لطفا جهت مشاهده تمام امکانات وبسایت، از مرورگرهای گوگل کروم، فایر فاکس یا اپرا استفاده نمایید...
وب سایت کروگان جاسب (سی یارون)
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح

بلاگ بهائیان جاسب

فیض الله یزدانی جاسبی

31/8/2016

0 Comments

 
Picture
فیض الله یزدانی  فرزند فرج الله مشهدی حسنعلی و بدیعه خانم (دختر آغلامرضا) می باشد. آخرین فرزند آنها فیض الله است او متولد ۱۳۰۵ شمسی است. در زمان پنج ماهگی او در شکم مادر، پدرش فرج الله در تهران منزل فائز یکی از بهاییان تهران بالای داربست مشغول هرس بوده که ناگهان به پایین می افتد و قبل از انتقال او به بیمارستان فوت میکند. این بچه یتیم به دنیا میآید. و به مدرسه دولتی شمس میرود و تا چهارم ابتدایی در این مدرسه بوده که سپس به علت اینکه برادرها در تهران بودند به تهران میرود و با مشاغل سطح پایین مشغول میشود. تا اینکه در سال ۱۳۲۸ بنا بر توصیه یک نفر خیر خواه در مغازه ابزار فروشی ابوالفتح اعتصامی برادر پروین اعتصامی شاعر مشغول کار می‌شود و چون باهوش و زرنگ و فعال بوده و استعداد داشته است کار ابزار آلات را یاد میگیرد و چند سال آنجا مشغول بوده و با اختر خانم نامی مسلمان نیز میکند که حاصل این ازدواج چهار فرزند میباشد.

 شخص مسلمانی در حین کار که از مشتریان خود مغازه بوده به ایشان توصیه میکند که با او مغازه ای ابزار فروشی دایر کنند و شریک شوند و سرمایه لازم را به او میدهد. اغلب کارکنان مغازه های اعتصامی بهایی ها بودند چرا که او اطمینان کامل به آنها داشت. ایشان با آن فرد شراکت کرده و بر اثر فعالیت و زرنگی و با هوشی بسیار پیشرفت خود برده و سرمایه دار میشوند و بعد از مدتی جدا شده و ایشان خود به تنهایی مغازه ای دایر میکند روبروی پست خانه مرکزی تهران از ملک عزیزی ها و باز هم در اینجا ترقیات شایانی میکند. و با واردات ابزار آلات فنی از دیگر کشور ها کار خود را توسعه میدهد و به تمام شهر های ایران اجناس خود را صادر میکند. او در زمان قبل از انقلاب یکی از ثروتمندان سرمایه دار تهران بود که در آن زمان پنج میلیون جمعیت داشت او برای زیارت به اتفاق دوستان بهایی خود به اراضی مقدسه میرود. در تشکیلات امری در هیچ جا شرکت نمیکرد مگر جلسات عمومی تذکر دوستان و بستگان. در تهران  بعد از انقلاب ایشان نیز همچون دیگران به زندان افتادند که با توجه به سفارش همکاران و خانمش که مسلمان بود و پرداخت جریمه های سنگین و مبالغ زیاد از زندان خلاص شد و به آلمان رفت و در هام بورگ به تجارت پرداخت و آنجا نیز موفق بود  خانواده پنج نفری ایشان همگی محب بوده ولی هیچکدام بهایی نشدند  ایشان در سال ۲۰۱۰ در سن ۸۵ سالگی در روزهای عید رضوان بر اثر سکته قلبی صعود کرد و از خود اموال زیادی باقی گذاشت که بعد از انقلاب همگی مصادره شد..
 

فیض الله یزدانی به قلم سیارون(این سخنانی است که از زبان خود او شنیدیم)

Pictureفیض الله یزدانی و همسرش در آلمان
او به اتفاق دوستان بهائی خود بزیارت ارض اقدس میرود و خداوند را ثنا میگوید و شکر می کند که به چنین زیارتی نائل شده است. در زیارت مقام اعلی که رفته بود ایشان تعریف میکرد، حالا که چنین سعادتی نصیبم شده است نایب الزیاره پدر جوانم و مادر مهربانم، دختر آغلامرضا هستم که چنین ارثی به ما فرزندان هدیه کردند. ایشان میفرمود اگر ما حتی مال و ثروتی داریم از هنر ما نیست، این دعائی است که حضرت حضرت عبدالبهاء در لوح عمو غلامعلی نسبت به منسوبین او کرده است که بنده برادرزاده اش هستم. این سفر زیارتی قلب پاک و طاهر او را سیقلی تر کرده بود که تجلی گاه نور الهی بود. برهیچکس از فامیل و آشنایان پوشیده نیست که جناب یزدانی وقتی با خانم اختر لطیفی بروجردی آشنا گردید، اختر خانم دانشجوی دانشکده ادبیات بود و تحصیلات عالیه نموده بود و در سال ۱۳۳۰ این زوج عاشق ازدواج نمودند و هم عقد اسلامی و هم عقد بیانی نمودند و زندگی شیرینی را آغاز نمودند. خانم او دبیر شایسته و باکلاس بود و اکثراً هم تدریس میکرد و هم رئیس دبیرستان بود. آقای یزدانی هم در طهران شبانه درس میخواند و از خط زیبا و انشاء بالائی برخوردار بود. خانم او خانمی با شخصیت و اجتماعی و با ابهت ولی اصلاً علاقه ای به امر نشان نداد که حتی آثار امری را مطالعه نماید ولی به عقیده و ایمان همسرش اصلاً کاری نداشت ولی نمی خواست آقای یزدانی همسرش در ضیافت و یا جلسات زیاد شرکت کند. در تمام جلسات صعود احباء و جلسات که راجع به جاسب و یا مهمانی ها و عروسی هایی که گرفته میشد، همراه همسر شرکت میکرد و به همه احباء احترام میکرد.
این عزیزان نزدیک ۶۰ سال زندگی کردند و هرگز کوچکترین مشکلی بین آنها پیش نیامد. خداوند چهار دسته گل به نام های شهرزاد، شیدا و کامبیز و کامران به آنها عنایت فرمود که همگی تحصیل کرده و با ادب و مهربان و فامیل دوست هستند. سعدی علیه الرحمه فرموده:
            سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
                     مرده آنست که نامش به نکوئی نبرند

از خصوصیات اخلاقی این عزیز که مادر به او آموخته بود، بهائی یعنی جامع جمیع کمالات انسانی بود. واقعاً انسانی به این سالمی، به این باهوشی، به این باگذشتی و نجیبی و صبوری و پر طاقتی کمتر کسی دیده است. شخصی که در کودکی روی پدر ندیده است، مهر پدر را نچشیده، در خانواده ای ساده و بی‌آلایش رشد نموده است، وقتی با کمک برادران و دوستان در دریای خروشان و پر طلاطم طهران وارد میشود و خداوند او را از چاه به اوج ماه می رساند. از نظر زیبائی و شکل و قیافه و هیکل و بیان شیرین و ثروتی که خداوند به او میدهد، او را در ورطه امتحان قرار میدهد. زمانیکه ایشان مغازه دار میشود، فردی شناخته شده و محبوب کاسب ها بود و چنان رشد می کند و ریشه میدواند که همه از او می پرسیدند ای مغز متفکر به ما هم بیاموز راه و رسم کاسبی و مردم داری را. اولین کار شایسته ای که کرد هرگز خود را فراموش نکرد که، که بوده و حالا کیست. از مال و ثروت مست و سرکش نشد بلکه خاکی تر و خاضع تر شد تمام اقوام و آشنایان را در پناه خود مأوای داد و به همه رسید حساب کارگر و استاد کاری در کار نبود. هرچه وسعت کار اضافه میشد یکی از دوستان و فامیل را به کار دعوت میکرد. هیچکس از دست زبان و اخلاق او ناراحت نمیشد. دوستان او وقتی وارد محل کار او میشدند به او میگفتند آقای یزدانی تیپ تو، تیپ وزیری و مدیر کلّی است و او میفرمود انسان باید انسان باشد و خدمت به خلق کند. اگر انسان وزیر هم شد دو چیز را باید در نظر بگیرد: یکی رضای خدای و دیگری خلق خدا و خدمت به هم میهن خود و فکر آبادانی مملکت باشد. کارگران بهائی و مسلمان او که در نزد او هیچ فرقی نداشتند اکثراً تاجران معروف و مشهوری هستند و همه در رفاه و آسایش بودند. همه از صفات اخلاقی او بی نصیب نبودند. او معلّم اخلاق و ادب و درستی و صداقت بود و یک هدف را دنبال میکرد و آن صداقت و درستی و ارزان فروشی و نان رسانی به مردم بود. کارگرانی که با چرخ دستی اجناس بسته بندی را به گاراژها می بردند و به آنها مردم در قدیم حمّال می گفتند، آقای یزدانی فریاد می کشید این ها انسان هستند چرا اسمشان را صدا نمی زنید. مقام این زحمتکشان با آبرو از همه ما بالاتر است. سفره پهن بود و هرکس بقدر هنر و استعدادش رزق خود را می برد. بقول معروف ثروت او از پارو بالا میرفت ولی او فیض الله بود که از پستان بدیعه شیر خورده بود. مغازه های او همیشه چائی و ناهار و پذیرائی بر هر تازه واردی آمده بود. همشهریها که هر وسیله لازم داشتند برای جاسب یا طهران از آنها اصلاً پول نمی گرفت. چندین خانه و ویلا و زمین داشت و فامیل و دوستان را از همه ثروتش بیشتر دوست داشت. همه را در موقع دیدار می بوسید و میفرمود فامیل گلم عمو زاده من، خواهرزاده من، همشهری من که همه گل اید. همیشه لبخند بر لب او بود و همیشه باعث سرور همه بود. در محل کار، مشاوره همه همکارها و مورد احترام کل اهالی و کسبه بود. هیچوقت چک کسی را برگشت نزد و هیچوقت برای بدهکاران خود شکایت نکرد. همیشه دستگیر و یاور خرده فروشان بود. همیشه داور بین مردم بود چون داور مصلحی بود. همیشه میگفت من اطلاعات امری زیاد ندارم ولی طلعات مقدسه در قلب من هستند و من هرچه دارم از آنهاست. روزی شخصی به او گفته بود شما حریف خانمت نشدی بهائی شود؟ گفته بود مگر میدان جنگ است که حریفش شوم. او سواد دارد، عقل دارد و با من مأنوس و معاشر است. کاملاً همه چیز را میداند که دین بهائی، دین وحدت و محبت و مهربانی و صلح و صفاست و میداند که بنده که همسر او هستم با او اینهمه روراست هستم و میداند هیچ کار زشتی انجام نمیدهم. میداند مشروب نمی خورم و هیچ کار ناشایست انجام نمیدهم. او هم با بنده مهربان است و اولادهایم همه سالم و صالح و با ادب هستند. حضرت بهاءالله خواسته مردم انسان باشند و خدمت به خلق کنند. حقیقتاً اولادهایش نمونه انسانیت هستند و نام پدر را زنده نگه داشتند. جناب یزدانی در اوایل انقلاب که بگیر بگیر بود، او را هم دستگیر کردند و به زندان بردند. کسی که هرگز در طول عمرش پایش حتی به کلانتری نرسیده بود چرا فقط وقتی که کسی بدهکار بود یا تصادف کرده بود باید زندان میرفت. او به کلانتری یا دادگاه میرفت، ضامن میشد، قرض بدهکار را میداد بخاطر اینکه خدا به او داده بود و معتقد بود شاید ثوابی نصیب او هم بشود. در هر صورت او زندانی شد و خانمش که حاجی خانم و مسلمان بود و رئیس دبیرستان و دوست بزرگواری از برادر بهتر، جناب آقای شمس الدین عظیمی که خیلی معروف و مشهور بود، دنبال کار را گرفتند و با دادن مبلغ هنگفتی پول، آزاد گردید ولی با روحیّه ای افسرده و ناراحت قدری مریض گردید. او را عدّه ای رها نمی کردند که بیا اگر مسلمان شوی رئیس اتحادیه میشوی یا فلان کاره میشوی. ایشان گفت دین در قلب من است بنده که ریاست نمی خواهم. مگر دین پیراهن است که عوض کنم و این ثروت والدینم هست. ایشان بناچار از میلیاردها ثروت گذشت و با همسر و بچه از وطنی که یکعمر در او زندگی کرده بود، چشم پوشید و به دیار قربت شتافت. معتقد بود اول هیچ نداشتم حالا هم همه چیز داشتم و اگر خدا بخواهد در هرکجا باشی موفق خواهی بود. تمام خانه ها و مغازه ها و انبار و ویلاها و زمین و هرچه بود، مصادره گردید حتی خانه ای که مانند کاخ بود و او از همه چشم پوشید که روح ملکوتی پدر و مادر و طلعات مقدّسه از او مکدّر نشوند. چه زیباست حال چنین نفوسی و حق فرموده است چه اشخاصی که یک عمر در ظلّ امر بوده اند و مؤمن از دنیا نمی روند و چه بسیار افراد که یک شبه به سر منزل مقصود می رسند و بهائی از دنیا میروند. این نازنین رفت و دو مرتبه سر و سامانی گرفت و به اوج رسید ولی هرگز شکوه و شکایت نکرد که هرچه داشتم بخاطر ایمان و اعتقادم دادم همسرش و بچه هایش هم همینطور. همیشه معتقد بودند مگر انسان چقدر خوراک و پوشاک و رفاه می خواهد.
جناب یزدانی شخصی بود که اگر کسی از او تعریف و تمجید میکرد، خوشحال نمیشد. میگفت اگر توانستی خدمت به فامیل، همشهری و خلق خدا نمایی و نگوئی، هنر است. همه به یاد دارند بارها اتفاق افتاد فامیلی ناگهان صعود می کرد که پولی در خانه نداشتند و او اولین نفری بود که هزینه هایش را متقبل میشد که از نام همه معذورم. هرکس خانه میخرید و بدهکار بود، عروسی داشتند و پول لازم داشتند او دریغ نمی کرد و بطرف مقابل میگفت به هیچکس نمیگوئی. یکروز شخصی میگفت لابد از خانمش میترسد و او شنید و خیلی ناراحت شد و گفت من از کسی نمی ترسم و از خدا می ترسم که اگر کمکی به کسی بکنم بگویند تظاهر است و میخواهد معروف شود. هرکس از من کمک بخواد با عشق به او کمک می کنم ولی باج به هیچکس نمی دهم. کسی قرض بخواهد میدهم و باید پس بدهد. همیشه میگفت بین قرض و بخشش خیلی فاصله است کسی که می آید و میگوید این مبلغ را اگر به بنده بدهی سه ماهه میدهم. سر ماه که قول داده باید بدهد و اگر ممکن نشد، تلفن بزند که الان جور نشد ۲ سال دیگر بمن وقت بده خیلی بهتر است که بگیرد و دیگر پشت سرش را نگاه نکند. اینکار زشت عهدشکنی است و باعث میشود که هر خدمتگزاری پشیمان شود و نداند که طرف مقابل سوء استفاده می کند یا واقعاً گرفتار و محتاج است. این درس آقای یزدانی را همه قبول دارند که محبت بسیار عالی است ولی وفای به عهد و قول چیز دیگری است. جناب یزدانی و خانواده اش مورد احترام همگان بوده و هستند. خانه پدری جناب فیض الله و برادرانش را در محلّه بالای کروگان و املاک های موروثی او را و همه را به یغما بردند. غافل از اینکه گفته اند و یقین هم اینطور است:
             مدّعی خواست که بیخ کند ریشه ما
                         غافل از آنکه خدا هست در اندیشه ما

این خدای مهربان هیچ بنده ای را به حال خود نمی گذارد. به هرکس رزقی و سهمی می دهد. وای بر حال کسی که رزق و روزی خدا را شاکر نباشد و از خدای خود فاصله بگیرد. جناب فیض الله قلبی داشت چون آئینه دلی مانند دریا و سخاوتش مانند باران. عشقش به همنوع مانند خورشید بود که به همه می تابید. بسیار به فامیل رسید و چقدر به بیگانه و دوست رسید بدون تظاهر و ریا. هر وقت از خارج باقوام ایران زنگ میزد، میگفت دنیا را گشتم هیچ کجا ایران خودمان نیست. چهار فصل هوایش، مهربان اهل ایران، وفور نعمت در هر شهر و دیار و روستایش. عشقم ایران است و قلبم و تمام وجودم ایران است اما قسمت چنین شد که از این نعمت خدادادی محروم شدیم. میگفت دنیا به ایران فخر میفروشد که ما تمدن داریم در صورتیکه تمدن ایران، محبت ایران در هیچ کجای عالم نیست. ایران هر گوشه اش یک لذت و زیبائی خاص خودش را دارد. همیشه میگفت دلم برای همه تنگ شده است. اصلاً فکر مال و زندگی نیستم چون مال مانند چرک دستان می ماند. اگر خدا قبول کند خدمتی یا خوبی کرده باشیم برایمان می ماند. در محل کار آقای یزدانی بعد از سه دهه همه همکاران به اسم او افتخار می کنند. بعضی ها میگویند اگر او اینجا بود چه غم داشتیم.
جناب یزدانی در سال ۱۳۸۶ قسمت شد با دختر بزرگش در فرانسه بدیدن اقوام آمد و خیلی عاشق بود که بیت حضرت عبدالبهاء را زیارت کند. با عده ای از دوستان و فامیل در آن مکان مقدس بدعا و مناجات پرداخت و روبروی شمایل مبارک عرض کرد: مولای خوب و مهربونم فیض الله کوچک تو است اگر قصوری کردم مرا عفو فرما. تو که میدانی قلبم همیشه با پروردگار عالمیان و طلعات مقدسه بوده و هست. یک خواهش دارم و از خدا و شما میخواهم یک لحظه بنده حقیر محتاج و مریض و درمانده و بقول جاسبی ها تُوک لُنجون نشوم. همه خندیدند که چه می گوید، گفت میگویم در طول زندگی مزاحم هیچکس نبوده ام و آخر عمر هم مزاحم حتی اولادهایم نشوم که همینطور هم گردید. بعد از دو سال از این زیارت، قلب پر از محبّتش از طپش افتاد و روح پاک و ملکوتی او بعالم بالا پرواز نمود و جسم مطّهر و چهره تابناک و نورانی او در اروپا در بین جمعیت انبوهی طبق دستور جمال مبارک بخاک سپرده شد و در جلسات تذکر و مراسم تدفین این بزرگوار جمع کثیری از تمام مذاهب مختلف شرکت نمودند و اولادهای او و خانمش سنگ تمام گذاشتند و جمعیت حاضر در جمع از تلاوت آیات و مناجات و اذکار فیض بردند و با چشمی اشکبار به منازل خود تشریف بردند. کسی که در ایران ستاره درخشان و مردی بی نظیر بود، در خارج از ایران هم مانند ایران قائم به خدمات امری و انسانی بود. به اعمال طیّبه طاهره آراسته بود و همه به یاد دارند هر وقت در هرکجا خرجی جهت حظیرةالقدس، حمام جاسب و مدرسه و درمانگاه بود، خالصانه تقبّل می نمود و مبلغ قابل ملاحظه ای کمک میکرد. جناب عباس آقای محبوبی یکی از حسابدارهای او بود، میگفت مبالغی که کمک می کند فقط در دفتر بخاطر روشن بودن حسابش می نویسد ولی اسمی از کسی یا جائی نمی نویسد. عباس آقا محبوبی، غلامرضا نوروزی، علی آقا نوروزی، عطاءالله رضوانی، فضل الله اسماعیلی، وحید روحانی، مهران یزدانی، بهرام یزدانی و جناب آریس که مسیحی بود و حسابدار او بود، به اتفاق سه چهار کارگر مسلمان، همگی در خدمت او بودند و همه راضی و خشنود بودند و چنان وحدتی در بین آنها و مدیریتی بود که نظیر نداشت. چنین افراد باهوش و با ذکاوت و درست و عاقل و متوکّل به خدا هرگز نمرده اند و روح آنها شفیع راه ما است. قطره ای بود از دریای لطف و صفا و مرام. خوشبختانه خانواده جناب فیض الله یزدانی، اولادهایش، عروس هایش، دامادهایش، نوه هایش رهرو راه او بوده و هستند. مهمان نوازی و محبت را به همه آموختند و با اینکه خداوند تمام نعمت ها را بر او تمام کرده بود، همیشه افسوس میخورد که ای کاش مادرم بود و هم وزن او طلا می گذاشتم. مادرم عشقم بود و امیدم بود. هرچه دارم از دعا مادر است و برای روح ملکوتی مادر گوسفند نذر میکرد و میداد می کشتند اما صد گرم آن را خود بر نمی داشت. به پرسنل خود که اعتماد داشت میگفت در بین کسانیکه ندارند تقسیم کنید.
روانشاد عالی قدر، سه برادر از خود بزرگتر داشت. یکی روح الله یزدانی، وقتی دید خانه اش زیاد بزرگ نیست برای او خانه ای بزرگ تهیه نمود. خانه مسکونی خود را که ساکن بود خانه بزرگتری خرید به برادرش نصرالله یزدانی با مبلغ ناچیزی فروخت. به عین الله خان و فرزندانش که دریای علم و دانش هستند، محبت بی نظیری داشت و عشق میکرد که فامیل های خوبی داشت. واقعاً فیض الله شجره طیّبه ای داشت از مادری آغلامرضا و از پدری مشهدی حسنعلی دارای صدها عمو و عموزاده و عمه زاده و دائی زاده که در پنج قاره دنیا قائم بخدمت هستند و خادم ابناء بشر هستند. جناب یزدانی تا آخرالحیات ریشه اصلی خود را حفظ کرد و همیشه میگفت پاکی و صداقت و محبت سرمایه اصلی هر انسانی است. بیائید باهم انس و الفت داشته باشیم، همه را دوست داشته باشیم و دل به مال دنیا نبندیم. قدیم‌ها میخواند:
زحمت ها بلبل کشید و برگ گل را باد بُرد
                   بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد بُرد
برگ گل با این لطافت آبی از گِل میخورد
                  غصّه دیوانه را چون مرد عاقل میخورد
مرد عاقل کی فریب از مال دنیا می خورد
                  هرکه با ناکس بنشیند عاقبت پا می خورد

 
همیشه حواستان به دوستان بظاهر فریب و اطرافتان باشد که بعضی گرگند و به لباس میش درآمده اند. روح این بزرگوار شاد و یادش در دلها و قلبها باقی برقرار است. چنین فردی در عالم بالا ارج و مقامی دارد و میفرمود رفیقان خوب و شفیق و وفادار را هرگز از دست ندهید که هم پشت و پناهند و هم یاور و مشاور و تکیه گاه انسان هستند.
در این دنیای فانی که بدمی بند است و نمیدانی به کجا خواهی رفت و حتی کجا بخاک سپرده خواهی شد، بهتر است با شادابی و خداپرستی و محبت به خانواده و دوستان پاک بسوی پروردگار عالمیان بروی. میخواند:
در این عمری که میدانی
                        فقط چندی تو مهمانی
به جان و دل تو عاشق باش
                         رفیقان را مراقب باش
مراقب باش تو به آنی
                         دل موری مرنجانی
که در آخر تو میمانی
                          و مشتی خاک از آنی
                                                                             (شعر از مولانا)

و جناب یزدانی میفرمود که به هرکس که نمیشناسید، اعتماد نکنید و راز خود را نگوئید.
هر رهگذری محرم اسرار نگردد
                    صحرای نمک زار چمن زار نگردد
هرجا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دل
                   هر بی سروپا یار وفادار نگردد
دمی با دوست به سر بردن
                   دو صد دنیا بها دارد
خوشا آنکس که در دنیا
                   رفیق با وفا دارد

ایشان میفرمود دوست و رفیق بسیار داشتم ولی مانند آقای شمس عظیمی ندیدم.

0 Comments



Leave a Reply.

    مدیر

    در این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های  گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند

    آرشیو مطالب

    May 2021
    November 2019
    November 2018
    March 2018
    February 2018
    January 2018
    December 2017
    November 2017
    October 2017
    September 2017
    August 2017
    July 2017
    June 2017
    May 2017
    April 2017
    March 2017
    February 2017
    December 2016
    November 2016
    October 2016
    September 2016
    August 2016
    July 2016
    June 2016
    May 2016

    دسته بندی ها

    All
    آقایان
    بانوان
    بهاییان جاسب
    خاطرات سیارون
    خاطرات عباس محمودی
    خاطرات م یزدانی
    خانم پریچهر یزدانی
    دوستان نزدیک جاسبی ها
    سناءالله حکمت شعار
    شهدای جاسب
    عشرت نوروزی
    گفتگو

    RSS Feed

مقالات

* الواح نازله
* علت آزار و اذیت بهاییان
*
تاریخ نگاران جاسب
* دزدان اشیای عتیقه
* ​آقای سلیمی معلم مدرسه
* گالری تصاویر

شخصیت ها

*​ ملا غلامرضا جاسبی
* ملا جعفر جاسبی
* فرهنگ لغات جاسب

* شهدای جاسب
* شجره نامه ها
* شعرای جاسب

خاطرات

*​  ذبیح الله مهاجر
​
* سید رضا جمالی
* شمس الله رضوانی
* عشرت نوروزی
* عباس حق شناس
* علی محمد رفرف

سیارون​

* صفحه خانگی
* سیارون

* درباره ما
*
 جاسب بلاگ(مطالب مختلف)
* 
 اسناد و مدارک تاریخی

* ارسال فایل توسط کاربران

آخرین مطالب 

* بهاییان‌جاسب: عزیزه خانم یزدانی ، محمد علی روحانی
​* شجره نامه: شجره نامه سید عبدالله ناشری
​* کتاب بیان حقایق از سید عباس علوی

ادامه مطالب

* جزئیات شهادت شهدای فیلیپین،​ معاون التجار نراقی
​* اشعار شعرای جاسب:  واحه، « نگاه عبـدالبهـــاء»
​* بلاگ: خاتمیت، ایران و بهاییت، دور اسلام‌ ، دلائل بهائی از قران
* دكتر شاپور راسخ: حضرت بهاءالله پیام آور مهر و یگانگی
*  اوضاع کنونی جاسب اول، دوم، سوم، زندگی روزمره اهالی
​* بلاگ: چگونه می توان بهائی شد؟، عبدالبهاء و تولّد انسان