سیمین دختری شایسته و تحصیل کرده مانند مادر فهمیده و آراسته بود و با آقای نورالدین نصراللهی فرزند آقا فضل الله نصراللهی ازدواج نمود و ثمره ازدواجشان دو اولاد به نامهای سامان و سارا میباشد که در مکتب والدین درس ایمان و وفا آموختهاند. آقای نورالدین که در بچگی مادر را از دست داده بود و در جوانی هم پدر خود را که از ادبا و مؤمنین و ناطقین مشهور جامعه امری بود، ناگهان از دست داد و به عالم بالا پرواز نمود و دوری و فراق والدین او را آزرده خاطر کرده بود. با مهر و محبت بیدریغ سیمین خانم تمام خلعهای زندگی خود را پر کرده بود و قدم مبارک این خانم مؤمنه، شریفه به حدّی با برکت بود که روز به روز اوضاع و احوال کار و کاسبی او رو به ترقی بود و خانه پر مهرشان مرکز خدمات و برکات عالیهای بوده و هست.
دومین اولاد سیامک یزدانی چهره درخشانی بود که نام حبیب الله و آفاق و عبدالحسین را زنده کرده است. ایشان تحصیلات عالیه نمود و درس حقوق خواند و از هوش و ذکاوت و پشت کاری فوق العاده برخوردار بود و در این سالهای متمادی خادمی جان بر کف و برازنده و مشکل گشتی احباء الهی مخصوصاً جاسب بود و هست. در عین حال که هیچ کدام استخدام نمینمایند، به شغل کاسبی و کار وکالت و خدمت به خلق آرام و مظلوم و بیریا بدون اسم و بدون توقع مشغول به کار میباشد و با خانم صبا سلطانی اهل سیسان تبریز که آنها هم مانند جاسبیها خانه و کاشانهشان را گرفتهاند و خانههایشان را با لودر صاف کردهاند، ازدواج نمود و صاحب دو اولاد دلیر و رشید به نامهای بشیر و دلارام میباشند.
سومین اولاد سیروس که با خانم علیا هوشمند ازدواج نمود و صاحب فرزندی به نام پگاه میباشند. هر سه اولاد نامبرده این خانواده مورد احترام همه فامیل و احباء میباشند. آقای سیروس و همسرش در خارج و دیگران در ایران قائم به خدمت و مهربانی مشغول میباشند. آفاق خانم در حیات خود همیشه با جوانان که تازه مشغول زندگی شده بودند، صحبت میکرد و راه و رسم همسرداری و بچه داری و خدمت به خلق را میآموخت و میگفت اکنون که ازدواج کردهاید، خانوادههای طرف مقابل را هم دوست بدارید. اکنون شما یک خانوادهاید و شمایل حضرت عبدالبهاء در خانواده یادآور این است که من با شما هستم و ناظر بر اعمال شما هستم. دستورات مرا خوب عمل کنید و اولادها را خوب تربیت نمایید و با اخلاق حسنه و امری بار بیاورید. هم خود شما از این آرامش لذّت میبرید و هم اولادها بینصیب نخواهند بود. آیا ثروتی بالاتر از اولاد خوب است؟ آیا لذّتی بالاتر از این پیدا میشود که همسایگان بپرسند خانم یا آقا شما چطور بچهها را تربیت کردهاید که بسیار ساکت و با ادب و خوب هستند. به جوانها میگفت اولین مربی اطفال والدین هستند که اگر در مورد تربیت اطفال سعی و کوشش نکنند بزرگترین گناه نابخشودنی را مرتکب شدهاند که خدا هم از آنها راضی نمیباشد چون طفل پاک و معصوم است و بیگناه است و مادر الگوی او است.
حبیبالله در اوایل انقلاب عدهای از همشهریهای بیوفای جاسب را در فرودگاه از جمله عبدالحسین پدر حبیب الله را دیدهاند و آدرس منزل او را میگیرند و بعد میروند و به وسیله مأمورین به منزل حبیب الله میروند و او را به زندان میبرند. کسی را که در مدّت عمرش نه گناهی و نه خطائی کرده بود، 6 الی 7 ماه او در زندان بود و بعد بیگناهی او ثابت شد که کارمند ساده و سالم و صالح بوده است و آزاد میشود ولی حقوق او را قطع مینمایند و اخراج میشود. در این مدت خانوادهاش و اولادها ترس و رعب و وحشت بسیاری داشتند تا جمال مبارک او را نجات داد و وقتی بیرون آمد مجبور شد با ماشین کار کند و بعد منشی مطب دکتر گردید. اما فکر و خیال و صدمات و مشکل پدر و مادر، مصادره اموال پدر و صدمات و بلیّات مضائف همه دست به دست هم داد و او به مریضی پارکینسون مبتلا گردید. اولاد و همسرش خوب از او نگهداری نمودند و این هیکل تنومند و سرو قد به جسمی لاغر و نحیف تبدیل شد. در سال 1388 از غم و غصه روزگار دچار سکته قلبی گردید و رهائی یافت و جان به جان آفرین بخشید و در عرش اعلی مقرّ گزید. قبر او نبش گلستان جاوید خاوران قرار دارد که هرکس وارد میشود اول قبر او را زیارت مینماید.
وای بر این دنیای بیوفا و بیحاصل که انسان با تمام درد و رنج اولاد را بزرگ میکند و زحمت میکشد و زمانیکه باید از وجود ثمره زندگیاش، اولادها و نوهها لذت ببرد، اجل امان نمیدهد و میگوید بفرما برویم دیگر بس است. حبیب الله خود را در مطب دکتر بیمه نمود و چند سالی که خود مریض و در قید حیات بود، حقوق دریافت مینمود و بعد از فوتش خانمش حقوق او را میگرفت. البته حقوق چه عرض نمایم، پول ناچیزی بود که اکثر احباء به همین مقدار هم راضی و قانع و شاکر هستند. به قول آقای جمالی بزرگ، انسان به یک نان و یک لیوان آب سیر و زنده است.
پسر برومندش و دامادش و دخترش تا آخرالحیات حامی و مراقب و مواظب او بودند. منزلی در شرق طهران داشت و یک طبقه او و همسرش آفاق خانم و طبقه دیگر را پسر برومندش در آن ساکن بودند. آفاق خانم هم دو سالی دوری و مفارقت همسر را تحمل کرد و در سال 1392 عاشقانه با دستی پر از این عالم به حق پیوست. انشاءالله که در عالم بالا هم این زوج همدم و همنشین یکدیگر باشند چون همه خلق از آنها راضی بودند. از همه چیز خود گذشتند ولی از ایمان خود نگذشتند و محکم و استوار ماندند. روزی مصطفی حقگو فرزند حسین حقگو، که روزی یعنی یک عمر رعیت پدر آفاق خانم بود و در خانه معتقدی صاحب ده اولاد شده بود، به آفاق خانم میگوید خانه و زندگی شما را مصادره کردهاند و به بنده فروختهاند چون پدرم رعیت شما بوده است. اکنون بیائید یک مبلغی جهت حلالیت به شما بدهم و راضی باشید. آفاق خانم میگوید ما هیچ احتیاجی نداریم و این ملک و خانه پدر و مادری ما نزد پدر شما امانت بود و حال که مال ما را به عنوان فراری از ایران به خاطر عقیدهمان مصادره کردهاند و تو رفتهای خریدهای. خوش باش و ما گرسنه و بدبخت این نبوده و نیستیم. روزی که مادر و پدر شما در 80 سال پیش ازدواج کردند و تمام مسلمانهای جاسب یک اطاق به پدر و مادر شما ندادهاند و خانواده بنده از راه همنوع دوستی و انسان دوستی آنها را با آغوش باز پذیرفتند و چندین اطاق و گاو و گوسفند و همه املاک را در اختیار آنها قرار دادند و در همین خانه چندین دختر و پسر به دنیا آوردهاند که آخرین اولاد تو هستی. در طول عمر جز محبّت به شما کاری نکردیم. ما که همه در طهران بودیم و فقط یک اطاق را مادرم برای تابستان که به جاسب میآمد، نگه داشته بود که به قول شما به خاطر عقیدهمان مصادره شده است و شما خریدهای و با لودر خانه را صاف کردهای. خیرش را ببین و روزی خداوند حق را به حق دار خواهد سپرد و به مصطفی حقگو میگوید شما همیشه برای مادرم عزیز بودهاید و مادرم به خاطر ایمانش همیشه به شما و خلق جاسب محبت نموده است و خوشحال از اینم که شما میدانی که ما نامهربان نبودهایم و از این حسن اخلاق شما هم تشکر میکنم. به او میگفت اگر نیت شما خیر است خوش به حالت که باز به یاد داری ملک خانم معتقدی که بود و وارث هم در آغوش او تربیت یافتهاند. روح پرفتوح آفاق خانم شهره آفاق و حبیب الله یزدانی شاد و درجات عالی داشته باشند و اولادهایش همیشه موفّق و خادم عالم انسانی گردند.
* دوستان عزیز و همراهان همیشگی وبسایت سیارون جاسب در نگارش شرح حال های جاسبی ها و نیاکان عزیزمان سعی شده تا از خاطرات و جنبه های مختلف زندگی این عزیزان نکته ها برداشته و نوشته شود از این رو شما عزیزان نیز اگر مطالب، خاطرات و یا تصاویری در اختیار دارید که میتواند ما را در تکمیل این شرح حال ها کمک نماید عنایت نموده و برای ما ارسال دارید.
با تشکر