یکی از فرزندان پسری او به نام منوچهر صادقی موسیقی دان و نوازنده حرفه ای سنتور است که در لس آنجلس زندگی میکند همچنین او استاد دانشگاه در لس آنجلس میباشد. بقیه فرزندان او نیز درظل امر و بهائی هستند.
یکی ذبیحالله صادقی
دیگر ی سیفالله صادقی
و سومی اسدالله صادقی
از همه متعصبتر و دشمن بهائیان؛ ذبیحالله صادقی بود.
جناب شکرالله صادقی در خاطرات شفاهی شخصی خود به همه می گوید که بخاطر مخالفت های همین ذبیح الله صادقی بود که بهائیت در محله میانی ده نفوذی پیدا نکرد
در صورتیکه که همه محله بالا و پائین و حسینیه ده و حتی دروازه بهائیان نفوذ تام داشتند
وقتی اسدالله صادقی بهائی میشود دست به دامان آیتالله منتظری میشود که به داد ما صادقیها برسید که خوابش را هم نمیدیدم که یک عمری با بهائیان بجنگیم، حال بهترین برادرمان برود و ناگهانی بهائی بشود. وقتی آیتالله منتظری به جاسب میآید جلسه بحثی بین او و اسدالله صادقی ترتیب میدهند.
اسدالله به آیت الله منتظری میگوید که فقط من و شما دو به دو بهتر است سر چشمه با هم صحبت کنیم چه که در جمع همه منتظر فساد و تشنج هستند. آیتالله منتظری و ایشان در سرچشمه ساعتها باهم صحبت میکنند. در آخر آیت الله منتظری او را خطاب ساخته و این چنین میگوید
حالا که سفت و سخت بهائی شدهای از من بشنو خوب به آنچه ایمان آوردهای بچسب و گوش به حرف هیچکس نکن که راهت درست است برای اینکه اقوام و بستگان را هم طوری راضی کنی الآن برو دو تا گوسفند بخر و قربانی کن بده همه بخورند و از اینجا برو و ایشان به طهران رفته و بعداً مجبور میشود که به آمریکا برود.
و اما جناب سیف الله صادقی
در سالهای چهل شمسی که جناب سیف الله صادقی اختلاف بزرگی با پنج تن از عمو زاده های خود داشت و همه این پنچ عمو زاده ها قصد جان او را داشتند.
بخوبی بیاد دارم که همگی یک روز او را بقصد کشتن دنبال کرده بودند ترسان و گریان به زمین حلیمه رسید و سید رضا جمالی و شمس الله رضوانی و فتح الله ناصری و آقا محمد مسعودی در حال دو بیل زدن بودند که سیف الله در حال فریاد زدن و کمک خواستن به زمین حلیمه رسید و این چهار بهائی اورا دور ا دور گرفته و بیل ها را به علامت محافظت و کمک بلندکرده و جلوی علی اصغر و علی رضا و شکرالله و رحمت الله و ماشالله را گرفتند و جان سیف الله را آن روز نجات دادند.
به خاطر این کمک و خدمت و محافظت هر چه بیشتر سیف الله صادقی تصمیم می گیرد که بیاید و بهائی شود.
بخوبی بیاد دارم که شناسنامه ها ی خود و همه فرزندانش را بخاطر بهائی شدن به منزل پدرم آورده بود و التماس می کرد که اسم او و خانواده اش را در دفتر بهائیان تسجیل کند.
که پدرم بارها به او می گفت فعلا وقت مناسبی نیست اول برو مشکلات خودت را با عمو زاده هایت حل کن و بعد فکر بهائی شدن باش.
جناب منوچهر صادقی از اهالی کروگان جاسب هنرمند معروف در فن موسیقی در حال نواختن سنتور
| | |