با اینکه فقط او شش سال تحصیلی را در مدرسه برجسته بهائی تربیت در کاشان به تحصیل پرداخت، ولی در ادبیات فارسی و زبان عربی مهارت بسیار داشت. او شعرها، الواح و داستانهای بسیاری از یاران اولیه امر در خاطرش داشت که الهام بخش او در تمام مراحل زندگی بودند. ایشان بسیار در سخن گفتن مهارت داشت و این مهارت او در داستان گفتن گاهی باعث میشد که اشک را به چشم هر شنوندهای بیاورد.
فائزه خانم روحانی در ایران، در شهر کوچک کاشان در 27 مارچ 1916 متولد شد. در آن روز، یک خادم واقعی و عاشق انسانیت به دنیا آمد. در سراسر زندگیش، او هیچگاه سخنی از بدی هیچ فردی بر زبان نیاورد و فقط خوبی را در مردم مینگریست. او نمادی از فروتنی، شفقت، صلح جویی و مهربانی بود و بسیار شخصیت دوست داشتنی داشت. فائزه شخصی روحانی و متین بود و همیشه حرف او مصداق عملش بود.
با اینکه فقط او شش سال تحصیلی را در مدرسه برجسته بهائی تربیت در کاشان به تحصیل پرداخت، ولی در ادبیات فارسی و زبان عربی مهارت بسیار داشت. او شعرها، الواح و داستانهای بسیاری از یاران اولیه امر در خاطرش داشت که الهام بخش او در تمام مراحل زندگی بودند. ایشان بسیار در سخن گفتن مهارت داشت و این مهارت او در داستان گفتن گاهی باعث میشد که اشک را به چشم هر شنوندهای بیاورد.
0 Comments
ملیحه خانم در سال 1301 در کروگان، محلّه بالا در خانواده مؤمن و مخلص چشم به جهان گشود. مادر او بدیعه خانم، فرزند آغلامرضا، پدر آقا فرج الله فرزند مشهدی حسینعلی یزدانی بود. او در آغوش مادری نمونه تربیت شد و در نوجوانی پدر خود را از دست داد. او قالی بافی را یاد گرفت و شروع به کار قالی بافی کرد و کمک کار مادر در کارهای منزل بود. این خانم محترمه مکرمه را خداوند به او حُسنهایی داده بود که همه اهل آبادی به او حسادت میکردند. زیبائی و نجابت و خانهداری او نمونه عام و خاص بوده است. صورت زیبا و ساده و نورانی او تا آخر عمرش همتایی نداشت. انگار خداوند سیب سرخی را از وسط نصف کرده باشد و او مانند آن سیب سرخ بود. چهره نورانی و تابناکی داشت. در جوانی خواستگارهای بسیار داشته است اما حکمت الهی قرار میگیرد که با نظر مادر و دائی ارجمندش آقای محمد علی روحانی، با آقای مصیب نوروزی فرزند آقای ارباب محمد نوروزی بزرگ خاندان وسقونقان ازدواج نماید. او بعد از ازدواج در دهی تنها و غریب، دوش به دوش همسر در تمامی مسائل زندگی تشریک مساعی مینماید. خداوند به او دختر و پسرهائی زیبا هدیه میدهد. منزل آقای نوروزی بزرگترین و زیباترین منزل در وسقونقان که در انتهای ده قرار داشت، بود. وجیهه خانم ناصری فرزند آقای محمدعلی ناصری، قویترین مرد جاسب و نیرومند و مؤمن و مادر ایشان معصومه خانم خواهر حسن باد بود، که خانمی بسیار روشنفکر در آن زمان بود. وجیهه خانم دختر دُردانه خانواده و دارای 2 برادر به نام کاظم علی و دیانت که هر دو داستانهای بسیار عالی در بین عموم جاسبیها دارند. چرا به دایی وجیهه خانم حسن باد میگفتند؟ علّت این بود که او سریع راه میرفت و راهی که یک ساعت باید میپیمود او در نیم ساعت مثل باد طی میکرده است و اهالی به او این لقب را دادند. معصومه خانم به حدّی انسان فهمیدهای بود که با بیسوادی آن زمان هر سه اولاد را خیلی با تربیت و مؤمن و زحمتکش بار میآورد. وجیهه خانم از نظر هیکل و زیبائی و معرفت و خانه داری از ممتازترین خانمهای زمان خود بود. این خانم محترم در امتحانات الهی خیلی روسفید در آمد. در مقابل کوه مشکلات، تحمّل و بردباری را همیشه پیشه خود کرده بود. در جوانی مادر خود و برادر نازنینش محمد کاظم را از دست میدهد. غم داغ این دو عزیز او را همیشه محزون و غمگین میسازد ولی او راضی به رضای جمال مبارک بوده است. بی بی جان خانم بی بی جان خانم دختر آمحمد و از نوادگان حاجی اسماعیل بود پدرش آمحمد برادر مشهدی حسنعلی و زین العابدین بود. بی بی جان خانم بسیار زن شجاع و دلیری بود او با استاد علی اکبر زمانی که هنوز مسلمان بودند ازدواج میکند. حاصل این ازدواج چهار دختر و یک پسر میباشد. دختر ها را سکینه خانم، گوهر خانم، لیلا خانم، حاجی خانم و پسر را عبدالرزاق نام نهادند. ایشان بعد از گذشت سالها از ازدواج به همراه شوهرش استاد علی اکبر به حضرت بهاءالله ایمان آورده و بهایی میشوند. از جمله خدمات مهمی که او به جاسب و هم شهریان خود انجام داد میتوان به ساختن حمام بهاییان در محله بالا اشاره داشت که برای ساخته شدن این حمام، او و همسرش استاد علی اکبر بسیار زحمت کشیدند و همه بهاییان را جمع نموده و از آنها خواستند تا برای ساختن حمامی مخصوص بهاییان همه با هم اقدام نمایند. این خانم مهرپرور در خانواده مؤمن و مخلص آقای امرالله رزاقی و ملوک خانم مهاجر چشم به جهان گشود. مولود خانم از یک طرف نوه محمد تقی، از یک طرف نوه استاد علی اکبر و عبدالرزاق دو خانواده معروف و مشهور به امر از مخلصین و مؤمنین اولیّه امر که از نظر ایمان و گذشت و خدمت و وفاداری و تبلیغ و شجاعت و شهامت حرف اول را میزدند. او خوب تربیت امری را آموخته بود آثار و الواح و اشعار امری را حفظ کرده بوده است. به حدّی باهوش بوده که با آقای عین الله یزدانی که از طرفی نوه مشهدی حسنعلی یزدانی و از طرفی نوه آغلامرضا آن دُرّ گرانبهای جاسب ازدواج مینماید و میآیند طهران در چهارراه وثوق کوچه نصرت که کوچه به نام نصرت خانم زن آقای نعمت الله یزدانی که خاله مولود خانم بوده است، زندگی میکنند. به عنوان یک تازه عروس برای طلیعه ارجمند بسیار سخت بود تا شاهد ناپدید شدن ناگهانی همسر(فاران فردوسی) و پدر شوهرش(فتح الله فردوسی) بدون هیج شواهدی باشد. در این گفتگو طلیعه این داستان را از زاویه دید بیرون زندان در خصوص دستگیری همسر، پدر شوهر و دیگر اعضای محفل ذکر میکند که چگونه آزار دیدند، تحقیر شدند و مورد شکنجه واقع شدند. خانم شایسته فرزند محمّد علی روحانی جاسبی در سال 1915 در قریه جاسب متولد شدند. در سنّ پانزده سالگی با احمد محبوبی تازه تصدیق به امر الهی ازدواج کردند. در طول مدّت زناشوئی بسیار مورد اذیّت و آزار اقوام شوهر که همگی مسلمان بودند، قرار گرفتند و زندگی سختی را سپری کردند. آقای محبوبی در سن 55 سالگی با داشتن 9 اولاد صعود کرد که این ضربه سختی برای شایسته خانم بود. در طی انقلاب تمام مال و اموال خود را از دست داد و ناراحتی و ناملایمات بسیاری را از روستائیان تحمّل کرد. شریفه مهاجر جاسبی از نفوس خستگی ناپذیر امرالله بود، هر جا که او زندگی می کرد خدمات بسیاری انجام میداد خدمت در محفل روحانی محلی در ایران، تایوان، بلژیک و فلوریدا از آن جمله میباشد . در اواخر عمر، او تحقیقات ارزشمند بسیاری را نیز در خصوص تاریخ جامعه بهایی جاسب انجام داد. شریفه مهاجر جاسبی پس از چند سال زندگی و انجام خدمات شایگانی در فلوریدا، چند ماه آخر حیات را در بلژیک گذراند و در پنجم فوریه سال 2012 در سن 85 سالگی درگذشت . محفل روحانی ملی بهائیان ایالات متحده در بخشی از نامه ادای احترام خطاب به ایشان میفرمایند ، "ایشان سال های بسیاری از حیات خود را صرف خدمات خالصانه و متواضعانه به امرالله نمودند، چه زمانی که در میهن خود متحمل آزار و محدودیتهای بسیار بود و چه دههها خدمات تاثیر گذاری که در بسیاری از مناطق مهاجرتی بین المللی خود داشت اند ، یادش گرامی باد. " صدیقه خانم که حضرت عبدالبهاء نام ایشان را به عنوان نفر هشتم در لوحی که به افتخار 60 تن از زنان جاسبی نازل میفرمایند، یاد میکنند دختر نوش آفرین خانم بودند که به ازدواج جناب علی محمد رفرف مُبلغ طراز اول دیانت بهایی در آمده بودند. صدیقه خانم در تمام مراحل زندگی و در تمام سختیها و مشکلات یار و یاور همسر خود بود. زمانی که علی محمد رفرف برای مناظره و مباحثه به حضور آیت الله بروجردی میرود و با او شروع به صحبت در باره دیانت بهایی میکند و تمامی سوالات و پرسش های او را پاسخ میگوید؛ وقتی آیت الله بروجردی خود را در مقابل صحبت های علی محمد رفرف ناکام می یابد از پادشاه تقاضای تنبیه علی محمد رفرف را می نماید و پادشاه نیز که بدنبال جلب رضایت علمای اسلام برای تثبیت سلطنت خود بوده این درخواست را میپذیرد و علی محمد رفرف، که در وزارت آموزش و پرورش مشغول به خدمت بوده است را منتظر الخدمت و اخراج میکند. از گلخن فانی به گلشن باقی آقای غیب الله فروغی فرزند جناب علیاکبر در خانوادهای مؤمن و فداکار پا به عرصه وجود گذاشت. ایشان در سن جوانی جاسب را ترک کردند و به همراه همسر عزیز خانم شرافت فروغی به طهران آمدند. این زوج مهماننواز به خدمت امر مبارک کمر همت بستند و منزلشان دائماً محّل تشکیل جلسات مختلفه و طبعاً هجوم اعداء بود. جناب فروغی از همان اوان جوانی در لجنات مختلف از جمله تعلیم و تربیت، گلستان جاوید و ضیافات به خدمت قائم بود، و افتخار خدمت و عضویت محفل روحانی ملّی را داشت و به سمت نماینده در چند دوره کانونشنهای ملّی انتخاب شد و دو مرتبه نیز به زیارت بقاع متبرکه ارض اقدس موفق گشت. |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
October 2023
دسته بندی ها
All
|