
![]() اسدالله صادقی فرزند مشهدی عباس صادقی بود. اسد الله صادقی در جوانی به قم میآید و در یک کمپانی دارو فروشی مشغول به فعالیت میشود. این کمپانی متعلق به شکیب نام بهایی است که قبلا کلیمی بوده است. اسد الله در اثر مراوده با بهایی ها به کلاس تبلیغ تیمسار شاه قلی در قم میرود و یکسال در آنجا مطالعه میکند و بعد از یکسال او حقانیت دیانت بهایی را پذیرفته و بهایی میشود. خانم او نیز بعد از او ایمان آورده و بهایی میشود. او خانواده ای بهایی تشکیل داده و بعد از مدتی در تهران زندگی میکند. یکی از فرزندان پسری او به نام منوچهر صادقی موسیقی دان و نوازنده حرفه ای سنتور است که در لس آنجلس زندگی میکند همچنین او استاد دانشگاه در لس آنجلس میباشد. بقیه فرزندان او نیز درظل امر هستند. پدرش مشهدی عباس صادقی سه پسر داشت یکی ذبیحالله صادقی دیگر سیفالله صادقی و سومی اسدالله صادقی از همه متعصبتر و دشمن بهائیان؛ ذبیحالله بود. وقتی برادرش اسدالله صادقی بهائی میشود دست به دامان آیتالله منتظری میشود که به داد ما صادقیها برسید که خوابش را هم نمیدیدم که یک عمری با بهائیان بجنگیم، حال بهترین برادرمان برود و ناگهانی بهائی بشود. وقتی آیتالله منتظری به جاسب میآید جلسه بحثی بین او و ایشان ترتیب میدهند. اسدالله میگوید که فقط من و شما سرچشمه بهتر است دو به دو صحبت کنیم چه که در جمع همه منتظر فساد و تشنج هستند. آیتالله و ایشان در سرچشمه ساعتها باهم صحبت میکنند. در آخر آیت الله منتظری او را خطاب ساخته و میگوید حال که سفت و سخت بهائی شدهای از من بشنو خوب به آنچه ایمان آوردهای بچسب و گوش به حرف هیچکس نکن که راهت درست است برای اینکه اقوام و بستگان را هم طوری راضی کنی الآن برو دو تا گوسفند بخر و قربانی کن بده همه بخورند و از اینجا برو و ایشان به طهران رفته و بعداً مجبور میشود که به آمریکا برود.
0 Comments
Leave a Reply. |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
November 2019
دسته بندی ها
All
|