزل یکی از یاران می‌فرستادند. الاغ تمام شب را در راههای کوهستانی و درّه های مهیب راه طیّ کرده و سحرگاه به مقصد می‌رسید و شب بعد به همان ترتیب مراجعت می‌کرد و ده ساله بود که پدرش او را به جهت ادامه تحصیل به طهران همراهی می‌کند. تقدیرات الهی او را به سوی جناب عزیزالله ورقا که فرزندی نداشتند، سوق می‌دهد و او این واقعه را از جمله مواهب الهی دانسته و تا پایان عمر درگاه ربّانی را شکر می‌نمود.
در عنفوان جوانی نظر به صداقت و امانت و درستکاری‌اش جناب ورقا اداره امور املاک خود را در خانی آباد به او می‌سپارد. لذا در آن نقطه مسکن می‌گزیند و در کمال دلسوزی امور مذکور را قبول کرده و شایستگی خود را چه در خدمات امریّه و چه در امانت داری به ثبوت می‌رساند. و از سن 21 سالگی به عضویّت محفل روحانی خانی آباد انتخاب شده و همه ساله بلاانقطاع منتخب و بالاخره به همین «جرم» نیز دستگیر شد. پس از چندی نظر به ازدیاد تعداد احبّاء اشتیاقش به هجرت و اطاعت از امر مبارک عزم به مهاجرت می‌نماید و پس از تماس با لجنه مربوطه منطقه قوچان به او پیشنهاد می‌گردد. جناب ولیّ الله ورقا ایادی عزیز امرالله که از اهمیّت خدمات برازنده‌اش در خانی آباد آگاه بودند، به او می‌فرمایند تو در این نقطه مصدر خدمتی و مصلحت نیست اینجا را ترک کنی و چون شرح خدمات برجسته‌اش را به لجنه مهاجرت تفصیل می‌فرمایند لجنه مذکور نیز نظر موافق به اقامت ممتد او و ادامه خدماتش می‌دهد. در زمانیکه در طهران بسر می‌برد از طرف اداره شناسنامه کاشان مأمورینی به کروگان جاسب رفته و به فرزندان ملّا ابوالقاسم اظهار می‌دارند که خانواده امین‌الدّوله کاشانی شکایت نموده‌اند که نظر به نسبتشان به دیانت بهائی حقّ ندارید نام امینی را مثل آنها حفظ کنید و باید تغییر اسم دهید. کسانیکه در جاسب بودند همه نام رضوانی انتخاب کردند مگر ایشان که نظر به اقامتشان در طهران امینی باقی ماندند. در سن 28 سالگی با روحانیّه میثاقیّه ازدواج کرده صاحب 4 فرزند می‌گردد که به فضل الهی در ظلّ امرالله هستند.
آن بزرگوار خصوصیّات اخلاقی برجسته‌ای داشت که جلب قلب پاک می‌نمود، از جمله مظلومیّت، حلم، صبر و شکیبائی‌اش بود. در مقابل هر عمل زشتی با نیکی و خیرخواهی معامله می‌نمود و دیده اغماض بر رفتار ناپسند می‌دوخت. هر مشقتی را با دل و جان قبول می‌نمود تا حدّیکه گاهی بعضی از نزدیکان نگران سلامتیش می‌شدند و از طرفی دیگر معاندین همواره او را در مدّ نظر داشتند و برای آزار و اذیّتش می‌کوشیدند. شبی مسلمانی به نام حسین که برایش کار می‌کرد با شتاب نزد او رفته می‌گویند جانتان در خطر است از اینجا فرار کنید زیرا مسلمانان محمّد آباد (قریه مجاور) به تحریک آخوندی قصد جان شما کرده‌اند بطوری مصمّم هستند که حتّی من جرئت مخالفت نکردم و فردا شب به اینجا حمله می‌کنند، شما را می‌کشند و حظیرةالقدس را خراب می‌کنند. آن بزرگوار در کمال سکون پاسخ می‌دهند نگران ما نباش جان ما در دست خدا است. بدون اراده او برگ از درخت نمی‌افتد و ما هم در جمیع امور توکّل به حق کرده‌ایم و فرار هم نمی‌کنیم. فردای آن شب آن آخوند به علّت جرمی در دستگاه حکومت دستگیر می‌شود و مردم هم به علل اختلافاتی مابین خود متفرّق می‌گردند. از طریق دیگر عدّه بسیاری برای بحث و به تصوّر خود به جهت «ارشاد» او نزدش می‌رفتند. روزی جوانی به نام حفیظی به منزل او می‌رود و می‌گوید میل دارم ملاقاتی به تنهائی با شخص شما داشته باشم. به اطاق دیگری رفته و خود را به این ترتیب معرفی می‌نماید: در طهران تغییر منزل داده بودم. روز جمعه برای اوّلین بار به مسجد محلّ رفتم و بعد از نماز صحبت از بهائیان شد. از آنها پرسیدم آیا شما بهائی معروفی در این محل می‌شناسید، سه نفر از آنها گفتند در اینجا خیر امّا در خانی آباد یک بهائی می‌شناسیم مردی صادق، متقی و نیک نفس است و بسیار محبوبیت دارد، ولی حیف که بهائی است و الّا ما خود پیرویش می‌شدیم. پس تصمیم گرفتم بیایم و با شما آشنا شوم و ارشادتان کنم و آنها این رأی مرا بسیار پسندیدند. مدّت بیش از 6 ماه تقریباً هر روز در منزل او حاضر می‌شد و درخلوت با آن عاشق دلباخته یزدان بحث می‌نمود و متدرجاً در رفتارش آرامش و سکون حاصل می‌شد و بالاخره اظهار داشت نظرش از آنچه در مورد بهائیان شنیده بود عوض شده است و تصوّر می‌کند بسیاری از دیگرانند که محتاج به ارشادند. این شخص اخیراً در طهران خودکشی کرده است.
در واقعه انقلاب ایران در شمار اوّلین احبّائی بود که مورد ظلم و ستم قرار گرفت. از طرفی نسبت به مسئولیت بزرگش در مقابل املاک امری او را هر روز به کمیته محلّ می‌خواندند و باید صبح را در آن محل در حال پاسخ به سئوالات آنها و شنیدن بی‌حرمتی‌ها و فحّاشی‌ها شب می‌نمود و تا پاسی از شب او را نگاه می‌داشتند و در حالیکه دیگر رمقی در تن نداشت آزاد می‌کردند. از طرفی دیگر افراد سودجو به عناوین مختلف قصد اخاذی می‌نمودند چون قدرت پاسخ مثبت به خواسته‌های آنها را نداشت. از او شکایت کرده و کمیته جریمه‌اش می‌کرد و بالاخره گروهی دیگر که از شدّت ایمان و ایقانش به امرالله آگاه بودند او را به طرق گوناگون تهدید می‌نمودند. دقیقه‌ای آسایش نداشت در آتش بلا می‌سوخت امّا هرگز لب به گله و شکایت نمی‌گشود تا آنکه در اثر مشکلات از شدّت خستگی و ضعف بیمار شد و در بستر افتاد. معاندین گفتند حال باید پسرش به کمیته بیاید و جواب سئوالها را بدهد. به محض خروجش از بیمارستان او را به کمیته مرکزی احضار می‌کنند. رئیس ستاد به نام آقای شریعتی در مقابل 28 نفر دیگر از او بازجوئی می‌کند که سه ساعت ادامه می‌یابد. در خاتمه از صفات اخلاقی او تحسین کرده منصفانه می‌گوید با اینکه از ما نیست امّا شخص صادق و درستکار و امین است. در ضمن این بلایا بارها دوستان و نزدیکان به او پیشنهاد کردند که تغییر محلّ دهد و در نقطه‌ای ناشناس مستقرّ شود و جان از خطر برهاند، لکن جواب می‌دهد آیا مؤمن به جمال مبارک در مواقع بلا فرار می‌کند؟ «فرار اختیار نکنیم و به دفع اغیار نپردازیم. به دعا بلا را طالبیم تا در هوای قدس روح پرواز کنیم ...» چندین دفعه از طرف کمیته مسلّحانه به منزلش ریختند تا جستجو کنند. نه روز آزادش می‌گذاشتند و نه شب آسوده‌اش می‌خواستند. گاه و بیگاه او را احضار می‌کردند و یا با خود می‌بردند تا آنکه روز یکشنبه 19/7/1360 یکی از کارگران قدیم که علی اللّهی بود و قریب حظیرةالقدس زندگی می‌کرد، سراسیمه به منزل او دویده می‌گوید از طرف کمیته چند نفر معمّم آمده و نام کوچک شما را از من می‌پرسند، تکلیف من چیست چه گویم. آن بزرگوار پاسخ می‌دهد نام مرا همه می‌دانند به آنها جواب صحیح بده و نترس. یکشنبه شب ساعت 30/8 دقیقه پنج نفر مسلّح از طرف کمیته مجدّداً به خانه‌اش ریخته و بازرسی مجدّد می‌کنند و ساعت 30/10 دقیقه او را با مقداری کتاب و مدارک ضبط شده با خود می‌برند و همان سئوالی را که در تمام این مدت از او می‌پرسیدند تکرار می‌کنند. رئیس چند خانواده هستی و چطور آنها را پیشوائی می‌کنی، چقدر املاک داری و غیره و پس از بازجوئی ساعاتی بعد او را مرخّص می‌کنند. سیزده روز بعد (سوّم آبان ماه) هنگام غروب شیخ رهنما با چند پاسدار از طرف کمیته کرج نزدش می‌رود، هتّاکی و فحاشی بسیار نموده دستور می‌دهد پاسداران خانه را مجدّداً جستجو کنند و سپس می‌گوید شناسنامه‌ات را بردار با ما بیا. همان شب نظیر همین عمل را در منزل جناب سعدالله بابازاده انجام می‌دهند. آن دو یار قدیم را دستگیر کرده کتابها را در مقابلشان آتش می‌زنند. سپس بازجوئی نموده هر سئوالی که می‌پرسند قبل از اینکه پاسخ بشنوند خود با بی‌حرمتی و فحّاشی جواب می‌نویسند و بدین وسیله پرونده آنها را تشکیل می‌دهند و آنها را در اطاقی خالی و سرد و مرطوب محبوس می‌کنند. آن شب را به دعا و مناجات می‌پردازند و آن بزرگوار هفت بار لوح احمد را تلاوت می‌کند. هنگام صبح به تقاضای جناب بابازاده قدری نان و پنیر به آنها داده سپس به کمیته مرکزی منتقل می‌نمایند. رئیس آن کمیته که قبلاً شیفته اخلاق و رفتار آن مؤمن الهی شده بود وساطت کرده هنگام شب آنها را آزاد می‌کنند. چون دستور دستگیری آنها از مقام بالاتری صادر شده بوده است، ظاهراً می‌گوید فردا صبح ساعت 9 برگردید به این امید که آنها پس از خروج فرار خواهند کرد، دیگر مراجعت نخواهند نمود. روز بعد با خانواده وداع گفته رأس ساعت مقرّر در کمیته مرکزی حاضر می‌شوند و دیگر هیچکس از آنها خبری نمیشنود. پس از سه هفته جستجو خانواده‌هایشان مطّلع می‌شوند در زندان اوین هستند. در این مدّت شایعات بسیار می‌شنوند و حق ملاقات نداشتند تنها هر زمان که لباس و وجهی برای آنها می‌بردند و زندان قبول می‌کرد امیدوار می‌شدند که زنده‌اند. روز نهم آذر ماه او را به تنهائی به زندان قصر منتقل می‌کنند و با اعضاء محفل روحانی طهران هم بند می‌کنند. جناب بابازاده نگران شده و مرتّب بی‌قراری می‌نمایند که وای یار عزیز من چه شد؟ مونس قلب و جانم را کجا بردند آیا شهیدش کرده‌اند؟ پس از 35 روز مجدّداً او را به زندان اوین باز می‌گردانند و پس از قریب به سه ماه اجازه اوّلین ملاقات به خانواده‌هایشان داده می‌شود.
در زندان به فروتنی و مظلومیّت و خداپرستی معروف بوده است. زندانی‌های غیر بهائی نیز او را دوست داشتند و احترام بی‌نهایت نسبت به او روا می‌داشتند و برایشان مثال یک انسان پرهیزگار متقی بوده است. در حالیکه قبل از دستگیر شدن از بیماری‌های مختلف قلب و چشم و غیره رنج می‌برده، در زندان اثری از بیماری در او دیده نمیشده و کاملاً سلامت به نظر می‌رسیده است و همه روزه در اسحار به مدت 2 ساعت با لحن خوش به راز و نیاز می‌پرداخته است.
جناب کامران صبّاغیان که مدّتی با او در زندان اوین محبوس و به پدر و پسر مشهور شده بودند چنین می‌نگارد:
« محلّی که احبّا را محبوس کرده بودند زیر پلّه نام داشت و بسیار کوچک بود جمعاً 9 نفر بودیم ... » روز 25 بهمن ماه آنها (نصرالله و جناب بابازاده) را برای بازجوئی بردند. بعد از پنج ساعت بازگشتند. دیدم پدر بسیار خوشحال و چهره‌اش از شادی و شعف رخشان است. فوراً تصوّر کردم آنها را آزاد کرده‌اند. با اشتیاق پرسیدم چه شد؟ جواب داد حکم اعدام ما را به ما ابلاغ کردند. در شگفت عمیقی فرو رفتم. پرسیدم پس چرا خوشحالی؟ گفت به آرزوی دیرینم رسیدم .... درسی را که از او گرفتم در هیچ مدرسه یا دانشگاهی نمی‌توان آموخت. از هیچ مطلبی به جز عشق به جمال مبارک و خدمت امرالله صحبت نمی‌کرد. مدّت سه ماه منتظر لحظه شهادتشان بودند. پیوسته در حال نیاز می‌گفت خدایا تو دانی آرزوئی بزرگتر و سربلندی در این امتحان را ندارم.
آرزو دارم خبر شهادت مرا با شادی بپذیرند و از جان و دل مسرور شوند. جشن بگیرند و از موهبتی که خداوند نصیب پدرشان کرده است افتخار کنند و درگاهش را شاکر و حامد باشند. با ایمان و استقامت تام و خستگی ناپذیر به خدمت امرالله قیام نمایند.
هنگام ملاقات با چند نفر از اعضاء خانواده‌اش که به اشاره از پشت شیشه می‌گویند انشاءالله بزودی آزاد می‌شوی، در پاسخ دستها را به سوی آسمان بلند می‌کنند به این معنی که هرچه اراده الهی باشد. چهار بار توانستند با سختی و مشکلات او را ملاقات کنند و مرتبه چهارم از احوال فرد فرد نزدیکان و دوستان جویا شد و برای همه آرزوی سلامتی و موفّقیت نمود.
روز 25 اردیبهشت 1361 ساعت 30/2 دقیقه بعدازظهر پاسدار بخش آنها را صدا کرده می‌گوید اثاثیه خود را جمع کنید و بیائید. دوستان هم بند آنها کمک می‌کنند. جناب بابازاده می‌گوید در حالیکه ما را برای شهادت می‌برند شما اثاث جمع می‌کنید؟ آن دو دلداده دلبر آفاق در کمال متانت و آرامش و شعف با یاران وداع گفته عازم قربانگاه عشق می‌گردند. آنها را داخل محوطه‌ای می‌برند و معاینه پزشکی به عمل می‌آورند. کسی از اعدام آنها آگاه نمی‌گردد. روز 20 اردیبهشت کمیته به منزل آن بزرگوار تلفن کرده می‌پرسد چه نسبتی با بزرگوار دارد و خبر می‌دهد پدرت اعدام شده است و برو به دفتر بهشت زهرا و شماره قطعه‌اش را بگیر. در آن دفتر تاریخ 26/2/1361 ثبت شده بوده است. پس از دو روز جستجو نشانی‌هائی بدست می‌آورند که حاکی از صحّت آن خبر جانگداز بوده است. خبر شهادت آن دو نفس مقدّس در تاریخ 26 می 1982 به وسیله بیت العدل اعظم به عالم بهائی اعلام می‌گردد.
نکته بسیار شورانگیز جالب توجّه که حکایت از اجابت دعاهای آن روح بزرگ در مورد اینک فرزندانش خبر شهادت او را با سرور و راحت قلب بشنوند اینست که یکی از دخترانش مهاجر آفریقا بود. در همان روزی که خبر شهادتش به ارض اقدس رسید او نیز به جهت زیارت بقاع مقدّسه به اتّفاق همسرش وارد حیفا شد و فردای آن روز بیت العدل اعظم در ملاقاتشان با زائرین بدون اینکه مطّلع باشند یکی از فرزندان این شهید در مجمع حاضر است، خبر جانگداز فدائی و شهادتش را رسماً اعلام نمودند و او در میان زائرین از لسان بیت العدل اعظم حدیث جان نثاری پدر گرانقدرش را شنید و از موهبتی که نصیب پدر بزرگوار و محبوبش شده بود، پیشانی تسلیم و رضا بر آستانه جلال کبریائی سائید. 
*   گفت و گو با خانم پریوش امینی فرزند شهید ارجمند جناب نصرالله امینی
*  نصرالله امینی
0 Comments



Leave a Reply.

    مدیر

    در این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های  گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند

    آرشیو مطالب

    November 2024
    October 2023
    April 2023
    May 2021
    November 2019
    November 2018
    March 2018
    February 2018
    January 2018
    December 2017
    November 2017
    October 2017
    September 2017
    August 2017
    July 2017
    June 2017
    May 2017
    April 2017
    March 2017
    February 2017
    December 2016
    November 2016
    October 2016
    September 2016
    August 2016
    July 2016
    June 2016
    May 2016

    دسته بندی ها

    All
    آقایان
    بانوان
    بهاییان جاسب
    خاطرات سیارون
    خاطرات عباس محمودی
    خاطرات م یزدانی
    خانم پریچهر یزدانی
    دوستان نزدیک جاسبی ها
    سناءالله حکمت شعار
    شهدای جاسب
    عشرت نوروزی
    گفتگو

    RSS Feed

مقالات

* الواح نازله
* علت آزار و اذیت بهاییان
*
تاریخ نگاران جاسب
* دزدان اشیای عتیقه
* ​آقای سلیمی معلم مدرسه
* گالری تصاویر

شخصیت ها

*​ ملا غلامرضا جاسبی
* ملا جعفر جاسبی
* فرهنگ لغات جاسب

* شهدای جاسب
* شجره نامه ها
* شعرای جاسب

خاطرات

*​  ذبیح الله مهاجر
​
* سید رضا جمالی
* شمس الله رضوانی
* عشرت نوروزی
* عباس حق شناس
* علی محمد رفرف

سیارون​

* صفحه خانگی
* سیارون

* درباره ما
*
 جاسب بلاگ(مطالب مختلف)
* 
 اسناد و مدارک تاریخی

* ارسال فایل توسط کاربران

آخرین مطالب 

* بهاییان‌جاسب: عزیزه خانم یزدانی ، محمد علی روحانی
​* شجره نامه: شجره نامه سید عبدالله ناشری
​* کتاب بیان حقایق از سید عباس علوی

ادامه مطالب

* جزئیات شهادت شهدای فیلیپین،​ معاون التجار نراقی
​* اشعار شعرای جاسب:  واحه، « نگاه عبـدالبهـــاء»
​* بلاگ: خاتمیت، ایران و بهاییت، دور اسلام‌ ، دلائل بهائی از قران
* دكتر شاپور راسخ: حضرت بهاءالله پیام آور مهر و یگانگی
*  اوضاع کنونی جاسب اول، دوم، سوم، زندگی روزمره اهالی
​* بلاگ: چگونه می توان بهائی شد؟، عبدالبهاء و تولّد انسان